eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
13.6هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
334 فایل
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها #اللهم_عجل_لولیک_الفرج_والعافیه_والنصر #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
مشاهده در ایتا
دانلود
واحد؛ ای شهیدم حسین.mp3
2.35M
علیهاالسلام 🔹ای شهیدم حسین🔹 آسمان بی‌قرار از نوایش شده یا مدینه دگر نینوایش شده هر کسی دیده او را کنار بقیع همدم گریه و روضه‌هایش شده غم و اندوه و غربت حاصلش بود دو چشم تار زينب قاتلش بود نيفتاد از لبش نام حسينش اگر چه داغ سقا بر دلش بود «ای عزیزم حسین ای شهیدم حسین» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تا که شد روضه‌خوان دختر فاطمه تا که خواند از اباالفضل و از علقمه گرچه شد تازه داغ دل او، ولی داشت با زینبش زیر لب زمزمه: مزن آتش به جانم نور عينم مخوان از ماهِ مَـقطُوع اليَدَينم بخوان از غربت دلبند زهرا حسينم وا حسينم وا حسينم «ای عزیزم حسین ای شهیدم حسین» شاعر: نغمه‌پرداز: .
زمینه؛ کنار چار صورت قبر.mp3
1.59M
علیهاالسلام 🔹کنار چار صورت قبر🔹 کاروان اومد از راهی پر غبار اومدن با غم و داغ بی‌شمار اومدن با دلای غرق به خون اومدن با نگاه‌های بی‌قرار می‌شه با گریۀ سکینه محشری به پا تو مدینه می‌خونه روضه با یه قلب حزین می‌خونه از خشکی لب‌ها می‌خونه از وفای سقا می‌خونه روضه برا اُمّ بنین وای، می‌باره چشمای همه وای، برای ماه علقمه وای، قد مادر دیگه خمه «وای از دل ام‌البنین» ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ هر غروب که نداره دل دیگه صبر هر غروب می‌ره با چشمای پر ابر تو بقیع می‌شینه با ناله و آه تو بقیع کنار چار صورت قبر می‌خونه اشک بی‌امونش از غم ماه آسمونش می‌خونه روضه‌ها برای حسین می‌خونه با یه دل مضطر کاش بودن پسرای بیشتر می‌شدن همه به فدای حسین وای، تا می‌شه حرف مشک آب وای، غصه‌ها می‌شه بی‌حساب وای، می‌شه هم‌ناله با رباب «وای از دل ام‌البنین»
recording-20231226-192950.mp3
4M
بالا بلندم عزیزم پاشو نگا کن دوباره رو خاك اين قبر خالی چشمای مادر می‌باره رفتی و بعد از تو مادر زانوم دیگه نا نداره ام‌البنین بودم اما حالا که معنا نداره مثل چشای قشنگت چشم منم تاره مادر جونی تو دستام نمونده - آه ای علمدار مادر واااای پسرم - كجایی قمرم - كجایی می‌سوزه از داغ روضه‌ت - جيگرم - كجايي بند دوم دستای تو مثل حیدر سنگین و خیبر شکن بود کی توی رزم و نبردش همپای عباس من بود؟ آروم جونم شنیدم غوغا بپا کردی اون‌روز دریا رو شرمنده با اون،شرم و حیا کردی اون روز با اون نفسهای آخر گفتی برادر به مولات چی گفتی و چی شنیدی مادر به‌قربون دردات واااای پسرم - كجايی قمرم - كجايی می‌سوزه از داغ روضه‌ت - جيگرم - كجايی بند سوم وقتی تو رفتی شنیدم خیمه‌ت عمودش دراومد دستای نا‌پاک دشمن با نیت معجر اومد وقتی که افتادی از پا ، قد برادر کمون شد تو اوج غربت حسینم ،راهیه گودال خون شد وقتی که چشماتو بستن ، خیمه اسیر بلا شد جسم عزیزای زهرا .س ، پامال اون مرکبا شد وااای - بی یار و یاور  حسینم کشته‌ی بی سر - حسینم تموم عالم فدای  - غریب مادر - حسینم.
زمینه حضرت ام البنین رسولی.mp3
1.04M
(س)" 1 روضه میخونه مادری غمین روضه میخونه با ناله ای حزین میگه بگین از این به بعد به من (ام بی بنین)۲ ام البنین یعنی کسی که ثمر داره یعنی کسی که پسر داره یعنی کسی که تو هفتا آسمون، قمر داره ای روزگار . دیدی که چطوری بی قمر شدم (ای روزگار . دیدی که چطوری بی پسر شدم) ای روزگار . ای روزگار 2 روضه میخونه مادری باغم روضه میخونه با گریه دم به دم روضه میخونه دایماً یاد (مشک و یک علم)۲ مشک و علم خوبه وقتی که ساقی باشه نه که رو سینه داغی باشه خوبه وقتی که روی بدن دو دست، باقی باشه ای روزگار . دیدی که چطوری خونجگر شدم (ای روزگار . دیدی که چطوری بی پسر شدم) ای روزگار . ای روزگار ✍شعر و سبک: .
4_5895348887324986787.mp3
20.46M
📋 مادر گفتی برات روضه بخونم حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مادر گفتی برات روضه بخونم باشه ولی بعید می‌دونم دووم بیاری به جای روضه‌ی بچه‌هات گفتی بگم از حسین برات دلش رو داری دلش رو داری داداشم غریب شد زدن تکیه‌گاهش و که رو خاک، خد التریب شد دور از چشای خونی عباس، شیب الخضیب شد داداشم غریب شد تنها نبود توی گودال، غلغله بود اگه عباست رفت، شمر بود، حرمله بود « آه! از روزگار بی علمدار آه! از روزگار بی علمدار» مادر حسین که اومد از علقمه وقتی دیدم که قدش خمه یهو دلم ریخت وقتی سرو به روی نیزه بستن دل رقیه رو شکستن حرم بهم ریخت، حرم بهم ریخت دلم رو سوزوندن نبودی ببینی پای ما رو، کجا کشوندن دختر امام و توی بزم، حروم نشوندن دلم رو سوزوندن گریه نکن مادر، مرد با غافله بود اگه عباست رفت، شمر بود، حرمله بود « آه! از روزگار بی علمدار آه! از روزگار بی علمدار» مادر برات بگم از اون ازدحام از ماجرای کوفه به شام از تعنه‌هاشون با دست بسته می‌بردنم کوچه به کوچه آزردنم با خنده‌هاشون، با خنده‌هاشون توو هر کوچه بازار کتک می‌زدن زن و بچه رو، جلوی انظار تحمل نداشت سه ساله دیگه، این همه آزار تو‌و هر کوچه بازار رو دستامون جای، زخم سلسله بود اگه عباست رفت، شمر بود، حرمله بود « آه! از روزگار بی علمدار آه! از روزگار بی علمدار» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
. |⇦•با عروساش... سلام الله علیها اجرا شده به نفس حاج مهدی رسولی ●━━━━━━─────── با عروساش، بین گذر، نشسته رو چادرش خاک چقدر، نشسته چندماهه که، بچه هاشو ندیده چندماهه اینجا، بی خبر، نشسته خبر دادن بهش، بشیر اومده اومده امّا، سر بزیر اومده منتظر یه کارِوون، امیر بود ولی یه کارِوون اسیر بود همه امیدش، دیگه ناامید شد خبر دادن که عباسش شهید شد نمیدونم، که از بشیر چی شنید روزگارش سیاه موهاش، سفید شد تلخی راهو واسشون عسل کرد مشکل بی مادری شونو، حل کرد ام البنین اومد توی قافله دخترای فاطمه رو، بغل کرد روزای خوب، تموم شد و شب رسید کاسه ی صبر همه، بر لب رسید چیزی نمونده بود بمیره زینب ام البنین به داد زینب رسید نوحه میخونه، واسه دردونه هاش مرهم داغ زینبه، شونه هاش عمه ی سادات میزنه رو سرش ام بنین میزنه رو گونه هاش *دست عبدالله رو گرفته، بدو عزیزم، ام البنین میدوه، پسر عباس میدوه، دید دروازه شلوغه، ام البنین نگاه کرد، یهو صفا رو وا کردن، مردا عقب ایستادن، راه باز کنید، خانم مدینه داره میاد، اومد جلو، خانمِ امیره، بشیر به لکنت افتاد، بشیر چه خبر؟ خانم اومدی، عباستو، پسراتو، شهید کردن. داره نگاه میکنه، بشیر حسینم؟ صدای ناله بلند شد، ام البنین.. "قُتِلَ الحُسین"، اونم چجوری، وَحیداً، عَطشاناً، عُریان..اینا رو شنید. ام البنین جمعیت رو زد کنار، یه جمله ای گفت: تا شنید" قُتِلَ الحُسین"، صدا زد پس بگو زینب خونه خراب شده دیگه.. بقیه کجان؟ام البنین بیرون شهرن، دروازه رو وا کردن. ام البنین هراسان اومد دید یه چند تا خیمه زدن، نگاه میکنه، تا دیدن ام البنین داره میاد،بچه ها دویدن، دور دامن ام البنینو گرفتن، دخترا سر یکی رو شونه، یکی رو سینه. هی داره نگاه میکنه، عبدالله هی چادرو میکشه، چته عزیزم؟ یوما.. یوما... جانم پسرم.. کجاست، عمه کجاست، کیو میخوای عزیزم؟ همه دخترا اومدن، سه ساله کجاست، کلثوم! رقیه کجاست؟ عبدالله هی سراغ رقیه رو میگیره.. زینب کجاست؟ شنید ام البنین اومده، ام البنین بیچاره شد، چرا؟، منتظر یه خانم رشیده ست، یه خانم حیدری، اما اونی که دارن میارنش، مگه زینب چندسالشه، یعنی چی دارن میارنش؟، حیدریه، ولی شبیه فاطمه شده. یه پیرزن، زیرِ بغلاشو گرفتن، داره میاد، ام البنین داره میدوه، او دید ام البنین داره میاد، صدا زد، وا عباسا، ام البنین دید زینبو، میزد تو صورت، وا حسینا... رسیدن به هم، سرا رفت تو بغل هم، شایدم رو خاک نشستن دوتایی، امام زمان ببخشید منو آقا.. انقده گریه کردن، انقده ناله زدن، زین العابدین فرمود: عزاست، چادر عزا بزنید، ام البنین دونه دونه داره سراغ میگیره، پرسید زینب با کی برگشتی؟، علی اکبرت، قاسمت، هر چی ام البنین می پرسید زینب سر تکون میداد، همه؟، بچه های حسن کو؟ حتی عبدالله؟، ام البنین مث مادرم زدنش، حتی وقتی رفتم، جنازه ش هم پیدا نکردم، زیر سُم اسبا یجوری له شد، اصلا پیدا نکردم عبدالله رو... ام البنین همینجوری نگاه میکنه، یهو صدا زد عروسم کجاست؟ بگید عروسم بیاد، دلم برا علی تنگ شده. تا اینو گفت صدای ضجه ی زنا بلند شد، یهو بلند شد گفت زینب دیگه نگو رباب رو هم نیاوردی. زینب صدا زد ام البنین، رباب بیرونه، اومد دید زیر آفتاب یه نفر نشسته، صدا زد اینجا چرا نشستی؟ بلند شو، تو شیرخواره داری، زیر آفتاب چرا؟، زینب از جاش بلند شد، ام البنین رهاش کن..* گریه نکن رباب، عروسِ مادرم گریه نکن رباب، منم یه مادرم از وقتی که برگشتیم زیر سایه نرفته .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
4_6033069358723368124.mp3
9.85M
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄@Fanous قمر رو زمین 🌙 یل 💚 وقتی کشتی نجات حسین (ع) باشه میشه گفت عباس هم سُکان داره💚😍 سلام الله علیها
266_28909911357251.mp3
10.32M
📝خوشبختی همینه... کربلایی ۵ دی ماه ١۴٠٢ [بند اول] خوشبختی همینه روزیم از کرمِ خانم ام‌البنین اسمش دلنشینه نعره ی یا ابلفضلم و زهرا میبینه نگو ام‌البنین بگو بهر وفا نگو ام‌البنین بگو روح ادب به خودش گفت کنیز اولاد علی نگو ام‌البنین بگو کوه ادب شدم مثل قطره، به دریای تو و پسرت هات و قربون مخصوصا ابلفضل تویی مادرش که، دلیره ابلفضل انتقام کوچه رو میگیره ابلفضل [بند دوم] چی از این قشنگ تر میبینه که حسین به تو هم میگه مادر حس خواهری داشت هر دفعه زینب گفت به ابلفضل برادر تو دعای فاطمه پشت سرتِ تو الان زینبم مثل دخترت به ابلفضل میگفتی قبل کربلا برو زهرا از این به بعد مادرت خدا این ابلفضل، مگه بی غرینه یکی از لقب هاش یل ام‌البنین چه مرد دلیری، چه شیر شکاری مرحبا ام‌البنین چه ابلفضلی داری یا ابوفاضل، یا ابوفاضل
. سلام الله علیها 🎤 از روضه ی بشیر تا با خبر شدم بشکسته بودم و بشکسته تر شدم دنیا به حال من خون گریه میکند هم بی حسین شدم هم بی پسر شدم جسم عزیزان مرا در خون کشیدند گلهای یاسم را همه از ساقه چیدند دست علمدار مرا از تن بریدند خیلی حزینم_ام البنینم ۲ از سرشب تا صبح،گریه شده کارم این غم دل آشوب،می دهد آزارم "من امّ بی بنینم،ام البنینم" ......... خیلی دلم شکست،از دیدن رباب اشک دو دیده اش،من را کند عذاب بغض سکینه را،دیدم به چشم خود میسوزم از غم ِ، طفل نخورده آب گفتند شرمنده شده ساقی طفلان گفتند مشک آب او شد تیرُباران طفل رباب از تشنگی گردیده بی جان با غم عجینم،ام البنینم ۲ داروندارم را،نذر حسین کردم روضه گرفتم با،این دل پر دردم "من امّ بی بنینم،ام البنینم" ...... باور نمیکنم این زینب من است باور نمیکنم پیشانیش شکست آتش به جان زند،قد خمیده ش بند دلم‌ ازین،درد و بلا گسست گفتند رفته زینبم راه اسارت گفتند که دارایی او رفته غارت ای وای من ای وای من از این جسارت زارو غمینم،ام البنینم ۲ وِیلی عَلی شِبلی،ناله ی جان سوزم گریه به عباسم، روضه ی هر روزم "من امّ بی بنینم،ام البنینم ✍ ۱۱جمادی الثانی ۱۴۴۵ 👇
. در بیا آقا که میون روضه تو رو خونده امّ البنین گریزش بازم به علقمه رفت با صورت شد نقش زمین نشسته بازم روی خاک ِغم میخونه از دست و مشک و علم میگه ای منتقم دیگه بیا به حقّ دستایی که شد قلم ای وای به اشک مادر، یارب اِنْتَقِم ای وای به آه ِمضطر، یارب اِنْتَقِم ای وای به چشمای تر، یارب اِنْتَقِم اللهم عجّل لولیک الفرج..... 🌸🌸🌸🌸🌸 زبان حال با حضرت عباس علیه السلام: کشیدم رو خاک برات نقش قبر آخه دورم از کربلا برای مرگم بسه وللهه مقام دستای جدا تو ای سقای آل بوتراب شدی شرمنده از قحطی آب شدی روی نیزه شرمنده تر با دیدن سر طفل رباب عباس سرت رو نیزه رف تا شهر شام عباس رو نیزه گریه می کردی مدام عباس میدیدی زینب رو تو ازدحام اللهم عجّل لولیک الفرج..... 🌸🌸🌸🌸🌸 دارم می میرم کجایی عباس ندارم تاب ِ موندنو تو که بی دستی چطور میگیری یه گوشه تابوت منو شنیدم وقتی شد دستت جدا شده فرقت با عمودی دوتا حسین وقتی تیر از چشمت کشید به ناله هاش خندیدن دشمنا عباس شنیدم پیش تو قدش خمید عباس چه بلاهایی بعد تو کشید عباس سرش رو از قفا دشمن برید اللهم عجّل لولیک الفرج..... ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .👇
. تو نور چشم علی فاطمه ی ام بنین هستی همراه زینب و کلثوم و حسین حامی دین هستی بانوی خانه ی علی بودی ریحانه ی علی ای جان خیر الناس ای مادر عباس ام البنین بانو۲ در آسمان ولایت تو چنان ماه درخشانی بر حیدر و همه گل های علی آرامش جانی نور چشمان زینبین مادری کرده بر حسین تو محرم رازی با علی دمسازی ام البنین بانو۲ ندیدی کرب و بلا ظلم و ستم شد ز عدو افزون شنیدی کرب و بلا پیکر اکبر شده غرق خون از غم نور هر دو عین گشته خم قامت حسین زین ماتم عظمی شد خون دل مولی ام البنین بانو۲ ندیدی طفل صغیری روی دست پدرش جان داد شنیدی حرمله با تیر ستم زده بر این نوزاد پیش چشمان پدرش پاره گردیده حنجرش عطش شده چاره گلو شده پاره ام البنین بانو۲ ندیدی از ستم و کین عدو خون دل خیر الناس شنیدی گشته جدا دست علمدار حسین عباس فرق عباس تو شکست تیر کین چشم او ببست گشته فدا عباس دستش جدا عباس ام البنین بانو۲ ندیدی یوسف زهرای بتول از نفس افتاده شنیدی بین دو نهر جان علی لب تشنه جان داده شمر دون خنجرش کشید از قفا حنجرش برید خون شد دل زینب جانش بود بر لب ام البنین بانو۲ .
مداحی آنلاین - نماهنگ شنبه های ام البنینی - مهدی رعنایی.mp3
3.19M
احساسی 🍃تو هر گرفتاری دل که حزین میشه 🍃دستم دخیل سفره ام البنین میشه 🎙 .............. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تو هر گرفتاری ،دل که حزین میشه دستم دخیل سفره ی ام البنین میشه من که به لطف این ، بانو یقین دارم هر چی که دارم از بی‌بی ام البنین دارم تو باب الحوائجی ، مادر باب الحوائجی تو دریای عشقی و ، آخر باب الحوائجی یا ام الکرم ، ام السخا یا ام البنین یا ام الادب ام الوفا یا ام البنین ( یا ام البنین) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ عالم رو میگیره ، یک روزی میبینی این سفره های شنبه های ام‌البنینی صد مرده شد زنده ، این اعتقاد ماس تنها با یک گوشه نگاه مادر عباس بانوی جلیله ای ، مادر ماه قبیله ای الگوی رقیه و ، محرم راز عقیله ای یا ام الشهید ، ام الحیا یا ام البنین یا ام الادب ، ام الوفا یا ام البنین (یا ام البنین) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.   🔸بشیر آمد و شهرِ مدینه بر هم ریخت 🔸مدینه بر سرِ خود خاکِ غصّه‌وغم ریخت بشیر بن  جذلم میگه: هنگامى که به مدینه نزدیک شدیم، على بن الحسین دستور داد که ، خیمه ها را برپا کنند و بمن فرمود: اى بشیر! خدا پدرت رو رحمت کند، او شاعر بود، آیا تو نیز مى توانى شعر بگویى؟ گفتم: آرى، اى پسر رسول خدا، من نیز شاعرم. فرمود: وارد مدینه شو وخبر شهادت ابى عبدالله(علیه السلام) و ورود ما رو به مردم مدینه برسان 🔸مدینه از غمِ کـرب و بلا به سر می‌زد 🔸صدایِ قاصدِ غم شعله بر جگر می‌زد بشیر میگه به مسجد النبى رسیدم و صدامو به گریه بلند کردم و گفتم: «یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ بِها * قُتِلَ الْحُسَیْنُ فَأَدْمُعی مِدْرارُ اَلْجِسْمُ مِنْهُ بِکَرْبَلاءَ مُضَرَّجٌ * وَالرَّأسُ مِنْهُ عَلَى الْقَناهِ یُدارُ» (اى مردم مدینه، دیگر مدینه جاى ماندن شما نیست، زیرا حسین [آقاى شما] کشته شد که اشک من این گونه سرازیر است. پیکر او در کربلا به خاک و خون غلطیده و سر مقدسش بالاى نیزه، شهر به شهر گردانده شد). 🔸آهای شهرِ مـدینه... حسین را کشتند 🔸تمـامِ آبـرویِ عالـَمـین را کشتند على بن الحسین(علیه السلام) با عمه ها و خواهرانش در آستانه شهر فرود آمده اند 🔸عزیزِ فاطـمه را تشنه سَر بریده ستم 🔸 به یادِ فاطمه و فاطمیّه سوخت حرم بشیر میگه:، حتّى زنان مدینه از خانه هایشان با موهاى پریشان بیرون ریختند و درحالى که از شدّت مصیبت صورت هاى خود را مى خراشیدند و بر صورت هاى خود لطمه مى زدند، صدا به گریه و زارى بلند کردند. (هیچ مرد و زنى را گریان تر از آن روز ندیدم و بعد از وفات رسول خدا، روزى تلخ تر از آن روز بر مسلمانان نگذشت) 🔸بگو به حضرتِ امُّ البنـین چه شد پسرهایش 🔸دو دست و چشم و علمدار و مشکِ سقّا پَر بشیر اومد محضر عرضه داشت خانم جان... بچه هات رو در کربلا کشتند... بی بی فرمودند... ای بشیر... أخبِرنی عَن أبِی عَبدالله الحُسَین بشیر از حسینم چه خبر... عرضه داشت... بی بی جان نبودی... دستهای عباست رو قطع کردند... عمود آهنین به فرقش زدند... فرمود ای بشیر... اَوْلادِی وَ مَنْ تَحْتَ الْخَضْراءِ کُلُّهُمْ فَداءً لاَِبِی عَبْدِ اللّهِ الْحُسَیْن علیه السلام @roze_daftari تمام بچه هام فدای حسین... همه عالم فدای حسین... 🔸 نشسته است سرِ شاهِ دین رویِ نیزه 🔸 تـَنی به زیرِ سمِ اسبها شـده روضه مردم به سرعت به مکانى که کاروان در آنجا بود، رفتند دیدم على بن الحسین بیرون آمد، در حالى که پارچه اى در دست داشت که با آن اشک هایش را پاک مى کرد. کسى چارپایه اى آورد و حضرت روى آن نشست، درحالى که پیوسته اشک هایش جارى بود و نمى توانست جلوى گریه اش را بگیرد. مردم که این صحنه ها را دیدند، صداى گریه آنان بلند شد و از زنان و دختران مدینه نیز ناله و شیون برخاست؛ 🔸 بـِبار تا به قیامت که حرفِ غارت شد 🔸نصیبِ دخـترِ زهرا چرا اسارت شد؟! ‍ عبدالله بن جعفر هم اومده و داره دنبال خانمش میگرده ،یک به یک محمل ها رو داره سر میزنه،رسید به محمل زینب،نشناخت خانومش و ،پرسید: خانوم من زینبُ ندیدی ؟بی بی یه نگاه کرد به عبدالله،وگفت:  عبدالله، حق داری منو نشناسی آره من اون زینبی نیستم که از پیش تو رفتم، آخه : 🔸 انشب که از مدینه سفر کردم اختیار 🔸 همراه بود؛ قاسم و عباس و اکبرم 🔸 مویم سیاه بود ولی معجرم سپید 🔸 مویم سفید شد، سیه گشت معجرم عبدالله جلو چشایِ من سر حسین رو بریدند ... هی روضه خوند و هی عبدالله گریه کرد ،همه حرفا که تموم شد گفت بی بی یه گلایه دارم ازت ... شنیدم برا علی اکبر زودتر از داداشت رفتی ... بالا سر قاسم رفتی،بالا سر شهدای بنی هاشم رفتی،... مگه بچه های من قابل نبودند،چرا نرفتی بالا سرشون؟! گفت عبدالله تو دیگه چرا از من این سوال و میکنی؟بحق داداشم قسم،ترسیدم نگاش به نگاه من بیفته ازمن خجالت بکشه،گفتم حسین ،خجالت زد ام نشه حسین...
ابتدا گفت السلام علیک بنده اذن ورود می خواهم به کنیزی زینب آمده ام اگر از لطف خود دهد راهم السلام علیکما حسنین پرتو نور ذات لم یزلی آمدم تا شوم ڪنیز شما گر گذارم قدم به بیت علی جان عالم فدایت ای زینب بشنو از این کنیز زمزمه ای نام من فاطمه است اما تو بعد زهرا فقط تو فاطمه ای من شنیدم که مادرت زهرا بین دیوار و در فدا گردید آن قَدَر حامی ولایت بود که فدایی مرتضی گردید کاش در بین کوچه ها زده بود جای زهرا به روی من سیلی کاش ام البنین زمین می خورد کاش می گشت روی من نیلی بود آن کوچه خلوت و پنداشت می رسد زور او به زور حسن کاش می زد به روی من سیلی تا دگر نشکند غرور حسن ڪاش در پشت در سپر بودم همچو زهرا به یاری مولا ڪاش در سینه ام فرو می رفت میخ در جای سینه ی زهرا روضه می خواند وقت آمدنش نوعروسی ڪه جای فاطمه بود آن عروس سیاه پوش علی فاطمه در عزای فاطمه بود پا به بیت علی نهاد و سپس به ڪنیزیش مفتخر گردید سال ها بعد هم به لطف خدا مادر حضرت قمر گردید گشت از نور آفتاب علی جلوه ی ماه هاشمی حاصل به جهان پا نهاد از این پیوند یل ام البنین ابوفاضل از ادب طفل خود به دور سر شاه بی سر ز مهر می گرداند گفت عباس من فدایی توست یاور تو همیشه خواهد ماند داد قنداقه اش به دست علی مرتضی دست های او بوسید و سپس گریه ڪرد،ام بنین سبب گریه ی علی پرسید گفت این دست های زیبا را می دهد در ره شه بی سر روزی آید به دشت ڪرب و بلا می شود از بدن جدا، مادر آسمان بود و داشت چهار قمر همه زیبا و پاڪ و تابنده تا بریزد به پای خورشیدی ڪه بود نور او درخشنده چون ڪه آن ڪاروان به راه افتاد گفت عباس من ضیاء دوعین پسرم جان من،عزیزدلم هرچه شدجان تووجان حسین همه ی عمر افتخارم بود ڪه توئی اُسوه ی جوانمردی جان فدای حسین زهراباش نڪند بی حسین برگردی خبر آمد بشیر آمده است با دل زار و خسته، با افغان گفت مادر همه پسرهایت ڪشته گشتند با لب عطشان گفت ام البنین ڪه ای قاصد فقط از شاه عالمین بگو همه ابناء من فدای حسین فقط از سرورم حسین بگو گفت مادر ڪنار نهر فرات تشنه لب، راس اوجدا ڪردند سر او را به نیزه ها بردند دربیابان تنش رها ڪردند بدنش قطعه قطعه از ڪین شد آنچنان ڪه به بوریا بردند بی ڪفن دفن گشت بعد سه روز بی سر او را به خاڪ بسپردند دید نتواند این غمِ عظما مادری خسته دل ڪشد بردوش ازغم داغ سیدالشهدا ناله ای برڪشید و رفت ازهوش اولین روضه را بپا ڪرد و روضه خوانی مدام ڪارش بود گریه برداغ سیدالشهدا مرهمی بهر قلب زارش بود روضه می خواندوبافغان می گفت، اُم عباس با دلی غمگین من ندارم دگر پسر مَردم ودگرنیستم من امِِّ بنین آری آن پاڪدامن ازسرِمهر بهر احیای دین حق ڪوشید همچو زهرا به یاری حیدر بود و جام ولای اونوشید السلام علیڪ ای خورشید مهرِ منظومه ی چهارقمر السلام علیڪ مادر عشق هم نفس هم قدم تو باحیدر جوادکریم زاده
. 🔸بشیر آمد و شهرِ مدینه بر هم ریخت 🔸مدینه بر سرِ خود خاکِ غصّه‌وغم ریخت بشیر بن جذلم میگه: هنگامى که به مدینه نزدیک شدیم، على بن الحسین دستور داد که ، خیمه ها را برپا کنند و بمن فرمود: اى بشیر! خدا پدرت رو که شاعر بود رحمت کنه، تو هم مى تونى شعر بگى؟ گفتم: آرى، اى پسر رسول خدا، منم شاعرم. فرمود: وارد مدینه شو وخبر شهادت ابى عبدالله(علیه السلام) و ورود ما رو به مردم مدینه برسان 🔸مدینه از غمِ کـرب و بلا به سر می‌زد 🔸صدایِ قاصدِ غم شعله بر جگر می‌زد بشیر میگه به مسجد النبى رسیدم و صدامو به گریه بلند کردم و گفتم: «یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ بِها * قُتِلَ الْحُسَیْنُ فَأَدْمُعی مِدْرارُ اَلْجِسْمُ مِنْهُ بِکَرْبَلاءَ مُضَرَّجٌ * وَالرَّأسُ مِنْهُ عَلَى الْقَناهِ یُدارُ» (اى مردم مدینه، دیگر مدینه جاى ماندن شما نیست، آخه حسین [آقاى شما] کشته شد و اشک من این گونه سرازیره. پیکرش در کربلا به خاک و خون غلطیده و سر مقدسش بالاى نیزه، شهر به شهر گردانده شد). 🔸آهای شهرِ مـدینه... حسین را کشتند 🔸تمـامِ آبـرویِ عالـَمـین را کشتند على بن الحسین(علیه السلام) با عمه ها و خواهرانش در آستانه شهر فرود آمده اند 🔸عزیزِ فاطـمه را تشنه سَر بریده ستم 🔸 به یادِ فاطمه و فاطمیّه سوخت حرم بشیر میگه:، حتّى زنان مدینه از خانه هایشان با موهاى پریشان بیرون ریختند و درحالى که از شدّت مصیبت صورت هاى خود را مى خراشیدند و بر صورت هاى خود لطمه مى زدند، صدا به گریه و زارى بلند کردند. (هیچ مرد و زنى را گریان تر از آن روز ندیدم و بعد از وفات رسول خدا، روزى تلخ تر از آن روز بر مسلمانان نگذشت) 🔸بگو به حضرتِ امُّ البنـین چه شد پسرهایش 🔸دو دست و چشم و علمدار و مشکِ سقّا پَر بشیر اومد محضر عرضه داشت خانم جان... بچه هات رو در کربلا کشتند... بی بی فرمودند... ای بشیر... أخبِرنی عَن أبِی عَبدالله الحُسَین بشیر از حسینم چه خبر... عرضه داشت... بی بی جان نبودی... دستهای عباست رو قطع کردند... عمود آهنین به فرقش زدند... فرمود ای بشیر... اَوْلادِی وَ مَنْ تَحْتَ الْخَضْراءِ کُلُّهُمْ فَداءً لاَِبِی عَبْدِ اللّهِ الْحُسَیْن علیه السلام تمام بچه هام فدای حسین... همه عالم فدای حسین... بگو از حسین چه خبر .. ؟ 🔸 نشسته است سرِ شاهِ دین رویِ نیزه 🔸 تـَنی به زیرِ سمِ اسبها شـده روضه مردم به سرعت به مکانى که کاروان در آنجا بود، رفتند دیدم على بن الحسین بیرون آمد، در حالى که پارچه اى در دست داشت که با آن اشک هایش را پاک مى کرد. کسى چارپایه اى آورد و حضرت روى آن نشست، درحالى که پیوسته اشک هایش جارى بود و نمى توانست جلوى گریه اش را بگیرد. مردم که این صحنه ها را دیدند، صداى گریه آنان بلند شد و از زنان و دختران مدینه نیز ناله و شیون برخاست؛ 🔸 بـِبار تا به قیامت که حرفِ غارت شد 🔸نصیبِ دخـترِ زهرا چرا اسارت شد؟! ‍ اما بشنو از عبدالله جعفر شوهر حضرت زینب آه از ان دم که کاروان امید دم دروازه مدینه رسید سوی آن کاروان به صدها آه بادلی خسته آمد عبدالله اشک حسرت زدیدگانش سفت تسلیت برامام چارم گفت بعد ازآن هرطرف نظر انداخت زینبش را درآن میان نشناخت عبدالله بن جعفر هم اومده و داره دنبال خانمش میگرده ،یک به یک محمل ها رو داره سر میزنه،رسید به محمل زینب،نشناخت خانومش و ،پرسید: خانوم من زینبُ ندیدی ؟بی بی یه نگاه کرد به عبدالله،وگفت: عبدالله، حق داری منو نشناسی آره من اون زینبی نیستم که از پیش تو رفتم: 🔸 آنشب که از مدینه سفر کردم اختیار 🔸 همراه بود؛ قاسم و عباس و اکبرم 🔸 مویم سیاه بود ولی معجرم سپید 🔸مویم سفید شد، سیه گشت معجرم عبدالله جلو چشایِ من سر حسین رو بریدند ... هی روضه خوند و هی عبدالله گریه کرد ،همه حرفا که تموم شد گفت بی بی یه گلایه دارم ازت ... شنیدم برا علی اکبر زودتر از داداشت رفتی ... بالا سر قاسم رفتی،بالا سر شهدای بنی هاشم رفتی،... مگه بچه های من قابل نبودند،چرا نرفتی بالا سرشون؟! گفت عبدالله تو دیگه چرا از من این سوال و میکنی؟بحق داداشم قسم،ترسیدم نگاش به نگاه من بیفته ازمن خجالت بکشه،گفتم حسین ،خجالت زد ام نشه حسین... شاعر: .
AUD-20220114-WA0070.
4.21M
▪️ 🎙 بانوای: حاج میثم مطیعی 🏴 (س) دگر این کاروان یاسی ندارد که با خود شور و احساسی ندارد بیا ام البنین برگشته زینب ولی افسوس عباسی ندارد مزن آتش به جان ای نور عینم مخوان از ماهِ مَـقطُوع الیدَینم چه شد در کربلا هستی زهرا؟ حسینم وا حسینم وا حسینم سرشته از غم زهرا گِلش بود نگاه تار زینب قاتلش بود نیفتاد از لبش نام حسینش اگر چه داغ سقا بر دلش بود ... ... ولی زینب چه با احساس می خواند از آن بُهبوهه ي حساس می خواند کنار قبر زهرا نیمه ي شب چقدر از غیرت عباس می خواند شاعر: یوسف رحیمی✍
AUD-20220114-WA0070.
4.21M
▪️بیا ام البنین برگشته زینب (روضه) 🎙 بانوای: حاج میثم مطیعی 🏴 (س) دگر این کاروان یاسی ندارد که با خود شور و احساسی ندارد بیا ام البنین برگشته زینب ولی افسوس عباسی ندارد مزن آتش به جان ای نور عینم مخوان از ماهِ مَـقطُوع الیدَینم چه شد در کربلا هستی زهرا؟ حسینم وا حسینم وا حسینم سرشته از غم زهرا گِلش بود نگاه تار زینب قاتلش بود نیفتاد از لبش نام حسینش اگر چه داغ سقا بر دلش بود ... ... ولی زینب چه با احساس می خواند از آن بُهبوهه ي حساس می خواند کنار قبر زهرا نیمه ي شب چقدر از غیرت عباس می خواند شاعر: یوسف رحیمی✍
narimani-52.mp3
9.12M
(س) زینب بیا روضه بخون از کربلا برام بگو۳ از موقعی که آب نبود ازشاه تشنه‌کام بگو از کربلا برام بگو۲ بگو ببینم ، از نور عینم چجوری دشمن ، سر رو برید وقتی میرفتی ، اینجور نبودی چرا عزیزم ، قدت خمید بگو ببینم ، کجاست حسینم علی اکبر ، علی اصغر کجاها رفتی ، چیا رو دیدی چرا نمیگی ، چی شده معجر زینبم بگو از کرببلا از اون جسارت ، خیمه و غارت دارم میمیرم وقتی میبینم لباس پاره‌ت ، 'رفتی اسارت۲' " واویلتا واویلتا ، واویلتا واویلتا " خوب شد نبودی کربلا بگم برات چیا دیدم۳ از مردم کوفه و شام گوشه‌کنایه شنیدم گوشه‌کنایه شنیدم۲ بذار بگم از ، سر حسینم کجاهارفته ، کجاها بوده بزم شراب و ، تنور خولی همه‌ش سوار نیزه‌ها بوده بذار بگم از ، دست ابالفضل که هردوتا از ، تن جدا شد عمود آهن ، زدن به فرقش از پیشونی تا ، به ابرو وا شد وقتی عباست، رو زمین افتاد نیزه آوردن ، نیزه آوردن گوشواره بردن، گهواره بردن علم رو بردن۳ " واویلتا واویلتا ، واویلتا واویلتا " ام‌البنین تو میدونی من اسوه‌ی حجاب بودم۳ اما بگم کجا بودم تومجلس شراب بودم تومجلس شراب بودم۲ ماهارو بردن ، به شهر شام و دم درِ دروازه‌ی ساعات گفتن که اینها ، خارجی هستن اصلا نکردن ، با ما مراعات توکوچه بازار ، مارو کشوندن از پشت‌بوما میزدن سنگ به صورت بچه‌های معصوم‌ مردم شهر هی ، میزدن چنگ چوب خیزرون به لب و دندون میزد میخندید۳
.   🔸بشیر آمد و شهرِ مدینه بر هم ریخت 🔸مدینه بر سرِ خود خاکِ غصّه‌وغم ریخت بشیر بن  جذلم میگه: هنگامى که به مدینه نزدیک شدیم، على بن الحسین دستور داد که ، خیمه ها را برپا کنند و بمن فرمود: اى بشیر! خدا پدرت رو رحمت کند، او شاعر بود، آیا تو نیز مى توانى شعر بگویى؟ گفتم: آرى، اى پسر رسول خدا، من نیز شاعرم. فرمود: وارد مدینه شو وخبر شهادت ابى عبدالله(علیه السلام) و ورود ما رو به مردم مدینه برسان 🔸مدینه از غمِ کـرب و بلا به سر می‌زد 🔸صدایِ قاصدِ غم شعله بر جگر می‌زد بشیر میگه به مسجد النبى رسیدم و صدامو به گریه بلند کردم و گفتم: «یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ بِها * قُتِلَ الْحُسَیْنُ فَأَدْمُعی مِدْرارُ اَلْجِسْمُ مِنْهُ بِکَرْبَلاءَ مُضَرَّجٌ * وَالرَّأسُ مِنْهُ عَلَى الْقَناهِ یُدارُ» (اى مردم مدینه، دیگر مدینه جاى ماندن شما نیست، زیرا حسین [آقاى شما] کشته شد که اشک من این گونه سرازیر است. پیکر او در کربلا به خاک و خون غلطیده و سر مقدسش بالاى نیزه، شهر به شهر گردانده شد). 🔸آهای شهرِ مـدینه... حسین را کشتند 🔸تمـامِ آبـرویِ عالـَمـین را کشتند على بن الحسین(علیه السلام) با عمه ها و خواهرانش در آستانه شهر فرود آمده اند 🔸عزیزِ فاطـمه را تشنه سَر بریده ستم 🔸 به یادِ فاطمه و فاطمیّه سوخت حرم بشیر میگه:، حتّى زنان مدینه از خانه هایشان با موهاى پریشان بیرون ریختند و درحالى که از شدّت مصیبت صورت هاى خود را مى خراشیدند و بر صورت هاى خود لطمه مى زدند، صدا به گریه و زارى بلند کردند. (هیچ مرد و زنى را گریان تر از آن روز ندیدم و بعد از وفات رسول خدا، روزى تلخ تر از آن روز بر مسلمانان نگذشت) 🔸بگو به حضرتِ امُّ البنـین چه شد پسرهایش 🔸دو دست و چشم و علمدار و مشکِ سقّا پَر بشیر اومد محضر عرضه داشت خانم جان... بچه هات رو در کربلا کشتند... بی بی فرمودند... ای بشیر... أخبِرنی عَن أبِی عَبدالله الحُسَین بشیر از حسینم چه خبر... عرضه داشت... بی بی جان نبودی... دستهای عباست رو قطع کردند... عمود آهنین به فرقش زدند... فرمود ای بشیر... اَوْلادِی وَ مَنْ تَحْتَ الْخَضْراءِ کُلُّهُمْ فَداءً لاَِبِی عَبْدِ اللّهِ الْحُسَیْن علیه السلام تمام بچه هام فدای حسین... همه عالم فدای حسین... 🔸 نشسته است سرِ شاهِ دین رویِ نیزه 🔸 تـَنی به زیرِ سمِ اسبها شـده روضه مردم به سرعت به مکانى که کاروان در آنجا بود، رفتند دیدم على بن الحسین بیرون آمد، در حالى که پارچه اى در دست داشت که با آن اشک هایش را پاک مى کرد. کسى چارپایه اى آورد و حضرت روى آن نشست، درحالى که پیوسته اشک هایش جارى بود و نمى توانست جلوى گریه اش را بگیرد. مردم که این صحنه ها را دیدند، صداى گریه آنان بلند شد و از زنان و دختران مدینه نیز ناله و شیون برخاست؛ 🔸 بـِبار تا به قیامت که حرفِ غارت شد 🔸نصیبِ دخـترِ زهرا چرا اسارت شد؟! ‍ عبدالله بن جعفر هم اومده و داره دنبال خانمش میگرده ،یک به یک محمل ها رو داره سر میزنه،رسید به محمل زینب،نشناخت خانومش و ،پرسید: خانوم من زینبُ ندیدی ؟بی بی یه نگاه کرد به عبدالله،وگفت:  عبدالله، حق داری منو نشناسی آره من اون زینبی نیستم که از پیش تو رفتم، آخه : 🔸 انشب که از مدینه سفر کردم اختیار 🔸 همراه بود؛ قاسم و عباس و اکبرم 🔸 مویم سیاه بود ولی معجرم سپید 🔸 مویم سفید شد، سیه گشت معجرم عبدالله جلو چشایِ من سر حسین رو بریدند ... هی روضه خوند و هی عبدالله گریه کرد ،همه حرفا که تموم شد گفت بی بی یه گلایه دارم ازت ... شنیدم برا علی اکبر زودتر از داداشت رفتی ... بالا سر قاسم رفتی،بالا سر شهدای بنی هاشم رفتی،... مگه بچه های من قابل نبودند،چرا نرفتی بالا سرشون؟! گفت عبدالله تو دیگه چرا از من این سوال و میکنی؟بحق داداشم قسم،ترسیدم نگاش به نگاه من بیفته ازمن خجالت بکشه،گفتم حسین ،خجالت زد ام نشه حسین...
.   🔸بشیر آمد و شهرِ مدینه بر هم ریخت 🔸مدینه بر سرِ خود خاکِ غصّه‌وغم ریخت بشیر بن  جذلم میگه: هنگامى که به مدینه نزدیک شدیم، على بن الحسین دستور داد که ، خیمه ها را برپا کنند و بمن فرمود: اى بشیر! خدا پدرت رو رحمت کند، او شاعر بود، آیا تو نیز مى توانى شعر بگویى؟ گفتم: آرى، اى پسر رسول خدا، من نیز شاعرم. فرمود: وارد مدینه شو و خبر شهادت ابى عبدالله(علیه السلام) و ورود ما رو به مردم مدینه برسان 🔸مدینه از غمِ کـرب و بلا به سر می‌زد 🔸صدایِ قاصدِ غم شعله بر جگر می‌زد بشیر میگه به مسجد النبى رسیدم و صدامو به گریه بلند کردم و گفتم: «یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ بِها * قُتِلَ الْحُسَیْنُ فَأَدْمُعی مِدْرارُ اَلْجِسْمُ مِنْهُ بِکَرْبَلاءَ مُضَرَّجٌ * وَالرَّأسُ مِنْهُ عَلَى الْقَناهِ یُدارُ» (اى مردم مدینه، دیگر مدینه جاى ماندن شما نیست، زیرا حسین [آقاى شما] کشته شد که اشک من این گونه سرازیر است. پیکر او در کربلا به خاک و خون غلطیده و سر مقدسش بالاى نیزه، شهر به شهر گردانده شد). 🔸آهای شهرِ مـدینه... حسین را کشتند 🔸تمـامِ آبـرویِ عالـَمـین را کشتند على بن الحسین(علیه السلام) با عمه ها و خواهرانش در آستانه شهر فرود آمده اند 🔸عزیزِ فاطـمه را تشنه سَر بریده ستم 🔸 به یادِ فاطمه و فاطمیّه سوخت حرم بشیر میگه:، حتّى زنان مدینه از خانه هایشان با موهاى پریشان بیرون ریختند و درحالى که از شدّت مصیبت صورت هاى خود را مى خراشیدند و بر صورت هاى خود لطمه مى زدند، صدا به گریه و زارى بلند کردند. (هیچ مرد و زنى را گریان تر از آن روز ندیدم و بعد از وفات رسول خدا، روزى تلخ تر از آن روز بر مسلمانان نگذشت) 🔸بگو به حضرتِ امُّ البنـین چه شد پسرهایش 🔸دو دست و چشم و علمدار و مشکِ سقّا پَر بشیر اومد محضر عرضه داشت خانم جان... بچه هات رو در کربلا کشتند... بی بی فرمودند... ای بشیر... أخبِرنی عَن أبِی عَبدالله الحُسَین بشیر! از حسینم چه خبر... عرضه داشت... بی بی جان نبودی... دستهای عباست رو قطع کردند... عمود آهنین به فرقش زدند... فرمود ای بشیر... اَوْلادِی وَ مَنْ تَحْتَ الْخَضْراءِ کُلُّهُمْ فَداءً لاَِبِی عَبْدِ اللّهِ الْحُسَیْن علیه السلام تمام بچه هام فدای حسین... همه عالم فدای حسین... 🔸 نشسته است سرِ شاهِ دین رویِ نیزه 🔸 تـَنی به زیرِ سمِ اسبها شـده روضه مردم به سرعت به مکانى که کاروان در آنجا بود، رفتند دیدم على بن الحسین بیرون آمد، در حالى که پارچه اى در دست داشت که با آن اشک هایش را پاک مى کرد. کسى چارپایه اى آورد و حضرت روى آن نشست، در حالى که پیوسته اشک هایش جارى بود و نمى توانست جلوى گریه اش را بگیرد. مردم که این صحنه ها را دیدند، صداى گریه آنان بلند شد و از زنان و دختران مدینه نیز ناله و شیون برخاست؛ 🔸 بـِبار تا به قیامت که حرفِ غارت شد 🔸نصیبِ دخـترِ زهرا چرا اسارت شد؟! عبدالله بن جعفر هم اومده و داره دنبال خانمش می‌گرده ،یک به یک محمل ها رو داره سر می‌زنه،رسید به محمل زینب،نشناخت خانومش و ،پرسید: خانوم من زینبُ ندیدی ؟بی بی یه نگاه کرد به عبدالله،وگفت:عبدالله، حق داری من و نشناسی آره من اون زینبی نیستم که از پیش تو رفتم، آخه: 🔸آن شب که از مدینه سفر کردم اختیار 🔸 همراه بود؛ قاسم و عباس و اکبرم 🔸 مویم سیاه بود ولی معجرم سپید 🔸 مویم سفید شد، سیه گشت معجرم عبدالله جلو چشایِ من سر حسین رو بریدند ... هی روضه خوند و هی عبدالله گریه کرد ،همه حرفا که تموم شد گفت بی بی! یه گلایه دارم ازت ... شنیدم برا علی اکبر زودتر از داداشت رفتی ... بالا سر قاسم رفتی،بالا سر شهدای بنی هاشم رفتی،... مگه بچه های من قابل نبودند،چرا نرفتی بالا سرشون؟! گفت:عبدالله! تو دیگه چرا از من این سوال و می‌کنی؟ب‌حق داداشم قسم،ترسیدم نگاش به نگاه من بیفته از من خجالت بکشه،گفتم حسین ،خجالت زده ام نشه حسین... مدینه النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله و سلم
. سلام الله علیها سبک قهرمان زنان ... السلام علی حضرت ام البنین تا قیامت فقط تویی قمر آفرین فخر شاه عرب کوه عشق و ادب ام عباس ، ام عباس ......... محشری شد به پا ، در آسمان و زمین بی بنین گشته آه ، حضرت ام البنین قامتش شد دو تا از غم کربلا ام عباس ، ام عباس ........ از فراق حسین ، جان به لبش آمده تا ابد از رباب ، شده خجالت زده شده ام البنین خسته و دل غمین ام عباس ، ام عباس ✍ ................... . سلام الله علیها به سبک قهرمان زنان.... حضرت زینب ِ شاه خراسان سلام جلوه مادر عالم امکان سلام نور چشم رضا کوه شرم و حیا اشفعی لی بنت موسی ........ ای کریمه منم گدای احسان تو دین و دنیای من ، تو و رضا جان تو ای پناه دلم تکیه گاه دلم اشفعی لی بنت موسی ....... گرچه دور از رضا خمیده شد قامتت : چون رقیه نشد ، شکر خدا قسمتت تهمت و ناسزا سیلی بی هوا اشفعی لی بنت موسی ......... ✍ .👇👇👇
. |⇦• به لطف نانِ سفره ی اُم بَنین .. و توسل به حضرت ام البنین سلام الله علیها به نفسِ حاج ●━━━━━━─────── به لطف نانِ سفره‌ی ام بنین چقدر سفره‌ها که شاهانه شدند به لطفِ معجزات او و بچه‌هاش مریض‌خانه‌ها، شفاخانه شدند به احترامِ احترامش به رقیه به احترامِ احترامش به سکینه به احترامی که گذاشت به بی‌بی زینب رزق جهان تو سفره‌ی اُم البنینِ تموم چاه زمزم‌ها عوض نمی‌کنیم ما با یه قطره آب الکفیل به قول مردم عراق اُم البدور اربع اُنظر الیَ الدخیل بستم به چادرت دخیل دخیل دخیل... دور سر یتیمهای فاطمه بانو و بچه‌هاش، پروانه شدن به برکت نام مبارکش ببین یتیم‌خانه‌ها، کرم‌خانه شدند به پاسِ تربیت حضرتِ اباالفضل به پاس معرفت به نسبت امامش خدا گذاشت رزق جهانُ توی سُفرش شفا میده مردم و هم به احترامش متون تاریخ و ببین میشه به تعبیری بگی موسس محرمه خالق مجلس عزا خالق اشک نم‌نم و خالق موج پرچمه .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇