eitaa logo
به وقت شاعری
461 دنبال‌کننده
502 عکس
539 ویدیو
0 فایل
عشق حسین"ع" خوب ترین انتخاب بود مدیر کانال: طلبه ای که شعر شعارش است تا شعائر را احیا کند @Jalali_1378 ادمین تبادل👇👇 @hrpb1371 🚫اشعار فقط فوروارد شود😗
مشاهده در ایتا
دانلود
گنجایش دیگری ندارد دل من همچون قدح شراب، لبریز توام
به وقت شاعری
در جاده ی عشق پا گذارم بی تو ترسی ز غم و غصه ندارم بی تو روزی که تو رفتی دل من سخت گرفت اکنون تو ب
اگرچه ظاهر شعرم تناقض آلود است ولی هوای خیالم دم است پر دود است من از تمام طپش های موج های خیال برای دوست سخن گفته ام که مشهود است اگر که فاش بگویم ز عشق غمگینم اگر فسانه بخواهی دلم چه خشنود است کسی که پای کسی ماند بی گمان مرد است و آنکه رفت به درگاه عشق مردود است منی که شعر ز جانش همیشه شعله کشید ببین که طبع روانم چگونه مسدود است دگر برای من و عشق شعر ننویسید که شعر بی هوس وصل یار نابود است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در شهر عشق رسم وفا نیست، بگذریم... یارای گفتن گله‌ها نیست، بگذریم... دردی ست در دلم که دوایش نگاه توست دردا که درد هست و دوا نیست، بگذریم... گفتی رقیب با من تنها مگر کجاست؟؟؟ گفتم رقیب با تو کجا نیست؟ بگذریم... ابری که می‌گذشت به آهنگ گریه گفت: دنیا مکانِ ماندن ما نیست، بگذریم... هرچند دشمنم شده‌ای دوست دارمت بر دوستان گلایه روا نیست... بگذریم...
‌می‌خواهمت چنانکه شب خسته خواب را می‌جویمت چنانکه لب تشنه آب را محو توام چنانکه ستاره به چشم صبح یا شبنم سپیده دمان آفتاب را بی تابم آنچنانکه درختان برای باد یا کودکان خفته به گهواره تاب را بایسته ای چنان که تپیدن برای دل یا آنچنان که بالِ پریدن عقاب را حتی اگر نباشی، می آفرینمت چونان که التهاب بیابان سراب را ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی با چون تو پُرسشی چه نیازی جواب را
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوش است خلوت اگر یار یارِ من باشد نه من بسوزم و او شمعِ انجمن باشد من آن نگینِ سلیمان به هیچ نَسْتانَم که گاه گاه بر او دستِ اهرمن باشد روا مدار خدایا که در حریمِ وصال رقیب محرم و حِرمان نصیبِ من باشد
خوب با ما تا نکردی، بد گذشتی روزگار گریه باید کرد؛ اما... خنده‌داری بیشتر
ما داغدار بوسه‌ی وصلیم چون دو شمع ای کاش عشق سر به سر ما نمی‌گذاشت... ☔️
گرفتی عاشقانه در بغل دیوان حافظ را و حافظ بعد از آن بار دگر انگار شاعر شد
آن زلف مکن شانه که زنجیر دل ماست بر هم مزن آن سلسله را شانه نگه دار