eitaa logo
امام حسین ع
27.7هزار دنبال‌کننده
435 عکس
2.3هزار ویدیو
2.2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
گریه‌ام در حرم از روی پریشانی نیست که پریشانی از آداب مسلمانی نیست @emame3vom در طوافند چنان موج کبوترهایت که در این سلسله انگار پریشانی نیست عربی آمده پابوس تو و می‌دانم همۀ حسرتش این‌ست که ایرانی نیست دست خالی‌ست کسی که به حرم می‌آید دم در هیچ نیازی به نگهبانی نیست! در معطّل شدن و دست رساندن به ضریح لذّتی هست که در سجدۀ طولانی نیست شمس تبریز، مراد دل مولاناهاست در دل ما که به جز شمس‌خراسانی نیست روی هر پلّۀ صحن تو نشستم گفتم چیست این سنگ اگر تخت سلیمانی نیست گریه کردم که بدانند همه، از من و تو هیچ یک اهل نظربازی پنهانی نیست حاجتی دارم و ناگفته بماند بهتر چون‌که روی طلب آنچه تو می‌دانی نیست «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج»
. ماه صفر رسید و افق رنگ دیگر است عالم سیاه پوش به سوگ سه سرور است ذرّات غم نشسته به رخسار آفتاب از داغ آنکه بر دو جهان سایه‌گستر است کعبه سیاه‌پوش و به تن جامۀ عزا زمزم به حال زمزمه و چشم او تر است ماه عزای سیّد و سالار انبیاست کوثر ز اشک فاطمه لبریز گوهر است بر کائنات گَرد یتیمی نشسته است رفت آن پدر که مظهر الله اکبر است ماه عزای زادۀ طوبی و هل اتی دوّم امام و روشنی چشم حیدر است شد سرخ چهرۀ شفق از لخته‌های خون یا پاره پارۀ جگر سبط اکبر است؟ ماه شهادت شه دنیا و دین رضا سلطان ارتضا و نگهبان کشور است زهر جفا چه با دل شمس‌‌الشّموس کرد در طوس هم مصیبت عظمای دیگر است ماه سقیفه آمد و افروخت آتشی کز دود آن به چشم بشر،تا به‌محشر است داغ سقیفه معجز شق‌القمر نمود این معجزه ز شقّ قمر نیز برتر است آنجا دو نیمه شد مه و پیوند یافت باز اعجاز هم ز شخص شخیص پیمبر است اینجا کتاب و عترت، از هم جدا شدند این ثقل اکبر آمد و آن ثقل اصغر است شد دست مرتضی ز کتاب خدا جدا این یک کتاب داور و آن دست داور است جز راه او به سوی خداوند راه نیست یعنی که شهر علم نبی را علی در است از پشت در طنین صدایی رسد به گوش خاکم به سر که نالۀ زهرای اطهر است آن هم دری که روح‌الامین اذن می‌گرفت والله جای گفتن الله اکبر است راه علی بپوی «ریاضی»! که آن ولی خلق خدای را به خداوند رهبر است «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 دیوان ریاضی یزدی @emame3vom
آیینه‌ام دهید که رو سوی او کنم با دل، حدیث دلبر آیینه‌رو کنم چشم از خطای قافیه پوشید، شاعران! فرصت دهید تا غزلم را شرو... کنم زمزم کجاست؟ تشنۀ غسل زیارتم کوثر بیاورید که با آن وضو کنم ای محض مهربانی! یا ایّها الرّئوف! تا رأفت است خُلق تو،‌من با که خو کنم؟ رویم سیه ولیک تو هرگز به رو میار دستم تهی ولیک تو مپسند رو کنم تو آبروی پهنۀ خاکی، عجیب نیست کز خاک کوی تو، طلب آبرو کنم نقّاره‌ها حضور تو را جار می‌زنند نوبت نمی‌دهند که من های‌وهو کنم گلدسته‌ها به دیدن تو قد کشیده‌اند قدّم نمی‌رسد، گل روی تو بو کنم تو آرزوی هشتم هر هفتۀ منی یعنی شبانه‌روز تو را آرزو کنم چشمم به چشم‌های شما، دست بر ضریح «کفران نعمت است، بهشت آرزو کنم» ای کاش! بود دعبل و می‌خوانْد روضه‌ای تا من به اشک، روضۀ تو شست‌وشو کنم «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» @emame3vom
. ای خیره کرده نور رخت مهر و ماه را جبریل بوسه می‌زند این بارگاه را رو کرده‌ام بسوی تو یا ثامن الحجج! بخشی مگر پناه، من بی پناه را دارم به‌پای، سلسلۀ جهل و حرص و آز دارم به دست، نامۀ عمری گناه را تسکین دهد نگاه تو هر دل‌شسته را جبران کند گذشت تو هر اشتباه را در هر بلا ولای شما تکیه‌گاه ماست یا رب ز ما مگیر تو این تکیه‌گاه را چشمم به انتظار عطایت سپید شد کی می‌دهی جواب، منِ رو سیاه را شد حلقه‌های پنجره‌ات نقش دیده‌ام از بس که دوختم به ضریحت نگاه را اینجا همین نه روی گناهان قلم کشند سازند بر ثواب مبدّل، گناه را «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 در آستان شوق الله علیه
تا که ره بر درگه آل پیمبر یافتم هر چه گم کردم به هر درگاه از این در یافتم آنچه اسکندر ز فیض چشمۀ حیوان نیافت من ز خاك آستان آل حیدر یافتم تا که آوردم برین دولت‌سرا روي نیاز از دم رو‌ح‌القدس فیض مکرّر یافتم بر در ارباب دنیا کی نهم روی نیاز؟ من که زین در کیمیای عافیت دریافتم یک نفس رو برنخواهم تافت زین دارالامان راحت خاطر از ین در یافتم، گر یافتم دامن مطلوب ازین درگاه آوردم به دست گوهر مقصود ازین خاك مطهّر یافتم تشنه‌کامی خسته بودم در بیابان طلب لطف ایزد یار شد تا ره به کوثر یافتم نقد توفیق و سعادت را که می‌جستم ز بخت در حریم زادۀ موسی بن جعفر یافتم سال‌ها سرمایۀ عمر ار به غفلت باختم رخ چو بر این خاك سودم عمر دیگر یافتم آنچه بر این آستان اشک تمنّا ریختم بخت یاری کرد و از هر قطره گوهر یافتم بارگاه هشتمین شمع ولایت را به طوس مرجع آمال درویش و توانگر یافتم مژدۀ رحمت نیوشیدم ازین دارالسلام نکهت رضوان درین خاك معطّر یافتم گر به خود زین طالع فرخنده می‌بالم رواست کاین هما را بر سر خود سایه‌گستر یافتم داشتم همواره بر الطاف او چشم امید تا سرانجام از نهال آرزو بریافتم تا که بر این در پناه آوردم از کید جهان خویشتن را ایمن از هر فتنه و شر یافتم جان و دل قربان مولائی که از فرّ و جلال ملک دل‌ها را به عشق او مسخّر یافتم تا گداي این درم سر بر فلک سایم ز فخر از فلک این خاك را در رتبه برتر یافتم «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 ستایش نور @emame3vom
ای آن كه حریم تو پر از آیۀ نور است نومیدی و درگاه تو؟ از عشق به دور است این‌جاست تجلّی‌كدۀ شمس هدایت یا مبهط انوار خداوند غفور است؟ ای شاهد تکریم تو آئینۀ قرآن تفسیر کرامات تو انجیل و زبور است از فرط تجلّای تو در این حرم قدس خورشید ز هر آینه در حال ظهور است بر گِرد ضریحت، اثر بال ملائک بر صحن و رواقت، اثر بوسۀ حور است بر دامن زوّار تو جاری است در اینجا اشکی که درخشنده‌تر از باغ بلور است ای پنجرۀ پاک تو در پنجۀ اخلاص دریاب دلی را که تمنّای حضور است ای خاک کف پای تو سرچشمۀ خورشید! هر جا كه «قدمگاه» تو شد وادی طور است تا محو تماشای تو شد صبح نشابور «فیروزه» به زیبایی لبخند غرور است توحید و تولّای تو آمیخته با هم پیداست که این گفتۀ پیغمبر نور است آن‌کس که دلش از طپش عشق تو خالی‌ست از شرم شود آب اگر سنگ صبور است ای روح شفاعت، کرمی کن که به محشر یک گوشۀ چشم تو، مرا برگ عبور است گفتم به غم عشق تو دلجوی «شفق» باش این آینه، یا جای تو یا جای سرور است «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 در آستان شوق @emame3vom
حُسن تو به هر دیده مصوّر شده باشد جا دارد اگر مهر منوّر شده باشد عیسی نفسی جز تو ندیدیم که در طوس نقش قدمش عافیت‌آور شده باشد هر سو نگرد، جلوۀ رخسار تو بیند چشم دل اگر آینه‌باور شده باشد با شهپر جبریل کند سیر در آفاق هر دل که در این روضه کبوتر شده باشد اشک از شرف بوسه به پایت به چه ماند؟ آن قطرۀ ناچیز که گوهر شده باشد تا بوی دلاویز تو شیرازۀ گل‌هاست یک غنچه محال است که پرپر شده باشد جز این شجر پاک و بهشتی نشنیدیم نخلی که چنین عاطفه‌گستر شده باشد لطف تو بود ضامن آهوی دل ما در طالع ما، گر که مقدّر شده باشد از چشمۀ خورشید خورد آب در این بزم آن ذرّه که با خاک برابر شده باشد هرگز نشود تشنه به صحرای قیامت هرکس لبش از جام رضا تر شده باشد همسایۀ دیوار به دیوار که دیده‌ست هم‌صحبت دل‌های مکدّر شده باشد پاداش طواف حرم کعبه دهندش هر سوخته‌دل، زائر این در شده باشد پروانۀ معراج بهشت است، نمازی کز عطر ولای تو، معطّر شده باشد طبع «شفق» از فیض ولای تو عجب نیست؛ سیراب ز سرچشمۀ کوثر شده باشد « » 📚 در آستان شوق @emame3vom
. باید به قدّ عرش خدا قابلم کنند شاید به خاک پای شما نازلم کنند دل می‌کنم از آن‌که دل از تو بریده است دل می‌دهم به دست تو تا بی‌دلم کنند امشب کمیت شعرم اگر لنگ می‌زند فردا به لطف چشم شما دعبلم کنند ایمان راستین هزاران رسول را آمیخته اگر که در آب و گلم کنند شاید خدا بخواهد و با گوشه‌چشمتان بر رتبۀ غلامی‌تان نائلم کنند وقتی سرشت آب و گلم را ازل خدا بر آن نوشت رعیت سلطان ارتضی در هشتمین دمی که خدا بر زمین دمید بوی بهشت هفتم او ناگهان وزید از شش‌جهت نسیم خبر داد و بعد از آن از پنجره صدای اذان خدا رسید چار عنصر از ولادت او جان گرفته‌اند یعنی زمین به یمن وجودش نفس کشید از هشت بی‌خود این همه پایین نیامدم یک حرف بیشتر چه کسی از خدا شنید توحید، حرف محوری دین انبیاست شرط رضا به حکم «أَنا مِن شُروطها»ست از برکتت نبود اگر، نان نداشتیم باران نبود غیر بیابان نداشتیم سوگند بر تو ای سر و سامان زندگی بی‌تو نه سر که این همه سامان نداشتیم این حوزه‌ها نفس به هوای تو می‌کشند لطفت اگر نبود، مسلمان نداشتیم ای آرزوی هر سفر دل! از ابتدا ما قبله‌ای به غیر خراسان نداشتیم ما رعیت ری‌ایم که سلطان به جز رضا ارباب جز حسین در ایران نداشتیم خون حسین در رگ و در ریشۀ من است علم رضا معلّم اندیشۀ من است چشم امید بر در لطف تو بسته است هر زائری که گوشۀ صحنت نشسته است بارانی است حال و هوای دو دیده‌ام اینجا همیشه کاسۀ چشمم شکسته است از باب جبرئیل به پابوست آمدن از آسمان‌رسیده و رسمی خجسته است آن پیرمرد تشنه در آن گوشۀ حرم از راه دور آمده و سخت خسته است با صد امید حاجت این‌بار خویش را با پارچه به پنجره فولاد بسته است وا شد گره ز پارچه، حاجت روا شده‌ست یعنی که زائر حرم کربلا شده‌ست با یاد خاطرات سفر با عشیره‌ام بر عکس یادگاری با صحن، خیره‌ام از بس دلم شکسته برای زیارتت با اشک شوق گرم وضوی جبیره‌ام یاد غروب‌های زیارت هنوز هم گاهی پی دو جرعۀ جامع کبیره‌ام «یا قادة الهداة و یا سادة الولاة» «مستبصرٌ بشأنکم» این است سیره‌ام فرموده‌اید «فعلکم الخیر» یا رضا ای هشتمین «کلامکم النور»، تیره‌ام از بس گناه دور و برم را گرفته است چون تک‌درخت خشک میان جزیره‌ام ما هم شنیده‌ایم که فرموده‌ای شما هستم در انتظار ظهور نبیره‌ام دعبل کجاست تا بنویسد در این فراز عجّل عَلی ظُهورِکَ یا فارسَ الحِجاز «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» .
. بخوان هشتمین جلوۀ ربّنا را امام قدر را امیر قضا را تبسّم تبسّم رضای خدا را علی‌ّبن موسی‌الرّضاالمرتضی را امام رئوفی که سلطان طوس است که سلطان طوس و انیس‌النّفوس‌ست انیس‌النّفوس‌ست و شمس‌الشّموس‌ست ببین لطف والشّمس را والضّحی را چه اذن دخولی؛ یَرَونَ مَقامی بخوان زیر لب: یَسمَعونَ کَلامی اگر بی قرار جواب سلامی به آهی بلرزان دل مبتلا را چه دوری دل من چه دیری دل من ز خوف و رجا ناگزیری دل من فقیری یتیمی اسیری دل من بخوان هَل‌اَتی هَل‌اَتی هَل‌اَتی را سلامً عَلی آلَ یاسین بخوان و دو رکعت از آن شورشیرین بخوان و دعا در شبستان آمین بخوان و بخوان زیر لب یا سَریع‌الرِّضا را که شب‌های شوروشعف روزی‌ات باد سحرهای نور و شرف روزی‌ات باد و پرواز مشهد- نجف روزی‌ات باد زیارت کنی بعد از آن کربلا را گواهی تو ای شعر روز قیامت که سیّد محمد جواد شرافت سروده به شوق شفا و شفاعت نگاه علی‌بن موسی‌الرّضا را «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 عشق زلال
. دل را نظر لطف تو بی‌تاب کند مس را به خدا، طلا کند، آب کند اشکم که چکیدپشت این پنجره گفت: «فولاد» که دیده، درد را آب کند آیینه‌دلان از تو صفا می‌گیرند آیین محبت و وفا می‌گیرند باور کنم این پنجره از فولاد است؟ اینجا که شفاعت و شفا می‌گیرند این روضه، محل بار عام دل‌هاست این صحنِ مبارک امام دل‌هاست «فولاد» اگر آب شود نیست عجب این «پنجره» محو ازدحام دل‌هاست «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 آیه ۸۸ .
. اگر باران نمی‌رویاند، نامت در نگاه من کجا حُرمت نگه‌می‌داشت آتش،بر گناه‌من؟ دخیلِ غرفه‌های استجابت می‌شود عمری به امّید شفاعت، دست‌های بی‌پناه من به پابوسِ ضریح مهربانی‌هات می‌آیم غریبی می‌کند امّا، دلِ غرق گناه من امیری کن،مگر بالاکند روزی سرِ خود را دلِ حسرت‌نصیب و چشم‌های روسیاه‌من تمام شعرهایم نذرِ نامِ مادرت، شاید شود بر آستان‌بوسیِّ درگاهت گواه من «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 آینه گردانی
شب گذشت از نیمه امّا با تو صحبت‌می‌کنم تا که بگذارم نماز عشق، نیت می‌کنم ای ولایت! شرط توحید تمام عاشقان با تولّای تو، من تجدید بیعت می‌کنم در حریم حضرت خورشید،جای ذرّه نیست از حضور خود در این درگاه حیرت می‌کنم تا نگاهم می‌کنند آیینه‌ها از هر طرف شرم از آیینۀ قرآن و عترت می‌کنم من که سنگین‌بارم از بسیاری جرم‌ و گناه خواهش بال کبوتر با چه جرأت می‌کنم؟ نعمت قرب جوارت را به من بخشیده‌اند در بهشت آرزو کفران نعمت می‌کنم ای شنیده با صبوری درد دل‌های مرا اشک اگر بگذارد امشب باتوصحبت‌می‌کنم من که با فرمان‌بری از نفس عادت کرده‌ام کی به خود می‌آیم آخر، کی عبادت می‌کنم؟ خط نزن اسم مرا با صد خطا پشت خطا من دلِ هر جاییِ خود را نصیحت می‌کنم سورۀ یوسف‌که‌خواندم،آیه‌شدهشتادوهشت بارها این آیه را با خود تلاوت می‌کنم شک‌ندارم«با کریمان کارها دشوار نیست» گر نشد کامم روا، خود را ملامت می‌کنم این خریداران یوسف‌، دست پُر آورده‌اند من تهی‌دستم چرا بیهوده قیمت می‌کنم؟ تا نسوزد بی‌گناهی از شرار آهِ من می‌روم از جمع بیرون،باتوخلوت‌می‌کنم تا نصیب من شود توفیق ترک معصیت چشم خود را چشمۀ اشک ندامت‌می‌کنم تا نگردد در مقام عرض حاجت، ‌ناامید با دل خود بعد از این اتمام حجّت‌می‌کنم یک‌قدم تا آسمان مانده‌ست از شهر بهشت من زغفلت آرزوی باغ جنّت می‌کنم گر که زنگ ساعتِ صحن تو بیدارم کند توبه در باقیِّ عمر ازخواب غفلت می‌کنم گر که دستم را بگیری، مثل خُدّام حرم بعد ازاین خدمت به‌قدر استطاعت‌می‌کنم @emame3vom بس که تو زود آشنایی ای امام مهربان من کجا درمحضرت احساس غربت‌می‌کنم؟ «یک سلامم را اگر پاسخ بگویی، می‌روم لذّتش را با تمام شهر، قسمت می‌کنم» تا بریزم گاهگاهی سرمه در چشم غزل من به گرد راه زوّارت قناعت می‌کنم تا بماند قصّۀ صیّاد و آهو جاودان بی‌پناهان را به پابوس تو دعوت می‌کنم در کنار پنجره فولادتان با اشک چشم می‌نویسم «یا علیّ» و رفع زحمت می‌کنم «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 آیه ۸۸