eitaa logo
امام حسین ع
18.8هزار دنبال‌کننده
399 عکس
2هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
حالا درست یه عمریه که ذکر هر دقیقمی میون کل ادما تو بهترین رفیقمی واسه خودت بدون من و همنیه التماس من محال غیر تو اقا کسی بمون واسه من منی که عاشق سفر به کربلام تو این محرمی یه کاری کن برام تو هستی سایه سرم اقا من و ببر حرم صاحب سفره کرم اقا من و ببر حرم قبول میشه نماز من با مهر تربت حسین هزار تا حج واجب یه شب زیارت حسین کسی که داره تو دلش یه کم محبت حسین اتیش بهش حروم میشه اینم کرامت حسین حالا اگه بدم دوباره اومدم اخه دلم خوشه نمیکنی ردم حالا که من یه نوکرم اقا من و ببر حرم تو رو به اشک مادرم اقا من و ببر حرم اومدی که بزرگیت و به ادما نشون بدی خدایی حق تو نبود با لب تشنه جون بدی الهی که فدات بشم اقا چی اومد سر تو فقط یه قطره کافی بود برا علی اصغر تو فدای بی کسیت غریب فاطمه کی دلت و شکست کنار علقمه به حق صاحب علم اقا من و ببر حرم تو رو به دستای قلم اقا من و ببر حرم
آقا منو ببر حرم.mp3
10.07M
◼️ 🎤 کربلایی حمید علیمی 🎼 واحد فووق العاده زیبا 🎧 حالا درست یه عمریه...
چشم ترم می سوزه،دوری عذابم میده درد و بلا دیدم من،خیلی دلم رنجیده این همه درد و اخه،کی توی دنیا دیده سویی نداره چشمام،بس که برات باریده من دیدم رو نیزه ها سر برادر ها رو،من دیدم توی خرابه اشک مادر ها رو من دیدم برهنه پا فرار دختر ها رو،بیا ببین قدم خمیده ببین موی سرم سپیده،حسین حسین برادر من پیرهن کهنت رو،وقتی بغل میگیرم یاد غم گودال،باز بخدا میمیرم نیستی کنارم هرشب،دنبال تو میگردم قصه ی تلخ گودال،پیش چشامه هر دم این سینه هنوزم از غمای تو لبریزه اشکای چشمای من داره برات میریزه من دیدم سری رو که نشسته بود رو نیزه خرون شدم برابر تو،سرم شکسته مثل سر تو ‎حسین حسین برادر من لبای خشک و تشنت،بدجوری زد آتیشم خنده ی زجر و خولی،مونده صداش تو گوشم پیرهنت رو بردن،خیلی بهم خندیدن حرمله تا میخندید،بچه ها می ترسیدن من دیدم سر تو رو بریده توی گودال من دیدم تنی که زیر مرکبا شد پامال من دیدم یه مادری که پیش تو رفت از حال بیا بگیر من و به آغوش ،نمیکنم تو رو فراموش ‎حسین حسین برادر من .
کربلایی حمید علیمی_15 فروردین 97 - هیئت خمینی شهر - تک - چشم ترم میسوزه-1523428455.mp3
8.81M
◼️ 🎤 کربلایی حمید علیمی 🎼 زمینه فووق العاده زیبا،لطمه زنی 🎧 چشم ترم میسوزه
🎤 حاج حسین سیب سرخی 🔸 بند اول : و صلی اله علیها زینب (س) نثار مولا سرا پا زینب (س) خدای صبر شکیبا زینب (س) تا روز محشر مدد یا زینب (س) سر انقلابه مظهر حجابه الگوی ربابه جانم عقیله واجب السلامه حامی قیامه آخر کلامه جانم عقیله در ضریحت شرف عرش مولا داری آنچه خوبان دارند تو یکجا داری مدد یا زینب مدد یا زینب (س) 🔸 بند دوم : علی اعلا و معلا زینب (س) ز هر نا پاکی هورا زینب (س) کلیم اله و مسیحا زینب (س) تمام زهرا به مولا زینب (س) علوی مداره فاطمی تباره تیغ ذوالفقاره جانم عقیله فیض مستدامه حیدری کلامه حسنی مرامه جانم عقیله عصمت الهی و ارث از خود زهرا داری آنچه خوبان دارند تو یکجا داری مدد یا زینب مدد یا زینب (س) 🔸 بند سوم : عجب سالاری قد و بالایی چه شور انگیزه و چقدر رویایی تو دل گرمی دل زهرایی سرا پا عشقی عجب سقایی ناهد البصیره قمر العشیره شاه بی نظیره جانم ابالفضل .... حافظ قبیله عشق جبرییله جانم ابالفضل نوکرت پا به جهنم نگذارد عباس (ع) آسمان تکیه به دستان تو دارد عباس (ع) مدد یا ابالضل مدد یا ابالفضل (ع) 🔸 بند چهارم : . همیشه آقا همیشه برتر تویی سردار و تویی سر لشکر تو میدون فریاد نام آور انا بن الزهرا انا بن الحیدر ماه عالمینی وارث هنینی ناصر الحسینی جانم ابالفضل میزنم پیاله مستیمون حلاله عموی سه ساله جانم ابالفضل ساقی ما چه شرابی چه صبویی دارد بنویسید رقیه چه عمویی دارد مدد یا ابالفضل مدد یا ابالفضل (ع) .
حاج_حسین_سیب_سرخی_شور,مدد_یا_زینب.mp3
6.29M
🎤حاج حسین سیب سرخی 🎼شور فووووق العاده زیبا و احساسی_طوفانی 🎧و صل الله علیها زینب...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️مطالب ماه محرم 🏴 کرامات سیدالشهدا علیه السلام/۷ ▪️توسل به حضرت سیدالشهدا(ع) مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری رضوان الله علیه نقل می کنند: در موقعی که سرپرستی حوزه علمیه اراک را به عهده داشتند برای حضرت آیت الله حاج مصطفی اراکی نقل فرموده بودند. هنگامی که من در کربلا بودم شبی که شب سه شنبه بود در خواب دیدم شخصی به من گفت: شیخ عبدالکریم کارهایت را انجام بده سه روز دیگر خواهی مرد. من از خواب بیدارشدم و متحیر بودم. گفتم: البته خواب است و ممکن است تعبیر نداشته باشد. روز سه شنبه و چهارشنبه مشغول درس و بحث بودم تا خواب از خاطرم رفت پنج شنبه که تعطیل بود با بعضی از رفقا به طرف باغ مرحوم سیدجواد رفتیم در آنجا قدری گردش و مباحثه علمی نمودیم تا ظهر شد ناهار را همانجا صرف کردیم پس از ناهار ساعتی خوابیدیم‌. در همین موقع لرزه شدیدی مرا گرفت. رفقا آنچه عبا و روانداز داشتم روی من انداختند ولی همچنان بدنم لرزه داشت و در میان آتش تب افتاده بودم حس کردم که حالم بسیار وخیم است به رفقا گفتم مرا به منزلم برسانید. آنها وسیله ای فراهم کرده و زود مرا به شهر کربلا آوردند و به منزلم رساندند. در منزل بی حال و بی حس افتاده بودم بسیار حالم دگرگون شد. در این میان به یاد خواب سه شب پیش افتادم علائم مرگ را مشاهده کردم با در نظر گرفتن خواب احساس آخر عمر کردم‌. ناگهان دیدم دو نفر ظاهر شدند و در طرف راست و چپ من نشستند و به همدیگر نگاه می کردند و گفتند: اجل این مرد رسیده مشغول قبض روحش شویم. در همین حال با توجه عمیق قلبی به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله(ع) متوسل شدم و عرض کردم: ای حسین عزیز دستم خالی است کاری نکردم و زادی تهیه ننموده ام شما را به حق مادرتان زهرا(ع)از من شفاعت کنید که خدا مرگ مرا تاخیر اندازد تا فکری به حال خود نمایم. بلافاصله پس از توسل دیدم شخصی نزد آن دو نفر که می خواستند مرا قبض روح کنند آمد و گفت: حضرت سیدالشهدا(ع) فرمودند: شیخ عبدالکریم به ما توسل کرده و ما هم در پیشگاه خدا از او شفاعت کردیم که عمر را تاخیر اندازد. خداوند اجابت فرموده بنابراین شما روح او را قبض نکنید در این موقع آن دونفر به هم نگاه کردند و به آن شخص گفتند: "سَمعاً وَ طاعَه" سپس دیدم آن دو نفر و فرستاده امام حسین(ع) (سه نفری) صعود کردند و رفتند. در این موقع احساس سلامتی کردم. صدای گریه و زاری شنیدم که بستگانم به سر و صورت می زدند آهسته دستم را حرکت دادم و چشمم را گشودم دیدم چشمم را بسته اند و رویم چیزی کشیده اند خواستم پایم را جمع کنم ملتفت شدم که شستم (انگشت بزرگ پایم) را بسته اند. دستم را برای برداشتن چیزی بلد کردم. شنیدم می گویند ساکت شوید گریه نکنید که بدن حرکت دارد. آرام شدند رواندازی که بر روی من انداخته بودند برداشتند و چشمم را گشودند و پایم را فوری باز کردند با دست اشاره به دهانم کردم که به من آب بدهند آب به دهانم ریختند کم کم از جا برخاستنم و نشستم‌. تا پانزده روز ضعف و کسالت داشتم و به حمدالله از آن حالت به کلی خوب شدم این موهبت به برکت مولایم آقا سیدالشهدا(ع) بود. * ایشان سپس در مابقی عمر خود، حوزه علمیه قم را تاسیس کردند که به مرکز علمی جهان تشیع تبدیل گردید. 📚منبع: کرامات الحسینیه، شیخ علی میرخلف زاده، ص ۲۶۳ ۹۸
|⇦• و توسل به اشبه الناس برسول الله حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شبِ هشتم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ کربلایی حسین سیب سرخی•✾• •┄┅═══••↭••═══┅┄• اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ... ناباورانه می برم ای باورم تو را ناباورانه غرق به خون تا حرم تو را سخت است روی سطح عبا جمع کردنت پاشیده اند بس که به دور و بَرم تو را پا را مَکِش،که شیوَن زنها بلند شد سوگند میدهم به دِلِ دخترم تو را لبخندها بلندتر از قبل میشود وقتی که میکشم به دو چشمِ ترم تو را حالا صدای هلهله ها هم بلند شد یعنی که آمده ببرد خواهرم تو را ای غیرتی به خاطر عمه بلند شو مگذار از میان حرامی برم تو را جای من شکسته ببین در میان خون با دست خود شانه زده مادرم تو را وای از حرم که می نگرد ساعتی دگر بر نیزه می بَرند کنارِ سرم تو را میخواستم بغل کنمت باز هم نشد تکه به تکه در بغل می برم تو را ____ از اکبرم چه ریخت و پاشی نموده اند این تکه تکه در بغلم جا نمی شود اشکم کفافِ این همه زخمش نمی دهد جایی برای بوسه که پیدا نمی شود یک نیزه از بلندیِّ اسبش زمین زده جا کرده خوش به پهلو ی او ،پا نمی شود افتاده بس که فاصله در این "فَقَطَعوا" در یک عبا تمام تنش جا نمی شود یک پیرمردِ داغ ِ جوان دیده، هیچ جا اینگونه بین خنده تماشا نمی شود یارم شوید، آه، رفیقانِ اکبرم تا خیمه بُردنش تک و تنها نمی شود تا گیسوان عمه پریشان نگشته است کاری کنید، اکبر من پا نمی شود ____ * "وَلَدی عَلی، عَلَی الدُّنیا بَعدَكَ الْعَفا"...ببینید چه جوری جوانم رو از من گرفتند...کمک کنید نیزه رو از دهانش بکشم بیرون...یه وقت نکنه خواهرم زینب بیاد،این صحنه رو ببینه میمیره...ای حسین...* بادی وزید و پیراهنت را به هم زدند یک باره کافران بدنت را به هم زدند با تیغ و نیزه ، کُل تنت را به هم زدند با نعل اسب ها دهنت را به هم زدند حسین... ________ .
‍ زمینه ی حضرت علی اصغر [ ] بند اول توی آغوشم آروم بگیر/ آروم بخواب غنچه ی من با خنده هات جونمو نگیر/ آروم بخواب غنچه ی من برا مادرت نمونده شیر/ آروم بخواب غنچه ی من آوردمت کودک من که تورو سیر آبت کنم نه اینکه با تیر حرمله اینجوری من خوابت کنم حال بابا رو ببین / سر به زیر و دل غمین روح تو پیش خدا / خون تو روی زمین لالا لالا علی علی علی لای لای علی علی [ ] بند دوم روی دستم جون سپردی/آروم بخواب غنچه ی من دل اهل حرم رو بردی / آروم بخواب غنچه ی من تشنه بودی شیری نخوردی/ آروم بخواب غنچه ی من با چه رویی تورو ببرم بدم به دست مادرت بگو گلم من چی بگم جواب برای خواهرت ای خدا بی قرارم / رفته دار و ندارم داره می سوزه دلم / خورد گره توی کارم لالا لالا علی علی علی لای لای علی علی [ ] بند سوم الهی بابا فدات بشه / آروم بخواب غنچه ی من فدای ناز نگات بشه / آروم بخواب غنچه ی من دیوونه ی اون صدات بشه/ آروم بخواب غنچه ی من با دستای لرزون خودم خاک میریزم روی تنت چیزی به جز خاک کربلا نبود برای کفنت حال مادر و ببین / افتاده روی زمین با دلی پرِ ز غم / میگه طفلم و بدین لالا لالا علی علی علی لای لای علی علی ✍
12 12 ⚫️⚫️ شهادت حضرت علی اصغر (علیه‌السلام) لالا بر آن که خواب ندارد چه فایده ماندن بر آن که تاب ندارد چه فایده گیرم تو را حسین بگیرد، بغل کند وقتی دو قطره آب ندارد چه فایده احساس مادری به همین شیر دادن است آری ولی رباب ندارد چه فایده انداخته حِرز، اگر چه به گردنت تا صورتت نقاب ندارد چه فایده پرسش نکن سه شعبه برایم بزرگ بود وقتی کسی جواب ندارد چه فایده با چه سر تو را به نی بند می کنند زلفی که پیچ و تاب ندارد چه فایده علی اكبر لطیفیان 🔆
‌. 🌹 قاسمم اندازه ات گشتم ، زره پیدا نشد هرچه گفتم نه نرو میدان نرو امّا نشد گریه کردم گریه کردی، بین آغوش عمو گریه هایم مانعت ای قاسم رعنا نشد بوده بر کامت شهادت بهتر از شهد عسل نامه آوردی ، برو ، خوٰدت سرِ سر جا نشد بین ره بستی تو بند کفش هایت ، چند بار هرچه گشتم چکمه ای اندازه ی این پا نشد بی زره ، مانند حیدر ، رفته ای میدان جنگ ای قیامت قامتت ، جای تو در دنیا نشد... در شروع نوجوانی ، مثل تو کس در جهان چون علی و چون حسن ، چون اکبر و سقّا نشد رفته ای میدان رجز خواندی ، انا فرع الحسن گفته سقّا بر تو بَهْ بَهْ ، در دلت پروا نشد گفته ای : إن تُنکِرونی فأنا فَرعُ الحسنِ! شاه مظلومی که مانندش کسی تنها نشد گفته ای : هذَا حُسَیْنٌ کَالاَسیرِ الْمُرْتَهَن لعنت حق بر هر آن قومی که با مولا نشد بر تنت از کین و بغض اهل جمل تازیده اند چون مدینه ، بین سیل حمله ، راهت وا نشد استخوانی در گلویت شد شکسته ، آمدی تا بگویی ای عمو ، امّا صدا بالا نشد همچو شیری تند و غرّان آمدم بالا سرت در غبار حمله ها ، کس چون تو گم اینجا نشد زیر ضرب چکمه ها و سم اسبان له شدی هیچ مردی مانعِ وحشی ترین اعدا ،نشد نوجوان شیر من ،قامت بلندت کرده جنگ قاسمم اندازه ات خوٰد و زره پیدا نشد تا تو را تا خیمه آوردم کنار اکبرم آه ابالفضلم حریفِ شیون زن ها نشد گفته لا یوم کیومکْ را به من بابای تو هیچ روزی مثل روز و ظهر عاشورا نشد 🔶 کانال انار سرخ عشق
. 🏴 اشعار ___________ ای تیر مرا به آرزویم برسان! یعنی به برادر و عمویم برسان حالا که پدر، تشنه لبیک من است بیتاب خودت را به گلویم برسان لبیک به اوست آرزویم؛ لبیک! میگویم با خون گلویم لبیک تفسیر عظیم «یتلظّی عطشا»ست لب باز نمودم که بگویم: «لبیک» من نیز یکی از آن همه مردانت قابل شده این جان، که شود قربانت؟ حالا که بلا دور سرت میگردد بگذار علی شود بلاگردانت باید که به روی دست، قرآن ببرم شش آیه از آن سوره انسان ببرم تا قرآن باز، روی نیزه نرود باید که تو را نیز به میدان ببرم ____ برسان زود گلم را که دلم تنگ شده اشک هایم به نفسهاش هماهنگ شده برو آبی بده بر طفلم و برگرد حسین روی ماه علیم زرد و چه بی رنگ شده عبد کریم .
‍ بحرطویل زیبا شب هشتم محرم ۹۵ حاج میثم مطیعی ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان،مثل تیری که رها میشود از دست کمان،خسته از ماندن و آماده ی رفتن شده بود،بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود، مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود،مست می آمد و رخساره بر افروخته بود، وای علی اکبرم ، نور دو دیده ی ترم🔃🔃 روح او از همه دل کنده به او دل بسته،بر تنش دست یدالله همایل بسته،بیخود از خود بخدا با دل و جان می آمد، زیر شمشیر غمش رقص کنان می آمد،یا علی گفت که بر پا بکند محشر را،آمده باز هم از جا بکند خیبر را،آمد آمد به تماشا بکشد دیدن را،معنی جمله ی در پوست نگنجیدن را، وای علی اکبرم ، نور دودیده ی ترم🔃🔃 بی امان دور خدا مرد جوان می چرخید،زیر پایش همه ی کونو مکان میچرخید، بارها از دل شب یک تنه بیرون آمد،رفت و از میسره از میمنه بیرون آمد،آن طرف محو تماشای علی حضرت ماه،گفت لا حول ولا قوته الا بالله،مست از کام پدر زاده ی لیلا مجنون،به تماشای جنونش همه دنیا مجنون،رفتی از خویش که از خویش به وحدت برسی،پسرم چند قدم مانده به بعثت برسی،نفس نیزه و شمشیر و سپر بند آمد،به تماشای نبرد تو خداوند آمد،با همان حکم که قرآن خدا جان من است،آیه در آیه رجزهای تو قرآن من است،ناگهان گردو غبار خطر آرام نشست،دیدمت خرم و خندان قّدّه باده به دست،آه ، آیینه در آیینه عجب تصویری،داری از دست خودت جام بلا میگیری،زخم ها با تو چه کردند جوان تر شده ای،بخدا بیشتر از پیش پیمبر شده ایی،پدرت آمده در سینه تلاطم دارد،از لبت خواهش یک جرعه تبسم دارد، غرق خون هستی و برخاسته آه از بابا،آه لب وا کن و انگور بخواه از بابا،گوش کن خواهرم از سمت حرم می آید،با فغان پسرم وا پسرم می آید، علی علی علی ،،،، بازهم عطر گل یاس به گیسو داری،ولی اینبار چرا دست به پهلو داری، گفت علی جان،،، بر پهلوی شکافته ات چون نظر کنم ،،،، آه ، از کربلا رفتیم مدینه،،،، بر پهلوی شکافته ات چون نظر کنم ، یاد آورم ز پهلوی مجروه مادرم حسییییین ،،،،،،،
4_238287585900764529.mp3
11.62M
سبک مداحی ناگهان قلب حرم واشدو یک مرد جوان مداح جناب مطیعی 👆👆👆
رفته از دستم، آخرین یارم هم علم افتاد، هم علمدارم شمع شب های، تیره و تارم هم علم افتاد، هم علمدارم * آخرین سقا، آخرین ساقی تا ابد برجا، تا ابد باقی در سرت شوری، در دلت داغی بی تو از کف رفت رشته ی کارم هم علم افتاد هم علمدارم * بر زمین افتاد، دست و بازویت تیر کین بشکست، طاق ابرویت غرق خون چشمت، لاله گون مویت ای تو سردارم ای تو سالارم هم علم افتاد هم علمدارم * تشنه جان دادی، جان به قربانت کربلا غرق، لطف و احسانت شد جدا دستت، شد فدا جانت تا سرت را بر سینه بگذارم هم علم افتاد هم علمدارم * از چه پرپر شد، شاخه ی یاسم شد جدا مشک از، دست عباسم غرق آشوبم، مست احساسم چشمه ی اشکم چشم خونبارم هم علم افتاد هم علمدارم * کربلا با تو، شور دیگر داشت زینب کبری، سایه بر سر داشت تشنه ساقی داشت، خیمه یاور داشت بال و پر بگشا ای سبکبارم هم علم افتاد هم علمدارم * ای سپهدارم، ای جوانمردم بی تو می سوزد، قلب پر دردم با چه رویی تا، خیمه برگردم باب حاجاتم میر احرارم هم علم افتاد هم علمدارم * شعر: محمد زمان گلدسته
نوحه حضرت عباس ع محرم98.m4a
13.93M
نوحه سینه زنی حضرت عباس ع با مداحی مداح اهلبیت ع کربلایی مجتبی سعیدی
برخیز ای علمدار                 بار دگر علم زن  سقای عترت من            سوی حرم قدم زن طفلان در التهابند               چشم انتظار آبند یا ابو فاضل          یا ابو فاضل ماه رخت به ساحل ِ در خون نشسته عباس این قامت بلندت        درخون نشسته عباس جداشده دودستت       عمود کین شکستت یا ابو فاضل          یا ابو فاضل برخیز وخیمه هارا            دوباره با صفا کن دادی تووعده آب           به وعده ات وفا کن سکینه بی قرار است     رقیه دل فکار است یا ابو فاضل          یا ابو فاضل گردیده بی علمدار              سپاه من برادر بعد از خدا تو بودی                پناه من برادر بی توشکسته پشتم         داغ غم تو کشتم یا ابو فاضل          یا ابو فاضل دستت اگر جداشد               دراه ایده تو شد غرق بوسه من         دست بریده تو تو جلوه امیدی           سقا وهم شهیدی یا ابو فاضل          یا ابو فاضل هرگز نخورده ای آب           بایاد اصغر من گردیدهای تو سیراب     از دست مادر من یا ابو فاضل          یا ابو فاضل دیگر دراین بیابان        سر لشگری ندارم غیر از علی اصغر          من یاوری ندارم بر خیز ویاورم باش     سردار لشگرم باش یا ابو فاضل          یا ابو فاضل
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
|⇦• نجوا با امام زمان روحی له الفدا اجرا شده شبِ عاشورا سال 1397 به نفسِ سید رضا نریمانی•✾• •┄┅═══••↭••═══┅┄• @emame3vom •┄┅═══••↭••═══┅┄• همه قدر محتاج اینجا با خجالت میرسد پا به پایِ این خجالت ها به عزت میرسد کاسه ها و کوزه ها را بشکن اصلا بر سرم دل همین که خرد شد بارانِ رحمت میرسد گریه ام را دوست داری ، گریه بهتر می کنم اشک کاری میکند آدم به جنت میرسد جای دعوا کردنم قدری در آغوشم بگیر میرسد بنده به هر جا از محبت میرسد دستِ من در رشتۀ چادر نماز مادر است *خدا میدونه چقدر بی بی برا ما دعا کرده ما به امشب برسیم .. بگیم حسین .. راستی بی بی جان الان خودت کجایی ؟.. حتماً حتما کربلایی ... نمیدونم ؛ اما میایی یه سری به ما بزن .. ما شنیدیم هر جایی روضۀ حسین باشه اول گریه کنش مادرش فاطمه ست .. ماردش هی به سینه اش میزنه .. بُنَیّ قَتَلوکَ وَ مِن الماء منعوکَ ...* دستِ من در رشتۀ چادر نماز مادر است فاطمه راضی که باشد برگ دعوت میرسد هر زمان از چشمت افتادم حسین آمد کمک بس که این اربابِ ما خیرش به رعیت میرسد ____ ┄•┄┅═══••↭••═══┅┄•
|⇦• زمزمه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شبِ عاشورا سال 1397 به نفسِ سید رضا نریمانی•✾• •┄┅═══••↭••═══┅┄• @emame3vom •┄┅═══••↭••═══┅┄• بیا خواهرم که شب آخر اومد روزایِ با هم بودنِ ما سر اومد من آماده میشم برایِ شهادت پس آماده باش تو برایِ اسارت سرم رو میبرن ، حرم رو میدزدن و گهواره اصغرم رو میدزدن .. هم انگشت و انگشترم رو میدزدن هم این پیرهن مادرم رو میدزدن منو و تیغ و نیزه ، تو و دست و سیلی من و جسم خونین ، تو و رویِ نیلی خدا خواسته من رو توی خون ببینه تو رو تو خرابه تو زندون ببینه .. تنم میخوره زخم ، هزارتا هزارتا جای بوسه واسه ات نمیزارن اینا میتونی ببوسی ، رگِ حنجرم رو میتونی ببینی رو نیزه سرم رو فردا ، تنها میشی تو صحرا خواهر ، یاد بده به یتیما سیلی خوردن بگن یا زهرا .. منم زینبی که ، غریبی تو دیدم تویِ نصفِ روز از زمون بریدم تو میدونی داداش که من چی کشیدم یه جوری به دور حرم میدویدم .. تموم امیدم ، یهو نا امید شد که بادِ مخالف وزید و شدید شد تو گرد و غبارا ، تنت ناپدید شد موهامُ میبینی یه روزه سفید شد .. که دیدم به دورت عدو حلقه بسته یکیشون با چکمه رو سینه ات نشسته حسین ... حسین ... دوست دارم امشبم یه اسم از مادرم ببرم ، تو شعرم اشاره کردم ، با یک نیزه شکسته آروم آروم خودشُ بلند کرد .. با همون صدایِ بی رمقش داد زد : آی شمر کجا داری میری؟‌ .. اول بیا کار حسینُ تموم کن .. بعد به خیمه هاش حمله ببر .. تو رو خدا جلوی یه مرد هیچ وقت ناموسشُ نزنید .. آخه تو مدینه یه بار جلو چشمایِ بابام ... در وسط کوچه تو را میزدن کاش به جای تو مرا میزدن هر جا نشستی دستتُ بیار بالا ناله بزن ای حسین ... ____ ┄•┄┅══
|⇦• روضه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شبِ عاشورا سال 1397 •┄┅═══••↭••═══┅┄• @emame3vom نوکرا ، میدونستین ارباب ما به همه مون سلام رسونده. مثل فردایی همچین که اومد تو خیمۀ پسرش امام سجاد ، آقا سوال کرد باباجان این عمی العباس؟.. زینبم نشسته چه جوابی میخاد حسین بده .. یهو دید ابی عبدالله شروع کرد گریه کردن فقط یه جواب داد ، پسرم غیرِ من و تو الان هیچ مردی تو خیمه ها نیست .. تا این حرفُ زد امام سجاد شروع کرد گریه کنه .. صدا زد عمه جان میتونی کمک من کنی از جا بلند شم؟ (امشب آروم آروم میخونم هم رو قلب امام زمان فشارِ هم شماها ، میخام یهو خیلی آروم آروم بریم امشب جلو) زیر بغلاشُ گرفت از جا بلند شد شمشیر و برداشت . میخای چه کنی؟ بابا جان من هنوز دارم نفس میکشم .. نمیتونم ببینم امامم تنها بینِ این نامردا گیر افتاده .. آقا دستشُ گرفت ،بشین عزیز دلم .. از حالا به بعد این زن و بچه ها رو به تو میسپارم .. تو مردِ این کاروانی .. حواست به این زن و بچه ها باشه .. فرمود (میدونید چی فرموده؟) پسرم سلام منو به همه شیعیان و گریه کنام برسون بگو بابامُ خیلی غریبونه کشتنش ... غریب گیر آوردنت با لب تشنه کشتنت* جای پایِ حضرت صدیقه را بوسیده است خوش به حال هر که لبهایش به تربت می رسد کاش بودم زیرِ سقف آسمانِ کربلا رحمت اربابِ ما آنجا به غائت می رسد گرچه انگشتش بریده دست گیر عالم است امشب از زبانِ امام زمان روضه بخونم از زبانِ امام زمان روضه شنیدن داره .. همچین که تکیه به دیوار کعبه داده صدا میزنه : ألا يا أهل العالم انا بقیة الله .. ألا يا أهل العالم أنا الصمصامُ المُنتَقِم اما یه حرفی میزنه همۀ عالم گریه میکنن .. صدا میزنه ألا يا أهل العالم أِنَ جَدي الحُسين .. (میخای با امام زمان هم ناله بشی) قتلوه عَطشان طَرحوهُ عُريانا سَحقوه عُدوانا .. آخ لباسم تنش نذاشتن .. (شب آروم گریه کردن نیست) شب بلند بلند گریه کردنه .. شب هم ناله با جن و انس و ملک شدنه .. شب هم ناله با مادر شدنه .. (چی میخای بگی؟ این همه مقدمه یه بیت :)* گرچه انگشتش بریده دستگیرِ عالم است منجی ما از ته گودالِ غربت میرسد داد میزد که نرو فریاد میزد که نزن خواهرش تا دید شمرِ بی مروت میرسد یک لباسِ کهنه دارد در نیاور از تنش لعنتی از خیمۀ زن ها غنیمت میرسد چادر من را بگیر عمامه اش را پس بده *بعدی اش میکُشه همه رو .. ببخشید امام زمان* چادرِ من را بگیر عمامه اش را پس بده برده ای عمامه اش را چادرم را پس بده *اگر اشکم نداری فرمود به اندازۀ آه برا حسین صوابِ تسبیح داره امشب هی بگو آه حسین ..* چادر من را بگیر عمامه اش را پس بده برده ای عمامه اش را چادرم را پس بده امان از بادها سوزان وزیدن امان از تیغ ها بُران رسیدن الا یا اهل العالم جد من را به روی خاک ها عریان کشیدن الا یا اهل العالم اهلِ کوفه سرش را با لبِ تشنه بریدن سواره ده نفر از ره رسیدن یه عباراتی تو مقاتل اومده آدم جرات نمیکنه همیشه بگه ، برا شبِ عاشوراست بگم ببخشید. میگه رفتن ده تا اسبِ قوی هیکل پیدا کردن .. تازه افتخارم میکردن ، میگفتن ما بودیم سینۀ حسینُ یهو همه دیدن اسب سوارا دارن میرسن .. عمه دیگه اینها میخان چکار کنن؟.. اینا که سر بابامُ بردن .. دیگه از بابام چیزی نمونده سواره ده نفر از ره رسیدن به روی آن تن بی جان دویدن جسارت بر تن او کردن اما فقط از راس او قرآن شنیدن من روضه خوانِ غربت آقای عالمم بی تابِ سر بریدۀ ماه محرمم با گریه هر غروب من از حال میروم با هر فرازِ ناحیه گودال میروم صبح و غروب ندبه کنان گریه می کنم این روضه را به مادرمان هدیه می کنم: بر نیزه تکیه داد زجایش بلند شد فرمود زنده ام به کجا حمله می کنید نامردها به خیمه چرا حمله می کنید؟ کار مرا تمام نکرده کجا سنان اینجا کنار لشکری از گرگ ها بمان با یالِ غرق خون شده برگشت ذوالجناح با زین واژگون شده برگشت ذوالجناح اینجا به بعد ضربه زدن ها شروع شد اینجا به بعد شیونِ زنها شروع شد زنده شده به چشم ترم وای وای وای بیرون زدند اهل حرم وای وای وای دنبالِ ذوالجناح هراسان و بی پناه با عمه آمدند به گودالِ قتلگاه جد مرا محاصره کردند یک سپاه دیدم چگونه عمۀ ما می کند نگاه هر کس رسید نیزۀ خود را شکست و رفت یک استخوان زِ سینۀ آقا شکست و رفت یک عده بر تمامِ بدن سنگ میزدن یک عده بر لباس تنش چنگ میزدن در آن میانِ حرمت آیینه ها شکست وقتی که شمر آمد و بر سینه اش نشست والشمر جالسٌ نفسِ مادرش گرفت سر را برید و جلویِ خواهرش گرفت ____ .
سعی دارد کودکش را در عبا پنهان کند باید او تن را جدا؛سر را جدا پنهان کند گریۀ اصغر، صدای هلهله، با تیر خود حرمله باید صدا را در صدا پنهان کند مشتی ازخون علی را ریخت سمت آسمان خواست تاجرم زمین را در هوا پنهان کند با غلاف خنجری، بابا پسر را دفن کرد کربلا را خواست تا در کربلا پنهان کند گیرم اصلا طفل خود را پشت خیمه دفن کرد خنده‌های آخرش را در کجا پنهان کند «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج»