eitaa logo
فلسفه نظری
2.2هزار دنبال‌کننده
470 عکس
77 ویدیو
82 فایل
🔮شناخت عقلانی پیرامون حقیقت‌ موجودات‌ را فلسفه‌نظری گویند. ✔والحّقُ لایعرفُ الّا بِالبُرهان لابِالرِجال @eshragh1300
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از KHAMENEI.IR
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰 علامه طباطبایی؛ احیاگر فلسفه در حوزه علمیه 🔻 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «مرحوم علامه‌ی طباطبائی (رضوان‌الله‌علیه) در حدّی بود که اگر منحصر به فقاهت میشد، یقیناً به مرجعیّت تقلید میرسید... امّا ایشان آمد مشغول فلسفه گردید و رکنی شد، و بعد از آنکه در قم هیچ نشان قابل توجّهی از فلسفه نبود، آن را احیا کرد؛ شاگردانی تربیت نمود، معارف فلسفه را راه انداخت و گسترش داد.» ۱۳۷۰/۶/۳۱ 🔺️ پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR براساس این بخش از بیانات رهبر انقلاب، سخن‌نگاشت «علامه طباطبائی؛ احیاگر فلسفه در حوزه علمیه» را منتشر می‌کند. 💻 @Khamenei_ir
🔴تدریس اسفار لازم، و ترک آن در حکم کفر سلوکی است ⬅️علامه طباطبایی: 💠 من‌ وقتی‌ از تبریز به‌ قم‌ آمدم‌ و درس‌ «أسفار» را شروع‌ کردم‌، و طلاّب‌ بر درس‌ گرد آمدند و قریب‌ به‌ یکصد نفر در مجلس‌ درس‌ حضور پیدا می‌کردند؛ حضرت‌ آیت‌الله‌ بروجردی‌ رحمت‌الله‌ علیه‌ اوّلاً دستور دادند که‌ شهریّۀ طلاّبی‌ را که‌ به‌ درس‌ «أسفار» می‌آیند قطع‌ کنند... ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴تدریس اسفار لازم، و ترک آن در حکم کفر سلوکی است ⬅️علامه طباطبایی: 💠 من‌ وقتی‌ از تبریز به‌ قم‌ آ
🔴تدریس اسفار لازم، و ترک آن در حکم کفر سلوکی است ⬅️علامه طباطبایی: 💠 من‌ وقتی‌ از تبریز به‌ قم‌ آمدم‌ و درس‌ «أسفار» را شروع‌ کردم‌، و طلاّب‌ بر درس‌ گرد آمدند و قریب‌ به‌ یکصد نفر در مجلس‌ درس‌ حضور پیدا می‌کردند؛ حضرت‌ آیت‌الله‌ بروجردی‌ رحمت‌الله‌ علیه‌ اوّلاً دستور دادند که‌ شهریّۀ طلاّبی‌ را که‌ به‌ درس‌ «أسفار» می‌آیند قطع‌ کنند. و بر همین‌ اساس‌ چون‌ خبر آن‌ به من‌ رسید، من‌ متحیّر شدم‌ که‌ خدایا چه‌ کنم‌؟ اگر شهریّۀ طلاّب‌ قطع‌ شود، این‌ افراد بدون‌ بضاعت‌ که‌ از شهرهای‌ دور آمده‌اند و فقط‌ ممرّ معاش‌ آنها شهریّه‌ است‌ چه‌ کنند؟ 💠و اگر من‌ بخاطر شهریّۀ طلاّب‌، تدریس‌ «أسفار» را ترک‌ کنم‌ لطمه‌ به سطح‌ علمی‌ و عقیدتی‌ طلاّب‌ وارد می‌آید؟! من‌ همینطور در تحیّر به سر می‌بردم‌، تا بالاخره‌ یک روز که‌ بحال‌ تحیّر بودم‌ و در اطاق‌ منزل‌ از دور کرسی‌ می‌خواستم‌ برگردم‌ چشمم‌ به دیوان‌ حافظ‌ افتاد که‌ روی‌ کرسی‌ اطاق‌ بود؛ آن‌ را برداشتم‌ و تفأّل‌ زدم‌ که‌ چه‌ کنم‌؟ آیا تدریس‌ «أسفار» را ترک‌ کنم‌، یا نه‌؟ این‌ غزل‌ آمد: "من‌ نه‌ آن‌ رِندم‌ که‌ ترک‌ شاهد و ساغر کنم محتسب‌ داند که‌ من‌ این‌ کارها کمتر کنم‌ من‌ که‌ عیب‌ توبه‌ کاران‌ کرده‌ باشم‌ بارها توبه‌ از مِی‌ وقت‌ گل‌ دیوانه‌ باشم‌ گر کنم‌ ..." 💠باری‌، دیدم‌ عجیب‌ غزلی‌ است‌؛ 💠این‌ غزل‌ می‌فهماند که‌ تدریس‌ «أسفار» لازم‌، و ترک‌ آن‌ در حکم‌ کفر سلوکی‌ است‌. 💠و ثانیاً یا همان‌ روز یا روز بعد، آقای‌ حاج‌ أحمد خادم‌ خود را به‌ منزل‌ ما فرستادند، و بدینگونه‌ پیغام‌ کرده‌ بودند: ما در زمان‌ جوانی‌ در حوزۀ علمیّۀ اصفهان‌ نزد مرحوم‌ جهانگیر خان‌ «أسفار» می‌خواندیم‌ ولی‌ مخفیانه‌؛ چند نفر بودیم‌، و خُفیةً بدرس‌ ایشان‌ می‌رفتیم‌، و امّا درس‌ «أسفار» علنی‌ در حوزۀ رسمی‌ به هیچ وجه‌ صلاح‌ نیست‌ و باید ترک‌ شود! ⬅️ من‌ در جواب‌ گفتم‌: 💠به‌ آقای‌ بروجردی‌ از طرف‌ من‌ پیغام‌ ببرید که‌ این‌ درس‌های‌ متعارف‌ و رسمی‌ را مانند فقه‌ و اصول‌، ما هم‌ خوانده‌ایم‌؛ و از عهدۀ تدریس‌ و تشکیل‌ حوزه‌های‌ درسی‌ آن‌ برخواهیم‌ آمد و از دیگران‌ کمبودی‌ نداریم‌. 💠من‌ که‌ از تبریز به قم‌ آمده‌ام‌ فقط‌ و فقط‌ برای‌ تصحیح‌ عقائد طلاّب‌ بر اساس‌ حقّ، و مبارزۀ با عقائد باطلۀ مادّیّین‌ و غیرهم‌. 💠در آن‌ زمان‌ که‌ حضرت‌ آیت‌الله‌ با چند نفر خُفیةً به‌ درس‌ مرحوم‌ جهانگیرخان‌ می‌رفتند، طلاّب‌ و قاطبۀ مردم‌ بحمدالله‌ مؤمن‌ و دارای‌ عقیدۀ پاک‌ بودند؛ و نیازی‌ به‌ تشکیل‌ حوزه‌های‌ علنی‌ «أسفار» نبود؛ ولی‌ امروزه‌ هر طلبه‌ای‌ که‌ وارد دروازۀ قم‌ می‌شود با چند چمدان‌ (جامه‌دان‌) پر از شبهات‌ و اشکالات‌ وارد می‌شود! 💠و امروزه‌ باید به درد طلاّب‌ رسید؛ و آنها را برای‌ مبارزۀ با ماتریالیست‌ها و مادّیّین‌ بر اساس‌ صحیح‌ آماده‌ کرد، و فلسفۀ حقّۀ اسلامیّه‌ را بدانها آموخت‌؛ و ما تدریس‌ « اسفار» را ترک‌ نمی‌کنیم‌. 💠ولی‌ در عین‌ حال‌ من‌ آیت‌الله‌ را حاکم‌ شرع‌ می‌دانم‌؛ اگر حکم‌ کنند بر ترک‌ «أسفار» مسأله‌ صورت‌ دیگری‌ به خود خواهد گرفت‌. 💠پس‌ از این‌ پیام‌؛ آیت‌الله‌ بروجردی‌ دیگر به هیچ وجه‌ متعرّض‌ ما نشدند، و ما سال های‌ سال‌ به تدریس‌ فلسفه‌ از «شفاء» و «أسفار» و غیرهما مشغول‌ بودیم‌. 💠و هر وقت‌ آیت‌ الله‌ ‌برخوردی با ما داشتند بسیار احترام‌ می‌گذاردند، و یک‌ روز یک‌ جلد قرآن‌ کریم‌ که‌ از بهترین‌ و صحیح‌ترین‌ طبع‌ها بود بعنوان‌ هدیّه‌ برای‌ ما فرستادند.  📗 بیان فوق به نقل از علامه حسینی طهرانی می‌باشد مهرتابان، ص ۱۰۴ - ۱۰۶ . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیست و سوم. ⬅️تغایر وجود و ماهیت! پاسخ به شبهات مخالفان فلسفه اسلامی! 💠همانطور
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیست و چهارم. ⬅️کشف احکام عالم و حکم واقعی عقل! ⬅️آنچه موجود واقعى است نفس وجود است، لذا ماهيت هم به دلیل خودِ وجود، موجود مى‌شود. لذا عقل ما براى ماهيت هم كه فى نفسه فاقد وجود است اعتبار موجوديت مى‌كند و آن را موجود مى‌بيند و احكام وجود را بر آن حمل مى‌كند. 💠مطلب به همين جا خاتمه نمى‌يابد، بلكه براى بار بعد، عقل ناگزير است وجود را براى مفاهيمى كه آنها را به تبَع وجود يا ماهيت اعتبار كرده، معتبر بداند و آنها را نيز موجود ببيند، مانند مفهوم عدم كه به تبع وجود، وجود فرضى پيدا مى‌كند. 💠مثلا وقتى مى‌گوييم <<وجودِ علت، علتِ معلول است>> پس به تبع وجود علت، عدم علت هم، علت براى عدم معلول مى شود. 💠استناد عليت به عدم (در حالى كه عدم، فى نفسه باطل و تهى از وجود است) بدين سبب است كه براى آن فرض وجود شده و آن وجود فرضى، علت براى عدم معلول شده است. 💠و همچنين كلمه ماهیت كه مأخوذ از انسان و فرس و بقر و... هست، به تبع موجوديت هر یک از اين ها، موجود است و عقل براى آن اعتبار وجود مى‌كند و مى‌گويد: 💠<<ماهيت وجود دارد>> ،در اينجا عقل براى مفهوم ماهيت به تبع نوع ها و مصداق هاى ماهوى چون انسان و فرس و بقر، اعتبارِ وجود مى‌كند. 💠مانند مثال هاى بالا، اعتبارِ وجود براى قوه و فعل كه از شئون وجود به شمار مى‌روند، مى‌باشد، اين دو به تبع وجود، موجودند. 💠سپس عقل براى هر یک از امور فوق كه اعتبار وجود براى آن ها نموده، احكامى صادر مى‌كند، مثلا درباره عدم، حكم مى‌كند كه عدم، نقطه مقابل وجود است. 💠يا درباره ماهيت مى‌گويد به سبب ماهيت، وجود گونه هاى مختلف پيدا مى‌كند، يا درباره قوه و فعل مى‌گويد: 💠"هر امرى كه قوه دارد مادى است و هر فعليتى در ماده، مسبوق به قوه است." 💢 ... . . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴تعریف تصادف در علم و تفاوت آن با تصادف در فلسفه ، نتیجه از برهان نظم 💠هرگاه وجودی عملکردی داشته باشد خارج از هرگونه نظم، طراحی و قابلیت پیشبینی، به خاصیت حاکم بر عملکرد این وجود، تصادف می‌گویند. 💠وجود تصادفی صرفا یک فرض است. هیچ وجود تصادفی تا به حال مشاهده نشده است؛ بلکه اثبات وجود وجود تصادفی غیر ممکن است. 💠نظم را می‌توان اثبات کرد؛ اما نمی‌توان اثبات کرد که آنچه ظاهراً نامنظم است، واقعاً از هیچ رابطه ای پیروی نمی‌کند(تمام رابطه های جهان در دستان ما نیست). 💠عملکرد تصادفی به گونه ی دیگری نیز تعریف می‌شود و آن این که هرگاه رفتار جسمی مستقل از فاکتور A باشد و امکان رخداد رفتارها در حیطه ای مشخص با هم برابر باشند، رفتار جسم نسبت به A تصادفی ست. 💠این نوع تصادف، تصادف حقیقی نیست و منظور از تصادف در فلسفه این نیست، زیرا رابطه ای کاملا عَرَضی است. ⬅️مثال: 💠می‌خواهیم به هر سانتی متر از یک خط کش عددی تصادفی و مستقل از طول بین 1 و6 نسبت بدهیم. برای هر سانتی متر خط کش یک بار چشم بسته تاس می‌اندازیم و عدد را ثبت می‌کنیم. عدد تاس، تابع وضعیت تاس در دست و چگونگی انداختن تاس است؛ و این ها هیچ یک تابع طول نیستند. از طرفی، امکان رخ داد شش وجه تاس برابر داشت؛ لذا عمل ما یک عمل تصادفی(تصادف غیر فلسفی) محسوب می‌شود. 💢 "روح الله جربان." 💠پ.ن: اما نتایج محتمل و قضایای اصلی، و بی نظمی در فیزیک و ارتباط عِلّی آن با نظم فلسفی، تصادف فلسفی، و تصادف علمی چیست؟! به این پست، به قلم سینا حیدری رجوع کنید: ♨️ https://eitaa.com/falsafeh_nazari/31 . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیست و چهارم. ⬅️کشف احکام عالم و حکم واقعی عقل! ⬅️آنچه موجود واقعى است نفس وجود
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیست و پنجم. ⬅️حقیقت وجود علت ندارد...! 💠در بحث اصالت وجود گذشت كه آنچه واقعيت را تشكيل مى‌دهد، وجود است. بيرون از وجود، چيزى وجود ندارد تا سبب وجود شود. 💠و هرچه موجود مى‌شود به سبب وجود، موجود مى‌شود، بنابراين براى وجود، علتى بيرون از آن متصور نيست، تا از طريق آن علت به وجود كه معلول اوست پِى ببريم، تا سنخ مسائل فلسفى به طريق برهان لِمى، يعنى پى بردن از علت به معلول باشد. 💠گفته شد محمولات و مسائل فلسفى كه برابر با موضوع فلسفه هستند اثبات آنها از طريق برهان لمى نيست، زيرا خود موضوع فلسفه كه وجود است به برهان لِمی ثابت نمى‌شود، چه برسد به محمولات آن. 💠و گفته شد كه فهم وجود به ادراک اولى و بديهى است و پى بردن به احكام وجود از قبيل پى بردن از يک ملازم به ملازم ديگر است. 💠بله، ادعای فوق منافاتی ندارد با بعضى از مراتب وجود بر بعضى ديگر متوقف باشند، مانند توقف ممكنات بر خداى تبارک و تعالى و يا ممكنى بر ممكن ديگر؛ زيرا آنچه گفته شد كه براى وجود، سببى و علتى نيست مراد آن بود كه براى وجود، علتى بيرون از وجود، متصور نمی‌شود. 💠اين مطلب، ربطى ندارد به اينكه بعضى از مراتب وجود، سبب بعض ديگر از مراتب وجود مى‌شوند.♥️ 💢 ... . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴از فلسفه چه اراده کرده ای؟ 💠<<وما تعنی بالفلسفه ؟ ألیس من اعتدل طباعه صفا مزاجه، و من صفا مزاجه، قوی أثر النفس فیه، و من قوی اثر النفس ...>> ⬅️ارتقای نفس و ادراکات برتر از ادراکات مادی...! 💠 ترجمه:<<روایت شده که بین سخنرانی امیرالمومنین (صلوات الله علیه)، یک نفر یهودی عرض کرد: یابن ابی طالب اگر فلسفه آموخته بودی شخصیت بالاتری داشتی>>. 💠حضرت علیه السلام فرمود: <<و ما تعنی بالفلسفه؟...>> <<از فلسفه چه اراده کردی؟ آیا چنین نیست که هر کس طبیعتش معتدلتر است مزاجش صافتر است و کسی که مزاجش صاف شد اثر نفسش در خودش قویتر است. و کسی که اثر نفسش قوی تر است تا نهایت ترقی خود بالا میرود. و کسی که به نهایت ترقی خود رسید متخلق به اخلاق انسانیت میشود. و کسی که که متخلق به اخلاق انسانی شد موجودی است که به مرتبه انسانیت رسیده است بدون آن که حیوانیتی در آن باشد. و کسی که به این مرتبه رسید داخل در صف ملائکه صوری است و غایتی بالاتر از این برای انسان نیست.>> <<یهودی گفت: الله اکبر یا بن ابی طالب (رضی الله عنک) حقاً جمیع آن چه در این بیانات گفتی فلسفه است.>> 📘به نقل از کلمات مکنونه. 💢استاد فیض کاشانی. . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیست و پنجم. ⬅️حقیقت وجود علت ندارد...! 💠در بحث اصالت وجود گذشت كه آنچه واقعيت
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیست و ششم. ⬅️وجود عین خارجیت است.✅ 💠همانطور كه ناطقيت ذات انسان است و از انسان جدا نمى‌شود، خارجيت هم ذاتى وجود است و از آن جدا نمى‌شود. 💠بنابراين نمى‌توان وجود را از خارج جدا كرده و همچون ماهيات در ذهن آورد، به عبارت ديگر، وجود یک ظرف تحقق بيشتر ندارد و آن خارج است، بر خلاف ماهيات كه در دو موطن، ذهن و خارج، موجود مى‌شوند. 💠بنابراين، آنچه از وجود در ذهن مى‌آيد حقيقت وجود نيست، بلكه مفهومى است انتزاع شده از آن كه بر افراد خارجى خود به عنوان عرض عام، حمل مى‌شود. 💠اگر حقيقت وجود همچون ماهيات در ذهن مى‌آمد و جنبه كلى پيدا مى‌كرد طبيعتا انطباق آن مفهوم بر مصاديق خارجى اش همچون انطباق ماهيات كليه بر مصاديق خارجى خود بود. 💠لذا حقيقت وجود كه خارجيت، ذاتیش ست نمى‌تواند از خارج جدا شده و در ذهن بيايد. 💠آنچه ما از وجود، در ذهن تصور مى‌كنيم مفهومى بر گرفته از آن بيش نيست و افراد خارجى آن به طور حقيقى، افراد مفهوم كلى نيستند. 💠و اگر ما از وجودات خارجى به مصاديق آن مفهوم تعبير مى‌كنيم، یک تعبير مسامحى‌ست، زیرا، انطباق یک مفهوم كلى بر فرد خارجى در جايى معنا دارد كه منطبق و منطبق عليه از یک سنخ باشند، ولى در جايى كه منطبق عليه يعنى وجود خارجى، عين خارجيت است و آن مفهوم، عين خارجيت نيست، سنخيت ميان اين دو شبيه سنخيتى كه ميان ماهيات ذهنى و افراد خارجی‌شان هست، نمى‌باشد. 💠لذا انطباق آن مفهوم بر افراد خارجى مانند انطباق ماهيات بر افراد خارجی نيست. 💠ممکن است مخالفان فلسفه اسلامی اشکال کنند و بگویند: 💠"اشکال این است كه چرا بر «وجود ذهنى» آثار خارجى مترتب نمى‌شود، مگر نگفتيد وجود، عين خارجيت است و آثار خارجى بر آن مترتب مى‌شود. پس چرا وجود ذهنى، از ميان وجودها استثنا شده است و آثار خارجى، مانند سوزاندن براى آتش، در ذهن بر آن مترتب نمى‌شود؟" 💠ما نیز پاسخ مى‌دهیم: 💠وجود ذهنى از آن جهت كه عدم را از حريم خود طرد مى‌كند وجود خارجى محسوب شده (خارجى به معناى اعم كه شامل ذهنى هم بشود) و آثار خودش بر آن مترتب است، مانند كليت و نوعيت كه بر انسان ذهنى مترتب مى‌شود. 💠و اگر آن را وجود ذهنى نام مى‌نهيم از جهت مقايسه آن با مصاديقى است كه در خارج از ذهن، وجود دارند نيز، از اين جهت كه آثار خارج از ذهن بر آنها مترتب نمى‌شود. 💠واگرنه صرف نظر از اين مقايسه هر چه وجود دارد، اعم از آنكه در ذهن، باشد يا خارج از ذهن، خارجى است و آثار مخصوص خودشان بر آنها مترتب مى‌گردد؛ خارجى به معناى طرد عدم بودن و آثار خاص خود را داشتن. 💠نكته ديگرى كه از بحثهاى گذشته روشن مى‌شود اين است كه هر مفهومى نامش ماهيت نيست! مفهومى ماهيت است كه در خارج، فرد حقيقى داشته باشد.✅ 💠فردى كه ماهيت، مقوم آن و چيستى بخش آن باشد و آثار آن ماهيت بر آن فرد مترتب شود‌ بنابراين، مفهوم انسان و شجر و حجر در ذهن، ماهيت محسوب مى‌شوند، چون در خارج، فرد حقيقى آنها موجود است. 💠ولى مفهوم عدم و مفهوم وجود، ماهيت نيستند‌، زيرا حقيقت اين دو در ذهن نمى‌آيند و انطباق اين دو بر مصاديق خود از باب انطباق ماهیات كليه بر مصاديق خود نيست.♥️ ⬅️پ.ن: برای درک بهتر و فهم دقیق تر مفهوم وجود ذهنی، به این پست رجوع کنید: ♨️ https://eitaa.com/falsafeh_nazari/203 💢 ... . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴اخلاق غیر دینی وجود ندارد ♨️پاسخ به شبهات ملاحد و پیروان کانت. ⬅️گاهی گفته می‌شود که در اخلاق یک سری اصول اخلاقی وجود دارند که هر انسانی فارغ از گرایشات و اعتقاداتش این اصول را می‌پذیرد. 💠این اصول اخلاقی، اصولی عام هستند که چه دیندار و چه بی دین می‌توانند آنها را بپذیرند و با توجه به این مسأله می‌توان گفت اصول کلی اخلاقی ربطی به دین ندارد. 💠اما در بررسی این سخن باید گفت که اساس دین توحید است و توحید امری فطری است. به تعبیر دیگر انسان در اعمال خود همیشه دنبال رسیدن به وضعیتی بهتر است (گرچه ممکن است در مصداق آن اشتباه کند). 💠در اینجا سوال می‌شود که چگونه فهمیدید این وضعیت بهتر از آن است و چرا این گزینه را انتخاب کردید؟ جواب این لست که چون "بهتر بودن" را می‌فهمیم. 💠 بنابراین درک وضعیت بهتر ممکن نیست جز اینکه اصل "بهتر بودن" فهمیده شود، چه اینکه اگر بهتر بودن فهم نشود نمی‌توان هیچگاه عملی انجام داد زیرا انسان در هر عملی وضعیت بعد از عمل را با وضعیت فعلی مقایسه می کند و چون وضعیت بعدی را بهتر می داند آن کار را انجام می‌دهد‌، و اگر اینگونه نباشد و وضعیت بعدی نسبت به وضعیت فعلی ترجیحی نداشته باشد، ترجیح بلامرجح می‌شود که محال است. 💠بنابراین همه انسانها قبول دارند که باید به سمت وضعیت مطلوب بروند و مطلوب بودن را هم درک می‌کنند. 💠حال، ما اسم بهتر بودن را کمال می‌گذاریم و به این تعبیر می‌توان گفت که هر انسانی در هر عملی که انجام می دهد به دنبال رسیدن به کمال بیشتر است‌، و کمال بیشتر درک نمی‌شود جز اینکه کمال مطلق فهمیده شود(زیرا کمال بیشتر یعنی کمال مطلق به علاوه یکسری از محدودیت ها). 💠بنابراین هر انسانی در هر عملی که انجام می دهد به دنبال کمال است و از این مسأله به کمال طلبی انسان یاد می‌شود. از طرف دیگر، کمال مطلق (یا به تعبیر دیگر بالاترین کمال) نمی تواند دو تا شود! زیرا تمایز و دوتا شدن در امور محدود است اما ما از کمال بی نهایت صحبت می‌کنیم. 💠 این مسأله همان توحید است که و به تعبیر علامه طباطبایی(ره)اساس دین بوده و اگر کل دین را جمع کنیم توحید می‌شود و اگر توحید را مفصل کنیم کل دین می‌شود. 💠نتیجه بحث اینست که هر عملی که با توجه به کمال مطلقی که انسان درک می‌کند انجام شود اخلاقی و توحیدی است و هر عملی که از روی غفلت از آن کمال مطلق انجام شود عملی غیر اخلاقی است بنابراین اخلاق غیر دینی و غیر توحیدی وجود ندارد. 💠 این نسخه اخلاقی عام بوده و قابل تجویز برای هر انسان و هر جامعه ای می باشد.♥️ ⬅️منبع: ترجمه تفسير الميزان، ج۱، ص۵۳۳. . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیست و ششم. ⬅️وجود عین خارجیت است.✅ 💠همانطور كه ناطقيت ذات انسان است و از انسان
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیست و هفتم. ⬅️کثرت وجود! ⬅️اختلاف و تمايزاتی كه ميان موجودات مى‌بينيم گاهى از ماهيات آنها سرچشمه مى گيرند، مثلا يک موجود، انسان است، موجود ديگر، فرس و موجود ديگر بقر و امثال آن، و گاهى از انقساماتى كه بر ذات وجود وارد مى‌شوند گونه هاى مختلف وجود پديد مى‌آيد، مانند وجود ممکن و وجود واجب، وجود بالفعل و وجود بالقوه، وجود واحد و وجود كثير و هکذا. 💠بحث، در قسم دوم است! مى‌خواهيم بگوييم كثرات ناشى از قِسم دوم به ملاكى بيرون از وجود پديد نمى‌آيند. 💠به عبارت ديگر كثرت و تمايز، مقوم خود وجود است، هر وجود از خصوصيتى خاص برخوردار است كه آن عين وجود است و مقوم آن مى باشد، نه جزء و نه خارج از آن، ما اين كثرت را كثرت تشکیکى نام مى‌نهيم. 💠در اصطلاح منطق، كلى مشکک بر آن كلى اى اطلاق مى‌شود كه دلالت آن بر افراد و مصاديق خود به طور يكسان نباشد، بلكه معنى آن در بعضى مصداقها شديد تر و در برخى ضعيف تر يا در برخى مقدم و در برخى موخر باشد. 💠مانند اطلاق نور بر نور شمع، نور چراغ، نور ماه و نور خورشيد، در مقابل كلى مشکک، كلى متواطى قرار دارد كه دلالت معنى آن بر مصاديق، يكسان است. 💠چنانكه اسب و درخت و انسان، بر مصداقهاى خود به طور یک نواخت دلالت دارند، انسانى از انسانى انسان تر يا درختى از درخت ديگر درخت تر يا اسبی از اسب ديگر اسب تر نيست.♥️ 💢 ... . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴تلنگر ⬅️بدون روتوش، نقد هایی مخالفان فلسفه اسلامی دارم، که تصمیم گرفتم بدون پرده به این موارد بپردازم. 💠با یک نفر از مخالفان فلسفه اسلامی برخوردی داشتم، که شدیدا مدافع انقلاب بود ، اما مخالفتش نسبت به فلسفه اسلامی تعصبی برای او ایجاد کرده بود، که او و بسیاری از امثالش، ما پیروان فلسفه اسلامی را خطر جدی و آفتی برای انقلاب می‌دانستند، و در کنار لیبرال ها و تکثر گراها ، ما پیروان فلسفه و عرفان اسلامی را به منافقانی تعبییر کردند که سعی در تغییر جوهر انقلاب اسلامی کشورمان داریم. 💠این نقد، واقعا نقد متعصبانه و مغرضانه ای است، عموم این نقدها از دیدگاه سطحی نسبت به روایات و نداشتن تسلط کامل به فلسفه و عرفان اسلامی است، و فکر می‌کنند ما از پیروان ۱۰۰% ارسطو و افلاطون هستیم، دیدگاه ماشینی و الحادی به عالم داریم، لذا نسبت به اسلام و انقلاب هم دیدگاه پراگماتیک و ابزاری داریم و... . 💠در نقد مخالفان فلسفه ، تا اینجا به موارد خوبی پرداخته ایم و به خصوص تکست های مربوطه به "شرح فلسفه" و "پاسخ به شبهات مخالفان فلسفه اسلامی نسبت به حدوث" به موارد خوبی پرداختیم و نشان دادیم که اشکالات مخالفان فلسفه بر ایدوئولوژی فلسفه اسلامی، از نداشتن تخصص کافی است. 💠فارغ از این موارد، مگر عمده علما و روحانیون مدافع انقلاب، از فلاسفه و عرفا نیستند؟! آیت الله مصباح یزدی، جوادی آملی، مهدوی کنی شهید مطهری علامه طباطبایی و...، این بزرگواران مگر فیلسوف نیستند؟! مگر امام خمینی ، انقلاب جدیدی در عرفان به پا نکرد و به او عارف و بنیانگذار حکمت متعالیه عرفانی نمی‌گویند؟! مگر رهبر از پیروان سر سخت فلسفه اسلامی و عرفان اسلامی نیست و از آرای فلسفی دفاع نکرده؟! متوجه هستید که با گفتن "منافق" نسبت به فلاسفه و عرفان اسلامی، دارید چه کاری می‌کنید؟! 💠قصد تخریب و زیر سوال بردن روحانیون محترمی که مخالف فلسفه اسلامی هستند را ندارم، اما در امور سیاسی و انقلابی و کشور، روحانیون پیرو فلسفه بیشتر وارد کار زار جنگ علیه لیبرالیسم و تکنورات ها شده اند، یا علمای مخالفان فلسفه؟! آیت الله مصباح یزدی نمونه بارزی از روحانیون مدافع فلسفه است که لرزه به تن اصلاح طلبها انداخته ، چنانکه درباره او شبهات بسیار بسیار زیادی پخش می‌کنند. 💠فارغ از این موارد، چرا عمده اشخاصی که ادعای مسلمان و شیعه بودن و دارند، اما مخالف فلسفه و عرفان اسلامی نیز هستند، مخالف انقلاب اسلامی و ولایت فقیه نیز هستند؟! جریان ضاله بهائیت و فرقه شیعیان شیرازی انگلیس نشین، نمونه بارز این موارد هستند که نه تنها مخالف انقلاب اسلامی نیز هستند، بلکه با فلسفه و عرفان اسلامی نیز به شدت مخالف اند و پیروان فلسفه را کافر می‌دانند! و حکم ما را اعدام تلقی می‌کنند! این کار هیچ توجیهی ندارد. ⬅️قصد ندارم شأنیت آن دسته قلیل از بزرگوارانی که به فلسفه و عرفان اسلامی انتقاد دارند را لکه دار کنم، بلکه خود بنده بحث فلسفه و عرفان را در این مورد تعمیم نمی‌دهم و این بزرگواران را نیز انقلابی می‌دانم، و مِن باب فلسفه و عرفان فقط دچار شبهه شده اند، لذا از این لحاظ قضاوت نمی‌کنم. ⬅️تنها قصد دارم که بگویم که اگر قرار باشد ساده و سطحی قضاوت کنیم، و به راحتی پیروان فلسفه و عرفان اسلامی را به "منافق" تعبییر کنیم، دوستانی که مخالف فلسفه اسلامی هستند اوضاع و شرایط بسیار بسیار بدی دارند، اگر بخواهیم با همین عینک به قضایا نگاه کنیم. 💢 . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari