eitaa logo
امام حسین ع
17هزار دنبال‌کننده
389 عکس
1.9هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. خواستم آبی رسانم در حرم اما نشد گفته بودم مشکها می آورم اما نشد خواستم پیش رباب این مشکِ پر آب آورم تا نگوید تشنه جان داد اصغرم اما نشد خواستم سیراب سازم تشنگان خیمه را تا مگر خشنود گردد خواهرم اما نشد خواستم بالاسر خواهر بمانم در حرم تا نگوید وای من از معجرم اما نشد جای دستانم سرِ راه تو ای مولای من... خواستم بر پای تو افتد سرم اما نشد چون دو دستم قطع شد، دستِ عالمگیری نماند خواستم گیرم بدستِ دیگرم اما نشد خواستم مانع شوم از غارت اهل خیام گفتم ایدل، من امیر لشکرم اما نشد اولین بار است، تو اِستاده، من افتاده ام خواستم خیزم بپای رهبرم اما نشد خواستم دستی نگیری بر کمر از داغ من تا نخندد کس به اشکِ سرورم اما نشد دست بر پهلو به بالینم رسیده مادرت کاش می‌شد انتقامِ، مادرم اما نشد کاش می‌شد از سرِ نیزه نبینم بارها تازیانه خوردنِ اهل حرم اما نشد تا قیامت از برایم شرم ماند و شرم ماند خواستم تسکین بر این چشمِ ترم اما نشد ✍ 👇
. بغض و نفاقِ مردمِ کوفه، زبانه داشت هر کس به دستِ خویش، دوتا تازیانه داشت کافی است، قافله برسد در درونِ شهر چندین هزار سنگ به سر ها نشانه داشت سرهای کودکان و زنان جای خود، گهی... این سنگها، به راسِ شهیدان کمانه داشت از بام و درب، آتش و خاکستر و ذغال هر لحظه عده ای، به یتیمی روانه داشت رایج ترین مُراوِده، لفظِ رکیک بود بر عترتی که ساحتِ قدسی یگانه داشت خواندند خارجی، همه ی اهلبیت را آن کوفه ای که خود صفتی وحشیانه داشت با تکه نانی از صدقه روبرو شدند آنانکه خود سیادتشان را زمانه داشت اُم حبیبه هم، پِیِ نذریِ خویش بود با دوست گرچه رابطه ای عاشقانه داشت در زیرِ آستین، که بجای حجاب بود دختِ حسین، زمزمه ای دخترانه داشت مادر! دعا کن،،، حداقل معجری رسد آورد طوعه، هر چه که پرده به خانه داشت در بینِ همهمه، نفسِ دختر علی... اعجازِ فاتحانه و هم جاودانه داشت فریاد اُسکتوا...، همه را محوِ خویش ساخت زینب که خطبه اَش، اثری بیکرانه داشت تبیینِ انقلابِ حسینی، شروع شد دشمن ولی، ز سیره ی زینب بهانه داشت در اُوجِ خطبه های علی وارِ زینبی رَاسُ الحسین را، سرِ نیزه روانه داشت ناگاه لَحنِ صحبتِ زینب، عوض شد و... حرف از تنور و دردِ دلی خواهرانه داشت ای سر! فدای صورتِ خاکستریِ تو مادر بروی تو نظری محرمانه داشت رحمی به دخترت کن و چیزی به او بگو قاری به نغمه آمد و بر لب ترانه داشت سمتِ نگاهها به سری شد که صورتش... زخمی به چشم و گونه و اَبرو و چانه داشت هول و هراس از دلِ طفل یتیم ریخت تا آن زمان که زجر، هجومی شبانه داشت .
. یا ثارَالله وَبنَ ثارِه ای پیکرِ پاره پاره ای کشته‌ی بی‌سرِمن، ای بی‌کفن حسین‌من، حسین‌من، حسین‌من ای یادگار مادرم آیا تویی برادرم تاجِ سرم، ای امامِ پاره بدن حسین‌من، حسین‌من، حسین‌من جای سالم نمانده بر این گلوی خورده خنجر بر این حنجر، مانده جای پای دشمن حسین‌من، حسین‌من، حسین‌من تیر ۱۴۰۳/محرم ۱۴۴۶ .👇
🔸 📆 سه شنبه ۲۶ تیر ماه ۱۴۰۳ 🔷 با مداحی: 👈 حاج 🔊 حجت الاسلام والمسلمین سعیدی 🔊 بخش اول | رو به هرکَس زدم مرا پس زد 🔊 بخش دوم | ساربان خواست انگشتری ات را ببرد 🔊 بخش سوم | ناتوون شده اباعبدلله 🔊 بخش چهارم | بین ظلمت دنیا روضه ها برام نوره 🔊 بخش پنجم | یا اباعبدلله آقای من یا اباعبدلله 🔊 بخش ششم | نبریدم، پسر مادرم اینجا مانده 🔊 بخش هفتم | از خودِ عرش به افلاک نظارت دارد 🔊 بخش هشتم | گرچه یکی یکی و جدا میبرندمان 🔊 بخش نهم | تو از مطهرات دین مایی 🔊 بخش دهم | بایعت الحسین بایعت الامام 🔊 بخش یازدهم | دلم میخواد از همچی جز تو رها شم 🔊 بخش دوازدهم | به همین نفسم زدن دلم خوشه 👇👇👇👇👇👇 📋 ساربان خواست که انگشتریت را بِبَرد ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ساربان خواست که انگشتریت را بِبَرد دید بایست که انگشت تو را هم بِبُرد سارقی خواست که غارت بکند پیراهنت دست انداختن گریبان تو را هم بدرد دیگری داشت به سر نقشه‌ی عمامه‌ی تو گفت شال کمرت را ز چه با خود نبرد آن یکی گفت که در کوفه کسی حتماً هست زره پاره و خونین تو را هم بخرد اَخنَس انگار مهیّای سرت بود ولی شمر می‌خواست خودش از بدنت سر ببرد گفت قاتل به سنان بن اَنس با وحشت چه کنم خنجر اگر حنجر او را نبرد آخرالامر به رزّازی تو تن دادند گشت ده مرکب تازه نفس از روی تو رَدّ خوب از حال که رفتی، به روی سینه نشست گفت جز من چه کسی گندم ری را بخورد؟ جرعه‌ای آب ندادند و بریدند سرت تشنه‌لب هیچ کسی سر ز غریبی نبرد ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👇
. فَابکِ عَلی' رقیه، که او را چه بد زدند فَابکِ عَلی' رقیه، که بر او لگد زدند منزل به منزل، عاطفه اَش غرقِ آه شد هر جا رسید، کعبِ نِئی سدّ راه شد وقتی شبیهِ مادرِ سادات شد مفید از بسکه ضربه خورد، چو او قامتش خمید کوچکترین، بزرگِ حرم شد ز داغ و درد تاثیرِ اوست، بیشتر از صد هزار مَرد از بسکه دید محنت و غمهای عالمین شد پیر راهِ قافله ی زینب و حسین حالا که اینهمه اثرش جاودانه شد مانند فاطمه به تنش تازیانه شد تا گفت یاعلی، کتکی خورد بی هوا یافاطمه که گفت، چَکی خورد بی هوا هر بار، ذکرِ یااَبَتا یاحسین گفت سیلی جواب او شد و بَد ناسزا شِنُفت خسته نشد از اینهمه دردی که میچشید خسته شد از اِهانتِ زشتی که میشنید مویی که بارها دلِ باباش، آب شد در دستِ زجر، گیسوی پُر پیچ و تاب شد از مُشتِ محکمی، که دهانش بخون نشست دندان و لَثّه ها و زبانش بخون نشست لَحنَش ز لَحنِ فاطمه زینت گرفته بود شیرین زبانِ قافله لُکنَت گرفته بود برگشته بود لهجه ی، بابایی گفتنَش داداشی اَش کجاست، به لالایی گفتنَش بر نیزه رَاسِ کودکِ شش ماهه را که دید غَش کرد و خوش زبانیِ لالایی اَش پَرید در آخرِ مسیر، شد از یک نظاره شاد بابا ز نیزه خم شد و یکباره بوسه داد این بوسه را دوباره سحر در خرابه دید وقتی سری، به دیده ی تر در خرابه دید بعد از یکی دو درد دل، انگار جان گرفت در آخرین نفَس، لبِ بابا نشان گرفت لب های پاره پاره به اشکش که شُسته شد چشمانِ خسته اَش، ز همان بوسه بسته شد ✍ .
. ای شاه دین که شاهرگت زیر تیغ رفت تا آسمان ز آل تو فریاد جیغ رفت این سر، سری نبود که بر نیزه ها شود این حنجری نبود که بر نیزه ها شود بر شاخه ی درخت که جای سر تو نیست در دیر راهبان که سرای سر تو نیست راس ترا چگونه به خورجین گذاشتند یا در تنور خولیِ بی دین گذاشتند گاهی به زیر پای ستوران سرت فتاد گاهی به دست نحسِ جهودان سرت فتاد □ □ □ حالا میان تشت طلا جلوه کرده ای در بزم شومِ شام بلا جلوه کرده ای بزم شراب، جای تو و عترتت نبود این جشنها سزای تو و عترتت نبود آن ظلم ها که کوفه بما کرد بس نبود؟ ما را بنام خارجی آورد بس نبود؟ حالا میان خنده ی مستانِ بی نماز ما دست بسته ایم و زبان یزید باز بد زخمه ای به تاب و تبت میزند یزید با چوب خیزران به لبت میزند یزید با آستینِ پاره و بی معجر و نقاب ناموسِ تو به لفظ کنیزی شده خطاب کاری بکن برای دفاع از یتیم خود دانم که حفظ میکنی آخر حریم خود قرآن بخوان که آبروی کاروان تویی تنها پناه قافله ی بانوان تویی قرآن بخوان که ناله ی زهرا رسد بگوش فریاد نازدانه ات آقا رسد بگوش رحمی به حالِ این دلِ از غم کباب کن آقا ترحمی به نگاه ریاب کن .
. دردی در این دل است که درمان نمی شود داغ عزای کوچه که پایان نمی شود درمانِ دل به زهر هلاهِل شنیده اید دردم به غیر زهر که درمان نمی شود من درد زخم سینة مادر گرفته ام درمان زخم سینه که آسان نمی شود اسرار خویش را به علی هم نگفته ام افشای راز ، یار پریشان نمی شود این غربتی که کرده خدا قسمت حسن دیگر نصیب هیچ مسلمان نمی شود یک یار هم برای سپاهم نمانده است اینسان امام بی سر و سامان نمی شود ایکاش یک جوان علمدار داشتم آه و نوا که لشگر قرآن نمی شود آری سپاه یک نفره لشگر من است همچون حسین یار غریبان نمی شود حتی میان خانه کسی نیست یاورم قاتل که مرهم دل سوزان نمی شود از داغ مادرم جگرم پاره پاره شد این جسم و جان رفته دگر جان نمی شود .
. برگشت کاروان به کربلا دور مزار شاهی برپاست سوگواره یک قافله شکسته با قلب پاره پاره یک قبر با سه تا شمع، یک قبر دسته جمعی جمعند دور یک ماه، هفتاد و دو ستاره سوغاتی سفر را آورده کاروانی ... گودال زنده شد با پیراهنی دوباره سوزاند کربلا را ، یک یادگار دیگر چوبی که بود قبلا بخشی ز گاهواره یک بانوی خمیده فریاد زد که برخیز آورده ام برایت یک جفت گوشواره ... زخمی شده وجودش ،به بازوی کبودش چرخاند چشم خود را ، شد روضه با اشاره ✍ ............. . رسیده ام که بگویم سلام یاورِ عطشان سلام شاه شهیدان، سلام سرور و سلطان رسیده ام که پس از اینهمه مراحلِ دوری دوباره سر بگذارم به آستانِ تو جانان سلام کشته ی بی سر، سلام زاده ی کوثر سلام میوه ی جانِ علی و ختمِ رسولان رسیده ام که بگویم، به اقتدار و سلامت رسیده اند به کویت، دوباره جمعِ غریبان نه خسته است دلی، نه شکسته حرمتی از ما نه بی تو هیچکسی، ناسزا شنیده ز عدوان نه چادری شده پامالِ این و آن، تَهِ گودال نه معجری شده غارت ز بانوان و صغیران نه صورتی شده نیلی، نه حرمله زده سیلی نه تازیانه کسی زد، به کودکان و یتیمان نه کودکی به خرابه، کنار راسِ تو دِق کرد نه دختری ز سفیری، شنیده لفظِ کنیزان به اقتدار و سلامت رسیده ام ز قیامت رسانده ایم پیامت، قسم بخون شهیدان فقط بسنده به یک جمله میکنم ز فراقت که کاش بود علمدار در کنار اسیران □ □ □ تو هم بگو سخنی از خودت ز ساعتِ آخر چها گذشت به جسمت، بزیرِ سمِ ستوران چه شد که تکیه زدی تو، به نیزه های غریبی نشد بجای تو خواهر، شود روانه ی میدان به غیرِ طفلِ صغیرت که روی دست تو جان داد کسی جواب نمیداد، بر ندای تو مهمان اگرچه پیش پدر، روضه پسر نشود خواند مرا اشاره ای از دل، تراست ناله ای از جان به پیشِ چشمِ تو پرپر، که گشت شبهِ پیمبر گرفت جانِ مرا هم شبیهِ جانِ تو جانان مگو که یار نمانده، هنوز خواهر تو هست که جانِ خسته چو موری است، هدیه نزد سلیمان ✍ .
. شب جمعه است صدایت نکنم پس چکنم جان و سر را بفدایت نکنم پس چکنم با حسینِ تو مناجات، شود زیباتر در دلِ روضه نوایت نکنم پس چکنم او سرش رفت به نیزه، بدنش عریان شد من سری هدیه برایت نکنم پس چکنم عاقبت خاک مرا کرب و بلا خواهی کرد سینه را کرب و بلایت نکنم پس چکنم مادری گفت شب جمعه، میان گودال گریه بر راس جدایت نکنم پس چکنم خواهری گریه کنان با بدنِ بی سر گفت شکرِ درگاهِ خدایت نکنم پس چکنم دختری ضجه زنان گفت که از کعب نی و غربتِ عمه شکایت نکنم پس چکنم با تنِ پاره ی بی پیرهنی، وقتِ وداع از دلی خسته روایت نکنم پس چکنم همه بر ناقه سوارند بجز دختِ علی یااَخا فکرِ دعایت نکنم پس چکنم بانکِ تکبیر ز رگهای بریده برخاست از رگِ پاره حکایت نکنم پس چکنم محرمان نقشِ زمین، خنده نامحرم سخت اینچنین شرحِ جنایت نکنم پس چکنم تازیانه زدنِ شمرِ لعین جای خودش زین بلا ناله به غایت نکنم پس چکنم گفت مضروبه ی گودال بزیرِ ضربات از یتیمِ تو حمایت نکنم پس چکنم ✍ ................ . مانده ام با غم بیرون ز حسابم چکنم مانده ام با دل ویران و خرابم چکنم اربعین من و تو هردو همین امروز است بسته شد بعد تو چشمان پرآبم چکنم یار برگشته من، من ز سفر برگشتم اشک طفلان تو شد عطر و گلابم چکنم قبر تو کعبه و من با سر زانو به طواف بهر اعمال نمانده تب و تابم چکنم از تو ای یوسف من پیرهنی دارم و بس برده پیراهنت آرامش و خوابم چکنم می دهد پیرهنت بوی سم اسب هنوز می دهد جای سم اسب عذابم چکنم غیرت اللَّه من از بزم شراب آمده ام وای برگشته من از بزم شرابم چکنم در تمام سفر هرجا که صدایت کردم شمر می داد بجای تو جوابم چکنم خولی و زجر گرفتند رکاب زینب می کند تا به ابد گریه رکابم چکنم با که گویم که رباب همسفر حرمله بود همه شب تا به سحر فکر ربابم چکنم به عزیزان تو دائم صدقه می دادند خارجی زاده همه کرده خطابم چکنم همه هستند ولی جای رقیه خالی است گر بپرسی تو ز من کو در نابم چکنم دخترت گوشه ویرانه نمی دید مرا مانده بودم به سوی او نشتابم چکنم سر بازار به زینب چقدر خندیدند بخدا خنده اشان کرده کبابم چکنم حاج ✍ .
. و عشق دنیا مال ماست عطای مولا مال ماست حال عقبا مال ماست دعای زهرا مال ماست کی داره نصیبی که ما از دو دنیارو داریم کی داره سرمایه ای مثل ما، مولا داریم دلبری همیشگی، عزیز زهرارو داریم تازه بعد زندگی شفیعِ فردارو داریم گر مرد میدانی نسل شهیدانی ای دل برو راه قاسم سلیمانی ما اربعینی ها داریم چنین بر لب لبیکَ یاارباب لبیکِ زینب لبیکَ یاارباب لبیکِ یازینب لبیکَ یارباب لبیکِ یازینب ¤ ¤ ¤ نینوا خانه ی ما سوی حرم قبله ی ما کعبه ی شش گوشه ی کرب و بلا کعبه ما ما به دل محبتِ اکبر لیلارو داریم افتخارِ دوستیِ حضرتِ سقارو داریم با امام و شهدا عشقِ دو دنیارو داریم تا که ما بالای سر سایه ی آقارو داریم گر مرد میدانی نسل شهیدانی ای دل برو راه قاسم سلیمانی ما اربعینی ها داریم چنین بر لب لبیکَ یاارباب لبیکِ یازینب لبیکَ یاارباب لبیکِ یازینب لبیکَ یارباب لبیکِ یازینب ¤ ¤ ¤ شبهای جمعه خدا دلم میره کرب و بلا غمِ عالم میریزه تو سینه ی اهل ولا کی داره ندای یابُنَیَّ رو داد میزنه قَتَلوکَ ذَبَحوکَ میگه، فریاد میزنه کی داره مُنتقِمو صدا به امداد میزنه ناله ای حزینه تو عالمِ ایجاد میزنه این ناله ی زهراست از گوشه ی گودال جسمِ حسینِش با مرکب شده پامال شب تا سحر داره این ناله ها بر لب گه یاحسین ذکرِش گه داره یازینب لبیکَ یاحسین لبیکِ یازینب لبیکَ یاحسین لبیکِ یازینب ✍ 👇
. زینبم ، نایبه الفاطمه ، ای خون خدا السلام ای شهدا فاتح کوفه و شام آمده در کرببلا السلام ای شهدا مرقد تو کعبه ی شش گوش خواهر گشته است زینبت برگشته است در میان قبر عباس و حسین سرگشته است زینبت برگشته است کوفه رفتم شام رفتم باز برگشتم حسین ای فدای کربلات من چهل منزل به طفلانت سپر گشتم حسین ای فدای کربلات خیز از جا یا حسین بهر تو مهمان آمده با اسیران آمده خواهر غم پرورت از شام ویران آمده با اسیران آمده زینب سوخته دل آمده از راه سفر خیز و حالم بنگر توشه ام گشته از این راه بلا خون جگر خیز و حالم بنگر کاروان سالار زینب خیز و زینب را ببین آمده در اربعین قد کمان و تازیانه خورده بشکسته جبین آمده در اربعین ای برادر خیز از راه اسارت آمدم من زیارت آمدم قد خمیده از چهل منزل جسارت آمدم من زیارت آمدم بازگشته خواهر تو از اسارت یا حسین یا حبیبی یا حسین اربعین شد کرده ام قصد زیارت یاحسین یا حبیبی یا حسین دسته ی زینب کبری به حرم آمده است لک لبیک حسین با دم وای حسینا به حرم آمده است لک لبیک حسین ✍ .
. ص هنوز ای پدرجان تنت بر زمین است میان سقیفه سخن اینچنین است که از قومِ ما رهبرِ مسلمین است نه از خانه ی وحی رهبر گزینیم که خود، جانشینِ پیمبر گزینیم ببین چیست، بعد از تو مزد رسالت ز خودکامگان منحرف شد خلافت رها شد ولایت، رها شد امامت ز خط نفاق اینچنین شیطنت شد بجای عدالت، عیان سلطنت شد پس از تو ز عصمت نمانده نشانی ز قرآن و عترت نمانده نشانی ز احکامِ دینت نمانده نشانی به دلهای امت نمانده ترحم به لبهای زهرا نمانده تبسم نه در غم، خدا را توکل نمایند نه فرمانِ ما را تحمل نمایند به تخریب و آتش توسل نمایند ببین چادر خاکی اَم را پدرجان نگاهی، دلِ شاکی اَم را پدرجان فراق تو از سینه آتش فشانده غمی سخت بر جانِ زهرا نشانده علی را به خانه نشینی کشانده چه داغِ عظیمی به زهرا رسیده چه ارثِ غریبی به مولا رسیده نه تنها به کوچه بمن راه بستند که حرمت ز ناموس حیدر شکستند همه عهد و پیمان پس از تو گسستند در خانه‌ی تو به آتش کشیدید به رخسار زهرای تو خش کشیدند فدک را ز دستانِ زهرا ربودند رهِ دشمنی را به سیلی گشودند هجومِ بدی بر حریمت نمودند ز روی تنِ خسته ام رد شدند و تماشاچیان نیز مرتد شدند و نه مانده سلامت دگر روی زهرا نه دنده، نه سینه، نه پهلوی زهرا نه در عافیت مانده بازوی زهرا چگویم که بارم زمین ماند بابا که ثلثی ز نسلم چنین ماند بابا ترا خواندم آندم به قلب غمینی علی را بخواندم به صوت حزینی زدم ناله از درد، فضه خذینی بیا محسنم را ز مسمار کشتند ترا گوئی آنان، دگر بار کشتند زدم دست و پا من اگر زیر این در حسینم زنَد دست و پا زیر خنجر ز سمِ ستوران شود لِه مکرر سرِ او به نیزه، سوی شام عازم اسیری رود زینبم بی محارم ‌.
تنها نه اینکه زهر جفا قاتل من است آری هزار درد و بلا قاتل من است غربت تمام عمر، مرا در سکوت برد بی یار بودنم بخدا قاتل من است از یک سپاه، یک نفری هم بجا نماند این بی کسی، به روزِ بلا قاتل من است دشمن همه خواصِ سپاهِ مرا خرید جهلِ خواص در همه جا قاتل من است از بی بصیرتی، به دلم نیش میزدند کج فهمیِ سرانِ سِپا قاتل من است تنها نه خنجری که به رانم فرو نشست زخم زبان، عیان و خفا قاتل من است حتی خودی ترین قُرَبا طعنه اَم زدند الفاظِ زشتی از صلحا قاتل من است با اینهمه، گذشتم از این قومِ بی خِرد در اصل داغِ مادرِ ما قاتل من است عمریست مانده صحنه ی سیلی به چشمِ من آنچه ز کوچه مانده مرا قاتل من است با کس نگفتم از دو طرف ضربه خورده است دیوارِ سخت و دستِ جفا قاتل من است آن گوشوارِ پاره غرورِ مرا شکست دستی که خورد ضربه ی پا قاتل من است چون با هجوم، پهلوی مادر شکسته شد فضه بیای خیرُ نسا قاتل من است فریادهای بانوی پهلو شکسته، در... مسجد میانِ قوم دغا قاتل من است کِی انقلابِ مادرمان بی نتیجه ماند صدیقه چون نشست ز پا قاتل من است مادر بپای غربتِ مولا شهیده شد پرواز مادرِ شهدا قاتل من است ✍ ‌.
درونِ سینه اَم، از داغ مادر بسکه غوغا بود دل آشوبم از غصه، پیِ دیدارِ زهرا بود زبانم روزهای آخرم میگفت یازهرا دلم پیوسته یاد روزهای سخت مولا بود نمی شد باورم، که مادرم در کوچه سیلی خورد حقیقت داشت واللهِ که زیر دست اعدا بود ز کوچه تا به مسجد را، خمیده مادرم طی کرد خدا را شکر، آقایم حسن آنروز آنجا بود به روی پوشیه پوشاند مادر، چادرِ خاکی چرا که جای دستِ دشمنش از دور پیدا بود چه شبها خواستم، رویم شبیهِ مادرم گردد چه شبها خونِ دل جاری ز دیده، زین تمنا بود مرا امروز زهر کین کبودم کرد، چون مادر به سرعت چهره اَم تغییر کرد، از بس خطر زا بود عبا بر سر کشیدم، تا نبیند هیچکس رویم که از رنگ پریده، چهره ام را مرگ پیدا بود قدمهایم به سختی، نیمه جان میرفت تا حجره اجل تا خانه چندین بار با این درد همپا بود زمین افتادنم هم شد، شبیهِ مادرم زهرا به زانویم دگر قوت نبود، این قامتم تا بود درونِ حجره افتادم زمین، گودال را دیدم که زیرِ نیزه ها جدم، در آن گودال تنها بود عطش آتش بجانم زد، درونم تا جگر می‌سوخت چنان جدّ غریبم تشنه جان دادم، چه زیبا بود ✍ ‌
. اگرچه مهبطِ وحیِ ملائک هست درگاهم تمام عمرِ خود، زندانیِ دژخیمِ گمراهم اقامتگاهِ من، تبعیدگاه و قتلگاهم شد نمی‌داند کسی از ظلم‌های خصمِ بدخواهم ز سختی‌های گوناگون، مصیبت‌های روزافزون نمانده هیچ در تاریخ، غیر از عمرِ کوتاهم مرا این عمر کوته، یادگار مادرم زهراست هماره بود داغِ حضرتِ مظلومه همراهم شبیهِ مجتبی تنهائی‌ام شد، دردِ بی‌درمان که بود از کودکی، دردِ غریبی دردِِ جانکاهم جوازِ گفتگو با شیعیان، هرگز نمی‌دادند مگر یک گفتگویی بود، تنها در گذرگاهم چو می‌بردند روز و شب مرا دژخیم، تحت الحفظ اگر می‌شد، کسی را گاه می‌دیدم سرِ راهم معارف را چنان، رمز و رموزی خاص می‌گفتم پیامی می‌رساندم شیعه را، در هر بِزنگاهم سکوتِ محض حاکم بود، در بینِ محبانم نبود از شیعیانم، هیچ فریادی هواخواهم نه مهدی پیشِ رویم بود، نَه فردی ز اصحابم مرا پیوسته مونس بود، چشمِ مانده بر راهم مرا کشتند اَعدا در جوانی، جرمِ من این بود که من فرزندِ زهرایم، اَمینِ دینِ اَلّاهم برای قتلِ فرزندم، مرا هم زهر نوشاندند بیاید روزِ دلبندم، همانکه هست خونخواهم چو آید، انتقامِ سیزده معصوم می‌گیرد بزودی می‌کند خود، از ظهورِ خویش آگاهم دهد تکیه به کعبه، تا بخوانَد اهلِ عالم را شبانگاهی که باشد صبحِ آن، زیبا سحرگاهم بگیرد انتقامِ ضربتِ شمشیر و سیلی را دهد پاسخ به هر اشکم به هر سوزم به هر آهم تنِ صد چاکِ جدّم، بی کفن، بی پیرهن مانده بخونِ سرخِ او، تابَد شبی آن جلوه‌ی ماهم قسم بر آن سری که روی نیزه بود، قرآن خوان صدای مهدیِ من، می‌رسد بر گوش ناگاهم اَنابنُ المصطفای او به گوش خلق می‌آید که من در انتظارِ آن قرارِ سبز، هرگاهم بزودی بشنوی بانگِ لِثارات الحسینش را به او لبیک میگوئید، از هر راه و بیراهم دعا هر لحظه بر آن یاورِ مستضعفان باید که آید با دعای منتظرها، يوسف از چاهم ✍ .
. . بر صاحبِ پرچم هدایت صلوات بر آنکه بما کند عنایت صلوات شد یوسفِ فاطمه امام دو جهان بر تاجِ امامت و ولایت صلوات شد ذکرِ زبان هر فرشته مهدی بر تارُک اسلام نوشته مهدی بر نور ولایتش دمادم صلوات ما را ز گِلِ علی سرشته مهدی ایکاش همیشه جمکرانی باشیم آماده برای جانفشانی باشیم خواهیم اگر زینتِ مهدی بشویم از یوسف فاطمه نشانی باشیم هر عاشق صادقی تولا دارد از دشمنِ فاطمه تبرا دارد قلبِ همه اهلبیت، با زمزمه ی "یا منتقم اِنتقم" تسلا دارد ما منتظر امامِ بر حق هستیم تا خاتمه با قیامِ بر حق هستیم تا سوختنِ ریشه ی جبت و طاغوت با صاحبِ انتقامِ بر حق هستیم ما منتظر امام عاشورائیم جان باخته ی قیام عاشورائیم تا حال اگر شهید نهضت نشدیم پس کشته ی انتقام عاشورائیم ما تکیه به کشتیِ حسینی داریم سربازیِ نهضت خمینی داریم با نایبِ صاحب الزمان، خامنه‌ای ما عزت و فخر عالمینی داریم ✍ .
. اگر بیعت نکردم، با تو بیعت میکنم آقا که من تجدید میثاقم به هیئت میکنم آقا نه بیعت در رفاه و راحت و آسایش و اَمنَم که بیعت با تو در ایامِ شدت میکنم آقا من از اَستغفِرُاللهَم، پیِ اِن تنصُرُاللهَم که دینت را بِاِذنِ الله نصرت میکنم آقا به اربابم قسم، هرگز به ذلت تن نخواهم داد که زیر پرچمت احساس عزت میکنم آقا حسینی آمدم دنیا، حسینی میروم زینجا که با جدِ تو احساسِ قِرابت میکنم آقا نِدایم چون دهی از صحنِ کعبه، موسمِ فجرت... به محضِ یالِثاراتَت، اطاعت میکنم بخوان از جان و دل، دلهای مشتاق شهادت را که جان و سر، بقربان رکابت میکنم آقا تویی فرمانده ی دلها و ما فرمانبرِ مولا پِیِ اَمرت، حمایت از ولایت میکنم آقا قسم بر اربعینی ها و همراهان زینب که؛ ترا با اربعینی ها زیارت میکنم آقا نمازم، روزه اَم، حَجَّم، جهادم، با تو مقبول است وگرنَه از خود اِعلامِ برائت میکنم آقا تَولایم، تَبرایم، قدم بر جای پای توست خدا را اینچنین کسب رضایت میکنم آقا تو چون در غیبتت تکلیف را روشن نمودی، من... ز اَمر جانشینِ تو اطاعت میکنم آقا میان شیعه میخواهند بذرِ تفرقه پاشند به وحدت شیعه را اینگونه دعوت میکنم آقا همه امنیت ما هست زیر پرچم روضه به روضه یاریِ قرآن و عترت میکنم آقا رگ و خونِ حسینی ها ز یک حنجر بقا دارد همان حنجر، کزو ذکر مصیبت میکنم آقا چو زینب بوسه زد بر آن گلوی پاره غوغا شد برایت گوشه ای از آن، روایت میکنم آقا اَراذل، ریختند آنجا سرِ اهلِ حرم، ای وای اگر گویم، نپنداری جسارت میکنم آقا بزیرِ دست و پا گم شد گمانم عمه جانِ تو کِی از معجر دگر شرحِ حکایت میکنم آقا دلت آتش گرفت و ناله اَت تا عرش بالا رفت دهی رخصت، روایت از اسارت میکنم آقا میانِ لشکر نامحرمان، مظلومه گیر افتاد فقط یک جمله از مقتل روایت میکنم آقا یتیمِ جدِ مظلومت، به راسِ روی نِی گفتا: ز چشمِ هیزِ نامردان شکایت میکنم آقا .
. ز مکرِ سامری اَلغوث، ای امامِ زمان‌ها که ریخت یکسره بَر هم، همه زمان و مکان‌ها ز غصّه خون شده پائیز و تیره روی زمستان شود بدستِ بهاران، زُدودِه رنگِ خزان‌ها زمینه‌های ظهورت، یکی یکی شده پیدا بیا امامِ زمان‌ها، که ریخت خونِ جوان‌ها به هر تهاجمِ خونبار و وحشیانه‌ی ابلیس هزار کودک و نوزاد، کشته شد به عیان‌ها جنونِ نسل‌کُشی، گرچه بارها شده تکرار کس اِلتفاوت ندارد، به آه و اشک و فغان‌ها بِزیرِ کوهی از آوار، دسته دسته شهیدان بِروی تَلّی از آمار، گم شدند گمان‌ها بعید نیست زمین، ناگهان دهان بِگُشاید عیان به وادیِ بَیدا شوند، جمله نشان‌ها فضای صیحه‌ای از آسمانِیان، چه مهیّاست چقدر نفسِ زَکیّه، شدند کشته نهان‌ها نشانِ ز ارتشِ سفیانی است، هَتکِ حرم‌ها ز ابتکارِ اَجل شد یمن، یمانیِ آن‌ها برای یاریِ دینَت، چه خیزِشی است جهانی ز جور و ظلمِ زمانه، نفَس نمانده به جان‌ها به قدس، کعبه بِگریَد، به کعبه، قدس بِمویَد ببین که قبله به قبله، تویی سرودِ زبان‌ها ز کشته‌ها نِگران و به زنده‌ها نِگرانیم تو باخبرتری از هر کسی، به سود و زیان‌ها شکست هیبتِ فرعونِ قرن، با یَدِ بَیضا که ریخت، خشمِ جهاد و حماس بر سرِ آن‌ها رسید صحنه‌ی طوفان، به صحنِ مسجدُالاَقصی ز گردبادِ حوادث، شکست مُهرِ زبان‌ها شعارِ ما همه، کشته شدن براهِ ولایت که می‌رسد ز جهانی، طنینِ روح و روان‌ها برای کرب و بلایی شدن، زمان سپری شد مرا به عشقِ شهادت، رسان به قافله بان‌ها بیا که نورِ خدایی و رجعتِ شهدایی بیا که با تو کند رشد، عقل و هوش و توان‌ها اَذانِ عشق بخوان، ای طلوعِ کعبه‌ی هستی طنینِ نعره‌ی الله اکبرت، به لسان‌ها تمامِ راهِ نجات این دعا، برای ظهور است دعا برای امامِ زمان، به وقتِ اذان‌ها تویی که تاج ولای علی، ز فاطمه داری تویی که خطبه‌ی زهرایی و سروشِ بیان‌ها هماره پرچمِ تو، بر فرازِ عرش، بلند است بِزن علَم به زمین، تا بخوانی‌اَم به کران‌ها بخوان ز کعبه جهان را، بخوان حیاتِ جوان را بخوان بهارِ جنان را، به تَردِ فصلِ خَزان‌ها بخوان به صوتِ حزینَت، بخوان ز جدّ غریبَت ز تشنه‌کامِ غریبی، که داد جان و جوانان‌ها بخوان ز پیکرِ پامال و ذبح، در تَهِ گودال ز تیرهای سه‌شعبه، ز نیزه‌ها و دهان‌ها اَمان ز مجلسِ نامحرمان و تهمتِ بی‌حد کنیز خواندنِ آل علی، عیان و نهان‌ها بخوان ز خونِ شهیدان و انتقامِ اسیران که دستِ منتقمِ توست، پاسخی به اَمان‌ها ✍ .
. در بين ملائک از تو نام آورده‌ست نام از تو شکوه ناتمام آورده‌ست هر بار که آمده‌ست از سوی خدا جبريل، به محضرت سلام آورده‌ست .................. . ديـگر دعـای مـادر زهـرا نتیجـه داد داروندار خویش خدا بر خدیجه داد امشـب بنـای دین خدا مستدام شد خـاتـون مـکه همـسر خیر الانام شد ✍ ................... شنیدم ز نَقلی، که در صدرِ اخبار آمد ز پیوندِ دو زوجِ خوشبخت، با لطف ایزد میان تمامِ خبرها که بر ما رسیده چه زیبا حدیثی ز اوصافِ پیوند احمد سخن از دو عشقِ حقیقی است، بینِ دو عاشق که احمد کند خواستگاری، ز بِنتِ خُوَیلَد ابوطالب و حمزه با روی شادان و خندان بجای پدر لطف کردند، با میلِ بی‌حد تو گوئی که این وصل، در آسمان‌ها رقم خورد میانِ دوتا ماه پاره، دو نسلِ سرآمد چه فرخنده داماد و چه، شاهزاده عروسی خدیجه عروس است و داماد باشد محمد خجسته عروسی، که از حق سلامش رسیده خوش اقبال داماد، آنکه به او وحی آید عروسی که بینِ زنان عرب، تا ندارد و داماد فخر بشر، برترین عبدِ سرمد از این دو قرار است، عالم شود مهدِ جنت از این دو قرار است، زهرای اطهر بیاید از این دو قرار است پیدا شود، نور هستی و دامادشان با ولایت به مَسند نِشیند علی می‌شود، ماه دامادِ این خانواده و زهرا شود، مادرِ یازده تا محمد حسین و حسن، سبطِ این خاندانِ شریفند خدیجه بُوَد جدّه و جدّ آنهاست احمد □ □ □ برای خدای یگانه، که کاری ندارد که بانوی بطحا، کنار پیمبر بماند بماند که مادر، عروسیِ دختر ببیند ولی دستِ تقدیر، اینگونه غم را رقم زد پس از آنکه هستیِ خود را بپای نبی ریخت کفن هم برایش نمانده، که بر تن نماید سلامِ خدا را، که جبریل آورد بر او به چندین کفن، چشمِ او شد منور مجدد فقط یک نفر بی‌کفن ماند، آن‌هم حسینَش که باید بزیرِ سمِ اسب، عریان بماند به امید روزیکه زهرای اطهر دعایش اجابت شود، تا همه انتقامش بگیرد ✍ .
. تا فکر و ذکرِ ما، جلوات محمدی است بالاترین دعا، صلوات محمدی است در آیه آیه مُصحفِ سرمد، نِگر بِبین قرآن ز معرفت، صفحات محمدی است حَیِّ وَدود، خُلقِ عظمَش قرار داد خُلقِ نِکوی ما، حسنات محمدی است سرمَنشأِ معارفِ اسلام، یک کلام... آئین و دینِ ما، کلمات محمدی است با او مقامِ قُربِ الهی، شود درست ایمانِ کامل از درجات محمدی است جز در هوای اوست تنفُّس، حرامِ ما جان‌ها به هر نفَس، نفحات محمدی است با دشمنانِ او، سر سازش محالِ ماست الگوی این سخن، غزوات محمدی است مژده به عاشقانِ تولّای اهل‌بیت حب علی و آل، برات محمدی است میلاد باسعادت او آشنای ماست یعنی نبی ز روز ازل، مقتدای ماست ما از اَلَست، پای رکابِ پیمبریم زیرا که از ازل، ز محبانِ حیدریم خوش‌بختیِ محب، ز تولّای مرتضاست خوشبخت‌تر از آن، که ز اولادِ کوثریم گِلهای ما، اضافه‌ی گِلهای نوری است یعنی که ما، ز طینتِ زهرای اطهریم لطفی که کرده فاطمه، مادر بما نکرد واللهِ ما نظر شده‌، تا صبحِ محشریم بِینِ مَوالیانِ نبی، با علی خوشیم مِنّاترین مَوالیِ مِنّای جعفریم با سیره‌ی نبی و علی، جعفری شدیم یعنی که، شیعه‌ی پدر و جدّ مادریم مادر بزرگِ ما همه، بانو خدیجه است با روح و جان، به آلِ نبی آشناتریم از حبّ و بغض، در دلِ ما شک و شُبهه نیست وقتی که ما بزرگ شده، پای منبریم سِلمیم با هر آنکه به حُبِّ پیمبر است حَربیم با هر آنکه به حَربِ پیمبر است مائیم دوستدارِ تمام پیمبران شک نیست، در برائَتِمان از ستمگران از اصل و ریشه، دشمنِ اَدیان، یهود بود بَدخواهِ یوسف است یهودا، برادران! از ابتدا که سیره‌ی ابلیس داشتند قوم یهود بود، پِیِ حذفِ سَروَران می‌خواستند؛ ختم نبوّت نهان شود تا با ستم کنند، ز خود نَصبِ رهبران اینگونه از پیمبر اسلام تا به بعد..‌. يک يک خورانده‌اَند به آنان، زِ شوکران جای علی، که نَصبِ خلافت نموده‌اند شد نامِ رأی، توطئه‌ی کودِتاگران مجبور شد امام حسن، با معاویه امضای صلح‌نامه کند، نزدِ داوران در صلح و سازشِ حسنی، شَک نمی‌کنیم هرگز نمی‌دهیم گَزَک، دستِ دیگران آنکه به نامه، حکمِ معاویّه را نوشت با دستِ خویش، نقشه‌ی کرب و بلا نوشت باید حواسِ جمع بیاریم، پای کار تا بشنویم، صوتِ رسای طلایه‌دار با گوشِ دل نَه، بلکه همین گوشِ سر شنید رمزِ ظهور شد؛ گذر از فتنه و غبار از خود صلاح نیست، بگیریم موضعی تا دشمنان شَوند، روی موجِ آن سوار یک‌بار امتحان شده تاریخ، کافی است! مسلم قرار نیست، شود باز سَربدار باید به روزگار، نظر منصفانه کرد اینک به نفعِ شیعه بچرخد، همه مَدار امروز روز خَبط و خطا نیست، ای دریغ! از شُبهه‌ای که، فاصله اُفتد در انتظار خون‌های ریخته به حرم، خِفتِمان کند تاخیر اگر بکارِ فرج آید از نِقار وَرنَه اگر سُلاله‌ی حیدر، کند ظهور کِی کُند می‌شود، دو لبِ تیزِ ذوالفقار وقتی امام، می‌رسد از پرده‌ی نهان با یک اشاره کُن فَیَکون، می‌شود جهان وقتی امامِ کعبه کند، از حرم ظهور عالَم شود به صبحِ فرج، لَمعه‌ای ز نور با صوتِ خُوش، ندای لِثارات می‌دهد ما پاسخَش دهیم، به لبیک، با سُرور یارانِ خاص، گِردِ حرم جمع می‌شوند ما می‌شویم، در صفِ آن صبحدم، مُرور هر کس که بر امامِ خودش، می‌کند سلام پاسخ دهد امام، به لبخندِ یک عبور می‌بیند از جلال و شکوه محمدی انسان تمامِ عِصمت حق را، به یک حضور آنگاه شِکوِه می‌کند، از دشمنِ خدا بر آن دو بُت اشاره کند، تا خَدیوِ گور با یک شِگِرد، گردنِ طاغوت می‌زند آنگاه که دمیده شود، نَفخه‌های صور پای رکابِ یوسف زهرا، به انتقام آغاز می‌شود، عملیاتِ پُر غرور منصورِ امت از علی و فاطمه مدد گیرد پِیِ اقامه‌ی عدلش، تمام قد ✍ .
. مژده که سُرور آل احمد آمد تبریکِ فرشتگانِ سرمد آمد دست و صلوات را هماهنگ کنید چون جشن ولادت محمد آمد به‌به که سُرور عشق، دارد حسنات زیرا که شود بشر، پسندیده صفات مژده به جهان، خُلقِ عظیم آمده است "بفرست مدام بر محمد صلوات" ای شیعه‌ بشارتت ز ایزد آمد تبریک ز آسمان به احمد آمد میلاد امام جعفر صادقِ ما همراه ولادت محمد آمد بر حمد خدای حی سرمد صلوات بر حب علی و عشق احمد صلوات فرمود که شکر، نعمتت افزاید بر دوستیِ آل محمد صلوات ✍ .
. برخیز که روز سرخِ جندالله است این موسمِ اقتدا به ثارالله است هرچند شود، فضای لبنان گلگون پیروزِ تمامِ صحنه، حزب‌الله است لبنان که به کشته دادن عادت دارد سِبقت ز همه اهل شهادت دارد الطافِ خفیه‌ای است، در این فتنه یک فتح بزرگ، زین ولادت دارد هرچند شود به شیعه غمها تحمیل در راه خدا بلاست، عین تجلیل می‌اَرزد اگر براهِ عترت بشود ایمان و جهاد، با شهادت تکمیل هرچند که ذبح می‌شود اسماعیل در روزِ فرج، کند شهادت تعجیل بر هر که بدنبال برائت باشد فرض است شعارِ مرگ بر اسرائیل از کفر و نقاق و شرک، دوری زیباست اعلامِ برائت از ستمگر چه بجاست والله برائت از بتِ کفر و نقاق امروز شعار مرگ بر آمريکاست ✍ .
. ای بانویی، که راه تو جز قم نمی‌شود قصدَت به غیرِ قبله‌ی هفتم نمی‌شود ایران ز نورِ تو، حرمِ اهل‌بیت شد در قلب ما، حریمِ شما گم نمی‌شود تو آمدی و دین خدا، انتشار یافت هر تربتی که کعبه‌ی مردم نمی‌شود اصلاً بهشتِ ما، حرم باصفای توست بی‌تو بهشت، غرق تنعم نمی‌شود از روزیِ وفورِ کریمه ست، سفره‌ای... بی خوشه‌ی طلائیِ گندم نمی‌شود بی‌ نورِ تو، که تیرگیِ شب نمی‌رود لب‌های فجر، وا به تبسم نمی‌شود بی صبحِ روشنِ تو، طلوعی ز مِهر نیست باغ و بهار، پُر ز ترنُّم نمی‌شود در علم و حلم و معرفت و جود و خُلق و خوی شهزاده ای، شبیهِ تو خانم نمی‌شود ایران که تا به فتحِ ثریا رسیده است بی‌تو مدارِ علم و تعلّم نمی‌شود بی‌تو، ز بعدِ فاطمه و عمه زینبت... معصومه ای دوباره‌، تجسم نمی‌شود □ □ □ هرچند روز آمدنت، سوی شهر قم راهت بدونِ درد و تألم نمی‌شود کوفه شبیهِ قم، به عزیزان فاطمه حتی به یک، سلام علیکم نمی‌شود گرچه مسیرِ خواهرِ آزاده‌ی رضا بی غصه و بلا و تهاجم نمی‌شود هرگز به پیشِ دیده‌ی بارانیِ شما جسمِ برادرت، هدف سُم نمی‌شود اصلاً شبیهِ عمه‌ی مظلومه‌ات، سَرت... با سنگِ شام و کوفه تصادم نمی‌شود نامحرمی ز معجرتان، دَم نمی‌زند غارت لباستان، به تلاطم نمی‌شود حرف از کنیزی و سخن از بی‌مروّتی با حضرتت، به اوجِ تخاصم نمی‌شود راس امامِ تو، پیِ رفعِ اهانتی در طشت زَر، بحال تکلم نمی‌شود ✍ .
. برخیز که روز سرخِ جندالله است این موسمِ اقتدا به ثارالله است هرچند شود، فضای لبنان گلگون پیروزِ تمامِ صحنه، حزب‌الله است لبنان که به کشته دادن عادت دارد سِبقت ز همه اهل شهادت دارد الطافِ خفیه‌ای است، در این فتنه یک فتح بزرگ، زین ولادت دارد هرچند شود به شیعه غمها تحمیل در راه خدا بلاست، عین تجلیل می‌اَرزد اگر براهِ عترت بشود ایمان و جهاد، با شهادت تکمیل هرچند که ذبح می‌شود اسماعیل در روزِ فرج، کند شهادت تعجیل بر هر که بدنبال برائت باشد فرض است شعارِ مرگ بر اسرائیل از کفر و نقاق و شرک، دوری زیباست اعلامِ برائت از ستمگر چه بجاست والله برائت از بتِ کفر و نقاق امروز شعار مرگ بر آمريکاست
. شاهی که امتدادِ شه عالمین شد قدرِ زیارتش، چو حریمِ حسین شد نورِ کریمِ آل علی در وجود اوست آن سیدالکریم، که نورِ دو عین شد عبدالعظیم را، حسنی خلق کرده‌اند یعنی تولدش، حَسن از والدین شد او دینِ خود به هادیِ دین، خوب عرضه کرد زین رو برای دین خدا، زیب و زین شد در راه کربلا چه شجاعت به خرج داد مانند یک سپاه، پر از شور و شین شد وقتی که شخم زد متوکل، به نینوا او یک‌تنه بجای همه، زیر دین شد مردِ مبارزات و علمدار شیعیان اینگونه شد، که الگوی پیر خمین شد جان‌ها فدای او که سپهدار کربلاست عبدالعظیم، عبدِ علمدار کربلاست در عصرِ او کسی به ولایش نمی‌رسید هیچ عاشقی ز عشق، بپایش نمی‌رسید زهد و عبادتش، نه فقط فوقِ شیعیان کس در اطاعتش، به وفایش نمی‌رسید شاخص‌ترین خَصیصه‌اَش، اِخلاص در عمل الحق کسی، به حال و هوایش نمی‌رسید او دستگیرِ جمله یتیمانِ شهر بود اِنفاقها، به دست عطایش نمی‌رسید بارزترین فضیلت او، علم و معرفت این وصفها و به مدح و ثنایش نمی‌رسید فریادِ او، سکوتِ زمان را شکسته بود صوتی چنین، به صوت رسایش نمی‌رسید تبیینِ دین، به ذکرِ احادیث می‌نمود این‌گونه کس، به امرِ هدایت نمی‌رسید او را عزیز فاطمه خوانده، ولی خویش مانند او کسی به دعایش نمی‌رسید یومُ الغدیر را، به احادیث زنده کرد ما را به کوی شاه نجف، خوب بنده کرد از بس امام هادیِ ما را مرید بود در زنده بودنَش هم، از اول شهید بود او با شهادتین خودش، انقلاب کرد بیخود نبود هادیِ دین را امید بود با اعتقادِ پاک، گواهی به حشر داد چون از موحدانِ خدای وحید بود حق را همیشه حاضر و ناظر قبول داشت آگاه او، به آیه‌ی حبلُ الورید بود بر چارده، حقیقتِ عصمت مطیعِ محض در محضرِ نبی و وصی، روسفید بود با رجعت و شفاعت و معراج در یقین با کفر و شرک و خیلِ منافق، شدید بود قبر و صراط و برزخ و میزان، عقیده‌اَش در امر و نهیِ عترت و قرآن، سَدید بود با عدل و دادِ مهدی موعود، هم مسیر بر ظلم و جور، ضربه‌ی او چون حدید بود امروز هم، چو بندگیِ سیدالکریم مائیم و سبکِ زندگی سیدالکریم این است، عینِ عَرضه‌ی دینم، امام را باید که ماند، پای ولایت، قیام را هر جا که هست ظالم و مظلوم در ستیز پس روشن است، موضعِ ما هر کلام را از غزه تا به ضاحیه فریاد می‌زنیم با جبهه‌ی مقاومتیم، انسجام را خیبر شکن، به پاسخِ سنگر شکن، رسد میگیرم عاقبت، ز یهود انتقام را ما نسل کوثریم و فدائیِ حیدریم این جمله خودبخود، برساند پیام را موشک نشانه‌ای ست، ز خشمِ مقدسم با جان و سر مدد بدهیم، این نظام را دیدند در صفوفِ فشرده، چگونه ما یاری کنیم، رهبرِ والامقام را فرمود: راه قدس، همانا ز کربلاست خواهیم دید، حکمتِ حکمِ امام را تا محوِ قدّه‌ی سرطانی، صَلا دهیم پاسخ، میانِ روضه‌ی کرب و بلا دهیم گودال، ازدحام شد و جای پا نبود حتی برای نیزه و شمشیر جا نبود با این وجود، آمد از آن دور، دَه سوار پامال شد، تنی که بر او جای پا نبود اصلاً ‌کفن که هیچ، تنِ پاره پاره را یک قطعه، فرشِ سالمی از بوریا نبود مادر نظاره داشت و خواهر اشاره داشت این رسمِ میهمانیِ کوفه، بما نبود "آتش به آشیانه‌ی مرغی نمی‌زنند گیرم که خیمه خیمه‌ی آل عبا نبود" غارت که شد حرم، به سر نیزه شد سری بر پیکرِ حسین، عبا و رِدا نبود می‌گشت دختری، تَهِ صندوقچه‌ی حرم ای دخترانِ فاطمه، معجر چرا نبود ای وای، گوشواره و به گوشی نمانده است طفلی ز ترس مرده و خلخالها نبود یا منتقم بجان اباالفضل انتقم یا منتقم بجان اباالفضل انتقم ✍ .