🔴ویلیام لین کرایگ و برهان کیهانشناسی کلامی
♨️قسمت اول.
⬅️مقدمتا دلايلی را كـه برای اثبـات خداونـد اقامـه شـده میتوان طی یک تقسيم كلی به سه دسته تقسيم نمود:
💠دلايل وجود شناختی كه با تكيه بر مفهوم خداوند وی را اثبات مینمايد و مبـدع آن آنسـلم قـديس اسـت،گونه های مختلف برهان صـديقين كـه مبـدع آن مــلاصــدراست و با تكيه بـر حقيقـت وجـود، وی را اثبـاتمیكند و دلايل كيهانشناختی كه نقطه آغاز آن پديـده يا مجموعه های از پديده های اين جهـان، يـا وصـفی ازاوصاف آنها مثل حركت يا حدوث يا امكان است.
💠برهان حدوث، كه به ويژه متكلمان طرفدار آن هستند، از جمله مشهورترينِ استدلالهای كيهانشـناختی اسـت.
⬅️سه گروه به اين استدلال روی خوشی نشان نمیدهند:
يکی كسانی كه منكر خدا اند و جهان مادی را ازلـی ذاتی وقائم به ذات میدانند؛ دوم فيلسوفانی چون ابن سـينا،آكويناس و ساير پيروان ارسطو كـه هرچنـد بـه خـدامعتقد اند، اما به تبع ارسطو ماده(هیولی) عالم را ازلی زمانی و مشمول حدوث ذاتی میدانند و معتقد به ازلی بودن هیولی هستند، اما آن را قوه محض و فاقد فعلیت میدانند و به همین ترتیب فقط عالم خلقت را ازلی میدانند و گروه سوم طرفداران الهيات پويشی اند كـه خداونـد را در فرايند تطور میبينند و به تبع آن تحولات مـاده را نيز ازلی میدانند.
💠در جهان اسلام بهترين تقريرِ برهـان از آنِ غزالـی است. وی خود وامدار ابويعقوب اساحق كندی اسـت. متكلمان بعدی مثل فخـر رازی، قاضـی عضـد الـدينايجی و سعدالدين تفتازانی و... نيز بـه تفصـيل بـه آن پرداختـه انـد.
⬅️در قـرن دوازدهـم و سـيزدهم مـيلادی انبوهی از آثار فيلسوفان و متكلمان مسلمان بـه زبـان لاتين ترجمه شد و متفكران مسيحی بسته به مشرب فكری خود هر یک شيفته بخشی از اين انديشـه هـا شده، آن را با منظومه فكری خود در آمیختند. توماس آكويناس به برهان امكان و وجوب ابن سـينا و فـارابی خود آن را عرضه رغبت نشان داد و در جامع الهيات كرد، اما بناونتورا به برهان حدوث زمانی دلبسته شد.
⬅️هر چه بود، در موج جديد انديشه های پس از رنسانس ونگاه مدرن به جهان و انسان، همه گونـه های ايـن دلايـل مهجور شد و در حاشيه قرار گرفت.
💠در اواخر قرن بيستم، دكتـر ويليـام لـين كرايـگ برهان حـدوث را بسـيار مهـم و زنـده يافتـه، حجـم عظيمی از نوشته های خويش را به آن اختصـاص داد.
⬅️وی تقريرهایی بديع از آن عرضـه داشـت و چاشـنی و دستاوردهای جديد علمی را نيز برآن افـزود.
💠كرايـگ،از نو توجه خداپرستان و منكـران خداونـد را بـه اين برهان جلب نمود و به تعبير رايشنباخ اين برهـاندر دوران جديد به دليل حجم انبوه كارهای كرايگ "حياتی دوباره يافته اسـت" (Reichenbach,2008:4).
💠در اين نوشته هدف اصلی ما ارائه دلايل كرايگ و نقدو ارزيابی آن است. در پايان، به طور گذرا به آنچه درعرصــه فلســفه و كــلام اســلامی در جريــان اســت،اشاره هایی كرده، و دلايل كرايگ را با آن مقايسه خـواهيم كرد.
💠كرايگ در قالب چهار استدلال كه دو مورد اول رااستدلال فلسفی و دو مورد بعدی را تاييـداتی از علـمی مینامد، اين برهان را بازسازی میكند.
💠وی بـه نقـش متكلمان مسيحی در طرح ايـن اسـتدلال، كـه تلاشـی بوده از جانب آنان بـرای نفـی ازليـت مـاده ،و سپس طراحی استادانه آن توسـط متكلمـان مسلمان، مثل غزالی و همچنين نقش متفكران يهودی،چون سعديا در اين رابطه اشاره ميكند و میگويد بـه دليل ترجمه آثار آنان، اين برهـان دوبـاره وارد دنيـای غرب شده است.
💠آنگاه به حرمت نقشی كه متفكـران مسلمان در قرون وسطی در طراحی اين استدلال ايفـاكرده اند، با به كارگيری تعبير عربی كلام آن را برهـان نــام«كيهــانشــناختی كلامــی بــرای اثبــات خداونــد» میگذارد.
💢 #ادامه_دارد...
#ویلیام_لین_کرایگ.
#حدوث.
#کیهانشناسی_کلامی.
#خدا.
#ازلیت_ماده.
#قدرت.
#غزالی.
#متکلمین.
#اسلام.
➖➖➖➖➖➖
🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿
🆔 @falsafeh_nazari
🔴فیلسوف قدرت
اگر بخواهیم اندیشۀ فیلسوفان بزرگ تاریخ را تنها در یک کلمه خلاصه کنیم
میتوان گفت خلاصه فلسفه افلاطون «مُثُل» است،ارسطو(علل اربع) ،بوعلی سینا(صورت وماده)و سهروردی(نور)، ملاصدرا(وجود)، رنه دکارت(ذهن) جان لاک (ایدهها) ، ومیتوان برای جان استوارت میل کلمه (آزادی) را آورد. در فلسفۀ متأخر کلمۀ ژاک دریدا (متن) کلمۀ جان رالز(عدالت)و جودیت باتلر(جنسیت) بود.طبقِ این بازی کوچکِ خانوادگی، کلمه ای که نشان دهنده فلسفه میشل فوکو باشد قطعاً کلمه (قدرت) خواهد بود.
@falsafeh_nazari
او در طول سالهای متمادی، بسیار به (قدرت) اندیشید، تعریفهای قدیمی ما از این مفهوم را در هم شکست و شیوههای زیرکانه و بسیار پنهانِ عملکرد قدرت در جامعه را مرئی کرد. بدون شک میشل فوکو یکی از مهمترین اندیشمندان قرن بیستم است و طبق برخی فهرستها، مهمترین چهره در علوم انسانی و علوم اجتماعی میباشد. دو کتاب بسیار برجستۀ او یعنی مراقبت و تنبیه: تولد زندان(۱۹۷۵) و اراده به دانستن(۱۹۷۶) منابع اصلی تحلیلهای او از قدرت است.
فوکو همانند نیچه میپذیرد که تمام زندگی (قدرت) است، ولی به جای انکار ناممکن قدرت، به دنبال تعدیل آن است.قدرت عامل تعیین کننده تغییرات تاریخی بوده و در همه سطوح و زوایای اجتماعی گسترده است. منحصر به یک گروه و طبقه نیست و لذا دارای ماهیتی سیال مییاشد و هرگز نمیتوان آنرا بی اثر و متلاشی کرد. تحلیل فوکو از قدرت، بیانگر ذات(اغواکنندگی)و(سرکوبگر) آن است.به اعتقاد وی پشت ظاهر جوامع مدرن، خواستِ سلطه پنهان نهفته و فرد در جامعه مدرن تحت عنوان حقیقت یا رهایی، تن به سلطه میدهد.
@falsafeh_nazari
جامعه انسانی همواره بر نظام قدرت استقرار یافته و لذا تغییر یک نظام، در واقع انتقال از یک نظام قدرت به یک نظام قدرت دیگر است و از آنجایی که هر قدرت، خود را حقیقت میداند، لذا گریز از قدرت به وضعیت آزادی خیالی بیش نیست.
کوشش فوکو این است که از برتری مفهوم سرکوبگری قدرت، تبارنامهای در تاریخ اندیشه تبیین کند. کارکرد قدرت از نظر فوکو [نظارت، برانگیختن، خلق کردن] است.
فوکو عمل قدرت را از مقوله هدایت رفتارها میداند نه عمل جنگی و حقوقی، لذا (قدرت) مجموع اعمالی است در برابر اعمال ممکن.بنابراین هیچ رابطه قدرتی بدون تشکیل حوزهای از دانش متصور نیست و هیچ دانشی نیست که متضمن روابط قدرت نباشد.
#محسن_بهرامی
#میشل_فوکو
#قدرت
➖➖➖➖➖➖
🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿
@falsafeh_nazari
✅ قبل از #قدرت_۲
با سیطره سوژه مطلق در #عصر_مدرن قدرت پیش از انسان معنا ندارد، زیرا انسان انشاء گر معنای امور ومدرِک حقایق پدیداری است. لذا #قدرت عین شناخت ومعرفت اوست. چنانچه #یوهان_گوتلیب_فیشته اعتقاد داشت، عقل نظری به مثابه عقل عملی وفعل بشر است. زیرا موجودات اموری خنثی وفاقد معنای فینفسه هستند، انسان است که بااعطای لوازم ماهیت (مقولات عشر،زمان،مکان) قابلیت شناخت رابه موجودات ارزانی میدارد. پس برخلاف نظر گذشتگان، اینطور نیست که انسان در موطن عقل نظری ابتدا درک کندوبشناسد، وآنگاه در مسیرعقل عملی، اراده کرده وقدرت را اعمال کند. بلکه سرشت انسان با قدرت عجین گشته. چون میشناسد ومیفهمد، در آنِ واحد قدرت خویش را اعمال میکند.وچون عمل میکند،آن قدرت ارادی را ظاهر میکند. قدرت دراین معنا، عین سیطره وتسلط انسان بر امور است. تسلط بشر، با احاطه واِشراف معرفتی فرق میکند، در معرفت غیر مدرن، انسان میخواهد حقیقت ورای خویش را بشناسد تا بداند چگونه عمل کند ودر چه جهت قدرت خویش را به کار بندد تا به سعادت برسد. اما در سلطه مدرن، انسان میخواهد بشناسد تا بداند چگونه درجهت بسط استیلای خویش عمل کند. قدرت در معنای مدرن، چیزی جز تفصیل اراده آزاد او نیست. اگر قدرتش محدود شود، آزادی او مقید گشته ودر اینصورت انسانیتش که همان سلطنت مطلقه بر همه چیز است متزلزل میشود. قدرت در تلقی مدرن، اظهار اراده است ومتعلق این ظهور، بسط تفصیلی سیطره امیال وخواستهای بشر بر همه چیز است. اصلا ماهیات و همه چیز تا وقتی به سرانگشت قدرت بشر لمس نشود،گویی در کتم عدم میباشند.
براین اساس علم، راهِ معرفت به حقایق خارجی و انفتاح فهم بشر در تضایف با صور وماهیات موجود نیست. بلکه #علم در معنای مدرن عبارت است از نحوه اعمال قدرت بشر وفهم چگونه به کنترل و سلطه درآوردن امور مختلف است. علم مدرن، فزاینده معرفت نیست بلکه اعمال کننده اراده انسان است بر همه چیز است. اساسا امورمختلف باید در تیررس افق اعمال قدرت انسان قرار بگیرند تا مصداقِ شیءفی نفسه معنا دار شوند. دراین تلقی خود علم، طی فرایند اعمال قدرت ایجاد میشود لذا انسان عبارت است از قدرت سیطره جو واستیلاطلب. درعرصه نظروعلم،این اعمال قدرت به نحو افاضه ماهیت به موجودات ودر عرصه عمل وفعل، به نحو امکان کنترل شیءمورد نظر وتصرف تکنیکی_صنعتی درآن جهت دم افزونی سود وکمک به چرخه بازار میباشد.
قدرت دراین معنا به هرنحوی که محدود شود، مذموم وناپسند است. درچنین فضایی، #آزادی یعنی عدم محدودیت اعمال قدرت انسان. یعنی انسان مدرن مانعی در تحقق اراده مطلق خویش نداشته باشد.
درمعنای مدرن، انسان، اعمال قدرت میکند تا آزادباشد، وآزادی طلب است تا بتواند قدرت را اعمال کند. زیرا آنچه پیش از قدرت ودرمرتبه رئووس متافیزیکی و مبادی تصدیقی علم واندیشه وتفکر مدرن ثبوت دارد، تلقی سوژه محور از انسان وتلاش جهت حاکمیت فردانیت خودبنیاد انسانی درعالم است. درمعنای مدرن، انسان، اعمال قدرت میکند تا آزادباشد، وآزادی طلب است تا بتواند قدرت را اعمال کند. زیرا آنچه پیش از قدرت ودرمرتبه رئووس متافیزیکی و مبادی تصدیقی علم واندیشه وتفکر مدرن ثبوت دارد، تلقی سوژه محور از انسان وتلاش جهت حاکمیت فردانیت خودبنیاد انسانی درعالم است.
#محسن_بهرامی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
💠فلسفه نظری
@falsafeh_nazari