eitaa logo
امام حسین ع
27.7هزار دنبال‌کننده
434 عکس
2.3هزار ویدیو
2.2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
.. ♦️شعر ولادت حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام)♦️ ای کلیم‌اللَه تماشا کن کلام الله را بر فراز دست خورشیدِ ولایت، ماه را نور انوار نهم، هفتم چراغ راه را در زمین و آسمان‌ها رهبری آگاه را روح رحمان، جان قرآن، نخل طور است این پسر گوهر رخشندۀ شش بحر ‌نور است این پسر این پسر بدرالمنیر و این پسر شمس‌الضحاست این پسر باب‌الکرم، باب‌الولا، باب‌العطاست این پسر باب‌المرادِ انبیا و اولیاست این پسر هم مصطفی هم مرتضی هم مجتباست... صاحب خلق و خصال و خوی احمد کیست؟ او نفس پاک صادق آل محمد کیست؟ او ماه ذی‌الحجه‌ست محو آفتاب روی او جنس آدم قبضه‌ای از خاک پاک کوی او چشم عیسی از فراز آسمان‌ها سوی او عروة الوثقای ارباب کرامت موی او آیۀ عفو الهی بر لب خندان اوست کشور ایران زیارتگاه فرزندان اوست ای جمال چهارده معصوم در رخسار تو وحیِ ساعد خیزد از لب‌های گوهربار تو آفرینش در پناه سایۀ دیوار تو روح پاک انبیا و اولیا زوار تو آسمان چشم انتظار ذکر یارب یاربت حضرت معبود مشتاق مناجات شبت... ای دُرِ شش بحر و بحر پنج دُر! روحی فداک آسمان در صحن تو بنهاده پیشانی به خاک با غبار کاظمینت روحِ هر ناپاک، پاک بی‌ولایت می‌شود رحمت، عذاب دردناک میثم آلوده‌ای عبد و ثناگوی شماست هر که بوده هر که باشد سائل کوی شماست ✍غلامرضا سازگار 🎤 👇
. ‍ ( وارث کهف حصین ) یا باب الحوائج (ع) ... مژده ای دل پسر حضرت صادق آمد ز سرا پرده ی حق مصحف ناطق آمد نهمین گوهر دین چشم به عالم بگشود وارث کهف حصین چشم به عالم بگشود صف کشیدند گداها که کریم آمده است صاحب سفره ی احسان عظیم آمده است از همه زندگی ام عشق فقط حاصل شد عشق حرفیست که از کنج لبش نازل شد به قسم هاي خداوند به قرآن كريم ترسي از فقر ندارند گدايان كريم السلام ای همه ی دار و ندار دل ما حضرت نور ، نگاه تو همه حاصل ما ای که در هر دو جهان بر همه فریاد رسی دست خالی نرود از در تو هیچکسی نام تو در خور تو باشد و در تقدیرت سیرتت فاطمی و فاطمه در تصویرت لطفِ بی حدّ تو در بند کشد انسان را پر و بالی بدهد هر نَفَست ایمان را هر کجا هم بروم سائل این درگاهم از تو اذن حرم کرب و بلا می خواهم کَرَمت جلوه ای از بارش باران دارد سفره ی ما ز کرم خانه ی تو نان دارد لال در محضر تو بودن ما ، وصف شماست ورنه این شعر همان قطره کنار دریاست دست از عشق محال است که ما برداریم عشق خاک قدمت بود ، اگر سر داریم می نویسم به تو ای مقصد و مقصود حیات به جمال و به جلال و به خصالت صلوات خاندانت ز ازل منشأ نورند همه منکران تو یقینا همه کورند همه ای به فرمان خدا هفت فلک را بانی چه بگویم که تو حال همه را می دانی هر چه گوییم همه شعر و محبت باشد همگی زمزمه ای بهر ارادت باشد کمترین سایه ی یک سایه ی تو خورشید است دلم از شوق نسیم تو به سان بید است ز سرا پرده ی حق مصحف ناطق آمد مژده ای دل پسر حضرت صادق آمد https://eitaa.com/emame3vom/47242 ترسی از فقر ندارند گدایان کریم
. 🌸⚘🌿🌷🌳🍀🌻🌺🍃 از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری وا شد از «اَبوا» به روی خلق، باب دیگری... بال وا كن لحظه‌ای در زیر باران شهود از فراز عرش می‌بارد سحاب دیگری بوی پیراهن شنیدم، دیده بستم تا مگر یوسف شعرم ببیند باز خواب دیگری ای غزل! امشب به دریای مدیحش دل بزن دارد این امواج، گوهرهای ناب دیگری ما خدا را در جمال چارده تن دیده‌ایم خوانده‌ام این حرف‌ها را در كتاب دیگری جمله از شهر و دیار و آب و خاكی دیگرند این یكی هم می‌رسد از خاك و آب دیگری بوی احمد، بوی زهرا، بوی حیدر، بوی عشق بشنوید از این چمن، عطر گلاب دیگری حضرت خورشید هفتم، آن كه چشم روزگار با وجود او ندارد انتخاب دیگری شك ندارم جبرئیل امشب برای عرشیان وصف او را می‌كند با آب و تاب دیگری ماه كی بعد از نگاهش آفتابی می‌شود؟ می‌رود از شرم، شب‌ها در حجاب دیگری شش كتابش را خدا آورد و امشب هم گشود از كتاب معرفت، فصل‌الخطاب دیگری یا نمی‌داند بلندای مقامش تا كجاست یا ندارد منكرش حرف حساب دیگری... یا بگو باب الحوائج یا بگو باب المراد نام او حیف است بردن با خطاب دیگری ‌.
4. وقتی نسیم.mp3
زمان: حجم: 5.49M
🎤 وقتی نسیم عشق ما را میهمان کرد دل را روان تا گُلشن سبز جنان کرد دل چون پرستویی درآن جا آشیان کرد .. گفتم کجاهستم که دل پرزیب وزین است گفتند این صحن وسرای کاظمین است دیدم حریمش عشق دارد ، شور دارد گلدسته هایش شاخه های نور دارد موسی درآن گلزارِ رحمت طور دارد دل از کفم بیرون شدو بی دل شدم من رو برکریم آوردم و سائل شدم من ... من آستان بوس امام هفتمینم مثل غبارِ درگهش گوشه نشینم دامان مِهر او بود ، حبلُ المتینم ای کاش این پژمرده را شاداب سازد از کوثر رحمت مرا سیراب سازد قربان این نور مبین ومکتب او یادم رسید از بانگ یارب یارب او درپیچ وتاب افتادم از تاب وتب او چون شمع سوزان ازبرایش گریه کردم یا سوختم یا در عزایش گریه کردم آن مقتدایی که خدا گردید یارش بهرِ قرار جان وقلب بی قرارش زَهر ستم آمد نشیند درکنارش آئینه ی تقوا شکسته شد ازاین سنگ نالید زین غم تا سحر مرغِ شباهنگ آن گل که مَرهم برجراحاتش نیامد جز تازیانه کس ملاقاتش نیامد رفت و دگر بانگ مناجاتش نیامد او رفت وصد جلوه زایثارش به جا ماند در آسمان از او صدای ربنا ماند ... شاعر:
. (ع) بیهوده قفس را مگشایید پری نیست جز مُشتِ پری گوشه ی زندان اثری نیست در دل اثر از شادی و امّید مجویید از شاخه ی  بشکسته ی امّید ثمری نیست گفتم به صبا دردِ دل خویش بگویم امّا به سیه چال ، صبا را گذری نیست گیرم که صبا را گذر افتاد ، چه گویم؟ دیگر ز من و دردِ دل من خبری نیست امّید رهایی چو از این بند محال است ناچار بجز مرگ، نجاتِ دگری نیست ای مرگ کجایی که به دیدار من آیی در سینه دگر جز نفس مختصری نیست تا بال و پری بود قفس را نگشودند امروز گشودند قفس را که پری نیست .
. 🔹السّلامُ عَلیكَ ﺃَﻳُّﻬَﺎ ﺍلإِْﻣَﺎمُ ﺍلعاَﺑِﺪُ🔹 السّلامُ ﻋَﻠَﻴﻚَ ﺃَﻳُّﻬَﺎ ﺍلإِْﻣَﺎمُ ﺍﻟﺴَّﻴِّﺪُ ﺍﻟﺮَّﺷِﻴﺪُ آسمان را به روی تخته ی در می بردند تاج سر بود که باید روی سر می بردند سرو سامان همه بی سر و بی سامان بود پا به یک سوی ، سر از یک طرف آویزان بود او درست است که یک همدم و غمخوار نداشت بدنش روی دری بود که مسمار نداشت جگرش پاره شده اما به دل تشت نریخت عضو عضو بدنش هر طرف دشت نریخت بود زندانی و در مجلس اغیار نرفت همره اهل و عیالش سر بازار نرفت کسی از دور به پیشانی او سنگ نزد گرگ درنده به پیرهن او چنگ نزد کنج زندان خبر از بزم می و جام نبود دخترش ثانیه ای در ملاء عام نبود سر سجاده و در حال سجودش نزدند هر دو دستش به تنش بود و عمودش نزدند تن او ماند روی خاک ولی چاک نشد تیغ خونین شده با پیرهنش پاک نشد بود مظلوم ولی هفت کفن داشت به تن گریه میکرد به جسمی که نشد و غسل و کفن ...................... 🔹السّلامُ عَلیكَ ﺃَﻳُّﻬَﺎ ﺍلإِْﻣَﺎمُ ﺍلعاَﺑِﺪُ🔹 السّلامُ ﻋَﻠَﻴﻚَ ﺃَﻳُّﻬَﺎ ﺍلإِْﻣَﺎمُ ﺍﻟﺴَّﻴِّﺪُ ﺍﻟﺮَّﺷِﻴﺪُ برجبين آسمان آثار غم پيدا شده نم نم باران دوباره راهي صحرا شده درميان سنگها آيينه اي تنها مباد درميان سنگها آيينه اي تنها شده كاش قلب قفل زندان نيز مثل نيل بود حبس در زندان فرعون زمان موسي شده "رب خلصني"شده ذكر مدامش در قنوت تنگ تر پيش نگاهش عرصه ي دنيا شده در دلش با ديدن زنجير و بند و سلسله روضه هاي عصر عاشوراست كه برپاشده روضه يك كودك آواره ي زبي سرپناه روضه يك دختر بي تاب بي بابا شده روضه تنهايي زينب ميان دشمنان روضه قدهاي از فرط مصيبت تا شده همنفس با كاروان شام در اين لحظه ها مايه تسكين قلبش ذكر يازهرا شده .
. بند اول دلم برای صحن و سرای با صفای تو پر می زنه دوباره بازم نشسته بین روضه های تو در می زنه ای حریم تو بهتر از بهشت موسی بن جعفر اسمتو خدا رو دلم نوشت موسی بن جعفر با محبت شما حق گل منو سرشت موسی بن جعفر ( یا باب الحوائج مدد ۳ ) یا امام کاظم(ع) بند دوم گره گشای درد و غمای مادرای ما سفره‌ی توعه فدای اسمت که همیشه رزق کربلای ما سفره توعه من فدای بچه هات شم موسی‌ابن جعفر خاک پاته سرمه چشم موسی ابن جعفر هیچی هم بهم ندی منتت رو می کشم موسی بن جعفر ( یا باب الحوائج مدد ۳ ) یا امام کاظم(ع) شعر و سبک: هدیه به روح مطهر حضرت امام خمینی رحمت الله علیه .👇
. شهادت ◾️◾️◾️◾️ یه عمره هستی ، غریب و تنها دلم گرفته ، کجایی بابا چشمام بیادِ ، چشمات پر آهِ بی تو تمومِ ، روزام سیاهِ اینه دعایِ ، قلبِ غمینم کاشکی بابامو ، بازم ببینم اشکام چه بیقرار و سردِ بی تو دلم اسیر دردِ بابا دلم هواتو کرده "بابا دلم هواتو کرده" ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ مگه یه دختر ، بوده تو دنیا زنده بمونه ، بدونِ بابا چند سالِ بابا ، از ما جدایی چشم انتظارم ، پس کی میایی از تو نشونی ، حتی ندارم تا تو بیایی ، ابرِ بهارم دوریت داره میده عذابم چند وقته غرق اضطرابم کاشکی یه شب بیای به خوابم "بابا دلم هواتو کرده" ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ شبای چشمام ، شب مناجات شدم شبیه ، رقیه سادات مثل رقیه ، دل بیقرارم من ترس قتلِ ، بابامو دارم مثل رقیه ، باید بشینم داغ بابامو ، آخر ببینم اینها که از تو کینه دارن ترسم اینه زنده ت نزارن واسم سر تو رو بیارن "بابا دلم هواتو کرده" .👇
. ‍( وارث کهف حصین ) یا باب الحوائج مژده ای دل پسر حضرت صادق آمد ز سرا پرده ی حق مصحف ناطق آمد نهمین گوهر دین چشم به عالم بگشود وارث کهف حصین چشم به عالم بگشود صف کشیدند گداها که کریم آمده است صاحب سفره ی احسان عظیم آمده است از همه زندگی ام عشق فقط حاصل شد عشق حرفی است که از کینج لَبش نازل شد به قسم هاي خداوند ، به قرآن كريم ترسی از فقر ندارند گدايانِ كريم السّلام ای همه ی دار و ندارِ دل ما حضرت نور ! نگاه تو همه حاصل ما ای که در هر دو جهان بر همه فریاد رسی دست خالی نرود از درِ تو هیچکسی نام تو در خور تو باشد و در تقدیرت سیرتت فاطمی و فاطمه در تصویرت لطفِ بی حَدِّ تو در بَند کِشَد انسان را پر و بالی بدهد هر نَفَست ایمان را هر کجا هم بروم سائل این درگاهم از تو اذن حرم کرب و بلا می خواهم کَرَمت جلوه ای از بارش باران دارد سفره ی ما ز کرم خانه ی تو نان دارد لال در محضر تو بودنِ ما ، وصف شماست ورنه این شعر همان قطره کنار دریاست دست از عشق محال است که ما برداریم عشقِ خاک قَدَمَت بود ، اگر سر داریم می نویسم به تو ای مقصد و مقصود حیات به جمال و به جلال و به خصالت صلوات خاندانت ز ازل منشأ نورند همه منکران تو یقیناً همه کورند همه ای به فرمان خدا هفت فلک را بانی چه بگویم که تو حالِ همه را می دانی هر چه گوییم همه شعر و محبت باشد همگی زمزمه ای بهرِ ارادت باشد کمترین سایه ی یک سایه ی تو "خورشید" است دلم از شوق نسیم تو به سان بید است ز سرا پرده ی حق مصحف ناطق آمد مژده ای دل پسر حضرت صادق آمد ... .
. در دل تاریک زندان مثل شمع روشنم لحظه لحظه، قطره قطره، آب گردیده تنم بس که لاغر گشته ام چون می گذارم سر به خاک خصم پندارد که این من نیستم پیراهنم در سیه چال بلا با دوست خلوت کرده ام این نماز، این حال خوش، این اشگ دامن دامنم هر که زندانی شود باید ملاقاتش روند این که ممنوع الملاقات است در زندان، منم قاتل دل سنگ می خندد به اشگ دیده ام حلقه ی زنجیر می گرید به زخم گردنم بس که جسمم آب گشته مثل شمع سوخته محو گشته جای نقش تازیانه بر تنم روزه دارم، وقت افطار است و گویی قاتلم کرده با خرمای زهر آلوده قصد کُشتنم گاه گاه از ساق پای من خون می چکد بس که پا ساییده گشته بین کند و آهنم دوستان! از گریه ی من حبس هم آمد به تنگ با وجود آنکه خندیدم به روی دشمنم یاد از جسم من و از تخته در می کند هر که گردد زائر و آید کنار مدفنم یابن زهرا «میثم» استم با تولاّی شما گر به دوزخ هم روم از هُرم آتش ایمنم ✍ ................ خوب جایی آمدی ، اینجا گره وا می کنند بر در این خانه هر غم را مداوا می کنند حرف هایت را نگفته ، چاره سازی می کنند بچه های فاطمه ، بنده نوازی می کنند سفره ی موسی بن جعفر ، نان ما را میدهد چون برات کاظمین و کربلا را می دهد شهره بر باب الحوائج در میان مردم است جلوه های نور آقا در خراسان و قم است هر که آمد می رود با دست پر از خانه اش جان به آن صحن و سرایی که همه دیوانه اش احترام هفتمین نور امامت ، لازم است ثروت ما شیعیان ، حبِ امام کاظم است می شود با لطف مولا هر دعایی مستجاب کنج صحن آینه یا کنج صحن انقلاب ✍ ................... . نیتی داری اگر سربسته در سر ، نذر کن در بساطت هرچه شد با خود بیاور ، نذر کن دست خالی پیش‌ ارباب کرم رفتن خطاست شاعری؟ باشد ، مداد و چند دفتر نذر کن می روی مشهد  دل از بند زمینی ها بکن آسمانی باش ، گاهی هم کبوتر نذر کن هرکجا کارت به مشکل خورد اهل روضه باش بعد هم یک سفره ی موسی بن جعفر نذر کن ده برابر ده برابر عشق جبران می کند بر در این خانه سائل ! ده برابر نذر کن مادرم را که خدا رحمت کند ، در کاظمین گفت : مادر ، حاجتی داری؟ بر این در نذر کن ۱۴۰۲✍ علیه_السلام . مادربزرگم خانه‌ای از جنس باور داشت آجر به آجر در دلش سوغات قمصر داشت کنج حیاط کوچکش باغ بزرگی بود گلدان به گلدان شعرهای روح پرور داشت از بیت های بوستانش معرفت می‌ریخت بر شاخه‌‌ی سبز گلستانش کبوتر داشت بوی خوش گل‌های قالی بس که می‌پیچید چون بارگاهی بود که صحنی معطر داشت حتی به جای پرده، پرچم دلبری میکرد حتی به جای صندلی، آن خانه منبر داشت آن خانه‌ای که ابرها همسایه‌اش بودند از هر طرف رفتم به سمت آسمان در داشت از پنجره هم‌دست باران میشدم هر بار بال خیالم تا بلندای فلک پر داشت قطعا ملائک استجابت را می‌آوردند وقتی قنوت ناودان ها عطر کوثر داشت مادربزرگ دائم الذکرم سحر تا شام هر روز ختم چارقل را با سماور داشت همسایه ها حاجت روای خانه اش بودند روزی که نذر سفره‌ی موسی بن جعفر(ع) داشت صفحه به صفحه روضه خوان غم را نفس می‌زد قطره به قطره چشم ها، آیینه ای تر داشت می‌گفت آن مردی که دنیایی اسیرش بود سجاده‌ای در کنج زندانی محقر داشت با اشک‌هایش پایه های عرش میلرزید در سجده‌ی نیمه شب خود صبح محشر داشت با یک اشاره خیر و شر را جابجا می‌کرد آنقدر که بدکاره‌ دست از کار خود برداشت هرگز نباید سر به خاک حجره بگذارد مردی که خاک مقدم او قیمت زر داشت زنجیرها حتی دخیل دست او بودند باب الحوائج با همه، لطفی برابر داشت مادربزرگم گریه کرد و شانه اش لرزید بغضی شکست و استکان از غم ترک برداشت مولای مظلوم و غریب شیعیان در بند ای کاش سلمان داشت و ای کاش قنبر داشت آن روزه‌داری که طعام سفره اش غم بود آن روضه‌داری که همیشه ذکر مادر داشت بر شانه‌ی شب پیکر خورشید را بردند تقدیر روی شانه‌هایش در و گوهر داشت پای گریز روضه خوان تا کربلا می‌رفت می‌گفت صد رحمت که مولا پیکرش سر داشت از بوریا و نعل تازه زود رد می‌شد از بس که در دل غیرت آل پیمبر داشت صفحه به صفحه روضه خوان غم را نفس می‌زد قطره به قطره چشم ها، آیینه ای تر داشت گفتم که آن خانه چنان صحنی معطر بود باید بگویم چون حرم صحنی مطهر داشت .
امام حسین ع
◼️عمری توی غصه ها اسمتو... ◼️#شهادت_امام_کاظم ◼️نوحه حضرت موسی بن جعفرع ◼️#کربلایی_محمد_فصولی متن 👇
. عج شب شهادت امام کاظم علیه السلام آقا بیا که روضه موسی بن جعفر است چشمانمان ز داغ مصیباتشان تر است جامه سیاه بر تن و بر جان شرار آه دلها به یاد غصه ی او پر ز آذر است افتاده است بی کس و تنها ، غریب وار مردی که با تمامی خلقت برابر است مرثیه خوان حضرت کاظم خود خداست بانی روضه ،حضرت زهرای اطهر است زندان نگو که گرم مناجات با خداست غار حرای حضرت موسی بن جعفر است مرغی که در قفس ، نفسش تنگ آمده از وی به جای مانده فقط یک بغل پر است از تازیانه خوردن حضرت نگو دگر ارثیه ای رسیده به ایشان ز مادر است باشد همیشه ورد زبانم به هر نفس لعنت به آن یهودی بی دین که کافر است ای من فدای شال عزای شما شوم آقا بیا که روضه موسی بن جعفر استه (اراک)✍ عج ................... 💢 مناجات با امام زمان عج در شب شهادت امام کاظم علیه السلام 💢 اگرچه عاشق تو در بدی زبانزد بود ولی همیشه به من خوبی تو بی حد بود من آن کبوتر هر جایی ام که بر بامت به شوق دام، دلم گرم رفت و آمد بود من آن سلام پس از هر نماز هر روزم که در تلاش رسیدن به تو مقید بود چگونه می شود آقا که با وجود تو باز درون برزخ عاشق شدن مردد بود همیشه حرف زدن با تو مهربان آقا برای عاشقیم فرصتی مجدد بود چقدر خوب نگاهت مرا به روضه کشاند چقدر خوب شدم حال من اگر بد بود مرا همیشه به جدت شناختی گفتی همانکه بین حسینیه سینه می زد بود نبود قسمتم امشب به کاظمین روم کبوتر دلم ای کاش بین مشهد بود علیه_السلام .
. (ع) مادربزرگم خانه‌ای از جنس باور داشت آجر به آجر در دلش سوغات قمصر داشت کنج حیاط کوچکش باغ بزرگی بود گلدان به گلدان شعرهای روح پرور داشت از بیت های بوستانش معرفت می‌ریخت بر شاخه‌‌ی سبز گلستانش کبوتر داشت بوی خوش گل‌های قالی بس که می‌پیچید چون بارگاهی بود که صحنی معطر داشت حتی به جای پرده، پرچم دلبری میکرد حتی به جای صندلی، آن خانه منبر داشت آن خانه‌ای که ابرها همسایه‌اش بودند از هر طرف رفتم به سمت آسمان در داشت از پنجره هم‌دست باران میشدم هر بار بال خیالم تا بلندای فلک پر داشت قطعا ملائک استجابت را می‌آوردند وقتی قنوت ناودان ها عطر کوثر داشت مادربزرگ دائم الذکرم سحر تا شام هر روز ختم چارقل را با سماور داشت همسایه ها حاجت روای خانه اش بودند روزی که نذر سفره‌ی موسی بن جعفر(ع) داشت صفحه به صفحه روضه خوان غم را نفس می‌زد قطره به قطره چشم ها، آیینه ای تر داشت می‌گفت آن مردی که دنیایی اسیرش بود سجاده‌ای در کنج زندانی محقر داشت با اشک‌هایش پایه های عرش میلرزید در سجده‌ی نیمه شب خود صبح محشر داشت با یک اشاره خیر و شر را جابجا می‌کرد آنقدر که بدکاره‌ دست از کار خود برداشت هرگز نباید سر به خاک حجره بگذارد مردی که خاک مقدم او قیمت زر داشت زنجیرها حتی دخیل دست او بودند باب الحوائج با همه، لطفی برابر داشت مادربزرگم گریه کرد و شانه اش لرزید بغضی شکست و استکان از غم ترک برداشت مولای مظلوم و غریب شیعیان در بند ای کاش سلمان داشت و ای کاش قنبر داشت آن روزه‌داری که طعام سفره اش غم بود آن روضه‌داری که همیشه ذکر مادر داشت بر شانه‌ی شب پیکر خورشید را بردند تقدیر روی شانه‌هایش در و گوهر داشت پای گریز روضه خوان تا کربلا می‌رفت می‌گفت صد رحمت که مولا پیکرش سر داشت از بوریا و نعل تازه زود رد می‌شد از بس که در دل غیرت آل پیمبر داشت صفحه به صفحه روضه خوان غم را نفس می‌زد قطره به قطره چشم ها، آیینه ای تر داشت گفتم که آن خانه چنان صحنی معطر بود باید بگویم چون حرم صحنی مطهر داشت .............. ﷽ نیتی داری اگر سربسته در سر ، نذر کن در بساطت هرچه شد با خود بیاور ، نذر کن دست خالی پیش‌ ارباب کرم رفتن خطاست شاعری؟ باشد ، مداد و چند دفتر نذر کن می روی مشهد دل از بند زمینی ها بکن آسمانی باش ، گاهی هم کبوتر نذر کن هرکجا کارت به مشکل خورد اهل روضه باش بعد هم یک سفره ی موسی بن جعفر نذر کن ده برابر ده برابر عشق جبران می کند بر در این خانه سائل ! ده برابر نذر کن مادرم را که خدا رحمت کند ، در کاظمین گفت : مادر ، حاجتی داری؟ بر این در نذر کن ............ 💢 گفتیم در اوج بلا موسی‌بن‌جعفر 💢 از کودکی از سفره‌اش حاجت گرفتیم ما از دعای خیر او برکت گرفتیم با یک نگاه او همه عزت گرفتیم ناچیز بودیم و از او قیمت گرفتیم گفتیم در اوج بلا موسی‌بن‌جعفر حک شد به روی قلب ما موسی‌بن‌جعفر ذکر عروج ماست یا باب الحوائج گفتیم بین هر دعا باب الحوائج بی ابتدا بی انتها باب الحوائج در فضل و بخشش مقتدا باب الحوائج روح کرامت را به زیر دینِ خود برد عمری برای شیعیانش غصه‌ها خورد با نام زیبایش کرامت شد منور رزقِ عوالم شد به دستانش مقدر او آبرو بخشیده دنیا را سراسر میراث دارِ غربتِ زهرا و حیدر زندانی مظلومِ زندان‌های هارون همواره می‌بارد برایش چشم پر خون در اوج سختی هم عبادت بوده کارش یادِ رضا و فکرِ معصومه قرارش تنها غل و زنجیر بوده در کنارش آه از مصیبت‌ها و دردِ بی‌شمارش در بین زندان هم به زیر تازیانه با یادِ زینب اشک او می‌شد روانه در لحظه‌ی آخر صدا زد مادرش را بردند با چه احترامی پیکرش را اما نبرده هیچ کس انگشترش را چشمِ حرامی‌ هم ندیده دخترش را آه از شهیدی که غمش بی‌انتها بود حتی دم آخر به فکر خیمه ها بود علیه_السلام .