eitaa logo
دوتا کافی نیست
50.4هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
32 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
👌«فرزند بیشتر، زندگی شادتر» 😍 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۳۴۴ من فرزند اولم رو بعد از اینکه ۶_۷ ساعت دردهای زایمان رو در منزل کشیدم به بیمارستان مراجعه کردم . در بیمارستان سِرُم وصل کردن و منو را روی تخت خوابوندن بعد از تعویض شیفت، مامای جدیدی اومدن. یکی از ماماهای عزیز اومدن و دستگاهی بنام nst وصل کردند تا وضعیت جنین رو ارزیابی کنند و در صورتی که ضربان قلب نرمال باشد به قول خودشان بهم در زایمان طبیعی کمک کنند. اما وصل کردن همانا و آژیر کشیدن دستگاه همانا بدون اینکه به من چیزی بگویند با پزشک زنان جهت سزارین تماس گرفتند و از همسرم نیز امضای سزارین رو گرفتند و اینگونه شد که فرزندم متولد شد اما پروسه بخیه زدن حدود ۴۰ دقیقه طول کشید و بعد از آن نیز تا رسیدن به هوشیاری مدتی گذشت و در طول این مدت نوزادم دائم جیغ زد. بطوریکه که اطرافیان نگران شده بودند بعد از زایمان نیز تا ۱۲ ساعت اجازه خوردن هیچ چیز نبود. از درد و رنج های بعد از زایمان که نگم براتون. البته عده ای هم هستند که از زایمان به شیوه سزارین راضی هستند اما من که اگه بمیرم دوباره حاضر به سزارین نمیشم😜 انگار من کلا آدم بد زخمی باشم از سزارینم خیلی اذیت شدم. ناگفته نماند که پزشک زنانی که کار سزارینم رو انجام دادم خانم خیلی خیلی متعهد' مومن و درستکاری بودن و توی کارشون هیچگونه کوتاهی نکرده بودن، مشکلات من مربوط به سیستم بدن خودم بود. بعد از زایمانم که به جهت پیشگیری از عفونت و... یکسری آنتی بیوتیک و داروهایی تجویز شد که معده نچندان مطلوب من رو نامطلوب تر کرد بطوری که دائم دچار رفلاکس میشدم و همچنین دچار کمبود شیر و ... ۴ سال بعد از زایمان اولم اقدام به بارداری کردم. اما این دفعه تصمیم داشتم طبیعی زایمان کنم. در دوران بارداری که برای انجام کنترل به مرکز بهداشت مراجعه کردم' ماماهای مرکز رو در جریان تصمیمم قرار دادم، اما با مخالفت اونها روبرو شدم. اصلا از نظر ماما کاری غیر ممکن بود و نشدنی... برای همین توی دفعات بعدی دیگه سعی کردم در این مورد باهاشون صحبت نکنم. در هفته ۲۰ بارداری یک سونو انجام دادم جهت بررسی چسبندگی رحم ' خانم دکتر بعد از انجام سونو من رو از این کار منع کردند و پیشنهاد دادن که اینجا شهرستانه و امکاناتش کمه اگر همچین قصدی داری برای زایمان به یک شهر بزرگتر برو. ماه های آخر بارداری به جهت اطلاع از اوضاع و اینکه آیا توی شهرستان ما چنین کاری صورت میگیره یا نه به پزشک زنان مراجعه کردم. وقتی موضوع رو به خانم دکتر گفتم ایشون پرسیدن چرا میخوای این کار رو بکنی؟ گفتم آخه میخوام بچه زیاد بیارم با خنده گفتن تا چهار تا رو که خودم برات راحت سزارین میکنم. گفتم نه من تصمیم خودم رو گرفتم آیا شما این کار رو انجام میدین یا من برم یه شهر بزرگ تر؟ ایشون هم که خیلی خانم محترم و البته خوش صحبتی بودن، برام کامل از خطرات این کار گفتن، از اونجایی که من قبلا کامل در مورد زایمان طبیعی بعد از سزارین مطالعه کرده بود، صحبت های خانم دکتر برام جدید نبود و از اونها مطلع بودم. در جواب خانم دکتر مهربون گفتم آیا شما به من تضمین میدین که در طول عمل سزارین برای من و فرزندم مشکلی پیش نیاد و یا اینکه فوت نکنیم؟ خانم دکتر گفتن نه هیچ وقت نمیتونم همچین ادعایی بکنم ولی درصد ریسکش کمتره منم گفتم آنچه از جانب خدا برای من تقدیر شده، قراره بهم برسه حالا چه با سزارین و چه طبیعی خلاصه اینکه ok رو از خانم دکتر گرفتم و ایشون موافقت کردن که اجازه زایمان طبیعی رو بهم بدن. ادامه در پست بعدی 👇👇 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۳۴۴ حالا نوبت این بود که یک مامای باتجربه پیدا کنم. بعد از کلی پرس وجو بالاخره به نتیجه رسیدم و مامای خودم رو انتخاب کردم. با ایشون قرار ملاقات گذاشتم( اولین روزی که وارد ماه ۹ شدم)، خانمی جدی و محکم بودن و علیرغم ترسی که توی دلشون بود با من موافقت کردن. قرار شد چند روزی پیاده روی کنم و مجدد برای معاینه بهشون مراجعه کنم. ولی جونم براتون بگه که چند روز بیشتر پیاده روی نکرده دردهای زایمانم شروع شد. از اونجایی که خانم ماما بهم گفته بود زود به بیمارستان مراجعه نکنی وگرنه ممکنه سزارینت کنن، صبر کردم و دردهام رو در منزل ماندم. زمانی که فاصله دردها ۵ دقیقه ای شد آماده شدم و به بیمارستان رفتم. توی زایشگاه که مدارکم رو گرفتن، گفتن خب باید سزارین بشی. گفتم نه من با فلان دکتر صحبت کردم. با خانم دکتر تماس گرفتن ولی دکتر گفت که نه بایستی برای اتاق عمل آماده بشه گفتم نه من حاضر نیستم برم اتاق عمل پس مدارکم رو بدین تا برم( توی شهرستان ما فقط یک بیمارستان وجود داره) خانم دکتر هم گفته بودن ازش امضا بگیرین اجازه بدین بره. حالا شما فکر کنید توی اون شرایط که دیگه مراحل نزدیک به زایمانه!! چه استرسی بهم وارد کردن، گوشی رو از خانم ماما گرفتم و به دکتر گفتم شما قول دادین و من روی حرف شما حساب کردم الان به نظرتون من توی این مراحل آخر میتونم برم جای دیگه ای...😭 وقتی اینجوری گفتم خانم دکتر در جوابم گفتن حالا بذار با سرپرست زایشگاه صحبت کنم بهت خبر میدم. بعد از چند دقیقه خانم دکتر مجدد تماس گرفتن و گفتن که نامه ای تنظیم بشه به امضای سوپروایزر بیمارستان و.. برسه و بعد خودم و همسرم انگشت بزنیم و تمام مسئولیت این کار رو به عهده بگیریم تا اگه مشکلی پیش اومد متوجه دکتر و پرسنل زایشگاه نباشه. بعد از انجام این مراحل خانم دکتر و خانم ماما اومدن و بنده رو بستری کردن. علیرغم تمام مسائل پیش اومده خدای مهربونم بهم خیلی خیلی کمک کرد و چندان دچار استرس و دلهره نشدم. خانم ماما اول همون دستگاه رو وصل کردن، بعد چند تا توپ و ... آوردن تا ورزش ها رو شروع کنیم. تا چند حرکت روی توپ انجام دادم دستگاه شروع کرد به آژیر کشیدن، دقیقا مثل دفعه قبل ولی این دفعه ماما دستگاه رو کند گذاشت کنار و گفت این نباشه بهتره ولی دیگه ورزش ها رو قطع کرد و گفت بهتره پروسه طبیعی طی بشه و بعد از حدود دو ساعت فرزندم بدنیا اومد. بلافاصله بعد از تولد، فرزندم رو چند چند دقیقه ای در آغوشش گرفتم بعد نافش رو قیچی کرد و لای ملحفه ای پیچید و بغلش کردم. تجربه شیرینی بود مخصوصا بعد از تجربه اولم که ساعت ها نتونسته بودم فرزندم رو بغل کنم. فرزندم رو در آغوش گرفتم و کل زمانی که توی اتاق ریکاوری بودم با هم بودیم. بعد همانطور در آغوش با هم به بخش منتقل شدیم. بعدا که از ماما پرسیدم شرایط دو زایمانم یکسان بود چرا اولی سزارین شدم ولی دومی نه در جوابم گفت اینکه در هنگام انقباضات رحمی، جنین دچار افت ضربان قلب بشه کاملا طبیعیه و اون زمان دستگاه آژیر میکشه ولی ماما ها اهل ریسک نیستن و با پیش آمدن این شرایط مریض رو ارجاع میدن به پزشک زنان و اتاق عمل و به همین ترتیب فرزند سومم رو نیز طبیعی بدنیا آوردم. من به شخصه از زایمان طبیعی خیلی راضی ترم چه در طول زایمان و همچنین بعد از زایمان، بلافاصله بعد از زایمان طبیعی بلند شدم و با پای خودم راه رفتم 'لباس پوشیدم' از بیمارستان خارج شدم و... که شرایط توی سزارین کاملا متفاوت بود. فرزند سزارینی من خوب شیر نمیخورد و بعد از زایمان دچار درد سینه و همچنین شقاق سینه شدم ولی برای دو فرزند دیگرم چنین مشکلاتی نداشتم. این مطلب رو نوشتم اول برای افرادی که دفعه اوله میخوان زایمان کنند و نمیدونن کدوم روش بهتره، دوم افرادی که سزارین شدن و میتونن شیوه طبیعی رو هم برای زایمان انتخاب کنند. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✨امام صادق علیه السلام: «هر که به یک از خدا راضی باشد، خدا هم به عمل اندک او راضی شود.» 📚 الکافی، ج۲، ص۱۳۸ 🏴شهادت جانسوز امام صادق عليه السلام را تسلیت عرض می کنیم. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
دوتا کافی نیست
🚨سقط جنین از اولین روز انعقاد نطفه حرام است. #جنایت_سقط_جنین #رزاقیت_خداوند ✅ حجت الاسلام دکتر
⚠️سقط جنین از لحظه انعقاد نطفه حرام است. مدتی پیش در بیمارستان کارگاه آموزشی برامون گذاشتن در رابطه با خانواده، وقتی مدرس از پرسنل شرکت کننده در کلاس پرسید که سقط جنین از چه زمانی مجازه؟ اکثر همکارا (چه درمانی و چه غیر درمانی) روی ماه چهارم توافق داشتن و برخی هم ماه اول و... رو اعلام کردن. وقتی استاد گفتن که از لحظه انعقاد نطفه این کار حرام هست همه ما متعجب شدیم و تا قبل از این دوره حکم این کار رو نمیدونستیم. جالبه حتی مذهبی هامون هم آگاهی نداشتن از این موضوع تا اینکه بعد از چند ماه یکی از دوستانم برای آزمایش بارداری اومد و جواب ایشون مثبت بود. علیرغم اینکه تصمیم جدی برای سقط داشت و ناخواسته باردار شده بود اما وقتی باهاش صحبت کردم و حکم شرعی این کار رو براش توضیح دادم از انجام سقط منصرف شد و الان به لطف خدا در ماه هفتم بارداری هست. انشالله که فرزندش سالم و صالح و از یاران امام زمان(عج) باشه. خواستم به دوستان بگم تا جایی که میتونید در مورد سقط و حکم اون اطلاع رسانی کنید. در پناه خدا باشید. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
📌دختر خانم، چهارسال، هشت سال و گاهی دوازده سال برای تحصیل در غربت در خوابگاههای شلوغ با حداقل امکانات زندگی کند اما وقتی پسری پیشنهاد ازدواج می دهد حتما باید خانه، امکانات و درآمد مکفی داشته باشد. خانواده دختر به زندگی سخت دانشجویی رضایت میدهند اما به زندگی مشترک ساده و صمیمی نه!!! کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
💢 راه را گم کردم. 🔹یک وقتی مرا بردند لرستان. یک روز یک جا من را فرستادند منبر دیدم دانشگاهی‌ها هستند، از مدارس جمع شده‌اند ... کمی برایشان صحبت کردم. وقتی می‌خواستم بروم جوانی من را کشید کنار، گفت عرضی دارم. گفتم چیست گرفتاری دنیایی داری؟ 🔹گفت: چند وقت است عیال گرفته‌‌ام عیالم به من راه نمی‌دهد. لابد من یک گناهی دارم که زنم چنین می‌کند. نگفت زنم مریض است. نگفت زن بدی است. نگفت تقصیر دارد. گفت لابد من گناهی دارم که ای‌طور شده است. وقتی این را می‌گفت، با اینکه سبزه بود از خجالت سرخ شده بود. 🔹 عیالش راهش نمی‌داد به حساب خدا گذاشته بود. می‌گفت من لابد یک گناهی دارم آمرزیده نشده، باید اینطور عذاب بکشم. از اینکه این‌جور تعبیر می‌کرد خوشم آمد. چقدر کار فطرت‌های پاک قشنگ است! می‌خورد به اصل فرمایشات انبیاء [علیهم السلام]. 🔹لابد اگر سفره را هم بد پهن کند همین‌طور حساب می‌کند. حالا زنش نباشد یک کس دیگر هم باشد همین‌طور حساب می‌کند. می‌گفت: فلانی تو را به خدا دعا کن خدا مرا ببخشد. این درخواست را کنار پیاده‌رو داشت. تعجب کردم! اصلاً خشکم زد! راه را گم کردم ... 📚 طوبای محبت - جلد دوم کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
7.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌تنبلی رو کنار بذارین... ✅ فاصله سنی مناسب بین فرزندان کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۳۴۵ من ۲۴ سالمه، در خانواده ای مذهبی بزرگ شدم و دو فرزند بودیم، همیشه از بچگیم دوست نداشتم که ٢ تا بچه ایم و دوست داشتم مثلا حداقل ۴ تا بودیم و از همون سن کم بچه زیاد رو دوست داشتم. سال کنکور خیلی نسبت به درس و دانشگاه با انگیزه شدم و حسابی تلاش کردم و با رتبه ۲۰۱ مدیریت دانشگاه تهران قبول شدم. مادرم تا قبل از کنکورم خواستگار راه نمیدادن و میگفتن زوده، دقیقا دو هفته بعد از کنکور برام خواستگار اومد، اولین خواستگاری که راه دادیم خونمون و البته آخریش😊 چون ازدواج کردیم من ۱۸ ساله بودم و همسرم ۲۲ ساله همسرم دانشجوی ترم ۵ عمران بودن و از نظر مالی به قول خودشون فقط یک گوشی که هدیه دوستاشون بود و یک لپ تاب و یک موتور داشتن. خودشون روز اول به من گفتن زندگی با من حداقل تا ۵ - ۶ سال اول خیلی سخته، چون دانشجو هستم، سربازی نرفتم و کار ثابت هم ندارم ولی من معیارهای ازدواجم چیزهای دیگه ای بود که الحمدالله در ایشان بود. همسرم بسیار با ایمان، صبور و مهربان و عاطفی بودن و البته هستن. خداروشکر ازدواج کردیم و قبل از آمدن جواب کنکور بله برون گرفتیم و بعد سه هفته هم عقد کردیم. همه چی عالی پیش رفت و خانواده هامون در حد توان واقعا چیزی برامون کم نذاشتن، خانواده همسرم برامون خونه کرایه کردن و عروسی و خرید های عروسی هم تمام و کمال با خودشون بود و در حد وسع خودمون عالی بود همه چی ‌و خانواده ی منم چیزی از جهیزیه کم نگذاشتن، البته به توصیه ی حضرت آقا و اصرار خانواده همسرم، همه چیو ایرانی خریدیم و به حمدالله راضی هستیم. ۱۱ ماه بعد از عقد، که واقعا دوران عقد شیرین و دلچسبیو داشتیم(که بیشترشو مدیون خانواده هامون هستیم) عروسی کردیم و رفتیم سر خونه و زندگی خودمون. بعد از یک مدت کوتاهی از عروسیمون من به همسرم پیشنهاد دادم که بچه بیاریم و ایشون هم بلافاصله موافقت کردن. البته هنوز شغل تمام وقت نداشتن به دلیل دانشگاه و هرازگاهی به دلیل مشغله های زندگی واحدهاشونو پاس نمیکردن و درسشون از حالت عادی طولانی تر میشد. اما ما اصلا به این چیزها توجه نکردیم و گفتیم روزی دهنده خداست. خداروشکر دوران بارداری بسیار خوبی رو سپری کردم و پس از گذشت ۱۰ ماه از عروسیمون دخترم حسنا خانم در سن ۲۰ سالگیم به دنیا اومد و خدا رو صد هزار مرتبه شکر زایمانم هم طبیعی بود. دخترم دقیقا دو هفته زودتر یعنی در ۳۸ هفتگی به دنیا اومدن و شبی که به دنیا اومد دقیقا فرداش همسرم امتحانات دانشگاش شروع میشد. به هر نحوی بود اون دوران هم گذشت. گاهی بعضی سختی ها ارزش شیرینی های بعدشو داره. من دو ترمی که باردار بودمو مرخصی گرفتم. نمیدونم چرا ولی اون زمان احساس کردم نیاز دارم به این مرخصی ترمی که بعد از به دنیا اومدن دخترم رفتم دانشگاه دخترم سه ماهه بود و من ترم سه دانشگاه، مادرم شاغل بودن و مادرشوهرم هم به ما نزدیک نبودن که بچمو پیششون بذارم از طرفی مهد هم دوست نداشتم، تنها گزینه خواهر شوهرم بودن که خودشون دو تا بچه ی شیر به شیره داشتن ولی به اصرار خودشون میذاشتم پیش خواهر شوهرم. اولا خوب بود و شیر میذاشتم یه مقدار هم شیره ی انگور میخورد یا شیر خشک میرفتم و برمیگشتم ولی از اواخر ترم که دخترم حدودا دیگه ٧-۶ ماهه شده بود به سختی میموند و خیلی گریه میکرد انقدر که یکی دو بار خواهر شوهرم زنگ زدن و گفتن که برگردم خونه و اصلا دخترم آروم نمیشد. خب بزرگتر شده بود و وابسته تر. از طرفیم خواهر شوهرم خودشون فرزند سومشونو باردار شدن و دیگه نمیشد بچه پیششون گذاشت. از طرف دیگر هم از اول به این رشته یعنی مدیریت علاقه نداشتم و حتی رفتم به دنبال تغییر رشته و رشتمو به الهیات تغییر دادم. ولی با توجه به شرایطم و مشورت کردن با چند مشاوری که واقعا قبولشون دارم دانشگاه رو در ترم سه رها کردم و نشستم در خانه و مشغول بچه داری شدم. و خداروشکر هیچ وقت تا به امروز از تصمیمی که گرفتم پشیمون نشدم. گذشت و دخترم شد یک ساله، حالا دیگه دو سال بود ما در این خانه مینشستیم و دیگه پدرشوهرم گفتن که نمیتونن کرایه خونمونو بدن (و البته ما هم توقعی نداشتیم چون ایشون خودشون یک معلم بازنشسته بودن ) یا باید خودمون کرایه خونمونو میدادیم که اصلا برامون مقدور نبود و یا باید به طبقه ی بالای خونه پدرشوهرم میرفتیم که بعد از کلی مشورت و بالا و پایین کردن تصمیم به همین کار گرفتیم. البته از مادرم خیلی دور شدم ولی چاره ای نبود. اسباب کشی کردیم و آمدیم به خانه ی پدر شوهرم، دقیقا بعد از یک هفته جابه جا شدنمون، همسرم تصادف بسیار شدیدی کردن و حدود ۲۰ روز در بیمارستان بودن و از ۱۲ ناحیه شکستگی داشتن و... ادامه در پست بعدی 👇👇 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1