شنیدم مصرعی شیوا که شیرین بود مضمونش،
منم مجنون آن لیلا که صد لیلاست مجنونش!
#فریدون_مشیری
قربان سرِ کوی حبیبی که به بویی
دیوانهی خود کرده تمامِ عُقَلا را...
#عباس_شاهزیدی
آنکه او را بر سر حیدر همی خوانی امیر
کافرم گر میتواند کفش قنبر داشتن
#سنایی_غزنوی
خدا مشغول خلقت بود دنیا را همان موقع
علی در مسجد حنّانه کفشش را رفو میکرد
#سیدحمیدرضا_برقعی
راز خلقت همه پنهان شده در عین علیست
کهکشانها نخی از وصلۀ نعلین علیست
#سیدحمیدرضا_برقعی
نجف میخانه ی شیعست یعنی مشتری اینجا
بمیرد دست خالی از دکان بیرون نمی آید
#مهدی_رحیمی
نه مراست قدرت آن که دم زنم از جلال تو یا علی
نه مرا زبان که بیان کنم صفت کمال تو یا علی
شده مات عقل موحدین همه در جمال تو یا علی
چو نیافت غیر تو آگهی ز بیان حال تو یا علی
نبرد به وصف تو ره کسی مگر از مقال تو یا علی
هله ای تجلی عارفان تو چه مطلعی تو چه منظری
هله ای موله عاشقان تو چه شاهدی تو چه دلبری
که ندیده ام به دو دیده ام چو تو گوهری چو تو جوهری
چه در انبیاء چه در اولیاء نه تو را عدیلی و همسری
به کدام کس مثلت زنم که بود مثال تو یا علی
توئی آن که غیر وجود خود به شهود و غیب ندیده ای
همه دیده ای نه چنین بود شه من تو دیده دیده ای
فقرات نفس شکسته ای سبحات وهم دریده ای
ز حدود فصل گذشته ای به صعود وصل رسیده ای
ز فنای ذات به ذات حق بود اتصال تو یا علی
چو عقول و افئده را نشد ملکوت سر تو منکشف
ز بیان وصف تو هر کسی رقم گمان زده مختلف
همه گفته اند و نگفته شد ز کتاب فضل تو یک الف
فُصحای دهر به عجز خود ز ادای وصف تو معترف
بُلغای عصر به نطق خود شده اند لال تو یا علی
توئی آن که در همه آیتی نگری به چشم خدای بین
توئی آن که از کشف الغطا نشود تو را زیاده یقین
شده از وجود مقدّست همه سِرِّ کَنز خفا مبین
زچه رو دم از انا ربکم نزنی بزن به دلیل این
که به نور حق شده منتهی شرف کمال تو یا علی
توئی آن که مستی ما خلق شده بر عطای تو مستدل
ز محیط جود تو منتشر قطرات جان رشحات دل
به دل تو چون دل عالمی، دل عالمی شده متصل
نه همین منم ز تو مشتعل، نه همین منم به تو مشتغل
دل هر که می نگرم در او، بود اشتعال تو یا علی
به می خم تو سرشته شد گل کاس جان سبو کشان
ز رحیق جام تو سر گران سر سر خوشان دل بیهشان
به پیاله دل عارفان شده ترک چشم تو می فشان
نه منم ز باده عشق تو هله مست و بیدل و بی نشان
همه کس چشیده به قدر خود ز می زلال تو یا علی
توئی آن که سدره منتهی بودت بلندی آشیان
رسد استغاثه قدسیان به درت ز لانه بی نشان
به مکان نیایی و جلوه ات به مکان ز مشرق لا مکان
چو به اوج خود رسیده ای ز علوّ قدر و سُمُوشان
همه هفت کرسی و نه طبق شده پایمال تو یا علی
نه همین بس است که گویمت به وجود جود مُکرّمی
نه همین بس است که خوانمت به ظهور فیض مُقدّمی
تو منزهی ز ثنای من که در اوج قدس قدم نهی
به کمال خویش معرفی به جلال خویش مسلمی
نه مراست قدرت آن که دم زنم از جلال تو یا علی
توئی آن که میم مشیتت زده نقش صورت کاف و نون
فلک و زمین به اراده ات شده بی سکون شده با سکون
به کتاب علم تو مندرج بود آن چه کانَ و ما یکون
توئی آن مصور ما خلق که من الظواهر و البطون
بود این عوالم کن فکان، اثر فعال تو یا علی
تو همان درخت حقیقتی که در این حدیقه دنیوی
ز فروغ نور تو مشتعل شده نار نخله موسوی
انا ربکم تو زنی و بس به لسان تازی و پهلوی
ز تو در لسان موحدین بود این ترانه معنوی
که انا الحق است به حقِّ حق ثمر نهال تو یا علی
توئی آن تجلی ذوالمنن که فروغ عالم و آدمی
ز بروز جلوه ما خَلَق به مقام و رتبه مُقدّمی
هله ای مشیت ذات حق که به ذات خویش مسلمی
به جلال خویش مجلّلی ز نوال خویش منعمی
همه گنج ذات مقدست شده ملک و مال تو یا علی
تو چه بنده ای که خدائیت ز خداست منصب و مرتبت؟
رسدت ز مایه بندگی که رسی به پایه سلطنت
احدی نیافت ز اولیاء چو تو این شرافت و منزلت
همه خاندان تو در صفت چو تواند مشرق معرفت
شده ختم دوره ی علم و دین به کمال آل تو یا علی
تو همان ملیک مهیمنی که بهشت و جنت و نه فلک
شده ذکر نام مقدست همه ورد اَلسنه ملک
پی جستجوی تو سالکان به طریقت آمده یک به یک
به خدا که احمد مصطفی به فلک قدم نزد از سمک
مگر آن که داشت در این سفر طلب وصال تو یا علی
توئی آن که تکیه سلطنت زده ای به تخت موبدی
به فراز فرق مبارکت شده نصب تاج مخلدی
ز شکوه شان تو بر ملا جلوات عز ممجدی
متصرف آمده در یدت ملکوت دولت سرمدی
تو نه آن شهی که ز سلطنت بود اعتزال تو یا علی
توئی آن که ذات کسی قرین نشده است با احدیتت
توئی آن که بر احدیتت شده مستند صمدیتت
نرسیده فردی و جوهری به مقام منفردیتت
نشناخت غیر تو هیچ کس ازلیتت ابدیتت
تو چه مبدای که خبر نشد کسی از مآل تو یا علی
تو که از علایق جان و تن به کمال قدس مجردی
تو که بر سرائر معرفت به جمال اُنس مخلدی
تو که فانی از خود و متّصف به صفات ذات محمدی
به شئون فانی این جهان نه معطلی نه مقیدی
بود این ریاست دنیوی غم و ابتهال تو یا علی
تو همان تجلی ایزدی که فراز عرشی و لا مکان
دهد آن فواد و لسان تو ز فروغ لوح و قلم نشان
خبری ز گردش چشم تو حرکات گردش آسمان
تو که رد شمس کنی عیان به یکی اشاره ابروان
دو مسخر آمده مهر و مه هله بر هلال تو یا علی
هله ای موحد ذات حق که به ذات معنی وحدتی
هله ای ظهور صفات حق که جهان فیضی و رحمتی
به تو گشت خلقت کن فکان که ظهور نور مشیتی
چو تو در مداین علم حق ز شرف مدینه حکمتی
سیلان رحمت حق بود همه از جبال تو یا علی
#فؤاد_کرمانی
بنگر فواد شکسته را به درت نشسته به التجا
به سخا و بذل تواش طمع به عطا و فضل تواش رجا
اگرش برانی از آستان کُند آشیان به کدام جا؟
ز پناه ظل وسیع تو هم اگر رود برود کجا؟
که محیط کون و مکان بود فلک ظلال تو یا علی
#فؤاد_کرمانی
نوشاعران اگر همگی محتشم شوند
با عالمان اهل قلم هم قسم شوند
مدح تو کار اهل زمین نیست یاعلی
حتی اگر تمام درختان قلم شوند
#مهدی_کبیری
دستِ گرم پدر فاطمه در دست علیست
بعداز این بارِ نبوت همه در دست علیست
#علی_اکبر_لطیفیان
جز گوشه ایوان تو، دل بند ندارد
صد شُکر دلم غیرِ تو دلبند ندارد
از پندِ جهان خسته و دربندِ تو هستم
آری اثرِ بندِ تو را، پند ندارد
از عارف و عامی همه دل داده به زلفت
زنجیر کسی اینهمه دربند ندارد
با یک مژه ات صید نمودی دل ما را
صیاد چنین تیر هدفمند ندارد
یک چشم بُوَد مُحیی و یک چشم مُمیت است
چشمان کسی اینهمه ترفند ندارد
هنگامه خلقِ تو، «تبارک» به خودش گفت
بهتر ز تو در خَلقْ، خداوند ندارد
هنگام دعا گفت نبی هم «بعلیٍ»
او پیش خدا غیر تو سوگند ندارد
از انفسنا گفتنش اینگونه عیان شد
جانش به کسی غیر تو پیوند ندارد
تشبیه کنم ذات علی را به چه جز حق
آری چه بگویم که همانند ندارد
با نام تو ما آمده با نام تو رفتیم
جز اسم تو را گوش خوشایند ندارد
#عاصی_خراسانی
برای خاتم پیغمبران جز او نگینی نیست
شهادت میدهم جز او امیرالمؤمنینی نیست
#مجید_تال
خود را قلم حافظ اگر فرض کنیم
صد واژهی ناب از این و آن قرض کنیم
هرگز نتوانیم که حتی یک بیت
از طول کرامات علی عرض کنیم
#موسی_علیمرادی
چون لباس کعبه بر اندام بت، زیبنده نیست
جز تو بر شخص دگر، نام #امیرالمومنین
#صائب_تبریزی
به مصداق حدیث وال من والاه فهمیدم هر آنکس عاشق مولاست،من هم دوستش دارم
#زینب_حسامی
اولِ ابتدایِ آغاز است
درِ جنت برای او باز است
در مسیرش ملک به پرواز است
همهی کارهاش اعجاز است
وقت پیکار شیر میدان است
او که همبازی یتیمان است
نقطهی تحت باء بسم الله
شرف لااله الا الله
آسمان پیش قامتش کوتاه
در خیبر برای او پَرِ کاه
دشمن از پیش و پس اگر دارد
ذوالفقار علی دو سر دارد
دست و بازوی او نمک دارد
به همه نیت کمک دارد
عشق ما ریشه در فدک دارد
به ولایت هرآنکه شک دارد
برود کعبه را طواف کند
و نگاهی بر آن شکاف کند
هر زمان فاطمه کنار علیست
هر کجا هست، بخت یار علیست
ملک الموت، ذوالفقار علیست
جبر حتی در اختیار علیست
آن همه اختیار داشت ولی
بر سر نفس، پا گذاشت علی
گفت"یا فاتح" و قرار گرفت
نفس خود را در اختیار گرفت
بعد در دست، ذوالفقار گرفت
جان کفار را دو بار گرفت
بار اول به چشم و ابرویش
بار دوم به تیغ و بازویش
ما همه قنبریم و غم بَر اوست
هم دلاور، هم اینکه دلبر اوست
خصلت جمله انبیا در اوست
اوست از اول و در آخر اوست
پیش پاهاش کوه خم شده است
هر که با اوست، محترم شده است
دُر کمیاب اگر که دَر صدف است
دُر نایاب، ریگی از نجف است
جلوی خانهاش همیشه صف است
شاهراه بهشت، اینطرف است
هر که دور ضریح مولا گشت
بی هراس از پل صراط گذشت
سعدی و مولوی و بیدل را
حافظ و عنصری و دعبل را
صایب و انوری و مقبل را
همهی شاعران قابل را
خواندهام، نزد او کم آوردند
هرقدَر بیت محکم آوردند
گوش خلق از علی علی پُر شد
سنگ راهش یکی یکی دُر شد
راه رفت و خدا تصور شد
با علی راه ما میان بُر شد
تا که پا روی عدل نگذاریم
به ولای علی نظر داریم
به خدا عالم یگانه علیست
حاکم شهر و مرد خانه علیست
برترین خلقت زمانه علیست
عدل الله را نشانه علیست
جورج جرداق وصف او کرده
سند از اهل سنت آورده
عشق را در غدیر یافتهایم
و علی را وزیر یافتهایم
سندی بی نظیر یافتهایم
بین دست امیر یافتهایم
آنچه داریم از علی ازلیست
گل ما خاک زیر پای علیست
با تمامی سربه زیریها
سربلندیم ما غدیریها
ختم گردد به خیر، پیریها
دست ما را اگر بگیری، ها
هیچ سرداری از علی سر نیست
دست بالای دست حیدر نیست
راه شیری غبار راه علیست
ریگهای نجف سپاه علیست
به خدا که خدا گواه علیست
شب به شب کوفه در پناه علیست
کوفه دل را شکست یا سر را؟!
هیچ یک را ! نماز حیدر را
#محمدحسین_ملکیان
ای نورِ جلی، جان نبی، حضرت حیدر
سلطان نجف، شیر خدا، فاتح خیبر
ای جان من و ذُرّیه ام باد فدایت
عیدی بده ما را ز کَرَم، ساقی کوثر
#نگین_نقیبی
قصه را زودتر ای کاش بیان میکردم
قصه زیباتر از آن شد که گمان میکردم
برکهای رود شد و موج شد و دریا شد
با جهاز شتران کوه اُحُد برپا شد
و از آن آینه با آینه بالا میرفت
دست در دست خودش یکتنه بالا میرفت
تا که بعثت به تکامل برسد آهسته
پیش چشم همه از دامنه بالا میرفت
تا شهادت بدهد عشق ولی الله است
پله در پله از آن مأذنه بالا میرفت
پیش چشم همه دست پسر بنت اسد
بین دست پسر آمنه بالا میرفت
گفت: اینبار به پایان سفر میگویم
بارها گفتهام و بار دگر میگویم
راز خلقت همه پنهان شده در عین علیست
کهکشانها نخی از وصلۀ نعلین علیست
گفت ساقیِ من این مرد و سبویم دستش
بگذارید که یک شمه بگویم؛ دستش ـ
هر چه در عالم بالاست تصرف کرده
شب معراج به من سیب تعارف کرده
گفتنیها همگی گفته شد آنجا اما
واژه در واژه شنیدند صدا را اما
سوخت در آتش و بر آتش خود دامن زد
آنکه فهمید و خودش را به نفهمیدن زد
میرود قصۀ ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق میخورد آرام آرام...
#سیدحمیدرضا_برقعی
کی ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻦ ﺳﻨﮓ ﭘﯿﺎپی ﺩﺭ ﺁﺏ
ﻣﺎﻩ ﺭﺍ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺍﺯ ﺣﺎﻓﻈﻪﯼ ﺁﺏ ﮔﺮﻓﺖ؟
#فاضل_نظری
نسبت عشق به من نسبت جان است به تن،
تو بگو من به تو مشتاقترم یا تو به من ؟
زندهام بی تو همین قدر که دارم نفسی،
از جدایی نتوان گفت به جز آه سخن..
بعد از این در دل من شوق رهایی هم نیست،
این هم از عاقبت از قفس آزاد شدن..
وای بر من که در این بازی بیسود و زیان.
پیش پیمانشکنی چون تو شدم عهدشکن..
باز با گریه به آغوش تو بر میگردم،
چون غریبی که خودش را برساند به وطن..
تو اگر یوسف خود را نشناسی عجب است،
ای که بینا شده چشم تو ز یک پیراهن ...
🌱 #فاضلنظری