eitaa logo
عسل 🌱
10.4هزار دنبال‌کننده
215 عکس
144 ویدیو
0 فایل
http://eitaa.com/joinchat/2867200012C970b5042b7 فریده علی کرم نویسنده رمانهای عسل، عشق بیرنگ، پراز خالی، شقایق خانه کاغذی،بامن بمان
مشاهده در ایتا
دانلود
عسل 🌱
#پارت17 🦋 #پرازخالی 🦋 میلاد با فریاد رو به امیر گفت تو داری با اینکارات کتایون و خراب میکنی. بهت
🦋 پرازخالی🦋 م. تا وقتی من تو خونه م همینجا جلوی جمع میتمرگی . در اتاقم را که باز کردم گفت با توبودم ها، سرتو عین یابو انداختی پایین داری میری تو اتاقت به طرفش چرخیدم اشکهایم را پاک کردم و گفتم میرم لباس عوض کنم. وارد اتاق شدم. در را بستم و قفل نمودم گوشی م را از هرچه شماره و تماس بود پاک کردم و سپس پیراهن بلند صورتی م که گلهای ریز سفیدی داشت برتن کردم استین هایش را تا نیمه بالا زدم .موهایم را مرتب کردم. و شانه زدم در حمام اتاقم ابی به دست و رویم زدم . صورتم سرخ و متورم بود کمی کرم پودر به صورتم زدم تا رویا فقط صداها را شنیده باشد. از اتاق خارج شدم. و چشم گرداندم امیر و میلاد مقابل تلویزیون نشسته بودندو ارش هم نبود. همه ساکت بودند نگاهی به اتاق ارش انداختم در باز بود و او لب تخت نشسته و سرش را مابین دستانش نگه داشته بود. رویا از اتاق خارج شد و گفت سلام کتی جون ارام بی صدا پاسخ سلامش را دادم روسری اش را مرتب کرد وارام گفت چی شده؟ صدای ارش بند دلم را پاره کرد کتی بیا تو درو ببند. به طرف امیر چرخیدم، دست میلاد را دیدم که مانع برخاستن او شد. رو به امیر گفتم به دادم برس، اون منو میکشه امیر با صدای بلند گفت ارش صبح صحبت میکنیم. ارش سرش را بالا اورد و رو به من گفت بیا تو اتاق دست رویا را گرفتم ارش برخاست و گفت تنها سپس دستم را گرفت مرا داخل اتاق برد در را که قفل کرد اشک مانند باران از چشمانم سرازیر شدو گفتم داداش به خدا من کاری نکردم. فقط دیرم شده بود. رفتم بنزین بزنم شلوغ بود بعد هم تصادف و دعوا شده بود. توی صورتم خم شدو گفت این دروغ هارو واسه اون امیر گاگول تعریف کن. که از اول حرف گوش ندادو تورو برد سرکار و اینطوری وقیحت کرد که واسه خودت ابرو برداری، پایین موهات و شرابی کنی سرم را از شرم پایین انداختم و امیر ادامه داد به لبهات رژ بزنی ، ارایش کنی کلامش را در دهانش چرخاندو گفت شششش کنی و لفظ قلم حرف بزنی. خیال کردی من بی ناموسم کتی؟ خدا به سر شاهده که اگر حرف گوش ندی دست و پات و میبندم مینشونمت سر سفره عقد و میدمت به ابراهیم. با امدن نام ابراهیم پسر عموی خدابیامرزم چهره م مشمئز شد و ارش ادامه داد
عسل 🌱
#پارت18 🦋 پرازخالی🦋 م. تا وقتی من تو خونه م همینجا جلوی جمع میتمرگی . در اتاقم را که باز کردم گفت
🦋 پراز خالی🦋 واسه خودت پررو شدی، هرموقع بخوای میری و هر موقع بخوای بر میگردی خودسر شدی ولنتاین میگیری کادو میخری و کادو میدی ...... با بی گناهی گفتم من کادو نگرفتم؟ خفه شو ، امروز رفتم بانک گردش حسابمو گرفتم از کارت من که دستت بود خرید کردی. اگر دوست داری پیگیر شم برات در بیارم از کجا خرید کردی سرم را پایین انداختم که ارش گفت یه بار برای اخرین بار ازت میپرسم داری چه غلطی میکنی، اگر جواب درستی به من ندی و من و قانع نکنی روزگارت و با روزگار سگ یکی میکنم. سرم را به زیر انداختم و ارش ادامه داد داری چه غلطی میکنی؟ من هرچی میگم شما باور نمیکنی، اینها همش سو تفاهمه. اون خرس و خودم خوشم اومد خریدمش، با همون کارت خودت که دستم دادی، امشب هم تو راه بودم. نمیگی نه؟ به جون خودت ارش همینه. پس منم همونه که گفتم از فردا میتمرگی خونه و تکون از جات نمیخوری کلاس و شغل و همه چیزت تعطیل میشه، اب بخوای بخوری قبلش به من زنگ میزنی بعد. شیر فهم شد سر تایید تکان دادم و گفتم بله داداش، چشم. در را گشود و خروجی را نشانم داد رویا در اشپزخانه بود به ناچار به سمت او رفتم که گفت چی شده؟ ارام و کم صدا گفتم باید نه خانه میبودم، بیرون گرفتار شدم یازده رسیدم ، یه طوری رفتار میکنند انگار رفتم جنایت کردم. میلاد برخاست وارد اشپزخانه شد. یک لیوان چای برای خودش ریخت، رویا به اتاق ارش رفت . میلاد مقابلم نشست خیره در صورتم ماندو گفت اخ اخ ..... صورتت داره ورم میکنه از او رو برگرداندم و گفتم به جهنم. برخاست از داخل فریزر چند تکه یخ اورد و گفت بزار روصورتت کبود نشه چایش را هم مقابل من نهادو گفت اخه تو چرا...... با غیض رو به او گفتم حوصله ندارم ها میلاد یا دهنتو ببند یا پاشو برو تو حال بشین خیره به من ماندو گفت من برادر بدی م؟ کی فرستادت رانندگی؟ کی صبح و شب باهات تمرین کرد؟ کی برات ماشین خرید؟ کی ....... همه رو تو انجام دادی اما من اگر برادر بودم و تو خواهرم بودی کاری میکردم بهم اطمینان کنی که اگر خدایی ناکرده مشکلی داشتی یا جایی گیر افتادی بیای به من بگی کمکت کنم . الان مشکل تو چیه؟ کجا گیر افتادی ارش از همه چی منعم کرده یکی دوروز صبر کن ، باهاش حرف میزنم راضی میشه ، دیگه باغچه نرو بیا باشگاه پیش خودم کلاس هارو هماهنگ کن اون پسره شهروز هم میاد اونجا؟ نه به اون صورت چطور مگه؟ ازش بدم میاد، هیز و چشم چرونه
🦋پراز خالی🦋 میلاد متعجب گفت واقعا؟ سر تایید تکان دادم و گفتم ادم کثیف و عوضی اییه، تورو خدا یه وقت نری باهاش دعوا کنی ها چی شده مگه؟ امروز توی دفتر باغچه منو با اسم کوچیک صدازد. اخم های میلاد در هم رفت. دستم را روی دستش گذاشتم و گفتم میلاد ترو خدا شر بپا نکنی ابروی منو ببری. اگر بره اینور اونور بشینه و برام حرف درست کنه ممکنه چهار نفر باور کنن. نمیخواد هیچ واکنشی نشون بدی فقط اگر میتونی دوستیتو باهاش تموم کن . میلاد حرفی نزد چایی که برایم ریخته بود را خوردم و گفتم من الان خوابم میاد ، به نظرت اگر برم بخوابم ارش دعوام میکنه میگه چرا تنها رفتی توی اتاقت؟ نگاهی به اتاق ارش انداخت و گفت نه برو بخواب، اگر اومد بیرون من جوابشو میدم. برخاستم و به اتاقم رفتم گوشی م را برداشتم از شماره ناشناسی برایم پیام امده بود کار امشبت و تلافی میکنم فکر کردی زدی و بردی بچه زرنگ ؟ پاسخی به او ندادم و دراز کشیدم. صدای ویبره تلفنم بلند شد عکس هات فقط تو لپ تابم نبود‌. با خواندن پیام او تمام بدنم لرزید ترجیح دادم پاسخی به او ندهم. اما همینکه پیامم سین خورد نوشت الان هم عکس هات هست، و هم فیلم دزدیت از خونه م.
عسل 🌱
#پارت20 🦋پراز خالی🦋 میلاد متعجب گفت واقعا؟ سر تایید تکان دادم و گفتم ادم کثیف و عوضی اییه، تور
🦋عسل🦋 انگار برق سه فاز از سرم پرید. تیز نشستم . و با چشمان گرد شده به گوشی م خیره ماندم. دوباره نوشت هنوزم دیر نشده با اوردن سفته های من و اون قرار داد همه رو پاک میکنم. برخاستم کارت اقای شرفی را از کیفم در اوردم شماره اش را گرفتم . هر چه منتظر ماندم پاسخم را نداد. برایش نوشتم ترو خدا اقای شرفی جواب بده کتایونم. بلافاصله تلفنم زنگ خورد با صدای خواب الود گفت بله ترو خدا ببخشید مزاحمتون شدم. چی شده؟ اب دهانم را قورت دادم و گفتم اون پسره الان بهم پیام داده شهروز؟ بله، نوشته من بازم عکس هاتو دارم. فیلم دزدیت از خونه هم هست. خدا بگم چیکارت کنه بچه نصفه شبی اسیرم کردی . با صدای بغض الود گفتم اقای شرفی به دادم برس من الان چیکار کنم؟ من نمیدونم بخدا عقلم به جایی قد نمیده الان یه پیام بهش بده، بگو من حرفتو باور نمیکنم یدونه از عکس هامو برام بفرست، بعد پیامشو برای من فوروارد کن پیام را برای شهروز ارسال کردم ویدئویی برایم امد ان را باز کردم لحظه ورود من به اتاق خوابش و برداشتن لپ تابش را گرفته بود. بلافاصله ان را برای اقای شرفی فرستادم. و او با من تماس برقرار کرد کتایون خانم اصلا نترس و هولم و نشو بهش بگو پیام های تهدید امیزت توی گوشیم بود ، من امشب چون دیر رسیدم خونه برادرهام سوال پیچم کردند گوشیمو ازم گرفتند و همه چیز و متوجه شدند. دوستی من و سیاوشم متوجه شدند به خاطر همین امیر اخراجش کرد. من دیگه اب از سرم گذشته همین الان برو از من به جرم دزدی شکایت کن تا منم ازت به جرم تهدید شکایت کنم. کمی مردد شدم و گفتم واقعا؟ اره، بهش بگو مهم برای من این بود که ابروم نره حالا که رفته هرکار از دستت برمیاد بکن
🦋پر از خالی🦋 ارتباط را قطع کردم و گفته های اقای شرفی را برای شهروز فرستادم. و او بلافاصله برایم نوشت صبح معلوم میشه با اقای شرفی تماس گرفتم و گفتم میگه صبح معلوم میشه مکثی کرد و گفت من الان راه میفتم میرم خونه شهروز اون دستگاه دوربین و توی سرش خورد میکنم. به یه شرطی از گفته او جا خوردم تن و بدنم لرزیدو با صدای لرزان گفتم به چچچه شرررررطی؟ محکم و قاطع گفت همین الان، میلاد و برش میداری میبریش بیرون از خونه ، و همه چیز و بهش میگی چشمانم از ترس گشاد شدو گفتم نه تو یه اشتباهی کردی و باید تاوان اشتباهتو بپردازی به امیر میگم امیر نه ، به میلاد بگو چرا باید اینکارو کنم ؟ چون شهروز عزمش و جزم کرده که به میلاد یه ضربه ایی بزنه. اگر تو میلاد و اگاه نکنی اتفاق های بدی براش میفته. تمام سرمایه میلاد الان تو ملک پدر بزرگ شهروزه، الان من میرم جلوی خونه ش و هر طور شده و اون فیلم و ازش میگیرم. ممکنه این پسره ی عوضی با دیدن من بفهمه که هنوز خانوادت چیزی نمیدونن و بره باشگاه و اونجا دزدی کنه یا بلایی سر اسب هابیاره من نمیتونم اینکارو کنم میترسم تاوان اشتباه تورو که میلاد نباید بده . هردوساکت شدیم و اقای شرفی گفت تو میدونی چرا شهروز به میلاد سفته داده؟ شهروز و میلاد با هم یه قرار داد دستی نوشتن که شهروز مسئول امنیت باشگاهیه که پدر بزرگش به میلاد اجاره داده در واقع نگهبانی باشگاه با شهروزه، چون اون منطقه یکم پرته و میلاد دو دل بود که اونجا رو اجاره کنه یانه شهروز قبول کرده که شب ها یا خودش برای نگهبانی وایسه یا یه نفرو بزاره و برای ضمانت کاریش سفته داده . همین الان کاری که بهت گفتم و انجام بده من نمیتونم اقای شرفی، میلاد منو میکشه منم نمیرم در خونه شهروز فیلمو بگیرم بغض کردم و گفتم چرا؟ اگر من باهاش درگیر شم و شهروز به پلیس زنگ بزنه بعد من چه جوابی بدم؟ بگم با تو چه نسبتی دارم؟ لبم را گزیدم و گفتم نه هیچ جوره نمیتونم اینکارو کنم انتخاب با خودته، اگر میلاد و اگاهش نکنی سیاوش و شهروز هر روز میخوان تهدیدت کنند و ازارت بدن یه بار بهش بگو اونم نهایت میخواد چهار تا دادو بیداد راه بندازه و تمومش کنه دیگه اولا که اگر این حرفهارو به میلاد بزنم واکنشش خیلی بدتر از دادو بیداده ، دوما میره به ارش میگه ، سوما من و میکشن تو میلاد و بیار بیرون من خودم مردونه باهاش حرف میزنم که بین خودمون بمونه و ازش قول میگیرم که به کسی نگه اشک از چشمانم جاری شدو گفتم نمیتونم به خدا پس خداحافظ دیگه به من زنگ نزن
عسل 🌱
#پارت22 🦋پر از خالی🦋 ارتباط را قطع کردم و گفته های اقای شرفی را برای شهروز فرستادم. و او بلافاصله
🦋 پر ازخالی🦋 سپس ارتباط را قطع کرد نگاه دوباره ایی به فیلم انداختم، قضیه اگر کش پیدا میکرد مرا به جرم دزدی دستگیر میکردند. برای اقای شرفی نوشتم باشه، من الان میرم سراغ میلادو با خودم میارمش پارک سر خیابون برخاستم از اتاقم خارج شدم لامپ های سالن خاموش بود. اهسته اهسته به طرف اتاق میلاد رفتم ارام در زدم وقتی پاسخی نداد در را ارام گشودم. با صدای قریژ در چشمانش را باز کرد و گفت کیه؟ ارام گفتم هیس ، کتایونم. چراغ خوابش را روشن کرد و متعجب گفت چته نصفه شبی؟ کارت دارم چی کار داری ساعت یک شبه ها ترو خدا میلاد خیلی واجبه خوب بگو ببینم چه مرگته؟ باید یه جا بریم متعجب به من خیره ماندو گفت ارش تو سرت هم زد؟ مکثی کرد و گفت فکر کنم مغزت جابجا شده ها پافشاری کردم و گفتم خیلی واجبه خوب این واجب چیه که نصفه شب منو بیدار کردی میگی بریم بیرون؟ اینجا نمیتونم بگم . با کلافگی گفت برو کتی، من فردا باید ساعت هفت صبح باشگاه باشم. هیس، حالا اینقدر حرف بزن تا ارش و امیر و بیدار کنی اخ اخ گفتی ارش، اون ممنوع کرده تو جایی بری من ببرمت بیرون کی جوابشو میخواد بده باعصبانیت گفتم میلاد دارم میگم خیلی واجبه پتویش را محکم کنار زد و گفت اخه دردسر ، چی میگی نصفه شبی، زا به راهم کردی بلیزش را پوشیدو گفت برو بریم ببینم چه مرگته اینطوری نیا تا من اماده میشم شلوارتو عوض کن به اتاقم رفتم مانتو و روسری م را پوشیدم و به دنبال او به حیاط رفتیم سوار ماشین میلاد شدم و از خانه خارج شدیم سر کوچه که رسیدیم گفت حالا بگو ببینم چه مرگته ؟
عسل 🌱
#پارت23 🦋 پر ازخالی🦋 سپس ارتباط را قطع کرد نگاه دوباره ایی به فیلم انداختم، قضیه اگر کش پیدا میکرد
🦋 پرازخالی🦋 واکنش میلاد بعد از شنیدن حرف من انقدر ها جالب نبود که من اقای شرفی را هم شاهد کارم کنم. بغضم ترکید و با های های گریه گفتم میلاد گول خوردم بخدا با نگرانی گفت چی کار کردی؟ من حالم خیلی بده، هم به کمک احتیاج دارم هم میترسم بگم چه علطی کردم داری نگرانم میکنی کتی جان چی شده؟ به جهت مظلوم نمایی گفتم میخوام خودمو بکشم ، اما قبلش میخواد دردسری که برای تو درست کردم و ........ لحنش جدی گفت بگو ببینم چیکار کردی؟ سرم را پایین انداختم در خودم مچاله شدم و گفتم پنج شش ماه پیش بود که سیاوش به من ابراز علاقه کرد. نگاهم به دستان میلاد افتاد که فرمان را با خشم میفشرد. اب دهانم را قورت دادم و گفتم به من گفت دوسم داره، عاشقمه، میخواد باهام ازدواج کنه. میلاد با فریاد گفت گه خورده پسره ی حرومزاده سپس با سر انگشتانش سر من را هل داد و گفت تو چه فکری راجع به خودت کردی احمق؟ تو میخوای با خواننده دورگردی که گاهی تو این رستورانه گاهی تو اون باغچه ازدواج کنی؟ اون اصلا به ما میخوره که تو رو بگیره؟ چرا اینقدر خودتو دست پایین میگیری؟ به طرف او چرخیدم و با لحنی که سعی در ارام کردنش داشتم گفتم گوش کن میلاد، من الان بجز تو کسی و ندارم که ازش کمک بخوام. سپس با گریه ادامه دادم تروخدا داد نزن، حمله نکن، بزار همه چیزو بهت بگم . اونها دارن از ترس من از تو و ارش و امیر سو استفاده میکنند. اشاره ایی به پارک کردم و گفتم همینجا پارک کن الان اقای شرفی میاد هینی کشید و گفت همایون شرفی؟ سر تایید تکان دادم و میلاد گفت اخه بیشرف، تو حیثیت واسه ما نگداشتی؟ اونم میدونه؟ با هق و هق گریه گفتم ترو خدا میلاد داد نزن . من دارم سکته میکنم حالم خیلی بده ضر بزن ببینم چه غلطی کردی من ، با سیاوش دوست شدم. الان شش ماهه، اون خرسی هم که تو پیداش کردی و اون برام خریده بود. دیشب گوشی سیاوش خاموش شد. نگاه مصطربی به میلاد انداختم چشمان درشتش در کاسه ایی از خون شناور بود و به من نگاه تنفر امیزی داشت. ارام گفتم شهروز به من پیام داد چشمانش را گرد کرد و گفت شهروز؟ سر تایید تکان دادم و گفتم شروع کرد به تهدید کردن من که از تو وسیاوش عکس دارم. یدونه از عکس هارو هم برام فرستاد. بعد به من گفت اگر میخوای عکس هارو برای میلاد و ارش و امیر نفرستم باید بری برگه قرارداد منو با سفته هامو برام بیاری متحیر و عصبی گفت تو با من چی کار کردی کتایون ؟ دستانم را به علامت ارامش بالا بردم و گفتم من زیر بار نرفتم میلاد، اینکارو نکردم.‌ خوب بعد چی شد؟
عسل 🌱
#پارت24 🦋 پرازخالی🦋 واکنش میلاد بعد از شنیدن حرف من انقدر ها جالب نبود که من اقای شرفی را هم شاهد
🦋پراز خالی🦋 تمام ماجرا را مو به مو برایش تعریف کردم. و در اخر گفتم اگر اقای شرفی نیومده بود من بدبخت میشدم میلاد چرا دیشب بهم نگفتی؟ ترسیدم میلاد . الانم اگر گفتم اقای شرفی گفت اگر تو بری و همه چیز و به میلاد بگی من میرم دستگاه دوربین و توسر ....... اتومبیل اقای شرفی کنارمان پارک کرد میلاد نگاهی به او انداخت و سپس به طرف من چرخید و با خشم گفت فقط ببین چطوری حیثیت منو جلوی دوست و رفیقام بردی ؟ در خودم مچاله شدم. میلاد در ماشین را باز کرد پیاده شدو با همایون دست دادو سرگرم صحبت شد. شیشه راکمی پایین دادم و به حرفهایشان گوش دادم همایون میگفت الان این حرفها فایده نداره، من این ماجرا روو همین امشب که تموم بشه خاکش میکنم و مثل یه راز تو سینه م نگهش میدارم. اما تو باید هم به فکر خودت باشی و هم ابروی خواهرت. من بعید میدونم اونها دیگه عکسی از خواهرت داشته باشن هردو گوشی هاشون و لپ تاب شهروز و ما نابود کردیم. اما فیلمشو داره که رفت تو اتاق خواب و ....... من دارم دیوونه میشم شهروز و امشب باید بکشمش اگر قرار به دیوونه بازیه من الان زنگ میزنم ارش و امیر و مطلع میکنم و خودمو میکشم کنار. نفسم را حبس کردم ، در ماشین را باز کردم پیاده شدم و گفتم ترو خدا به ارش نگید من چیکار کردم. اشکهایم را پاک کردم و گفتم میلاد تو میدونی اگر ارش بفهمه منو زنده نمیزاره . میلاد دندان قروچه ایی به من رفت و گفت تو خفه شو ، برگرد برو خونه . سر جایم ایستادم و گفتم من بدون تو برم خونه؟ صدایش را بالا برد و گفت برو خونه کتی من بدون تو خونه نمیرم با غصب به طرفم امد عقب عقب رفتم و گفتم من الان برم خونه اگر ارش منو ببینه بگم کجا بودم؟ میلاد روسری و موهایم را باهم گرفت و مرا به ماشین کوباند اقای شرفی جلو امدو گفت الان اینکارها برای چیه میلاد؟ من دارم به سرمایه تو که تو باغ پدر بزرگه اون بی همه چیزه و ابروی خواهرت فکر میکنم و تو داری با دعوا و شلوع بازی کارو خراب میکنی . میای مثل دو تا مرد عاقل و فهمیده بریم در خونه شهروز و فیلم و ازش بگیریم ؟ میلاد در ماشین را باز کرد و رو به من گفت سوار شو اطاعت کردم میلاد هم سوار شد و حرکت کردیم. از ترس جرات نفس کشیدن نداشتم. کمی که رانندگی کرد گفت خاک بر سر امیر که تو کنارش داری هر غلطی...
🦋 پرازخالی🦋 کردی، هرز میپری و نمیفهمه نگاهی به من انداخت و گفت موهاتو جمع کن تا اتیششون نزدم. روسری ام را مرتب کردم . مقابل خانه شهروز که رسیدیم گفتم من تو ماشین تنها میترسم هرسه پیاده شدیم و سوار بر اسانسورشدیم مقابل خانه شهروز که رسیدیم پشت میلاد ایستادم، با وجود اینکه خیلی از او میترسیدم و میدانستم مسیر بازگشت از اینجا تا خانه حسابم را میرسد، اما به او افتخار میکردم. نگاهی به قد و قامت ورزشکاری اش انداختم . اقای شرفی اشاره کرد که از پشت چشمی در کنار بروید تا من در بزنم . دست در جیبم کردم و گفتم من کلید دارم نگاه چپ چپ میلاد مرا به عقب برد . همایون کلید را از دست من گرفت ارام در زد مدتی که منتظر ماندیم رو به میلاد گفت شمارشو بگیر مگه نمیگی گوشیشو شکستید به چی زنگ بزنم به اون خطی که به خواهرت پیام داد زنگ بزن میلاد گفته همایون را اطاعت کرد شهروز پاسخی نداد همایون دوباره در زد گوشی من در جیبم لرزید میلاد که انگار صدلی ویبره را شنیده باشد به طرفم چرخید و گفت کیه؟ گوشی م را در اوردم شهروز برایم نوشته بود این دو تا اشعال و بردار از جلوی در خونه من ببر تا به پلیس زنگ نزدم. میلاد دندان قروچه ایی رفت لگد محکمی به در کوبید و با فریاد گفت باز کن درو همایون میلاد را نگه داشت و گفت ساکت مردم خوابیدند نصفه شبه ها میلاد کلید را از همایون گرفت درون در انداخت اما انگار در از ان سمت قفل شده بود. همسایه ها یک به یک در را گشودند میلاد لگد محکمی به در کوبید و در باز شد همایون سد راه او شدو گفت بهت گفتم دیوونه بازی در نیار میلاد که انگار کنترل از دست خودش خارج شده باشد با فریاد فحشی بود که به شهروز میدادو او را صدا میزد همایون به یکی از مردهایی که نظاره گر انها بود گفت اقا شما لطفا زنگ بزن ۱۱۰ با امدن نام پلیس انگار سرو کله شهروز پیدا شدو گفت چی میگی نصفه شبی؟ میلاد همایون را کنار زدو گفت نامرد بی وجود خواهر منو تهدید میکنی؟ خواهرت و از زیر این و اون جمع کن نصفه شبم در خونه مردم مزاحم نشو این حرف شهروز تمام حس های وجودی م را بیدار کرد. هم خجالت کشیدم. هم ناراحت شدم. هم از تهمت او دلم شکست هم از واکنش میلاد به شدت ترسیدم میلاد همایون را کنار زد و یقه شهروز را گرفت همسایه ها به کمک امدند و ان دو را از هم جدا کردند . عقب تر امدو گفت شهروز بیچاره ت میکنم بیخود کر کری نخون ، خواهرت با همکاری این اقا اومدن خونه من دزدی لپ تاب منو دزدین فیلمشم هست همسایه ها هم شاهدن. میلاد نگاهی به من انداخت و سپس با تمام قدرتش سیلی محکمی به صورت من کوباند وبا فریاد گفت هرچی میکشم از دست تو میکشم منی را که نقش بر زمین شده بودم از کتفم گرفت بلندم کرد و گفت می مردی این صرت و پرتهات و دیشب میکردی؟ همایون جلو امد و گفت اروم باش میلاد رفته رفته سرو کله پلیس پیدا شد . با امدن او شهروز جلو رفت و گفت این خانم و اون اقا من و همایون را نشان دادو گفت اومدن خونه من دزدی فیلمشونم دارم. میلاد جلوتر رفت و گفت این اقا با تهدید خواهر من سعی در اخازی ...... پلیس کلام همه را قطع کرد و گفت خواهش میکنم همسایه ها همه برن داخل خونه هاشون. همسایه ها متفرق شدند. میلاد گوشی اش را از جیبش در اورد جلو رفتم دستش را گرفتم و گفتم به کی میخوای زنگ بزنی؟ به ارش
عسل 🌱
#پارت26 🦋 پرازخالی🦋 کردی، هرز میپری و نمیفهمه نگاهی به من انداخت و گفت موهاتو جمع کن تا اتیششون
🦋 پر از خالی🦋 اشک از چشمانم جاری شدو ملتمسانه گفتم نه میلاد خواهش میکنم اینکارو نکن. همایون گوشی میلاد را از دستش گرفت و به همراه پلیس وارد خانه شهروز شدیم. شهروز از ال ای دی خانه ش فیلم را به پلیس نشان دادو گفت این خانم تو فیلم افتاده ، این اقا هم همسایه ها شاهدن که منو کتک زد و نگهم داشت تا اون خانم لپ تاب منو بدزده همایون جلوتر رفت و گفت اقایی که تو باغچه برادر این خانم کار میکنه شش ماه پیش با فریب این خانم و قول ازدواج یکسری عکس ازشون جمع کرده و دیشب با تهدید ایشون سعی در اخازی از برادرشون را داشتند ، من به طور اتفاقی داشتم با اون یکی برادرشون صحبت میکردم متوجه این موضوع شدم و...... از حرفهای انها چیزی متوجه نمیشدم. فکر اینکه الان پلیس مرا به جرم دزدی باز داشت میکند اندامم را تماما میلرزاند روی مبل نشستم صدای هق هق گریه م بلند شده بود . میلاد جلو امدو گفت خفه شو گریه نکن ارام رو به او گفتم الان منو میبرن بازداشت؟ سرش را به علامت نه بالا دادو گفت مگر من بمیرم که اینکارو کنند. همایون جلو امدو گفت کتی خانم گوشی تو بده ، اون فیلمی که شهروز برات فرستاده رو به همراه پیامی که داده بود بیار به صفحه پیام شهروز رفتم نگاه متعجبی به صفحه انداختم نه پیام بود و نه فیلم. میلاد گفت پس کو؟ سپس رو به شهروز گفت رفتی پاکش کردی عوضی همایون گوشی اش را در اورد و گفت اصلا لشکال نداره همون موقع کتایون اون پیام هارو برای من فرستاده اسکرین شاتش هم هست سپس گوشی اش را مقابل پلیس گرفت.
عسل 🌱
#پارت27 🦋 پر از خالی🦋 اشک از چشمانم جاری شدو ملتمسانه گفتم نه میلاد خواهش میکنم اینکارو نکن. هم
🦋پر از خالی🦋 این که چطور ان پلیس مسن ان شب را ختم به خیر کرد و بین ما را صلح و صفا داد هیچ چیز متوجه نشدم و فقط استرس تنها شدن با میلاد را داشتم. فیلم را از دستگاه شهروز پاک کردند تعهدی از او گرفتند و از انجا خارج شدیم. مقابل خانه شهروز میلاداز همایون تشکر کرد و من بیچاره به ناچار سوار ماشین او شدم. مدتی که رانندگی کرد تلفنش را در اورد شماره ایی را گرفت ، گوشهایم را به حرفهای او تیز کردم. تلفنش را روی پخش گذاشت مدتی بعد ارتباط وصل شدو صدای خواب الودی گفت الو سلام. داریوش ببخشید دیر وقته زنگ زدم . نه خواهش میکنم چی شده ؟ باید اسب هارو امشب از مزرعه چگینی بیاریم بیرون الان چهار صبحه ها؟ اره همین الان ضروریه اخه دیوانه شدی مگه؟ میدونی برای جابجایی پنجاه تا اسب چند تا ماشین باید بیارم.
عسل 🌱
#پارت27 🦋پر از خالی🦋 این که چطور ان پلیس مسن ان شب را ختم به خیر کرد و بین ما را صلح و صفا داد هی
🦋پر از خالی🦋 جور کن ، به تمام باربری ها زنگ بزن. اگر شده سوار کارها رو بیدار کن اسب هارو سوار شن تا باشگاه ارش بیارن اینکارو بکن . من خودمم دارم میام الان حیوونها خوابن ممکنه رم کنند یه کاریش بکن ، منم دارم میام. ارتباط راقطع کرد و گفت گوشیت و بده به من بی چون و چرا گفته ش را اطاعت کردم. ان را خاموش کرد در داشبوردش نهاد و گفت به حضرت عباس کتی. پاتو از در خونه بیرون بگذاری. کار با ارش و امیر ندارم. ریز ریزت میکنم. سرم را پایین انداختم و گفتم باشه چشم. سه تا داداش واسه تو کمه. ما اگر سی نفر هم بودیم نمیتونستیم توی چموش و جمعت کنیم. مقابل خانه پارک کرد و گفت پیاده شو برو تو مکثی کردم و گفتم بدون تو که نمیرم . الان اگر ارش بیدار شه بگه کجا بودی چی بگم؟ از ماشین پیاده شد در خانه را باز کرد و مرا تا مقابل اتاقم مشایعت کرد. حدسم درست بود در نیمه های راه ارش در اتاق خوابش را باز کرد نگاهی به ما انداخت و ارام گفت کجا بودید شما دو تا؟ دست میلاد را گرفتم و به حالت التماس کمی فشردم . میلاد گفت کتایون حالش خوب نبود، بردمش بیرون یه دوری بزنه حال و هواش عوض شه اخم هایش را در هم کشید و گفت کتی غلط کرده حالش خوب نبوده. سپس جلو تر امدو رو به من گفت من مگه به تو نگفتم اب بخوای بخوری اول از من اجازه میگیری بعد ، هنوز چند ساعت از حرفم نگذشته هر غلطی دلت خواست داری میکنی ؟ پشت میلاد مخفی شدم و گفتم با میلاد بودم دیگه داداش داداش و زهر مار، من اخر شب به تو چی گفتم کتایون؟ میلاد تچی کرد و گفت ول کن دیگه ارش با من بود دیگه ، امشب جلو رویا ابرومون رفت . بس کن خواهشا همین تو باعثی دیگه ، تا حالا زیر چتر حمایت امیر هر غلطی دلش میخواست میکرد حالا نوبت تو شده؟ حالا داره مخ تو رو میزنه با خودش همدست کنه؟