eitaa logo
دشت جنون 🇵🇸
4.3هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
883 ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴🕊🏴🌹🏴🕊🏴 ای مادر عباس فدای پسرت ای همسر خورشید فدای قمرت ای ام البنین مادر مردان نبرد عالم به فدای چار نور بصرت سالروز وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها ، مادر حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام تسلیت باد . 🏴 @dashtejonoon1 🏴🕊
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 ما در طول این هشت سال دفاع مقدّس و بعد از آن، از مادران، گِله نشنفتیم، بلکه به ‌عکس، مادرها را حماسى‌تر از بسیارى از پدرها یافتیم. من این توفیق را داشته‌ام که با بعضى از خانواده‌هاى روى فرششان، زیر سقفشان، بنشینم و صمیمانه با آنها حرف بزنم، تا الان ندیده‌ام و هیچ یادم نمى‌آید، حتّى یک مورد هم در بین شاید هزاران مورد، که فرزندش گِله کرده باشد، نه، به‌عکس، مادرها افتخار می کنند، اظهار سربلندى میکنند، اظهار سرافرازى می کنند، این خیلى مهم است. شادی روح و و روح مادران و همسران که آسمانی شده اند و سلامتی و طول عمر مادران و همسران که همچنان برکات زندگی ما هستند . 🌹 @dashtejonoon1🕊🥀
🍀🌼🌺💐🌺🌼🍀 امروز سالروز طلوع چند آسمون نشین شهرستانمونه تولدتان مبارک 🍀 بسیجی وحید اصل نوروزی 💐 (نعیم) 🍀 بسیجی مجتبی ایزدی 💐 (محمدحسن) 🍀 بسیجی اکبر خزائیلی 💐 (حسین) 🍀 بسیجی سروش دانشی 💐 (عبدالحسین) 🍀 بسیجی محمود قادری 💐 (غلامعلی) 🍀 بسیجی اسماعیل یوسفی 💐 (ابراهیم) 🍀 جهادگر ابوالقاسم منتظری 💐 (علی) 🍀 جهادگر حسین صانعی 💐 (یداله) 🍀 سرباز غلامحسین حجتی 💐 (مرتضی) 🍀 @dashtejonoon1💐🌺
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 🌹 بسم رب الشهداء والصدیقین 🌹 🌷 سلام بر مردان بی ادعا 🌷 خوشا آنانڪ جان را می‌شناسند طریق عشق و ایمان را می‌شناسند بسے گفتند و گفتیم از را مے شناسند 🕊 🌹 تمام این" لحظہ ها" ✨بهانہ است باور ڪن براے خرید نگاهت ، دلم خورشید را هم پس مے زند باور ڪن ... ✍️ امروز سالروز عروجتان است🕊 🌹 والامقام 🌹 شهرستان نجف آباد 🌹ڪہ در چنین روزی 🌹 آسمانی شده اند 🌹 این والامقام محل تولد و یا قبور پاڪ و مطهرشان در شهرستان نجف آباد است ڪہ در معرفے ایشان محل مزار ذکرمی گردد : 🌷 پاسدار رضا حمیدی 🕊 (غلامحسین) ـ 25 ساله ـ اهواز 🌷 پاسدار حسینعلی منتظری 🕊 (جعفر) ـ 21 ساله ـ نجف آباد 🌷 جهادگر احمد شهسواری 🕊 (حسین) ـ 16 ساله ـ نجف آباد 🌷 سرباز صادق اعمی🕊 (فتح اله) ـ 20 ساله ـ نجف آباد 🌷 سرباز مجید سیلاوی 🕊 (مطیر) ـ 20 ساله ـ نجف آباد 🌹 سالگرد 🌹آسمانی شدنتان 🌹 مبارڪ باد ... 🕊 🌹 🕊 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
💐🌴🌺🍀🌺🌴💐 شب عروسی هنگام برگشتن ازاتلیه ، آقا به من گفتند اگر موافق باشید قبل از رفتن پیش مهمانها ، اول برویم خانه خودمان و رابا هم بخوانیم ، یک دونفره و این هم درحالی بود که مرتب خانوادهامون به ایشان می زدند که چرا نمی آیید ، مهمانها منتظرند ، من هم گفتم قبول ، فقط آنها باشما ایشان هم گفتند مشکلی موبایلم را برای یک ساعت می گذارم روی صدا تا متوجه نشویم بعد با هم به پر از مهر و رفتیم و بعد از نماز به پیشنهاد ایشان یک عاشورای دلچسب دو نفره خواندیم و بنای زندگیمان را با بنا کردیم و به عقیده من این زیارت عاشورایی بود که تا حالا خوانده بودم و من شب بیشتر به اخلاص و معنویت پی بردم و خواندن کار همیشگی بود . و شام با تمام وجودشان می خواندند و سفارششان هم به من همین بود که هیچ موقع خواندن را فراموش نکن که من هرچه دارم از همین است ، حتی از هم که تماس می گرفتند مرتب این موضوع را یادآوری می کردند . 🌺 @dashtejonoon1💐🌼
دشت جنون 🇵🇸
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی #حر_انقلاب_اسلامی #شهید_والامقام #شاهرخ_ضرغام #قسمت_نهم 🍁 دیگه حالا #شاهر
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی 🍁 سرش را جلو آورد . با تعجب پرسيد : يعني چيکار کنم ؟!!! ناصر ادامه داد : بعضيها ميان اينجا و بعد از اينکه ميخورن ، همه چي رو به هم ميريزن . اينها کاســبي من رو خراب ميکنن ، کارگرهاي من هم زن هستن و از پــس اونها برنمييان . 🍁 من يکي مثل تو رو احتياج دارم که اين جور آدمها رو بندازه بيرون . سرش را پائين گرفت و کمي فکر کرد . بعد هم گفت : قبول . از فردا هم هر روز تو کاباره پل کارون کنار ميز اول نشســته بود . هيکل درشت ، موهاي فر خورده و بلند ، يقه باز و دستمال يزدي او را از بقيه جدا کرده بود . 🍁 يک بــار براي ديدنش به آنجا رفتم . مشــغول صحبت وخنــده بوديم که ديدم جوان آراســته اي وارد شد . بعد از اينکه حســابي خورد ، از حال خودش خارج شد و داد و هوار کرد . بلند شد و با يک دست ، مثل پر کاه او را بلند کرد و به بيرون انداخت . بعد با حسرت گفت : ميبيني ، اينها َجووناي مملكت ما هستند ! ... 🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
🌹🕊🥀🏴🥀🕊🌹 مادر چهار دفاع مقدس ( ) در دیداری حضوری با حضرت امام (ره) عکس فرزندان را با خود آورده بود. عکس اول را در آورد و گفت: این پسر اولم است. عکس دوم را گذاشت روی عکس و گفت: این پسر دومم است، دوسال با تفاوت سنی داشت. عکس سوم را آورد و گذاشت روی عکس ، رفت بگوید این پسر سومم …، سرش را بالا آورد، دید شانه های امام (ره) دارد می لرزد. امام(ره) گریه اش گرفته بود. فوری عکس ها را جمع کرد زیر چادرش و خیلی جدی گفت: چهار تا پسرم رو دادم که اشکتو نبینم. و روز تکریم 🏴 @dashtejonoon1🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا