#پیام_مخاطبین
✅ موهبت الهی...
دیشب برای هممون شب سختی بود 😔
اتفاق ناگواری برای مادر بزرگ بچه ها افتاد به اتاق عمل کشیده شد.😔 الحمدالله الان بهترن به دعای دوستان
وقتی دیشب رفتیم بیمارستان، به بچه ها گفتم تا برگردیم برای سلامتی عزیز صلوات بفرستین
وقتی برگشتم دیدم علی تسبیح به دست خوابش برده 😭😭 این صحنه عجیب حال دلمو منقلب کرد 😭
بچه ها عنایت خداوند هستند
دعای این فرشته های معصوم، بزرگترین غنیمت هاست !!
اینکه بعد یه عمر زحمت، فرزندانت و فرزندانشون دغدغه مند احوالاتت باشن و برای سلامتیت دعا کنند و دوستت داشته باشن همه ی این ها زیباست ❤️❤️
همه ی اونهایی که با تفکرات اشتباه خودشون رو محروم می کنند از این موهبت ناب الهی یوم الحسرتشون خیییییلی عمیق خواهد بود !!
اگه از فرمان مقام ولایت و بحران جمعیت هم بگذریم، فرزند آوری و تربیت نسل یه گنجی بزرگی است که سودش اول به خودمون می رسه !!👌👌
برای سلامتی و عافیت تمام بیماران و مادر عزیز ما هم صلواتی عنایت کنید .
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#نعمت_الهی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#پیام_مخاطبین
✅ دعاگویان...
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۶۸۱
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#سختیهای_زندگی
#رزاقیت_خداوند
من متولد ۱۳۷۲ هستم. من و همسرم در تابستان ۱۳۹۶ ازدواج کردیم البته هم من و هم همسرم ازدواج دوممون بود. همسرم زنش رو از دست داده بود و من طلاق گرفته بودم.
عنایت حضرت معصومه شامل حالمون شد که بعد یک بحران بزرگ، بهم رسیدیم. خدا رو شکر خیلی هم درک می کنیم و برای هم علاوه بر همسری، رفیق صمیمی هستیم.
بچه اولم فاطمه معصومه، اسفند ۹۶ در عین ناباوری در ۲۸ هفتگی، طبیعی به دنیا آمد یک روز مانده به عروسی خواهرم، من از ۵ صبح تا ۱۰:۳۰ شب درد کشیدم تا به دنیا آمد. انقدر درد کشیدم که تصمیم گرفتم که دیگر باردار نشوم.
دخترم ۳ ماه در بیمارستان بود. ۲ ماه در ان آی سی یو، یک ماه در بخش نوزادان... خیلی دوران سختی بود، آخه نفس کشیدنم یادش می رفت. وزنش یک کیلو بود. تغذیه اش با سرم بود و لوله ای که از بینی تا معده اش رفته بود. خدا رو شکر شیر داشتم از شیر خودم تغذیه می کرد. زمانی که یک کیلو و هشتصد شد، دکتر مرخصش کرد.
وقتی آوردمش خونه، هیچ لباس سیسمونی اندازش نبود، من خیلی گریه می کردم و همسرم دلداریم می داد. من مادرم و همسرم دوبار دنبال لباس سه صفر و دو صفر رفتیم تا اندازه اش بشود خیلی سخت پیدا می شد.
دخترم دیر راه رفت، خیلی دیر صحبت کرد ولی بزرگ شد. خیلی مشاوره بردمش همه چیزش خوب بود. آخر یه مشاوره منو به سمت مهد کودک سوق داد. آن زمان دخترم سه سالش بود.
خودم لیسانس روانشناسی داشتم ولی تمام وقتم برای بچم بود. در مهد کودک دخترم شروع به حرف زدن کرد و رفتاراش به لطف خدا بهتر شد.
من و همسرم با بهتر شدن دخترم تصمیم به آوردن به بچه دوم گرفتیم من با تشخیص یک دکتر خوب علت زود به دنیا آمدن بچه ام رو متوجه شدم.
سر پسرم چون طول سرویکس من در بارداری کم بود، سرکلاژ شدم، بارداری پر استرسی داشتم ولی نظر حضرت زهرا ، علیم در ۴۰ هفتگی طبیعی به دنیا آمد. سال ۱۴۰۰ وزن پسرم سه کیلو سیصد بود.
چون همسرم خیلی آدم ولایت مداریه وقتی پسرم نه ماهه به دنیا آمد از من خواست وقتی پسرمان یک ساله شد، دوباره بچه بیاوریم و همین هم شد.
در تولد یک سالگیش، من دوباره باردار شدم و این بار پچه ام دختر هست. که انشاالله با دعای شما مرداد به دنیا می آید.
بارداری سخت ولی شیرینه، زایمانم سخته ولی وقتی بچت رو می بینی، شیرین می شود. از همه جوان ها می خواهم برای بچه دار شدن سخت نگیرن خدا هم برکت می دهد، هم روزی، جوری که نمی فهمید از کجا آمد.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
✨ پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله
" مثل خديجه پيدا نخواهد شد. خديجه در آن هنگام كه مردم مرا تكذيب كردند، مرا تصديق نمود و مرا با ثروت خود براى پيشرفت دين خدا يارى نمود. خدا به من دستور داد خديجه را به قصر زمرّدى كه در بهشت دارد و هيچ رنج و زحمتى در آن نيست، بشارت دهم."
📗 بحار الأنوار، ج ۴۳، ص ۱۳۱
🏴 رحلت جانسوز حضرت خدیجه سلام الله علیها را تسلیت عرض می کنیم.
#حضرت_خدیجه
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#آیت_الله_حائری_شیرازی
✅ مثل جهاد...
مرد باید سختیهای کار همسر در خانه را ببیند. باید خودش را جای زن بگذارد. علی (علیه السلام) میفرماید: «فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَیحَانَةٌ، لَیسَتْ بِقَهْرَمَانَة». زن که خدمتکار نیست زن گل است.
مرد وقتی در خانه کار بکند، مثل جهاد است. اگر کمکِ زنش ظرف بشوید، خیاطی بکند، بچه داری بکند، جارو بکند، تمام اینها عمل به وظائف شرعی است. زن هم که در خانه کار میکند، ثواب بزرگی به او میدهند. نمیگویند وظیفه است.
@haerishirazi
#آداب_همسرداری
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#پیام_مخاطبین
✅ التماس دعا...
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#پیام_مخاطبین
✅ به رسم ماه مبارک رمضان...
#ماه_رمضان
#قربانی
#بارداری
#فرزندآوری
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#ارسالی_مخاطبین
✅ بچه ها باید باشند...
👌منتظر تصاویر ارسالی شما عزیزان از حضور فرزندانتان در مساجد سراسر کشور هستیم.
#مسجد_دوستدار_کودک
#مسجد_طراز
#تربیت_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۶۸۲
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#رزاقیت_خداوند
#تحصیل
#رویای_مادری
#فرزندآوری
#قسمت_اول
متولد سال ۶۰ هستم، سال ۷۹ با همسرم تو دانشکده معماری آشنا شدم، بعد از مدتی هر دو به این نتیجه رسیدیم که می تونیم با هم تشکیل زندگی بدیم، همسرم متولد ۵۶ هستن اما چون ته تغاری خونه شون بودن و ۴ تا خواهر و برادرای بزرگترشون مجرد بودن براشون سخت بود موضوع خواستگاری رو با مادرشون در میون بگذارن، البته برادر بزرگشون که پزشک بودن، دختری از شهر تبریز رو پسندیده بودن اما مادر همسرم به خاطر تفاوت فرهنگی مخالف ازدواجشون بودن اما اونا به هم علاقه داشتن و این مخالفت نتیجه ای جز کدورت نداشت تا اینکه همسرم با صحبت کردن با مادرشون بالاخره ایشون رو راضی کردن برای خواستگاری رفتن به تبریز و خلاصه اینکه سال ۸۰ برادرشون عقد کردن و راه، کمی برای همسرم هموارتر شد.
من و همسرم در یک خانواده فرهنگی در دو شهر مختلف بزرگ شده بودیم، خانواده ۴ نفره ما شامل من و خواهرم و پدر و مادرم بود، مادرم اوایل به خاطر راه دور بودن خانواده همسرم و عدم شناخت و داشتن خواهر برادرهای مجرد همسرم رضایت برای ازدواج نداشتن و البته دانشجو بودن و نداشتن شغل مناسب هم مزید بر علت شده بود، من و خواهرم که ۴ سال از من کوچکتر بود در خانواده ای بودیم که تمام توانشون رو برای تربیت و آسایش ما صرف کرده بودند و مادرم می ترسیدن شاید من تاب و تحمل سختیهای زندگی مشترک رو با ایشون نداشته باشم و از طرفی داشتن خواستگارهای پزشک و مهندس و ... با موقعیتهای مادی و معنوی بهتر باعث می شد از طرف خانواده تحت فشار باشم که یکی از اونها رو انتخاب کنم، تا اینکه همسرم در بحبوحه ازدواج برادرشون که ۲ سال بعد از عقدشون بود با مادر و خواهرهاشون اومدن خواستگاری و چون خانواده ها از همدیگه خوششون اومدن و همسرم هم سادات هستن، پدر و مادرم بعد از ۴ ماه آشنایی خانوادگی و دیدن نجابت همسرم بالاخره رضایت به ازدواج ما دادن البته بیشتر به خاطر احترام به انتخاب من قبول کردن.
بالاخره اردیبهشت ۸۳ بعد از یک مسیر طولانی پر فراز و نشیب (بهترین سالهای زندگی که بی جهت از دست رفت) من و همسرم به عقد هم دراومدیم و زندگی تازه مون شروع شد، با اینکه من در خانواده مذهبی بزرگ شده بودم اما متاسفانه بعد از ازدواج در حجاب سست شدم و خیلی برام اهمیت نداشت ولی کماکان نمازم رو می خوندم و اعتقادات مذهبی از قبیل ارتباط با ۱۴معصوم در وجودم موج میزد،
سال ۸۶ من و همسرم هر دو در کنکور کارشناسی قبول شدیم و وارد دانشگاه شدیم، بماند که برای انتقالی و مهمان شدن در یک دانشگاه خیلی سختی کشیدیم اما بالاخره سال ۸۸ از دانشگاه قزوین مدرک لیسانس معماری رو گرفتیم و این در حالی بود که سال ۸۶ ما ساکن تهران شدیم و آتلیه عکاسی داشتیم.
با اینکه عاشق بچه بودم ولی چون همسرم و خانواده شون رغبتی نشون نمی دادن من هم اصراری نداشتم برای بچه دار شدن اما مادرم به من گوشزد می کردن که داره دیر میشه چرا تعلل می کنید و این کار درست نیست، ولی همسرم می گفتن ما مستاجریم و ماشین نداریم و بچه دار شدن تو این شرایط ظلم به خودمون و بچه است و مادرشوهرم میگفتن اول باید پسر بزرگم (که ۱۱سال از همسرم بزرگتر هست)بچه دار بشن بعد شما اونا خونه دارن شما ندارین و...
سال ۸۸ یه پراید صفر قسطی خریدیم و همون سال تصمیم گرفتم همسرم رو راضی کنم به بچه دار شدن، چون دیدم نه خبری از بچه دار شدن جاریم هست نه ازدواج خواهر ها و برادر بزرگتر همسرم و از طرفی سنمون داره میره بالا، همسرم رو راضی کردم که اقدام کنیم اما غافل از اینکه فرصتهای طلایی رو از دست داده بودیم و من در ۲۸ سالگی متوجه شدم ناباروری بی دلیل داریم، هر آزمایشی میدادیم هیچ دلیلی براش پیدا نشد که نشد.
کم کم داشتم می ترسیدم از نازایی و پروسه درمان. برای اینکه فکرم رو از استرس آزاد کنم مدام با قراردادهای مختلف تو آتلیه و خوندن برای ارشد خودم رو مشغول می کردم تا اینکه مهر ۹۰ کارشناسی ارشد قبول شدم و مشغول دانشگاه رفتن، من ۳۰ ساله بودم و همسرم ۳۴ ساله نه خونه ای خریده بودیم نه مسافرت لاکچری رفته بودیم (بهانه های بچه نیاوردن) نه بچه داشتیم😪
همون سال ۹۰، ۳ماه بعد از دانشگاه رفتن بعد چند سال تحقیق در مورد حجاب به این نتیجه رسیدم که محجبه بشم و در ماه محرم و هیات امام حسین علبه السلام از درگاه خداوند به خاطر عدم رعایت حجاب توبه کردم و با امام عهد بستم چادر سر کنم(انتخاب بسیار سختی بود برای کسی که سالها بد حجاب بوده) و از آقا خواستم بی دردسر و بدون آی وی اف از خداوند بچه سالم و صالحی به ما عنایت کنن.
👈 ادامه در پست بعدی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075