#تجربه_من ۶۴٧
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#بارداری_بعداز_۳۵_سالگی
#رزاقیت_خداوند
#سختیهای_زندگی
#قسمت_دوم
بعد از یکسالگی فرزند چهارم، به فکر آوردن فرزند دیگری افتادم. از خدا می خواستم اگر لایقم میدونه فرزندی سالم و صالح بهم عطا کنه.
بعد از فوت فرزند اولم زندگی را طور دیگری میدیدم. دوست داشتم کاری کنم که رضای خدا و امام زمانم در آن باشد. در صحبتهای آقا فرزندآوری را جهاد ذکر کرده بودند و من نیز می خواستم اینگونه جهاد کنم، باورتان نمی شود گاهی اوقات سر خاک پسرم از خدا طلب اولادی دیگر می کردم تا اینکه در دو سالگی فرزندم علیرضا متوجه شدم باردارم.
خیلی ذوق کردم و فقط با همسرم در میان گذاشتم، اما بعد از چند هفته بچه ام سقط شد، درسته که خیلی ناراحت شدم ولی از خدا خواستم آنچه که برایم خیر است و حکمتش است برایم رقم بزند. تا بعد از گذشت یک ماه و نیم بعد متوجه شدم مجدد باردارم.
این بار هم خودم و بچه ام را سپردم به خدا، اینبار نیز غیر از همسرم به کسی نگفتم حتی احتیاط میکردم دختر بزرگم که الان بیست سالش بود متوجه موضوع نشه فقط در سه ماهگی، مادرم را در جریان گذاشتم تا برایم دعا کند، زیرا به دعای مادر خیلی اعتقاد دارم.
تا شش ماه بارداریم را کسی متوجه نشد و این مدت خیلی بهم سخت گذشت، میترسیدم از تجربه بارداری قبلی و همزمانیش با فوت پسرم. همین باعث شده بود که از همه کناره بگیرم.
خلاصه بعد از شش ماه اطرافیان متوجه شدن، بعضی ها شماتتم میکردن و بعضی دیگر تشویق. اما این تشویقها و شماتتها هیچ تاثیری روی من نداشت، من نیت جهاد کرده بودم.
آزمایشهای غربالگری هم فقط اولی رو رفتم بعد سپردم به خدا، خانم دکترم برام نوشتن آزمایش غربالگری و من به ایشان گفتم بچه اگر مشکل هم داشته باشد سقط آن حرامه، سپردم به اون بالایی و خانم دکتر عزیزم هم قبول کردن.
در نوزدهم فروردین فرزند پنجم به دنیا آمد زیبا و دوست داشتنی با سزارین و این چهارمین سزارین بنده بود.
نکته ای که اینجا لازم است بگویم اینکه در بیمارستان برای ترخیصم، دکتر کشیک خیلی به من تشر زد که چه خبره اگر من جای دکترت بودم لوله هاتو می بستم بدون اینکه به خودت بگم. و من در جوابشان گفتم من بچه هامو با نذر از خدا گرفتم تا انشالله شیعه امیرالمؤمنین علیه السلام بشن.
در دو ماهگی فرزندم همسرم کرونای شدیدی گرفت و فقط و فقط دست الطاف الهی و معجزه امام رضا همسرم را بهم برگردوند.
در حال حاضر ۴۶ سالمه و فرزند آخرم دو ساله شده و همبازی برادر پنج ساله اش. داماد هم دارم، دخترم یکساله که ازدواج کرده.
انقدر سرم شلوغه که وقت سر خاروندن هم ندارم، درسو دانشگاه و تدریس رو هم گذاشتم برای بعد از بزرگ شدن بچه هام. انشالله نیت دارم بخونم برای دکترا...
عزیزانم خودتون را بسپرید به اون بالایی و همهچیز را از ته دل از او طلب کنید اگر حکمتش بود انشالله عنایت میکند.
دوم اینکه بحث فرزندآوری در حال حاضر جهاده و چه ثوابی بالاتر از جهاد، به بهانه های واهی از آوردن فرزند دوری نکنید، یقین بدونید گاهی این تاخیرها باعث یک عمر پشیمانی میشه. اولاد یکی از نعمتهای خوب خداست با تاخیر و اکتفا به یکی دو فرزند، خودتون رو از این نعمت بزرگ محروم نکنید.
سوم آنکه بدونید روزی دست اون بالایی است هر وقت بچه ای اضافه بشه بیشتر از روزی فرزندت بهت عطا می کنه و تو زندگیت گشایش ایجاد میشه، همینطور که در زندگی من اتفاق افتاد. من نمیدونم که اگر این بچه ها نبودند بعد از فوت پسرم چه میکردم.
و نکته آخر اینکه زندگیتون مختص خودتون هست، بهترین تصمیم رو با فکر و آینده نگری بگیرید بدون دخالت و حرفهای بیجای اطرافیان. با تصمیم گیری به موقع برای پیری و سالمندی خودتان برنامه ریزی و آینده نگری کنید.
انشالله که خداوند فرزندانمون رو روشنی بخش چشم و باقیات الصالحاتمون قرار بده ...
فردا سالگرد آسمانی شدن فرزندم هست، خواهشی که دارم با شاخه گلی از صلوات عزیز دلم را شاد کنید. انشالله خداوند حافظ خودتان و عزیزانتان باشد.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#ارسالی_مخاطبین
✅ شیر بچه های خمینی...
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم»
#برکت_خانه
#فرزندان_انقلاب
#سلیمانیها_در_راهند
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#ارسالی_مخاطبین
✅ شیر بچه های خمینی...
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم»
#برکت_خانه
#فرزندان_انقلاب
#سلیمانیها_در_راهند
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#استاد_ابوترابی
📌اجتناب از فرزندآوری از ترس سرزنش اطرافیان، راهکارها، بایدها و نبایدها
💥خواست خدا و پیامبر (ص) بر همه خواسته ها غلبه دارد
اگر کسی نگاهش آسمانی باشد، میداند که خداوند این خواسته را از او دارد و از مواردی است که خدا از مومنین میخواهد که هدف آفرینش که همان آوردن انسانهاست، این را استمرار ببخشند و برای آن اجر زیادی قرار داده است. بنابراین، وقتی که خدا بخواهد، دیگر سایر مردم هم اگر نخواهند، در این قبال نباید به حساب بیاوریم. این در حدیث هست [و] قانون آفرینش هست که کسانی که به جهت ترس از حرف مردم کاری کنند که موجب خشم خدا بشود و موجب رضایت افرادی از مخلوقین، خدا کاری خواهد کرد که آنها منفور بشوند و بالعکسش هم باز حدیث هست که کسی اگر به خاطر خدا کاری انجام میدهد، خدا به او عزت میبخشد
و اما بُعد دیگری، بُعد عاطفی پیوند قلبی مومنین با رسول خداست. فرمودند که ازدواج کنید – نتاکهوا – فرزند بیاورید – نتاسلوا – پر فرزند باشید – تکاثروا – بعد فرمودند: اما علمتم انی ابهاهی بکم الامم یوم القیامة ولو بالسقط؟ این جمله خیلی مهم است. آیا نمیخواهید بفهمید؟ آیا نمیخواهید بدانید که «من» به همین کثرت فرزندان شما، به تعدد فرزندان شما، به چند فرزندی بودن شما افتخار می کنم. این در قبال بعضی از بهرههای مادی است و خواسته های دیگران و بعضی از زحمات. یعنی همین جمله که حضرت میفرمایند آیا نمیخواهید متوجه شوید که من دارم از شما می خواهم، این خواسته پیامبر عزیز [صلی الله علیه و آله] میتواند بر همهی خواسته های دیگران و حتی خواستههای نفسانی خودتان غلبه بکند.
💥دوران افتخار به کمفرزندی به سرعت در حال گذر است.
از مباحث جامعهشناختی و روانشناختی این است که حقیقت وجود انسان و روانِ انسان خواهان فرزندان متعدد است و این تأثیرات زمانی و بعضی از mode های اجتماعی است که تکفرزندی را انتخاب میکند یا تمایل به راحتطلبی است.
اما از آن زمانی که ارزش فرزند و چندفرزندی بودن دارد تبلیغ میشود، آنچه که در این سالیان به عنوان یک افتخار محسوب میشد، یعنی کمفرزندی یا بیفرزندی، سد آن، یخ آن در حال ذوب شدن و خرد شدن هست. یعنی سرعت تغییر اندیشههای اجتماعی خیلی زیاد است. و الان زنان بسیاری هستند که به چندفرزندی [بودن] خودشان افتخار میکنند.
💥پدربزرگها و مادربزرگها مانع تولد انسان و یا باعث قتل جنین نشوند.
والدینی که مانع فرزند آوردن فرزندان خودشان میشوند، به عبارتی پدربزرگها و مادربزرگهای کم و بیش ناآگاه یا بیرحم هستند که چه بسا باعث سقط و قتل جنینهای مختلفی میشوند یا ... مانع پا به عرصهی وجود گذاشتن انسانهای دیگری میشوند. البته اینها خودشان معمولاً چون متعلق به نسل پیشین هستند، چندفرزندی هستند و از بهرهی آن بهرهمند میشوند. یعنی کم و بیش، آنها توسط فرزندان – دختران و پسران – متکثر و متعدد نگهداری و سرپرستی میشوند.
آنها باید یک مقدار بینش شان را باز کنند، افق دیدشان را گستردهتر کنند. چرا؟ از این جهت که فرزندان آنها که الان مثلاً در پایان سنین جوانی هستند، نیاز به فرزند سوم و چهارم دارند. چون فرزند اول و دوم تقریبا در اوایل میانسالی ازدواج میکنند و وارد تحصیلات عالیه میشوند و در کانون گرم خانواده حضور فیزیکی چندانی ندارند. فرزندان سوم و چهارم هستند که همچنان زمینهی گرمابخشی به خانواده را فراهم میکنند.
💥با پدربزرگ و مادربزرگ درگیر نشوید.
با پدر و مادرهای بزرگتر یعنی پدربزرگها و مادربزرگها در این زمینه جر و بحثی که حالت درگیری و جدل کلامی باشد، این را کنار بگذارند اما میتوانند با بیان منطقی مثل اینکه: ما به این توافق رسیدیم که یک فرزند دیگر داشته باشیم، حالا دوتا هستند، میشوند سه تا. نمیخواهد روی فرزندانِ زیادی بحث کنید. و یا اینکه اگر زمینهی اقناع در چنین والدینی نیست، اساساً بحثی نکنند
و گاهی ممکن است از یک روشهای رفتاری هم استفاده کنند. معمولاً پدربزرگها و مادربزرگها از دیدن نوهها بهرهمند میشوند. حالا اگر ده روز، دو هفته، یک ماه آنها را نبینند، به شدت دلگیر میشوند. رؤیت و مشاهده و گفتگو و در آغوش گرفتن نوهها برای آنها گاهی لذتبخشتر از فرزندان خودشان است که الان بزرگ شدهاند.
حالا اگر ٢٠ روز، یک ماه، پدربزرگها را محروم کنند از دیدن نوهها، به یک بهانهای، کار داشتن، گرفتار بودن، سفر بودن و آنگاه وقتی والدین گله میکنند، به آنها گفته بشود که چطور شما نمیتوانید اینها را یک ماه نبینید، خوب من در آینده وقتی یکی یا دوتا بچه دارم، اساسا وقتی اینها بروند، هیچگاه آنها را نخواهم دید و خانه ما نیز از وجود نوهها خالی خواهد بود
٢٢/١١/١۴٠١
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#خانواده_دوستدار_فرزند
#جامعه_دوستدار_کودک
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#پیام_مخاطبین
✅ حامی باشیم....
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#خانواده_دوستدار_فرزند
#جامعه_دوستدار_کودک
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۶۴۸
#رویای_مادری
#ناباروری
#قسمت_اول
من متولد ۷۲ هستم. سال نود در سن ۱۸ سالگی علیرغم مخالفت خانواده و اطرافیان با همسرم ازدواج کردم.
همسرم از لحاظ مالی اصلا شرایط خوبی نداشت و همه اطرافیان مطمئن بودن من کارم به طلاق میکشه چون به قول اونا من سختی نکشیده بودم تو زندگیم و توانایی تحمل بی پولی رو نداشتم. ولی خداروشکر که حرفای اونا ثمری نداشت و با توکل به خدا زندگیمونو شروع کردیم.
همه به من میگفتن چقدر زود ازدواج کردی و من میگفتم من عاشق اینم مادر بشم و واقعا دلم بچه های زیاد میخواد.
بعد از ازدواج همزمان که دانشگاهم شروع شد از همسرم خواستم که برای بچه اقدام کنیم، ایشون مخالف بودن چون میگفتن من درآمد بالایی ندارم، خونه و ماشین نداریم.
ولی من میگفتم به این چیزا نیست و خدا کمک میکنه. ۳ ماه بعد عروسی اقدام به بارداری کردیم ولی نشد. هرماه چشم انتظار بودم. هرروز روزشماری میکردم و نمیشد.
خیلی گریه میکردم. دوستانم و فامیل که با من ازدواج کرده بودن همه بچه دار شدن و من فقط اشک میریختم. هر روز خبر بارداری کسی از آشنایان رو میشنیدم و دلم میسوخت به حال خودم.
خیلی دکتر میرفتیم و میگفتن سالمید. هر سال میگذشت و من نتیجه ای نمیدیدم. تهران قم و مشهد و شهر خودمون همه جا هر دکتری، معرفی میکردن میرفتیم ولی بی نتیجه.
زخم زبونا، حرفای خانواده ی شوهر، دوست و غریبه و آشنا همه منو داشت از بین میبرد. ۵ سال گذشت. همسرم کار بهتری پیدا کرد و درآمدش بیشتر شد.
منم درسمو خوندم و لیسانس تموم شد و فوق لیسانس رو شروع کردم که هم سرم گرم باشه هم از وقتم استفاده ای کرده باشم.
بعد از ۵ سال یک دکتر آب پاکی رو، رو دستمون ریخت و گفت بارداری طبیعی براتون امکان پذیر نیست و شما فقط باید ای وی اف کنید و راهی ندارید.
دنیا رو سرم خراب شد. چون هزینش برامون خیلی بالا بود. بازم من امیدوار بودم میگفتم ما هم بچه دار میشیم و به دکتر رفتن با وجود مخالفتهای شوهرم ادامه میدادم و انواع و اقسام داروها و آمپول ها رو استفاده میکردیم.
به پیشنهاد اطرافیان طب سنتی هم رفتیم ولی نتیجه نگرفتیم. انقدر نذر و نیاز کرده بودیم که حد نداشت ولی دیگه کم کم داشتیم ناامید میشدیم.
شوهرم میگفت دیگه بسه دکتر نرو اگه خدا میخواست بده میداد ما قسمت نیست بچه دار بشیم و دیگه نمیذاشت دکتر برم. هربار از سرکار میومد گریه میکردم به دست و پاش میفتادم ولی میگفت نه،من دیگه سرمایه ای ندارم که برای این کار هزینه کنم. خدا نمیخواد و تو به زور از خدا بچه میخوای.
بارها همه میگفتن تو که انقد بچه دوست داری چرا بچه نمیارین الکی درسمو بهونه میکردم و میگفتم حالا وقت هست و کسی نمیدونست من بیچاره چقدر سختی کشیدم.
روزها و ماهها و سالها میگذشتن. ۸ سال گذشت. مراکز ناباروری میگفتن اول چند بار ای یو ای کنید اگر نشد ای وی اف.
شوهرم قبول نمیکرد ولی من میدونستم راهی جز این نیست. بلاخره با اصرار من همسرم قبول کرد چند بار ای یو ای کردیم ولی بی نتیجه.
بدنم واقعا بی جون شده بود. خیلی آمپول مصرف میکردم و افسردگی هم باعث شد بیخیال درمان بشم.
۹ سال از زندگی مشترک گذشت.
منی که به عشق بچه داشتن و مادری ازدواج کرده بودم در حسرت بچه داشتن میسوختم.
هرسال میرفتم مراسم شیرخوارگان و قسم میدادم که یک نگاهی هم به من کنن. من نمیتونم حال اون روزهام رو توصیف کنم خیلی خیلی دلم بی طاقت شده بود.
داشت سی سالم میشد. نگران بالا رفتن سنم بودم. خیلی با شوهرم بحث داشتم که قبول کنه ای وی اف کنیم و قبول نمیکرد. یک بنده خدایی یک دکتر در تهران بهم معرفی کرد به شوهرم گفتم گفت حرفشو نزن خدا نمیخوادو این حرفا.
یک روز تصمیم گرفتم بدون اجازه ی همسرم از این دکتر هم نوبت بگیرم. دقیقا آذر ۹۹ بود. تماس گرفتم و برای خرداد ١۴٠٠ بهم نوبت دادن. نور امیدی تو دلم روشن بود گفتم تا اون موقع همسرمو راضی میکنم.
عید ١۴٠٠ شد. همون عید خونه ی مادر همسرم رفتیم. همه جاری ها و خواهر شوهرام با کوچولوهاشون بودن و من تک و تنها. حتی جاری های بعد از من هم بچه داشتن ولی من نه.
پدرشوهرم یک سری حرفای بدی بهم زدن که اشکمو در آوردن و دلم خیلی شکست. تا به حالا پیششون گریه نکرده بودم. در اتاق رو بستم و زار زدم. هیچوقت یادم نمیره. بعد از این اتفاق به همسرم گفتم خواهش میکنم این دکتر رو هم بریم قسم میخورم دیگه اسم دکتر رو نیارم و راضی شد.
خرداد شد و من با هزار امید به مطب دکتر رفتم. ایشونم گفتن فقط باید ای وی اف کنید.
همسرم دنبال وام رفت، منم مقداری طلا فروختم.
آزمایشها و عکسها و تمام مراحل رو از اول طی کردیم. روزای سختی بود ولی نور امیدی در دلم می تابید. احساس میکردم تا مادرشدن فاصله ای نیست. همش از خدا میخواستم ناامیدم نکنه و میگفتم قدرت تو بالاتر از تمام قدرت هاست.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075