eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.9هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
30 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
👌«همدم امروز ، یاور فردا» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
💥وظیفه ما در برابر هجوم شبهات به اذهان نوجوانان و جوانانمان به ‌خصوص در شرایط فعلی چیست؟! 📌امروزه با داشتن یک تلفن همراهِ مجهز، به راحتی می‌توان به مسائل غير اخلاقي و مستهجن و شبهات ديني دسترسی پیدا کرد. در این شرایط چه بايد کرد؟! اگر به نوجوان‌مان بگوييم شما اصلا حق نداريد تلويزيون تماشا کنيد يا تلفن همراه داشته باشيد يا فلان فيلم‌ها را تماشا کنيد و ... قطعا این‌گونه برخورد نتيجه نخواهد داد. ❌ از طرف دیگر اگر آن‌ها را آزاد بگذاريم و بگوييم: «زمانه تغيير کرده و نمی‌توان جوانان را از این امور منع کرد، بلکه باید آن‌ها را آزاد گذاشت تا هر چه را خواستند مطالعه و هر فيلمي را خواستند تماشا کنند و با هر کسی که خواستند معاشرت کنند؛ البته بايد عقائد صحيح پيدا کنند، ولی باید خود به تدریج به حقیقت برسند!» روشن است که چنین اندیشه و عملکردی چه نتيجه‌ای خواهد داشت. ✅ باید سعی کنيم به نوجوان بفهمانيم که حق و باطلی هست و تشخيص این دو از یکدیگر احتياج به مقدماتی دارد و شما خود در اين سني که هستی و با همین آموخته‌ها و مطالعاتی که داری می‌توانی درستی و نادرستی برخی چیزها را بفهمی. پس از بیان این نکته کلی، می‌توان با بیان چند مسئله ساده، درستی و نادرستی، و مفید و مضر بودن برخی امور را که به راحتی برای او قابل درک است روشن ساخت. با این کار هم به نوجوان اعتماد به نفس و شخصيت می‌دهيم، چراکه با طرح سؤال از او خواسته‌ایم خود فکر کند، و هم به او فهمانده‌ایم که مسائل پیچیده ديگري هم هست که جواب آن‌ها به آسانی به دست نمی‌آید، و کسانی هم ممکن است در رسیدن به پاسخ به خطا روند. بنابراين بايد تفاوت قائل شد و این حقیقت را با دلیلی متناسب با هر سنی بیان کرد. ✅ با مهرباني، با ادب و با منطق با فرزندان خود برخورد کنيم، نه با تحکم و گفتن این تعابیر که مبادا چنين کني! اگر چنين کني ديگر هر چه ديدي از چشم خودت ديدي! اگر چنین کنی ديگر فرزند من نيستي و عاقت مي‌کنم! اين‌ها فايده ندارد و گاه ضررش بيشتر از نفعش است. بايد با مهرباني و با صميميت اعتماد جوان‌ را جلب کنیم تا بفهمد ما خيرخواهش هستیم. ... به یاد داشته باشیم که راه حفظ و تربیت فرزندان‌مان سخت‌گیری نیست، بلکه بايد فرزندان را با محبت، با زبان خوش، با تشويق و با استدلالِ متناسبِ با مرتبه فهم و معلومات‌شان به تدریج با مسائل اعتقادی آشنا ساخت. ١٣٩٣/٧/٢ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
AudioCutter_14011007_42947_1281k(4).mp3
1.14M
از مولفه های قدرت در یک کشور، جوان بودن آن کشور است. فرزندان مایه افتخار خانواده و عامل اقتدار کشور هستند. 🔹سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین عالی در حسینیه امام خمینی (ره)، ١۴٠١/١٠/٧ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌همه پیشرفت های ما به برکت حضور جوانها بوده، اگر این جامعه محروم بماند از یک جمعیّت قابلِ جوان، دشمن بر این جامعه مسلّط خواهد شد. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۶۲۰ متولد ۶۷ هستم و ساکن تهران، سال اول دانشگاه، به همسرم، که تک فرزند بودن، جواب مثبت دادم، ما خانواده ای ۴ فرزندی و دختر اول خانواده بودم. پدرم روی هم کفو بودن تاکید داشتن که الان بعد از سالها زندگی مشترک، دعاگوی پدرم هستم چون اصل خیلی مهمی در زندگی زناشویی هست و ما الحمدالله از لحاظ فرهنگی، اقتصادی و عقیده ای خیلی نزدیک بهم هستیم. سال سوم دانشگاه باردار شدم، در اثر فعالیتهای زیاد و بدو بدو ها در دانشگاه، در سه ماهگی سقط داشتم ولی چون خیلی تعلل داشتم برا پایان بارداری، به نظر پزشکان به بافت داخلی رحم آسیب رسید و پزشک بیمارستان به مادرم گفتن که دخترتون دیگه باردار نمیشه، دنیای مادرم تیره شده بود. شوهرم تک فرزند بود و اطرافیان منتظر تولد فرزند ما بودن😔 ولی از اول شروع بارداری تا پایان بی فرجام آن، همسرم یکبار کمتر از گل بهم نگفتن و خیلی دلداری بهم میدادن، منم فقط گریه... 😭 چند ماهی به اصرار من، دنبال درمان بودم و هر ماه آزمایش که گفته شد، انجام دادم، تا اینکه یکباره قبل آزمایش، شوهرم تصمیم گرفتن به زیارت امام رضا علیه السلام بریم هر چه اصرار کردم اول بریم آزمایش، قبول نکردن، راهی سفر شدیم. از نظر مالی خیلی ضعیف بودیم، هر دو دانشجو، تابستان همسرم کار می‌کردن و پس انداز، زمستان و وقت تحصیل خرج می کردیم. با اینکه هر دو خانواده مرفه بودن، هر کدام فکر می‌کردن خانواده مقابل هوای اقتصادی ما رو دارن و... حمایتی آنچنانی نداشتیم، راست و حسینی، در طول هفت هشت سال اول زندگی، هیچ لباس جدیدی، رستورانی یا..... نداشتیم ولی هر دو قانع و شاد بودیم و مسائل مادی برامون اولویتی نداشت.☺️ از ذخیره غذایی خانه، به مشهد بردیم. اونجا پخت پز ساده ای داشتیم، اتاقی کوچک گرفتیم ولی خیلی عشقولانه برامون گذشت.... در مشهد فقط یک لیوان شیر موز خریدیم اون هم تو هوای سرد و دونفری😌 لحظات معنوی خوبی در حرم داشتیم، برنامه ریزی می‌کردیم ظهر ها برای تلاوت قرآن و شب نماز جعفر طیار و... خلاصه بعد مشهد، آخرین آزمایش رو دادم و شوهرم دیگه اجازه ادامه درمان ندادن... بعد از مدتی، برای بار دوم باردار شدم، وقتی نتیجه آزمایش بارداری رو برای پزشکم که مذهبی هم بودن، بردم خشکش زد، عینکش رو برداشت و فوتی کرد و روند مراقبت های دوران بارداری رو شروع کردن. مادرم بعد از اولین نتیجه سونوگرافی، نذر گوسفندی که به نیت حضرت ابالفضل علیه السلام کرده بودن، قربانی کردن، و به تصمیم شوهرم تا هفت ماهگی بارداری رو از اقوام دورتر مخفی نگه داشتیم، چون حرف و حدیث زیادی داشتن فکر می‌کردن چه خبره، رفاه اقتصادی کامل و دانشگاه میرن و... الحمدالله فرزند اولم در بیمارستان عمومی و با بیمه بستری بدنیا اومدن، بسیار زیبا و خوشبو 🌺 خیلی سخت گذشت، خیلی حمایت از طریق مادرامون نمیشدیم چون فکر میکردن از پس بچه ی بسیار نا آروم بر می آییم، شایدم هر مادری فکر می‌کرد، مادر همسر به کمک ما می آید.😚 فرزند دومم، بعد از سه سال بدنیا اوم، این فرزند رو هم تا آخر هشت ماهگی بارداری، اقوام اطلاعی نداشتن، از لحاظ مالی یکم تکون خوردیم با قسط و فروختن زمینی( درمهریه ام) دور افتاده از شهر، با کلی کلنجار با پدرشوهرم به علت اینکه آینده دارد و حالا زود است، نا گفته نماند منظور از آینده،١۵ سال بعد میشد😅 خلاصه خونه فسقلی خریدیم و اولین سرمایه زندگی ما شد. سه سال بعد فرزند سومم بدنیا اومد، دیگه نق نق همه، از جمله خانواده ام در آمده بود که شما دیگه چرا؟ مگه قدیمی هستید سه فرزند پسر برا چی می‌خواهید؟ ولی با برنامه ریزی قبلی سه سال بعد فرزند چهارم ما نیز بدنیا اومد، یه دختر ناز... همسرم همچنان در حال تحصیل دکترا هستن و اهل خیر... تابستان ها به سفرهای جهادی میریم، سر سفره مون نیازمندان را مهمان می‌کنه، ماهی چهار میلیون دریافتی داریم ولی با برکته، از پس اندازه ای مون قرض الحسنه به دوستان میدیم، فرزندانی که تربیت کردیم هم نسبت به هم سنی هاشون با تجربه و اهل خیر هستن الحمدالله همه ی این رزق های دنیوی و اخروی را از توکل زیاد بخدا و توسل هفتگی با برنامه روضه خانگی همسرم با فرزندانم در خانه داریم، هر موقع شرایط مادی یا خدا نکرده بیماری پیش بیاد، وضو می‌گیریم، حدیث کسا می‌خونیم، بعد روضه، با بچه ها گرگم به هوا و بازی هیجانی می‌کنیم تا جذابیت دعا حفظ بشه... چهار کلمه ی توکل، توسل، برنامه ریزی و قناعت رمز موفقیت ما در زندگی ست❤️🌺 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
مادر چهارقلو های فریمانی، برنده قرعه کشی خودرو شد. 🔹 متقاضي محترم فروش فوق العاده ايران خودرو (ويژه حمايت از خانواده وجواني جمعيت) - با کد پيگيري188007452، شما بعنوان منتخب قرعه کشي در (بخشنامه 4530) برنده شده ايد لطفا جهت واريز وجه خودرو تا تاريخ 1401/10/14 به سايت فروش اينترنتي ايران خودروبخش ورود کاربر آيتم "واريز وجه قرعه کشي" مراجعه و نسبت به واريزوجه اقدام نماييد. پس از واريز وجه به حساب شرکت ايران خودرو قرارداد با شما منعقد وچنانچه به هردليل وجه مذکور واريز نگردد حق بستن قرارداد ازشما سلب وبرابر با ضوابط به شخص ديگري واگذارمي گردد. با تشکر* ايران خودرو* کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
شناخت درست دین... 📌پدرها به اندازه‌ای که دوست دارند فرزندان‌شان دکتر یا مهندس شوند، به اندازه یک دهم آن هم تعلق‌ خاطر داشته باشند که دین‌شان را درست بشناسند. 📌آن‌قدر که آنها را تشویق می‌کنند که قهرمان وزنه‌برداری یا فوتبالیست شوند، مقداری هم تشویق‌شان کنند که دین را بهتر فراگیرند و اعمال دینی‌ را بهتر انجام دهند. 📌در مدرسه نیز بچه‌هایی را که گرایش‌های دینی دارند، غیرمستقیم تقویت کنیم؛ به‌گونه‌ای که بچه‌های دیگر هم تشویق شوند 📌نه اینکه فکر کنند تبعیض قائل می‌شویم؛ طوری رفتار کنیم که بچه‌های دیگر بفهمند این یک امتیاز واقعی است و سعی کنند واجد آن امتیاز شوند. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از جهاد تبیین جمعیت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚫 رسانه‌ها از قضاوت شتاب زده و عجولانه پرهیز کنند/ با ۳۰ درصد اجرای قانون آن هم در چند ماه اخیر چطور میتوان نسبت به کل قانون قضاوت کرد؟ 🔹️سال‌هاست صاحب نظران نسبت به بحران جمعیت ابراز نگرانی می‌کنند. سقوط آمار ازدواج، نرخ باروری و تعداد موالید گویای ورود ما به سیاه چاله پیری جمعیت به عنوان بزرگترین بحران ایران زمین است. 🔸️قانون جوانی جمعیت به همین منظور در مجلس شورای اسلامی تصویب شد و علی رغم جنجال‌های رسانه‌ای قبل و حین تصویب، امروزه توانسته به یک گفتمان در جامعه تبدیل شود گرچه در این مدت همه مفاد آن اجرا نشده‌است. 🔹️بعضی از رسانه‌ها خیلی عجله دارند و بدون توجه به اجرای بخشی از قانون و زمان کوتاه اجرای همین میزان اجرا،  شتاب زده قضاوت می‌کنند درحالی که هر انسانی درک می‌کند که تغییر در میزان موالید از نظر طبیعی حداقل به یکسال زمان نیاز دارد و رسانه‌ها باید برای مخاطب خود فکر و اندیشه قائل باشند. 🔸️️با این حال با پیش‌بینی تسهیلات ازدواج در قانون بودجه سال ۱۴۰۰ و امسال و در نتیجه افزایش تسهیلات بانکی، امروز شاهد افزایش ازدواج در دو سال اخیر بعداز ۱۲ سال بوده‌ایم. 🔹️امیدوارم رسانه‌ها ضمن توجه مردم و نخبگان نسبت به بحران جمعیت بزودی روایتگر اجرای کامل و دقیق قانون جوانی جمعیت و افزایش موالید برای ایران جوان و با نشاط باشند. 🆔️ @dr_banki 🔲جهت دریافت اطلاعات، اخبار و محتواهای جمعیتی به کانال جهاد تبیین بپیوندید: http://eitaa.com/jamiyat
زنان هم می‌توانند معادلات جهانی را تغییر دهند... 👌زنانی از تبار فاطمه (سلام الله علیها) ... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۶۲۱ متولد سال ۶۵ هستم، در یک خانواده که ۵تا دختر و ۳ تا برادر بودیم به دنیا آمدم، ته تغاری خونه بودم، من از خواهرزاده و برادرزاده م کوچکتر هستم و همبازی من بیشتر اونا بودند. سال ۸۲ به روش سنتی همسر جان از یک شهر دیگه به خواستگاری من اومدن، من خیلی درسم خوب بود و دوست داشتم درس بخونم برای همین یکی از اصلی ترین شروطم ادامه تحصیل بود. همسرم در ۱۶ سالگی پدرشون رو از دست داده بودند و همه مخارج به عهده خودشون بود. بعد از ۷ ماه در سال ۸۳ عروسی گرفتیم، اومدیم طبقه دوم خونه مادر شوهرم که خودمون با وام ازدواج که اون موقع ۶۰۰ هزار تومان بود، ساخته بودیم. خونه مون فقط یه چهار دیواری بود با یک جهزیه خیلی ساده... سال اول پیش دانشگاهی ثبت نام کردم، اوایل خیلی برام سخت بود، هم از خانواده دور شده بودم و صبح باید ناهار میذاشتم میرفتم مدرسه تا وقتی برمیگشتم خونه حاضر باشه، بالاخره گذشت و من کنکور دادم و قبول نشدم چون به خاطر شرایط مالی سخت، حتی یک کتاب تست هم نتونستم بگیرم، بعد از ناکامی به این نتیجه رسیدم که بچه بیارم و خدارو شکر خیلی زود حامله شدم. اون موقع نمیدونستم ولی از پا قدم پسرم تو حاملگی ما خیلی از کارای خونه رو انجام دادیم و ماشین لباسشویی و تلویزیون و جارو برقی و خیلی چیزای ریز دیگه رو هم خریدیم پسرم تیر ۸۵ با سزارین بدنیا اومد به خاطر مریضی پدرم، مادرم فقط تا ۷ روز تونست پیشم باشه البته جاری های عزیزم بودن. ما حالا کل خونه رو تکمیل کرده بودیم و ماشین هم خریده بودیم، بعد از ۴ سال دوباره باردار شدم با این تفکر که دوتا بچه در جوانی داشته باشم و تمام😞 اردیبهشت ۹۰ پسر دومم به دنیا اومد ولی شرایط مالی مون بد بود، شوهرم اخراج شده بود و من خیلی ضعیف شده بودم یادم تو اون ۱۰ روز دوبار از حال رفتم، این بار مادرم اصلا نتوست بیاد و کل زحمت رو خواهر عزیزم کشید. بر این باور بودم که دوتا کافیه و شروع کردم به ادامه تحصیل و مدرک کاردانی گرفتم و هرچی مادرم و بقیه میگفتن بچه بیار، گوشم بدهکار نبود، چند وقتی هم مادرشوهرم آلزایمر گرفته بود و شرایط سختی بود، ایشون رو بهونه میکردم و میگفتم چه جوری بدون آرامش، حامله بشم. مادر شوهرم فوت کردن و ما به خاطر مسائل وراثتی اون خونه رو فروختیم و با هزار وام و قرض یک خونه دیگه خریدیم، همون ایام با کانال شما آشنا شدم و حالا خیلی پشیمان بودم که ۱۰ سال به بهانه های مختلف بارداری رو عقب انداخته بودم سال ۹۹ بود و کرونا و شوهرم به دلیل اینکه تو رستوران کار می‌کرد دوباره تعطیل شده بود و اصلا راضی نمیشد ولی من این دفعه خیلی اصرار میکردم و مطمئنم بودم که خدا روزیش رو میده با التماس و گریه همسرم قبول کردن و ماه رمضان سال ۴۰۰ باردار شدم. این دفعه خیلی خوشحال بودم، چون دو دفعه قبلی از روی اجبار یا یک جور وظیفه ولی این دفعه فقط به خاطر رضای خدا و لبیک گفتن به نایب امام زمان😊 ویار این دفعه کمی سخت بود و همسر جان حمایت چندانی نمی‌کردن و می‌گفتن خودت خواستی و خودت هم تحمل کن، تو ۷ ماهگی وقتی رفتم سونوگرافی و گفت اینم پسره، خیلی گریه کردم و ناراحت بودم و از مطب مستقیم رفتم خونه یکی از دوستام که خیلی منو آروم کرد و بعدش توبه کردم و سجده شکر به جا آوردم. امان از حرف مردم که می‌گفتند بازم پسر شد بعد از ۱۰ سال و خیلی نیش و کنایه های دیگه از همون اول بارداری ما که حتی بیمه تامین اجتماعی نداشتیم، بیمه تکمیلی هم شدیم و این دفعه تو بیمارستان خصوصی، دی ماه ۴۰۰ پسرم به دنیا اومد واقعا حس زیبایی بود. پسرام خیلی خوشحال بودن، این بار چون پدر عزیزم فوت کرده بودن، مادرم از قبل زایمانم اومد پیشم تا ۴۰ روزگی کنارم بود با وجود اینکه این پسرم خیلی بد خواب بود و اذیت می‌کرد ولی اصلا ناراحت نبودم و میگفتم خودم خواستم، واقعا با خودش شادی و شور رو به خونه ما آورده بود، برادراش خیلی دوستش دارن و خیلی کمک حالم بودن و هستن و همسر جان هم چهار ماهگی پسرم ازم معذرت خواهی کرد به خاطر حرفی که تو حاملگی همیشه بهم می‌گفت که خودت خواستی☺️ علاوه بر روزی معنوی پسرم با خودش روزی مادی زیادی آورد، طوری که ما بعد از دوسال که تازه خونه خریده بودیم و یک عالمه قسط داشتیم، تو مهر امسال هم یک واحد خونه نقلی دیگه هم خریدیم و اصلا باورمون نمیشه چه جوری تونستیم دوباره خونه بخریم. الان هردو مون پشیمون هستیم که چرا خودمون رو از این نعمت بزرگ محروم کرده بودیم، من از همون روز تو بیمارستان همش دارم تو گوش همسرم می‌خونم که به نیت ۵ تن ۵ تا بچه میخوام. واقعا پشیمونم که تو سال های جوانی و درست وقتی که به رفاه نسبی رسیده بودم، تعلل کردم. از همه اعضای کانال التماس دعا دارم تا بتونم سربازان امام زمان رو خوب تربیت کنم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
نام کودکم را نمی دانم... سه سال پیش بود. بعد از مدت‌ها چشم انتظاری، منتظر تولدی پسری بودم که نامش علی بود. خوشحال و سرمست از این هدیه الهی بودم که روزیِ طفل از غیب رسید و منزلی بزرگ‌تر با قیمتی مناسب پیدا شد. از ابتدای دی‌ماه شروع کردیم به اسباب کشی تا شب سیزدهم دی ماه، تا نیمه شب در حال تمیز کردن و کار کردن بودیم. خسته بودیم اما خوشحال از اتمام کارها. بی اطلاع از وقایع آن شب، به خواب رفتم، لحظه‌ای که با آرامش چشم‌هایم را بستم، نمی‌دانستم حاج قاسم شهید شده، در دنیایی از نادانسته‌ها، غرق خواب شدم. غرق خواب... صبح بود که طبق عادت، اخبار را چک می‌کردم. خبری سهمگین سیلی‌ محکمی به صورتم زد. غرق در بهت و حیرت بودم. یعنی همه خبرگزاری ها دروغ می‌گفتند؟ این اتفاق نمی‌توانست راست باشد... واقعا حاج قاسم پر کشیده بود؟ نه ممکن نبود. باور نمی کردم... به یکباره کوهی از غم سراسر وجودم را فرا گرفت، جسمم دیگر تاب نگهداری طفلکم را نداشت. لحظاتی که تمام ایران پای تلویزیون بودند تا شاید بشنوند خبر دروغ بوده، در بیمارستان با چشمانی گریان، پسرم را به دنیا آوردم و در آغوش گرفتم. لحظه‌ای که پرستار پرسید: «خوشحالی؟» هرگز از ذهنم پاک نمی‌شود. مگر آن روز می‌شد خوشحال بود؟! من سراسر غصه بودم. پرسیدند نام کودک چیست؟ من از سال‌ها قبل طفلم را علی صدا کرده بودم ولی آن روز جواب دادم نمی دانم. من نام کودکم را نمی‌دانم. اما ندایی از اعماق وجودم نام قاسم را فریاد می‌زد. فریاد می‌زد و اشک می‌ریخت. فرزندم نام گرفت تا شاید حاج قاسم دیگری بشود برای وطن، برای رهبر، برای مقاومت وقتی تمام ایران، شهر به‌ شهر حاج قاسم را بدرقه می‌کرد، من از شیره جانم به قاسمم می‌نوشاندم و نفرت و خشم از استکبار و ستمگر را در وجود فرزندم، پرورش می دادم. حالا امروز سه‌ سال است که نام حاج قاسم در خانه ما پرتکرارترین واژه است. سه سال گذشته، زمانی به اندازه زندگی پسرم قاسم... و من همچنان در حال تورق هر کتابی هستم که عطر حاج قاسم دارد. شاید راز مادرش را روزی بفهمم. راز قاسم پروری... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
✨ امیرالمومنین امام علی علیه السلام: "ای مردم همانا ایستادگان و فراریان را از مرگ گریزی نیست و هر کس به مرگ طبیعی نمیرد، کشته می شود و شهادت بهترین مرگ است و سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، هزار ضربه شمشیر آسانتر است بر من از مرگ در بستر." 📚وسائل الشیعه، ج ١١، ص ٨ هرکه راصبح شهادت نیست،شام مرگ هست بی شهادت،مرگ با خسران،چه فرقی میکند کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
برکات نسلی.... مرحوم آقای مصباح (رضوان ‌الله ‌علیه) یک خصوصیّات منحصربه‌فردی داشتند که من در مجموعه‌ی فضلای برجسته‌ی قم که از قدیم می‌شناختیم، و حالا هم بحمدالله برکات بعضی‌شان ادامه دارد، نگاه میکنم، جامع این خصوصیّات را در کسی - مثل آقای مصباح - مشاهده نمیکنم؛ علم فراوان، فکر خوب و نوآور، بیان رسا و واضح، انگیزه‌ی تمام‌نشدنی و بی‌نظیر، خلقیّات و رفتارهای شایسته و برجسته، سلوک و معرفت و توجّه معنوی و مانند اینها؛ مجموع اینها را واقعاً انسان نمیتواند پیدا کند. اینها در آقای مصباح جمع بود. الحمدلله فرزندان خوبی هم دارند، آقازاده‌های خوبی دارند؛ وَ بَثَّ مِنهُما رِجالاً کَثیراً وَ نِساء؛ الحمدلله؛ برکات نسلی‌شان هم برکات خوبی است. 🔹بیانات معظم له در دیدار با خانواده آیت الله‌ مصباح یزدی، ١٠/۵ /١۴٠١ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
بخشی از وصیتنامه شهید قاسم سلیمانی سخنی کوتاه از یک سرباز ۴۰ ساله در میدان به علمای عظیم الشأن و مراجع گرانقدر که موجب روشنایی جامعه و سبب زدودن تاریکی‌ها هستند، خصوصاً مراجع عظام تقلید. سربازتان از یک برج دیده بانی، دید که اگر این نظام آسیب ببیند، دین و آنچه از ارزشهای آن [که] شما در حوزه‌ها استخوان خُرد کرده اید و زحمت کشیده اید، از بین می‌رود. این دوره‌ها با همه دوره‌ها متفاوت است. این بار اگر مسلّط شدند، از اسلام چیزی باقی نمی‌ماند. راه صحیح، حمایت بدون هر گونه ملاحظه از انقلاب، جمهوری اسلامی و ولیّ فقیه است. نباید در حوادث، دیگران شما را که امید اسلام هستید به ملاحظه بیندازند. همه ی شما امام را دوست داشتید و معتقد به راه او بودید. راه امام مبارزه با آمریکا و حمایت از جمهوری اسلامی و مسلمانان تحت ستم استکبار، تحت پرچم ولیّ‌فقیه است. من با عقل ناقص خود می‌دیدم برخی خنّاسان سعی داشتند و دارند که مراجع و علما مؤثر در جامعه را با سخنان خود و حالت حق به جانبی به سکوت و ملاحظه بکشانند. حق واضح است؛ جمهوری اسلامی و ارزشها و ولایت فقیه میراث امام خمینی(ره) هستند و می‌بایست مورد حمایت جدی قرار گیرند. من حضرت آیت الله العظمی خامنه ای را خیلی مظلوم و تنها می بینم. او نیازمند همراهی و کمک شماست و شما حضرات معظّم با بیانتان و دیدارهایتان و حمایت‌هایتان با ایشان می‌بایست جامعه را جهت دهید. اگر این انقلاب آسیب دید، حتی زمان شاه ملعون هم نخواهد بود، بلکه سعی استکبار بر الحادگری محض و انحراف عمیق غیر قابل برگشت خواهد بود. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۶۲۱ من یک دهه هفتادی هستم، فرزند سوم یه خانواده شش نفره، دوتا برادر بزرگتر از خودم دارم، با فاصله سنی ۱۴ سال و یه خواهر کوچیکتر از خودم... به خاطر شرایط اجتماعی و شغلی بابام از ۱۶ و ۱۷ سالگی خواستگارای زیادی داشتم اما پدرو مادرم همیشه ازمن مخفی می کردن و هیچی به من نمی گفتن که نکنه هوایی بشم و به درسم لطمه بخوره !! یه پسر تو اقوامون بود که من هر وقت تو مهمونی ها و رفت و آمدامون می دیدمش قلبم به شدت می زد و دلم می ریخت و دستپاچه می شدم و متوجه این حس تو وجود ایشون هم می شدم. خیلی وقتام متوجه حمایتش از خودم تو جمع می شدم مثلا یه دفعه که کاروانی رفته بودیم مشهد، هر وقت تنها می رفتم حرم، می دیدم از دور هوامو داره، یا برام غذا می آورد و... حس خیلی خوبی بود، همیشه تو مهمونی ها موقع بازی ها خیلی هوامو داشت اما همیشه برام سوال بود چرا هیچ وقت نمیاد خواستگاریم🤔 گذشت تا اینکه من دانشگاه قبول شدم و رفتم دانشگاه تو اون ترم اول یه خواستگار از بین هم کلاسیام برام اومد یکی دوتا هم تو خانواده البته همه ازم مخفی می کردن اینارو هم بطور اتفاقی متوجه شدم. وقتی فکر می کردم که چرا فلانی نماید خواستگاریم چرا چرا چرا؟ خیلی ناراحت می شدم و فکر می کردم نکنه این یه حس اشتباه یک طرفه است و... تا اینکه یکی از دوستام که فامیل دورمونم میشه، بهم گفت که برادرش ازم خوشش میادو اگه اجازه بدم بیان خواستگاری ! برادرش رو دیده بودم پسر خوش چهره و مومنی بود به مامانم گفتم مامانم خیلی از اون پسر خوشش میومد و فوری قبول کرد و بابام رو راضی کرد که بیان خواستگاری، بعد از خواستگاری مورد پسند همه شد و خیلی زود قرار مدار عقد و عروسی رو گذاشتن. دوسه رو قبل از عروسیم بود که پدرم به همسرم گفت این دختر رو که داری می بری هزارتا خواستگار داشته اما من ندادم و شروع کرد به اسم بردن که وای وای اسم اون پسری که سالها بهش فکر می‌کردم که چرا نمیاد خواستگاریم رو هم گفت، دنیا دور سرم تیره و تار شد، شب و تا صبح تو اتاق اشک ریختم اما چاره ای نبود دوسه روز دیگه عروسی بود جهیزیه چیده بودیم، همه خبر داشتن و...😔 بلاخره بخاطره حفظ آبرو پدرو مادرم و خانواده عروسی گرفتیم و رفتیم سر خونه زندگیم و الحمدالله همسرم مرد خوبی... شب بعد از عروسیم وقتی مامانم داشت از مهمونا می گفت، متوجه شدم که اون خواستگاری که خانواده ردش کرده بودن، عروسیمونم نیومده و موقع عروسی ما رفته بوده مشهد ... همسر من مرد خوب و مومنی هستن و خیلی سریع از من بچه خواستن و ۶ ماه بعد از عروسیمون من باردار شدم و یک سالو نیم بعد دخترم به دنیا اومد. دخترم اولین نوه خانواده همسرم بود. خانواده همسرم تعداد زیادی دخترو پسر سن بالای مجرد بودن که هر کدوم از بچه داری من ایراد می گرفتن، خیلی زیاد ... و زمانی هم که به حرکت کردن افتاد، بطور عجیبی می گفتن چقدر راه می ره؟ چرا دست می زنه به مبل؟ چرا دست می زنه به میز؟ چرا این رو ریخت؟ مثل اینکه سالها بچه دور برشون نبود و حوصله بچه رو اصلا نداشتن و وقتی هم حرف بچه دوم میومد وسط، همه به شدت مخالفت می کردن و این شد که تصمیم گرفتیم فعلا بچه دار نشیم😔 گذشت، خواهرشوهرا و بردارشوهرا ازدواج کردند و هر کدوم صاحب چند فرزند شدن اما ما دیگه بعد از ۶ سال هرچه تلاش کردیم دیگه بچه دار نشدیم الان بچه من دوازده سالشه و ما همچنان در حسرت یه فرزند دیگه 😔 من تو زندگیم دوتا ضربه خوردم، یکی از پدر و مادر عزیز تر از جانم که به فکر صلاح من بودن اما نمی دونن که چه حسرتی رو به دلم گذاشتن و دیگری از خانواده همسرم که با نظرات اشتباهشون و تیکه هاشون آرزوی خواهر برادر رو به دل فرزند من گذاشتن. اینم رو هم بگم که اون پسری که در گذشته به من علاقه داشتن، هنوز مجرده و ازدواج نکرده... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075