eitaa logo
دشت جنون
4.6هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
دشت جنون
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 #دمی_با_شهدا #شهید_والامقام #محمدرضا_شفیعی #قسمت_ششم هشت ماه از این قصه گذشت. یک روز عص
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 یک روز اخبار اعلام کرد 570 شهید را به میهن بازگرداندند، به خودم گفتم یعنی می شود بچه من هم جزو اینها باشد. با پسر برادرم تماس گرفتم و گفتم: «ببینید محمدرضا بین این شهدا هست یا نه؟» او هم گفت: «اگر شهدا را بیاورند خبر می دهند.» گوشی را گذاشتم دیدم زنگ خانه به صدا درآمد. گفتم:«کیه؟» گفت: «منزل شهید محمدرضا شفیعی» گفتم: «بله محمدرضای من را آوردید.» گفت: «مگر به شما خبر دادند که منتظر او هستید؟» گفتم: «سه چهار شب قبل خواب دیدم پدرش آمد به دیدنم با یک قفس سبز و یک قناری سبز» گفت: «این مژده را می دهم بعد 16 سال مسافر کربلا بر می گردد.» آن برادر پاسدار می گفت: «الحق که مادران شهدا همیشه از ما جلوتر بودند، حالا من هم به شما مژده می دهم بعد 16 سال جنازه محمدرضا شفیعی را آوردند ولی پسر شما با بقیه فرق می کند.» گفتم: «یعنی چه؟» گفت:«بعد 16 سال جنازه محمدرضا صحیح و سالم است و هیچ تغییری نکرده است. الان هم در سردخانه بهشت معصومه است، اگر می خواهید او را ببینید، فردا صبح بیایید تا قبل از تشییع جنازه او را ببینید.» راوی : ... 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
۹ بهمن
4_6021621896489995120.mp3
5.63M
💐🌼🍀🌺🍀🌼💐 عید آمد و عید آمد 💐 @dashtejonoon1🍀🌺
۹ بهمن
۹ بهمن
۹ بهمن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۹ بهمن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۹ بهمن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۹ بهمن
دشت جنون
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 #خاطرات_آزادگان مفقود‌الاثری که آزاده شد #غلامرضا_قائدی #قسمت_نهم اتاق‌های‌مان مانند سول
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 مفقود‌الاثری که آزاده شد بعثی‌ها رحم و مروت نداشتند، مشروبات الکلی مصرف می‌کردند و هنگامی که از کنارمان می‌گذشتند سیگارشان را با بدن ما خاموش می‌کردند حتی در همان یک ربع هم از آسیب‌های آنها در امان نبودیم. زمانی که اسیر بودیم در 8-9 ماه ابتدائی اسارت‌ از اخبار ایران اطلاعی نداشتیم بعدها یک سری روزنامه به زبان عربی و انگیسی برای‌مان می‌فرستادند که افرادی که به این زبان‌ها مسلط بودند برای ما ترجمه می‌کردند. کسانی که تحصیل کرده بودند و قرآن بلد بودند به دیگران هم آموزش می‌دادند. در دوران اسارت قلم و کاغذ نداشتیم عراقی‌ها پاکت‌های سیگارشان را دور می‌انداختند و ما آنها را به صورت قاچاقی بر می‌داشتیم با یک تکه سیم مانند قدیم‌ها که از قلم و مرکب استفاده می‌کردند بر روی پاکت‌ها می‌نوشتیم. قرآن، مفاتیح و زبان انگلیسی را به این صورت یاد می‌گرفتیم. هرچند در اردوگاه اسیر بودیم اما هم دانشگاه بود، کسی از کسی برتری نداشت و همه در یک سطح بودند. اگر می‌فهمیدند اسیری پاسدار یا بسیجی است از جمع جدایش می‌کردند و به تبعیدگاهی بدتر از تکریت می‌بردند. 🥀 @dashtejonoon1🌴🌹
۹ بهمن
🌴🌹🥀🕊🥀🌹🌴 از منطقه که برمی گشتیم ، یک نفر نظرمان را جلب کرد . او را که روی زمین ریخته شده بود جمع می کرد و در داخل سطلی که در دست داشت می ریخت . تعجب کردیم چون در اوضاعی که بچه ها حتی یک را نادیده می گرفتند و زیادی را که در اطراف ریخته شده بود رها می کردند ، این فرد چرا ها را جمع می کند؟ جلوتر رفتیم ، بود . وقتی متوجه نگاههای متعجب ما شد رو به ما کرده و گفت : است اینها روی زمین بماند ، باید صاحبانش بکار گرفته شود . 🌹 🕊 شادی روح و 🌹 @dashtejonoon1🕊🥀
۹ بهمن
۹ بهمن