eitaa logo
دوتا کافی نیست
49.1هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
30 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
تربیت فاطمی... تـربـیـت فـاطـمـی بـر محور خداپرستی و بندگی خداوند است؛ حضرت‌ فــاطمه‌ زهرا(س) در هـمـه شـرایـط بـه فرزندان خود آمـوخـتـنـد کـه مـطـیع خداونـد باشند. ایـن نوع تـربـیـت، چــون هوشمند و مبتنی بـر آمـوزه های دینی است، موجب‌ شد که ائمه(ع) در تمام‌ شرایط زندگی خود بندگی خدا را بر هر چـیز دیگـری تــرجــیــح‌ دهــنــد. در شـیـوه تربیتی حـضــرت صدیقه‌ طاهره (س)، زمـنـیـه هـدایـت‌ تـمــــام فـرزنـدانــان و کل بشریت فراهم شده است. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
پاداش اخلاص شهید سلیمانی کار را برای خدا می‌کرد، تظاهر نداشت، لاف‌زنی نداشت؛ اوّلین پاداش دنیایی‌ای که خدای متعال به این اخلاص او داد، همین تشییع دَه‌ها میلیونی بود. این تشییع، اوّلین جزای اخلاص او در دنیا بود. ۱۴۰۰/۱۰/۱۱ ✨سالروز شهادت سردار دلها، شهید قاسم سلیمانی گرامی باد. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کدام بهتر است؟! ✨ قرآن یک آیه دارد، می‌گوید: «عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً» (بقره/ ۲۱۶)، تو ناراحت هستی، ولی خیر در آن هست. ... آقا بچّه آوردن بهتر است، یا بچّه نیاوردن؟ زن بگوید که چون بچّه آوردن درد زایمان دارد، نه، بچّه نیاوریم بهتر است. درد زایمان یک دردی موقّت است، یک شب، دو شب، چند ساعتی است، اما مادر شدن یک صفت و یک کمال برای انسان است. ✨بله، یک وقت خدا بچّه نمی‌دهد ... . خدا در قرآن دارد، می‌گوید: «به هر کس بخواهیم دختر می‌دهم، به هر کس بخواهیم پسر می‌دهیم، به هر کس، به افرادی هم بچّه نمی‌دهیم.» (شوری/ ۴۹ و ۵۰) هستند افرادی که آدم‌های خیلی خوبی هم هستند، ولی بچّه‌دار نمی‌شوند. آنجا که اراده‌ی خداست، ما تسلیم هستیم. ✨ اما آنجایی که اراده‌ی ما هست، مادر بودن ارزش است، درد زایمان هم سخت است، در انتخاب نباید بگوییم چون آن آسان است، پس مادر نشویم بهتر است، هر آسانی خوب نیست. روایت داریم به پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم وقتی چند تا کار را پیشنهاد می‌کردند، می‌فرمود: «کدام‌ها سخت‌تر است، هر کدام سخت است، آن را به من بدهید.» ✨ در جنگ خندق وقتی داشتند مسلمان‌ها دور مدینه خندق می‌کندند، به سنگ سفت که می‌رسیدند، می‌گفتند: «یا رسول الله این سنگ سفت است، ما نمی‌توانیم.» در سختی‌ها پیغمبر می‌آمد. فرق بین شاه و امام خمینی هزارها فرق است، یک فرقش این است که شاه خطر را که دید، در رفت و امام در خطر وارد ایران شد، رفاه‌طلبی کمال نیست. 📚 درس هایی از قرآن - ۸/ ۱۰ / ۱۴۰۱ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 پیام رهبر معظم انقلاب در خصوص جنایت امروز کرمان بسم الله الرّحمن الرّحیم دشمنان شرور و جنایتکار ملت ایران،‌ بار دیگر فاجعه آفریدند و جمع زیادی از مردم عزیز را در کرمان و در فضای معطّر مزار شهیدان، به شهادت رساندند. ملت ایران عزادار شد و خانواده‌های زیادی در سوگ جگر گوشگان و عزیزان خود غرق ماتم شدند. جنایتکاران سنگدل نتوانستند عشق و شوق مردم به زیارت مرقد سردار بزرگشان شهید قاسم سلیمانی را تحمل کنند. بدانند که سربازانِ راه روشن سلیمانی هم رذالت و جنایت آنان را تحمل نخواهند کرد. چه دستهای آلوده به خون بیگناهان و چه مغزهای مفسد و شرارت‌زا که آنان را به این گمراهی کشانده‌اند، از هم اکنون آماج قطعی سرکوب و مجازات عادلانه خواهند بود. بدانند که این فاجعه آفرینی پاسخ سختی در پی خواهد داشت باذن الله. اینجانب در عزای خانواده‌های مصیبت دیده با آنان همدل وهمراهم و صبر و تسلّای آنان را از خداوند متعال مسألت میکنم. روح مطهر شهیدان انشاءالله میهمان بانوی دو عالم و مادر شهیدان حضرت صدیقه‌ی طاهره سلام الله علیها است. با مجروحان حادثه همدردی میکنم و شفای آنان را از درگاه الهی خواستارم. سیّدعلی خامنه‌ای ۱۴۰۲/۱۰/۱۳ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
زنهای انسان ساز... عنایتی که اسلام به بانوان دارد، بیشتر از عنایتی است که بر مردان دارد. مردان بر ملتها حق دارند و زنها حق بیشتر دارند. زنها مردان شجاع را در دامن خود بزرگ می‌‌کنند. قرآن کریم انسان ساز است، و زنها نیز انسان ساز. وظیفه زنها انسان‌‌سازی است. اگر زنهای انسان‌ساز از ملتها گرفته بشود، ملتها شکست خواهند خورد، منحط خواهند شد. زنها هستند که ملتها را تقویت می‌‌کنند، شجاع می‌‌کنند. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌سربازانی برای امام زمان عج...😍 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
من متولد ۷۸م و دو خواهر و دو برادر دارم. برادرام و خواهر بزرگم، متولد دهه‌ی شصت هستن، هر سه تاشون پشت هم، بعد تولد خواهرم و تبلیغات سوء فرزند آوری پدر مادرم دیگه تصمیمی برای بچه‌ی چهارم نداشتن اما با بزرگ‌تر شدن خواهرم و تنها بودنش بین برادرای بزرگترش، بیشتر حس نیاز به خواهر رو به مامان و بابام اعلام می‌کرد و با دل شکسته کوچکش برای داشتن یه خواهر دعا می‌کرد تا اینکه من با فاصله ۱۱ سال به جمع شون اضافه شدم. 😁 و از اون جایی که خدا منو خیلی دوست داشت و نمی‌خواست سختی‌های خواهر بزرگترم رو تجربه کنم یه آبجی کوچک با فاصله سنی دوسال و سه ماه بهم داد که شد همبازی و انیس و مونس بچگی‌م😅 گذشت و گذشت خواهر بزرگم به سن ازدواج رسیده بود ولی هر خواستگاری به یک بهونه متأسفانه یه عیبی روی خواهر عزیز من می‌ذاشت و می‌رفت.😢 شرایط ازدواج براش مهیا نمی‌شد و اون ادامه تحصیل داد، حالا تحصیل کرده بودنش هم شده بود عیب😤 یکی می‌گفت دخترتون لاغره، یکی می‌گفت سبزه‌س، یکی می‌گفت جوش صورتش زیاده، یکی دیگه تحصیلاتش زیاده😣 همه‌ی این حرف‌ها فقط باعث رنجش و دل شکسته‌ی خواهر عزیزم می‌شد هیچ وقت گریه‌هاش رو توی اتاق جوری که کسی نفهمه یادم نمی‌ره😢 گذشت و من هم بزرگ شدم و هم قد و قیافه‌ی خواهرم ،بعضا به شوخی بهش می‌گفتن نکنه خواهرت از تو زودتر ازدواج کنه، اونم می‌گفت فکر کردن بهش رو دوست نداره، منم دوست نداشتم که باعث رنجش و حسرت خواهرم بشم. من توی دوران راهنمایی که بخاطر شرایط شغلی پدرم تهران بودیم، توی مدرسه می‌دیدم که بعضی از بچه‌ها مدام از قرارهاشون با دوست پسراشون تعریف می‌کنن و خب منم به صورت غریزی حس می‌کردم چقدر جالب و هیجان انگیزه داشتن یه همراه وقتی به اول دبیرستان رفتم، خبر ازدواج یه زوج جون ۱۷_۲۰ ساله رو شنیدم با خودم فکر می‌کردم چقدر جذابه با تمام وجودم، دوست داشتم چنین سرنوشتی داشته باشم ولی بخاطر خواهرم می‌ترسیدم. اون سال ما تازه ساکن شهر مقدس قم شده بودیم، من حرم حضرت معصومه می‌رفتم و برای خودم و خواهرم دعا می کردم و بعضی شب‌ها نماز شب می‌خوندم و برای تسهیل ازدواج جوانها دعا می‌کردم همین طور برای اون پسری که قراره در آینده همسرم بشه🤪 با همین نیت گذشت و تابستان سالی که من به پیش‌دانشگاهی می‌رفتم پدر و مادرم عازم سفر حج بودند و من و خواهر کوچکم به خانه‌ی پدربزرگ و مادربزرگ مون رفتیم. اون موقع هر دوتا داداشام متأهل بودن و هرکدوم سرخونه زندگی‌شون بودن، خواهرم بزرگمم خوابگاه دانشگاه شون بود و مشغول تحصیل در مقطع دکتری اون یک ماه سفر حج مامان و بابام باعث شده بود من یک ماه در خانه‌ی شهید پرور باشم هر روز با شور و شوق شاد کردن پدر و مادر شهید که دایی من بود از خواب بیدار می‌شدم، براشون چای و یا دمنوش آماده می‌کردم، دوست داشتم بهترین خاطره برای خودم و اون ها بمونه، با پدربزرگم که بزرگ محل‌شون بود به مسجد می‌رفتم، فقط نماز صبح رو بهم اجازه نمی‌دادن ولی همیشه همراه شون بودم. خدابیامرز پدربزرگم بخاطر بیماری دیابت چشمانشون چیزی رو درست نمی‌دید، هر موقع جایی می‌رفتن که تنها بودن من همراهشون بودم، هر جمعه نماز جمعه و هر پنجشنبه باید به بهشت زهرا می‌رفتن سر مزار دایی‌م و پدر و مادرشون و درگذشتگان... من توی اون مدت همراهی‌شون می‌کردم و خیلی چیزا از دایی شهیدم خواستم، اون موقع از اول ذی‌القعده تا دهم ذی‌الحجه رو چله‌ی دعای مشلول می‌خوندم برای تسهیل ازدواج جوان‌ها، من ۱۸ سالم بود و اینقدر حس نیاز به ازدواج داشتم که چه برسه به جوانایی که نزدیک ۳۰ سالشونه، بعضی شبا هم کنار عکس بزرگ دایی شهیدم می‌خوندم و دایی‌م رو واسطه‌ی برآورده شدن حاجتم قرار می‌دادم. اون تابستان نورانی من تموم شد و سال تحصیلی شروع شد و همون اول بسم الله معلمان محترم اتمام حجت کردن که کسی خواستگار راه نده، شما سال مهمی رو در پیش دارید و از این حرفا، برای من مهم نبود چون می‌دونستم که من یه سرنوشتی دارم مثل خواهرم اگه اون به ۳۰ سالگی رسیده، منم حتما مثل اون میشم. مامانم بهم گفت آخر هفته می‌خواد برای خواهرم خواستگار بیاد با تمام وجودم خوشحال شدم ولی یه ترسی توی وجودم بود که نشه که بازم خواهرم برنجه🙁 این در حالی بود که اول هفته یه نفر به قصد من زنگ زده بود برای امر خیر ولی مامانم گفته بودن چند روز دیگه تماس بگیرن😅 و بعد هم برای خواستگاری خواهرم یه نفر دیگه زنگ زده بودن. بعد از شب خواستگاری خواهرم، بعد از اقامه نماز جماعت خانوادگی، بابام بهم گفت می‌خوان بیان خواستگاری تو در عین ناباوری بغضم ترکید حالا گریه کن کی گریه نکن. 👈 ادامه در پست بعدی... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
شب خواستگاری من رسید جوانی خوب و مؤمن با خانواده‌ای مذهبی مثل پسر رویاهام، ولی به خودم گفته بودم تا وقتی جواب خواستگاری خواهرم معلوم نشه، منم جوابی نمیدم. خواهرم از زنجان محل تحصیلش می‌اومد و می‌رفت تا با هم به نتیجه رسیدن، خواستگار اون هم جوانی مؤمن و تحصیل کرده بود، بر خلاف خواستگارهای قبلیش لاغری اونو حسنش می‌دونستن و کلی از خواهرم تعریف می‌کردن و این شد که خواهرم هم سامان گرفت، بعد هم من😅 فاصله زمان عقد مون دو هفته بود، از زمان شروع خواستگاری ها تا عقدمون ۳ ماه طول کشید، کار خدا بود که همه چیز راحت و سریع سپری شد من تازه امتحانات ترم اولم تموم شده بود که عقد کردم، به کسی نگفته بودم جز مشاور مدرسه‌‌مون تا راهنمایی‌م کنن ایشون خیلی خانم ماه و نازنینی هستن و همسر یک شهید مدافع حرم و دختر شهید، بهم کمک کردن و خیلی نکات خوبی رو ازشون یاد گرفتم. بعد عید که صورتم کمی تغییر کرده بود بعضی معلم‌هایی که همیشه از زرنگی من و امید به موفقیت من توی کنکور سر زبانشون بود دیگه به زور جواب سلامم رو می دادن😁 ولی معلم‌های پرورشی بهم می‌گفتن خیلی خوبه که زود ازدواج کنین 😇 کنکور با موفقیت سپری شد و زمان انتخاب رشته رسید منم چون عاشق بچه داری و عمل به دستور حضرت آقا بودم که هم درس و هم فرزند پروری، رشته‌‌ای رو انتخاب کردم که هم به درد دنیا و آخرت بخوره هم سخت نباشه تا بتونم در کنارش به کارهای واجب‌ترم برسم و خدا رو شکر توی همون رشته هم قبول شدم رتبه‌ی خوبی گرفته بودم. زمان عروسی مون رسید ۶ ماه بعد از عقد مون که البته بازم رعایت کردم خواهرم با فاصله ۱۲ روز زودتر از ما رفتن سرخونه زندگی‌شون و بخاطر شرایط درسی‌ش با همسرش بعد عروسی ما رفتن خارج برای فرصت مطالعاتی منم تازه وارد دانشگاه شده بودم و هم تازه عروس بودم‌ بدون معطلی سه ماه بعد عروسی حامله شدم و همه چیزو سپردم به خدا و گفتم من بخاطر تو فرزند خواستم تو هم کمکم کن تا بتونم هم درسم رو بخونم و هم بچه داری کنم وقتی خبر بارداریم رو به مامانم گفتم، مامانم بهم خبر بارداری خواهرم رو توی کشور غریب داد، هم خوشحال شدم به خاطر بارداریش و هم نگران حال و روزش توی کشور غریب شدم توی ماه هفتم بود که کارش تموم شد و برگشت و به لطف خدا بچه‌ها مون به دنیا اومدن، مامانم بنده‌ی خدا یه سال دوتا دوتا سرویس جهیزیه خریدن و سال بعدش دوتا دوتا سرویس سیسمونی😅 من پسر داشتم و خواهرم دختر😍 بی اندازه از لطف خدا خوشحال بودیم چون ما با ۱۱ سال اختلاف سنی، شرایطی مشابه هم داشتیم و خیلی می‌تونستیم بهم کمک کنیم و با هم تجارب‌مون رو رد و بدل کنیم😇 من بعد تولد پسرم، دو ترم مرخصی گرفتم و بعد از تمام شدن مرخصی من بخاطر ایام کرونا دانشگاه مجازی شد و من به لطف خدا به راحتی می‌تونستم هم به پسرم و کارای خونه برسم و هم به درس و مشقم🤲 وقتی پسرم نزدیک دوسالش شد با همسرم تصمیم به فرزند بعدی گرفتیم، اولش گفتم صبر کنم تا درسم تموم بشه بعد که کمی گذشت و دیدم اگه می خواستم صبر کنم درسم تموم بشه خب اصلا بچه نمی آوردم خلاصه از خدا فرزند دیگه‌ای خواستیم و خداوند هم در بهترین زمان و شرایطی که داشتیم به ما پسر دیگه‌ای عنایت کرد این در حالی بود که من فقط به اندازه یک ترم از درس دانشگاه م باقی مونده بود خیلی شاد و خوشحال بودم از این لطف خدا 😇 طبق محاسباتم با بچه‌ی دوماهه میرفتم دانشگاه و پسر بزرگترم رو پیش همسرم و یا مادر همسرم و یا مامانم خودم می‌ذاشتم یکی دو هفته رفتم ولی دیدم داره به من، پسر کوچکم و پسر بزرگم فشار میاد و طبق اولویتم مرخصی گرفتم😁 از خواهرم هم بگم براتون که بعد حاملگی دومم اونم با اینکه در شرایط سختی بود مشغول پروژه و کارهای پایان‌نامه‌ی دکتری ولی بخاطر امر رهبری❤️ اونم از خدا طلب فرزند کرد و این بار پسر من ۳ ماه بزرگ‌تر از دختر خاله‌ش شد😅 خدای مهربونم به برکت سختی‌هایی که خواهرم بخاطر کارای سخت پایان نامه و ضعف‌های دوران بارداری‌ش مزدش رو داد و مقاله‌ی پایان نامه‌ش در یکی از مجلات علمی معروف دنیا چاپ شد 😇🤲 من هم از خدا می‌خواهم که بتونم مثل خواهرم در کنار تحمل سختی‌های بچه داری، درس هم بخونم و به جامعه اسلامی هم به عنوان یک زن و هم به عنوان یک مادر خدمت کنم خواهرم همیشه می‌گه اگه خیلی دیر تر از زمان دعاهای من به دنیا اومدی ولی توی لحظه‌هایی که بیشتر به خواهر نیاز داشتم کنارم بودی شرایطت مثل خودم بود و بیشتر از هر موقع دیگه لذت خواهری رو چشیدم 😍 از خدا فقط بخوایم، زمان و شرایطش رو خودش بهتر از ما می‌دونه واقعا این خدا پرستیدنی نیست؟😍😍🤲 اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👌 «ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
در خدمت پدر و مادر.... خدمت به پدر و مادر، در زندگی حاج‌ قاسم پررنگ بود. حاج‌ قاسم در روستای قنات ملک در رابُر کرمان به دنیا آمد؛ روستایی کوهستانی که بیشتر اهالی‌اش به دامداری مشغول‌اند. از روستا تا کرمان، دو ساعت راه است. حاج‌قاسمی که شاید یک‌دهم عمرش کنار خانواده‌اش نبوده، حتی زمانی‌که دائم در سوریه و لبنان و عراق بود، با همه‌ی مشغله کاری که داشت، ماهی یک‌ بار می‌رفت کرمان، و از آن‌جا خودش را به قنات ملک می‌رساند. پنجشنبه گاهی با آخرین پرواز، یعنی یازده‌و‌نیم شب، از تهران به کرمان می‌رفت و جمعه‌شب یا با پرواز پنج صبح شنبه بر می‌گشت تا هفت صبح سر کارش باشد. رفت‌وآمد از کرمان به روستا، چهار ساعت زمان می‌برد. سه ساعت هم پرواز به کرمان و تهران است. فقط هفت ساعت توی راه بود. همه این سختی را به جان می‌خرید تا به پدر و مادرش سر بزند. آن‌جا هم که می‌رفت، در خدمت پدر و مادرش بود. پای پدر و مادرش را می‌بوسید. آن‌جا دیگر فرمانده‌ی نیروی قدس نبود؛ خودش را غلام پدر و مادرش می‌دانست. گاهی پدر و مادرش را به مشهد می‌برد. آن‌جا هم در خدمت پدر و مادرش بود. آن‌ها اواخر ویلچری بودند. اجازه نمی‌داد کسی پدر و مادرش را به حرم ببرد. یک‌ بار ویلچر پدر یا مادرش را می‌برد؛ برمی‌گشت ویلچر دوم را می‌برد. 📚حاج‌ قاسمی که من می‌شناسم کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075