🌹🌹🌹🌹
ای بانی روضه های هل من ناصر
گریان اسیران پریشان خاطر
آب و گل ما سرشته از طینت توست
ما زنده ترینیم؛ به قال الباقر
#طاهره_ابراهیم_نژاد_آکردی
@shaeranehowzavi
.
🍀خط قرمزهای گمشده
✍زهرا نجاتی
بچه که بودیم، کسانی به عنوان پایههای انقلاب کنارمان بودند که بعدترها فهمیدیم نفش مانع اگرنداشتند که خیلی جاها داشتند، نقشان چندان هم موثر نبوده است.
درخانوادههای ما، هم اختلاف بود، هم نبود. یادگرفته بودیم سرمسایل سیاسی به قدری حرف برنیم و اظهارنظرکنیم که مطمین هستیم. پدر، مرد با تقوایی بود نه به معنای تقوای موسوم. همین تقوای نیمبنددر نمازخواندن و ارتباط نداشتن با نامحرم. نه. پدرحقا با تقوا بود از ان تقواها که حالا کمترکسی به ان پایبند است. تقوای سیاسی.
👈بینش خانواده اما همیشه حول و حوش رهبری گشته.کسی یا کسانی هم اگرکمی فاصله گرفتهاند، از نظرات هم شاید، اما از نظررهبری هرگز.
و این همیشه برایم جالب بوده که میشوددرعین داشتن بصیرت سیاسی با تقوا بود، بهتان نزد، هوشیار بود و راحت به هرکس مهر و برچسب نزد.
تا جایی حرف زد که اطمینان هست و حتی در مورد دشمن هم به ناجوانمردی و توهین لب نگشود.
نتیجه هم جالب بود نه دعوای سیاسی از ان دست ها که در بعضی خانهها، مد است، داشتیم نه اطاعت بی قید وشرط، هرکس به قدر وسعت و بصیرتی که سعی میکرد با رعایت تقوای همه جانبه و به شرط اطاعت محض از ولایت فقیه، درک میکند، حدنگه دارد، به بصیرت برسد و طبق تشخیصش عمل کند.
👈اینهارا نمیگویم که بحث خانوادگی کرده باشم. اقلا نه. فقط. اینها را میگویم به خاطر اینکه خیلیازمعضلات جامعه فعلی ما پشتبند این قضیه حادث شده که آدمها همه افتادهاند دنبال دعواهای سیاسی.
👈 خیلیها راحت یکدیگر را به زد و بند سیاسی و بندبازیهای سیاسی، به معنای عامش، محکوم میکنند اما آن رنگ و بوی سیاسی که قرار بود عین دیانتمان باشد، خیلی راحت تبدیل شده به دلیل بی تقواییهایمان. دلیل تهمت زدنهایمان به اسم بصیرت داشتن. نمیدانم باید درگوشی گفت یا این درد را فریاد زد که به جای اینکه اتحاد مومنین ومسلمین مارا به همان جامعه مومنینی تبدیل کند که خداوند درسوره نور از ان دم میزند و آبروی مومنی را بردن، ابروی همه را بردن میداند و روش برخورد با تهمت ناموسی به مومن را، سبحان الله گفتن و ساکتکردن طرف مقابل میداند،دنبال دست گذاشتن روی نقاط افتراق همدیگر، افتادهایم.
دست گذاشتهایم روی اینکه بهاسم دینداری و انقلابیگری، فردگرایی داشته باشیم.
هرکس فقط خودش را قبول داشته باشد و دیگران را چون روی خط قرمزهای او نه خدا، قدم برمیدارند، محکوم کند به زیادهروی و کندروی و نفهمی و انقلابیگری و هرچه.
👈خواستم بگویم قصه بدحجابی خواهران و دختران ما، همهاش هم قصه جاسوسی و دشمنی نیست، بخش زیادیش به خاطراین است که عده ای ازهمانها که زمانی پایه و ستون انقلاب، شناخته میشدند، حق دیانت و خواهر و برادری دینی را تبدیل کردند به حقوق شهروندی.
درحقوق شهروندی طوری جاافتاده که گفتن اینکه سیگارت را خاموش کن، جایز است اما گفتن اینکه خواهرم، بیحجابیت، آرامش مردم، خودم، بچهام را برهم میزند، سطح آموزش درس و دانشگاه را پایین میآورد، احساس ناامنی را گسترش میدهد، حرام و زشت جا انداخته.
لازم نیست با بیححابها همزیستی مسالمتآمیز به معنای مماشات با بیقانونی سیاسی و دینی داشت اما لازم است نه بافقط با آنها، که همه ما مردم جامعه اسلامی، باهم خیلی بیشترمهربان و علاقهمند به سرنوشت همدیگر، رفتار کنیم. سعادت آنها را سعادت خودمان جابیندازیم و سعادت فردیمان را به سعادت جامعه گره بزنیم.
این نیاز به گفتمان سازی و جا انداختن این مفهوم و ادبیات یین تمام سطوح جامعه،ازجمله همان بیحجابها دارد. برای این مهم، همه باید هم حقوق الهی را جا بیندازیم، هم حقوق مومنی برهم، از جمله حق امر به معروف و نهی از منکر را.
کاش حقوق معنوی شهروندی، مثل ارامش روانی، هم مثل ساعت حمل زباله، فرهنگ سازی میشد.
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
عرفه روز شناخت
✍نجمه صالحی
عرفه کلمهای عربی، به معنای فهم و شناختن چیزی همراه با تفکر و تدبر در آثار آن است.* روز عرفه مصادف با روز نهم ذیحجه و یکی از مقدسترین روزها در تقویم اسلامی و دومین روز از سفر حج است.
در روز عرفه دعایی به پیشوای سوم شیعیان منتسب شده که به منشور تربیتی امام حسین علیهالسلام شبیه است و در آن به یادآوری نعمتهای خداوند، روش تربیتی تضرع، ایجاد امید و ....میپردازد.
امام حسین علیه السلام در دعای عرفه، مراحل سیر و سلوک إلی الله را به خوبی در قالب دعا بیان نمودهاند؛ آموزههای عرفانی عملی خاصی نظیر توحید، ایمان، یقین، توکل، توبه، فقر و... که هر یک باید در مرحلهای خاص طی شود تا به مرحله بعدی برسد. مهمترین محورهای این دعا، محور خداشناسی، انسانشناسی، راهنماشناسی، هستیشناسی و معادشناسی است.
دعای عرفه از شروع تا پایانش بر اساس توحید بنا نهاده شده و با وجود مضامین متعدد یک متن جامع و به هم پیوسته در موضوع یکتاپرستی و سرشار از دلالتهای تربیت اخلاقی عرفانی است که در دو زمینه خودتربیتی و دیگرتربیتی است.
بر خلاف تصور عموم، سال دقیق قرائت دعای عرفه مشخص نیست و منابع متقدم، نکتهای ذکر نکردهاند! به عبارت دیگر پژوهشگران، این دعا را مربوط به آخرین حج امام حسین علیهالسلام نمیدانند؛ زیرا بر اساس یافتهها ایشان در سفر حجی که قبل از واقعه کربلا بود، در عرفات توقف نداشتند.
درباره خروج امام حسین علیهالسلام از مکه دو دیدگاه وجود دارد، برخی آن را حج ناتمام نامیدهاند زیرا معتقدند امام علیهالسلام حج خود را تبدیل به عمره مفرده کردند و از مکه خارج شدند، اما بنابر دیدگاه دیگر، امام حسین علیهالسلام از ابتدا نیت عمره مفرده داشتند نه حج!
به هر روی، وجود این دعا و فرازهای ناب آن در هر بازهی زمانی که بیان شده باشد؛ چراغ راه هدایت دلهای زنگار گرفته است و هر ساله شیعیان با تأسی به امام سوم خویش، این دعا را در روز عرفه در صحرای عرفات و دیگر مناطق دیگر جهان میخوانند.
☆گفتم عرفه فرصت دیدار مهیاست
هر ساعت این روز خبر دار ز آقاست
خوش آنکه دلش هم نفس یوسف زهراست
اما همه ی عشق فقط روضهی سقاست☆
*راغب اصفهانی، مفردات، ص۵۶۰.
#دعای_عرفه
#نهم_ذی_الحجه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
مراقبه_۲
فخری مرجانی
بنابراین؛ قرآن، كسانی را خطاب قرار میدهد كه ایمان آوردهاند:«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوااللَّهَ وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّاللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ».
در این آیه، تقوای الهی را دو بار تكرار میكند: اولی انجام وظیفه است؛ یعنی انجام واجبات و ترك محرمات: «وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ» باید نفس به آنچه فرستاده است، توجه كند.
اگر انسان تقوای اوّلی را پیشه كند، قابلیت پیدا میكند به نفس و فطرت خود برسد و این نفس توجه كند كه من این هیکل و جسم نیستم. یعنی آنقدر مجاهده كند كه به حقیقت خود برسد. مجاهدهای سخت، اما ضروری است.
الآن نمیتوانم حس كنم كه منم كه میبینم؛ بلكه به چشم توجه میكنم. حداكثر اگر كمی از علوم دبیرستانی بلد باشم، میگویم مركز بینایی در مغز است! اما نمیتوانم بفهمم كه من میگویم، من میشنوم. چشم و گوش و سایر حواس بدنى هیچیك درك و شعور ندارند، چشم نمىبیند و گوش نمىشنود؛ بلكه وسیلۀ دیدن و شنیدن را براى نفس آماده مىسازد.
اگر انسان، ایمان و توجه اولی پیدا كند؛ آنگاه آن ایمان اولی را در ترك محرمات و انجام واجبات جدی بگیرد، کمکم میتواند به حقیقت برسد. راه دور و درازی نیست. راهی بسیار نزدیك و مستقیم و شدنی است؛ من را احساس خواهد کرد. «وانّ الراحِلَ الیك قریبُ المسافه وانّكَ لا تَحتَجِبُ عن خلققك الّا ان تَحجُبَهم الاعمالُ دوننك» و هركه به سوی تو سفر كند، راهش بسیار نزدیك است و تو از نظر بصیرتِ خلق پنهان نیستی؛ جز آنكه اعمال آنها حجاب از شهود جمالت گردیده است. (دعای ابوحمزه ثمالی)
وقتی به حقیقت نفس رسید، این نفس باید توجه پیدا كند؛ یعنی حقیقت خود انسان باید توجه پیدا کند كه: «ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ» به آنچه فرستاده است برای فردا.
اگر انسان به چنین رشدی برسد و مشاهده كند كه اعمال او به حقایق حساستر و بالاتری تبدیل میشود؛ آنوقت جدی و حساس خواهد شد، چون اهمیت آن را میفهمد. و در نهایت مثل كسی است که کالای با اهمیتی درست میكند و اهمیت آن را می داند، بعد از پایان کارش، دوباره آن را بررسی میكند كه نكند اشكالی داشته باشد. این همان تقوای دوم است «وَاتَّقُوا اللَّهَ» که با دید مشتری ریزبین به آن نگاه می¬كند؛ نگاهكردنی برای اصلاح نواقصی كه احیاناً وجود دارد.
در رحم مادر، خودم اختیار دخالت در ساختار این جسم را نداشتم، اما الآن اختیار دست خودم است. آنجا من كارهای نبودم، بالأخره هرچیزی ساخته شد، چند روز بعد، خاك میشود! اما الآن من برای زندگی آن عالم، دوست زیبایی درست میكنم. باید توجه كنم كه این دوست خیلی باوفا باشد، ثابتقدم باشد و وسط راه، من را رها نكند. باغی كه برای آن عالم درست كردهام را درست بررسی كنم. الآن دست خودم است. اگر از باطن رسیدم، دیگر نمیگویم کار خیر انجام دادم و تمام شد! یکبار كار خیر كردم، چند بار بررسی میكنم، نكند آفت داشته باشد، نكند از بین برود و....
چنین انسانی از عُجب، غرور، خودبرتربینی، توقّعات طلبكارانه از خدا و هر چیزی كه عمل صالح را بعد از انجام تهدید میكند، به دور است.
«إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ» و خدا هم مراقب ماست.
#حقیقت_خود
#نظام_هستی
#چیستی_انسان
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
«رنگ عشق»
✍زهرا نجاتی
بعدِروزی پرکار رسیدهام به خانه، محکم در میزنم و میدانم بین بچهها دعواست و از بین پنجتا یکیشان میآید و در را باز میکند و باحالی بین بغض و شادی می پرسد:_مامان چرا دیر آمدید؟!
من درآغوشش میگیرم، میبوسمش و میگویم:«ببخشید قشنگم.»
نه قامت بلندی دارم، نه چادرم جنس کذایی دارد اما وقتی نگاهم از دامن چادر مشکیام روی ریزش چادر روی کفشهایم، سر میخورد، انگار مشکی میشود رنگ عشق. برعکس دنیای رنگی رنگی درونم. برعکس کمد لباسهای رنگیم در مهمانی و منزل.
اما ازشکوه تلفیق مشکی چادر و مشکی شلوار وکفش، خوشم می آید.
افسردههم نیستم. این را از لبخندشادی بچههایم میفهمم. از بوسههای شب بخیرشان، از شیطنت های گاه وبیگاه با همسر وقتی وسط خماری ظهرگاهی خانه، به شوخی دنبال هم میکنیم وخودمان و بعد بچه ها قاه قاه می خندیم.
اما شکوه مشکی چادرم را دوست دارم. هیچ ارتباطی هم به بدبینی به مردها ندارد. مردهای محترم زیادی دیدهام که مشکی چادرم، مرا نزدشان ارزشمتدتر کرده اما این را هم دیدهام که بعض دیگر مردها،به محض خیره شدن به مشکی چادرم، چشمهایشان پایین می افتد. نگاهشان روی زمین سر میخورد. تیغ نگاه هرجفتمان میخکوب زمین میشود. این را در جلساتی که میروم، درخرید، درمطب، درمغازه، در پاساژ و خیابان خیلی دیدهام.
شکوه مشکی چادرم را دوست دارم حتی وقتی باعث میشود تابستان زیبا را با روسری و مانتو شلوار نخیِ نخی بگذرانم. حتی وقتی ناچارم میکند در گزینش روسری دقت بیشتری کنم تا سر نخورد. تا نگاهها را همچنان روی زمین، بسراند.
همینطور که به شکوه چادرم و ریزشش روی کفشها فکر میکنم، چهارمی در را باز میکند و مرا در آغوش میگیرد و میان بغض ولبخند میگوید:_ چرا این قدر دیر آمدید؟
و من بغلش میکنم و میگویم:«ببخش عزیزم، جلسه داشتم.»
#حجاب
#عرفه
#سبک_زندگی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عرفه که میشود...
✍🏻 زهرا کبیریپور
و چون خورشید هشتم ذیالحجه در آسمان ظاهر شد بار و بنه او را بسته دید که از مکه به سمت کوفه روان میشود و میفرماید:
من را صدا میکنند...
و ما شیعیان هر سال همراه با نام او به بالای کوه عرفات خیالمان میرویم
و خدا را با بند بند سخنان او به گواهی میخوانیم
و ما هر سال که دعای عرفه میخوانیم
فراز به فراز کلام مبارک او را میبوییم و میبوسیم
سلام به او
و به شب عرفهی او
و به مناجات نورانی او
در تمام بندهای أنتالذی اش
و تمام أنا الذیها..
که پناهگاه ما برای طلب توبه و استغفار است.
#عرفه
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🤲نیایش عرفه؛ عاشقانه ملکوتی
✍️زهرا سعادت
🔹️بنابر روایات و دعاهای اهل بیت سلام الله علیهم عرفه روز خاصّ مناجات با پروردگار است تا نعمتهای لایحتسب مادّی و معنوی را بی منّت،بربندگانش ارزانی دارد!
🤲نیایش،شمیم روح بخش رحمت بی حد و بارقه امید جانبخش در بَرَهوت بیمهریهاست تا از گوشه تنهایی دنیا تا اوج عرش کبریاییاش پرو بال گشوده و به بهترین سرمایه انسانی،که معرفت ناب الهی است دست یابیم و خود را فقیر الی الله دانسته و از مَرکب غرور و تکبّر فرود آییم!
روز عاشقانه های حسین علیه السلام در صحرای عرفات و مناجات زیبا با آوای ملکوتی!
زمزمه های عارفانه ای که تا ابد،سرلوحه رازو نیاز محبّان است!
#روز_عرفه
#نیایش_عاشقانه
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
عرفهای برای عشاق الحسین علیهالسلام
✍فاطمه شکیب رخ
روز عرفه، آغازگر مکتب تربیتی اباعبدالله است، روزی که خون خدا، حسین علیه السلام، در صحرای عرفات، با جمعی از اهل بیت علیهمالسلام، فرزندان و شیعیان حاضر گشت تا گوشهای از دریای معارف شیعی را به یادگار سطور خداشناسی بیفزاید.
در این هنگام حجت خدا، روی مبارک خویش را به سوی کعبه گردانید، دستها را برابر صورت نهاد و همچو مسکینی که طعام میطلبد، دعای عرفه را زمزمه نمود.
لذت مناجات در قطرات رحمت دعای عرفه شنیدنی ست، چرا که همچو اویی از درگاه پروردگار عالم، بی نیازی نفس را از آنچه که رضایت دارد، درخواست می کند «اَللّهُمَّ اجْعَلْ غِنای فی نَفْسی»، اوست که قیمت گوهر نفس را میشناسد و آن را تنها سزاوار قربانی الطاف دوست میداند.
یادگار رسول خدا صلی الله علیه و آله در اظهار ارادت به محضر یار، اخلاص در عمل را از معشوق می خواهد «اَللهمَّ اجْعل اِخلاصَ فی عَمَلی»، آن اخلاصی که اختصاص به محبوبِ ذات اقدس اله دارد و نه غیر او.
عارف الی الله حسین علیهالسلام، در دریای زلال دعای عرفه، معترف به لغزش ها و کاستی ها است (و سعادت خویش را در مزین شدن به لباس تقوا و پرهیزکاری می شناسد «وَ اَسْعِدْنی بِتَقْویک»، او که سکنای یقیین را در قلب خویش می خواهد، می داند که یقین راهی هموار برای رهایی از تمام گیر و دارهای رنج آور دنیاست «اَللّهُمَّ اجْعَلْ یقینَ فی قَلْبی».
آری به راستی که دعای عرفه، بزنگاه نگاه مهربان حسین علیهالسلام بر تعلم شیعیان، در شناخت خویشتن و خدای عالمیان است، چه آنان که او را همراه بودند و چه آنان که در قرون متوالی بر مسیر ایشان، قدم نهادند. در این پهنه گسترانیده ی رحمت الهی، برای یکدیگر دعا کنیم.
منابع: قمی، مفاتیح الجنان، ص 527، 534، 540و 541، 534،533؛ شهید ثانی، منیة المرید،۱۳۳؛ مصباح یزدی، پندجاوید، ج2: 274 و 275.
#عرفه
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
عارفانهای در عرفه
✍خالقی
امام حسین (علیهالسلام) در روز ترویه، هشتم ذیحجه غریبانه در وقت خروج از مکه فرمود: «مَنْ کانَ باذِلاً فِینا مُهْجَتَهُ وَمُوَطِّناً عَلی لِقاءِ اللهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنا فَإِنّی راحِلٌ مُصْبِحَاً إِنْ شاءَ اللهُ تَعالی؛ آگاه باشید، هر یک از شما که حاضر است در راه ما از خون خویش بگذرد و جانش را در راه لقای پروردگار نثار کند، پس آماده حرکت با ما باشد...
امروز نیز امام الحاج، صاحب عصر والزمان مهدی موعود غریبانه در روز عرفه پیام جدّش را تکرار میکند؛ فلیرحل معنا هرکس آماده است تا از خون قلب خود در راه ما بگذرد با ما همراه شود. ندای هستی بخش امام عصر را، نائب برحق او، خامنهای عزیز به گوش دل شنیده است که در پی امام خویش در پیام برائت از مشرکین، همین ندا را به جهانیان میرساند که ای امت اسلام اگر خواهان جایگاه شایستهای در نظم جهانی جدید و سربلندی و سرافرازی و هدایت هستید؛ وحدت و معنویت خود را که خلاف خواست استکبار و صهیونیسم است حفظ کنید و با تقویت و تعمیق روحیهی برائت از مشرکین در زندگی خود و دیگران، ناصر دین باشیم. فلیرحل معنا یعنی مقاومت با خون قلبت تا رسیدن به حیات طیبه، همان راه نورانی اهلبیت (علیهم السلام) که همگام با ولی جامعه در پرتوی هدایت امام در آن مسیر حرکت کنیم تا به ظهور برسیم. انشاءالله.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🥀🥀🥀🥀
شنیدم در میان کوچه ها تنها شدی مسلم
میان شعله ها چون مادرم زهرا شدی مسلم
خبر دارم که سر دادی غریب و تشنه در کوفه
نبودی کربلا امّا، شبیه ما شدی مسلم
#طاهره_ابراهیم_نژاد_آکردی
@shaeranehowzavi
#قلمدون
⁉️ما چقدر در مبارزه با انحراف یهود کار اساسی و بنیادین میکنیم؟ انحرافی که اکنون بشر را با جعل اسرائیل به بازی گرفته است.
🔆لااقل برای حفاظت از مبارزان، روشنگران و پرچمداران این مبارزهی سخت و پر رمز و راز صدقه بدهیم و #قربانی کنیم تا آنان را مظلومانه و غریبانه از دست ندهیم.
🔅یا هر کار خیر دیگری که در توان داریم؛ وقف فرهنگی، وقف برای جهاد تبیین و ...
🌍 فیالواقع: شهید فرجنژاد، شهید دشتی، شهید سلحشور، شهید طالبزاده و ...
#مدیر
#جهاد_روایت
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
.
🔖عید رهاشدن از «من»
✍آمنه عسکری منفرد
اهل حنیف از ابراهیم آموخت که باید از هرآنچه غیر توست بگذرد،
بگذرد و قربانی کند،
بگذرد و دل به تو بسپارد،
بگذرد تا تو بگذری،
بگذرد تا «تو» را، تنها «تو» را به دست آورد.
و اینک من آمدهام تا هر آنچه غیر تو در وجودم هست، ذبح کنم. آیا قبولم میکنی؟ آمدهام تا مَنیّتهایم را ذبح کنم،
اصلا آمدهام تا تمامِ «من» را پیشِ پایِ «تو» قربانی کنم تا پاکیزه شوم،
تنها «تو» بمانی، تا پاکیزه بمانم،
تا خریدارم شوی.
#عید_قربان
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
بتشکنی که ابلیسشکن شد
✍زینب نجیب
خواب و رؤیای انبیای الهی صادقه است یعنی شیطان بدان راه ندارد. وقتی ابراهیم(علیهالسلام) در سه شب رؤیای ذبح اسماعیل را مشاهده کرد؛ دانست به او مأموریتی محول شده است که بسیار سخت و دشوار مینماید. ابراهیم (علیهالسلام) در یک دو راهی بسیار پرخطر قرار گرفت، اکنون وقت انتخاب است، کدام را انتخاب کند، امر خدا را یا امر نفس را، او که همیشه امر خدا را بر وجود خود حاکم کرده بود، در اینجا نیز چنین میکند. گرچه ابلیس، سر راهش بیامان وسوسه میکرد تا به او القا کند که این خواب، خواب شیطانی است و یا از عقل دور است اما ابراهیم توجهی نمیکرد. هرچه شیطان پیش گوشش زمزمه میکرد که چطور میشود، فردی جوانش را بُکُشد و یا بیدلیل انسانی را به قتل برساند، بهسویش سنگ میانداخت. آری، مگر قتل نفس نیست؟ مگر این نزد خدا گناهی نابخشودنی نیست؟
ابراهیم میدانست که معصیت یعنی نافرمانی از خدا. از سوی دیگر در عالم رؤیا به او امر شده بود که چنین کند. بنابراین آن روز، اطاعت از خدا در ذبح اسماعیل و عدم اطاعت از خدا، فرار از ذبح او بود. و این تکلیفی شد بر گردن ابراهیم، اسماعیل و هاجر.
ابراهیم، پروردگار هستی و حکمتهایش را خوب میشناخت او سالها در چنین مکتبی رشد کرده بود و در طوفانهای سهمگین همچون درختی ریشهدار استوار ایستاده بود. او حتم داشت که اوامر خدا حیاتبخش است نه نابودکننده. او فهمیده بود که بُعد دیگری از ابعاد وجودیش در بوته آزمایش محک خواهد خورد.
و اینچنین شد که ابراهیم(علیهالسلام) این بتشکن تاریخ، اکنون ابلیسشکن شد، جهاد اکبر کرد، و با تصمیمی قاطع آماده قربانی کردن اسماعیل شد.
آری، حکمتش همین بود. او این بار عملش نبود که به کورههای گداختهی آزمون، امتحان میشد بلکه خداوند این بار ارادهی او را در ذبح محبوبترینش هدف قرار داده بود و این سختترین آزمون برای رسیدن به مقام امامت بود.
و چه زیبا بود وقتی ابراهیم در این آزمون نیز همچون گذشته تسلیم ارادهی حق گشت درحالیکه از اسرار الهی در پس پرده آگاهی نداشت. او آمادگی خویش را یکبار دیگر دریکی دیگر از دشوارترین مراحل فریاد زد.
شاید در ظاهر، فرمان خدا، ذبح محبوبترینِ انسان یا قربانی کردن عزیزترین باشد یا حتی در نگاه مادی، امر به یک گناه کبیره اما در اصل، ذبحِ نفسِ انسان در برابر عظمت خدا بود. ابراهیم باید نفس خود را قربانی میکرد.
و ابراهیم چنین کرد ، برای باری دیگر پرهیزکار نام گرفت و به مرتبهای بالاتر راه یافت.
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
1⃣
«دوباره دست او...»
✍نجمه صالحی، سردبیر تحریریهی بانو مجتهدهی امین
انگار دامن زمان بر روی زمین، کش آمده بود و سایه شترها در داغی هوا به رقص! تا آن روز، تاریخ، این تصاویر را به خود ندیده بود و بعد از آن هم ندید!
همه را به ایستادن دعوت کرده بود، آنهایی که پیش رفته بودند، بازگشتند و جاماندهها به او ملحق شدند!
منتظر بودند تا سخنانمهم این مرد بزرگ را بشنوند، تا از یمن ولایت، جان و دلشان تطهیر شود، تا راه را گم نکنند! دست او را در دست گرفت تا غدیر شود ندای آزادی!
دست پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله وسلم در دست مولود کعبه بود! البته اولین بار هم نبود، بارها علی، وصی او معرفی شده بود، اولین بار در دعوت خویشان بود! بارها و بارها تکرار کرده بود، اما این بار خواست اتمام حجت کند! پس دست در دست او، با صدای بلند گفت: او ست مردم، بعد از من امام! «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»
☘الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ☘
#غدیر_خم
#یاامیرالمومنین
#پویش_غدیری_ام
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
"خانه رویایی و قلم"
✍نرگس سلیمانی
کار ثابت در برنامه روزانه آن روزها، دیدن صورتم در آينه بود، ظاهر شدن جوشها یکی پس از دیگری خبر از ورودم به دنیای جدید نوجوانی میداد.
من مثل همهی نوجوانهایی که در دنیای واقعی آنها را میشناختم یا در دل رمانهای خواهرم آنها را شناخته بودم، همان کتابهایی که مخفیانه از جعبه درشان میآوردم و میخواندم؛ درگیر بحران هویت و دهها بحران دیگر شده بودم!
هرصبح به سختی خودم را از بهترین نقطهی زمین یعنی رختخوابم بلند میکردم و راهی مدرسه میشدم. خستگی باعث شده بود، خواب نشسته در صف برنامه صبحگاهی در مدرسه، برایم حکم خواب در رختخواب گرم خانهمان را داشته باشد؛ اما آن روز شنیدن صحبتهای مدیرمدرسه، خواب را ازچشمانم پراند!
خانم مدیر در مورد اتفاقات حج خونین ۶۶ صحبت میکرد و لحظه لحظه ترس و تعجب من بیشتر میشد. اتفاقات حادثه منای آن سالها و این خاطرهگویی مدیر مدرسه، سبب شده بود، هیچ وقت دلم نخواهد به مکه بروم در دنیای نوجوانیای که هنوز شجاعتم از دل ترس کودکی بیرون نیامده بود، هیچ رویایی از کعبه در ذهنم نسازم.
کنجکاوی درونیام که سرک کشیدن به جعبه کتابهای خواهرم را به همراه داشت مرا برای یافتن هر آنچه که نشانی از نام و یا نام خانوادگیام در آن بود، کنجکاوتر میکرد و همین موضوع، سبب آشنایی من با کتاب" اقای سلیمان میشود، من بخوابم" شد، با سیر عاشقانه کتاب در ذهنم داستان عاشقانه ساختم و وقتی رسیدم به صفحهای که "روحانی از ما میخواهد که به شکرانه سعادتی که نصیبمان شده است سجده شکر بهجا آوریم، همه به سجده میافتیم روحانی میگوید میدانید کجا هستید و بعد صدای هق هق گریه است که شنیده میشود ...چه عظمتی دارد این نقطه چه شکوهی دارد این مکعب مشکی رازآلود ..."
خواندن آن کتاب باعث شد همه خاطرات منفیام از مکه را که شنیده بودم، کنار بزنم و رویای جدیدی را در ذهنم تجسم کنم و بپرورانم.
حالا که به مناسبت عیدقربان یاد آن روزها میافتم، میبینم، قلم چه قدرتی دارد و چه عجیب، ذهنیتها را تغییر میدهد! چه بینشهایی که به واسطه این قلم به وجود نیامده و چه ذهنهایی که با قدرت قلم در مسیر درست خود قرار گرفته است!
تصمیم ماست که باقلممان راهبر باشیم یا اصلا اهل قلم باشیم! و این راهبر بودن قلم و وظیفه سنگین حفظ آن، دعایی شد برای عرفههای باقی زندگیام!
#کعبه
#عید_قربان
#ارزش_قلم
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
«مولای همه زمانها»
✍زهرا نجاتی
دخترم میپرسد: چرا امام زمان؟
میگویم: خب ولیعصر هم نام دیگر اوست.
میگوید:خب یعنی چه؟!
میگویم؛یعنی 1184 سال است و در زمان ماهم هست، یعنی زمان و همه چیز در اختیارش هست، یعنی زمان محدودش نمیکند و یک سری یعنیهای دیگر...
اما انگار تلنگر میزند به وجودم، ذهنم به سمت تو میرود!
امام زمان ما! میبینی اوضاع و زمان ما را! میبینی دلهای مارا؟!
من با تمام ناتوانی و ناچیزیام، یقین دارم هیچچیز در هیچ جای جهان، از تو پنهان نمیماند.
اما مولای خوبیها!
جواب بچههایمان را یک جور میدهیم، دلهایمان را چه کنیم؟! گیریم دلهایمان را به همان چند بندعاشقی «ال یس» و «ندبه»، خوش کنیم، به همان بند قشنگ و پرامید که تو آمدهای و ما همه گردتو، نشستهایم...
اما تو بگو بحرانهای این زمانه را چه کنیم؟! امام زمان بگو ما با این زمان چه کنیم که تند و تند میچرخد و گردسپیدی روی موهایمان مینشاند اما روحمان را بزرگ نمیکند اما دستمان را به تو حضرت صاحب الامر نمیرساند!
بگو ما با این زمان چه کنیم که به تو نمیرسد؟! با عقربههای زمان، چه کنیم روی "متی"ها مانده و ما را به آن سوی «متی» ها نمیرساند! مولای زمان ما و همه زمانها، زمان شده زندان ما، زمانی که نمیگذرد تا به صبح ظهورت برسد!
مولای ما، منتظر اجابت بندهای قبل و «نحن نقول الحمدلله رب العالمین» هستیم! تو که مولای زمانها هستی، مارا زودتر به آن زمان برسان!
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
#خبر_خوب
💠 دریافت نشان سازمانی کانون فرهنگی تبلیغی مدادالفضلاء در #ویراستی
💐امیدواریم در کنار مخاطبانمان در ایتا و صفحات اجتماعی دیگر، تبلیغ مکتوب را در قالب یادداشت، خاطره و خبر ترویج کنیم.
#نثر_مطبوعاتی را جدی بگیریم.
🔗نشانی نویسندگان حوزوی در ویراستی👇
https://virasty.com/HOWZAVIAN
#پویش_نوشتن
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
هدایت شده از هم نویسان
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از نویسندگان حوزوی
.
حضور استاد پورولی در گعده نویسندگان قم
پیشینه این نویسندهی پرکار👇👇
https://eitaa.com/howzavian/10410
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
.
«قدیمها و حالا»
✍زهرا نجاتی
کودکیهای ما اینطور نبود که هرکس در اتاقی بنشیند و در عوالم خودش سیر کند.
ایام خوش قدیم، خانوادههاشلوغ و پررفت و آمد بودند. اگر مهمانی هم در کار نبود، خانهها یکی دو اتاق داشتند و چهار پنج فرزند.
تنهایی آن روزها واژه نامانوسی بود.
مادر در میان حال، خانه مینشست و به جای گوشی، با برگ برگ مفاتیحش، عشق ورزی میکرد. بچهها هم هرکدام،یک جور. یکی میآمد سرش را روی پای مادر میگذاشت، دیگری مفاتیح کوچکتری بر میداشت و همپای مادر، دعا میخواند، آن دیگری کتاب دعایی را وارونه به دست میگرفت و از مادر میپرسید:_کجا نوشته و مادر،بی آنکه حرف بزند، میان قرایت دعا، دست میبرد و فراز دعایی که میخواند، را نشان میداد.
هیات و مسجد و حرم هم کمتر فُرادا بود.
خانوادههایی که فرزندبیشتری داشتند، باساکی پر از خوراکی می آمدند. نزدیکیهای غروب جمعه، حرم غلغله میشد. کسی باعجله به زیارت نمی آمد. می آمدند و می نشستند. حرم، محلی برای گعده شبانه خانوادهها بود و جایی برای خوردن چندلقمه نان و پنیر و خرما یا گاهی وقتها فلافل و سمبوسه.
آن روزها، اعضای خانواده، دعا و عبادتشان باهم بود. بچهها هم تقلید میکردند.
برخلاف حالا که دینداریهایمان، تنهاتر شده، اثرمان هم برهم کمتر شده: تنها حرم می رویم، تنها دعا میخوانیم، تنها نوحه گوش میدهیم. قدم قدم به تفکرفردمحور، برخلاف ان همه تاکید خدا و اسلام، برجامعهمحوری، نزدیک میشویم.
حالا مادرها، کمتر مفاتیح به دست وسط خانه مینشینند. بچهها کمتر سر روی پای مادرها میگذارند، اگر هم بگذارند، یکی دوتا بیشتر نیستند و سرشان به گوشی و تلویزیون، گرم است.
مفاتیحها، گوشه بعضی خانهها، ماه به ماه باز نمیشوند و آدمها درحال خوب و بدشان، به کنج یک اتاق، پناه میبرند و تنهاییشان را با آدمها و دنیای غیرحقیقی، پرمیکنند، انگارچیزی که قرار بود اسباب اسایش ما باشد،حالا بیشترمان را تنها کرده.
کاش نگذاریم عادات و حالات خوش قدیم، درهیاهوی امروز، گم شود.
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
مجله افکار بانوان حوزوی
1⃣ «دوباره دست او...» ✍نجمه صالحی، سردبیر تحریریهی بانو مجتهدهی امین انگار دامن زمان بر روی
2⃣
«داستان غدیر»
✍خانم سیدمیرزایی، عضو تحریریه مجتهده امین
🔸پرده اول:
شنبه بیست و پنجم ذی القعده سال دهم هجرت
مدینه پراز جنب و جوش است. متفاوت از روزهای دیگر مردم خود را برای سفر حج آماده میکنند. گروهی با دوستان و آشنایان خود خداحافظی میکنند تا خودرا به کاروان مکه برسانند.
حانیه نوجوان پانزده سالهای است که هنگام سخنرانی پیامبر در مسجد حاضر بوده و شنیده است که حضرت محمد (ص) از مردم برای حضور در حجه الوداع دعوت میکنند.
سر سفره شام از صحبتهای پدر و مادرش درمییابد که آنها میخواهند برای سفر حج خود را آماده کنند و در این مدت حانیه باید در خانه عمویش بماند.
اما قلب حانیه بیتابتر از والدینش، برای حضور دراین سفر معنوی میتپد. این را میشود از چشمان ملتمس حانیه فهمید. مادر خط نگاه حانیه را میخواند و پیام آن را به پدر منتقل میکند. بعد از کمی فکر کردن سرش را بلند میکند و میگوید چه اشکالی دارد، دختر زیبای من همراهمان باشد. گویا دنیا را به حانیه دادند، فریادی از شوق بر میآورد و میرود که وسایل سفر را آماده کند.
🔸پرده دوم:
بخش فرهنگی حرم امام رضا(ع) برای نوجوانان غرفه آموزش نقاشی برپا کرده است. آتیه دختر پانزده ساله مثل همسالان دیگرش در این کلاس حضور دارد. خانم امامی مربی نقاشی موضوع آزاد پیشنهاد کرده است و بچهها هریک عنوانی را انتخاب کردهاند و در حال کشیدن نقاشی هستند؛ اما حانیه هنوز به سوژهای که بتواند با آن ارتباط برقرار کند نرسیده است، درحال فکر کردن است که پیامی در صفحه گوشی توجه آتیه را به خود جلب میکند. مسابقه سراسری نقاشی به مناسبت عید غدیر با جوایز ارزنده
جرقهای در ذهنش میدرخشد،قلم را بر صفحه کاغذ مینشاند و نقاشی اش را آغاز میکند.
آتیه غرق در سوژه میشود. خود را در جمع انبوهی از مرد و زن میبیند که به سمتی درحال حرکت اند، گویا مسافرند. خوب که دقت میکند در بین جمع ، پسرانی را با پیراهنهای بلند عربی و دخترانی که مقنعه بر سر دارند، می بیند. حانیه که کمی آن طرف تر کنار پدر و مادرش ایستاده برای آتیه دست تکان میدهد. حانیه ازنوع لباس آتیه تعجب میکند اما لباس حانیه برای آتیه عادی به نظر میرسد، چراکه از این نوع لباسها در فیلمهای تاریخی دیده است. حالا دیگر آنها باهم دوست شدهاند و پدر و مادر حانیه از اینکه دخترشان دوستی پیدا کرده است خوشحالند.
جمعیت مثل رودی پرخروش درحال حرکت است که صدایی بلند آنها را به توقف دعوت میکند:
به دستور نبی اکرم چند ساعتی را در این منطقه که ابواء نام دارد توقف میکنیم.
خیمهها گسترده میشود، اهل کاروان زیر سایه نخلها برای خود استراحتگاهی چند ساعته آماده میکنند. بوی نان تازه که زنها از تنورهای صحرایی آماده کردهاند همه فضا را سرشار از برکت مادرانه کرده است.
پیامبر درحال رفتن به سمت مزاری هستند، به نزدیک جایی میرسند که آتیه و حانیه کنار هم نشستهاند. حانیه پیامبر را با دست نشان میدهد و فریاد میزند خدای من ایشان پیامبر هستند و هردو به سمت رسول خدا میدوند تا بخواهند چیزی بگویند؛ صدای پیامبر را میشنوند که میفرمایند: سلام برشما ریحانههای بهشتی.
صدای حضرت محمد در دل این دو مینشیند و سلامی با لحنی پر از عشق تقدیم پیامبر میکنند، درحالی که از شوق دیدار پیامبر اشک شوق میریزند و با چشمانی آینه کاری شده رفتن رسول خدا را تماشا میکنند.
صدای پدر آن دو را متوجه میکند که برای خوردن حلوایی که مادر حانیه طبخ کرده باید بروند و صدای مادر درهمان لحظه درحالی که مشک آبی در دست دارد و میگوید: دخترها بیایید کمی استراحت کنیم.
حالا دیگر مثل دوخواهر درجمع خانواده حاضر هستند. مادر نان تازه در سفره میگذارد. حانیه با اشتیاق میگوید: مادر! پیامبر چقدر بزرگوار هستند به ما سلام کردند و آتیه میگوید چه زیبا و پدرانه با ما رفتار کردند و حانیه میپرد وسط حرف آتیه، پیامبر بر سر مزار چه کسی ایستاده است؟ پدر پاسخ میدهد: اینجا مزار حضرت آمنه مادر رسول خداست. سالها پیش وقتی که کودکی خردسال بوده مادر مهربانش را از دست داده است و اکنون که شصت و سه سال دارد و شخص اول اسلام است اینگونه با احترام بر سر مزار مادر برایش دعا میکند.
نماز مغرب و عشا را به امامت پیامبر خواندند که دستور حرکت صادر میشود. دیری نمیپاید که خیمهها جمع میشوند و شتران بارها را بردوش میگیرند. حانیه و آتیه سوار بر شتر به سوی مکه راه میپیمایند. همهجا بهتر دیده میشود. سکوت شب و صدای زنگولههای شتران حال و هوایی خاص به مسیر بخشیده است.
ادامه دارد...
#غدیر_خم
#یاامیرالمومنین
#پویش_غدیری_ام
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
مجله افکار بانوان حوزوی
2⃣ «داستان غدیر» ✍خانم سیدمیرزایی، عضو تحریریه مجتهده امین 🔸پرده اول: شنبه بیست
ادامه...
🔸پرده سوم:
مراسم آغاز شده است همه جا پراست از آدمهای سپیدپوشی که خود را برای طواف گرد خانه خدا آماده میکنند. حانیه با خوشحالی میگوید: ببین آتیه قشنگ شدهام؟ بعد با تعجب میپرسد لباس احرام تو کو؟!
مادر متوجه نگرانی آتیه میشود و میگوید: غصه نخور دخترم برای حانیه دو دست لباس احرام برداشتهام
این لباس مال تو، زود بپوش دارد دیر میشود.
و حالا آتیه و حانیه مثل قطرهای در دریای بیکران حاجیان میخوانند: اللهم لبیک ...
دور هفتم طواف به پایان رسیده است صدایی آشنا بر لبان دختر دیروز و امروز لبخند مینشاند. درمییابند که پیامبر قصد سخنرانی دارد. خود را به نزدیکترین جایی میرسانند که بتوانند بهتر جمال نورانی پیامبر را ببینند.
پیامبر با نگاهش این دو دختر را مینوازد. حانیه و آتیه برای پیامبر دست تکان میدهند و حضرت محمد(ص) آنها را میهمان لبخند پدرانه اش میکند و درحالیکه دست بر پرده کعبه دارد بار دیگر خبر از رفتن خود میدهد و میفرماید که این آخرین حجی است که پیامبر با مسلمانان همراه است. ولولهای عجیب در صفوف متراکم حج گزاران پدید آمده است. گروهی از مردم گریه میکنند. حالا دیگر حانیه و آتیه هم از سخنان پیامبر اندوهگین شده اند و اشک میریزند.
🔸پرده چهارم:
مراسم حج به پایان رسیده است، حاجیان با خانه خدا وداع میکنند و به سمت دیار خود حرکت میکنند. درحالیکه در دلشان غمی بزرگ سنگینی میکند و در این فکرند که بعد از رسول خدا چه کنند؟! بخشی از راه مسیر مشترکیست که همه حاجیان باهمدیگر طی می کنند. حانیه و آتیه هم با کوله باری از بهرههای معنوی قصد ترک مکه را دارند. آن دو آنقدر دلباخته پیامبر شده اند که از پدر و مادر حانیه میخواهند تا حرکتشان را طوری تنظیم کنند که از پیامبر عقب نمانند. دلشان نمیخواهد لحظه ای از پیامبر مهربانیها چشم بردارند. آن دو به هر بهانهای تلاش میکردند که خود را به رسول خدا نزدیک کنند. اینبار هریک ظرف آبی در دست،خودرا به پیامبر میرسانند و یک صدا میگویند: بفرمایید آب رسول خدا ! گوارایتان باد. و پیامبر هردوظرف را از دختران میگیرند و مینوشند و بازهم لبخندی پدرانه از سمت پیامبر که بزرگترین ثروت دنیاست نصیبشان میشود.
اکنون کاروان به جحفه رسیده است، محلی که اهل مدینه در آنجا از دیگر کاروانها جدا میشوند. این مکان صحرای خشکی است که جز چند درخت تنومند بیابانی و مقداری خاک و ریگهای سوزان چشم انداز دیگری نداردو حرکت یکنواخت شتران قافله و آهنگ زنگها حال و هوایی خاص پدید آورده است.
حانیه و آتیه سوار بر شتر در نزدیکترین مکان به پیامبر قرار دارندو درحالیکه بند شتر در دستان پدر است و مادر هم برشتری دیگر نشسته است. حانیه میبیند ناگهان چهره غبارآلود پیامبر برافروخته شده است، این صحنه را به آتیه نشان میدهد و همزمان میپرسد: پدرجان چرا حال پیغمبر تغییر کرده است. پدر درحالات پیامبر دقت میکند و میگوید: نگران نباشید این حالت وحی است که به رسول خدا دست داده است. گویا آیه ای تازه بر پیامبر نازل شده است و حضرت محمد(ص) باخود آیه تازه نازل شده را زمزمه میکند:
- ای پیامبر! آنچه از پروردگارت به تو نازل شده است تبلیغ کن، که اگر ابلاغ نکنی رسالت خداوندی را به انجام نرسانده ای(مائده آیهی شصت وهفت)
🔸پرده پنجم:
آفتاب سوزان روز هجده ذی الحجه کم کم به نصف النهار نزدیک می شود.
حرارت سوزنده صحرا هرلحظه شدید تر می گردد. کاروانیان چون رشته زنجیری دراز به طول چند فرسنگ به آرامی در پی یکدیگر گام برمی دارند ولی از آبادی وجای توقف هیچ خبری نیست. مسافران شتاب دارند که هرچه زودتر در منزلگاهی اطراق کنند. گروهی از حاجیان در مسیرهای قبل از جحفه هستند و عده ای دیگر هنوز نرسیده اند. ناگهان صدایی بلند می شود دلربا، شیرین، مهربان و روح افزا.
رسول خدا فرمان توقف میدهند که: آنها که عقب ترند خود را به اینجا برسانند و آنها که پیش افتاده اند به عقب بازگردند.
و مردانی باصدای بلند فرمان پیامبر را به دورمانده ها و پیش افتادگان میرسانند.
بین کاروانیان هیاهو برپاشده، هرکس چیزی میگوید: آخر چرا اینجا؟! دراوج گرما! چه رخ داده که محمد مهربان ما را به توقف در این آفتاب سوزان میخواند؟!
🔸پرده ششم:
حانیه و آتیه خودرا به پیامبر میرسانند میبینند که پیامبر محل گردآوری را نزدیک برکه قرار داده است. آتیه از سلمان میپرسد: عموجان اینجا کجاست؟ این برکه چقدر زیباست!
سلمان پاسخ میدهد: دخترم نام این برکه غدیر خم است.
ادامه دارد...
#غدیر_خم
#یاامیرالمومنین
#پویش_غدیری_ام
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
مجله افکار بانوان حوزوی
ادامه... 🔸پرده سوم: مراسم آغاز شده است همه جا پراست از آدمهای سپیدپوشی که خود را برای طواف گرد خا
ادامه...
🔸پرده هفتم:
اکنون ماه و خورشید بر فراز منبری ازجهاز شتر ایستاده اند و رسول خدا دست ولی خدا را به گونه ای بالا گرفته است که همه ببینند و با صدایی رساتر میپرسد: آیا من سزاوارتر به شما از شما نیستم؟ مردم یکصدا پاسخ میدهند: بله یارسول الله و پیامبر شاد ومسرور میفرمایند: <<من کنت مولاه فهذا علی مولاه هرکه من مولای او هستم ازین پس علی مولا و امام اوست.>>
نبوت و ولایت اینک دست در دست هم گنبدی ساخته اند به عظمت توحید و ایمان و عدالت.
جبرئیل همراه ملائک فرود میآید برای تبریک جشن ولایت.
حالا دیگر از خستگی و گرما خبری نیست نسیم حیات بخش ولایت همه را سرمست کرده است. شور عجیبی در صحرا و در کنار غدیر خم برپاست. زمین و آسمان پرشده است از صدای الله اکبر انسانها و فرشتگان.
حضرت محمد(ص) در برابر جمعیت صدو بیست هزار نفری مسلمانان از منبر پایین میآیند درحالیکه هنوز دست جانشینش را در دست گرفته است. بهار شادمانی سیمای پیامبر را زیباتر کرده است.
مادر مشکی که آن را پراز شربت عسل کرده است همراه با کاسه ای به حانیه میدهد و یک طبق خرمای تازه و شیرین را به دست آتیه میسپارد و میگوید: نزد پیامبر و امیرالمومنین بروید و تبریک بگویید و از مسلمانان پذیرایی کنید.
پیامبر دستی برمعجر حانیه و مولا علی دستی برچادر آتیه میکشند وبار دیگر رسول خدا جمله ای را که بالای منبر گفته بود را تاکید میکند که حاضران به غایبان وآیندگان برسانند: هرکه من مولای او هستم زین پس علی مولا و سرپرست اوست.
مردم گروه گروه برای بیعت باخورشید و ماه به سمتشان میآیند. ابوذر ، سلمان ، مقداد و عمار از شادمانی در پوست خود نمیگنجند. حانیه و آتیه عبای پیامبر و علی(ع) را میبوسند وتماشاگر صحنه های ناب بیعت با امیرالمومنین میشوند.
🔸پرده هشتم:
رسالت پیامبر تکمیل شده و اینک حیدر امیرالمومنین است. حاجیان حجه الوداع را با پیامی مهم و گوهری گرانبها به پایان رسانده اند وهریک از آنها مامورند تا پیام غدیر را به جهان اسلام آن روز ابلاغ کنند. کاروان پیامبر به سمت مدینه حرکت میکند. لحظه خداحافظی فرا رسیده است. یکدیگر را در آغوش میگیرند، با اشک باهم وداع میکنند و قرار میگذارند سر حوض کوثر وقت پس دادن امانت رسول خدا همدیگر را ملاقات کنند.
آتیه با صدای خانم امامی به خود میآید، نقاشیاش تمام شده است. برگه نقاشی بوی گل محمدی میدهد. اثر هنری آتیه به عنوان یک تصویر سرشار از واقعیت و احساس مقام اول را آورده است. یکی از هدایای نفیس دیدار با مقام معظم رهبری امام خامنهای است. حالا آتیه برگه به دست در حسینیه امام خامنهای نشسته است و به سخنان ایشان گوش سپرده است. پس از اتمام سخنرانی، دوان دوان خودرا به حضرت آقا میرساند، تا میآید سلام کند حضرت آقا گل سلام را تقدیمش میکند. چقدر این رفتار آشناست. با اشتیاق میگوید: آقا جان این نقاشی هدیه من به شماست، دوستتان دارم و میدانم که شما سکان دار کشتی غدیر هستید تا روز ظهور.
امام خامنهای مهربانانه به آتیه نگاه میکند و لبخندی از روی رضایت میزند و این لبخند و نگاه نیز چقدر برای آتیه آشناست.
و حضرت آقا میگویند: دخترم آتیه قراری که با حانیه گذاشتی یادت نرود!
آتیه میگوید: چشم آقا جان و به دور دستها مینگرد، حانیه از آن دور دستتها برایش دست تکان دهد.
پایان.
✍زینب سیدمیرزایی
استاد حوزه علمیه
#غدیر_خم
#یاامیرالمومنین
#پویش_غدیری_ام
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
مجله افکار بانوان حوزوی
2⃣ «داستان غدیر» ✍خانم سیدمیرزایی، عضو تحریریه مجتهده امین 🔸پرده اول: شنبه بیست
3⃣
«غدیر و نعمانبنحارثفهریها»
✍سیده ناهید موسوی، عضو تحریریه مجتهده امین
حج مهمترین برنامه عبادی_سیاسی در اسلام است که، حضرت ابراهیم (ع) بنیانگذار آن بوده است. تا زمان ظهور اسلام، قریش و عموم مشرکان حج و عمره به جا میآوردند، ولی در واقع حج درستی نبود و به صورت ناقص و آمیخته با خرافات انجام میدادند. در سال دهم هجرت، رسول خدا (ص) با اعلام قبلی، همراه جمعیت انبوه مسلمانان مدینه و مردم بادیه رهسپار حج شد و در این سفر، حج را به طور عملی به مسلمانان آموخت. حضرت ضمن مراسم حج، تاکید داشت که مسلمانان اعمال حج را با دقت از او بیاموزند زیرا شاید سال آینده حج نصیب او نشود. پیامبر (ص) در این سفر، بدعتهای مشرکان قریش در حج را از بین برد و این حج «حجة الوداع»، «حجة الاسلام» و «حجة البلاغ» نامیده شد. بر اساس شماری از اخبار و روایات، از وقتی که پیامبر (ص) در حجة الوداع در مکه بودند، خداوند به ایشان فرمان داده بود که ولایت امیرالمومنین را ابلاغ کنند. پیامبر (ص) میترسید که این کار بر جماعتی از اصحابش گران آید. که خداوند این آیه را نازل کرد: «ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده، ابلاغ کن...»*مائده،۶۷
در روایتی آمده وقتی که خدا به پیامبر (ص) دستور نصب امام علی (ع) را دادند و پیامبر از اهل نفاق و شقاق که عداوتشان را نسبت به علی (ع) میدانست میترسیدند که به جاهلیت بازگردند؛ لذا جبرئیل خواست که خداوند او را از شر مردم مصون بدارد. این در هنگامی بود که پیامبر (ص) به مسجد رسیدند. جبرئیل فرود آمد و پیامبر را به این کار فرمان داد، ولی از مصون بودن خبری نبود. بار دوم هم جبرئیل بر پیامبر (ص) درباره نصب امام علی (ع) فرمان داد، ولی این بار هم خبری از مصون بودن نبود، بار سوم که به «غدیر خم» رسیدندجبرئیل این آیه را آورد که در آن، مصون بودن رسول خدا (ص) از شر مردم مطرح بود. پس پیامبر (ص) فرمود: «جبرئیل سه بار فرود آمده و به او فرمان داده که حضرت علی را به عنوان نخستین امام نصب کند.»*طبرسی، ج۱،ص۶۹.
لذا پیامبر اسلام (ص) دستور توقف کاروان عظیم حجاج را در آن سرزمین یعنی غدیرخم که نام ناحیهای در میان مکه و مدینه و بر سرراه حجاج قرار دارد و نقطهای گرم و خشک که شاهد تجمع عظیم بشری شده بود را دادند.
شدت گرما در اثر حرارت آفتاب و داغی زمین درحدی ناراحت کننده بود که مردم گوشهای از لباس خود را برسر انداخته و گوشهای از آن را زیر پای خود قرار داده بودند. پیامبر (ص) پس از اقامه نماز جماعت ظهر، در نقطهای بلند قرار گرفتند و خطبهای ایراد کرده و طی آن، نخست از نزدیک شدن پایان عمر خویش خبر داد و آنگاه نظر مسلمانان را درباره دعوت و رسالت خویش خواستار شد که همگی، ابلاغ دعوتها و ارشاد و هدایت های او را تأیید کردند. پیامبراسلام (ص) درباره کتاب و عترت خویش «ثقلین» توصیه و تأکید نمود که مسلمانان به آن دو چنگ زنند تا گمراه نشوند و تا روز قیامت از هم جدا نمیشوند، پس مردم به آن دو پیشی نگیرند و از آن دو عقب نمانند. در این هنگام، دست علی (ع) را بالا گرفت و او را به عنوان رهبر و امام آینده مسلمانان معرفی کرد و فرمود: «خداوند مولای من است و من مولای مومنان هستم و بر آنها از خودشان سزاوارترم و اولویت دارم پس هر کس که من مولای او هستم، علی مولای اوست.» پروردگارا کسی را که علی را دوست بدارد، دست بدار و کسی را که علی را دشمن بدارد، دشمن بدار. خدایا یاران علی را یاری کن و دشمنان او را خوار و ذلیل نما، پروردگارا علی را محور حق قرار بده! ناگهان مخالف اول غدیر نعمان بن حارث فهری خدمت پیامبر (ص) آمد و گفت: «تو به ما دستور شهادت به یگانگی خدا را دادی و اینک تو فرستاده او هستی، و ما هم شهادت دادیم.» سپس دستور به جهاد، حج، روزه، نماز و زکات دادی ما همه اینها را نیز پذیرفتیم. حال پسر عموی خود را امیر ما ساختی که نمیدانم این حکم از طرف خداست یا با اراده شخصی شما پیدا شده است. رسول خدا (ص) پاسخ داد: «سوگند به خدا که جز او پروردگاری نیست دستور از طرف اوست.» حارث بن نعمان فهری با غروری که تمام وجودش را فراگرفته بود تقاضای عذاب کرد، بیچاره فکر میکرد که قدرتی وجود ندارد تا او را کیفر دهد. او گفت: «پروردگارا، اگر آنچه محمد (ص) درباره علی (ع) میگوید از جانب تو و بر حق است. پس از جانب آسمان بر سر ما باران سنگ ببار، یا به عذابی دردناک ما را گرفتار کن.» در حالیکه هنوز به مرکب خود نرسیده بود. ناگهان سنگی از آسمان فرود آمد و بر سر او اصابت کرد و در دم به هلاکت رسید. قطعا بر پیشانی بلند تاریخ همواره حقایقی زیبا و ماندگار میدرخشند که مرور زمان هرگز توان انکار آن را ندارد.
◀️ ادامه دارد...
#غدیر_خم
#یاامیرالمومنین
#پویش_غدیری_ام
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI