eitaa logo
در حرم یار
1.7هزار دنبال‌کننده
776 عکس
36 ویدیو
3 فایل
جلسات مباحث آیت الله محمدشجاعی(ره) و گزیده ای از نکته های بزرگان اخلاق و عرفان اسلامی از لسان استاد سیدعربی نشر و نسخه برداری از مطالب با ذکر کانال و منبع آن بلامانع است ارتباط با آدمین : @DarharameyarAdmin «تبادل و تبلیغ نداریم»
مشاهده در ایتا
دانلود
سعی کنید در عبادات زرنگ باشید، یک عباداتی است که خیلی پر فضیلت و کم حجم است این ها را شناسایی کنید و انتخاب کنید و انجام دهید. از اینها غافل نشوید. البته در روایات دستور است فرمودند که هیچ عبادتی را کوچک نشمرید، چون شما نمی دانید خدا کدام عمل را دوست دارد و هیچ گناهی را هم کوچک نشمارید چون نمی دانید کدام گناه موجب غضب خداوند است. در روایت دارد گاهی بنده یک گناه کوچکی می کند خدای متعال می فرماید من دیگر او را نمی بخشم دیگر هدایت را نمی بیند. از آن طرف هم ممکن است یک عمل خیری انجام بدهد خدای متعال می فرماید گذشته و آینده اش را آمرزیدم، زیارت سید الشهدا (ع) از این دسته عبادات است که دارد برخی از زائرین همین که زیارت می روند، خدای متعال می فرماید گذشته شما را پاک کردم مواظب بعد از این باشید. غرض این بود که یک عباداتی هست که اکسیر اعظم است، مواظب باشید آن ها را از دست ندهید. خیلی حواستان جمع باشد، دنبال عبادات پر حجم نباشید دنبال عبادات پر خاصیت باشید، البته حجم هم مهم است ولی پر خاصیت باشد خالص باشد حضرت فرمود آیا شما هر روز جدم سید الشهدا (ع) را زیارت می کنید؟ بروید بالای بام و بلندی نگاه کنید به سمت چپ و راستتان رو به سید الشهدا (ع) یک سلام کنید: «السلام علیک یا ابا عبد الله السلام علیک و رحمة الله و برکاته» این ثواب یک حج عمره مقبوله را دارد شاید ما گاهی انجام داده باشیم ولی مداومت بر یک سلام بر سید الشهدا (ع) هم نمی کنیم خیلی بد است این معنایش این است که ما دنبال مقصد نیستیم، به قول یک آقایی می گفت «طاء» طلب در ما هنوز پیدا نشده تا بقیه اش. هنوز بیخودی سر و صدا می کنیم... Eitaa.com/darharameyar
اخلاق به عنوان يك ارزش تلقّي مي‌شود نه به عنوان يك قانون. قانون جنبه‌ی الزامی و حقوقی پیدا می‌کند و در دادگاه‌ها قابل تعقیب است و یا دولت و دادستان به عنوان مدّعی العموم قانون‌شکنی را دنبال می‌کند. ولی در مسئله‌ی ارزش‌های اخلاقی این الزام و این پیگیری نیست. امّا مفهوم آن این نیست که مسائل اخلاقی ضروری نیست. یکی از اشتباهاتی که مکرّراً مردم، حتّی بعضی از فضلا و علما هم مرتکب میشوند این است که بسیاری از مسائل را به عنوان مسائل اخلاقی یا مستحبات تلقی میکنند و الزام آن طبیعتا برداشته میشود یعنی می‌خواهند بگویند فلان عمل خوب یا اخلاقی یا مستحبّی یا یک فضیلتی است و بس. مثلا گذشت و ایثار و وفای به وعده و قرائت قرآن و احسان و انفاق و نمازنافله و جمعه و بسیاری از پایه ها و اساس زندگی فردی و اجتماعی را خوب میدانند ولی نه ضرورت. یعنی اگر خواستید انجام ‌دهید ولی واجب نیست. این یک تعبیری است که درباره‌ی مسائل اخلاقی گفته می‌شود و یک اشتباه بزرگ است. ما نباید مسائل اخلاقی را مطلقاً بگوییم یک امر مستحبّی است بلکه یکی از مراتب آن مرتبه‌ی الزام و ضروریّت است چون زیربنای مسائل حقوقی است. اگر مسائل اخلاقی و این ارزش‌ها را به طور کلّی از زندگی انسان‌ها، از روح و نفوس انسان‌ها حذف کنیم، مسائل الزامی و حقوقی هم متزلزل می‌شود. این ارزش‌های معنوی و اخلاقی است که انسان در درون خود و وجدان خود آن را می‌پذیرد و در دادگاه وجدان محاکمه می‌شود. ارزش‌هاي اخلاقي اساس دين و انسانيّت و فضيلت است. نبايد اين‌ها را به عنوان يك امر مستحبّي تلقّي كرد. اگر اين‌ها در دادگاه نمي رود دلیل بر بي‌اهمّيّت بودن آن نيست دادگاه دارد نه این‌که ندارد بلکه انسان در آن دادگاه وجدان محاکمه میشود اين‌ها مسائلي است كه بايد در وجدان انسان پذيرفته شود و انسان خود را محاكمه كند. همين است كه انسان باید در آخر شب محاسبه‌ي كار خود را انجام دهد که امروز چه كرديم؟ چقدر احسان كرديم، چقدر ايثار كرديم، چقدر گذشت كرديم، چقدر گذشت نكرديم، چقدر گناه كرديم، چقدر بداخلاقي كرديم، چقدر وقت‌گذراني كرديم... Eitaa.com/darharameyar
يكى از احكام رسالت رسول خدا(ص)، و ايمان آوردن شما، اين است كه به رسول خدا تاسى كنيد، هم در گفتارشان و هم در رفتارشان، یکی از شاخصه‌های قرآن در خصوص این تاسی خلق عظیم است، رسول خدا به عنوان خلق عظیم معرفی می‌شود؛ اخلاق در اسلام به آن خلق و به آن ملکه و به آن حالتی می‌گویند که روح معنویّت و روح الهیّت در آن عمل باشد، هرامری که متصل به خدا شد و روح معنویت داشت میشود اخلاق حسن خلق، گاهي دندان بر جگر گذاشتن و مشكل را تحمّل كردن است. اگر باطلي به انسان پيشنهاد شد، حق را رها نکردن و باطل را ترك كردن است... رسول خدا (ص) وقتی مصادیق اخلاق را میشمارند اشاره میکنند به «رُهْبَانٌ‏ بِاللَّيْل» یعنی اهل ایمان شب در محضر خدا به خلوت می‌نشینند، عبادت و سجده و رکوع و قیام و گریه‌ها و تضرع‌ها دارند بعد فرمودند که از جمله‌ی اخلاق کریم «أُسُدٌ بِالنَّهَار» است «أُسُدٌ بِالنَّهَار» خلق کریم است. یعنی اهل ایمان در مقام و در میدان جنگ همچون شیرانی جهادگرند . عده ای متاسفانه معارف قرآن و معارف توحیدی را خراب کردند ، شدّت و عزّت در برابر کفّار و معاندان را، شدت در برابر معصيت كاران را ، از باب اخلاق حذف کردند تا جایی که بعضی‌ آن‌قدر به ضلالت افتادند که گفتند نباید با کسی کار داشت و فقط باید با خدا به خلوت نشست، این تفسیر، ضلالت است این عرفان مضلّ است، عرفان قرآنی نیست. شدّت در برابر کفّار خلق کریم است. رحمت و رأفت با مؤمنان خلق کریم است. «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعا» سجده‌های طولانی خلق کریم است لذا اگر کسی این همه اخبار تجاوز به مظلومان جهان را بشنود و اگر کاری از دست او بربیاید و انجام ندهد و راحت بنشیند، این شخص فاقد خلق کریم انسانی و اسلامی است. باید خود به حال خود گریه بکند. اگر کسی در وجود خود، در روح خود، رأفت نسبت به مظلومان و شدّت در برابر کفار را نداشته باشد مشکل دارد باید درمان کند اگر کسی در برابر این جریاناتی که در عالم نسبت به مؤمنین، مستضعفین، مظلومان، مسلمانان میگذرد را ببیند یا بشنود و بعد نسوزد، این فاقد خلق کریم است. باید به حال خود گریه کند حضرت امیر صلوات الله علیه در خطبه 27 نهج البلاغه به اینگونه افراد نفرین می‌کند «حِينَ صِرْتُمْ غَرَضاً يُرْمَى» هدف شده‌اید. هر کسی از جای خود بلند می‌شود شما را نشانه‌گیری می‌کند، ولی شما حرکت ندارید. «غَرَضاً يُرْمَى» برای دشمنان هدف شده‌اید. هر که بلند می‌شود شما را تهدید می‌کند، شما را هدف‌گیری می‌کند و از شما خبری نیست. «يُغَارُ عَلَيْكُمْ وَ لَا تُغِيرُونَ وَ تُغْزَوْنَ وَ لَا تَغْزُون‏» غارت می‌کنند شما را ولی شما آن‌ها را غارت نمی‌کنید، به جنگ شما می‌آیند به جنگ آن‌ها نمی‌روید «وَ يُعْصَى اللَّهُ وَ تَرْضَوْن‏» خدا را عصیان می‌کنند شما راحت نشسته اید.... این افراد مورد نفرین حضرت امیر صلوات الله علیه هستند محبت خدا ايجاب ميكند اگر خبري در عالم نسبت به جنايات در خصوص شيعيان بود قلبمان آزرده بشود، اگر نشد شيعه نيستيم آنقدر بايد محزون شود كه گویا براي ما اتفاق افتاده وگرنه از ايمان خبري نيست... Eitaa.com/darharameyar
بلال حبشی موذن رسول خدا (ص) مخرج شین نداشته و می گفته « اسهد ان لا اله الا الله » ، اما رسول خدا همین را موذن می کند. چرا؟ هرچه به ایشان می گفتند یک آدمی که صدای خوشی دارد را موذن کن، رسول خدا می فرمودند : همین بلال. « اسهد» او را از «اشهد» دیگران بیشتر دوست دارم. چرا؟ چون در « اسهد» بلال ، نور می دید عطر بهشت را احساس می کرد. طعم دیگری داشت. بحث در این است که ایمان بلال به قلب او رسیده بود، بیدار شده بود. یک نوری در بلال ایجاد شده بود همیشه سخنرانی و حرف و موعظه و درس و بحث زیاد است ولی در عین حال که زیاد است، چرا فساد، عنان گسیخته پیش می رود؟ کلمات و الفاظ انسان را هدایت نمیکند، انسان را از خواب بیدار نمی کند بلکه مقدمه است ایمان کار قلب است مقدمه و عمل به مقدمات باید بستر ورود یک نوری از باطن رسول خدا و اهل بیت علیهم السلام را فراهم کند خیلی وقت ها در مجالس روضه خوانی و مداحی زیاد ذکر می شود که مثلا فلان یهودی ، فلان مسیحی به ائمه توسل پیدا کردند، مریضشان شفا گرفت و مسلمان شدند و محب اهل بیت شدند و امثال آن اما آیا ارزش اسلام و اهل بیت همین است ؟ این که کرامت نیست برای آن خاندان. کرامت آن خاندان این است که قلب مرده را زنده می کنند نه این که مریض را نجات دهند خیلی ها که درمیدان کربلا مقابل امام حسین ایستادند، شیعه بودند ، مسلمان بودند اما مشکلشان این بود که اسلامشان اسلام عقلی بود. اسلام به قلب اینها نرسیده بود. « وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في‏ قُلُوبِکُمْ» لذا اولین منزلی که سالک وارد می شود باب یقظه -در بیداری است. اگر انسان به این مرحله یقظه نرسد، تا آخر عمر در غفلت می ماند و نهایت اگر اهل شریعت باشد، در ظاهر شریعت می ماند و از باطن دین حظی ندارد باید انسان در خودش ببیند آیا میل به گناه دارد یا نه، میل به دنیا دارد یا نه. اگر دنیا را از او بگیرند یا به او بدهند علی السویه است یا نه مادامی که انسان این تعلق به دنیا و گناه را در قلب خود احساس می کند ، معلوم می شود قلب، قلب مریضی است و این قلب در دنیا است یا در خواب سنگین است یا که خدای نکرده به کل مُرده است... Eitaa.com/darharameyar
نقص درد است. هر دردی که شما در انسان می بینید از یک نقص و نداری است. همیشه دردها در اثر نقصان ها و نداشتن هاست وقتی انسان احساس می کند ندارد و خالی است اینجا درد احساس می کند. اگر انسان متوجه شد که (من) یعنی روح. و اگر به این منِ خود یک نگاهی بکند و بفهمد یک موجودی است بی نهایت اما خالی و ناقص، اینجاست که یک دردی در انسان ایجاد می شود آن هم چه دردی . هرچه نداری بیشتر، درد بیشتر. وقتی انسان احساس می کند یک نقصی دارد به وسعت بی نهایت ، یک نداری و یک فقری دارد به وسعت بی نهایت ، یک درد جان کاه هم در او پیدا می‌شود دردی که اگر به جان انسان بیفتد ، خواب و خوراک را از او می گیرد. وقتی آن نیاز روحانی به انسان دست دهد، دیگر انسان نیازهای جسمانی را نمی بیند. اصلا جسم را نمیبیند یک حالت سرگشتگی در او ایجاد می شود. از جسم خود غافل می شود بعد به دنبال چیزی است که آن درد را آرام کند ، آن نقص را پر کند، آن کمال را در انسان ایجاد کند. و این درد بی نهایت انسان را به حرکت وا می دارد که کیست و کجاست آن که می تواند نیاز من را برطرف کند. نیاز انسان به مقدار نقص انسان است این نیاز و نقص بینهایت را چه چیزی پر می کند؟ آب ؟ غذا ؟ مسکن ؟ پول ؟ این درد را خواب و خوراک و مال و اموال پر نمی کند. یک بی نهایت انسان را پر می کند. اینجا انسان آن بی نهایت را فریاد می زند و بدنبال او میگردد این است که در خطبه متقین حضرت امیر ( ع) می فرماید : « متقین از لحاظ جسمانی لاغر و فرسوده اند، مردم خیال می کنند اینها بیمار هستند. مردم خیال می کنند اینها دیوانه اند. » اما اینها مریض نیستند، یک درد دیگری چنان آنها را به خود وا داشته که اینها جسم خود را فراموش کرده اند. شما چقدر منِ خود را شناختید؟ چقدر به نقصان او پی بردید؟ چقدر درد نداشتن دارید؟ هیچ چقدر شما صدای ناله و ضجّه روح را می‌شنوید؟ هیچ رمقی برای نالیدن ندارد آنقدر در این دنیا خاک بر سرش ریختیم که زنده به گور شد... طبیعت نمی‌تواند روح تو را نجات دهد طبیعت ماده است ماده همین که تو را از مرحله خون خواری (جنینی) به لقمه خواری رسانده کارش تمام است و در همین طبیعت حیوانی سیر می‌دهد نمی‌تواند وجود مادی انسان را بشکند و روح را تعالی بخشد خودت باید از خودت مایه بگذاری هنری نشان دهی اراده و استقامتی در پیش بگیری عزمی داشته باشی که این وجود مادی را ویران کنی و این روح را از زیر خروارها رسوبات آزاد کنی تا روح به قیامت خود برسد و بایستد و به اصل خود برگردد والا در روز محشر همچو حیوانی بیش نیستیم Eitaa.com/darharameyar
انسان تمام امور مربوط به هدایت خودش را با خودش دارد. هر چیزی که برای هدایت لازم دارد همه در فطرت انسان قرار داده شده است. منتهی فراموش کرده و باید با تذکّر به یاد بیاورد. بنابراین تذکر رجوع به فطرت اولیه است. منتهی بسیاری از انسانها گوش موعظه شنو ندارند. معمولا انسانها دوست ندارند کسی ایشان را نصیحت کند. چون انسانها خودشان را دوست دارند و معتقد هستند که کامل هستند و نقصی در ایشان نیست. معمولا انسانها ناراحت میشوند کسی عیب ایشان را بگوید. انسان برای اینکه به مقام ذکر برسد باید از نصیحت بهره‌مند شود. باید گوش نصیحت شنو داشته باشد. باید ۳ خصوصیت در کسی باشد تا از موعظه و نصیحت بهره‌مند شود اولا نیاز به نصیحت را در خودش واقعا احساس کند و باید دنبال کسی باشد که عیب های او را به او بگوید. انسانی که می‌خواهد به مقام ذکر برسد باید نیاز به نصیحت در خودش احساس کند. دوم اینکه نسبت به عیب واعظ کور باشد. سوم وعده وعید های خداوند را زیاد به یاد بیاورد. در آیات بهشت و جهنم توقف و تفکر کند. اینها بسیار موثر است در اینکه انسان به یاد بیاورد آن علومی که برای سلوک لازم است. انسانها چون خودشان را دنیایی می‌بینند و در جهت بهتر کردن دنیای خودشان هستند بنابراین نصایح دنیایی را خوب گوش می‌کنند نصایحی که در امور سلامتی و جسمانی و مالی و کسب وکار باشد را مشتاقانه پیگیری میکنند ولی چون خودشان را یک موجود الهی و روحانی نمی‌دانند دنبال شنیدن نصایح روحانی نیستند اینکه تو آدم منافقی هستی یا آدم دروغگویی هستی، بخیل هستی، حسود هستی، متکبر هستی، غرور داری، خودبین هستی، دنیا دوست هستی و... لذا این بازیگری شیطان است که انسان را در نزد خودش کامل جلوه داده است و انسانها دنبال شنیدن و فهمیدن عیوب باطنی خودشان نیستند. شیطان کاری می‌کند که انسان در مسیر کمالات روحانی قدم نگذارد. انسان زمانی در مسیر کمالات الهی و روحانی قدم می‌گذارد که خودش را خالی از این کمالات ببیند. پس اولین قدم در مسیر ذکر این است که انسان نیاز به نصیحت در خودش احساس کند، نیاز به ذکر و تذکر را احساس کند، که هدف از رسالت انبیاء و نزول کتب آسمانی جز این نیست... Eitaa.com/darharameyar
مسئله محبت، مسئله ای نیست که بشود با تعلیم به کسی یاد داد، و با رفتن به مدرسه و درس خواندن و کتاب خواندن و... یاد گرفت بلکه قاعده و قانون خودش را دارد که اگر قلب انسان بخواهد محبت پیدا بکند چیز دیگری میخواهد. یا انسان باید به مجاهدت و ریاضت بنشیند و به تزکیه و تصفیه قلب بپردازد تا کم کم حجاب ها کنار بروند و قلب نوارنی بشود و یا اینکه انسان خوشبختی باشد تا از ناحیه بُعد ولایی رسول خدا و یا اولیاء بعد از ایشان مورد جذبی قرار بگیرد و تحت تصرّف ولایت آنها از ظلمت به نور برسد برقی از منزلِ لیلی بدرخشید سحر وَه که با خرمنِ مجنونِ دل‌افگار چه کرد اصل اینست که قلب برگردد، برگرداندن قلب هنر است، خیلی کار بزرگی است نصیب هر کسی نمی‌شود عصای سالک در سلوکش به سوی خدا قلبش است. همان طور که عصای فیلسوف در رسیدن به خدا عقلش است، عصای سالک قلبش است. باید قلب امامِ وجودش شود بنابراین سالک الی الله در تطهیر قلب باید خیلی دقت و تلاش کند... Eitaa.com/darharameyar
وقتی ما به انسان نگاه می کنیم ، روح را نگاه می کنیم می گوییم اگر این روح می خواهد عزت و شرافت بیابد، باید خودش را در مقابل آن ذات یکتای بی نهایت، خاضع کند. به عنوان مثال پادشاهان و سلاطین قدیم، کسی را بیشتر دوست داشتند و عزیزش می داشتند و بزرگ می کردند و به او مقام و منصب می دادند که بیشتر در مقابل آنها خاضع بود، بیشتر در مقابل آنها سر تسلیم فرود می آورد چه برسد به خدا. مسلما خدا به کسی عزت و شرف می دهد که این انسان خضوع،خشوع و ذلت بیشتری را در مقابل خدا داشته باشد. امروز بیش از یک میلیارد انسان در روی کره زمین از پیامبر اسلام تبعیت می کنند و روزی ۵ بار در همه جهان اسلام، در قاره آسیا، آفریقا، اروپا، آمریکا از مأذنه ها نام مبارک ایشان پخش می شود. این عزت را از کجا یافت؟ این انسان این شرافت را از کجا یافت؟ این عزت و شرافت را فقط از خضوع و خشوع در مقابل خدا پیدا کرد. هرچه ذلت انسان در برابر خدا بیشتر باشد، عزت انسان بیشتر می شود. مضافاً به این که اگر شما خدا را از مقابل انسان دور کنی، چه بر سر انسان می آید؟ بنابراین اصل مسئله عبودیت بر مبنای خضوع و خشوع و حقارت انسان در مقابل خدا تنظیم می شود... Eitaa.com/darharameyar
انسان در ابتدا که به دنیا می آید موجودیت او حیوان بالفعل است و انسان بالقوه یعنی در ابتدای امر انسان نیست بلکه می‌تواند انسان بشود و اکثر انسان ها در همان انسانیت بالقوه می مانند یعنی انسان نمی شوند، فقط ظاهر آنها مانند انسان باقی می ماند. مثلا اگر امیرالمومنین (ع) را یک انسان بدانیم جسم ما به جسم ایشان می ماند اما از لحاظ روح، ما در مرحله حیوانیت هستیم نه انسان یعنی چه؟ حیوان چه می کند؟ حیوان از صبح تا شب به دنبال این است که شکمش را سیر کند لباسی برای بدنش تهیه کند سقفی برای سکونتش تهیه کند و... لذا هر تلاشی این به ظاهر انسان انجام می‌دهد برای تامین جسم است لذا باید دقت کنیم که نباید انسان را به لحاظ جسمش از حیوان جدا کنیم، بالاخره هر حیوانی یک نوع جسمی دارد. حالا اسب، باشد شیر باشد پرنده باشد یا انسان بالقوه باشد هر کدام یک نوع جسمی دارند، که دنبال تامین نیازهای آن هستند این اختلاف جسمانی باعث نمی شود بگوییم: پس من از حیوان بهترم! نه! بهتر بودن از جانب روح است نه جسم. چرا حضرت علی (ع) انسان کاملی بود و این همه عظمت داشت؟ چون روح ایشان فرق داشت. چرا ابوذر، سلمان ، با ابوجهل فرق داشتند؟ فرق در کجا بود؟ از لحاظ جسم که همه اینها یکی بودند اختلاف آنها در روح آنها است. ابوذر و سلمان عقلی داشتند که « اَلعَقلُ‌ ما عُبِدَ بِهِ‌ الرَّحمنُ‌ وَ اکتُسِبَ بِهِ الجَنان» عقلی داشتند که این عقل آنها را بیدار کرده بود و به عبادت خدا واداشته بود و به سوی بهشت آنها را رهنمون می کرد... ما فکر می کنیم کسی که دو پا بود یا از لحاظ عقلی انسان دانشمندی بود، از حیوانات بالاتر رفته در حالی که اینطور نیست. انسان خیلی که تلاش کند و هواپیما بسازد تازه می شود مانند پرندگان. تلاش میکند زیردریایی بسازد تازه می شود مانند ماهی. یا اینهمه در هندسه فضایی تلاش می‌کند تا با عنکبوت هم نمی‌رسد تار عنکبوت را نگاه کنید و ببینید چه دقت ریاضی در تارهای او وجود دارد. تارهایی می بافند تونلی با چه هندسه فضایی عجیب لذا اینها اگر عقل داشتند، عقل جزئی بشری بود. آن عقلی که حیوان را از انسان جدا می‌کند عقلی است که « اَلعَقلُ‌ ما عُبِدَ بِهِ‌ الرَّحمنُ‌ وَ اکتُسِبَ بِهِ الجَنان» همه این مخترعین و منکشفینی که دور از خدا هستند و خدا را قبول ندارند، این عقل را ندارند. دقت کنیم و نگوییم اینها آدم های عاقلی هستند... حالا بلال یک برده سیاه بی سواد بود اما اگر بگوییم که عقلش از انیشتین بیشتر بود به ما می خندند. یا اگر بگوییم عقل او از هایزنبرگ و بور ( که در فیزیک مدل های اتمی آنها تغییر ایجاد کرد ) بیشتر بود میخندند Eitaa.com/darharameyar
اصل در حقایق وحیانی در شنیدن است، بر سمع است. « فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَ » ای پیغمبر گوش کن به آنچه به تو وحی می‌شود. اصل بر شنیدن است و بر دیدن نیست. اصل و اساس در دعوت و تعالیم وحیانی بر شنیدن است « وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ » وقتی که قرآن خوانده می‌شود شما، گوش کنید، و ساکت باشید، شاید یک رحمت رحیمی از قرآن شامل حال شما شود. لذا می بینید که ما پیغمبر کور داشته‌ایم ولی پیغمبر کَر تا حالا نداشته‌ایم. این دلالت می‌کند که سمع و شنیدن یک قوه‌ای است که از اول تا آخر باید با پیغمبر باشد. پس گوش خیلی مهم است. قرآن می‌فرماید که «فاستمعوا له» یعنی انسان باید یک مدتی از عمرش را فقط بشنود. آن هم نه از هر کسی ! چون هر کسی قابلیت این را ندارد که انسان بخواهد بنشیند و حرف او را بشنود البته این گوشی که ما داریم گوشی حیوانی است و به درد نمی‌خورد ! گوش خر بفروش و دیگر گوش خر این سخن را در نیابد گوشِ خر اینقدر با این گوش ظاهری گوش کن تا ان شاءالله آن گوش باطنی‌ هم در تو باز شود اول بشنو و در ضمن اینکه می‌شنوی تزکیه کن، مجاهدت کن، ریاضت بکش، خلوت داشته باش، زبانت را ببند، حرف نزن، تا اینکه ان شاءالله بعد از سالها سکوت، تو بشوی صاحب نفسی که این نفس محلی است برای دریافت وحی از خداوند. برای دریافت الهام از ملائک. پس زبان را ببنند و اصلا حرف نزن! ولی متاسفانه اکثرا اینگونه نیستند و می خواهند از همان اول زبان باز کنند. نه اینکه انسان خیلی مغرور است و نفس خودش را دوست دارد، می خواهد از همان اول مدام حرف بزند ! دوست دارد مدام نظر بدهد و خودش را مطرح کند، در واقع نفس است که می خواهد خودش را مطرح کند اگر خودت را دوست داری زبانت را ببند در سکوت مجاهدت کن و ریاضت بکش... Eitaa.com/darharameyar
کسی از شمس تبریزی پرسید: چه طور است که حرف های شما در قلب ما اثر نمی کند؟ گفت : شما خواب نیستید. آدم خواب را با صدا زدن و تکان دادن می توان بیدار کرد. شما مُرده اید. معمولا ما مُرده هستیم چون قلب ما مُرده است. لذا هر کدام از ما تبدیل شده ایم به یک قبر متحرک. چون من یعنی روح. و روح وقتی مرده است یعنی من مُرده ام حقیقت انسان، روح انسان است و این روح در زیر این وجود دنیایی مرده است. این مُرده بودن ما زمانی بر ما معلوم می شود که « وَإِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ / ۴ انفطار » روزی که زنده به گورها را از قبر بیرون می کشند و می گویند به کدامین گناه این انسان را در زیر وجود دنیایی خودت کُشتی و دفن کردی؟ یعنی چرا تو را ته چاه طبیعت انداخت و روی تو آن قدر دنیا ، مقام ، پول و اشیاء دنیایی را ریخت که تو در زیر همه آنها مدفون شدی؟ او را از ته چاه طبیعت بیرون می کشند و می گویند « بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ / ۸ تکویر » به کدامین گناه تویی که یک نفحه الهی بودی را کشت و زیر همه این امور دنیایی دفن کرد؟... انشاالله که قلب شما هنوز یک نفسی میکشد و فطرت ها بیدار باشد قلبی که زنده است یا خوف از جهنم دارد ، یا شوق به بهشت دارد و یا شوق به خدا دارد. اگر در قلب یکی از این سه بود ، این قلب زنده است. این قلب زنده باید دست اهلش بیفتد تا درست شود تا نور را به قلبش برساند. مثل کسی که زنده به گور کرده اند و نفس های آخر را می کشد ولی زنده است. اگر کسی هوایی را به داخل این قبر تزریق کند، اثر دارد. ولی متاسفانه در اکثر سخنرانی ها ، موعظه ها نوری که باید باشد ، نیست و اثر ندارد و صاحب سخن خودش صاحب دل نیست... از طرفی ما هم نمی توانیم بگوییم خدایا به من نور بده، یقین و عقل بده، ایمان بده... باید اول ظرف قلب انسان باز شده باشد تا بعد خداوند اینها را وارد قلب انسان کند. بعضی ها می گویند: خدایا توفیق به ما بده! خب بدون باز بودن قلب توفیق نمی شود نه این که خدا به ما نمی دهد، الان هم نور در حال ریزش است ، رحمت بر ما ریزش می کند منتهی ظرف قلب بسته است. این است که انسان باید دعایش این باشد: خدایا گشایشی در قلب من ایجاد کن. نه گشایش در امور ظاهری دنیا که مثلا خدایا در زندگی گره ای افتاده ، خیر. انسان گشایش قلبی و معنوی از خدا بخواهد. وقتی که این قلب باز شد، درست میشود یقین و ایمان وارد قلب انسان می شود. همه ارزاق معنوی وارد قلب انسان می شوند. لذا شما گشایش را از خدا طلب کنید. طلب گشایش هم بدون زحمت نمی شود شرایط و باب توبه را باید جدی گرفت ... Eitaa.com/darharameyar