شاعر! تو را زین خیلِ بیدردان، کسی نشناخت
تو مُشکِلی و هرگزت آسان، کسی نشناخت...
#حسین_منزوی
به چه مشغٖول كنم ديده و دل را كه مُدام
دل تو را مي طلبد ، ديده تو را مي جويد
#صائب_تبريزي
خندهی خشکی به لب دارم ولی بارانیام
ظاهری آرام دارد باطن طوفانیام
مثل شمشیر از هراسم دستوپا گم میکنند
خود ولی در دستهای دیگران زندانیام
بس که دنبال تو گشتم شهره عالم شدم
سربلندم کرده خوشبختانه سرگردانیام
میزند لبخند بر چشمان اشکآلود شمع
هرکه باشد باخبر از گریهی پنهانیام
هیچ دانایی فریب چشمهایت را نخورد
عاقبت کاری به دستم میدهد نادانیام
#سجاد_سامانی
شبی بلند شبی پر طپش پر از افسوس
شبی که خاک درت را زند همی پابوس
شبی پر از عطش عشق با دلی خسته
به خواب میرود این چشم باز با کابوس
شبان تار به جای تو ماه بیدار است
دلم گرفته برایت به شیوه ای ملموس
منم که دزدی رندانه با نگاه کنم
تویی گرفته ای ام ای پلیس نامحسوس
برای شعر همیشه دلم هوایی نیست
که گاه می وزد ابیات با غمی منحوس
شب است و شمع به شادی ترانه می خواند
منم که آب شدم از فراق نا مانوس
برای آنکه تحمل کنند دردم را
به خاک قلب کنم دانه ی غمت مغروس
اگر به خاک روم با هزار ناله و آه
اگر که زنده بمانم خورم همی افسوس
#محمدجواد_جلالی
نامهربانی را هم از تو دوست خواهم داشت
بیهوده میکوشی بمانی مهربان ای دوست!
#محمدعلی_بهمنی
جز گوشهٔ قناعت از این خاکدان مگیر
غیر از کنار، هیچ ز اهل جهان مگیر
#صائب_تبریزی
امسال دوریم از تو، لابد حکمتی دارد
باشد، ولی عاشق دل کمطاقتی دارد
مشتاقی و مهجوری و دلتنگی و دوری
این قسمت ما بود، هر کس قسمتی دارد
جز آه چیزی در بساطم نیست، اما آه
گویند آهِ دلشکسته قیمتی دارد
نذر زیارت داشتم از جانب «سردار»
اینک ولی او با ضریحت خلوتی دارد
این اربعین دنیا زیارتگاه یار ماست
هر گوشهای یک دلشکسته حاجتی دارد
#محمدمهدی_سیار
تیغ است و آتش است و هزاران فدایی است
هر جا که نام اوست هوا کربلایی است
زیباتر از شکفتن لبیک یا حسین
این هممسیر بودن و این همصدایی است..
از هیچکس سؤال نکن ساکن کجاست
از قلب غرب آمده یا آسیایی است
اینیک سفیدپوست و آنیک سیاهپوست
فرقی نمیکند، دلشان نینوایی است
جای قرارِ هر پرِ در باد دربهدر
آغوش بازِ آن حرم کهربایی است
ای ابرهای در حرکت! اجتماعتان
عاشقترین پدیدۀ جغرافیایی است
#اعظم_سعادتمند
زود بر انگشتر صحرا نگین انداختند
چون عقیق سرخ خود را بر زمین انداختند
مثل بارانی که مشتاق است خاک تشنه را
از فراز ناقهها خود را چنین انداختند
پس به یاد اکبر و عباس روی قبرها
خویشتن را از یسار و از یمین انداختند
روی قبر کوچک عباس جای مادرش
خویش را با ذکر یا امالبنین انداختند
خاک را بر سر زدند و سر به خاک آنقدر که
روی پیشانی دشتِ تشنه چین انداختند
اربعین شد که پس از نام رقیّه در کتب
اکثر مقتلنویسان نقطهچین انداختند...
#مجید_تال