eitaa logo
زندگی برای ❞ علوم انسانی ❝
1.8هزار دنبال‌کننده
882 عکس
229 ویدیو
12 فایل
❞ فلسفه، علوم اجتماعی، شعر ❝ « یک نیمه من شعور افلاطون است یک نیمه دیگرم دل مجنون است » • گروه #شعر و هنر چامه : https://eitaa.com/joinchat/1530200446C77195466fb 👥 ارتباط: @taha_mojahed تبادل نداریم🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️انبیا و مرسلین اگر راجع به خواص خوراکی ها حرفی زده اند به خاطر جنبه طبی آن نبوده است! چرا که این کار در شان انبیا نیست. 📝 @ensani_islami 🔸اگر گاهى انبيا و مرسلين آثار و خواص مطعومات را بيان فرموده‏اند، نظرشان نظر طبى نبوده است، چنانكه اطبا نظر به آثار و خواص اغذيه مى‏كنند و آثار آنها را بيان مى‏نمايند و مرادشان بيان تأثير و خاصيت آنها در فربهى بدن و يا تقويت كبد و يا زيادى خون است؛ بلكه اين گونه آثار از نظر انبيا كنار بوده است، و نظر ايشان به همان جهت مواد اغذيه است كه موجب صفاى روحى و توجه به كمال و قبول فيض و كمالات مى‏باشد. اگر پيامبرى در مورد آثار و خواص خربزه- مثلًا- سخنى فرموده و به آن ترغيب و تحريص نموده است، همان جنبه و خاصيتش را كه موجب لطافت روح و صفاى ذات و لطافت وجود است در نظر دارد. و اگر طبيب خاصيت آن را بيان كرده و به آن ترغيب نمايد، نظر به چاق نمودن جسم و كلفت نمودن گردن انسان دارد و هر گز اطبا و حكماى طبيعى با عقولشان نمى‏توانند بيشتر از اين آثار را بفهمند؛ آثار و خواص اشياء را از آن حيث كه دخالت در سعادت ذاتيه و صفاى وجود و ضياء ذوات دارند، فقط سلسله انبيا و مرسلين به تعليم الهى و غيبى مى‏دانند. 🔸ممكن است غذايى در مذاق و ذائقه نوع مردم، طعم و حظّ و لذت قابل اهميت نداشته باشد، بلكه خوش نيايد، اما خاصيت لطافت وجودى و قبول فيض و كمالات را بيشتر داشته باشد، و اى بسا اغذيه‏اى كه در ذائقه مردم، خوش‏طعم و گوارا باشد ولى ماده‏اش صلب و غير قابل براى كمالات و فيوضات باشد و كدورت و ظلمت وجودى و صلابت داشته باشد. اگر در ابواب اطعمه و اشربه كتب فقهيه در لسان انبيا و ائمه هدى از برخى مواد غذايى انتقاد شده و طباع را از آنها تنفّر داده‏اند و يا به بعضى تحريص و ترغيب نموده‏اند و بعضى از مواد را تحريم فرموده‏اند و بعضى را مستحب و مباح اعلام نموده‏اند، نظرشان به تحريص بر خوردن و خدمت به بطن نيست؛ زيرا اين كار، شأن انبيا نمى‏باشد بلكه شأن طبّاخين است؛ زيرا آنها كه به نام خدمت به بشريت بشر و روحانيت انسان و صفاى ذوات و روحيات و تنوير قلوب و افكار خود را معرفى نموده‏اند، مرام و منظور خود را تعقيب مى‏نمايند نه دعوت به دنيا و خوردن و نوشيدن، و در هر حكمى اصل منظور خود را در نظر دارند كه توده بشر را به عالم نور گسيل دهند و قلوب را به مبدأ عالم جلب نمايند و صفحه الهى وجود انسانى را صيقل و صاف و زلال نمايند، و در همان تحريص و ترغيب به اغذيه، استكمال وجود بشر و صفاى ذات افراد انسان را در نظر دارند. تقريرات فلسفه امام خمينى قدس سره، ج‏3، ص: 336 ____ __ ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ @ensani_islami
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝 تقریبا کل اسلام را به صورت وارونه فهمیده ایم... ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ @ensani_islami
نظامی گنجویجلسه سوم نظامی~1.mp3
زمان: حجم: 10.47M
▪️ ▪️لیلی و مجنون ▫️قسمت سوم [آن شیفته را به مه رسانند...] خوانش و شرح: محمدرضا طاهری . . . ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ @ensani_islami
📝 "بیایید دست از توحید ذهنی برداریم" - نگاه غالب ما در زندگی به مسئله لااله الا الله یک نگاه فانتزی دست نیافتنیِ مقیدِ است. وقتی به نماز می ایستیم، خدایی را پرستش میکنیم که در مقابل خود قرار داده ایم، این خدای مقابل پذیر که "صمدیتش" را خراب کرده ایم با توحید هم خوانی ندارد. نماز که تمام میشود مشی و حرکتمان باز بریده از توحید است. توحید را در ذکر و دوردست و ماورای ذهن مقدس کرده ایم. توحید دقیقا در تمام ساعات و متن و لحظات زندگی هست. توحید مگر نفی غیر نمیکرد؟ چگونه آن صندلی مقابل چشم ما، آن دوست دیرین ما، فرزند ما، غذای در دست ما دقیقا همین بدن ما غیر از دامنه توحید است؟ بیاید ببینیم چه کسی انتزاعی بحث میکند؟ چه بخواهید و چه نخواهید مملکت توحید جای برای خود نمایی موجودی غیر از خود نگذاشته است. دقیقا در آن لحظه و مکانی که شما حاضر هستید، باید توحید را دید. البته من و شما توحید را نبینیم و نفهمیم هم بودن عالم همین است. نمیخواهم بگویم هرکس که آدم خوبی شد و نگاهش به عالم الهی شد میتواند توحید را ببیند و توحید در نگاه او یافت میشود. نه توحید نحو بودن خارج از من و من تمام هستی است و یک مسئله در شناخت نیست! - آب میتواند تر نکند؟ آتش میتواند نسوزاند؟ عالم نمیتواند خارج از توحید باشد. این دقیقا داعیه اعمیت فلسفه اسلامی است که لیوان در درست شما را، پندار و احساسات درونی تان و حتی سیر و سلوک غیر مادی شمارا با توحید نمایان میسازد. - فلسفه دقیقا در نقطه ای ایستاده که میتواند همه علوم را در دل خود جای دهد چرا که هیچ علمی غیر از خود را باقی نمیگذارد و البته میگذارد. فلسفه در نقطه ای رخ نمایان میکند که داعیه اعم آن اجازه ظهور هیچ فلسفه دیگری بیرون از خودرا نمیدهد و زمین بازی را در دل خود برای همه فراهم میکند. فلسفه نه آن است که در ذهن باشد بلکه بودن خارجی واقعی مقابل و شامل خود ما است. چه عجیب که در زمانه ما میشود با احساسات علوم انسانی بافت و هر مسئله ای را توصیف کرد اما به بودن واقعی عالم که میرسد آن را در ذکر زیر زبان و خلوت سجاده خلاصه میکنیم... ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ @ensani_islami
☕ از زمزمه دلتنگيم، از همهمه بيزاريم نه طاقت خاموش ، نه ميل سخن داريم آوار پريشانی‌ست، رو سوی چه بگريزيم؟ هنگامه حيرانی‌ست، خود را به که بسپاريم؟ تشويش هزار «آيا»، وسواس هزار «اما» کوريم و نمی‌بينيم، ورنه همه بيماريم دوران شکوه باغ از خاطرمان رفته‌ست امروز که صف در صف خشکيده و بی‌باريم دردا که هدر داديم آن ذات گرامی را تيغيم و نمی‌بريم، ابريم و نمی‌باريم ما خويش ندانستيم بيداريمان از خواب گفتند که بيداريد؟ گفتيم که بيداريم من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته اميد رهايی نيست وقتی همه ديواريم   زندگی برای علوم انسانی @ensani_islami
"تفاوت مقام حضرت ختمی مرتبت با امیرالمومنین" 📝 🔸حضرت على عليه السلام گرچه به آن نحوى كه ممكن است وحدت حفظ شود و به آن نحوى كه ممكن است كثرات را هم ملاحظه نمايد، قلب و شرح صدر داشت و كشف‏ حقايق و بسط حقايق را هم به آن قدر كه كشف و بسط ممكن مى‏باشد، فى حد ذاته داشت، اما بعد از آنكه اين معنى براى پيامبر حاصل شده، اگر حضرت على عليه السلام بخواهد كشفش بيشتر باشد، ممكن نيست. و چون كشف زيادتر ممكن نشد، بسط بيشتر هم ممكن نمى‏شود، لذا اگر او بخواهد همانها را كه براى پيامبر كشف شده بود و ايشان بسط داده، كشف كند و بسط دهد، غير آن چيز نمى‏شود بلكه خود آنها مى‏شود، چون صرف الشى‏ء لا يتكرر. و اگر بخواهد كمتر از آن را بسط كند، اين ضلالت مى‏شود نه هدايت. 🔸پس در عين اينكه ملاك نبوت در حضرت امير عليه السلام هست و ملاك نبوت ختمى مرتبتى هم در او هست، ممكن نيست نبى باشد. فرقى كه ايشان با پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم دارد اين است كه حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم جلوتر اين مقام را پيدا كرده بود، و بالفرض اگر حضرت امير عليه السلام زماناً از او جلوتر بود و به مقامى كه بعد از پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم به آن رسيد، قبل از او مى‏رسيد، او پيغمبر خاتم بود، منتها پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم زودتر به اين مقام رسيد و خاتم پيامبران شد. 🔹و الحاصل: مقام نبوت و امامت يك مقام تعارفى اعتبارى و منصب جعلى اعتبارى نيست كه مشورت كنند چه كسى نبى باشد و چه كسى ولى، بلكه حقيقت نبوت، كشف الحقايق و بسط الحقايق است، يعنى اگر كسى وحدت و كثرت را با هم بتواند حفظ كند، نبى است و از بين مردم هر كس كه اين طور شد، قهراً نبى خواهد بود و چيز ديگرى لازم نيست؛ و حقيقت نبوت اين است. 📚 تقريرات فلسفه امام خمينى قدس سره، ج‏3، ص: 352 _ ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ @ensani_islami
♦️ عاطفه اجتماعی و نوع دوستی در میان مردم ما بیشتر به دلیل "خود پرستی" است و این نوع اظهار عواطف نوعی تظاهر و دروغ است. 🔸معروف در ميان ما اين است كه مى‏گوييم فرق ما شرقيها و بالاخص ايرانيها با غربيها به اين است كه ما اهل عاطفه هستيم و آنها اهل نظم و منطق، و حال آنكه اگر ما اهل عاطفه مى‏بوديم حداقل اين بود كه مرتبه دوم را حفظ مى‏كرديم، زيرا حداقل عاطفه اجتماعى اين است كه آزار شخص به ديگران نرسد و حال‏ آنكه تمام زندگى ما پر است از انواع آزارها به خاطر جلب منافع شخصى و بلكه دچار ساديسم مى‏باشيم و از نفس آزار ديگران لذت مى‏بريم و يك نوع خبث طينت داريم. حقيقت اين است كه آنچه در ميان ما هست چيز ديگرى است. در ميان ما افرادى احياناً پيدا مى‏شوند كه داراى عواطف عالى اجتماعى مى‏باشند و اهل فضل و ايثار مى‏باشند و اين شكاف بين افراد اجتماع ما هست كه بعضى اهل تجاوزند و بعضى اهل ايثار، برخلاف غربيها كه يكدست مى‏باشند و همه اهل عدل و متوسطند. 🔸ديگر آنكه عواطفى كه در ميان عموم ما هست يك نوع حالتى است كه نمى‏شود اسم آن را انسان دوستى گذاشت؛ عادتى است در ما كه بيش از آنكه در آن غيردوستى دخالت داشته باشد، خودپرستى دخالت دارد كه براى اينكه مثل اعراب جاهليت صلاى كرم داده باشيم در مواقعى مهمانيها و خرجها مى‏كنيم و لهذا در همان حال بر زيردستان از زن و نوكر ظلم مى‏كنيم. 🔹بعلاوه اينكه ما مردمى هستيم كه عادت كرده‏ايم به يكديگر دروغ بگوييم و دروغ بشنويم. همان طورى كه از گفتن دروغ لذت مى‏بريم از شنيدن و ديدن دروغ و از تعارفهاى لفظى و عملى دروغين به يكديگر لذت مى‏بريم. عواطف ما يك نوع تظاهرات و تعارفات دروغينى است كه به آنها عادت كرده‏ايم، نه اينكه حقيقتاً انسان دوستى و مهربانى و صفا و يكرنگى باشد. به اضافه همه اينها وضع غربيها نشان مى‏دهد كه همه افراد آنها هدف اجتماعى دارند و آن نظم و عواطف اجتماعى را به خاطر هدف اجتماعى در خود به وجود آورده و تكميل و تربيت كرده‏اند ولى از خصوصيات ما مردم، بى هدفى است و اگر هم فرضاً هدفى داشته باشيم هدف فردى است نه اجتماعى‏. 📚 يادداشتهاى استاد مطهرى، ج‏6، ص: 152 ____ _ ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ @ensani_islami
نه نغمه نی خواهم و نه طرف چمن نه یار جوان نه باده صاف كهن خواهم كه به خلوتكده ای از همه دور "من باشم و من باشم و من باشم و من " _ ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ @ensani_islami
امیرالمومنین علی علیه السلام: فمن وَصفَ اللَّهَ فقد قَرِنَه، ومن قَرِنَه فقد ثنّاه، و من ثناه فقد جَزّأه، و من جزّأه فقد جَهِله، و من جَهِله فقد أشار إليه، و من أشار اليه فقد حدّه، و من حدّه فقد عدّه؛ هركس او را به صفتى (زائد برذات) توصيف كند او را به چيزى مقرون داشته است، و هركس او را به چيزى مقرون سازد به دوگانگى او معتقد شده است، و هركس به دوگانگى او معتقد شود اجزايى براى او قائل شده است، و هر كس براى او اجزايى قائل شود او را نشناخته است، و هركس او را نشناسد به سوى او اشاره كرده است، و هركس به سوى او اشاره كند او را حد و مرزى قائل شده است، و هركس براى او حد و مرزى قائل شود او را قابل شمارش دانسته است. . نهج البلاغه صبحى صالح، ص 39 و توحيد صدوق؛ ص 37 و 57 ____ پ.ن؛ موجودی که نتوان بر آن علتی یافت چرا که غیر از خود چیزی ندارد. و نتوان معلولی داشت چرا که علت و معلول و دلیل همه اوست چگونه برهان بپذیرد؟ این معارف ناب را بی شک جز با لسان معارفی که در قالب فلسفه الهی برای ما به یادگار گذاشته اند نتوان معنی کرد. ____ ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ @ensani_islami
زندگی برای ❞ علوم انسانی ❝
امیرالمومنین علی علیه السلام: فمن وَصفَ اللَّهَ فقد قَرِنَه، ومن قَرِنَه فقد ثنّاه، و من ثناه فقد
از خطبه‏هاى اميرمؤمنان على عليه السلام چنين آمده است: دَليلُه آياتُهُ، و وجُودُه إثْباتُهُ وَ معرفتُهُ توحيدُه، وتوحيدُهُ تَميّزُهُ عَنْ خَلْقِه، وحُكْمُ الَتميْيز بَيْنونَةُ صِفَةٍ، لابَيْنُونَةُ عَزلَةٍ؛ آيات و نشانه‏هاى قدرت، برهان قاطعى بر اثبات هستى خداست بلكه خود وجود او كه در همه چيز تجلى دارد گواه هستى خويش مى‏باشد. شناخت او همان توحيد و يگانه دانستن اوست و توحيد واقعى جدا دانستن او از مخلوقات است به اين معنا كه صفاتش را مغاير با صفات ما سوى بدانيم نه اين‏كه كناره‏گيرى و جدايى جسمانى مقصود باشد. ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ @ensani_islami
زندگی برای ❞ علوم انسانی ❝
از خطبه‏هاى اميرمؤمنان على عليه السلام چنين آمده است: دَليلُه آياتُهُ، و وجُودُه إثْباتُهُ وَ معرفت
هُوَ فى الأشياءِ كُلّها غيرُ مُتَمازجٍ بها ولابائنٍ عَنْها؛ او در تمام اشياء است ولى با آنها آميخته نيست و در عين حال از اشياء نيز بيگانه نيست. ____ ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ @ensani_islami