eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.9هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.2هزار ویدیو
30 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
ایام محرم، فرصت مناسبی برای مطالعه کتاب کم نظیر است. این کتاب که پرمخاطب ترین اثر است، حاوی نکات بدیعی پیرامون تحلیل است که احتمالاً در جای دیگری نشنیده اید. شما را به ضیافت مطالعه این کتاب ارزشمند دعوت می کنیم. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۲۳۳ من یه مادر ۳۷ ساله هستم و سه فرزند دارم. فکر میکردم دیگه نمی تونم فرزند بیارم به خاطر سنم... ولی با خوندن مطالب مفید دوستان متوجه شدم که اینطور نیست. به امید خدا میخوام ظرف ۲ سال آینده یه فرزند دیگه ام داشته باشم. خدمت اون عزیزی که میخواستن از شرایط خانومها با فرزندان زیاد بدونن بگم که من کاملا دست تنها هستم از خانواده ام دورم ولی واقعا مدد خداوند رو تو لحظه لحظه زندگی دیدم و البته که سختی هست، ضعف بدن، بی خوابی، خستگی ولی وقتی صدای خنده های بچه هام که وقتی ۵ دقیقه دراز کشیدم که ریکاوری بشم و اونام از فرصت استفاده میکنن و از سر و کولم میرن بالا و منم مجبور میشم قلقلکشون بدم تا برن، تبدیل به قهقه های کوکانه میشه تمام خستگیا از بین میره... وقتی حواسم نیست و فسقلیا محبتشون گل میکنه و میان یه بوس میکنن و فرار میکنن انگار دنیا رو بهم میدن یا اون موقع ها که دختر ۷ سال ونیمم صبح زودتر از همه از خواب پا میشه و سعی میکنه برادر و خواهر کوچولوش رو آروم نگه داره که من بخوابم، منم زیر چشمی میبینم که میره تو آشپزخونه و کاملا ادای من رو درمیاره و مثل یه مامان تمام عیار رفتار میکنه اون لحظه رو با هیچی نمیشه عوض کرد... ما هم مثل همه وضع مالی آنچنانی نداریم همسرم یه کارمند ساده هستن ولی خدا رو شکر خودش می رسونه من هم تا جایی که بتونم صرفه جویی میکنم و سعی میکنم همه چی رو برنامه باشه ... حالا لباس مارک ‌نمیخرم برا بچه ها لباسای ارزون و ساده میگیرم اونام شکر خدا جوری بار اومدن به این چیزا توجه ندارن فقط دنبال بازی هستن... نکته مهم و آخر اینکه دختر اولم تا سه سالگی تنها بود و کاملا وابسته و بچه ایی که زیاد گریه میکرد و غُر میزد با اومدن داداشش یه دفعه تبدیل شد به یه دختر مستقل... پسرمم با اومدن خواهر کوچولوش زود مستقل شد و نکته جالب این که اون دوتا بچه هام تا دوسالگی خودم غذا میدادم و کاراشون رو میکردم ولی فرزند سومم در کمال تعجب از یکسالگی خودش غذا میخوره و خودش تو لیوان آب میخوره، حتما هم باید لیوان شیشه ایی باشه😅 الان که ۱۵ ماهه است خیلی مستقله خیلی و این به خاطر وجود خواهر و برادر بزرگترشه ... خلاصه که شادی فضای خونه به سختیای که میکشیم می ارزه... والبته و صد البته خداوند خلف وعده نمیکنه و واقعا روزی هر بچه با خودش میاد... از خدا میخوام خدا به همه منتظرای فرزند، فرزند صالح عطا کنه و کمک کنه ما هم بتونیم بندگان خوبی براش تربیت کنیم که سرباز امام زمان باشن انشالله 🌺 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
محرم را چگونه تاب بیاورد، مادری که پسری شیرخواره و دختری سه ساله دارد... #یا_حسین #رقیه_علیهاالسلام #علی_اصغر_علیه_السلام #عطش instagram.com/dr.mother8
✨پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله: ‌ "براى هر حاجتى كه داريد، حتى اگر بند كفش باشد، دست خواهش به سوى خداوند متعال دراز كنيد؛ زيرا تا او آن را آسان نگرداند، آسان (برآورده) نشود." ‌ 📚 بحارالانوار، ج ۲۳، ص ۲۹۵ کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
1_99693048.aac
1.05M
✅ خانواده سنت الهی است... 📌در این برهه از زمان روی مسئله خانواده تکیه کنید. دشمن بشریت تصمیم گرفته نظام خانواده را از بین ببرد. ازدواج های دیرهنگام و سخت و فرزندآوری کم بنیان خانواده را متزلزل خواهد کرد. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
👌«فرزند بیشتر، زندگی شادتر» 😍 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
⚠️جز خدا پناهی ندارد... چندی پیش پس از سخنرانی ... راهی محل استراحت بودم که جوان راننده از زندگی‌اش ‏برایم صحبت کرد. می‌گفت بعد از به مقصد رساندن شما می‌خواهم به همراه همسرم ‏برای سقط جنین به مطب دکتر برویم! وحشت‌زده پرسیدم: جدی می‌گویی؟ گفت: بله. ‏از او خواستم چند دقیقه توقف کند تا در خودرو با هم صحبت کنیم. او پذیرفت. اشک ‏در چشمانم حلقه زد. به او گفتم: چرا می‌خواهید بچه را سقط کنید؟ گفت: وضعیت ‏زندگی‌ام دلخواه نیست. با همسرم به این نتیجه رسیدیم که چند سالی صبر کنیم، بعد که ‏وضعمان بهتر شد، بچه‌دار شویم! گفتم: سن شما چقدر است؟ گفت: ۲۲ سال به او گفتم: با خودت فکر کن ۲۲ سال پیش، هنگامی که در رحم مادر بودی، اگر همین ‏تصمیم امروز شما را مادرت در مورد تو به‌کار گرفته بود، حالا چه سرنوشتی داشتی؟ در ‏آن صورت تو الان زنده نبودی ... خدا می‌دانست تو چقدر به حمایت ‏او نیازمندی. به همین خاطر به همه‌ی پدران و مادران، از جمله پدر و مادر تو دستور ‏داده بود که آدم‌کشی نکنند و از سقط جنین بپرهیزند. بر اثر پیروی آنها از دستور خدا، ‏تو زنده ماندی. اینک بچه‌ای که در رحم همسر توست همان حال ۲۲ سال پیش تو را ‏دارد. او جز خدا پناهی ندارد و اهل بیت علیهم السلام به ما سفارش کرده‌اند: بترس از ‏ستم به کسی که جز خدا پناهی ندارد.‏ ‏... تو برای نداشتن اندکی پول به انجام کاری رو می‌کنی که همه‌ی درهای رحمت خدا را ‏بر تو می‌بندد. مورد نفرین خدا و فرشتگان قرار می‌گیری. زندگی‌ات تلخ و ناگوار ‏می‌شود. گرفتاری‌های پیش‌بینی نشده، یکی پس از دیگری به سراغت می‌آید و نمی‌دانی ‏از چیست. هر کدام را که برطرف می‌کنی، گرفتاری دیگری به‌وجود می‌آید و همه از ‏نکبت این گناه است...‏ بگذار برایت ماجرایی نقل کنم:‏ چندی پیش زنی از شهرستان ... تماس گرفت و گفت: در جلسه سخنرانی شما حضور ‏داشته‌ام. می‌خواهم درباره‌ی سقط جنین حکایت زندگی‌ام را به شما نقل کنم. من دو ‏فرزند داشتم. سومی را سقط کردم. بعد از سقط بار دیگر حامله شدم. قصد داشتم این ‏را هم سقط کنم. بعضی از دوستانم گفتند: از این گناه بپرهیز. مبادا خدا به تو غضب کند ‏و یکی از بچه‌هایت یا شوهرت بمیرد! خندیدم و آنها را به مسخره گرفتم و دومین بچه‌ام ‏را هم سقط کردم. به خدا قسم هنوز از سقط فرزند دومم چند ماهی بیش نگذشته بود ‏که شوهرم بر اثر یک بیماری ساده، در زمانی کوتاه نحیف و ضعیف شد و در جوانی ‏مُرد.‏ از این ماجرا عبرت بگیر. هنگامی که بعدها شما دارای چند فرزند شوی، روزی همه‌ی ‏آنها خواهند دانست که شما در گذشته یک برادر یا خواهر آنها را کشته‌اید. آنها درباره ‏شما چه قضاوت می‌کنند؟ ... آنها شما را فردی خودخواه، ناامید از رحمت خدا، ناآشنا به ‏حقوق فرزندان و گناهکاری می‌شناسند که جرمش آدمکشی است!‏ آن جوان با شنیدن صحبت‌های من که به واقع دلسوزانه بود، دگرگون شد. بی‌درنگ به ‏همسرش تلفن کرد و گفت: به طور کلی از سقط بچه منصرف شدم. در هیچ صورت آن ‏را سقط نمی‌کنیم.‏ کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
دوتا کافی نیست
محرم را چگونه تاب بیاورد، مادری که پسری شیرخواره و دختری سه ساله دارد... #یا_حسین #رقیه_علی
#پیام_مخاطبین «اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ اللَّهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَةَالَّتى جاهَدَتِ الْحُسَیْنِ وَ شایَعَتْ وَ بایَعَتْ وَتابَعَتْ عَلى قَتْلِهِ اَللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ بچه بزرگ کنید برای امام زمان عج 🔹سختی ها رو تحمل کنید... 📌نصف رئیس هیئت ها، هنوز ازدواج نکردند!! تو هیئت دارین چکار میکنید؟! کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
﷽ دستم روی چشمهایم، پرده پوشی کرده خوشت نمی‌آید دستم را می‌کشی عقب از پشت پرده‌ی اشک نگاهت می‌کنم متعجبی، شاید نگران... لبخند می‌زنم لبخند می‌زنی خودت را لوس می‌کنی بغضم را فرومیخورم؛ به حَسَب وظیفه‌ی مادری ام، نیم‌سوخته از قافله‌ی گریه کُن ها جدا می‌شوم، می‌تازم به سوی دنیای تو. . خوشت آمده هی دستم را میگیری میگذاری روی چشمهایم، هی میکشی عقب؛ و من هربار باید "دالی" بگویم و تو بخندی . روضه‌خوان رفته سراغ گهواره " لالایی کودکم لالا....." حسینیه‌ی دلم آتش می‌گیرد اشک داغ به چشمانم می‌جوشد می‌خندم! - مادری، دنیای تناقض هاست... - می‌خندی دلبری می‌‌کنی، با آن دو دندان تازه درآمده ات بس کن! آتش به جانم می‌زنی علی! علی... خنده‌هایت مرا فرو در آتشفشان قلب رباب می‌کند! ذوب می‌کند! بس کن!... سرت را به آغوش میگیرم که دیگر نبینم... بمیرم بمیرم سر، علی، نیزه... جایت چه خالیست در آغوشِ رباب، علی... علی هایمان به فدایت، علی... . . . از اشک چشمانم برمیدارم، میزنم به گونه‌ی تو بخند فرزندم... تو با ذوق میخندی، من با لبخندی کج، شانه‌هایم می‌لرزد... سهم من از ضجه‌ها و مویه‌های روضه‌ی حسین علیه السلام، همین لبخندهای گس، همین اشک‌های پنهانی... . . http://instagram.com/dr.mother8
✅ زمان‌های قدیم یکی از آرزوهایی که مردم داشتند این بود که اولاد زیاد داشته باشند. هنوز این برنامه‌های تحدید نسل و کنترل جمعیت نبود. 📌پدر و مادرها این اندازه دنبال خوشگذرانی نبودند که زحمت بچه‌داری نکشند، و خود داشتن اولاد زیاد یکی از افتخارات‌شان بود. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
#پیام_مخاطبین 🔰فرزندآوری زیاد با وجود نداشتن همسران همفکر و همراه امکان پذیر است؟! کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ چگونه فرزندانمان را، از آسیب ها و خطرات حفظ کنیم؟! کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
#ارسالی_مخاطبین 👌«فرزند بیشتر، زندگی شادتر» 😍 #نسل_حسینی کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
🔷 پیرو پیام های مکرر اعضای محترم کانال مبنی بر معرفی پزشک در زمینه زایمان طبیعی بعد از سزارین در شهرهای مختلف، تقاضا می گردد، در صورتی که در شهر محل سکونت خود، پزشکی را در این زمینه می شناسید با سایر مخاطبین به اشتراک بگذارید. 👈 شهرهای مورد نظر به شرح زیر می باشد: همدان کرمانشاه قم کرج قزوین رشت شیراز یزد اراک خوزستان بوشهر تبریز اردبیل کرمان زنجان ساری گرگان لرستان سمنان بابلسر 👈 جهت معرفی پزشک به آیدی زیر مراجعه نمایید @dotakafinist کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ توصیه خادم امام حسین علیه السلام به شیعیان بعد از نماز صبح بالاي سر اباعبدالله الحسين صلوات الله و سلامه عليه، صداي پيرمردي را شنيدم كه روي ويلچر نشسته بود و مرا صدا ميزد، پرسيد آشيخ اهل كجايي؟ گفتم اهل تهران... سر صحبت را مفصلا باز كرد و من را با حرف هايش متعجب كرد، خلاصه اي از اين گفتگو را نقل مي كنم: شاید بتوان گفت پیرترین خادم حرم اباعبدالله سلام الله علیه با ۹۰ سال سن باشد. اصالتا اهل یزد اما بزرگ شده ی عراق . ۵۰ سال موذن و مناجات خوان حرم امام حسین علیه السلام بوده است. از نیمه ی شب تا طلوع آفتاب بالای سر اباعبدالله سلام الله می نشیند، و شنیدم دوباره ظهر ها هم به حرم می آید ۱۲ فرزند داشت و معتقد بود که دشمن در حال نفوذ به بدنه ی شیعه با کم کردن جمعیت در ایران و عراق است و از شعار«فرزند کمتر، زندگی بهتر» به شدت گله مند بود... و تاکید عجیبی روی نسل آوری و فرزنددار شدن داشت.... از پیرمردهایی بود که آسید ابوالحسن اصفهانی رادرک کرده بود و جذب مقامات و کرامات و تشرفات این مرد عجیب و غریب بود. ميفرمود شما نميدانيد او که بود. می گفت چند نفر از انگلیس آمدند نجف سید ابوالحسن را بخرند جلویش یک بسته ی بزرگ گذاشتند، از آن ها پرسید این بسته چیست؟ گفتند پوند انگلیس. فرمود: بذاریدش زمین. دست کرد زیر تشکی که روی آن نشسته بود ۱۰ هزار پوند در آورد و فرمود این را به اربابانتون بدهید ما به پول شما احتیاج نداریم، انگلیسی ها گفته بودند ما نتوانستیم این یکی را بخریم... شاگردی سید هاشم حداد رحمه الله را کرده بود و می فرمود من نمی دانم اما خاصیت سید هاشم این بود که کلامش در قلب نفوذ و اثر مي كرد. 🔻اما نکته ای که خیلی مرا گرفت این بود که با تحیر عجیبی می گفت هر حاجتی داری از ابالفضل العباس بگیر، هر حاجتی داری، همه کاره ی امام حسین عباسه... گریه ی عجیبی می کرد. گفت تا به حال سه بار سنگ های حرم امام حسین رو توی این همه سال که من اینجا بودم عوض کردند اما جرات نداشتند به سنگ های حرم عباس دست بزنند، از بس صاحب جلال و جبروت است، می گفت شما ابالفضل رو نمی شناسید چیزهایی ما ديديم از قمر بني هاشم خیلی عجیب... و اشك بود كه از چشمانش روانه مي شد... يا كاشف الكرب عن وجه الحسين اكشف كروبنا بحق اخيك الحسين ✍ مکتوبات طلبه ای ساکن در نجف اشرف کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ حرمله زمان را بشناسیم‼️ 👌بسیار مهم و قابل تامل کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
🔰ناامنی در کنار خدا یا امنیت در مقابل خدا زهیر و شمر هر دو، هم در کربلا بودند و هم در صفین... در جنگ صفین، زهیر در کنار معاویه بود و شمر در کنار امیرالمومنین. زهیر در هر دو میدان صفین و کربلا بنا بر فطرت عمل کرد و شمر در هر دو، بنا بر طبیعت... زهیر در صفین به امر فطرتش رفته بود؛ چون میخواست به خاطر مظلوم با ظالم بجنگد، اما ظالم را اشتباه گرفته بود. شمر هم در هر دو میدان به دنبال قدرت بود. او هم اشتباه کرده بود و خیال می کرد که در کنار علی علیه السلام به قدرت دست پیدا میکند. هر دو در میدان کربلا اشتباهشان را اصلاح کردند. آنچه اساسی است این است که انسان همۀ زینتهای دنیا را فدای فطرت کند. امنیت بزرگترین زینت این حیات است. انسان باید ناامنی در کنار خدا را بر امنیت در مقابل خدا ترجیح دهد. شمر در عصر تاسوعا صدا زد: «أَيْنَ بَنُو أُخْتِنَا؟ » فرزندان خواهر ما کجایند؟ حضرت عباس علیه السلام جواب نداد. امام حسین علیه السلام به برادرش عباس فرمود: «أَجِيبُوهُ وَ إِنْ كَانَ فَاسِقاً» پاسخش را بدهید، اگرچه فاسق است؛ یعنی با اینکه میدانید فاسق است و نمیخواهید جوابش را بدهید، ولی باید جوابش را بدهید. حضرت عباس علیه السلام ناچار گفت: چه میگویی؟ شمر گفت: من برای تو و برادرهایت امان آوردهام. حضرت عباس علیه السلام امان نامه او را رد کرد. او امنیت در کنار شمر، عبیدالله و یزید را نخواست و ناامنی در کنار ذُریۀ پیامبر صلی الله را برگزید. در واقع میگوید: راحتی، آزادی، امنیت، شهرت، قدرت، عزّت، همه فدای تو... 📚آیینه تمام نما/فصل 2، درس‌های عاشورا/ صفحه 112 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
#ارسالی_مخاطبین 👌«فرزند بیشتر، زندگی شادتر» 😍 #نسل_حسینی کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۲۳۴ ۲۳ سالم بود که ازدواج کردم همسرم دبیر اموزش و پرورشه یه مرد بسیار صبور و باشخصیت از لحاظ مادی هیچ چیزی کم نداشتم ده ماه بعد از ازدواجم دچار یه مشکل شدم و رفتم بیمارستان... بعد با همسرم تصمیم گرفتیم بچه دار بشیم، به لطف خدا باردار شدم... دو هفته مونده به زایمانم، متوجه شدم قلب کوچولوی دخترم دیگه نمیزنه اون روز تلخترین روز زندگیم بود روزی که همسرم رفت و سیسمونی رو جمع کرد😭😔 چهل روز بعد عازم حج شدم و دقیقا روز چهلم دخترم پشت پنجره های مشبک دیوار بقیع به مادرمون زهرا گفتم اینبار بیشتر حست میکنم، مثل خودت جنینم از دست رفت... بمیرم که چقد سختی کشیدی مادر😭 حدود یکسال بعد دوباره به لطف خدا باردار شدم و بعد از دو ماه مجبور شدم در بیمارستان سقط کنم... وقتی برای سومین بارداریم ،صدای قلب جنینم رو شنیدم خدا رو شکر کردم و راهی خونه شدم. اما در کمال ناباوری و بنا بر حکمت و مصلحت خدای خوبم قلب این جنینم ایستاد و مجبور شدم برم بیمارستان... و دوباره من به نقطه سر خط برگشتم😔 دکترها نمیدونستن چرا این اتفاق میفته و من دیگه به هیچ جایی برای درمان مراجعه نکردم... بعد از مدتها پدرم راهی کربلا شد و متوسل شد به باب الحوائج ابالفضل العباس علیه السلام دو ماه بعد دخترم رو باردار شدم روزای بسیاااااااار سختی رو گذروندم و به قول اهل دل ها، دکتر عباس کار خودش رو کرد. دخترم توی یه روز زیبای تابستون به آغوش من و به زندگی ما گرمی زیادی بخشید. دو سال و نیم بعد تصمیم گرفتم برم خدمت اقا ابالفضل و ارباب دو عالم برای عرض ارادت و عرض تشکر رفتم و در مقابلشون زانو زدم رفتم ‌نجف،دلم برای غربت مولا میسوخت😔 وقتی برگشتم به اصرار من دوباره باردار شدم. شیعه نباید غریب می موند رهبرم امر کرده بود و من با اینکه بارداری بسیاااااار بدی داشتم دلم نمیخواست فردای قیامت شرمنده ی مولا بشم دل به دریا زدم و فرزند دومم به دنیا اومد خدا رو هزار بار شکر میکنم که تمام اون سختی ها رو پشت سرگذاشتم ناامید نشید بعد از هر سختی، آسانی است (ان مع العسر یسری) تا اقا ابالفضل و دارید غم نداشته باشید عزیزان، مولا هنوز بعد از هزاران سال غریب و تنهاست و رسالت ما تربیت نسل شیعه ست... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
#اسوه_حسنه 📌چه کسانی، چرا و چگونه ارزشها را تغییر می دهند؟! #سبک_زندگی #فرزندآوری کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
🏴 در ایام سوگواری اهل بیت و خصوصاً امام حسین علیهم السّلام چند شب درون خانه‎تان پرچم یا پارچه‎ی سیاهی بزنید و لباس سیاه به تن بچّه‎ها بکنید و دور هم بنشینید و خودتان چند بیت از همان نوحه‎های ساده‌ی قدیمی‎ بخوانید که به فطرت نزدیک‌تر است و با هم سینه بزنید. آن‎وقت ببینید خدا و اهل بیت علیهم السّلام از فضل و عنایت، با شما و خانواده‎تان چه‎ها می‎کند 🏴 امام حسین علیه السّلام ظهور محبّت است. ائمّه علیهم السّلام یک ماه محرّم را خیمه‎ی عزا می‎زدند و گریه می‎کردند. 🏴 کسی که در عزای امام حسین علیه السّلام بگرید یا بگریاند یا محزون شود، دیگر آتش دنیا و آخرت او را داغ نخواهد کرد. دوستان اهل بیت علیهم السّلام در مجلس ذکر امام حسین علیه السّلام مثل حضرت ابراهیم علیه السّلام هستند که خداوند آتش را بر او سرد کرد. 📚 مصباح الهدی کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
مرحوم حاج ملا اسماعیل سبزواری در کتاب عددالسنه کیفیت خواب مقبل را از حزن‌المومنین نقل نموده و فرموده که خود احقر در اصفهان در خانواده مقبل کیفیت خواب را به خط او نیز دیدم که خوابش را چنین نقل نموده است در سالی که زوار بسیاری، از اصفهان به جهت زیارت عاشورا عازم کربلا شدند و من مرد تهی دستی بودم،به یکی از دوستان خود گفتم که می‌ترسم بمیرم و آرزوی زیارت سیدالشهداء روحی له الفداء در دلم بماند، پس او دلش بر من سوخت و بر حال من رقت نمود، لذا گفت: اگر جز فقر، عذری دیگر نداری، بیا و برویم و تا کربلا مهمان من باش، من هم به اتفاق همه و این رفیق شفیق، روانه شدیم ولی در نزدیکی گلپایگان جمعی از قطاع‌الریق، شبانه بر سر زوار ریختند و همه را غارت نمودند و ایشان برهنه و عریان وارد گلپایگان شدند. بعضی قرض کردند و رفتند و من همان‌جا ماندم، نه اسباب رفتن داشتم و نه دل برگشتن، تا آنکه ماه محرم شد، حسینیه‌ای در آن‌جا بود که شب‌ها، شیعیان در آن مشغول عزاداری بودند، من هم در آنجا به سر بردم و شب و روز می‌گریستم. در اواخر شب خوابم ربود، و در عالم واقعه دیدم وارد کربلا شدم، و رفتم به جانب حرم که مشرف شوم و اذن دخول می‌خواستم. شخصی مرا مانع شد و به دست اشاره کرد که برگرد، که الان وقت زیارت کردن تو نیست، گفتم بنا نبود حرم جناب ابی عبدالله‌الحسین (ع) حاجب و مانع داشته باشد. هرکه خواهد گو بیا و گو برو کبر و ناز و حاجب و دربان در این درگاه نیست گفت ای مقبل در این لحظه، حضرت زهرا سلام الله علیها و مادرش خدیجه کبری و مریم و حوا و آسیه و جمعی از حورالعین، با جمعی از انبیاء به زیارت آمده‌اند. قدری تأمل کن، آن‌ها که فارغ شدند نوبت تو می‌شود، گفتم تو کیستی؟ گفت من ملکی هستم از جمله حافّین حول حرم مطهر، که دائم برای زوار استغفار می‌کنم. پس در این لحظه دست مرا گرفت و در میان صحن گردش می‌داد، جمعی را در صحن مقدس می‌دیدم که شباهت به اهل دنیا نداشتند تا اینکه رسیدیم به موضعی که در آنجا محفلی بود آراسته، و جمعی موقر با خضوع و خشوع نشسته بودند، آن ملک پرسید آیا اینها را می‌شناسی؟ گفتم نه، گفت اینها حضرات انبیاء هستند، که به زیارت حضرت سید‌الشهداء صلوات‌الله علیه آمده‌اند. آنکه بر همه مصدر (و مقدم) نشسته، حضرت آدم ابوالبشر صفّی‌الله است و آنکه در طرف راست او نشسته، حضرت نوح نجیّ‌الله است و در طرف چپش حضرت ابراهیم خلیل ا‌لله است و آن یکی شیث است و دیگری ادریس است و آن هود و آن صالح و آن اسماعیل و آن اسحاق و آن داوود و آن سلیمان و آن کلیم‌الله و آن روح‌الله است. در این اثناء دیدم بزرگواری از حرم بیرون آمده، در حالتی که دو نفر زیر بغل‌های او را گرفته بودند، پس همه انبیاء برخاستند و تعظیم او نمودند و آن بزرگوار رفت و در صدر مجلس نشست و بعد از لحظه‌ای سربلند کرد و فرمود محتشم را بیاورید. پرسیدم این بزرگوار کیست؟ گفت خاتم‌الانبیاء محمد مصطفی (ص) است. لحظاتی نگذشت که محتشم را آوردند و او مردی خوش سیما و کوتاه قد بود و عمامه ژولیده‌ای بر سر داشت، و چون وارد شد تعظیم کرد و ایستاد. حضرت رسول اکرم (ص) فرمودند: ای محتشم امشب شب عاشورا است، پیامبران برای زیارت فرزندم حسین(ع) آمده‌اند و می‌خواهند عزاداری کنند، برو بالای منبر و از اشعار دلسوز خود بخوان تا ما بگیرییم. به امر پیامبر اکرم (ص) منبری گذاشتند، و محتشم رفت در پله اول آن ایستاد، پیامبر (ص) اشاره کرد بالاتر برو، و در پله دوم ایستاد فرمود بالاتر برو تا آنکه در پله نهم منبر ایستاد حضرت فرمودند بخوان. مقبل می‌گوید حواسم را جمع نمودم ببینم محتشم کدام بند مرثیه را می‌خواند که از همه دلسوزتر است، شروع کرد به خواندن این بند:👇👇👇
کشتی شکست خورده طوفان کربلاء در خاک و خون فتاده به میدان کربلاء گر چشم روزگار بر او زار می‌گریست خون می گذشت از سر ایوان کربلاء از آب هم مضایقه کردند کوفیان خوش داشتند حرمت مهمان کربلاء عرض کرد یا رسول‌الله بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکید خاتم زقحط آب، سلیمان کربلاء صدای پیامبر (ص) به ناله بلند شد و رو به انبیاء کرد و فرمودند: ببینید امت من با فرزند من چه کرده‌اند، آبی را که خدا بر کلاب و ذئاب و کفار مباح کرده، امت من، بر اولاد من حرام کرده‌اند. پس محتشم شروع کرد به این مرثیه: روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار خورشید سربرهنه برآمد زکوهسار موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه ابری به بارش آمد و بگریست زار زار چون محتشم به این شعر رسید پیامبران همه دست بر سر زدند، محتشم رو به پیامبران کرده و گفت: جمعی که پاس محملشان بود جبرئیل گشتند بی‌عماری و محمل، شترسوار پیامبر (ص) فرمود بلی این جزای من بود، که دختران مرا در کوچه و بازار مثل اهل زنگبار بگردانند. محتشم سکوت کرد و ایستاد که پیامبر (ص) او را مرخص فرماید و از منبر به زیر آید. حضرت پیامبر اکرم (ص) فرمودند: محتشم هنوز دل ما از گریه خالی نشده است بخوان، محتشم شوقی پیدا کرد و به هیجان آمد که پیامبر (ص) میل دارد از اشعار او بگرید عمامه را از سر برداشت و بر زمین زد و با دستش اشاره نمود، به طرف قبر سیدالشهداء و عرض کرد: یا رسول‌الله منتظری من بخوانم و بشنوی؟ اینجا نظر کن این کشته فتاده به هامون حسین توست وین صید دست و پا زده خون حسین توست خاموش محتشم که دل سنگ آب شد مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد ملکی صدا زد، محتشم پیامبر غش کرد، لذا محتشم از منبر پایین آمد. چون رسول خدا (ص) به هوش آمد، ردای مبارک خود را به عنوان خلعت به او عطا فرمود. مقبل می‌گوید با خود گفتم خاک بر سرت، ای بی‌قابلیت، این همه شعر و مرثیه گفته‌ای، حال معلوم شد که پسند نشده، تو حاضر بودی و پیامبر (ص) اعتنا نفرمود به تو، محتشم را احضار فرمود و اضعار خود را خواند و پیامبران گریستند و به خلعت مفتخر گردید. پس خود را بسیار ملامت نمودم و راضی بودم که زمین شکافته شود و من بر زمین فرو روم و خواستم زودتر از صحن بیرون روم که مبادا آشنایی مرا ببیند و خجالت بکشم. چون روانه شدم، و نزدیک درب صحن رسیدم، دیدم حوریه سیاه‌پوش، از حرم بیرون آمد و دوان‌دوان رفت خدمت پیامبر (ص) و عرض کرد یا رسول‌الله (ص) دخترت فاطمه (س) می‌گوید: چرا دل مقبل را شکستی او هم برای فرزندم حسین (ع) مرثیه گفته است. در این هنگام فرمود مقبل بیا، دخترم فاطمه (س) میل دارد تو هم اشعار خود را بخوانی، مقبل می‌گوید بدین شعف چیزی نمانده بود، که جانم از بدنم برود، آمدم تعظیم کردم و رفتم بالای منبر، در پله اول ایستادم، حضرت نفرمود بالاتر برو فرمود بخوان. پس دانستم که میان من و محتشم، چه قدر فرق است، با خود خیال می‌کردم که در مقابل آن مرثیه‌های دلسوز و پر گریه محتشم چه بخوانم، یادم آمد که واقعه شهادت را از همه بهتر به نظم آورده‌ام سه شعر خواندم و عرض کردم یا رسول‌الله روایت است که چون تنگ شد بر او میدان فتاده از حرکت ذوالجناح از جولان نه ذوالجناح دگر تاب اسقامت داشت نه سید الشهدا (ع) بر جدال طاقت داشت هوا زباد مخالفت چه قیرگون گردید عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید بلند مرتبه شاهی زصدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد چون این شعر را خواندم، صدای شیون بلند شد، و پیامبر اکرم (ص) بر سر می‌زد و می‌گفت واولداه، که یک مرتبه حوریه‌ای صدا زد، مقبل بس است. فاطمه زهرا (س) روی قبر حسین (ع) غش کرد. مقبل می‌گوید از منبر فرود آمدم در دلم گذشت کاش مرا هم خلعتی مرحمت می‌کردند، که در نزد امثال و اقران، و نزد محتشم سرافراز می‌شدم. که ناگاه دیدم از حرم مطهر، جوانی بی‌سر، و با بدن پاره‌پاره، بیرون آمد، و از حلقوم بریده فرمود: مقبل دلت نشکند، خلعت تو را هم خودم می‌دهم.