﷽
---
وقتش رسیده که در دنیای مادرانهام، از شما بنویسم!
از شما، که پشت صحنه نادیدنی مادرانگیهای مایید
شما که حتی حوصله تان نمیکشد همین چند خط را بخوانید، وقتی به اندازه یک صبح تا شب فشار و تلاش برای تأمین زندگی ما -آن هم نه هرطوری و هرجایی، بلکه پاک و حلال- خستهاید.
چهرهتان نشان نمیدهد اما فکر نکنید ما نمیدانیم پشت آن چشمهای بیرمق و آن لبخندهای کمرنگ، چند لشکر فکر و دغدغه و نگرانی درحال پیکارند؛
ما زنها استاد فهمیدن چیزهای نگفتهایم.
به روی خودمان نمیآوریم تا به مردانگی و قدرتتان خدشه وارد نشود اما میدانیم خطکش های "مرد خوب بودن در ابعاد فردی، خانوادگی و اجتماعی" چطور دارند یکی یکی مو و محاسن شما را سپید میکنند.
فکر کن… قرار باشد هم بیرون از خانه تمام توان و استعدادهایت را بچلانی تا مبادا کم گذاشته باشی برای جامعه، هم خانه که میآیی طوری باشی که بانو خستگی سروکله زدن با بچهها و کار منزل را با نگاه و گوش دادنهایت کمی زمین بگذارد، هم، چون کارشناسان تربیتی میگویند که لازم است پدر با بچهها بازی کند آن هم از نوع تحرکی، نیمه جان باقی مانده را بگذاری برای کولی دادن به بچهها که مبادا شخصیت و تربيتشان آسیب بخورد، هم در امور منزل کمک کنی تا به اسلام و اخلاق عمل کرده باشی، هم برای سلامت خودت وقت بگذاری چون پشت و پناه یک خانواده ای!
راستی هرگز نگفتهایم اما…با هر تاری که از موهای شما سفید میشود، یک ستون در دل ما میلرزد…
فکر نکنید چون هایوهوی فمنیستها همهجا را پر کرده که "چه نشستهاید که مادرها برای خودشان وقت و تفریح اختصاصی ندارند"، ما حواسمان نیست که شما هم ندارید!
ته تفریحتان این است که لم داده روی مبل، درحالی که یکی از سرتان بالا میرود یکی از پا، برای رهاشدن از فشارهای بیرون چند دقیقه ای با چشمهای نیمه باز سرتان برود توی کانالهای خبری! هرچند اخبار هم با شما نامهربان است و ناگزیر همه خستگی و خشمتان میشود شمشیرهای فروت نینجا یا پرتابهای انگری بردز یا ته تهش، شلیک های کال آو دیوتی…
آن هم که ما میآییم کنارتان، چایی را میدهیم دستتان و در گوشتان میگوییم "وقتی تو با این سن و وجاهت سرت تو گوشی و بازیه از بچهها چه توقع!" و شما ناچار از این هم میگذرید و غرق در فکر اجاره آخر ماه و تعمیر ماشین و قسط مدرسه بچهها، چای را تلخ سرمیکشید…
قهرمانهای ساکت و بیادعای ما!
هرگز نگفتهایم اما ما همیشه تلاشهایتان را -ولو کوچک و کوتاه و تصنعی- دیدهایم.
ما نگفتهایم اما عميقاً قدردانتان هستیم.
قدردان تلاش برای درک بالا و پایین شدنهای روحی و خُلقی مان
تلاش برای فهمیدن مشکل وقتی شانه بالا می اندازیم و میگوییم "هیچی، چیزی نیست!"
و تلاش برای گوش دادن به جای مشاوره و همدلی به جای ارائه راه حل!
ما حتی قدردان آخر هفته هایی هستیم که دل خودتان فقط کنج خانه و استراحت و قرمه سبزی میخواهد اما با ما، با یک ساندویچ کوکو و کوهی از وسایل، با تنفر از خیابان و رانندگی و ترافیک، راهی میشوید بیرون.
راستی
حلال کنید ما را وقتی شما یکی دوبار در سال به بهانه بیماری، فرصتی برای بیرون آمدن از پشت نقاب سنگین مردانگی و صلابت و ابراز خستگی و رنج و نیاز به مراقبت و توجه پیدا میکنید و ما در گروههای دوستانهمان، مینویسیم "باز شوهر من مریض شد و اداهای بچگانه ش شروع!"
مردهای زندگی ما
پدرهای فرزندان ما
بهشت خانههای ما با شما رنگ و قوام گرفتهاست و بودنتان بزرگترین دلگرمی و پشتوانه دنیای ماست.
عمرتان پربرکت و بلند!
دعا کنید بتوانیم همراه شما، به لطف و مدد خدا، باوجود همه نقصها و کاستیهایمان، پسرانی تربیت کنیم بزرگمرد و جوانمرد!
#روزمردمبارک #روزپدرمبارک #پدر #روزپدر #روزمرد #پدرم_بااقتدار😅 #همسرانه #میلاد_امام_علی_علیه_السلام
پینوشت:
برخی قسمتهای متن، از کتاب "گشتیم نبود نگرد نیست" از ژانر کتب تخیلی اتخاذ شده است 😉🙃
🖋هـجرٺــــ
@hejrat_kon
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#استاد_قرائتی
📌یکی از حقهایی که بچه بر پدرش دارد این است که پدرش روبروی بچه، مادرش را توهین نکند. یعنی اگر هم ناراحتی دارند عروس و داماد یا زن و شوهر روبروی بچه هیچی نگویند.
📌اگر کلمه زشتی را پدر روبروی بچه به مادر گفت یا کلمه زشتی را مادر روبروی بچه به پدر گفت، اینها حق را انجام ندادهاند. حق فرزند بر پدر و مادرش این است که اگر ناراحتی دارند ناراحتیشان را روبروی بچه اظهار نکنند.
#تربیت_فرزند
#آداب_همسرداری
#خانواده_مستحکم
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
تبعیض علیه پدران را کنار بگذارید.😅
🌺🍃روز پدر مبارک.🍃🌺
#روز_پدر
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#آیت_الله_حائری_شیرازی
✅ دریا...
پدر وقتی خوشاخلاق و با تحمّل و با حوصله باشد؛ بچه با شخصیت میشود.
حوصله پدر، حوضی است که بچه در آن رشد میکند. بچه، مثل «ماهی» است و حوصله پدر مثل حوض. 🐠
آن پدری که حوصلهاش زیاد است؛ مثل دریاچه است و بچّه تا حدِّ ماهیهای دریاچه رشد میکند و بزرگ میشود. 🐟
پدری که از این هم با حوصلهتر است، مثل یک دریاست. بچّه مثل ماهی در دریا به اندازه نهنگ قدرت و جرأت پیدا میکند. 🐋
شما ببینید حسینبنعلی علیه السلام فرزند دریاست. در دریایِ حوصله پدرش و جدّش رشد کرده است، از این جهت است که یک شخصیّت زنده بزرگ است. 🌊
#سبک_زندگی_اسلامی
#تربیت_فرزند
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#پیام_مخاطبین
✅دور زدن موانع ازدواج به سبک جوانان
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#موانع_ازدواج
#سختگیری_والدین
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#پیام_مخاطبین
✅ برای خدا...
من خانمی ۳۸ ساله هستم که در سال ۸۳ با مهریه ۱۴ سکه زندگی مشترکم رو شروع کردم. بعد از کارشناسی دیگه ادامه تحصیل ندادم و پیش بچه ها بودم.
چهار فرزند دارم. خیلی زندگیم رو دوست دارم و ما در خانواده به هم محبت زیادی داریم...
خیلی ها به من میگن تو بیش از حد به حرف همسرت گوش می کنی و.... اما دوست دارم این حرف به همهی کسایی که تو زندگی گذشت می کنن و حرف من می خونن بگم که....
وقتی برای خدا کاری رو می کنید زندگیتون زیباتر و زیباتر می شه، به خدا من از صبوری هام ضربه نخوردم که هیچ، واقعا باعث شده تو زندگیمون همیشه محبت و احترام پابر جا باشه....
فقط نیتتون درست کنید. صبر به خاطر خدا....مهریه کم به خاطر خدا....فرزندآوری به خاطر خدا و....
می بینید اصلا دنیای شما با همه فرق داره. اون قدر که من اصلا نمی تونم خیلی جاها بگم که شاید اونا دلشون بسوزه....
نمی دونم چرا دوست داشتم این تجربم رو به شما بگم. سرلوحه زندگی من این آیه است...آیه ۳۴ سوره فصلت:
" و هرگز نیکی و بدی در جهان یکسان نیست، همیشه بدی (خلق) را به بهترین شیوه (که خیر و نیکی است پاداش ده و) دور کن تا همان کس که گویی با تو بر سر دشمنی است دوست و خویش تو گردد."
#سبک_زندگی_اسلامی
#خانواده_مستحکم
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#ارسالی_مخاطبین
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم»
#برکت_خانه
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#پیام_مخاطبین
آقایان و خانم ها!
هر فرزند شما یک نسل از دوستان و شيعيان امیرالمؤمنین علیه السلام خواهد شد که ان شاء الله تا روز قیامت تداوم خواهد داشت.
برای این مهم، فداکاری کنید!
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
10.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ ستون خانواده....
👈 الهی هیچ وقت اون روزی نیاد که بچه ها، به خاطر بحران جمعیت و سالخوردگی جمعیت مجبور به کاری بشن که نباید....😔
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۶۴۲
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#بارداری_خداخواسته
#سختیهای_زندگی
#سبک_زندگی_اسلامی
#قسمت_اول
تا من یادم میاد، پدرم همیشه خارج از ایران بود که بعد از یک سال یا بیشتر برمیگشت و مادرم هم که ایرانی متولد خارج بود، ۱۵ سالش که بوده، بعد از انقلاب برمیگردن ایران...
من صبوری رو از مادرم یاد گرفتم چون که مادرم بشدت صبور بودن تا یادمه خدا رحمت کنه مادر بزرگم رو(مادر پدریم) تا زنده بود پیش ما زندگی میکرد، مادرم خیلی دوستش داشت با اینکه به خاطر سختی هایی که کشیده بود، خیلی کم حوصله بود، ولی مادرم جوری باهاش رفتار میکرد که انگار مادر خودشه...
شاید خیلی وقتها تو خونه چیزی برای خوردن نبود ولی مادرم هیچ وقت گلایه نمیکرد، به سختی چیزی جور میکرد. اون هم مادری که تو نازونعمت بزرگ شده بود.
پدرمم که نبودن بیشتر اوقات، و اگه کار میکردن و پولی میفرستادن، برای کل اهالی روستا میفرستادن، چون همه فامیل بودیم و درآمدی نداشتن.
کلاس پنجم که بودم خواهر بزرگترم که ۱۵ سالش بود عقد کردن، بعد از اینکه ۱۱سالم شد یه خواهر کوچولو خدا بهمون داد که همه روستا خیلی دوستش داشتیم، چونکه دیگه بچه ی کوچیک کم بود.
خواهرم دوساله شد که خانواده شوهرم اومدن خواستگاری، بابام هم نبود مادرم بهش زنگ زد قضیه رو گفت بابام قبول نکرد گفت دخترم کوچیکه و فقط ۱۳ سالشه ولی اونا اصرار کردن که الان که نمیخواد عقد کنند فقط اسمش باشه، بعد از دو سال عقد کنند با اصرار من، پدر ومادرم هم قبول کردن ...
یه روز که با دخترعموم داشتیم روزنامه دیواری درست میکردیم بمناسبت میلاد پیامبر ص، خانواده آقام اومدن و یه نشونه آوردن و ما نامزد شدیم. جالب اینکه با اینکه تو یه روستا بودیم و فامیل ولی همدیگه رو خوب نمی شناختیم.
همسرم بعد از راهنمایی، تو یه شهر دیگه درس میخوندن و دیر به دیر میومدن روستا، تو همون دوران بیشتر آشنا شدیم تا اینکه من سوم راهنمایی رو تموم کردم و پدرم هم از خارج برگشتن، من موافق دوسال نامزدی نبودم تا اینکه تصمیم گرفتیم تا پدرم برگشتن عقد کنیم. تقریبا ۱۴ سالم بود که عقد کردیم.
دوران عقد هر دو در حال درس خوندن بودیم همسرم تو یه شهر دیگه، منم تو روستا، تا اینکه بعد از یک سال و نیم پدرم باز برگشتن و بعد از یه ماه، برادر بزرگم که ۱۹ سالش بود فوت شدن😔 خیلی بهمون سخت گذشت، از بس برادرم مهربون بودن و همیشه کمک حال همه، پدرم دیگه نتونست کار کنه کل موهای سرش تو اون چند ماه سفید شد، مادرم هم خیلی بی تابی میکرد.
خواهرم کوچیکم چهار سالش بود، یک سال که از فوت برادرم گذشته بود، می فرستادمش پیش مامانم میگفتم بهش بگو برامون یه نی نی بیاره، مامانم هم بغلش میکرد و میبوسیدش.
بعد از یه سال و خوردی از فوت برادرم، مادرم که چهل سال داشت حامله شد الحمدلله، خداروشکر خدا یه برادر بهمون داد، منم اخرای بارداری مادرم عروسی کردم با سلام و صلوات راهی خونه مادر شوهر شدیم😀
یه خونه تو روستا ساخته بودیم، اما چون کامل نبود اول عروسی رفتیم یه مدت خونه مادرشوهرم تا اینکه خونه مون یه کم کامل شد ولی کامل کامل نه، رفتیم خونه خودم ...
چون هر دو بچه خیلی دوست داشتیم جلوگیری نکردیم و زود حامله شدم، سه ماهه بودم که رفتیم یه شهر دیگه، و چون پول پیش نداشتیم طلاهایی که تو عروسی بهم داده بودن، فروختم برا پول پیش خونه...
تازه وارد پیش دانشگاهی شده بودم که دو روز بعد از اومدن به شهر جدید، یه روز صبح که برا نماز بلند شدم، حالم بد شد. جایی هم بلد نبودیم، هر مطبی میرفتیم دکتر نبود و نمیگفتن که برو زایشگاه تا اینکه تا عصر درد کشیدم و سقط شد. تا چند وقت خیلی حالم بد بود تنها و غریب تو یه شهری دور از خانواده با وضع مالی خیلی بد...
بالاخره اون دوران سپری شد و منم درسم تموم شد، امتحان کنکور رو دادم و تصمیم گرفتیم که بچه دار بشیم. چند ماه بعدش حامله شدم، کار شوهرم هم تویه شهر دیگه افتاد و منم دانشگاه همون شهر زدم باهم رفتیم اونجا...
دوران حاملگیم با ویار سخت گذشت، میگفتم اولی بره مدرسه، بعدی رو میارم. بعد از تحمل درد زایمان، آخر سر بردنم اتاق عمل برای سزارین، میگفتم رضایت نمیدم، گفتن چاره ای نیست، سزارین نشی، بچت میمیره...
دخترم با روش سزارین بدنیا اومد و با خودش کلی برکت تو زندگیمون آورد. قبل از تولدش وام گرفتیم ماشین خریدیم.
👈ادامه در پست بعدی...
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075