سطحیان را نیست از مغز حقیقت اطلاع
کف ضمیر بحر اخضر را چه می داند که چیست
#صائب_تبریزی
اذان بگو - سنُصلی - رجز بخوان - سنُقاوم -
به عشق صبح ظهوری همیشگی و مداوم
نوشته اند رسائل ، هزار عالم و فاضل
مدرّسان فضائل ، معلّمان مکارم
که ظلم بر لب گور است ، مقدّمات ظهور است
نمان که وقت عبور است ، بُروز کرده علائم
غمین مباش فلسطین که راز آیه ی والتّین
برآمد از دل یاسین به مدّ واجب و لازم
ولَو نشا لَطَمسنا ، ولَو نشا لَمَسخنا
فمااستطاع و مضیّا ، بگو به کافر و ظالم
حماسه است و حماسش ، خروش دشنه و داسش
یهود ماند و هراسش در این شب متلاطم
اگر زمانه منافق ، نبود اگر که موافق
تو در نگاه خلایق غیور باش و مقاوم
غمین رنج تو ماییم ، نگو نپرس کجاییم
قسم به قدس می آییم ، به نام نامی قاسم
#محسن_ناصحی
گر همچو من افتادهٔ این دام شوی
ای بس که خراب باده و جام شوی
ما عاشق و رند و مست و عالَمسوزیم
با ما منشین اگر نه بدنام شوی
#حافظ
در بزمِ ما به باده و جام احتیاج نیست
ما را بس است مستیِ ذکر مدام دوست
#صائب_تبریزی
با جنون مرز مشترک داریم
ضاحیه، غزه، بعلبک داریم
بید مجنون، صنوبر دردیم
وقت غم،سایه ای خنک داریم
زیر آوار و روی آواریم
زنده یا مرده ایم؟ شک داریم!
روی یاقوت زخمی دلمان
"نحن ابناء عشق" حک داریم
مات و شرمنده شعر می گوییم
قصد همدردی و کمک داریم!
هر چه تو زخم تازه ای داری
ما فقط اشک پر نمک داریم!
غزه، بیروت، سوریه، لبنان
ما همه درد مشترک داریم
#مارال_افشون
باغ بی باغبان نمی ماند
راه بی کاروان نمی ماند
حاج قاسم، هنیه یا سنوار
عشق بی ساربان نمی ماند...
#مارال_افشون
از مضامین شعرهایم باز قلب سنگ ستاره مجنون شد
شاعر دیگری پدید آمد نام او ناگزیر افشون شد
موج آرام بیت هایم را تا دم ساحل غزل بردم
ساحل اما نگاه سردی کرد آسمان گریه کرد دل خون شد
#محمدجواد_جلالی
قَدْ صَرَفْتَ الْعُمرَ فی قیلٍ وَ قال
یا نَدیمی قُمْ، فَقَدْ ضاقَ الْمجال
علْم رسمی سر به سر قیل است و قال
نه از او کیفیتی حاصل، نه حال
وه! چه خوش میگفت در راه حجاز
آن عرب، شعری به آهنگ حجاز:
کُلُّ مَنْ لَمْ یَعْشقِ الْوَجْهَ الْحَسَن
قَرِّبِ الْجُلَّ اِلَیْهِ وَ الرَّسَن
یعنی: «آن کس را که نبْوَد عشق یار
بهر او پالان و افساری بیار»
گر کسی گوید که: از عمرت همین
هفت روزی مانده، وان گردد یقین
تو در این یک هفته، مشغول کدام
علم خواهی گشت، ای مرد تمام؟
فلسفه یا نحو یا طب یا نجوم
هندسه یا رمل یا اعداد شوم
علم نبود غیر علم عاشقی
مابقی تلبیسِ ابلیسِ شقی
علم فقه و علم تفسیر و حدیث
هست از تلبیس ابلیس خبیث
زان نگردد بر تو هرگز کشفِ راز
گر بود شاگرد تو صد فخرِ راز
هر که نبود مبتلای ماهرو
اسم او از لوح انسانی بشو
سینه، گر خالی ز معشوقی بوَد
سینه نبوَد، کهنه صندوقی بوَد
از هیولا، تا به کی این گفتگوی؟
رو به معنی آر و از صورت مگوی
چند و چند از حکمت یونانیان؟
حکمت ایمانیان را هم بدان
چند زین فقه و کلام بیاصول
مغز را خالی کنی، ای بوالفضول
صرف شد عمرت به بحث نحو و صرف
از اصول عشق هم خوان یک دو حرف
دل منوّر کن به انوار جَلیّْ
چند باشی کاسهلیس بوعلی؟
سروَر عالم، شه دنیا و دین
سُؤْر مؤمن را شفا گفت ای حزین
سؤر رسطالیس و سؤر بوعلی
کی شفا گفته نبیِّ منجلی؟
سینهٔ خود را برو صد چاک کن
دل از این آلودگیها پاک کن
#شیخ_بهائی
عاشقان، هر چند مشتاق جمال دلبرند
دلبران بر عاشقان از عاشقان عاشق ترند
عشق می نازد به حسن و حسن می نازد به عشق
آری، آری، این دو معنی عاشق یکدیگرند
در گلستان گر بپای بلبلان خاری خلد
نو عروسان چمن صد جامه بر تن میدرند
جان شیرین با لبت آمیخت، گویا، در ازل
گوهر جان من و لعل تو از یک گوهرند
ای رقیب، از منع ما بگذر، که جانبازان عشق
از سر جان بگذرند، اما ز جانان نگذرند
مردم و رحمی ندیدم زین بتان سنگدل
من نمی دانم مسلمانند، یا خود کافرند؟
با تن لاغر، هلالی، از غم خوبان منال
تن اگر بگداخت، با کی نیست، جان می پرورند
#هلالى_جغتايى
چو آفتاب مِی از مشرق پیاله برآید
ز باغ عارِضِ ساقی هزار لاله برآید
گرت چونوحِ نبیصبر هست درغمِ طوفان
بلا بگردد و کامِ هزارساله برآید
#حافظ
دردا که ما ز مقصدِ خود دورتر شدیم
نزدیکتـر هـر آنچـه نهادیـم گـام را...
#عمان_سامانی
کو حوصلهی دیدن و کو چَشمِ تماشا
گیرم که نقاب از گلِ روی تُو بَر اُفتاد
اندیشهی معشوق نگهبانِ خیال است
عاشـق نتوانـد به خیالِ دگـر افتاد...
#صائب_تبریزی
خندان چو برق رفتی، حیران چو ابر ماندم
دیدم که برنگشتی، ناچار گریه کردم...
#رفیع_مشهدی
با موی باز خویش که در کوچه میدوید
تصویر یک ستارهی دنبالهدار بود...!
#علیرضا_نور_علیپور
دلجویی فقط اونجا که
جناب سعدی میفرماید:
ای سروِ خوش بالای من
ای دلبر رعنای من
لعل لبت حلوای من
از من چرا رنجیده ای؟!
گر وصل را به قیمت خون میتوان خرید
در خاک و خون تپیدنِ بسیارم آرزوست ...
#عاصی_خراسانی