eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
51 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با چشم پر از اشک شدم زائر طوست ای حب تو سرمایه‌ی اجداد و تبارم خواندی تو مرا، تا که دلم میل حرم کرد لبریز ز عشق توام ای دار و ندارم
84.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو را در خواب دیدم شانه کردم گیسوانت را نهان از چشم مردم باز بوسیدم دهانت را... برای چند«دِرهَم» چه «دَرهَمَت» کردند... شب سوم محرم الحرام هئیت محترم ریحانة الحسین روضه حضرت رقیه سلام الله علیه
‌بنشین رفیق، تا که کمی درد دل کنیم.. .
غزل غزل تنهاتر شدم که بعد از تو برای گوشِ کرِ خلق، نغمه‌خوان شده‌ام
اگر قرار است بيايى، بيا! دل دل نكن فقط طورى بيا كه هنوز هيچكس چنين آمدنى را به خود نديده باشد!
سرنوشت من و تو، قاعده را ریخت بهم کوه شاید که به کوهی برسد، ما هرگز
فرود آ ای عزیز دل که من از نقش غیر تو سرای دیده با اشکِ ندامت شست‌و‌شو کردم
مرا مپرس که چونی بهر صفت که تو خواهی مرا مگو که چه نامی بهر لقب که تو خوانی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌ تو روشنی قلب منی، خودم را به هدر نداده‌ام💚
گفتم چه چاره سازم، با عشقِ چاره‌سوزت؟ گفتا که چاره آورد این کارها به روزت گفتم که سوخت جانم، در آتش فراقت گفتا که کار خام‌ست، باید جفا هنوزت
چو گیسو باز کردی رخ مپوشان که حُسن شب به دیدار چراغ است
هدایت شده از دیــــار شــعـــر
خدا کند من و تو در کنار هم باشیم در این خزان پر از غم بهار هم باشیم اگر که غرق در آشفتگی شدیم، ای‌کاش کنار ساحل غم‌ها قرار هم باشیم همیشه خواسته‌ام از خدا نگاهت را تو هم بخواه که عمری نگار هم باشیم بیا غزل بسراییم در ستایش عشق بیا غزالِ دلم! شهریار هم باشیم چه خوب می‌شود ای نازنینِ شیرینم همیشه همدم و همراه و یار هم باشیم بیا که راز درون را به بوسه فاش کنیم و تا ابد من و تو رازدار هم باشیم جمعه ۲۹ تیر ۱۴۰۳
بی تو قطعا روزهای شاد من بسیار نیست بعدطوفان چون گذشته زندگی سرشار نیست عاشقت بودم شکستم را پذیرفتم ولی مثل جنگی نابرابر فاتحی در کار نیست گاه تنها اشتباه آدمی وابستگی است قاب عکس کهنه هرگز جزئی از دیوار نیست من به تنها ماندن عادت داشتم از ابتدا رفتنت حالا بجز تکرار یک تکرار نیست شهر متروکم غریبه از چه می‌ترسانی‌ام زلزله در شهر ویران حاصلش آوار نیست
اگر که آخرِ این داستان بهم بخورد خدا نکرده اگر بینمان بهم بخورد تویی مقصر این قصه چون که رفتنِ تو سبب شده ست که یک آشیان بهم بخورد عجیب نیست که طوفان به پا شود وقتی دو ابرِ غم زده در آسمان به هم بخورد همیشه عشق چنین ساده شکل می‌گیرد دو چشم عاشق اگر ناگهان به هم بخورد تو خوبِ مطلقی و من بدم؛ چه خواهد شد اگر تعادل و نظم جهان بهم بخورد که نظم گیسوی من چون سکوت گندم زار شبی به دست تو بایک تکان بهم بخورد صدای خنده‌ی ما در اتاق گم بشود به یمنِ عشق، دوتا استکان به هم بخورد
تا بگیرد زندگانی‌ام صفا، گفتم: حسین با همه بی بند و باری، بارها گفتم: حسین دست‌هایم را گرفتی هرکجا خوردم زمین تا نهادم دست خود را روی پا، گفتم: حسین اشک‌هایم را خریدی، خنده دادی جای آن در میان خنده‌ها و گریه‌‌ها، گفتم: حسین هرکه با هر نیّتی خوانده تورا، دادی جواب گاه با اخلاص و گاهی با ریا گفتم: حسین گاه در تنهایی‌ام نام تو را ناله زدم گاه در بزم عزایت بی‌صدا گفتم: حسین تا که دیدم نوکرانت یک به یک زائر شدند ناگهان بغضم شکست و بی‌هوا گفتم: حسین "از حرم تا قتلگه زینب صدا می‌زد حسین" اربعین من از وطن تا کربلا گفتم: حسین حال می‌خواهی جواب گریه‌هایم را نده_ ابتدا گفتم حسین و انتها گفتم: حسین
راهِ مرا اشاره شو    من به کجا رسیده ام؟ هرچه دویده ام تو را خسته شدم ، ندیده ام 💚
❤️ من برات را از تو می‌خواهم بغض هر روز مرا بشکن که حالم خوب نیست در دلم خط خوردگی‌هایی به جز آشوب نیست در میان لحظه‌های بی‌قرارم مانده‌ام! هر چه گویم از خودم یک ذره‌ام مطلوب نیست من زِ تیمارم گذشته چینی‌ای بشکسته‌ام با وجود این شکستن‌ها کسی محبوب نیست شاد می‌گویم ولی دیوانی از غم با من است ساحل چشمان من جز اشک غم مرطوب نیست خواب می‌دیدم که در آغوش تو جان می‌دهم در خیالم روز و شب چیزی به جز محبوب نیست
غرض از خلقت تو چیست اباعبدالله(ع)...؟! غیراز این است که دیوانه ز عشقت باشیم؟! "عاصی" 🌹نثار ارباب ۳صلوات
این قلبهای یخ‌زده را امتحان نکن بی‌مهری و سکوت جهان را بیان نکن ای عشق سربه‌راه نگاهت نمی‌شویم خود را میان منطق ما خسته‌جان نکن بر دوشهای ماست گناهان عاشقی دل را دوباره وارد این داستان نکن ما را فراز نیست در این عرصه فرود احساس را برای غزل نردبان نکن خوابیده‌ایم خواب زمستان دراز باد در روزگار یخ‌زده بیدارمان نکن اصلا چه کار داری و حرف حساب چیست؟ عزت زیاد، پیله به ما "مهربان" نکن
بسم الله الرحمن الرحیم ملامت منی که بار سفر بسته بودم از آغاز نگاه خویش به در بسته بودم از آغاز برای سرخی صورت به روی هر انگشت حنای خون جگر بسته بودم از آغاز منم شبیه ولیعهد شاه مغلوبی که دل به تاج پدر بسته بودم از آغاز به دشمنان خود آنقدر مطمئن بودم! که روی گُرده سپر بسته بودم از آغاز به خاطر نپریدن ملامتم نکنید که من کبوتر پربسته بودم از آغاز عجیب نیست که با مرگ زندگی کردم به قتل عمر کمر بسته بودم از آغاز هنوز در عجبم که امیدوار چرا به هندوانه‌ی دربسته بودم از آغاز؟ اگر چه آخر این قصه بسته‌ام در را چنین نمی‌شد اگر بسته بودم از آغاز
‌ هر آن چه دوست داشتم، برایِ من نماند و رفت اميدِ آخرين اگر تويی برایِ من بمان...
هدایت شده از دیــــار شــعـــر
دیــــار شــعـــر: 📍 @Javad14md
هدایت شده از دیــــار شــعـــر
ســراغ مـن نیا، زنــهــار، ای عشق! مـرا بـا درد خــود بگذار ای عشق! نمی‌خواهم نه درمان و نه دردی برو دست از سرم بردار ای عشق! @javad14md
خوشکل و بانمک اما یکمی حاضر جوابه همه دنیا سرشا تو گوشی و او تو کتابه اهل ناز و قر و غمزه نیست شنیدم که همیشه تو خنه کارش کمک کردن و هی بشور بسابه دل دره ،حراجی اما نزده مثل رفیقاش سر به زیر و مهربونه سرشم توی حسابه هرکی رفته تو نخش که دل بده قلوه بگیره خورده پا ،حالش از او موقه بهم ریخته خرابه همه افتخارشا لخت و پتی بودنه اما او توو ای دور و زمونه ،باحیا و با حجابه خیلیا اهل عمل کردنِ ابرو و دماغن او فراریه از اینا وُ همیشه بی نقابه همه ی شرطای یک دختر خوبه دره یکجا اهل مسجد و نمازه بس که توو فکر ثوابه تا شدم یکدفه چش تو چش باهش برده دلم ره از همو روز بریه داشتن او دلم کبابه مادرم گفته بهش، توو روضه حرفای دلم ره دو سه تا هفته گذشته دل مو پیه جوابه وعده دادم به دلم او ره ، خداییش بریه مو ته خوشبختی و هرچی انتخابه پدرش تاج سر محله یه توو قابه عکسش پهلوونی که یکی از شهدای انقلابه...
طاقت ندارم از نگاهت دور باشم  یا پیش هم باشیم و من مجبور باشم   با من بمان، هرلحظه می‌افتم به‌پایت هرچند در ظاهر، زنی مغرور باشم   وقتی دلت صیاد این دریاست ای‌کاش  من ماهیِ افتاده‌ای در تور باشم   بگذار با رؤیای وصلت خو بگیرم  حتا اگر یک وصله‌ء ناجور باشم   آغوش وا کن حرف‌هایم گفتنی نیست  تا کی فقط در شاعری مشهور باشم؟!   پیراهنم ارزانی چشمان مستت لطفی ندارد عشق اگر محصور باشم روزی اگر سهم کسی بودی دعا کن  من کور باشم، کور باشم، کور باشم!