eitaa logo
در حرم یار
1.7هزار دنبال‌کننده
776 عکس
36 ویدیو
3 فایل
جلسات مباحث آیت الله محمدشجاعی(ره) و گزیده ای از نکته های بزرگان اخلاق و عرفان اسلامی از لسان استاد سیدعربی نشر و نسخه برداری از مطالب با ذکر کانال و منبع آن بلامانع است ارتباط با آدمین : @DarharameyarAdmin «تبادل و تبلیغ نداریم»
مشاهده در ایتا
دانلود
در آیات 4 و 5 سوره حدید می فرماید وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ هر کجا باشید، در هر حالی باشید، در هر وصفی باشید، او با شماست این باشما بودن مثل با شما بودن من و شما نیست که من بگویم من اینجا هستم شما هم کنار من هستید نه این مَعیّت به نحو خاصی است یعنی ما او نیستیم و او هم ما نیست ولی نه ما بدون او هستیم و نه او بدون ما فرض کنید شما در ذهن خود یک افرادی را تصور میکنید ، خلق میکنید یا درختی، کوهی، زمینی را در ذهن خود خلق میکنید ، تصور می کنید آیا الان می توانید بگویید من با اینها هستم ؟ مسلما بله اما آیا اینها در کنار شما هستند و شما در کنار این ها؟ یا آیا آنها در درون شما هستند یا شما در درون آنها؟ خیر فراتر از این حرفهاست اصلا آنها وجودشان منوط به وجود شماست حقیقت وجود آن ها از شماست شما به آنها وجود دادید و حول وقوه آنها از شماست اینجاست که شما با آنها و آنها با شما مَعیّت دارید و وجود اینها چیزی جز وجود شما نیست این معیت معیت قیمومیه است اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ خدا قَیّوم همه چیز است این مخلوق جدا از خالق نیست و نمی‌تواند جدای از او وجودی داشته باشد لذا خدا و موجودات اصلاً جدا از هم نیستند و از یک نظر هم جدا هستند چون هیچ شباهتی به هم ندارند این معیت معیت حقیقی است هو معکم اینما کنتم منتهی آنقدر ما دور خودمان از آن اول که وارد دنیا شدیم پرده کشیدیم و گرفتار حجابهای مختلف شدیم که نمی توانیم الان ماهیت یک موجود را قائم به آن وجود حقیقی ببینیم این دیدن کار ما نیست کار اولیاء خداست آنها که درست برگشتند وتزکیه کردند و خودشان را از حجابها پاک کردند و چشم قلب باز شد آنها وقتی درختی را نگاه می‌کنند سنگی را نگاه می‌کنند فرشی را نگاه می کنند دیگر آن فرش بودن، سنگ بودن، درخت بودن، یعنی ماهیت آن را نمی بینند از آن ظاهر و پرده عبور می کنند، آن پرده را کنار می زنند به عمقش می‌رسند و جزو وجود حق چیزی نمی بینند به دریا بنگرم دریا تو بینم به صحرا بنگرم صحرا تو بینم لذا من و شمایی که این همه منیت داریم، ادعا داریم، برای خودمان حساب ها و برنامه ها داریم بدانید اصلاً منی در کار نیست این من مال ما نیست ما چیزی نداریم عدم هستیم هستی نما این منِ من روحِ من حقیقتِ من این وجودِ من مرتب دارد از ذات خدا نازل میشود این فیضِ خدا این قِیمومیّت خدا مرتب دارد می آید که من، من هستم و من منی برای خودم درست کردم ما چو ناییم و نوا در ما ز تست ما چو کوهیم و صدا در ما ز تست ما عدمهاییم هستیها نما تو وجود مطلقی فانی‌نما حالا در نظر بگیرید حتی آن معصیت کاری که در حال معصیت و مخالفت با خداست و مقابل حق ایستاده و هرکار دلش می خواهد انجام می‌دهد ببینید با مدد چه کسی گناه میکند حتی لذت گناه را از او می‌گیرد لذت گناه را او میچشاند لحظه به لحظه تمام هستی و وجودش قائم به خداست اصلاً وجودی از خود ندارد اگر آن نور اگر آن آفتاب رخ بردارد می شود عدم... Eitaa.com/darharameyar
اصلا با و اثبات خدا فرق میکند برخی گمان کرده‌اند که یعنی "خداشناسی"! در صورتی که با توجه به کلام امیرالمومنین (ع) متوجه میشویم که معرفت خدا و با دو مقوله جداست. حضرت راه رسیدن به معرفت خدا را عبور از اخلاص و ذکر میکنند ابلیس لعین و سامری گوساله‌ساز نیز خدا را می‌شناختند، رسول خدا را نیز می‌شناختند، اما آیا "موحد" بودند؟! بحث ما هم در این جلسات توحید همین است میخواهیم بدانیم کیست و چطور باید شد شعار اسلام [لا إله الاّ الله]، اثبات وجود خداوند متعال نیست، این معلوم است که عالَمِ هستی خالقی دارد. بلکه اثبات این است که «إلهی جز او نیست»؛ یعنی این شعار، اثبات وجود خدا نیست، بلکه رد الوهیت غیر خداست... اساس دین معرفت خداست و بنوعی تا معرفت حاصل نشود تبعاً چه ایمانی ؟ ایمان بعد از شناخت و معرفت مطرح میشود خوب دقت کنید یعنی کسی اگر توحیدش معطل باشد میتوانیم بگوییم ایمانش معطل است کسی اگر معرفتش ناقص بود یا اعوجاج داشت و خدا را درست نشناخته باشد خب به کدام شناخت پیدا کرده ؟ به یک چیز موهوم و ناشناخته!؟؟ یا ایمان به یک چیز غلط و معوج!؟؟ پس هرکس به اندازه معرفت خود دارد و به هر اندازه معرفتش کم باشد خلاء آن را در وجودش چه چیزی پر کرده ؟ جهل چون جهل و معرفت نقطه مقابل هم هستند یعنی به هر اندازه شما معرفتتان ناقص بود به همان اندازه جهلتان کامل است به همان اندازه از خدا وآثار رحمت او دور هستید که کم هم نیست و جهل ما در مقابل معرفت ما قابل قیاس نیست روی اینها دقت کنید فکر کنید پس نتیجتا معرفت ناقص و کم که جهل جایش را پر کرده باعث شده ایمان این فرد هم ناقص و معوج باشد و خلاء این را چه چیزی پر کرده ؟ لذا قرآن می فرماید اکثر مومنین چه هستند ؟ مشرک هستند چون کامل تابع معرفت است و معرفت هم با اخلاص و توحید و تصدیق به نهایت درجه می‌رسد... حضرت به صراحت میفرمایند برای رسیدن به باید از عبور کرد از درآمد خب آیا با مطالعه و استدلالات عقلی و تفکر وتدبر میشود به رسید ؟ که بعد به رسید؟ که بعد موحد شد و از درآمد؟ و معرفت و تصدیق و و یک چیز قلبی است نه عقلی که با مطالعه و تفکر بدست بیاد صحبت از معرفت قلبی است نه عقلی و قلب هم که تابع عمل است قبلا فکر کنم عرض کردم خدمتتان که اگر با مجاهدت توفیقی برایمان حاصل شد و از ظاهر شریعت عبور کردیم و وارد اولین لایه باطنی شریعت بشویم میبینیم کافر بودیم مشرک بودیم میفهمیم که در عمرمان یک لحظه خدا را نپرستیدیم چه چیزی را میپرستیدیم ؟ یک چیز موهوم یک چیزی که خیالمان برای ما درست کرده بود بنام خدا محصول تلقین خانواده و اجتماع بوده از بچگی میگفتند خدایی هست یا محصول عقلمان بوده با عقل اثبات کردیم که خدایی هست اما این تصورات و استدلالات درواقع خدا نیست این است که انسان وقتی وارد لایه درونی شریعت میشود میبیند کافر بوده مشرک بوده و یک لحظه خدای حقیقی را بندگی نکرده.... Eitaa.com/darharameyar
گزیده ای از مبحث (زن جلوه اسم لطیف) تمام زیبایی های عالم همه از شئونات و تجلیات اسماء جمالی خدای سبحان است شکی در این نیست پس حضرت حق در نهایت زیبایی است چون زیبایی از زیبایی متجلی میشود وقتی یک موجودی جمیل و زیبا باشد لاجرم زیبایی از او تقاضا می‌شود تمنا میشود که آن زیبایی را نشان دهد. و اتفاقا همین تقاضای زیبایی، جمال آن جمیل را، با صفتی به نام حیاء و حجاب می پوشاند. لذا میبینید که آن جمال و زیبای مطلق (خدای متعال) خود را پشت حجاب و حیاء برده و هر کسی را دسترسی به شهود او نیست. یعنی حضرت حق حیاء می کند که زیبایی های خود را به همه نشان دهد. پس خدا در حجاب است، و پوششی بر خود دارد. این زیبایی هایی هم که در عالم میبینید یک تجلی بسیار بسیار کوچک و در واقع کورسویی از آن زیبایی مطلق است که از پشت هفتاد هزار حجاب دیده می‌شود. اما سوال... پس خدا که جمال مطلق است چهره زیبای خود را به چه کسی نشان می‌دهد؟ برای چه کسانی ظاهر می کند؟ برای مَحارم کسانی که مُقرّب درگاه او شدند کسانی که مَحرَم او هستند وقتی کسی مَحرَم او شد خدا برایش کشف حجاب می‌کند در دیدگاه عرفان اسلامی و در نظام خلقت، مرد تجلی صفات جلال خداست و زن ، تجلی صفات جمال خدا. پس اموری که به جلالیت باشد مانند جهاد با خلقت زن سازگار نیست چون او تجلی جمال و اسم لطیف خداست و اموری هم که به جمالیت مربوط است با خلقت مرد ناسازگار است چون او تجلی جلال خداست لذا زن چون تجلی جمال خداست همانند خدا از او تمنای جمال خواهد شد واین طبیعی است که هر کسی دوست دارد و تمنا دارد جمال آن زن را ببیند، لذت ببرد. اما همانطور که حضرت حق زیبایی و جمال مطلق خود را با حجاب و حیاء همراه کرده و پشت ده ها هزار حجاب برده زن هم که نماد جمال خداست می‌بایست زیبایی هایش، پشت پرده حجاب و عفاف و حیاء قرار گیرد و از نامحرمان پوشیده شود. و چه کسی می تواند این جمال را ببیند؟ خدا جمال خود را به چه کسی نشان می‌داد؟ برای چه کسانی کشف حجاب می‌کرد؟ کسانی که مَحرم و مقرّب او بودند پس رؤیت جمال زن هم که تجلی اوصاف جمالی خدای سبحان در نظام ماده است برای چه کسی میسر است ؟ کسی که مَحرم او شده باشد یعنی اول باید محرمیت حاصل شود تا اجازه صادر شود که در این صورت حجاب زن برای آن شخص کنار می رود و او می‌تواند وارد حریم خصوصی این زن شود و دوباره حجاب برای نامحرمان و اغیار بسته می شود. از آنجا که خدا با صفات جمالش بر زن تجلی کرده است و زن خلیفه خداست پس خدا نسبت به زن غیور است و احکام حجاب را وضع می‌کند که زن با زیبایی هایش جلوه گری نکند. چون زیبایی های زن تجلی زیبایی های خداست و زن با کشف حجابش تجلیات جمال خدا را بروز و ظهور می دهد که غیرت و غضب خدا این اجازه را نمیدهد گفتیم این از حقوق خداست نه بشر مال خداست... هر گوهری که رسیدن به آن و دسترسی به آن مستلزم طی یک راه طولانی باشد و مشکل تر باشد با ارزش تر است دسترسی به جمال زن نیز که گوهری از تجلیات جمال خداست باید مستلزم طی مسیر پُر فراز و نشیب زندگی با او باشد نه اینکه در جامعه به رایگان ظهور کند و در اختیار چشمان هرزه و ناپاک قرار گیرد. خداوند از نامحرمان محجوب است و اين حجاب زن در حقيقت صفت خدایی بودن زن است... Eitaa.com/darharameyar
در نهج البلاغه حضرت امیر صلوات الله علیه در ادامه نامه و نصایح دلسوزانه خود به فرزندشان به یکی از دلایل توحید و بعضی از صفات خداوند اشاره می‎کنند. «لَوْ کانَ لِرَبّکَ شریکٌ لَاَتَتْکَ رُسُلُه وَ لَرَأیْتَ آثارُ مُلْکِهِ وَ سُلْطانِهِ وَ لَعَرَفْتَ اَفْعالَهُ وَ صِفاتِهِ» پسرم اگر پروردگار تو شریک و همتایی داشت طبیعتا باید فرستادگانی داشت که پیش تو می آمدند و ثانیاً باید آثار ملک و سلطنت او را ببینی و کارها و صنعت‎ها و قدرت نمائی‎های او را باید بشناسی. عجب جمله زیبائی است، این روش سخن گفتن را استدلال می‎گویند علی(ع) در این وصیت‎نامه اشاره به یکی از دلایل توحید می‎کنند می‎فرمایند پسرم اگر خداوند تو شریک و همتائی داشت باید او هم حکیم می بود و حکیم یعنی کسی که باید کارهایی را به خاطر مصلحت بندگانش انجام دهد و برای ارشاد آنها رسول میفرستاد و مردم را بسوی خودش دعوت میکرد پس کو ؟ ما هر چه پیامبر و رسول دیدیم همه به سوی خدای احد و واحد دعوت کرده‎اند پس پیامبرانِ شریک خدا کجا هستند؟ این استدلال حضرت هم عقلی است و هم وجدانی. یک دلیل محکم برای اثبات یکتا بودن خداست که همین دلیل باید کافی باشد برای اینکه کسی غیر او را نبیند و نخواهد از سوی دیگر میفرمایند اگر خداوند شریک و همتایی داشت باید آثار ملک و قدرت و سلطنت او در جهان ظاهر می‎گشت در حالی که هر چه در این عالم هست و ما دقت بیشتری می‎کنیم به وحدت آن بیشتر پی می‎بریم جهان مجموعه‎ی واحدی است با قوانین یکسان که بر سرتاسر آن حکومت می‎کند و این وحدت که از ساختمان اتم‎ها گرفته تا کهکشان‎های عظیم همه تحت قانون واحدی به حیات خود ادامه می‎دهند از مطالب عقلی اینست که انسان از وجود اثر پی به وجود مؤثر می‎برد، از وجود مصنوع پی به وجود صانع می‎برد، از وجود مخلوق پی به وجود خالق می‎برد، از وجود نظم پی به وجود ناظم می‎برد و همینطور .... عرض من اینجاست که عمده مشکل ما در فهم ابتدایی ترین اصول عقایدمان است، چرا دنبالش نمیرویم ؟ چند نفر از ما میتواند با دلیل و استدلال قوی و منطقی خدا را برای فرزندش طوری اثبات کند که وقتی بیرون رفت به انحراف نیفتد ؟ چند نفر از ما میتواند اسماء و صفات خدا را اثبات کند؟ کجا ما دنبال فهمیدن دین رفتیم که بگونه ای به دل بنشیند که دیگر هیچ چیزی و هیچ کسی در این عالم و دنیا و اسباب آن نتواند ما را تکان بدهد؟ از اول که چشم باز کردیم چیزی در گوشمان خواندند و دنبال فهم آن نرفتیم و متاسفانه هرکدام از ما به نام اسلام واهل بیت راهی برای خودمان باز کردیم و چقدر هم با راهها وتوجیهات دیگر آمیخته کردیم تا بالاخره به آن خواسته نفسمان هم برسیم راهی است با آمیختگی های زیاد که راه مستقیم نیست خداوند متعال میفرماید چشمانت را باز کن و آن صراط مستقیم را ببین که ما به تو نشان دادیم راه این است، چاه این است... تو هم درحال حركت وتحول هستي و هر حركتي نتيجه خاص خودش را دارد... و اين سنت در خصوص همه ذرات عالم صادق است... از اول سعی کن راه درست را انتخاب کنی راه انحرافی نروی که برگشتش سخت تر از نرفتن است... Eitaa.com/darharameyar
ما در این عالمِ ماده هر چیزی را بخواهیم بشناسیم باید برای ما آشکار و واضح باشد یعنی پشت پرده نباشد روپوشی نداشته باشد رخ بنماید تا قابل شناسایی شود هر چیزی که روی آن پوششی انداخته باشند برای ما قابل رؤیت و شناسایی نیست باید آن پوشش را برداشت الا خدا، که وقتی بخواهید او را بشناسید حتما باید پوششی داشته باشد یعنی خدا که بخواهد خود را به شما نشان دهد باید همیشه با صفاتش ظهور کند و ما چاره ای جز این نداریم که از طریق صفات بشناسیم چون دسترسی به ذات خدا نداریم لاجرم برای شناخت آن ذات باید به سراغ تَعَیُّناتش برویم یعنی حتما برای شناخت آن وجودِ مطلق، که نامش را وجود گذاشتیم باید آن وجود، یک قیدی، یک تَعَیُّنی، به خود گرفته باشد تا قابل شناسایی شود وقتی آن وجودِ مطلق، یا ذات باریتعالی، خود را در پوشش یک درخت ظهور میدهد شما یک درخت میبینید که در واقع همان وجود مطلق است با پوشش درخت یعنی روپوشی روی خود انداخته که قابل رویت شود یا وقتی یک سنگ را میبیند در واقع همان وجود مطلق است در تَقَیُّدِ سنگ بودن، یعنی ما اگر در یک درخت یا سنگ آن تَعَیّن و قیدِ درخت بودن یا سنگ بودن را برداریم ، آنچه میماند وجود است که بدون آن روپوش قابل شناخت نبود. لذا وقتی حضرت موسی(ع) به خدا میفرماید خودت را به من نشان بده فرمود به کوه نگاه کن یعنی مرا بدون قید و تَعَین نمیتوانی ببینی ذات خدا بدون پوشش و بدون مُقَیّد شدن به صفات، قابل شناخت نیست خاصیت مطلق بودن جز این نیست موجودات اینگونه هستند یعنی تمام نامهایی که ما روی اشیاء گذاشتیم، در واقع نامهای خودِ وجود مطلق هستند اگر میگویید دریا اگر میگویید صحرا اگر میگویید خاک اگر میگویید انسان .... به هرچیزی که متاسفانه استقلال ذاتی میدهید چیزی جز آن وجود مطلقِ تَعَیّن یافته نیست جدای از خدا نیست به نوعی تمام نام گذاری های شما روی آن حقیقت مطلق صورت میگیرد یعنی اگر به آب میگویید آب در واقع روی آن وجود مطلق نامگذاری کردید آن وجودی که خود را در تَعَیّن آبی و در مظهر آب خود را نمایش داده و با این صفت خود را ظهور داده است... Eitaa.com/darharameyar
ما در اکثر مجالس مذهبی که شرکت میکنیم و پای سخنان واعظین و منبری ها که مینشینیم متاسفانه بگونه ای صحبت میکنند که خدا و بهشت و جهنم و صراط و دین و حرکت .... همه را در بیرون از وجودِ ما برایمان تصویر میکنند و تمام حواسِ انسان متوجه بیرون از وجود خودش میشود و مشکل همین جاست که اصلا در بیرون هیچ خبری نیست و هر کس شما را متوجه بیرون کند در واقع شما را از خدا دور کرده همه خبرها در درون انسان است ، خدا و بهشت و جهنم و صراط وحرکت.. در درون انسان است ، منتهی شرط این که بتوانی متوجه عالم درون خود شوی این است که از بیرون فارغ شوی اگر به بیرون متوجه باشی و در عالم ظاهر سیر کنی از رسیدن به عالم درون باز میمانی لذا اگر کسی دنبال سیر درونی است باید بیرون را رها کند ، دنیا و بازیهای دنیا را رها کند، از تعلقات خود فارغ شود... Eitaa.com/darharameyar
ما با نماز و روزه و عمل به احکام عبادت میکنیم یا اطاعت ؟ اطاعت که خیلی مهم نیست ، انسان در خیلی موارد از بسیاری افراد به جهاتی اطاعت دارد مهم رسیدن به عبودیت است از اطاعت به عبادت از عبادت به عابد بودن از عابد بودن به عبد شدن و رسیدن به جایی که عابد و معبود یکی شوند والا اگر روزی هزار رکعت نماز بخوانی و تمام سال روزه باشی ولی در قلبت ذرّه ای احساس کردی که تو هستی که وجودی داری و نماز میخوانی که عبادت نیست ، اطاعت است لذا رسیدن به عبادت یک مراقبه قوی میخواهد که انسان به هر چه نگاه میکند از آنطرف نگاه بکند ، نه از اینطرف در باطن هر چیز وجود مطلق را ببیند نه ماهیت آن را به دریا که می نگرد ببیند که وجود مطلق است که خود را به صورت دریا نشان داده است... لذا هدف از اطاعت، رسیدن به عبادت و باز شدن مجاری قلب است، رسیدن به مقام وحدت است این حقیقتی است که به کل از آن غافل هستیم . کاری که این احکام میکند این است که زنگارهای قلب را صیقل می‌دهد که معرفت بتواند وارد قلب شود وقتی که از اوّل ماه مبارک رمضان روزه میگیریم ، در میانه ماه و پایان آن باید آثار این روزه را در خودمان ببینیم اما روزه میگیریم و درجا میزنیم ، مجاری ادراک باطنی ما باز نمیشود . هر کدام از ما بیست و یا سی و یا چهل و پنجاه سال عبادت کرده ایم ، روزه گرفته ایم ، حج رفته ایم، نماز خوانده ایم و ... اثرش کجاست ؟ در ماه مبارک بحمدالله دوره های قرآن و شب های قدر و روزه و دعا و نمازهای مستحبی و... اما نباید توام با غفلت باشد نباید غفلت زا باشد باید انسان را به درون بکشاند که از ماه مبارک پارسال تا الان چکار کردم ، چند قدم توانستم خودم را به سوی آن حقیقت مطلق بالا بکشم ... بنشیند و با خود خلوت کندکه من کیستم ؟ چکاره ام ؟ آیا زندگی همین است ؟ خیلی از این جهات ما از خودمان عقب هستیم ، اصلاً یک قدم به درون خودمان وارد نشده ایم ، خودمان را نشناخته ایم ... روی قلب را اینقدر لایه ها گرفته است که اصلا جذب الهی را بسوی خود نمیکشد عبادت چیزی است که باید قلب انسان را از این دنیا بِکَند ، تعلقات انسان را کم بکند ، انسان را به خدا نزدیک بکند با هر نمازی که میخواند ،با هر روزه ای که میگیرد باید تعلق خودتان را به دنیا کمتر ببینید... Eitaa.com/darharameyar
حضرت ابراهیم خلیل (ع) طفل خودش حضرت اسماعیل (ع) را با مادرش به وسط بیابانی برد که الان هم لم یزرع است. مکه آن زمان هیچ چیز نداشت. کعبه هم خراب شده بود، در ادامه می فرماید: خدایا اینها می روند در کویر، آنجا آب که نیست، گندم هم نیست. نمی فرماید آب و گندم به ایشان بده، می فرماید از ثمره کار دیگران به ایشان بده. این می شود که بچه هایش را در وسط کویر گذاشته، نه آب هست نه نان و بعد هم می فرماید خدایا تو به اینها ثمره کار دیگران را بده. آدم اینگونه است. در کویر احساس نمی کند گرسنه است، در سرزمین آباد و کنار چشمه هم احساس نمی کند سیراب است. خوب این بچه را با مادر کنار کویر گذاشت و رفت. بچه تشنه شد، مادر رفت بین صفا و مروه سعی می کرد. می رفت بالا، سراب می دید، دوباره برمی گشت سراب می دید دید خبری نیست. چند بار رفت و آمد. هرچه صدا زد دید کسی نیست، آبی در کار نیست. جناب جبرئیل سلام الله علیه آمدند، فرمودند: چه کسی هستی در اینجا؟ گفت: منم، همسر حضرت ابراهیم. جبرئیل سوال کردند اینجا چه کار می کنید؟ گفت: ما را آورده و طبق مأموریت الهی ما باید در اینجا بمانیم. بعد جبرئیل سوال کرد: در این کویر گرم جزیرة العرب شما را به چه کسی صسپرد؟ در جواب گفت: وقتی می رفت همین سوال را از ایشان کردم ، گفتند شما را به خدا می سپارم. جبرئیل گفت: تمام شد، به خوب کسی شما را سپرده است. مادر برگشت، دید که طفل پاشنه پایش را زمین زده و زیر پایش زمزم جوشیده است. دور این آب سنگ چید، پرنده ها رفت و آمد می کردند. از رفت و آمد پرنده ها قبائلی که آنجا بودند، از حضرت ابراهیم اجازه گرفتند که کنار این مادر و فرزند بمانند. هم از آنها حمایت می کردند، هم به ایشان غذا می دادند، در عوض آب می گرفتند. این حاصل اتکا به خداوند است. توحید یعنی توحید حضرت ابراهیم. توحید یعنی اینکه آدم بداند که فرقی بین کویر و کنار دریا نیست. خدایی که سیراب می کند، یکسان همه جا هست. همان طور که وسط دریا، این خدا هست، در دل کویر هم هست. در این حالت دیگر با خدا آرام است. خدا که هست، دیگر هیچ مشکلی نیست. حال اگر اینطور نشد، و انسان یک نیازش را از آب گرفت، و یک نیازش را از غذا و یک نیازش را از سفتیِ زمین گرفت، در این حالت فراموش می کند که خدای متعال است که همین زمین را مهد قرار داده است. اگر خدای متعال آن را مهد قرار ندهد، می بینی که از هر جنبنده ای، جنبان تر است. اگر خدای متعال زمین را سفت نکند، می بینی که از آب هم شل تر است... Eitaa.com/darharameyar
جایگاه رب در انسان، قلب انسان است. القَلْبُ حَرَمُ اللهِ کسی که قلبش در حجاب است و مشغول دنیاست نور رب از آنجا به وجودش تلألؤ نمیکند، و این انسان، هم از رَبّش در حجاب است و هم وجودش فاقد نور درون میشود تاریک و ظلمانی شما در یک اتاق تاریک و ظلمانی هر چه بیاندازی و وارد کنی باز دیده نمیشود ظلمات محض است لذا انسانی که قلبش بسته است و از رَبّش در حجاب است، هر غذایی بخورد، این غذا در وجودش میشود ظلمت ، علم بیاموزد، این علم میشود ظلمت ، اگر علم توحید بیاموزد، این علم میشود ظلمت علم فقه بیاموزد، این علم میشود ظلمت ، نماز بخواند، این نماز در انسان میشود ظلمت... الان شما برای نماز حال و ذوق دارید؟ برایتان لذّت دارد ؟ خیر چرا؟ چون آن منبع نور در قلب در حجاب است. مگر اینکه آن قلب باز باشد. اگر باز بود و نور ربّ به همه وجود انسان بپاشد و انسان را یکپارچه نور بکند، در اینجا اگر غذا هم بخورد نور میشود، اگر زراعت و تجارت هم بکند نور می‌شود، علم هم بیاموزد نور میشود... همه اش می‌شود «نورٌ علی نور» در آنجا میشود ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ، در اینجا می‌شود نُّورٌ عَلَی نُورٍ لذا ما چنین نیستیم که در وقت نماز، از نمازمان لذّت ببریم، کیف بکنیم، از نمازمان به وجد بیاییم، مانند آن حالاتی که در نماز امام سجّاد(ع) نقل شده است. معلوم میشود که قلب پوشیده است، آن منبع نور کاملاً در حجاب رفته است. نماز برای ما لذّت ندارد، الان لازم ترین چیز برای انسان ها علم توحید است، چند نفر دنبال علم توحید هستند؟ بله، اگر صحبت کاسبی و مدرک باشد، میروند که از علم پول دربیاورند. اما توحید!!! اصل علم توحید است. شخصیّت روحانی انسان به علم توحید است، چند نفر دنبالش میروند؟ کسی نمیرود، چون نیازی احساس نمیکنند. خیلی از مردم دنبال نماز درست نمیروند و یا نماز نمیخوانند، چرا؟ چون نیاز احساس نمیکنند. اگر هم نماز میخوانند، یک نمازی میخوانند که رفع تکلیف باشد، نیاز احساس نمیکنند. علم توحید هم همینطور ‌ مثلاً ظهر شده است و به خانه رفته ایم، میگوئیم غذا چیست؟ چرا؟ چون گرسنه مان است، ‌چون نیاز به غذا احساس میکنیم، اما آیا ظهر که میشود و موذن(حَیِّ الصَلوة) میگوید،به نماز نیاز احساس میکنیم؟ خیر نماز میخوانیم، امّا نیاز احساس نمیکنیم، مثل اینکه سیریم و از روی شکم سیری مجبوریم غذا بخوریم، فایده دارد، جذب می‌شود ؟ خیر.... Eitaa.com/darharameyar
کل عوالم خلقت یک دَم، یک نفس، یک روح واحد بیشتر نیست تَعدُّد موجودات و اختلاف و تضاد و گوناگون مخلوقات، به جَلَوات آن نفس رحمانی برمیگردد مانند یک نِی که وقتی در آن نِی دمیده می‌شود، از هر حفره ای یک صدای خاصی بیرون می آید دم یک دم بیشتر نیست اما به هر خلائی می‌رسد، به هر حفره ای میرسد، همان دم واحد صدایی متفاوت از صدای حفره دیگر ایجاد می‌کند در حالیکه یک دم بیش نیست تفاوت صدا از برایِ حفره هاست نه خود آن نفس از برای خلاء هاست یک نفس بیشتر نیست که هر لحظه هم آن دم قطع بشود هیچ کدام از صداها هم نخواهد بود موجودات عالم همین حفره ها هستند همین خلاء ها همین عدم ها ما چو ناییم و نوا در ما ز تست ما چو کوهیم و صدا در ما ز تست ما عدمهاییم هستیها نما تو وجود مطلقی فانی‌نما لذا صورت حقیقی از چشم ما پنهان است.... نگاه ما به خدا و به عالم نگاه درستی نیست چشم باطن بین و حقیقت بین در ما وجود ندارد زمانی که پرده‌ها کنار رفت برای ما روشن می‌شود... این حقیقت همین الان هم هست که جز ذات خدا و جز وَجْهِ خدا چیزی در میان نیست یک دمی هست در پشت تمام این خلقت که آن هم یک دم بیشتر نیست یک حقیقت واحد بیشتر نیست... شما وقتی که حرف می‌زنی، وقتی نَفَس شما به مخارج دهان برخورد می‌کند، حروف و کلمات را تشکیل میدهد خودِ آن دم، خود آن نفس یک امر مطلقی است که هیچ رنگ و نقشی ندارد یعنی فارغ از حروف و کلمات و صدا و جملات مختلف است مطلق و بدون شکل این دم و نفس که برخورد میکند به مقاطع حلق و دهان و زبان و لب‌ها، حروف را تشکیل می‌دهد کلمات تشکیل می‌شود جملات تشکیل می‌شود ولی همه یک دم واحد بیش نیست دمی که مطلق است بی‌شکل است بی‌رنگ است و مهمتر اینکه یکی است یعنی پشت تمام این کلمات، لغات، جملات، یک دم بیشتر نیست که در همه مشترک است در همه کلمات و جملات وجود دارد و پنهان است و شما آن را نادیده گرفتید و اگر شما از این حروف گذشتید، از این کلمات گذشتید و باطن یا پشت این کلمات را دیدید به آن دم مطلق می‌رسید حالا چگونه؟!!... دم خداوند یک کلام و یک نفس است که به این صورت اعیان دارد، ظهورات دارد حالا اگر کسی از این اعیان و ظهوراتش بگذرد آن (هُو) را درک می‌کند که ثابت هم هست دمی است که پنهان است دمی که بسیار بسیار پنهان است و خفی است دمی که در میان ۶۶۶۶ آیه پنهان است دمی که در باطن تمام مخلوقات پنهان است و قوام همه مخلوقات به آن دم و وجود مطلق است … Eitaa.com/darjarameyar
... هر وجودی، هر موجودی، هر قدرتی که قید خورد ، می شود محدود ، همین که محدود شد می‌شود محتاج پس او خدا نیست... ما نمی توانیم از ذات خدا تعبیری داشته باشیم چه بنامیم ؟ بگوئیم واجب است ، خُب واجب یک وجود قید خورده است ، یعنی وجودی که قائم به ذات است ، آیا بگوییم که آن چیز حقیقت است ، خب حقیقت یعنی وجودی که ثابت است ، باز قید می‌خورد آیا بگوییم آن چیز ازلی است ، خُب ازلی بودن هم برایش قید است حتی اگر بخواهیم بگوییم، او وجود است ، خُب وجود هم از وَجَدَ میاید ، از وجدان میاید ، یعنی پیدا شده ، یعنی او یک چیزی است که پیدا شده ، پیداست همین هم خودش یک نوع قید است. پس چیزی در مورد او نمی‌توانیم بگوئیم ، هیچ خبری نمی‌توانیم بدهیم ، غیر از اینکه فقط به دلالت عقل و تجلیات او باید گفت چنان چیزی باید در این عالَم باشد که همه موجودات محدود و فقیر و مُتّکی و قائم به او باشند و او خودش قائم به ذات خودش باشد ، خدای حقیقیِ حقیقی همان است... Eitaa.com/darharameyar