eitaa logo
بی‌نشانه‌ها
2.2هزار دنبال‌کننده
333 عکس
75 ویدیو
14 فایل
کانال اشعار معارف اهل بیت علیهم السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
“برو آب بیار” پرتویی غرقِ نورِ با نگاهِ امام شد همراه در دلِ قطره‌ای ز آن قطرات جریان یافت همرهِ کلمات تحتِ تأثیِر سیلِ جاریِ آب باز شد راهی از درونِ حجاب قابِ قوسَیْن گشت و می‌بارید تا که ذومِرَّة، فَسْتَوی گردید در مَشیَّت، همیشه بی‌کم و کاست او بود و هر چه او می‌خواست در خلالِ نزولِ این باران شد ز عالمِ آمد و از درونِ تحکیمات جریان یافت سوی تفصیلات دید در نورِ غیب، بی‌پرده همه جا را ، پُر کرده می‌شود إسم، این نزولِ کتاب او که بر پا شود بدونِ حجاب باید این ماجرا إقامه شود وصلِ بر رودخانه شود همه جاری شدیم و با تدبیر در شهود آمدیم از دو مسیر از دلِ عرش و آسمان به زمین وز مسیِر همین کتابِ مبین نهری از نورِ چشمه جاری گشت تا بسازد از آن دشت ما کلامی ز رَبِّ رحمانیم جریانی به سمتِ خوبانیم باز آن پرتو رفت و همرهِ ماه شد نگاهی به سوی نورُ الله گر چه جسمی بِسانِ انسان بود نوری از سرزمیِن قرآن بود وصلِ بر نورِ فاطرِ ملکوت عبدِ او بود در دلِ برهوت در بیابان به جستجوی حیات داشت می‌تاخت رو به سوی فرات غرقِ مولا به نور می‌پرداخت بهرِ جلبِ رضای او می‌تاخت پاک بود از تمامِ أبعادش تیِر دشمن أمان نمی‌دادش روی أسبش نَفسْ نَفسْ می‌زد وز عوالم، حجابْ پَسْ می‌زد گر چه در این سپاه، یک تن بود بیِن او تا فرات دشمن بود آب، با این حجاب، رو در روست کاین همان جنگِ تن به تن با اوست او که رنگی ز بی‌نشانها داشت چشمِ یاری به آسمانها داشت حیِن پیکار، با صلابت بود دستِ پر نوری از ولایت بود نور، او را به کار می‌گیرد شیعه از غیِر او! نمی‌گیرد نورِ ما أُنْزِلَ إِلَیْک اینجاست جسمِ ، چو ظرفِ نورِ داشت زین نور، خانه‌ای می‌ساخت که نگاهی به انداخت در درونِ می‌دید ماجرایی به عمق می‌تابید به می‌رفت بهرِ دیدارِ با خدا می‌رفت حرکتِ کاروانیِ یاران بود بر محورِ نهضتی رو به سوی مادر بود إمسال، حجِّ أکبر بود وز عَدو بوی جنگ می‌آمد تیر و شمشیر و سنگ می‌آمد حمله ور گشت و دربِ خانه شکست روی این خیمه آب را هم بست غرقِ نورأفشانی زآن فضای لطیفِ نورانی کاروانی فرا زمان و مکان یاورانی به وسعتِ باران کلماتی شدند با این نور جریانی شدن به سوی قلبِ این کاروان، بود حرکتش نوری از بود غرقِ ، ز جنسِ آب شدند کاروانی مِنَ الْکِتابْ شدند نور، جاری شده درونِ همه با بروز و ظهورِ این کلمه دید این نورِ در حریمِ وجود اَلْکِتاب از نظامِ اَلْحَقْ بود لایه لایه فضای تو در توست وین کلامِ ضمیرِ نا با اوست صحنه پردازِ کربلا این بار حکم کرده، برو وَ آب بیار طبقِ این حکمِ بر اساسِ نظام باید آب آورم به سوی بارإلها! ببین در اوجِ نیاز دل به مادر سپرده این نورِ او وَ نهرِ کوثر ز نورِ مادرِ ماست مادر! این بار هم نگاهی کن شیعه را با فرات راهی کن جریانی بده به ما با هم در همین رودخانه‌ی عالم در نیازیم و از تو می‌خواهیم وز تو جز مادری نمی‌خواهیم سالها لطف و تو یاد داده به ما نشانیِ تو شیعه تویی وآنکه با ماست تا همیشه تویی ما در این ، در جوارِ تواییم بر سرِ سفره، ریزه‌خوارِ تواییم نورِ ما نورِ توست ارزشِ ما به توست هرچه داریم از شما داریم تا همیشه به تو بدهکاریم کردیم بر سرِ راهت پا بِنِه بر درگاهت ِ_بیتِ رسول، در در کنارِ ، تشنه لبند را چون همیشه کن از آن ، جاری کن ! بِما أَنْزَلْت کن شیعه را بِنَفْسی أَنْت ما نباشیم تا شما باشید کاین چنین نورِ پاکِ یک از پیِ روزهای بارانی می‌شود غرقِ نورأفشانی شاید اینگونه روسفید شویم پیشِ پای شما شویم ناگهان نورِ أبرها را دید رعد و برقی ز تابید ، بالاسرِ بیابان بود وین صدای نسیمِ باران بود ✍🏻شاعر: سید محسن مسعودی https://eitaa.com/bineshaneha
“ما به زودی به قـدس می­‌آیـیـم” اَلسّلامُ عَـلَـیکْ… مادرجان آمـدم بـه محضرتان! روزگاری اسـت در پـناهِ تـوإیم سـاکنِ نـورِ ­‌گـاهِ تـوإیم با تـو در زیرِ نـورِ چـادرِ تـو آمـدیم أربـعـیـن به خاطرِ تـو غرقِ امنیّت، عـافیـت، شادی نـعـمـتـی دلـنـشـیـن! بـه ما دادی نـورِ این شهر، نورِ توسـت بهتـریـن نشـانه‌ی توسـت مـات و مبهوتِ ایـن فضای عجیـب در صـفِ رفتـه رفتـه به نور، دل بـسـتـیـم اصلاً انـگار با شما هـستـیـم آنـچه در نورِ أربـعین پـیـداسـت مـا ناجـیِ کودکان تـویـی مادر بهرِ این نور، آسمـان تـویـی مـادر مـا در ایـن آسـمـان! سفر کردیـم دیگر از خویـش هـم گذر کردیم چون نگـاهـی به سوی تا تـو را نگـهـداریـم چـشـمِ در ایـن تشـنـه‌ی لطـفِ تـوسـت مادرجـان أربعیـن­‌ها اثـرگـذاریِ توست اصلِ این ، نورِ جـاریِ توست نورِ جاری ز ! در تـمـامِ و ما به دنبـالِ نـشـئـه‌ی حَـقّـیم تا دوباره به بـرگـردیم نورِ پاکـی که اصـل و ریشـه‌ی مـاسـت یـادِ او مـونسِ هـمـیـشه‌ی مـاسـت در پَسِ صـحنه بـا تـو همراهیم إذنِ از تو می­‌خـواهیـم بـارهـا بـه ما می‌گـفت: دیگـر ایـن روزهـا نباید خُـفت تا زمان هست بـاش همرهِ ، بـاش در راه است با که است نعمتِ ! اوست بـی‌نهایـتِ اوسـت تا زمـانِ هم قدم باش! زیرِ این بیـرَق کـاروانْ در مسیرِ آینده چشمه­‌ای شـد زلال و تـابـنـده نـورِ حق زیـن دریچه می­بـارد أربعیـن جنـسِ دارد سِیْلی از نورِ کـاروان جـاری است بر قـلوبی که غرقِ دیـنـداری است کاش یک عمـر بکنیم در همیـن صـحنـه زنـدگـی بکنیـم بـا صفاتی چـو أربعینـی­‌هـا پَر بگیـریـم بـا حـسیـنـی­‌ها زین پس آغازِ نورِ اَسـت یک جمـاعـتِ یـک دست با نگاه او همراه در ترازِ دیر یـا زود شیـرِ چون سپـاهـی شـود بـه هـم مُـلْـحَق غُرّشِ شیـر! خـانمان­ سوز اسـت بـر شـکارش همیشه پـیـروز اسـت بعـد از ایـن دوره مـی­‌شـود تـأویـل صحنه‌ی سخـتِ می­‌رسد طـبـقِ عصـرِ قدرت­ نمایـیِ پـس هم اکنون خطابِ بـا کـفّار مـی­‌دهیـم ایـن زمانه را هشـدار وقـتِ نابـودیِ شما شده اَست أربعیـن زین جهت به پا شده اَست ما به زودی به می­‌آییـم در کمـینِ شکـارِ آنهـاییـم خـانه، خـانه به جـستجو برویـم یک وجب هم ز حقّ نمی­‌گـذریـم راهِ حـقّ باز می­‌شـود زآنـجا با ورودِ به این همـان وعده‌ی خـدا بر ماست أربعیـن جـلـوه‌ای ز شیعـه بـاید دگر به هـوش آیـد بوی عظیم می­‌آید ما در این جنگ رفتـنی هستـیم بـر عَـدو تـیغ را ز رو بسـتـیـم حمله­‌ور می ‌شـویم بر کـفّار چـون هجومی بـه سرعتِ رعد و بـرقی ز بـاد و بارانیم با تو توفـنده­‌تـر ز طوفانیـم چون خروشی ز رعدِ بـارُقـه‌هـا همچو ضَـرْباتِ سختِ صاعقه­‌هـا بـر سـرِ دشمنـان فرود آییـم چـون جهـنّـم عـذابِ آنـهـایـیم از چپ و راسـت، وز در و دیوار سوی دنـیـای کـفر و استکبـار کوهـی از آتش و گُـدازه شویـم دم به دم یـک عـذابِ تـازه شویـم تـا بگیریم تـو را بـا بـه آتش کشیـدنِ آنها این رجز نیست التمـاسِ من اسـت صحبت از نحـوه‌ی سپـاسِ من اسـت تا أبـد گر دَهم برای تـو جان باز ممـنـونـم از محـبّـتـتـان ما به لطـفِ شما در ایـن راهیـم وز تَـهِ قلـب از تو می­‌خـواهیم إذنِ میـدان­‌مـان بـده مـادر تـا چـو شمشیـر در یـدِ لشـکرِ کفر را درو بکنیـم صحنـه را با تو زیر و رو بکنیـم همچو کـوه استوار می­‌مانیـم تا همیـشه درون میدانـیـم با تمـامِ وجـود می­‌تازیـم در حـریـمـت همیشـه وقفِ نـوریـم و غرقِ همـراهـی تا بیـایـد زمـانِ ✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی https://eitaa.com/bineshaneha
بی‌نشانه‌ها
“ما به زودی به قـدس می­‌آیـیـم” اَلسّلامُ عَـلَـیکْ… مادرجان آمـدم #کربـلا بـه محضرتان! روزگاری اس
نـورِ این شهر، نورِ توسـت بهتـریـن نشـانه‌ی توسـت مـات و مبهوتِ ایـن فضای عجیـب در صـفِ رفتـه رفتـه به نور، دل بـسـتـیـم اصلاً انـگار با شما هـستـیـم آنـچه در نورِ أربـعین پـیـداسـت مـا https://eitaa.com/bineshaneha
بی‌نشانه‌ها
“برو آب بیار” پرتویی غرقِ نورِ #عِینُ_الله با نگاهِ امام شد همراه در دلِ قطره‌ای ز آن قطرات جریان
! این بار هم نگاهی کن شیعه را با فرات راهی کن جریانی بده به ما با هم در همین در نیازیم و از تو می‌خواهیم وز تو جز مادری نمی‌خواهیم سالها لطف و تو یاد داده به ما نشانیِ تو شیعه تویی وآنکه با ماست تا همیشه تویی https://eitaa.com/bineshaneha
شما به زندگیِ ما بخشیدی همیشه و همه جا شاملِ عطای توایم https://eitaa.com/bineshaneha
“حسینی شویم” زمانِ قیامِ سپاهِ خداست سرآغازِ رزمِ ماست سراسر به گوش آید از کربلا صدای سمِ اسب یاران ما تلاطم به پا گشته در آسمان ز آرایشِ جنگیِ به خط گشته یک لشگرِ بی‌شمار به سربازیِ صاحبِ ذوالفقار با همین أربعین به مجراییِ شیعیان در زمین! ز بالاترین إرتفاعاتِ ! سرازیرِ دنیا شده تا ظهور! تکاپوی ما بوی اوست! ز آرامشِ قبلِ طوفانِ اوست! به نابودی دشمن آماده‌ایم! ولی تابعِ نورِ فرمانده‌ایم! در این می‌جوشد از کربلا ز چشمانِ فرمانده !! چرا کربلا، کربلا گشته است؟ زیارتگهِ أنبیاء گشته است؟ به کرب و بلا دختِ چه دید؟ چرا عمّه إلّا جَمیلٰا ندید؟ حماسی‌ترین مَشی در کربلاست ولی راز آن بیش از این ماجراست شهادت عیان بود پس راز نیست خدایا! در این ماجرا راز چیست؟ به کرب و بلا صحنه نورانی اَست! یکی غرقِ در نورأفشانی اَست! ز این نور روشن شود! سرانجامِ آن محوِ دشمن شود! خدا با ظهوراتِ نورِ ! ز دشمن بگیرد بسی انتقام! از این رو بیا کربلایی شویم به خونخواهیِ او خدایی شویم ز أبعادِ نوری در این ماجراست که هر أرزشی چشمه‌اش کربلاست! اگر نبود به سوی ظهور! أربعینی نبود! بروزاتِ این صورت است بهشتی که سرتاسرش نعمت است أبالفضلِ ما رفت سوی فرات که آب آورد در مسیرِ حیات حیاتی که در حینِ تقدیمِ جان! به خوبان عطا گشت در هر زمان! در این صحنه! او بابِ حق را گشود! شهادت به معنای پایان نبود أبالفضلِ ما بود و دریای نور! در این پهنه می‌تاخت سوی ظهور! به نحوی که او تربیت گشته بود تُهی از خود و شخصیت گشته بود به همپایی نورِ مولا حسین وجودش پُر از نور شد با حسین قمرْ گونه می‌تاخت در کاروان ولی غرقِ فرهنگِ تقدیمِ جان در آن دم که در کربلا شد شهید ز جسمش رها گشته بالا پَرید حسینی شد! و رفت در آسمان فراتر از آن رفت و شد ! بسی نور می‌تابد از دست او که مجرای نورُ الحسین است او دلِ شيعیان ساكنِ كربلاست که این خانه، ماست همه أنبیاء کربلا آمدند که در نورِ این خانه بالا روند بیا با حسین آسمانی شویم به همپایی او به مجرایی نورِ مولایمان همه شیعه باشیم و در آسمان برای همیشه چو مولا شویم که هر لحظه با نور إحیا شویم امامِ حسین قلبِ این ماجراست! که معطوفِ پمپاژِ نورِ خداست! إمامی که با نورأفشانی‌اش نشانی شد از ربِّ پنهانی‌اش! زمان و مکان تحتِ فرمانِ اوست جهان در یدِ نورِ سلطانِ اوست ز اوجِ عوالم به سوی ظهور خدایی کند در نظامِ أمور بدان! نورِ أَلرّوحْ زین أربعین شده وارد خاکِ این سرزمین! چنان مادری‌های او جاری اَست که آماده‌ی بهره‌داری اَست! چه در قالبِ مرد هستی چه زن صفت‌های بیگانه را پس بزن! که چون پنجره بابِ خالی شوی! وَ مَجرای این نورِ عالی شوی! اگر نورِ بتابد به ما خدا داند از ما بسازد چه ها از این لحظه جان بر کف آماده باش به همراهی نور دلداده باش حَنیفیَّتِ شیعه بالاتر است به همپاییِ نوریِ مادر است به پهنای شمشیر! در هر نماز به میدان بیا و سراسر بتاز! بیا محضرِ چو نوری که وصل است با آسمان فقط مادرِ مهربان را ببین که از آسمان آمده تا زمین! گواهِ حضورش همین آیه‌هاست به میدان بیا کاو در این ماجراست هماهنگِ با نورِ باش حنیفانه در إرتفاعات باش! (ع) ✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی https://eitaa.com/bineshaneha
“به سوی فاطمه” تا از همین حالا به سوی آسمان باشیم فلک را سقفْ بشکافیم و با او بیکران باشیم درونِ بیتِ او وارد شویم و سال‌های سال ! نوری! فراتر از زمان باشیم تمامِ عمر مردانه برای نصرتِ مادر همه همگامِ نورِ او حنیفانه! دَوان باشیم به یُمنِ آب و جاروی‌های ، در مسیرِ مُلْک روان گردیم و همراهش درونِ کاروان باشیم طلوعِ همچون اذانِ صبحِ عاشوراست بیا آماده‌ی بذلِ تمامِ مال و جان باشیم فقط از فاطمه گیریم، فقط با فاطمه باشیم برای ، چو دست و بازوان باشیم به سمتِ دشمنانِ او همه بُرّان و کوبنده چو شمشیری به دستانِ امیرِ مؤمنان باشیم رها از نَفْسِ اَمّاره، فقط از او اثر گیریم! به هر شکلی که او میخواست، همان شکل و همان! باشیم خبر می‌داد می‌بیند! جُنوداً لَمْ تَرَوْها را بیا در نورِ او زین پس سپاهی در نهان باشیم بسانِ پرتوهای ساطعْ گشته از خورشید همه دلداده‌ی مادر، پیِ مولایمان باشیم چو حزب الله بی وقفه به تاییداتِ روحٍ مِنْه همه با هم بتازیم و سپاهی در عیان باشیم یقیناً فاطمه اینجاست! همین جا در میانِ ما بیا در محضرِ مادر، چو مادر باشیم درونِ دست و بالش چون غلامان و کنیزانش! بیا تا در قبالِ او غلامی قدردان! باشیم به یادِ مادری‌هایش، که با ما مهربانی کرد بیا چون فاطمه ما هم همیشه مهربان باشیم س س ✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی https://eitaa.com/bineshaneha
🌹رسد آن روز که خاکِ سرِ کویش باشیم!🌹 ❤️‍🔥 دوستان ما بعد از ظهور، هر صبح و شام از روي مبارک امام مهدی (عج) بهره‌ها می‌برند. ما در اين روزها و شب‌ها، در آرزوی يک دعا از دعاهای (س) هستیم، و با این آرزو، شب‌ها را به نيمه می‌رسانیم. ❤️‍🔥 دوستان ما بعد از ظهور، هر زمان که بخواهند در اندک زمانی، مسافت‌های دور را در هم درمی‌نَوَردند، به محضر امام (عج) می‌رسند و وجود خود را از آن منبع ، پُر نور می‌کنند و برمی‌گردند. ما در آرزوی يک پرتوی نور، شب‌ها را تا نيمه‌ی شب به سر می‌بریم. نوشِ جانِ آن‌ها که بهره می‌برند و بَدا به حال ما که عمر را به بطالت می‌گذرانیم. ❤️‍🔥 دوستي می‌گفت: آرزويم اين است که در زمانِ حياتم مولايم ظهور کند و وصيّت کرده‌ام که اگر قبل از ظهور او از دنيا رفتم جنازه‌ام را دفن نکنند! پيکرِ شيعه را امام (عج) بايد دفن کند؛ می‌گفت: وصيّت کرده‌ام جنازه‌ام را به بيابان ببرند و در ميان بيابان رها کنند! يا درندگان بيابان جنازه‌ام را تکّه تکّه کنند و بخورند يا اينکه امام مهدی (عج) خودش بيايد و جنازه‌ام را دفن کند. جنازه‌ای که (عج) آن را دفن نکند همان لايقِ درندگان بيابان است! ❤️‍🔥 دردِ ما اين است که خداوند متعال فطرت را به سوی خودش و به سوی مهدی (عج) قرار داد؛ رسد آن روز که خاکِ سرِ کويش باشد. ❤️‍🔥 ای کاش مولای ما ظهور کرده بود، در محضرِ او عرض می‌کنم که ای مولاي ما! به کدامين اعمالِ ما ظهور نمی‌کنی؟ مگر ما مانند شما نمی‌خوانیم؟! مگر ما مانند شما نمی‌گیریم؟! مگر ما مانند شما به احکام شرعی مقيّد نيستيم؟! مگر اين همان‌هایی نيست که شما مقيد هستيد؟! پس چرا ما بايد از شما دور باشيم؟ ❤️‍🔥 مهدويان باهم پيمان می‌بندند که چنان زندگی کنند که در زمانِ حيات جسمانی آن‌ها مولايشان کند! از دنيا فقط مهدی (عج) را انتخاب کرده‌اند! ما دنبال چه هستيم؟ ❤️‍🔥 (عج) فقط به جستجوی مهدی هستند؛ ما دنبال چه هستيم؟ ❤️‍🔥 شيفتگان مهدی (عج) در رسيدن به مهدی (عج) باهم مسابقه می‌دهند؛ ما دنبال چه هستيم؟ ❤️‍🔥 دوستان مهدی (عج) وقت و بی‌وقت با مهدی (عج) هستند؛ ما چگونه هستيم؟ ❤️‍🔥 اَشْبَهانِ به مهدی (عج) آن چنان هستند که ساکنانِ ، نورِ آن‌ها را با نور مهدی (عج) اشتباه می‌گیرند؛ ما چگونه هستيم؟ حُسن آن‌ها در چيست و اشکال ما در چيست؟ ❤️‍🔥 خدايا! تو كمكمان كن، تو ياورمان باش، تو دستمان را بگير، خدايا! التماست می‌کنیم ما را مهدوی قرار بده! وگرنه چطور به محضر مادر مهربان (س) برسیم! https://eitaa.com/bineshaneha
“مادر خواهد آمد…” زآن مهربانم، شُکری است بی‌نهایت گر راقبِ ظهوری! بشنو تو این حکایت “مادر خواهد آمد! مادر خواهد آمد!” بی‌مزد بود و منّت، هر نعمتی عطا کرد ! چقدر زیباست این مهرِ بی‌نهایت “مادر خواهد آمد! مادر خواهد آمد!” از هر طرف که دیدم جز رحمتش نیافزود ممنونم از تو مادر! با این همه عنایت “مادر خواهد آمد! مادر خواهد آمد!” با مهرِ مادریّ‌ات أُنسی عجیب داریم در بر گرفته ما را أنوارِ آشنایت “مادر خواهد آمد! مادر خواهد آمد!” می‌گفت هم نورِ محبتِ توست مادر! چه دلنشین است این صحنه‌ی لِقائت “مادر خواهد آمد! مادر خواهد آمد!” مولای تشنه لب را آبی نداد دشمن امروز می‌تَراود ! ز کربلایت “مادر خواهد آمد! مادر خواهد آمد!” با رعد و برق و ، چون سیل در بیابان باریم همچو طوفان بر دشمنِ ولایت “مادر خواهد آمد! مادر خواهد آمد!” وَالْعادِیاتِ ضَبْحا…! محصولِ أربعین‌ها است شهری به سوی بر پا شده برایت! “مادر خواهد آمد! مادر خواهد آمد!” چشمْ نوریم، افتاده‌ایم به پایت اَلْفَتْحْ! إفتتاحی است از کُنْهِ ماجرایت “مادر خواهد آمد! مادر خواهد آمد!” مادر! قبولمان کن تا همچو شیعیانت همگام تو بتازیم ای کوکبِ هدایت! “مادر خواهد آمد! مادر خواهد آمد!” (س) (س) ✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی https://eitaa.com/bineshaneha
کربلا معنای عشق است و بهارش فاطمه است اربعین گلزار عشق و اعتبارش فاطمه است گرچه سالارِ شهیدان دینِ حق را زنده کرد باغبانِ دینِ حقُّ و آبیارش است (س) (ع) https://eitaa.com/bineshaneha
“مَجرای نور باشیم” برخیز! به سوی نور! باشیم زین بودنِ خود! به دور باشیم چون ماه شویم غرقِ خورشید! تا بابِ عبورِ باشیم! در نورِ وجودِ فاطرِ خَلْقْ ما عبدترین اُمور باشیم با فاطمه در … بر نصرتشان!؟ غیور باشیم چون با سوز! بسازیم! هنگامِ نتیجه دور…! باشیم در بارشِ فتنه‌های پرسوز چون مادرمان طَهور باشیم با خونِ خداوند بر دشمنِ او تنور! باشیم شمشیرِ دو سر نورِ بر فرقِ سرِ کَفور باشیم صفتْ گشته بتازیم تا واسطه‌ی عبور…! باشیم در سیرِ ظهورِ نورِ ما پنجره‌ی ظهور! باشیم بر سفره‌ی فاطمیِّ ما شیعه‌ترین شَکور باشیم همجنسِ وجود! و رحمت! و فضل! در مَجمَعِ نور…!؟، نور باشیم! برخیز! رفیق و باش! تا مُجریِ این حضور! باشیم با اُمّت مَجْرای نور باشیم! ✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی https://eitaa.com/bineshaneha
“در جستجوی امام” رفتم به سوی اصلِ ! در آرزوی امام گفتا: بتاز! در پیِ ! به جستجوی امام گفتم: که ابتدا و سرانجامِ آفرینش چیست؟ گفتا: که از امامِ جهان است! و رو به سوی امام! گفتم: صدورِ این کلِمات! از کجاست !؟ گفتا: تَکلُّمی! است ز نورِ درختِ! کوی امام! گفتم: که در کجاست أبعادِ غیرِ قابلِ وَصْف؟ گفتا: فراتر است! ز این گفت و گوی امام! گفتم: به سوی نور! ز دنیا چگونه باید رفت؟ گفتا: که با سکونتِ دائم! درونِ کوی امام! گفتم: که من فقیر و ضعیفم برای او گفتا: بخوان! نظام‌دارِ جهان را! به آبروی امام! گفتم: به کاروانِ ظهورش! چگونه یارانی است؟ گفتا: شبیه‌ترینِ خلایق! به خلق و خوی امام! گفتم: به چیست ارزشِ رفتارِ در قبالِ مَلِک!؟ گفتا: به فهمِ خواسته‌هایش! ز چشم و روی امام! س س عج عج ✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی https://eitaa.com/bineshaneha