سخنان ناب دکتر انوشه👌
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️ #بیراهه #پارت60 . اون صدا، صدای جیغ مینا خواهر شوهر کوچیکم بود که سراسیمه همگی
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️
#بیراهه
#پارت61
.
همونطور که گفتم شوهر پروانه فوق العاده سخت گیر بود و پروانه زیاد جاییم نمیرفت و معلوم بود اونم ته دلش پر از غصه است بنابراین شدیم سنگ صبور همدیگه و برای هم پشت تلفن حرف میزدیم و پروانه کاملا توی تیم من بود و حتی از مینا و ماندانا که دختر خاله هاش بودن هم متنفر بود مثل من و همش از رفتارهای زشتشون تعریف میکرد و یا با من همراهی میکرد وقتی گلایه میکردم و سفره دل پهن میکردم!
تا جایی قضیه دوستی من و پروانه پیش رفت که چند باری با مکافات از شوهرش اجازه گرفت و اومد خونه من و منم متقابلا رفتم خونه اش و مهمونش شدم. پروانه بچه ای از شوهرش نداشت با اینکه چند سالی بود ازدواج کرده بود و خیلی فضولیم گل کرد ببینم چشه اما دل دل کردم ازش بپرسم گفتم شاید خوشش نیاد ولی یه روز که شوهرش نبود با امید پسرم که حالا یک سال و نیمه بود و خیلی بانمک هم شده بود رفتم خونه اش و اونم مثل همیشه سنگ تموم گذاشت و از قضا خیلی هم بچه دوست بود و همش با امید ناز میکرد و قربون صدقه اش میرفت! دلو زدم به دریا و گفتم پروانه چرا بچه دار نمیشید؟! مشکل دارید؟!
پروانه ام انگار منتظر بود ازش بپرسم تمام غصه هاش رو ریخت روی دایره و گفت و گفت از سختی هایی توی زندگی کشیده، از شوهرش، از سختگیری هاش، از رنجی داره به جون میخره و اینکه اصلا علاقه ای به شوهرش نداره و به همین خاطر نمیخواد بچه دار بشه و ...
اینقدر گفت که اشک منم درومد و با خودم گفتم این زن چقدر سختی کشیده! تا چند روز تو فکر پروانه بودم و با اینکه از نزدیک اصلا شوهرش رو ندیده بودم اما توی دلم هزار بد و بیراه بهش گفتم.
دیگه با این وضع صمیمیت من و پروانه بیش از پیش شد تا اینکه یه روز رفتم خونه بابا و با کمال تعجب دیدم مطهره اونجاست! مطهره و سجاد با هم بودن و با دیدن من سجاد صاف بلند شد و گرم احوالپرسی کرد.
اصلا دیگه ذره ای بهش فکر نمیکردم و به نوعی یادم رفته بود
اما حضورش باعث شد تمام خاطرات گذشته لحظه ای مرور بشه توی ذهنم و ناخواگاه سجاد رو با احمد قیاس کنم و با اینکه سجاد کارمند بود و وضع مالیش هم بد نبود و به نوعی مطهره توی زندگیش مثل من از لحاظ مالی سختی نکشید اما من بازم دودوتا چهارتا که کردم دیدم احمد برای من عزیز تره و واقعا عاشقانه دوستش داشتم؛ با فکر به این مساله اخم تو هم کشیدم و سر به زیر سلام دادم و بعد از روبوسی با مطهره سمت آشپزخونه پاتند کردم! اونجا شیوا خواهرم رو دیدم که استرس داره و تند تند کارا رو میکنه! گفتم چی شده آبجی؟! گفت چی بگم والا انگار برای امر خبر اومدن! کمی منگ نگاش کردم که گفت برای برادر سجاد اومدن
•𓆩✨𓆪•
•• #همسفرانه ••
#سیره_شهدادرهمسرداری
[🥰]وقتی به خانه میآمد، من ديگر حق نداشتم كار كنم. بچه را عوض میكرد ، شير برايش درست میكرد. سفره را میانداخت و جمع میكرد، پابه پای من مینشست، لباس ها را میشست، پهن میكرد، خشك میكرد و جمع میکرد.
[💕]آن قدر محبت به پای زندگی میريخت كه هميشه به او میگفتم: درسته كه كم میآيی خانه؛ ولی من تا محبت های تو را جمع كنم، برای يك ماه ديگر وقت دارم.
[😇]نگاهم میكرد و میگفت: تو بيش تر از اين ها به گردن من حق داری.
#همسرشهیدمحمدابراهیمهمت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دکتر هلاکویی....
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆 سه کار مهم مادران برای مدیریت مهر در خانه/استاد اسماعیلی
🎥#استاد_اسماعیلی
#رفتار
#مهر
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
سخنان ناب دکتر انوشه👌
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️ #بیراهه #پارت61 . همونطور که گفتم شوهر پروانه فوق العاده سخت گیر بود و پروانه ز
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️
#بیراهه
#پارت62
.
با تعجب گفتم برای علی اومدن؟! سری به تایید تکون داد و مشغول شد! با دلخوری گفتم چرا تا حالا به من چیزی نگفتید؟! من غریبه بودم؟! نوچی کرد و در حالی با دستپاچگی کار میکرد گفت آخه خودمون هم همین الان فهمیدیم!
با دهن وا شده گفتم آهان! یعنی بی خبر اومدن خواستگاری؟! مگه میشه؟! نوچی کرد و گفت آجی این لحظه اصول دین میپرسی؟! بیا کمکم دست تنهام!
اینو گفت و رو برگردوند سریع رفت سمت قابلمه ای که روی اجاق بود و اروم گفت پیش مطهره و مامان نشسته بودم که مطهره من منی کرد و بالاخره گفت خاله خودت خانواده مدر شوهرم رو میشناسی که چقدر خوبن و خیلی دوست دارن با شما وصلت کنن میخواستم خودتون اول از کمال آقا( بابای من) بپرسید اگه مزه دهنشون با ما هست که رسمی اقدام کنیم دیگه من روم نشد بمونم پاشدم و اومدم دنبال بقیه کارا!
با گفتن این مطلب لبخند محوی روی لبم اومد و توی دلم گفتم کی بهتر از علی!
علی برادر آخری سجاد که دو سالی از من کوچیکتر بود و مثل سجاد ظاهر موجه و درست و حسابی ای داشت! ولی سجاد چی؟! تو آخرین مرحله میخواست به زنش خ..یانت کنه و به بهونه عشق منو پابند کنه
و باهام دوست بشه! اما خوب بعد از آخرین بار دیگه مزاحمم نشد و شاید ذاتش درست باشه! اما مطهره! وای خیلی وقته ازش بی خبر بودم!
دقیق از زمانی که اصرار کرد با هم رفت و آمد خانوادگی داشته باشیم و قبول نکردم و دلخور شد و دیگه زنگ نزد ...
خلاصه داشتم توی ذهنم مرور میکردم که شیوا زد به شونه ام گفت سارا؟! کجایی ابجی؟!
لبخندی زدم و گفتم همینجا! دارم تو رو توی لباس عروس تصور میکنم! نیشخندی خجول زد وگفت حالا کی گفته من جوابم مثبته؟! عاقل اندر سفیه نگاش کردم و گفتم نه که تلاشت رو برای پذیرایی ازشون نمیبینم!
اومد چیزی بگه گفتم بسه دختر من فعلا برم به دوستم مطهره سر بزنم خیلی وقته ندیدمش تو هم از همین ساعت به فکر سور و سات عروسی باش!
خلاصه رفتم سمت پذیرایی و کنار مطهره نشستم و دستش رو به گرمی فشردم؛ اونم متقابلا خوش و بش کرد ولی واضح بود دلخوره هنوزم.
دیگه حسابی گرم گرفتم و مطهره هم اروم اروم گرم شد و شدیم همون دوستای دبیرستانی با تمام راحتی ای که با هم داشتیم و توی همون زمان کوتاه شروع کردیم به سفره دل باز کردن؛ من گفتم و اونم گفت؛ من همه چی رو گفتم و چون میدونستم به احتمال زیاد برای سجاد هم تعریف میکنه از قصد گفتم از احمد که دنیا دنیا رضایت دارم و عاشقش هستم و از زندگی حسابی راضی ...
#تربیت_فرزند
وقتی مادر بچه رو از پدر می ترسونه ،
دو تا مشکل پیش میاد:
🔹اول اینکه یعنی:
«عزیزم، من ضعیف و بی عرضه ام،
باید وایسی پدرت تو رو درست کنه»
🔹دوم اینکه وحشت ایجاد می کنیم،
زمانی که این پسر یا دختر نیاز به
پدر دارد، دیگر پدر ندارد و چون از او
می ترسه رابطه ی عاطفی بین فرزند و پدر هم قطع میشه
و دوره ی نوجوانیه که متوجه اشتباهمون میشیم.
✅ ذهن بچه رو در مورد پدر منفی نکنید
.
💞 یک زن بد این خصوصیات رو داره 😱
❣رازدار نیست و اسرار زندگیشو پیش این و آن میگه
🔸مدام چشم هم چشمی می کنه کی چی خریده
❣به فکر جیب شوهرش نیست و مدام تو بازاره
🔸چشم دیدن خانواده شوهر رو نداره و مدام دنبال دعوا درست کردنه
❣همش شوهرش رو با بقیه مردا مقایسه می کنه
🔸وقتی ناراحته دلیلش رو نمیگه و فقط غر میزنه
❣احترام شوهرش رو توی جمع حفظ نمی کنه
💖💖خوب زندگی کنید
شاد باشید
زیاد لبخند بزنید
وبا تمام قلبتان
دوست داشته باشید
تا میتوانید
به عزیزانتان محبت کنید..
آن موقع خواهید دید،
از چیزهایی که،
باعث رنجتان میشود رها شده اید.
۰
🖌#کانال_دڪتر_انوشه
@daneshanushe✍️
سخنان ناب دکتر انوشه👌
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️ #بیراهه #پارت62 . با تعجب گفتم برای علی اومدن؟! سری به تایید تکون داد و مشغول
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️
#بیراهه
#پارت63
.
هرچی من از احمد خوبی میگفتم اون از سجاد و سختی های زندگی باهاش میگفت و در ادامه هم گفت که بعد از به دنیا اومدن پسرش رفتار سجاد باهاش کمی بهتر شده اما هنوز سرده و نمیدونه چیکار کنه! میگفت هرچی ترفند از مادر سجاد بلد بودم به کار گرفتم اما سجاد هنوز نشده اون سجادی که من انتظار داشتم!
خلاصه کلی حرف زدیم که آخر سر درومد و گفت من پیشنهاد شیوا رو به علی دادم و اونم پذیرفت و مادر سجاد هم گفته خانواده بسیار خوبی هستن خود سجاد هم که ناکام هست ...
اینو گفت و یهو کلامش قطع شد و هم من و هم خودش فهمیدیم سوتی داده و با اون حرف نشون داد که متوجه شده اونی سجاد عاشقش بوده من بودم اما من خودم رو زدم به اون راه و مطهره هم که دید رازش فاش شده با خونسردی و نگاهی خاص بهم گفت راستش خیلی وقته فهمیدم سجاد تو رو میخواسته و ...
پریدم تو حرفش و گفتم عزیزم سجاد اول و آخر مال تو هست و من به اندازه پشیزی علاقه ای بهش نداشته و ندارم اونم یه خواستگاری ساده بود همون اول کار بابام جواب منفی داد...
باز مطهره پرید تو حرفم و گفت باشه باشه میدونم عزیزم، میدونم خانمی کردی در حقم و از اینکه بهم وفا کردی ازت بینهایت ممنونم...
تو همین حین در خونه زده شد و سعادت دوید سمت در و بعد صدای آشنایی به گوشم خورد! احمد؟! احمد که قرار نبود بیاد به این زودی؟ سراسیمه خودم رو به در خروجی اتاق رسوندم و با دیدن اون لب خندونش گل از گل منم شکفت و با ذوق بهش خوشامد گفتم و احمد همونطور وارد اتاق شد و سلام گرمی داد که همه جلو پاش بلند شدن و لحظه ای حسرت رو در چشمان سجاد دیدم و سریع رو برگردوندم سمت مطهره و دیدم با چشمان گشاد شده داره احمد رو نظاره میکنه.
مطهره احمد رو هنوز از نزدیک ندیده بود و با دیدنش معلوم بود حسابی جا خورده و این جاخوردگی به وضوح نشون میداد که حسرت رو در دلش به همراه داره. سریع رفتم پیش مطهره و برعکس چند لحظه پیش انگار تو خودش بود و سعی کردم به حرف بیارمش اما حوصله نداشت و بیشتر دیگه حواسش گرم صحبت مردها شده بود و گهگاهی سوالی میپرسید و معلوم بود درباره احمد کنجکاوه
اون لحظه اصلا برام مهم نبود و اصلا به جیزی غیر از اینکه احمد اومده فکر نمیکردم تا اینکه مطهره و سجاد رفتن و من و احمد هم سما خونه خودمون رهسپار شدیم
از اون روز تماس تلفنی من و مطهره دوباره برقرار شد و گفت که دوباره قصد داره باردار بشه چه بسا محبت سجاد بهش بیشتر بشه و منم گفتم هر مردی قلقی داره اگه واقعا قلقش اینه خوب بجنب!
گذشت تا روزی دوباره پروانه رو دیدم و همه چی رو براش گفتم و در کمال ناباوری پروانه گفت مراقب شوهرت باش کسی تورش نکنه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆 سنینی که ممکن است کودکان با والدین صمیمی نباشند/روانشناس پهلوان نشان
#روانشناس_پهلوان_نشان
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁🍁اگر یک مرد فقط کار کند و به خانوادهاش نرسد در حق آنها اجحاف میشود/دکتر عزیزی
🎥#دکتر_عزیزی
@daneshanushe✍️
🟣 با شوهر شکاک چه کنم :
➖ تلافی نکنید!
← اگر از همسرتان رنجیدهاید، برای تلافی کردن موقعیتی را به وجود نیاورید که احساس شک بیشتری کند.
← زندگی مشترک میدان جنگ و مقابله به مثل نیست و راهحل آرام کردن همسر شکاکتان، بیشتر کردن تردیدهایش نیست.
← مقابله به مثل یا متهم کردن همسر بدترین راهی است که میتوانید برای آرام کردن زندگیتان انتخاب کنید.
← مدام انگشت اتهام را به سمت همسرتان نشانه نگیرید و با از بین بردن اعتماد به نفسش برای برنده شدن تلاش نکنید.
← گاهی به او بگویید که شاید در برخی موارد حق داشته و سوءتفاهمی میان شما چنین مشکلی را ایجاد کرده است.
← در تمام طول بحث به او بگویید که «برداشتهای اشتباه» در ایجاد این مشکل دخیل بوده و «هر دوی شما» باید برای از بین بردن سوءتفاهمها تلاش کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیادی خوب بودن، خوب نیست🍃
زیادی که خوب باشی، دیده نمیشوی
می شوی مثل شیشه ای تمیز
کسی شیشه ی تمیز را نمی بیند
همه به جای شیشه،
منظره ی بیرون را میبینند
ولی وقتی شیشه کمی بخار بگیرد
وقتی کمی منظره ی بیرون را بد نشان دهد
همه آن را می بینند
وهمه سعی می کنند تمیزش کنند!
🖌#کانال_دڪتر_انوشه
سخنان ناب دکتر انوشه👌
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️ #بیراهه #پارت63 . هرچی من از احمد خوبی میگفتم اون از سجاد و سختی های زندگی باه
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️
#بیراهه
#پارت64
.
از طرز صحبت کردن پروانه خوشم نیومد و گفتم نه اینطور نیست عزیزم مطهره مدتهاست که با من دوسته! خندید و گفت خوشمزه ساده لوح من مگه نمیگی مدام از شوهرش بد میگه؟! گفتم آره! گفت خوب عاقل خانم تو کف شوهر تو مونده! نوچی کردم و گفتم چی میگی پروانه مطهره چی کم داره بخواد احمد رو تور کنه؟! نیشخندی زد و گفت پس تو این پسر خاله خوشتیپ ما رو دست کم گرفتی اره! احمد جوون تره خوشتیپ تره و از همه مهم تر تو بهش اثبات کردی که بینهایت عاشق پیشه و مهربون هم هست درسته؟! با دهن باز گفتم آره اما خوب ...
پرید تو حرفم و گفت عزیز دلم مگه نمیگی من مثل خواهرتم؟! خوب از من به تو نصیحت میگم دور مطهره رو خط بکش! دختر مطهره زخم خورده است؛ مگه نمیگی فهمیده سجاد عاشق تو بوده؟! هان؟! گفتم آره خوب ولی ...
باز پرید تو حرفم و گفت دیوونه ای سارا؟! دختر از من نصیحت و از تو نشنیدن! خلاصه کلی گفت و من هم با قاطعیت گفتم به احمد قدر دنیا اعتماد دارم و پروانه هم گفت میدونم احمد خیلی مرده راستش از همه پسرای خاله کلثوم مردتر و با حیاتره ولی فراموش نکن مرده دیگه ممکنه به هر طریقی قاپش رو بدزده!
شب تو تنهایی به فکر رفتم مطهره فوق العاده ساده تر از این حرفا بود که بتونه مخ کسی رو بزنه؛ یه دختر ساده و مهربون اما خوب حرف های پروانه ام کمی حساسم کرد ولی با خودم گفتم بی خیال من که دیگه مطهره رو نمیبینم و سعی کردم فراموشش کنم اما چند روز بعد گوشی اتاقم زنگ خورد و وقتی جواب دادم دیدم مطهره است و کلی احوالپرسی کرد و منم باهاش گرم گرفتم ولی ته دلم ترس ورم داشت که همونم وجدانم گفت آخه مگه زنگ زدن مطهره چیز جدیدی هست؟ همون مجردی هم زیاد جیک تو جیک بودیم.
کمی که احوالپرسی کردیم باز رفت روی فاز آه و ناله و حسرت که نمیدونم برای سجاد باید دیگه چیکار کنم و از این حرفا منم مونده بودم چی بگم فقط دلداری میدادم که بین حرفاش با من من گفت سارا میگم یه چیزی بگم برام انجام میدی؟ گفتم بگو! گفت میگم ببخش اینو میگم اما میشه خواهش کنم با احمد آقا بیاین خونه ما؟! آخه میخوام احمد آقا با سجاد دوست بشن و رفتارهای احمد آقا روی سجاد هم تاثیر بزاره!
اینو گفت و بعد با دستپاچگی ادامه داد البته به سجاد هم گفتم میخوام سارا و شوهرش رو دعوت کنم خونه مون بالاخره دوست صمیمی ام هست و ممکنه فامیل نزدیک بشیم و سجاد هم موافقه...
وای اینو گفت انگار آب یخ ریختن روم با تته پته گفتم مطهره ببخشید اما احمد کم میاد اینجا که همونم چون دو روز بیشتر نمی مونه خیلی فرصت نمیکنه جایی بره مطهره گفت ببخشید اگه اینطوره اجازه بده ما بیاییم خونه ات!
💞 نامزدی، تنها دوره شناخت است نه بخشی از دوران متاهل شدن شما
❣اجازه ندهید تعهدی که در این دوره ایجاد میشود، بر تفاهم میان شما مقدم شود و حق تصمیم گیری درست و منطقی را از شما بگیرد.
❣چشم هایتان را باز کنید. چه تفاوتها و چه مشابهتهایی دارید؟ این تفاوتها تا چه اندازه میتوانند باعث زیر پا گذاشته شدن خطوط قرمز شما شوند؟ در برابر کدامشان میتوانید چشمهایتان را ببندید و کدامشان اگر یک عمر در زندگیتان تکرار شوند، میتوانند آرامش شما را بگیرند؟
❣نباید به خاطر ترس از حرف دیگران یا نگرانی در مورد احساسات فرد مقابل تان خود را موظف به نشستن پای سفره عقد بدانید. شاید اگر نامزد بودنتان را فریاد نزنید و آن را تنها به اطلاع آشنایان نزدیک برسانید، برهم زدن این قرارداد در صورت نبود تفاهم برایتان آسانتر باشد.
#قبل_از_ازدواج
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃
قلب ها و «هدایت» به دست شُماست!
🌹یکی از علما از علامه سید مرتضی عسکری رضوان الله تعالی علیه نقل می نمایند:
🌹هنگام گرفتاریها، ابتدا یک سوره حمد هدیه به امام هادی علیه السلام بفرستید، سپس با حال توسل به ایشان «۷۰ مرتبه» ذکر «یا امام هادی اَدرِکنی» امام را بخوانید و از ایشان کمک و امداد الهیشان را بخواهید.
🌹در امر ازدواج به امام هادی علیه السلام متوسل شويد که توسل به ايشان در اين امر راهگشاست.
🌹قطعا یکی از کارهای موثر برای هدایت افراد به مسیر درست، توسل به امام هادی علیه السلام است. اگر جوان نابابی دارید، به طور خاص برای هدایتش به آستان حضرت هادی علیه السلام متوسل شوید.
🌹برای خوب تربیت شدن و هدایت شدن فرزندان توسل به امام هادی علیه السلام بسیار نافع است.
🌹برای بهره مندی از فضل و طاعت خداوند به امام هادی(علیه السلام) توسل کنیم؛ بزرگان ما از راه توسل به حضرت هادی(علیه السلام) به هدایت خاص رسیدند.
✋نکته:نام گویندگان سخنان فوق محفوظ است.
🍃🌸🍃
تقویم نجومی اسلامی
✴️ سه شنبه 👈 11 دی / جدی 1403
👈29 جمادی الثانی 1446👈31 دسامبر 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🏴وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام " 61 هجری قمری "
🏴 وفات امامزاده حضرت سید محمد فرزند امام هادی علیه السلام در سامرا" 252 ه .ق
🏴 شهادت ابراهیم بن مالک اشتر در سامرا "71 ه.ق ".
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز سه شنبه برای امور زیر مناسب است.
✅عقد و خواستگاری و عروسی.
✅خرید کردن.
✅جابجایی و نقل و انتقال.
✅بردن جهاز عروس.
✅حرکت و مهاجرت.
✅تعمیر شهر و روستا.
✅تاسیس امور خیریه.
✅خرید حیوان و احشام.
✅و دیدار دوستان و بزرگان خوب است.
✅ برای پیوستن به کانال تقویم نجومی اسلامی و دریافت تقویم هر روز کافی است کلمه "تقویم همسران" را در تلگرام و ایتا جستجو کنید.
🚖سفر : مسافرت همراه صدقه باشد.
👶مناسب زایمان و نوزاد صالح و شایسته است.
🤕 بیمار امروز زود خوب شود.
🔭 احکام نجوم.
🌓 امروز قمر در برج جدی است و برای امور زیر خوب است:
✳️انواع عمل جراحی.
✳️آغاز معالجه و درمان.
✳️تشکیل تعاونی ها و امور شراکتی.
✳️برداشت محصولات کشاورزی.
✳️بذر پاشی و کاشت.
✳️وام و قرض دادن و گرفتن.
✳️و شکار و صید و ماهیگیری نیک است.
🔵نوشتن حرز و سایر ادعیه و نماز و بستن آن برای اولین بار مناسب است.
👨👩👧👦مباشرت امشب شب چهارشنبه : فرزند چنین شبی ممکن است سقط شود.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت:
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث گوشه گیری و انزوا می شود.
💉💉حجامت خون دادن فصد.
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ،باعث نجات از بیماری است.
✂️ ناخن گرفتن.
سه شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد.
👕👚 دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر آن را تکمیل کنند)
✅ وقت #استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن)
😴😴 تعبیر خواب.
تعبیر خوابی که امشب شبِ چهار شنبه دیده شود طبق ایه ی 30 سوره مبارکه "روم" است.
فاقم وجهک للدین حنیفا...
و از معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده را امری پیش آید و عده ای می خواهند او را از آن کار منع کنند و او سخنان آن ها را گوش نکند. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
کتاب تقویم همسران صفحه 115
❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه.
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه #یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد .
💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫 در دعواها و مشکلاتی که بین زوجین پیش میآید ،آخرین نفر پدر و مادر است که میتوانیم مشکلمان را بگوییم/دکتر عزیزی
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
سخنان ناب دکتر انوشه👌
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️ #بیراهه #پارت64 . از طرز صحبت کردن پروانه خوشم نیومد و گفتم نه اینطور نیست عزی
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️
#بیراهه
#پارت65
.
وای تو عجب مخمصه ای گیر کرده بودم با من من گفتم مطهره تو واقعا چیزی به نام غرور هم داری دختر؟! انگار کمی بهش برخورد اروم گفت چطور؟ گفتم من به خاطر تو هستم تو چرا اصرار میکنی اخه؟ بابا تو که گفتی جریان اینکه سجاد از من خواستگاری کرده بود رو هم میدونی چطور حسادت زنانه ات ت...حریک نمیشه سجاد مدام منو ببینه؟! ول کن عزیزم من و تو با هم دوستیم ولی بدون شوهرامون خیلی دلم میخواد ببینمت ولی جدا و دوتایی مثل قدیم ها که بیایی خونه ام کنیزی ات رو کنم نه اینکه من با سجاد روبه رو بشم...
طاقت نیاورد و زد زیر گریه دلم براش کباب شد گفتم چته مطهره؟! دختر اروم باش! با بغض و اشک گفت چیکار کنم سارا من برای سجاد سنگ تموم میزارم اما اون سرده مثل یه کوه یخ! دلم میشکنه! به خدا تا حالا بهم تو نگفته احترام میزاره اما خوب منم دلم توجه میخواد ...
خلاصه باز کلی گفت و آخرش با دل شکسته قطع کرد.
دردای خودم یه طرف وسوسه ای پروانه انداخت به جونم یه طرف و دلی که برای مطهره میسوخت یه طرف! مونده بودم چه کنم بنابراین مجدد به پروانه زنگ زدم و باهاش حرف زدم و اونم کنایه آمیز گفت من که بهت میگم گوش نمیدی با چنگ و دندون زندگیت رو بچسپ!
خلاصه از اون ماجرا مدتی گذشت و مطهره هم زنگ نزد منم پیگیری نکردم و احمد سرزده اخر همون هفته اومد که قرار بود پروانه هم بیاد پیشم همون روز. بنابراین به پروانه زنگ زدم و گفتم احمد اومده اشکال نداره تو هم بیا! پروانه هم گفت نه اصلا نمیخوام مزاحم بشم سلام پسر خاله رو برسون!
تعجب کردم از اینکه چرا پروانه روزایی احمد میاد پیداش نمیشه و چرا احمد با پروانه سر سنگینه! توی ذهنم موند سر فرصت از پروانه بپرسم چون احمد چیزی نمیگفت و فقط به این اشاره میکرد که یه اختلاف خانوادگی هست منم اصرار نمیکردم ولی این بار گفتم باید حتما بپرسم!
همون چند روزی احمد اومده بود یه شب رفتیم خونه بابا اینها و داشتیم با داداشا میگفتیم و میخندیدیم که یکی در زد و با کمال تعجب دیدم مطهره است تعجب کردم ولی اخمام هم رفت توی هم چون از اونجایی هم که هنوز جواب قطعی خواستگاری رو بابا به خانواده سجاد نداده بود معمولا چند شب در میون مادرش یا خواهراش می اومدن مهمونی و ساعتی مینشستند و میرفتن که آهای یادتون باشه جواب رد ندید اما این بار مطهره تنها بود و مادر شوهرش نیومده بود! مطهره اومد و باز چسپید به من کلی حرف زدیم ولی زیر چشمی زیر نظر داشتمش و متوجه شدم حواسش سمت مردا هست و نگاهش به صورت احمد منه!
.
#تغییر_جزئی_و_نتیجهی_بزرگ
🍃 گاهی بین زن و شوهر سر قضیهای مشاجره میشود و زن یا مرد به همسرش میگوید: "مطمئنم فلان مطلب را به من نگفتی" و همسرش نیز با عصبانیت میگوید: "گفتم!" و سر همین قضیه، بگو مگو و مشاجرهی سختی رخ میدهد.
🌹 پیشنهاد میشود با یک تغییر جزئی در الفاظ خود از ایجاد مشاجره و تشدید شدن ناراحتی و عصبانیّت یکدیگر جلوگیری کنید! مثلاً به همسرتان بگویید: "اگر فلان مطلب را گفتی شرمنده من نشنیدم." یعنی کلمهی "شرمنده نشنیدم" را بجای کلمه "نگفتی" به کار ببرید تا همسرتان عصبانی نشده و فضای زندگی متشنّج نگردد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدون اهمیت روزها را می گذرانيم ،
کم می خنديم ...
تند رانندگی می کنيم ...
زود عصبانی می شويم ...
زود قضاوت می کنیم ...
برای اثبات خود ،
پشت سر دیگران بدگویی می کنیم ،
تا ديروقت بيدار می مانيم ،
خسته از خواب برمی خيزيم ،
کم مطالعه می کنيم ...
بیشتر اوقات تلويزيون نگاه می کنيم
و به ندرت دعا می کنيم .
مايملک بسیار داريم ،
اما ارزشهايمان کمتر شده اند ،
بسیار صحبت مي کنيم و بسیار دروغ می گوييم !
و به اندازه کافی دوست نمي داريم ...
به کجا چنین شتابان ...؟!
#دڪتر_انوشه
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe