eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.9هزار دنبال‌کننده
268 عکس
172 ویدیو
37 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh آی دی تبادل @purbakhsh
مشاهده در ایتا
دانلود
. صحبت از جنگ و براندازی شد سر قتل تو سندسازی شد تشنه بودی به لبت سنگ زدند با سر خونی تو بازی شد ✍ .
. قدم از قدم برندارم حسین مگر جایِ پایت گذارم حسین مرو اینچنین از برم با شتاب که قلبم شود از فراقِ تو آب به که میسپاری حرم را، به من؟! من و اینهمه لشکرِ اَهرمن؟! مرو از برم، سایه ی بر سرم که بایست محکم کنم معجرم گمانم که هنگام غربت شده خیامِ حرم، غرقِ وحشت شده ز هر خیمه، نِعمَ الاَمیری رسد از این جمع، بوی اسیری رسد کنون که ز پیشِ حرم میروی چرا باشتاب از برم میروی بمیرم ز طرزِ وداع گفتنَت پیام از جدایی دهد رفتنَت کمی صبر کن، علتِ آه من! بیا قدری آهسته رو ماه من! مَجالی به خواهر ز رویت بده بمن بوسه ای از گلویت بده ز مادر ترا جوشن آورده اَم ببین کهنه پیراهن آورده ام خودت پاره آنرا به خنجر نما که عریان نسازند جسم ترا ترا چونکه کشتند، نامردمان چسازم من و خیلِ نامحرمان پس از اینکه حلقِ ترا میدرند... از اینجا حرم را کجا میبرند؟ رباب از غمت بیقراری کند سکینه پِیَت گریه زاری کند رقیه ندارد توانِ فراق رسد سرنوشتش به شام از عراق حریمِ تو وقتی به غارت رسد اسارت، جسارت، خسارت رسد من و قافله داری اَم بعد از این پرستاری از سیدُ الساجدین اگر حکمِ حمله شود بر صِغار به گوشی نمانَد دگر گوشوار همه زخمها مان نمک می‌خورند یکایک یتیمان کتک می‌خورند چو تنها بمانم، نه خواهر نه تو نه عباس هست و نه اکبر نه تو مگر از سرِ نی نگاهم کنی کسی را علمدارِ راهم کنی مبادا شوم با عدو همسفر که جانِ یتیمان شود در خطر ‌.
. دریغ و درد، ز دلهای خسته ی امشب اَمان، ز داغِ حریمِ شکسته ی امشب فغان، ز اشکِ نمازِ نشسته ی امشب نه حرمتی، نه حریمی نگاه داشته شد نه احترامِ قدیمی نگاه داشته شد هجوم و حمله و غارت، مباح شد ای وای به اهلبیت، جسارت مباح شد ای وای به اهلِ خیمه خسارت، مباح شد ای وای نسیمِ عاطفه رفت و ز غِیض شد طوفان شمیمِ فاطمه رفت و ز بُغض شد طوفان همان مصیبتِ آتش، دوباره شد تکرار به روی فاطمه ها خَش، دوباره شد تکرار به زیرِ ضربِ لگد غَش، دوباره شد تکرار شبیهِ غلغله و ازدحام در گودال به دورِ خیمه فتادند زیرِ پا اطفال همینکه حکمِ فرار از امام شد صادر میانِ خیمه اَراذل، شدند بَد حاضر و آن امام زمان، خود به دیده شد ناظر رسید، دستِ اَجانب به زیورِ طفلان کشید، زینتِشان را ز معجرِ طفلان تهاجمِ علنی، سوی بانوان را دید ز پای، غارتِ خلخالِ دختران را دید ربودنِ همه اموالِ کاروان را دید چه میزبانیِ خوبی ز میهمان کردند به ضربه صورتشان را چه بد نشان کردند به ناله های یتیمانه هم، نشد رحمی به اشکِ چشم غریبانه هم، نشد رحمی به گاهواره ی دردانه هم، نشد رحمی اَثاثها به جسارت ربوده شد ز حرم لباسها به غنیمت ربوده شد ز حرم میانِ شعله ی آتش، امامِ سجاد است سرِ امام زمان، ناسزا و فریاد است به قصدِ کشتنِ او لشکری ز بیداد است دفاعِ عمه ی سادات از علیِ زمان شبیه حضرت زهراست، بی هراس و عیان هنوز تیرگی و آفتاب ها باقی است به چهره های منافق، نقاب ها باقی است قسم به چادر زینب، حجاب ها باقی است عفاف و عصمتِ زهرائیان، همه محفوظ میانِ هاله ای از نورِ فاطمه محفوظ بیا امام زمان، انتقام را برسان جوابِ ناله ی هر صبح و شام را برسان میان اهل وِلا، انسجام را برسان گِره ز شامِ عزا وا نمی‌شود بی تو ز ما رضایتِ زهرا نمی‌شود بی تو   ✍ .
. قاتلان، ناموسِ زهرا را اسیری می‌برند زینب کبراست که با این حقیری می‌برند؟! او عقیله، دخترِ شاهِ بنی هاشم علی است با چه اوضاعی بزرگان را اسیری می‌برند؟! شمرها دانند، اینها صاحبانِ کعبه اَند باز از گودال، با وضعِ خطیری می‌برند ناقه های بی جهاز و بانوان بی پناه نور را با نار، بی یار و مجیری می‌برند خیلِ نامحرم، کنار محرمانِ مصطفی دستهای بسته را با بد سفیری می‌برند شمرهای بی حیا تا میتوانند از جفا بد دهانی می‌کنند و بد مسیری می‌برند جمعی از اعرابِ اوباش و اَراذل، با کتک کودکانِ خسته را چون جمعِ پیری می‌برند روزِ روشن، از میان روستاها و قُراء با لباس پاره چون طفلِ صغیری می‌برند از کنار کشته های بی سرِ کرب و بلا عده ای مظلومه را، جمع کثیری می‌برند حنجرِ پاره، گواهِ اینهمه بی حرمتی است بی سر و پاها، سری را با دلیری می‌برند! با کلام الله بازی می‌کنند و سرخوشند رَاس ها را مست ها با دلپذیری می‌برند ظالمان، گویی نمیدانند تا شام خراب با ستم دارند جمع بچه شیری می‌برند گاه زیر تازیانه، گاه زیر کعبِ نی آل عصمت را به دستور امیری می‌برند دختران حتی ز یکدیگر خجالت میکشند کوفیان، این جمع را با سر بزیری می‌برند عاقبت اَسرار آل الله بازاری شدند آل زهرا را ببین از چه مسیری می‌برند ✍ .
‌‌ إنالله و إنا إلیه راجعون! آجـرک الله یاصاحب‌الزّمان ◼️«أعظَمَ اللهُ اُجورَنا بمُصابِنا بِالحُسَینِ وَ جَعَلَنا و إیّاکُم مِنَ الطّالِبینَ بِثارِهِ مَع وَلیّهِ الامامِ المَهدیِّ مِن آلِ مُحَمَّدٍ» ‌
هدایت شده از کانال امین الله : ویژه تلاوت ، ادعیه و زیارات معصومین
4_5843605311776098070.docx
44.4K
هدایت شده از کانال امین الله : ویژه تلاوت ، ادعیه و زیارات معصومین
4_5897786470244026155.mp3
15.95M
کانال امین الله ویژه زیارات و ادعیه https://eitaa.com/joinchat/2395013167Cdd29461dd7
هدایت شده از کانال امین الله : ویژه تلاوت ، ادعیه و زیارات معصومین
4_5875308548447013592.mp3
3.92M
صدقی کانال امین الله مخصوص ادعیه و زیارات معصومین https://eitaa.com/joinchat/2395013167Cdd29461dd7
هدایت شده از کانال امین الله : ویژه تلاوت ، ادعیه و زیارات معصومین
4_5825698107060390932.mp3
3.05M
حاج منصور ارضی کانال امین الله مخصوص ادعیه و زیارات معصومین https://eitaa.com/joinchat/2395013167Cdd29461dd7
هدایت شده از کانال امین الله : ویژه تلاوت ، ادعیه و زیارات معصومین
متن و ترجمه دعای علقمه.docx
24.1K
متن دعای علقمه کانال امین الله https://eitaa.com/joinchat/2395013167Cdd29461dd7
هدایت شده از کانال امین الله : ویژه تلاوت ، ادعیه و زیارات معصومین
4_5828060382022862856.mp3
2.48M
. اینبار بی مقدمه از سر شروع کرد این روضه خوان پیر از آخر شروع کرد مقتل گشوده شد همه دیدند روضه را از جای بوسه های پیمبر شروع کرد از تل دوید مرثیه ی قتلگاه را از لابلای نیزه و خنجر شروع کرد  از خط به خط مقتل گودال رد شد و با گریه از اسیری خواهر شروع کرد اینجا چقدر چشم حرامی به خیمه هاست! طاقت نداشت از خط دیگر شروع کرد بر روی سر کشید عبا را و صیحه زد از روضه های سیلی و معجر شروع کرد  برگشت ، روضه را به تمامی دشت برد از اربن اربنِ تن اکبر شروع کرد لب تشنه بود خیره به لیوان و... آب شد از التهاب مشک برادر شروع کرد  هی دست را شبیه به یک گاهواره کرد از لای لایِ مادر اصغر شروع کرد تیر از گلوی کودک من در بیاورید! هی خواند و گریه کرد و مکرر شروع کرد غش کردروضه خوان نفسش با شماره شد مدّاحی از کناره ی منبر شروع کرد: ای تشنه لب حسین من ای بی کفن حسین! دم را برای روضه ی مادر شروع کرد  یک کوچه وا کنید که زهرا رسیده است مداح بی مقدمه از  در شروع کرد - هیزم می آورند حرم را خبر کنید- این بیت را چه مرثیه آور شروع کرد وقتی که شعر  قافیه هایش تمام شد شاعر بدون واهمه از سر شروع کرد .
. در کرب و بلا محشر کبری شده بود از جوشش خون ،کویر دریا شده بود از سوختن خیام و غارت که گذشت هفتاد و دو گل بر سر نی ها شده بود ✍ .
. دُرِّ شکسته ای ته گنجینه ای که نیست درهم شدی غروب، در آئینه ای که نیست با نعل تازه رفته کجاهای کربلا ناحیه ی مقدسه ی سینه ای که نیست کو ماهِ سنگ خورده ی پیشانی ات حسین کو بر جراحت سر تو پینه ای که نیست! از ظهر، ذوالفقار علی بوده خواهرت جنگیده بین لشکر پُر کینه ای که نیست شد پرچم تو معجر آتش گرفته ام حیران شدم ز حُرمت دیرینه ای که نیست دیدم به روی نیزه فقط سر می آورند با طعنه اشک طفل ترا در می آورند در تکیه ی عزای تو مظلوم می کِشم تا زنده ام، خجالتِ معصوم می کِشم دارم میان خیمه ی آتش گرفته ات ناز رقیه که شده مغموم می کِشم با ناخن شکسته کمی وقت بُرده است خار از دو پای خسته ی کلثوم می کِشم خود را به زحمت از وسط تیر و نیزه ها جایی که هست جسم تو معلوم می کِشم تا اینکه حنجر تو نریزد بهم حسین آهسته لب به هر رگ حلقوم می کِشم خولی و شمر، راه حرم را بلد شدند از چادری که روی سرم نیست، رد شدند من ماندم و غمی که نمی شد مهار کرد گفتی فرار کن تو ... نمی شد فرار کرد قبل از غروب، زیور و خلخال برده اند دیدی مرا غمت به چه داغی دچار کرد خولی نبود در ته گودال قتلگاه پس با سری که رفته به خورجین چکار کرد؟ نفرین به آنکه بین تنورت گذاشته لعنت به آنکه پای سر تو قمار کرد جسم تو اینطرف، سر تو رفته آنطرف بهر تو گریه، فاطمه ی بی مزار کرد اینجا کنار پیکر تو، خواهر تو سوخت آنجا برای غربت سر، مادر تو سوخت ✍ .
. مستقیماً به دلِ مضطرِ زینب می‌رفت نیزه ای که به تن شاه مُوَرَب می‌رفت مقتل از خونِ جراحاتِ تنش تَر شده بود خون او در رگ‌ِ خشکیده‌ی مذهب می‌رفت اسبِ آغشته به خونش به حرم می آمد خبرش تا به حرم با سُمِ مرکب می‌رفت راه را تا دلِ گودال نشانش می‌داد ردِّ خونی که به تسلیت زینب می‌رفت بود ارثیه‌ی این قوم شهادت اما شمر ای کاش به گودال مودب می‌رفت از خدا بی‌خبری بر روی عرش سینه‌ش تا شود نزد خداوند مقرب می‌رفت نامرتب شدن پیکر او علت داشت بر تنش نیزه و شمشیر مرتب می‌رفت نیزه‌ی دست سنان قاتل او شد،چون داشت بیشتر خونِ تن از ناحیه‌ی لب می‌رفت سنگ میرفت خطا.. ؛ تیر نمی‌زد خورشید.. نوه‌ی شمس و ضحٰی مقتل اگر شب می‌رفت می‌چکید از ته خورجین به زمین نورِ گلوش داشت خورشید کجا در دل آن شب می‌رفت؟! زینب از کرب‌وبلا، بعد برادرهایش با دلی از غم‌ و از داغ لبالب می‌رفت موقع آمدنش سایه‌ی او دیده نشد موقع رفتنش اما چه مُعَذّب می‌رفت شعر از گروه ✍ .
. السلام علیک یا مظلوم یا اباعبدالله تا کار قتال ما سر انجام گرفت هر ظلم که شد میسر انجام گرفت با خنجر غرق خون برون آمد شمر یعنی که بریدنِ سر انجام گرفت .
. صلی الله علیک یا اباعبدالله دارد این دل هوای تو ، می دهم جان برای تو ای که گفتی به قتلگاه ، راضی ام به رضای تو نام تو رایت الهدی ، شد سر از پیکرت جدا دادنِ جان بهر خدا ، شده هر دم دعای تو معنی دین ولای تو ، عاشقی مبتلای تو گوش جان و صلای تو ، ای خدا در ثنای تو آیه ی سرخیِ شفق ، و قسم بر نور فلق شده تسلیم امر حق ، آن که دارد هوای تو کربلا اقلیم تو و ، حق کند تکریم تو و شده ام تسلیم تو و ، راضی ام به قضای تو وارث دین مصطفی ، منشأ هر لطف و وفا می دهد بر همه شفا ، تربت کربلای تو خونِ دل شد پیاله و ، داغ تو گشته لاله و می کنم بر تو ناله و ، نی شده در نوای تو از حرم تا به قتلگاه ، زینب آمد به سوز و آه مقتلت را کند نگاه ، تا کند جان فدای تو خنجر آمد به حنجرت ، سر جدا شد ز پیکرت به سرِ نیزه شد سرت ، وایِ دل از بلای تو شعله ور گشته خیمه ها ، خون بجوشد ز چشمه ها شده خورشیدِ نیزه ها ، سرِ از تن جدای تو تا به عشقت لوح و قلم ، می زند نام تو رقم زینب از مقتل و حرم ، شد حماسه سرای تو تا قیامت کرببلا ، می بَرَد جان و دل ز ما می کند محشری به پا ، عشق بی انتها تو سه شنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۳ ✍ عصر عاشورا محرم ۱۴۴۶ .
. بر تنش هر چه داشت را بردند عشق را روی نیزه ها بردند لنگر آسمان زمین افتاد عرشِ تنها ز صدر زین افتاد تیرها را دقیق زد دشمن نیزه ها را عمیق زد دشمن گلویش را به نیزه ها بردند بدنش را به زیر پا بردند بر تنش بی شماره زخم افتاد قامتش از فشار زخم افتاد صبر کردند و با خیالی تخت می کشیدند از تن او رخت سنگ زن های ماهر آوردند تیر بسیار نادر آوردند با سه شعبه فقط ز پا افتاد خواهرش داشت سخت جان می داد چون غریبان حسین را کشتند نا نجیبان حسین را کشتند .
. به نام خدا روزی خور غمم با روضه زنده ام مهمان ماتمم با روضه زنده ام در بزم عاشقی با یاد کربلا با عشق مَحرمم با روضه زنده ام اشکم به پای عشق اعجاز می کند اکسیر اعظمم با روضه زنده ام تا گریه می کنم بر لاله های عشق لبریز شبنمم با روضه زنده ام از نور کربلا روشن شده دلم خورشید عالَمم با روضه زنده ام نشو و نمای من باشد ز اشک من سرسبز و خُرّمم با روضه زنده ام بی مِنّت فرات دارم طراوتی چون عطر زمزمم با روضه زنده ام پای عقیده ام اِستاده ام چو کوه سرسخت و محکمم با روضه زنده ام هرگز شکست نیست اینجا برای من بالاست پرچمم با روضه زنده ام آدم گریسته بر داغ کربلا از نسل آدمم با روضه زنده ام آب حیات من اشک است و خون دل غمگین و درهمم با روضه زنده ام در پای عشق تو در مکتبت حسین ماندم ، مصمّم با روضه زنده ام موسی شدم به طور آئينه آورم عیسی بن مریمم با روضه زنده ام نظمی گرفته ام «یاسر» ز اشک خود یعنی منظّمم با روضه زنده ام ** حاج محمود تاری «یاسر» .
. با امام زمان عج ، در روز عاشورا ---------- غم هجران تو را با که کنم عنوانش که بگیرد جگر سوخته ام دامانش سخن از هجر نگویم به کسی چون دانم می زند شعله به جان یار من و هجرانش آوَرَد نور به شب های غریبانه ی ما گر پدیدار شود ماه رخ پنهانش همه دم سوخته ام ، هیچ ندانم مولا به کجا ختم شود عمر من و پایانش چه جگر سوز تر از این که بگویم آقا سائل افتاده جدا از حرم سلطانش دوری از یار فراهم بکند بُحران ها چه کنم از غم هجران تو و بُحرانش آمدم تا که مرا هم بنوازی مولا مثل ابری که رسد بر همه کس احسانش بگذارید که شرحی بنویسند از خون باز بر نیزه شده حضرت حق قرآنش می برم نام حسین و جگرم می سوزد که به عالَم زده صد شعله غم سوزانش وقتی از سوز عطش یاد کنم با دل خون چه جگرها که بسوزد ز لب عطشانش خصم زد سنگ به پیشانی نورانی او ریخت خون های جبینش ، به رخ تابانش شد جدا رأس حسین و به حرم غوغایی ست سینه زن ، ناله کُنان از غم او طفلانش شد حسین بن علی غرقِ به خون بعد از آن ناگهان سوخت در آتش همه ی سامانش بر تنش تاخته اند اسب ز کین اهل جفا آه از کفر که اینگونه بُوَد طغیانش نه فقط «یاسر» ازین مرثیه ها می گرید اهل عرش اند همه گریه کُنان نالانش ** «یاسر»✍ .
. آب روی ماست گریه، آبروداریم ما.. با لباس مشکی ات عمریست خو داریم ما باطهارت بودن از ارکان مجنون بودنست حرف لیلا میشود هرجا ، وضو داریم ما چشم ما بی اشک بی خیرست،بی خیرش نکن! که فقط از  دار دنیا، دو سبو داریم ما.. حرف ما در روضه ها با اشک گفته میشود درمیان گریه باهم گفتگو داریم ما دامن آلوده شدیم اما تو پاکش میکنی روسیاه از غفلتیم اما رفو داریم ما حضرت عباس حامی علمداران توست! چه هراس از این و آن وقتی عمو داریم ما هرکسی دل را بدستت داد از مردم برید تا که دریا هست کی سودای جو داریم ما؟! خوب و بد ما به حسینیه پناه آورده ایم! خوب و بد از پرچم تو رنگ و بو داریم ما!  آرزوی کربلا بر پیرها که عیب نیست.. کربلایی نیستیم و آرزو داریم ما! شهر با یک یاحسین ما معطر میشود هرکجا نام تو باشد های و هو داریم ما لحظه های آب خوردن هم بفکر روضه ایم.. بغض خشکی لب و بغض گلو داریم ما.. در غمت آیات قرآن روضه خوانی می‌کنند آب دریا و بیابان روضه خوانی می‌کنند ✍ .
. در کام جهان عشق خوشایند حسین است آن‌کس که دل از سینه‌ی ما کند حسین است گفتیم که کوتاه‌ترین راه به الله ذرات جهان زمزمه کردند حسین است آنکس که به خاک و گل ما روح دوانید با گوشه‌نگاهی و به لبخند حسین است در مذهب ما جز قسم راست نباشد معصوم‌ترین آیه‌ی سوگند حسین است چون دانه‌ی تسبیح جداییم و کسی که مارا به خدایش زده پیوند حسین است عباس و علی اکبر و سجاد و عقیله این دایره، مجموعه‌ای از چند حسین است در باغچه‌ها شاخه‌ی خشکیده زیاد است در باغ خدا سرو تنومند حسین است ما با احدی غیر خودش کار نداریم چون خاص‌ترین لطف خداوند حسین است ✍ .
. باران اشک و حضرت خورشید، در عطش دریای خون و روضه ی جانسوزتر، عطش فریاد تشنه کامی و امیدِ نا امید شطّ وعمود وفرقِ دوتای قمر ،عطش شش ماهه ،آب،حرمله،خون گریه کن غزل تیر رها سه شعبه ،پدر یا پسر !؟،عطش خورشید سرنگون وحرامی ، خدا کند برخیزد از زمین شه خونین جگر، عطش با نیزه، سنگ ،تیروکمان هرچه می رسید همواره میزدند به بغض از پدر ،عطش اصلا چرا زمین وزمان واژگون نشد خنجر، قفا،قساوت جنس بشر، عطش بر روی نیزه رفت سرش، روبروی ظلم سر خم نکرد حضرت خورشیدِ در عطش .
. غروب بود و تنی چاک چاک در صحرا غروب یود و تنی روی خاک در صحرا غروب بود و روان خون پاک در صحرا غروب بود و شبی ترسناک در صحرا غروب بود و زمان هجوم و غارت بود غروب بود و شب اول اسارت بود بیا به روضه ی قبل از غروب برگردیم که زیر سُم نشده لاله کوب ، برگردیم نبود روی تنش  سنگ و  چوب ، برگردیم نداشت زخم و تنش بود خوب برگردیم نوشته اند مقاتل ، دروغ باشد کاش برید خنجر قاتل ، دروغ باشد کاش گمان کنیم که او هم زره به تن دارد گمان کنیم که یک کهنه پیرهن دارد که جای سالم و بی زخم در بدن دارد گمان کنیم که این کشته هم کفن دارد گمان کنیم که هرقدر غصه و غم هست کنار زینب کبری هنوز محرم هست چقدر روضه ی جانکاه کربلا دارد چقدر داغ جگرسوز نینوا دارد رسیده دشمن و چشمش مگر حیا دارد برای روضه ی زینب بمیر ، جا دارد غروب بود و مقاتل که روضه خوان بودند محارم حرمش بین ناکسان بودند امام ظهر به نی بود و آیه بر لب داشت امام عصر دهم بین خیمه ها تب داشت اگرچه دختر حیدر غمی معذّب داشت هوای معجر خود را همیشه زینب داشت تمام دخترکان را سوار محمل کرد برای رفتن خود گریه کرد و دل دل کرد نداشت محرمی و مثل شمع سوسو زد به نیزه ی سر عباس خواهری رو زد گمان کنیم که چون دست را به پهلو زد برای خواهر ارباب ناقه زانو زد گذشت کرببلا ، روضه ها نگشته تمام هنوز مانده مصیبت ، امان ، امان از شام ✍ .
. السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله۰ تعالی فرجه الشریف آمدی در بین ما ، امّا تو را نشناختم هی زدی من را صدا امّا تو را نشناختم ای غریب فاطمه دائم کنارم بوده ای موقع درد و بلا امّا تو را نشناختم گر سراغم آمده ،بیماری صعب العلاج داده ای من را شفا امّا تو را نشناختم آمدم با صد امید و آرزوی وصل تو زیر خیمه ی عزا اما تو را نشناختم گاه بین گریه کن ها گاه با هر سینه زن خواندمت با هر نوا اما تو را نشناختم در شب جمعه برای دیدنت یابن الحسن آمدم کرب وبلا اما تو را نشناختم تا بیایی بزم ما خواندم کنار علقمه روضه ی دست جدا اما تو را نشناختم ..... گفت زینب: ای حسینم، آمدم در قتلگاه در میان‌ کشته ها امّا تو را نشناختم آمدم با آه بین لاله های پرپرت پرپر از دست جفا ،امّا تو را نشناختم دفن بودی زیر سنگ و خنجر و سرنیزه ها بود جسمت آشنا اما تو را نشناختم رأس تو بر نیزه ها رفت و تن صد چاک تو بین مقتل شد رها اما تو را نشناختم ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. السلام علیک یا مظلوم یا اباعبدالله بود آن چه که در حرم به غارت رفته گهواره و هم علَم به غارت رفته با پیکر عریان تو زینب می گفت : پیراهن کهنه هم به غارت رفته ؟ ✍ .
. السلام علیک یا مظلوم یا اباعبدالله آیا هدف ز خلقت ما معرفت نبود این آفرینشِ همه جز موهبت نبود شرح خصال عترت طه نگفتنی است آدم به عزم و رتبه در این مرتبت نبود در سال های دعوت و ابلاغ وحی رب یک لحظه راحتی و دمی عافیت نبود در آیه های مصحف حق بهر اهل بیت غیر از فضیلت و سخن از منقبت نبود اجر رسالت نبی از جانب خدا غیر از مودّت و کرم و مرحمت نبود گاهی به ضرب درب و گهی سنگ و نیزه ها آیا برای عترت او منزلت نبود آتش زدن به خیمه و دامان دختران دیگر چنین سزا و چنان عاقبت نبود حتی عرب به رسم بد جاهلیّتش این گونه در ستمگری اش بی صفت نبود بر دختران داغ دیده و رنجیده و اسیر سیلی و تازیانه دگر تسلیت نبود شد برترین تقربِ حق اشکِ بر حسین گریه برای غربت او بی جهت نبود باید که معرفت به مرام حسین داشت آیا هدف ز خلقت ما معرفت نبود چهارشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۳ ✍ یازدهم محرم ۱۴۴۶ .
. تا آب ،خرابه، سایه ای دید ،گریست غم خورد ،چهل سال نخندید ،گریست یک عمر ندای العطش در گوشش از کرب و بلا هرآنکه پرسید، گریست ✍ .
. دوم علی و خامس اهل بکا شده عمرش تمام غرق سجود و دعا شده صاحب صحیفه است و چهارم امام عشق روشنگر حقایق کرب و بلا شده حتی بدون گنبد و صحن و سرا ،بقیع در احترام اوست که دارالشفا شده شد افتخار مردم ایران که مادرش ایرانی است و همسر خون خدا شده با او بشر به معرفت و حق رسیده است تا با شکوه «خمس عشر» آشنا شده او هم کریم مثل کریمان دیگر است خاک از نگاه اهل کرم کیمیا شده .