eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
🪐 سیارکم را اشتباهی آمدم آیا؟ گلدانِ سرخِ اهلیِ دیر آشنایم کو؟ -ایهام @abadiyesher
دگر عادت به تنهایی کن و خلوت گزین ای دل رفیقی بهتر از خلوت نباشد اهل معنا را @abadiyesher
فرمـــوده‌اند شعبهای از کربلاست رِی اصلا بگو نگین سلیمان ماست رِی مشهد هوای مکّه و حَج دارد از قدیــم شــد کربلای ما فقــــرا سیدالکـــریم @abadiyesher
امشب ساعت ۲۱ مرحله ی نیمه نهایی برنامه ی سرزمین شعر
تا فصلِ گل ِزنبق و میخک می‌شد کوچه پر از آواز ِچکاوک می‌شد باران سر و پای باغ را می‌شست و آغوش در و پنجره‌ها لک می‌شد! @abadiyesher
ماه حُسنِ حَسنی، مجلس ما را آراست دل، ادب کرد به پیش قدم او برخاست حَسنی مسلکُ و عباس مرامی آمد که ارادت به علی، از وجناتش پیداست بوی یاس است که پرکرده فضا را اکنون؟ مرضی حضرت زهر است که اینگونه هواست عشق ارباب که با شیره‌ی جانش آمیخت کربلای دگری از دل ایران برخاست تا که بخشنده‌ای از اهل کرامت آمد به طمع حاجتِ ما، چاره‌ی خود از او خواست گره وا کرد به دستان پر از معجزه اش راستی واژه‌ی احسان و کرم چند هجاست؟
عمری است به شهر ری وطن می‌گویم از سیدِ با کرَم سخن می‌گویم هر سال شبِ تولدش با حاجت صد مرتبه ذکرِ یاحسن می‌گویم! @abadiyesher
میلاد همسایه کریم ما حضرت حسنی مبارک...🌱🌼 @KhyaleVasl | خِیـٰـالِ وَصـْـلْ✨
هدایت شده از اشعار "عاصی"
عاشقش هستم و بودم از قدیم جان نثار حضرت عبدالعظیم(ع) از حسن(ع) دارد نشانی این حرم او کریم است و کریم بن الکریم شهر ری را سرور و آقا تویی... ما همه بر درگه تو نوکریم کربلای ملک ایران شهر ری ما غلام اهل بیت حیدریم(ع) "عاصی" 🌹 در سال روز ولادت با سعادت حضرت‌ عبدالعظیم حسنی علیه السلام هدیه نثار حضرت ۳صلوات
نشاط و شوق دارد، خنده دارد، گریه هم دارد جهان بسیار در بسیار در بسیار غم دارد... @abadiyesher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشم‌های غرق اشکم را ببین این توسل‌ها به لطف تو رواست غرق احسان کن دلم را یا رضا این دلی را که ز غیر تو جداست @abadiyesher
هلا ای که در خانه‌ی عنکبوتی بزن آخرین دست و پاهای خود را... @abadiyesher
سالها رفت و هنوز یک نفر نیست بپرسد از من که تو از پنجره‌ی عشق چه‌ها می‌خواهی صبح تا نیمه‌ی شب منتظری همه جا می‌نگری گاه با ماه سخن می‌گویی گاه با رهگذران خبر گمشده‌ای می‌جویی راستی گمشده‌ات کیست کجاست؟ @abadiyesher
شبی با بید می‌رقصم، شبی با باد می‌جنگم که من، چون غنچه‌های صبحدم بسیار دلتنگم @abadiyesher
که بر قراری با او..که من قرار ندارم ”چکار داری‌ام‌ آقا”...بگو‌ چکار ندارم کسی به جز تو کنارم..کجا نشسته در این شهر؟ که جز خیال تو‌ با هیچکس‌ قرار ندارم حصار می‌شود آغوش او تو را و‌ من اینجا به جز‌ دو زانوی ماتم‌در انحصار ندارم چقدر ریشه دواندی...چگونه می‌شود آیا که در هوای تو سبزم‌ ولی بهار ندارم مرا همین‌که به راه تو چشم‌ دوخته‌ام بس در انتظارم و هیچ از تو‌انتظار ندارم @abadiyesher
بانوی من! به بودن خود افتخار کن جشنی به افتخار خودت برگزار کن! بانوی کشور کلماتم غزل غزل سربازهای عاشق خود را قطار کن در سرزمین ابریِ افسانه های دور هر قدر خواستی دل عاشق شکار کن پاشو بخند شعر بخوان مست شو برقص! اصلاً به من چه من چه بگویم چه کار کن! بیمارم آه...نبض دلم را خودت بگیر طوفان شو و جهان مرا بیقرار کن با موی خود به باد مده باور مرا با چشمهات معجزه ای آشکار کن امشب شکسته ساعت ماه آفتاب من! فکری برای عاشق چشم انتظار کن آه ای ستاره‌ی سحر سرزمین من! فکری برای این شب دنباله دار کن... @abadiyesher
هدایت شده از 
آسان، ره حق به گفتگو نتوان رفت بی رهبری علی، نکو نتوان رفت کردند بنای چارسو در ره دین غیر از یک‌سو ز چارسو نتوان رفت
هرشب از اَفغان من بيدار خلق، امّا چه سود آنكه بايد ناله ام را بشنود بيدار نيست... @abadiyesher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خوب است که از زمان فراتر باشی در ذهن زمانه سایه‌گستر باشی یادت نرود که درشبیخون خزان همسنگر سروِ سبز باور باشی @abadiyesher
شاعر، شب است، زمزمه‌ات را زُلال کن با اضطراب‌های شبانه جدال کن آتش بزن به خرمنِ انديشه‌های خام فکری برای اين‌همه مضمونِ کال کن! شاعر! مقامْ هيچ به دردت نمی‌خورَد شاعر! شب است، زمزمه کن شعر و حال کن از راهِ ديگری که نشانِ تو می‌دهند پرواز تا نهايتِ خطّ‌ِ خيال کن طبعِ ملول، شعرِ شريفی نمی‌دهد شاعر به پاسِ آينه تَرکِ ملال کن در خلوتِ شبانه‌ی‌ حافظ چه می‌گذشت ؟ از آيه‌های روشنِ قرآن سؤال کن با تو چه کرده‌اند رفيقان ؟ چه می‌کنند ؟ شاعر حلال کن ... همگی را حلال کن ... @abadiyesher
در مدرسه از نشاطمان کم کردند از فرصت ارتباطمان کم کردند هر وقت به هم عشق تعارف کرديم از نمره‌ي انضباطمان کم کردند @abadiyesher
ای آنکه به شبهای من خسته چو ماهی یادی ز دل سوخته کن گاه به گاهی از ما مگذر ساده که این قلب شکسته در دام تو افتاده چه خواهی چه نخواهی حاجت به دو تا لشکر زلف تو نباشد تا دل بتوان بُرد به افسون نگاهی از عشق گذر کردی و انگار نه انگار من ماندم و دریای غم لایتناهی با رفتن تو قایق سرگشته‌ی احساس آهسته مرا بُرد به گرداب تباهی از گونه و چالت چو حذر کرد صد افسوس افتاد دل در به در از چاله به چاهی گر شاکی و هم متهمم لیک تو دانی جز عشق ندارد دل من هیچ گناهی آه ای قلم اشک فشان بس کن و او را آتش مکشان با شرر خسته‌ی آهی @abadiyesher
رباعی عطر حسن است و با خود آورده نسیم ری گشته بهشت با کریم بن کریم مانند زیارت حسین بن علی است پاداش طواف حرم عبدالعظیم @abadiyesher