eitaa logo
گرافیست الشهدا🎨
1.2هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
214 ویدیو
1.4هزار فایل
بنام 🍁خدا بیاد🌿 خدا برای🌹خدا کپی بدون تغییر با ذکر اللهم عجل لولیک‌الفرج حذف #لوگوی روی عکس و #اسم_نویسنده متن ها #حرام است حذف لینک و هشتک از #متن ها مانعی ندارد تبادل و تبلیغ نداریم خادم @Zare_art https://www.instagram.com/ammarabdi_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃در سرسبزی سال ۳۵، پا به هستی نهاد تا زندگیِ سراسر خدمت داشته باشد. 🍃آغاز نوجوانی اش همزمان بود با آغاز و نتیجه اش شد عشق به و فرار از ... 🍃علاقه اش به ورزش‌های هوایی پایش را به شاهنشاهی باز کرد و اگر میدانست این پسر،بعدها یکی از مخالفانِ سرسختِ رژیم خواهد شد، قطعا کلوپ را جمع می‌کرد! تا سربازی با توانایی و آمادگی برای قیام ورزیده نشود!😎 🍃پای که از گلیمش دراز تر شد، پای احمد را به باز کرد. تحت عنوان ، ابتدا به سپس عازم جبهه های غرب شد♡ 🍃والفجر، و خیبر رزم آوریِ احمد را به چشم دیدند. او حتی برادرش داوود را در کربلای ۵ بخشیده بود. زمانی هم که در جبهه نبود،رسالت نیروها را به دوش می‌کشید. 🍃جنگ که تمام شد، خواب را از چشمِ اشرار و قاچاقچیان ربود!! راه اندازیِ گشت‌های هوایی در مناطق مرزی سیستان و بلوچستان، امنیت این منطقه را بالا برد و راه را بر جولانِ بست👊 🍃محصورشدگان در محاصره و ، اندک آب و غذا و دارویی که دریافت می‌کردند را مدیونِ ابتکارِ حاج احمد بودند! 🍃اگر او دانش بارریزی هوایی را انجام نمی‌داد، معلوم نبود چندین نفر از ساکنان شهرک های شیعه نشین، جانشان را از دست می‌دادند. 🍃دانشی که پیش‌تر، تجربه نوعِ متفاوت و پیچیده‌اش در نیروهای مسلح ما نبود! و این را مدیون حاج احمد و همرزمانش هستیم🙂 🍃این مردِ و رکورد دار پرش (سقوط آزاد) سالها بود که روحِ بزرگش را در آسمان جا گذاشته بود و به دنبالِ راهی برای رسیدن به آرزویِ دیرینه اش، خدمت را به بهترین نحو انجام میداد. 🍃وعده تحقق آرزویش را از عالمی شنیده بود و همین ،قلب متلاطمش را آرام می‌کرد😓 🍃در شب ، بی‌دستِ کربلا، دستانِ حاج احمد را در آسمانها گرفت. 🍃استاد خلبان شهید حاج احمد مایلی، طی بازگشت از عملیات شناسایی در نقطه صفر مرزی ، در آغوشِ اربابش آرام گرفت🕊 🍃آری، سرانجامِ عاشقانِ خمینی جز شدن نیست🥀 پ.ن:شهید،وعده شهادت را از آیت‌الله حسن زاده آملی شنیده بودند. ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز تولد 📅تاریخ تولد : ۴ فروردین ۱۳۳۵ 📅تاریخ شهادت : ۱۹ مهر ۱۳۹۵.شب تاسوعای حسینی 📅تاریخ انتشار : ۴ فروردین ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : آستادن مقدس امامزاده حسن (ع) تهران
‍ برایِ ❤ 🍃قلم خجالت زده تر از آن‌ است که بخواهد از تو بنویسد و نا‌توان تر از وصف تو در جمله ها. بزرگی‌ و مردانگی‌ات را نمی‌توان در واژه ها گنجاند اما چاره چیست؟! قلم می‌نویسد؛ هرچند اَلکَن... 🍃کم سن بودی که پدر آسمانی شد و همه ی همّ و غم مادر، بزرگ کردن فرزندان. بزرگ شدی، قد کشیدی، به واسطه مسجد و جلسات مختلف را شناختی و از آن جا به بعد، راه و قدم هایت رنگ و بوی دیگری گرفت😌 🍃نفرت از نظام سلطنتی، از سربازی فراری‌ات داد و رفتی برای دیدار امام که به زندان ختم شد. شش ماه بعد بیرون آمدی و روز از نو، روزی از نو. 🍃اعلامیه می‌نوشتی تا مردم بیشتر با و آرمان‌هایش آشنا شوند اما به همین هم قانع نبودی. مورد اطمینان بودی، خیلی زیاد، آنقدر که برای سرتیمیِ تیمِ حفاظت از وجود مقدس ، شایسته تر از تو و گروهت مطرح نشد و روانه فرودگاه شدید. محافظان خوبی بودید و به سلامت رسیدن امام، شوقی شد در چشم‌هایتان🌷 🍃روانه شدی آن زمان که دستور آزادی حجت را تمام کرد و در تمامِ عملیات تنها به فکر می‌کردی و منافعشان. ، و خیلی از سرداران دیگر، دست پرورده تو بودند که با اخلاصِ روحِ بلندت آنها را پرورش می‌دادی🕊 🍃مهربانی‌ات با مردم، تو را کرد. روحِ تازه به کالبد مردم بودی و مهرت چون جان در قلبها بود. هرکه از دور هم تو را می‌دید، می‌دانست ماندنی نیستی. اصلا زمین گنجایش بزرگی روحت را نداشت. عاقبت ماشین مهمانِ شد که می‌تواند تانکی را نابود کند. اما عجیب که در آن انفجار تنها تو مجروح شدی و شدت جراحات، روحِ بلندت را به پیوند زد💔 🍃وصیت کردی"مقاومت را فراموش نکنیم که خداوند تبارک و تعالی، بار سنگینِ انقلاب اسلامی را بر دوش ملت بزرگ ایران گذاشته و ما را در آزمایش عظیم قرار داده است". 🍃ملت ایران انقلاب را به تمام جهان شناساند اما، گویی خودمان آزمایش عظیم را کرده ایم😔 🍃به‌حَمدالله، انقلاب است و به کوری چشمِ دشمنان، پابرجا. اما بعضی‌هایمان راهِمان از انقلاب و آرمان‌هایش جدا شده و بعضی دیگر، دنبالِ از آنیم. دستمان را بگیرید که تحمل شرمندگی در برابرِ این امانت سنگین، از توانمان خارج است. 🍃اینجا برای از تو نوشتن کم است...! ♡سالروز زمینی شدنت و پروازت به ملکوت مبارک♡ ✍نویسنده : 🍁به مناسبت سالروز و 📅تولد : ۱ خرداد ۱۳۳۳ 📅شهادت : ۱ خرداد ۱۳۶۲ 📅زمان انتشار: ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : قطعه ۲۴ بهشت زهرا
🍃از شدت عشق به نام فرزندش را *روح الله* گذاشت. مهربانی اش هم همه را جذب خودش کرده بود. با اینکه بود اما خود را سرباز خدا میدانست و این بود که فروتنی اش دل همه را به یاد خدا می انداخت. 🍃آنقدر خوب بود که اقتدا کردن به او آرزوی همگان شده بود و اینگونه شد که را به او اقتدا کردند و نمازشان شهدایی شد. از جبهه ترکش هایش را به جان میخرید و همچون مولایش عباس بن علی(ع) مجروح میشد. حسرت میخورد و ورد زبانش این بود که همه رفتند و من جا ماندم💔 🍃نهایت :خدا خریدار بیقراری هایش شد و او را نیز بر سفره ی کریمانه اش دعوت کرد و به یاران شهیدش رسانید. * ما ذره ای بودیم از یک مرداب بی هدف ولی با امدن امام ، نبوت ، امامت ، شهادت ، ، و امواج بی هدف به خروشان مبدل گشت.* 🍃قسمتی از اش است که خود را مدیون میداند و این است که آموخت رسم واقعی سرباز بودن را... ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱٣٣۶ 📅تاریخ شهادت : ٩ خرداد ۱٣۶٧ 📅تاریخ انتشار : ۹ خرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : شلمچه
‍ 🕊 بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم اِنّا لله وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعون روح بلند پیشوای مسلمانان و رهبر آزادگان جهان، به ملکوت اعلاء پیوست." ▪️جهان تیره شد. جریانِ شریانِ درخت به احترام ایستاد. چشم ها جوشیدند و زمین، درد را در آغوش کشید.‌دیوارِ بغضِ مردان فرو ریخت و ترنم زنان به آسمان برخاست. پدر رفته بود. نبود. پدر... آه، پدر. ▪️پدری که مرد بود و پیر غلام (ع). پدری که لحن راه گشایَش مرهم خسته دلی های بود. پدری که در میان ظلمت و رِخوت، ره می نمود به طالبان حقیقت. پدری که جان در ره احیای اذهان نهاده بود. پدری پر مهر که خیال لبخندش، برانگیزنده ی جوانان دلداده در ستیزی پررنج و بی عدل بود. ▪️پدر رفته بود. پدر نبود. اما ای پرارج به یادگار نهاده بود که دستاور جهد و جوش و خروش او و مریدان مخلصش بود. "جریان یافتن در مداری بایسته و حاکمیت اسلامی حقیقی" آری! این است ارثیه ی پرارج آن پدر پرمهر؛ و کنون بر ماست، پاس داری و نگاه داری اش. ▪️آری! بر ماست، گوش سپاری به نوای که برخاسته از سخنِ دلِ . 🕊به مناسبت سالروز (ره)🖤 ✍نویسنده : 📅تاریخ انتشار : ۱۳ خرداد ۱۴۰۰
🍃هرچه می گفت دوستانش حرف دلش را نمیفهمیدند. با انگشت کنار مزار پسرعموی شهیدش شکل سنگ قبری کشید و روی آن نوشت ... 🍃همه خندیدند و برو بابا نثارش کردند. خنده آنها دلش را با دستش نامش راکه به اسم شهید زینت داده بود پاک کرد و سرش را پایین انداخت. درد و دل کرد با کسی که سالیان سال و یاورش بود😞 🍃فردای آن روز عبدالمطلب عازم شد اما کسی باور نمیکرد اویی که از زبان قاصر است و از شنیدن صدا محروم بتواند در میان صدای توپ و خمپاره از خدا بخواهد. 🍃ده روز بعد پیکر غرق به خون عبدالمطلب برروی دست های مردم شد.‌ بعد از مراسم دوستانش فهمیدند منزل جدید رفیقشان همان جاییست که او با زبان بی زبانی نشانشان داد و کسی باور نکرد😓 🍃بعدها که اش را خواندند نوشته بود: "یک عمر هر چه گفتم به من می‌خندیدن! یک عمر کسی را نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم. اما مردم! ما رفتیم. بدونید هر روز با آقام امام زمان (عج) حرف می‌زدم. آقا خودش گفت: تو میشی.." 🍃دلم دنیای عبدالمطلب را می خواهد... آقاجان، وزن بر زبان کوچک اما خطاکارم سنگینی می کند آنقدر سنگین که برای فرجت دعا نکرده ام. گوش هایم آلوده است و مدتی است صدای دعای عهد را نشنیده است. آقاجان در انبوه آدمهای اطرافم تنهایم...می شود دست را بگیری؟؟😔 ✍نویسنده : "شهید ناشوایی که با امام زمان ارتباط داشت" شهید عبدالمطلب اکبری❤️ ♡♡ 📅تاریخ انتشار : ۲۵ تیر ۱۴۰۰
‍ ♡شهید عباس دوران... 🍃می توان گفت عباسِ دوران خودش بوده است. زیرا پیرو حرف برای دفاع از کشور و ایستادن در مقابل ، جانش را هم فدا کرده است. 🍃عاشق همسر و فرزندش بوده است اما در لا به لای هایش که برای همسرش مکتوب کرده است، جمله ای زیبا خودنمایی می کند."جنگ جنگ است و زن و بچه هم سرش نمی شود." 🍃او، قهرمانی است که در طول دو سال جنگ بیش از ۱۲۰ پرواز موفق داشته است. 🍃در آخرین پروازش که هدف بمباران پایگاه هوایی الدوره بوده است. پس از انجام عملیات برای نقض ادعای دشمن مبنی بر امن بودن منطقه و برگزاری ، به سوی هتل محل برگزاری کنفرانس حرکت کرده و با اصابت به هتل، مانع از برگزاری اجلاس می شود و شهد نصیبش می گردد. 🍃این روزها، به شهید دوران هایی نیاز دارد تا دفاع کنند از خاک میهن و در مقابل دشمن قد علم کنند. 🍃نیاز دارد به جنسی از این شهید که خود را بداند در مقابل هزینه ای که برای تحصیلش از خرج شده است. 🍃این روزها نیاز داریم به قهرمانانی چون او که تمام زندگیشان را فدای حرف های امام و کنند. 🍃حال از او نامی جاویدان مانده است و همسرش که دلتنگی هایش را می کند و پسرش که از پدر چیزی به یاد ندارد جز که بعد از ۲۰ سال انتظار برگشت و تشیبع شد. حال او برای جبران تمام سال هایی که از نعمت محروم بوده، نام فرزندش را نهاده است. ☆باشد که راهشان باشیم☆ ✍نویسنده : 🍂به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد :۲۰ مهر ۱۳۲۹.شیراز 📅تاریخ شهادت : ۳۰ تیر ۱۳۶۱.بغداد 📅تاریخ انتشار : ۲۹ تیر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : شیراز 
♡بسم الله الرحمن الرحیم♡ 🍃رسیده بود به سن خدمت و باید میرفت سربازی. بحبوحه قیام بود او دلش نمی خواست که برود زیر پرچم شاهنشاهی و با شاه خائن خدمت کند، به هر ضرب و‌ زوری که بود فرستادنش سربازی اما چون از همان آغاز دل چرکین بود چندماهی بیشتر دوام نیاورد و از پادگان فرار کرد تا اینکه بالاخره پیروز شد و به هرنحوی بود گواهی پایان خدمتش را گرفت. 🍃همه فکر میکردند که حالا خلاص شده است و حالا میرود دنبال کار و کاسبی اش اما از همان روزهای آغاز جنگ رفت و عضو گردان کمیل شد. همین بس بود تا تعجب خیلی ها را برانگیزد اما آنها خبر نداشتند که او دلداده امام بود و راه امام😌 🍃حسینِ عامیِ ظاهرا کم سواد در جریان انقلاب و خصوصا جنگ تحمیلی و در اثر تلاش، کوشش و که در راه امام و انقلاب با جان و دل انجام داد به چنان مقامی رسید که روز قبل از شهادتش، خبر خود و دو تا از دوستانش را به همه داد و البته همه به او خندیدند اما وقتی روز بعد یعنی هفدهم مهر ۶۶ خبر شهادت حسین مهربان، و رسید همه فهمیدند که شهید حسین مهربان عجب گوهری بود که قدرش را ندانستند🌺 ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ مرداد ۱۳۳۶ 📅تاریخ شهادت : ۱۹ مهر ۱۳۶۶ 📅تاریخ انتشار : ۱ مرداد ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای نی ریز 🕊محل شهادت : شلمچه
🍃بارِ دیگر باد، تقویم را ورق می‌زند و جایِ خالی‌اش در میانِ زمین رخ نمایان می‌کند. اویی که نامی‌است جاودان در قلبِ تاریخ و تجلی گرِ و و از‌خود‌گذشتگی♥️ 🍃هر جا نام او باشد، یادآورِ شجاعت‌هایِ اوست، دلسوز برایِ مردم و جان بر کف برایِ خاک. "پر حوصله باشید و در برآوردن نیازها و حاجات آنها(مردم) بکوشید"* 🍃حال کجایی ای شهید؟! امروز بیش از همیشه در سختی اند. دریغ از کمترین توجهی به آنها. هیچ کس نیست که دلسوزمان باشد! در سرازیریِ گناه افتاده ایم هیچ چیز شبیه آنچه تو توصیه کردی نیست!😔 🍃گفتی"در همه حال باشید و را ناظر و حاضر در اعمال خود ببینید." اما ما...انگار تنها کسی که نمی‌بینیم خداست... 🍃در باتلاقِ نفس دست و پا می‌زنیم گوش و چشممان را بسته ایم گم شده ایم، دستمان را بگیر مارا عقب بکش درست مثلِ نیروهایی که روزی جانشان را به دستت می‌سپردند و خودت را مسئول می‌دانستی. 🍃به دیدارِ کسی رفتی که تشنه لب شده است. به حرمتِ شهیدمان که سر بر دامانش گذاشتی و پیکرت را هم از خاک دریغ کردی؛ نکن. 🍃دستی برار و ما نشینانِ عادات سخیف را نیز، از این منجلاب بیرون کش. جایِ خالی‌ات در گوشه گوشه زمین، دل را می‌سوزاند و نیست مزاری که تسلایِ قلبمان باشد. تو حتی پیکرت را هم‌لایق این ندانستی... 🍃 * فرازی از وصیت نامه شهید ✍نویسنده : 🌸به مناسب سالروز 📅تاریخ تولد : ۵ مرداد ۱۳۳۸ 📅تاریخ شهادت : ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ 📅تاریخ انتشار : ۴ مرداد ۱۴۰۰ 🥀مزار : مفقود الاثر
✨بسم ربّ الحسین(ع)... از که می‌خواهم بنویسم؟ از بزرگ مردی کوچک؟! نه بهتر است بگویم از ابَر قهرمانی کوچک. از اویی که در کودکی با نماز و روزه و مأنوس بود و لبخند خریدارانه خدا را به سختی‌هایش ترجیح می‌داد. 🍃عاشق بود و اصرار هایش آخر نتیجه داد و در ۱۱ سالگی توفیق درک حضور در محضر ایشان را یافت. این نوجوان ۱۱ ساله، چه دیده‌ بود و چه می‌دانست که دنیا با رنگ‌های گوناگونش، چشم‌هایش را به مستی نکشانده بود و جبهه را برای زندگی و بندگی برگزیده بود! 🍃سال ۶۱ راهی شد و به همراه برادرش، خدارحم، در عملیات رمضان شرکت کرد. بیست‌ و سوم رمضان سال ۶۱، عملیات رمضان، بهانه عروج آن دو را فراهم کرد. پیکرهای مطهرشان، سال ها مفقود بود، تا سرانجام در مرداد سال ۷۸ درحالی که یکدیگر را در آغوش گرفته بودند، در پیدا شدند. 🍃کاش می‌توانستم چشم‌های ظفر را از او به امانت بگیرم و با آنها به دنیا و زیبایی‌هایِ کاذبِ کوتاهش بنگرم، شاید که فصلی نو در دفتر زندگی‌ام رقم می‌خورد...   ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد خدا رحم : ۱٣٣٩ 📅تاریخ تولد ظفر : ٢ مرداد ۱٣۴٩ 📅تاریخ شهادت : ٢٣ مرداد ۱٣۶۱ 📅تاریخ انتشار : ۲۲ مرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : شلمچه 🥀مزار شهید : لردگان
🍃در سرسبزی سال ۳۵، پا به هستی نهاد تا زندگیِ سراسر خدمت داشته باشد. 🍃آغاز نوجوانی اش همزمان بود با آغاز و نتیجه اش شد عشق به و فرار از ... 🍃علاقه اش به ورزش‌های هوایی پایش را به شاهنشاهی باز کرد و اگر میدانست این پسر،بعدها یکی از مخالفانِ سرسختِ رژیم خواهد شد، قطعا کلوپ را جمع می‌کرد! تا سربازی با توانایی و آمادگی برای قیام ورزیده نشود!😎 🍃پای که از گلیمش دراز تر شد، پای احمد را به باز کرد. تحت عنوان ، ابتدا به سپس عازم جبهه های غرب شد♡ 🍃والفجر، و خیبر رزم آوریِ احمد را به چشم دیدند. او حتی برادرش داوود را در کربلای ۵ بخشیده بود. زمانی هم که در جبهه نبود،رسالت نیروها را به دوش می‌کشید. 🍃جنگ که تمام شد، خواب را از چشمِ اشرار و قاچاقچیان ربود!! راه اندازیِ گشت‌های هوایی در مناطق مرزی سیستان و بلوچستان، امنیت این منطقه را بالا برد و راه را بر جولانِ بست👊 🍃محصورشدگان در محاصره و ، اندک آب و غذا و دارویی که دریافت می‌کردند را مدیونِ ابتکارِ حاج احمد بودند! 🍃اگر او دانش بارریزی هوایی را انجام نمی‌داد، معلوم نبود چندین نفر از ساکنان شهرک های شیعه نشین، جانشان را از دست می‌دادند. 🍃دانشی که پیش‌تر، تجربه نوعِ متفاوت و پیچیده‌اش در نیروهای مسلح ما نبود! و این را مدیون حاج احمد و همرزمانش هستیم🙂 🍃این مردِ و رکورد دار پرش (سقوط آزاد) سالها بود که روحِ بزرگش را در آسمان جا گذاشته بود و به دنبالِ راهی برای رسیدن به آرزویِ دیرینه اش، خدمت را به بهترین نحو انجام میداد. 🍃وعده تحقق آرزویش را از عالمی شنیده بود و همین ،قلب متلاطمش را آرام می‌کرد😓 🍃در شب ، بی‌دستِ کربلا، دستانِ حاج احمد را در آسمانها گرفت. 🍃استاد خلبان شهید حاج احمد مایلی، طی بازگشت از عملیات شناسایی در نقطه صفر مرزی ، در آغوشِ اربابش آرام گرفت🕊 🍃آری، سرانجامِ عاشقانِ خمینی جز شدن نیست🥀 پ.ن:شهید،وعده شهادت را از آیت‌الله حسن زاده آملی شنیده بودند. ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۴ فروردین ۱۳۳۵ 📅تاریخ شهادت : ۱۹ مهر ۱۳۹۵.شب تاسوعای حسینی(۱۴۳۸ هجری قمری) 📅تاریخ انتشار : ۲۷ مرداد ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : آستادن مقدس امامزاده حسن (ع) تهران
♡بسم الله الرحمن الرحیم♡ 🍃این بار قصد دارم حقایق را ساده بیان کنم، کمی متفاوت. من و تو و همه ی ما در عصری زندگی می کنیم که توان درک را نداریم. 🍃البته همه که نه، در میان تمام همهمه های این دنیا، صاحب دلانی نیز هستند که هفت شهر عشـــق را پیموده اند و لایق دیدار شده اند. 🍃اما هر چه که هست، ما دل را خوش کرده ایم به نائب اماممان و آرامش دل هایمان را از چشمان میگیریم. 🍃حال بیایید به این فکر کنیم که چهل و اندی سال پیش، آن که امام را نداشتند و حتی نائبش را هم از آنها دور کرده بودند، چه حس و حالی داشتند؟ چه می کردند؟ چگونه آرامش می یافتند؟ 🍃کسانی همچون که عمری پنهانی زیست و با هزاران نام جعلی در هزاران سفر خود، کوشید تا در این مسیر پرفروغ استوار بماند و وظیفه اش را در قبال و امـام و نائـبش به درستی به انجام برساند. 🍃او که اصول زندگانی (ع) را بی کم و کاست آموخته و درک کرده بود. هم بود، درس دین میدانست و هم دست از مبارزات نمی کشید و اصلا تمام این که ریخته شده اند ، برای تحقق یک اصل سیاسی بوده اند، یعنی "حاکمیـت اسـلامی". 🍃او نیز بی واهمه در جهت وصول این عظیم، کرد. اما من و تویی که اکنون زیر این نفس می کشیم، هیچگاه اندیشیده ایم که چگونه باید پاسخ این همه تلاش را داد؟ وظیفه مان چیست؟ چه باید کرد؟ 🍃باید بدانیم که حفظ انقلاب مهمتر از پیـروزی آن است، پس برخیز. یا علی بگو و بدان که وقت جهاد رسیده است. 🍃جهاد تو می تواند دفاع از مرز ها باشد، می تواند علم آموزی باشد یا تربیـت ، مبارزه ی تمام قد اقتـصادی، نجات فرهنگ غنی اسلامی ایرانی و حتی یک ! 🍃پس برخیز و بگو. ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۶ شهریور ۱۳۱۸ 📅تاریخ شهادت : ۲ شهریور ۱۳۵۷ 📅تاریخ انتشار : ۶ شهریور ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا، قطعه۳۹، ردیف۷۲، شماره ۵۵
🍃در خیابان ها که راه میروی این بوی که تا ریه های مان نفوذ می‌کند و راه نفس کشیدن را میبند. اینجا انگار همه چیز تمام شده. نه دغدغه ایی برای به رسیدن آرمان ها و نه تلاشی برای به دست آوردن آرزوها..‌. 🍃اینجا خبری از جوانان پر شور و پر تلاش، با نشاط و با انگیزه که هر زمان برای رسیدن به اهدافشان تلاش میکنند نیست. اینجا همه چیز ، روح ندارد... 🍃اینجا جای خالیست... اگر به دادمان نرسند ما هم آهسته آهسته باورمان میشود که همه چیز تمام شده، باورمان میشود اثر کرده اند و دست از دنیای ما کشیده اید... 🍃باورمان خواهد شد که جلوی چشمانمان جرعه جرعه جام زهر را نوشید و رفت و همگی گفتیم الحمدلله جنگ خانمان سوز تمام شد. جای سردارانی چون خالیست...😓 🍃اینجا اگر زیر داشته باشی و کار داشته باشی عار است تا دکتری داشته باشی و در خانه بنشینی، اما غلامحسین فقط تحصیلات مدرسه ایی داشت که عزیزِ خدا شد... 🍃به عنوان سرپاسبان ژاندارمری وارد جبهه شد و در اثر اصابت گلوله در به شهادت رسید. کسی که تنها تحصیلات ابتدایی داشت نه دکتر بود نه مهندس و نه هیچ چیز دیگر فقط عاشق خدا و دغدغه مند برای بود و همه فکرش شده بود دفاع و سرانجام در راه همین هدف افتخار افرین شد... 🍃ای دنیای بی شما و آرمانهای تان سخت است، اینجا فانوس ها خاموش است و چراغ دل فتنه روشن، اینجا از شما گفتن از چند خط خاطره و چند شب معرفی فراتر نمیرود و در فراق شما دلمان را میسوزاند دستمان را بگیرید تا در این دوران غرق هایی که همه درگیر آن هستند نشویم😔 ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ فروردین ۱۳۳۳ 📅تاریخ شهادت : ۱۴ مهر ۱۳۶۳ 📅تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بروجرد 🕊محل شهادت : آبادان
🌱بسم الله الرحمن الرحیم🌱 🍃اول بود که عِطر عیدیِ خداوند همه اهالی خانه را سرمست کرد؛ مجید متولد شده و گریه های کودکانه اش میان تاروپود دیوار های خانه میپچید‌‌🌺 🍃هر بهاری که از عمر او میگذشت، قد میکشید و خون انقلاب خواهی در رگ هایش میجوشید. پس از پیروزی انقلاب، بیتاب دیدار با بود. تاثیر عشق به امام هم بود که سال ها در جبهه ها حضور داشت. 🍃حتی زمانی که پدر شد، به فرزندان هم نتوانست حب جهاد را از دلش خارج کند. آنقدر جنگید تا نهایت خدا خریدار تلاش هایش شد. 🍃انتظار هایش ختم به وصال شد و مجید پازوکی از ، پر کشید به عرش بی نظیر خدا... و خداست که وعده میدهد و عمل میکند «اِنَ الِانسانَ إِلّا ما سَعَی»❤️ ✍نویسنده : 🌹به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ فروردین ۱۳۴۶ 📅تاریخ شهادت : ۱۷ مهر ۱۳۸۰ 📅تاریخ انتشار : ۱۸ مهر ۱۴۰۰ 🥀مزاد شهید : بهشت زهرا 🕊محل شهادت : فکه
♡بسم الله الرحمن الرحیم♡ 🍃رسیده بود به سن خدمت و باید میرفت سربازی. بحبوحه قیام بود او دلش نمی خواست که برود زیر پرچم شاهنشاهی و با شاه خائن خدمت کند، به هر ضرب و‌ زوری که بود فرستادنش سربازی اما چون از همان آغاز دل چرکین بود چندماهی بیشتر دوام نیاورد و از پادگان فرار کرد تا اینکه بالاخره پیروز شد و به هرنحوی بود گواهی پایان خدمتش را گرفت. 🍃همه فکر میکردند که حالا خلاص شده است و حالا میرود دنبال کار و کاسبی اش اما از همان روزهای آغاز جنگ رفت و عضو گردان کمیل شد. همین بس بود تا تعجب خیلی ها را برانگیزد اما آنها خبر نداشتند که او دلداده امام بود و راه امام😌 🍃حسینِ عامیِ ظاهرا کم سواد در جریان انقلاب و خصوصا جنگ تحمیلی و در اثر تلاش، کوشش و که در راه امام و انقلاب با جان و دل انجام داد به چنان مقامی رسید که روز قبل از شهادتش، خبر خود و دو تا از دوستانش را به همه داد و البته همه به او خندیدند اما وقتی روز بعد یعنی هفدهم مهر ۶۶ خبر شهادت حسین مهربان، و رسید همه فهمیدند که شهید حسین مهربان عجب گوهری بود که قدرش را ندانستند🌺 ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ مرداد ۱۳۳۶ 📅تاریخ شهادت : ۱۹ مهر ۱۳۶۶ 📅تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای نی ریز 🕊محل شهادت : شلمچه
‍ ♡شهید عباس دوران... 🍃می توان گفت عباسِ دوران خودش بوده است. زیرا پیرو حرف برای دفاع از کشور و ایستادن در مقابل ، جانش را هم فدا کرده است. 🍃عاشق همسر و فرزندش بوده است اما در لا به لای هایش که برای همسرش مکتوب کرده است، جمله ای زیبا خودنمایی می کند."جنگ جنگ است و زن و بچه هم سرش نمی شود." 🍃او، قهرمانی است که در طول دو سال جنگ بیش از ۱۲۰ پرواز موفق داشته است. در آخرین پروازش که هدف بمباران پایگاه هوایی الدوره بوده است. پس از انجام عملیات برای نقض ادعای دشمن مبنی بر امن بودن منطقه و برگزاری کنفرانس سران غیرمتعهدها، به سوی هتل محل برگزاری کنفرانس حرکت کرده و با اصابت به هتل، مانع از برگزاری اجلاس می شود و شهد نصیبش می گردد. 🍃این روزها، به شهید دوران هایی نیاز دارد تا دفاع کنند از خاک میهن و در مقابل دشمن قد علم کنند. نیاز دارد به جنسی از این شهید که خود را بداند در مقابل هزینه ای که برای تحصیلش از خرج شده است. این روزها نیاز داریم به قهرمانانی چون او که تمام زندگیشان را فدای حرف های امام و کنند. 🍃حال از او نامی جاویدان مانده است و همسرش که دلتنگی هایش را می کند و پسرش که از پدر چیزی به یاد ندارد جز که بعد از ۲۰ سال انتظار برگشت و تشیبع شد. حال او برای جبران تمام سال هایی که از نعمت محروم بوده، نام فرزندش را نهاده است. ☆باشد که پیرو راهشان باشیم☆ ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد :۲۰ مهر ۱۳۲۹.شیراز 📅تاریخ شهادت : ۳۰ تیر ۱۳۶۱ 📅تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : شیراز  🕊محل شهادت : بغداد
♡به نام خدای قلبم♡ 🍃تصویرش که در مقابلم نقش بست، جوانی امروزی بود. به ها نمیخورد اما ته چشمانش رنگ و معصومیت گرفته بود. به قولی، از همان جوان های مومن و اهل دل که قدم بر رد پاهای (ره) گذاشت و جبهه ها را به عطر خودش معطر کرد. 🍃جعفر که خنثی کننده ی مین و مناطق بود، ابتدا نَفسش را خنثی کرد و تابلو را بر جاده ی قلبش زد. می‌دانست این راه عاقبتی خیر در پیش ندارد. می‌دانست باید مسیری را در پیش بگیرد که طغیانگر کوچکترین بهایی در آن نداشته باشد. 🍃ایران و مملو از جعفر هاست. کافیست نگاهی را آزرده کند، نهایت همه سلاح می‌شوند و هدفشان دست های هرز است. شهادت برای ما و جوانان ما، از جمله جعفر لطفی، راهی است برای رهایی و در رسیدن به مگر ترسی حریفِ قلبِ بی قرار می‌شود؟ 🍃مین هم حریف جعفر نشد. آنقدر شیفته ی او شد تا نهایت دلش نیامد دست رد به سینه اش بزند و جعفر هنگام خنثی سازی مین به رسید. گویا خدا برای او دری از به سمت باز کرد و برای همیشه اورا به همسایگی خود برگزید. ✍️نویسنده : 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٣ بهمن ١٣۵۴ 📅تاریخ شهادت : ۴ آبان ١٣٧٣ 📅تاریخ انتشار : ۴ آبان ١۴٠٠ 🕊محل شهادت : تهران 🥀مزار شهید : شهرستان اسلامشهر
🍃زندگی بی شهادت، ریاضت تدریجی برای رسیدن به است. بدان معنا که گاه باید از خود پرسید به کجا میرود این گوهر جان؟ به چه سان می کند آیینه دل؟ که ما خود را رهروان همان خطاب میکنیم که فرمود :"کشته شدن عادت ما و شهادت ماست"😌 🍃و چه بزرگی زین سان بهتر که در چشم او در آیی تا در این تاکستان های دنیا برای مردن، گذران عمر کنی چرا که او نگارنده ماست و جز او کس ندارد شیوه نقش و قلم را در این دایره مینایی❣ 🍃او همان که خداوند دلهای است که تا نرسانیدن آنها به خود، برایشان در این دو روز دنیا آسایشی قرار نداده، چنان که وابستگی های این دنیا دست و دلشان را بند نکرد و برای رسیدن به حیات بیقرار بودند و جز برایشان قراری در دنیا وجود نداشت که با پرواز به سوی معبود برای همیشه به حیات رسیدند🌹 🍃اکنون ما مانده ایم و راه آنان که این روزها بیشتر از همیشه نگاه هایشان شده ایم. ای شهید، دلهایمان را چون رودی که به اقیانوس میریزد به شما متصل میکنیم که دلتان وسیع و بی انتهاست. برای دلهایمان دعا کنید که شرمنده نگاهتان نشویم😓 ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۰ آذر ۱۳۵۷ 📅تاریخ شهادت : ۹ آبان ۱۳۹۵ 📅تاریخ انتشار : ٨ آبان ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : اندیمشک 🕊محل شهادت : حلب
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 🍃چشم هایم میخِ نوشته ی مقابلم شده است؛ توصیه ی درباره ی زنده نگه داشتن یاد شهدا. چشم هایم می‌بیند، لب هایم می‌خواند، اما لبریز از شوق می‌شود برای عمل به او؛ هیهات اگر امر کند و ما همچنان بر زمین نشسته باشیم! 🍃دیگر قرار از دست می‌دهم و به تن قلمم میکنم؛ نام شهید حسن طالبی فر مقابل چشمانم جان می‌گیرد. بی آنکه بخواهم دستم شروع می‌کند به حماسه گری، به نوشتن و سرودن از شهیدی که تنها چهارده سال داشت و طعم تلخ را چشید اما لحظه ای خود را غافل از نگاه خدا ندید. 🍃عاشقانه کرد. کتاب های سیاسی و برنامه ی همیشگی او بود و دغدغه اش برای بصیرت آفرینی او را به خواندن کشانده بود. امام خمینی(ره) گوهر نایاب این را، عزیز می‌شمرد و مشتاقانه در به پیروزی رسیدن این انقلاب تلاش می‌کرد. تا جایی که وقتی فرمان جهاد می‌دهد سر از پا نمی‌شناسد و راهی می‌شود. 🍃خلاصه کنم. گویا می‌دانست قرار است به سمت خدا پر بگیرد آخر چند ساعت قبل از شهادت پیشنهاد غسل می‌دهد‌؛ در آب کرخه شهادت و آب را به تن جهادگرش تبرک می‌کند. ساعاتی بعد تیرهای ، مسیر قلبش را در پیش گرفته و برای همیشه اورا سعاتمند و آخرت می‌کند. ✍️نویسنده : 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ١٢ اردیبهشت ١٣٣٩ 📅تاریخ شهادت : ٩ آبان ١٣۵٩ 📅تاریخ انتشار : ۹ آبان ١۴٠٠ 🕊محل شهادت : نامشخص 🥀مزار شهید : نامشخص
*بسم الله الرحمن الرحیم 🍃محکم و باصلابت، نخستین واژگانی که پس از دیدن قاب عکسش در ذهنم نقش بست. چشم هایی مقتدر که در پستوی آن ها میشد را لمس کرد. چشم هایی که دلت میخواست ساعت ها به آنها خیره شوی و برایت از عشقی که به امام داشت بگویند. 🍃از همان برقی که هنگام دیدن تصویر و شنیدن صدای میان دیدگانش شعله میکشید و گرمای عشقش همه را به حیرت واداشته بود. او برای خدمت به امام امت، اورا موفق ترین کرده بود؛ برای آموختن هم به رفت اما ترک ،رسمِ سربازان این خاک نیست. 🍃مدت ها بعد پس از بازدید موزه حرم ، به فکر نوشتن افتاد و میگفت: "هر وقت نوشتن قرآن تمام شود، عمر من هم تمام میشود" همین هم شد! از ساال ۱۳۴۷ نوشتن قران را آغاز کرد و سال ۱۳۵۸ نوشتن آن به پایان رسید... 🍃شهادت به وی الهام شده بود. میخواست به برود که رو به دوستانش گفت: "من از این ماموریت زنده نمیگردم" رفت و تا آخرین قطره خونش شجاعانه کرد. شهید اشراف در تاریخ دهم آبان سال ۱۳۵۸، به ارزوی همیشگی اش رسید و تا ابد افتخار سرزمینی شد که مملو از شهید اشراف هاست. ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢ فروردین ۱٣۱۶ 📅تاریخ شهادت : ۱۰ آبان ۱٣۵٨ 📅تاریخ انتشار : ۱۰ آبان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : بانه 🥀مزار شهید : بهشت زهرا
🍃بهمن سال ۱٣۵٧ شهید احمد کاکا که سرباز گارد جاویدان بود به فرمان ، با اسلحه و مهمات، از لشکر گارد فرار کرده و روزهای ٢۱ و ٢٢بهمن را در کنار مردم، علیه عوامل شاه می جنگد. بعد از پیروزی انقلاب، یک عده از دوستانش که گرایش به افکار، منافق و چریک و فدایی داشتند دور و برش را گرفته و باعث می شوند تا او از دور شود. 🍃روزی به پیشنهاد و اصرار برادرش که خیابان های را نمی شناخت و تمایل داشت تا به دیدن در جماران برود با او همراه شد. در این دیدار امام در رابطه با که به گروهک منافقین می پیوستند، صحبت  کردند و خطاب به آنان فرمودند: "نمی خواهید آدم بشوید؟ کی می خواهید برگردید؟" بعد از این شهید احمد گفته بود. مثل اینکه امام تنها به من نگاه می کرد و می گفت: احمدِ کاکا! تو نمی خوای بشی؟ تا کی می خوای ادامه بدی؟ من سرم رو برگردوندم و چند بار به اطرافم نگاه کردم، اما انگار چشم امام فقط به چشمای من افتاده بود. 🍃بعد از این ماجرا اول وارد کمیته و بعد سپاه شد و با آغاز جنگ به رفت وسر انجام در ۱۱\٨\۱٣۶۱ در منطقه عین خوش در بر اثر اصابت تیر مستقیم دشمن به پاكش به خیل شهدا پیوست و پیكر مطهرش در گله محله آرام گرفت.  ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱٣٣٧ 📅تاریخ شهادت : ۱۱ آبان ۱٣۶۱ 📅تاریخ انتشار : ۱۱ آبان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : عین خوش 🥀مزار شهید : گله محله
🍃وقتی ترس و دلهره نوشتن شعار و داشتن امام و اعلامیه بر همه غالب بود همیشه عکس را با خود به همراه داشت. هیچ وقت از کاری که انجام میداد دست نمیکشید و تا آن را به ثمر نمیرساند آرام و قرار نداشت. هیچ کس از کارهایش خبر نداشت همیشه چند ساعت قبل از شروع میرفت و در دیوار های انجا را پر از شعار ها و نوشته های خط امام میکرد. 🍃وقتی آغاز شد محصل بود اگر احترام به حرف پدر و مادر نبود ترک تحصیل میکرد و همان روز به میرفت اما تا تابستان صبر کرد و برای دیدن و گذراندن دوره آموزشی به اصفهان رفت. هوش و زکاوت فراوانی داشت و می‌گفتند در پشت جبهه حضورش مفید تر است و به توصیه برای ادامه تحصیل به بازگشت و آنجا هم از فکر جبهه باز نماند. 🍃مشغول به تعلیم و شد و همه را تشویق میکرد که به جبهه بروند. پس از گذشت مدتی که نتوانست دوری از جبهه و خدمت به را تاب بیاورد، بدون اینکه به چیزی بگوید دوباره به جبهه رفت و با نوشتن نامه ای از اهل منزل عذرخواهی کرد. اما میان کشاکش این دنیا نامتقارن، باز هم مجبور شد به عقب برگردد و به ادامه تحصیل و انجام وظایف خود آن هم پشت جبهه بپردازد. 🍃از بیهوده بودن و بیهوده کردن تنفر و داشت و برای همین نذر کرده بود ۱۰۰ تا عراقی را بکشد و بعد شود حدودا شش بار به جبهه رفته بود و بارها میزبان هم شده بود. در نامه ای که به پدر خود نوشته ازاین گفته بود که "بالا تر از علی اکبر و حسین (ع) نیست" و پدرش باید به شهادت او افتخار کند... 🍃اخرین باری که به جبهه رفته گویی همه می‌دانستند این آخرین بار است. همه چیز رنگ و بوی اخرین ها را داشت، از اخرین باری که به مرخصی امد و قرار شد مدتی به استراحت مطلق بپردازد تا وقتی که زیربار نرفت و به جبهه برگشت و آن شب که نور سر تاپای وجود اورا فرا گرفت و خواب یکی از همرزمانش که حکم شهادت او را امضا کرد. و پانزده آبان اخرین روزی بود که در این دنیای تنگ و تاریک گرفتار بودو به آسمان کرد... ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢ آبان ۱٣۴۰ 📅تاریخ شهادت : ۱۵ آبان ۱٣۶٢ 📅تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : پنجوین 🥀مزار شهید : روستای شاهد شهر شهریار
🍃 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃 اعتقاد وقتی در درون کسی پدید می‌آید که محتوای آن را با گوشت و پوست خویش حقیقتاً چشیده باشد و شاید بر این اساس بوده است که حضرت (ره) می‌فرمودند: «و تنها آنهایی تا با ما هستند که درد و و را چشیده باشند.» چراکه ماندن تا آخر خط فقط با اعتقاد واقعی امکان‌پذیر است. 🍃 حقیقتاً از همان کودکی طعم تلخ استضعاف و ظلمی که بر تمامی مردم تحمیل می‌کرد را با گوشت و پوست و استخوان درک کرده بود. 🍃 هفت ساله بود که به جای مجبور شد تا برای امرار معاش خود و خانواده‌اش به دامداری و کشاورزی بپردازد، همان سال‌ها هم بود که رژیم برای ضعیف کردن مردم، خود را بر پایه تضعیف دامداری و کشاورزی گذاشت تا شعبان هم علیرغم سن کمش به شهر برود و به شغل مشغول شود اما او که از بن دندان به مبارزه هدفمند با رژیم شاهنشاهی اعتقاد داشت. 🍃 با شروع حتی کار خوشکاری را هم تعطیل کرد و به صفوف انقلابیون پیوست و بعد از پیروزی انقلاب هم مدام درگیر امور انقلاب و دفاع از آنان شد. 🍃 این نشان از و اعتقاد او به مبارزه با رژیم طاغوت بود و او را حتی لحظه‌ای آرام نمی‌گذاشت. 🍃 بعد از با تمامی توانی که داشت در همه جبهه‌های دفاع از انقلاب شرکت کرد تا بالاخره در درگیری‌های آمل به دست منافقان کوردل در جنگل‌های آمل به شهادت رسید و شهید شعبان کاظمی نام گرفت. ✍️نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۳۳۱ 📅تاریخ شهادت : ۲۲ آبان ۱۳۶۰ 📅تاریخ انتشار : ۲۱ آبان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : آمل 🥀مزار شهید : امامزاده عباس ساری
داشتم با خودم میگفتم، که میان این همه سجیه ی درونی شما، پای کار بودنت برای انقلاب و مردم بیشتر از همه، مقابل چشمان آدمی چشمک میزند، آن هم درست، در این هوای نفس پرستی و پر شده از دودِ رانت و ، که یکی پس از دیگری گوی سبقت را از یکدگر روبوده اند. و خبرشان گوش آدمی را در شعله ی خویش می سوزاند. 🍃از تو چه پنهان است؛ هوای این روز ها به عِطر طنین امثال شما نیازمند است، شمایی که مالک وار مردم بوده اید. شما که برای امام خویش مطیع و دلیر بوده اید، سربازی که تا آخرین نفس به یاد خویش نفس میکشید... 🍃حقیقتا، حسرت داشتن امثال شما درین زمانه، آواری اسفناک، در ضمیر بی جانمان گشته و جانمان را در هوای خویش تبخیر می کند. کاش مجلسیان نفس پرست ما، یه جو همت شما را داشتند... ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٣ آذر ۱٣۰٣ 📅تاریخ شهادت : ٧ تیر ۱٣۶۰ 📅تاریخ انتشار : ۲ آذر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : دفتر حزب جمهوری اسلامی _تهران 🥀مزار شهید : گلزار شهدای خلدبرین یزد
☆بسم ربّ الزهرا(س)☆ 🍃دفتر جنگ را هزاران لاله‌ای گلگون کرده‌است که در سرشت‌شان، وجود داشت برای حفاظت از گنجی که ۱۴قرن پیش، خدا آن را به دست آخرین فرستاده‌اش کامل کرد. 🍃آنان بی بهرِگان از بودند که روحشان با شنیدن صدایی که از روح و جان یک برخواسته‌ بود و حقیقت را فریاد می‌زد، حیاتی دوباره یافت؛ نیروی اراده هزاران مرد و زن دیگر بود که میله‌های قفس و بی‌ایمانی را که مدت‌ها بود دورشان کشیده شده‌ بود را از میان برداشت. 🍃علی‌اکبر هم یکی از همین لاله‌ها بود. ۱۷ساله بود که با حرف‌های (ره) مسیر حقیقی زندگی‌اش را یافت. بعد از ، از طریق س.پ.ا.ه به جبهه رفت اما روحش آرام و قرار نداشت. به بازگشت و اینبار به عنوان یک مردمی رفت. می گفت: اکنون احساس میکنم برای آمده‌ام. 🍃فرمانده‌ای بود جدی، و بسیار سرسخت. همه میگفتند او تاکنون نخندیده‌ است. از او شکایت داشتند. نیمه شب خواستند بروند تا با او صحبت کنند آنچه که دیدند، آنان را در بهت و فرو برد. داشت لباس‌های نیروهایش را می‌شست. یک ... 🍃در چهارمین روز از عملیات در کنار * با گروه اندک خود که سلاحشان ایمان و عقیده بود در مقابل دشمنی مجهز به سلاح‌های متفاوت مقاومت می‌کردند. 🍃در میان صداهای گلوله و تانک، صدای او قوت قلبی بود برای نیروهایش تا خستگی و در جانشان رخنه نکند. غروب ۱۲آذر اما نوای گرم او قطع شد. پیدایش که کردند، زیر پل سابله آرام گرفته بود. *پل سابله که مهم‌ترین نقطه ارتباطی به بستان است به طول 30متر و عرض 6متر در جنوب‌شرقی شهر و در محل تلاقی رود سابله و جاده سوسنگرد- بستان قرار دارد. ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۳۳۷ 📅تاریخ شهادت : ۱۲ آذر ۱۳۶۰ 📅تاریخ انتشار : ۱۲ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای کرمان 🕊محل شهادت : پل سابله
🍃زندگی بی شهادت، ریاضت تدریجی برای رسیدن به است. بدان معنا که گاه باید از خود پرسید به کجا میرود این گوهر جان؟ به چه سان می کند آیینه دل؟ که ما خود را رهروان همان خطاب میکنیم که فرمود :"کشته شدن عادت ما و شهادت ماست"😌 🍃و چه بزرگی زین سان بهتر که در چشم او در آیی تا در این تاکستان های دنیا برای مردن، گذران عمر کنی چرا که او نگارنده ماست و جز او کس ندارد شیوه نقش و قلم را در این دایره مینایی❣ 🍃او همان که خداوند دلهای است که تا نرسانیدن آنها به خود، برایشان در این دو روز دنیا آسایشی قرار نداده، چنان که وابستگی های این دنیا دست و دلشان را بند نکرد و برای رسیدن به حیات بیقرار بودند و جز برایشان قراری در دنیا وجود نداشت که با پرواز به سوی معبود برای همیشه به حیات رسیدند🌹 🍃اکنون ما مانده ایم و راه آنان که این روزها بیشتر از همیشه نگاه هایشان شده ایم. ای شهید، دلهایمان را چون رودی که به اقیانوس میریزد به شما متصل میکنیم که دلتان وسیع و بی انتهاست. برای دلهایمان دعا کنید که شرمنده نگاهتان نشویم😓 ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۰ آذر ۱۳۵۷ 📅تاریخ شهادت : ۹ آبان ۱۳۹۵ 📅تاریخ انتشار : ۱۹ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : اندیمشک 🕊محل شهادت : حلب