eitaa logo
فلسفه نظری
2.1هزار دنبال‌کننده
458 عکس
76 ویدیو
69 فایل
🔮شناخت عقلانی پیرامون حقیقت‌ موجودات‌ را فلسفه‌نظری گویند. ✔والحّقُ لایعرفُ الّا بِالبُرهان لابِالرِجال @eshragh1300
مشاهده در ایتا
دانلود
فلسفه نظری
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت هفدهم. ⬅️ابطال و رد اشتراک لفظی وجود! ⬅️در عين آنكه وجود، مشترک معنوى است و صدر
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت هجدهم. ⬅️چگونگی استدلال و کشف حقایق وجودی! ⬅️در حقیقت دو نوع برهان جهت استدلال بر حقایق وجود، وجود دارد که عبارتند از: اِنی و لِمی. 💠برهان لمی عبارت است از پى بردن از علت به معلول. مانند اینکه، وقتى دانستيم اين مايع بنزين است، خواهيم دانست كه علت احتراق و علت محركه موتور ماشين نيز هست. اين برهان، افاده يقين مى‌كند. يعنى وقتى علت را شناختيم، خواهيم توانست به نحو قطع، معلول آن را نيز بشناسيم. در فلسفه از اين برهان استفاده نمى‌شود، زيرا موضوع فلسفه، كه موجود هست، بيرون از حقيقتى وجود ندارد، تا علت آن باشد و ما از طريق علت آن به معلولش منتقل شويم. 💠بيرون از وجود، عدم است. عدم هم كه صلاحيت عليت وجود را ندارد.✅ 💠و اما برهان اِنی! برهان اِنی خود نیز از دو قسم تشکیل شده. يكى پى بردن از معلول به علت، مانند از پريدن رنگ يک بيمار پى ببريم كه سرطان دارد. 💠اين برهان، یقینی نیست، زيرا ممكن است كه علت رنگ پريدگى سرطان نباشد، بلكه ترس يا سرماخوردگى يا يک چيز ديگر باشد. 💠لذا در استدلالات فلسفى از شکل اول برهان اِنی استفاده نمى‌شود.  💠شکل دوم برهان اِنس، كه همان سلوک و ره پيمودن از يک ملازم به ملازم ديگر است، مثلا از اينكه خداوند <<ماهيت>> ندارد، منتقل شويم به اينكه پس او <<امكان>> هم ندارد. 💠انتقال از ماهيت نداشتن به امكان نداشتن، سلوک از يک ملازم به ملازم ديگر است. زيرا اين دو، ملازم يک ديگرند.  💠همانگونه كه انتقال از امكان نداشتن به نبودن احتياج و فقر براى واجب تعالى، سلوک ديگرى از يک ملازم به ملازم ديگر است. استدلالات فلسفى عموما به همين طريق صورت مى‌گيرد و از يک حكم فلسفى به حكم فلسفى ديگر كه ميان آن دو ملازمه برقرار است، منتقل مى شويم. 💠اين نحو انتقال موجب حكم يقينى است، زیرا برهان اِنی نوع دوم از اين جهت مانند برهان لمی مى‌ماند، زيرا هر دو ایجاد يقين مى‌کند. 💠از يک ملازم عام به ملازم عام ديگر منتقل مى‌شويم، قيد عام از اين جهت ذكر شده است كه اگر آن دو ملازم، خاص باشند، براى هر كدام علت مخصوص به خود هست و سلوک يقينى در آنها منحصر در برهان لمی است. ولى اگر ملازم، مانند ملازمات وجود، عام و فراگير بود و تمام اقسام و شعب وجود را شامل شد، سلوک يقينى منحصر به برهان انى از نوع دوم مى‌گردد. 💠لذا از وحدت وجود كه يک ملازم براى وجود هست، به فعليت او منتقل مى‌شويم، همانطورى كه در باب صفات حق از صفت علم به سميع و بصير بودن او منتقل مى‌شويم.♥️ 💢 ... . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت هجدهم. ⬅️چگونگی استدلال و کشف حقایق وجودی! ⬅️در حقیقت دو نوع برهان جهت استدلال
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت نوزدهم. ⬅️استعمال لفظ وجود بر ممکن الوجود و واجب الوجود! ⬅️آنگونه كه به برخى از متكلمان چون ابوالحسين اشعرى، رهبر فرقه اشعريها، و ابوالحسن بصرى نسبت داده شده، ايشان قائل بوده اند كه: 💠 "لفظ وجود هنگام استعمال درباره ممكنات، گرچه يک معنا دارد، اما وقتى بين واجب و ممكن استعمال مى شود دو معناى مختلف خواهد داشت. بنابراين، مشترک لفظى بين اين دو مى‌باشد.  💠اعتقاد ايشان به اشتراک لفظى بودن وجود، از آن جهت هست كه اگر گفته شود وجود در واجب به همان معناى وجود در ممكنات است، بين واجب و ممكن، تشبيهى حاصل مى‌شود. 💠به جهت پرهيز از شباهت بين واجب و ممكن گفته اند كه كلمه وجود در دو جمله: <<واجب موجود است>> و <<ممكن موجود است>> دو معناى مختلف و متغاير دارد. 💠به قول محقق سبزوارى در شرح منظومه، اين اشخاص(تساوی دانستن موجود بودن واجب الوجود با ممکن الوجود) مفهوم را با مصداق خَلط كرده اند و گمان برده اند كه قول به اشتراک معنوى وجود، يعنى مصداق وجود در واجب و مصداق وجود در ممكن، يكسان و برابر هستند. 💠در حالى كه ما مى‌گوييم معناى وجود و هستى در اين دو، يكى است، گرچه چگونگى وجود اين دو، در يكى به نحو وجوب است، و در ديگرى به نحو امكان. 💠و مصداقا و خارجا با هم در سنخ موجوديت اختلاف دارند.✅ 💠دليلى كه در رد اين سخن اقامه مى‌كنند اين است كه ما وقتى مى‌گوييم: 💠خداوند موجود است، آيا از كلمه <<موجود>> معنايى مى‌فهميم يا نمى‌فهميم؟ اگر نمى‌فهميم، پس فهم ما در خصوص ادراک بود يا نبود خداوند به بن بست و توقف رسيده است كه اصطلاحا آن را تعطيل مى‌ناميم.  💠و اگر معنايى از كلمه موجود مى‌فهميم و آن معنا برابر است با معناى موجود در ساير استعمالات، پس وجود، مشترک معنوى است و در همه جا يک معنا دارد. 💠و اگر معناى آن، نقيض معناى موارد استعمال ديگر است، پس وقتى مى‌گوييم: 💠<<خداوند موجود است>> در واقع گفته ايم <<خداوند معدوم است>>. 💠يعنى معنايى را فهميده ايم كه نقطه مقابل و نقيض معناى وجود، در موارد ديگر است، و اين هم كه بالبداهه غلط است.✅ 💠پس راهى براى ما نمى‌ماند غیر از اینكه بگوييم وجود از نظر معنا در همه جا يكسان و برابر است و به عبارت ديگر، مشترک معنوى است.♥️ 💢 ... . . . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت نوزدهم. ⬅️استعمال لفظ وجود بر ممکن الوجود و واجب الوجود! ⬅️آنگونه كه به برخى از
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیستم. ⬅️بازیابی جایگاه عقل در ادغام شدن با اصالت وجود! ⬅️بحث، درباره آن امر اصيلى است كه ملاک واقعيت داشتن اشياء است، و نيز درباره جدا كردن آن امر اصيل از امر اعتبارى و غير اصيل. 💠علامه طباطبایی(رحمه الله)مقدمه در اين دو موضوع، به دو نكته مى‌پردازند: 💠۱.اينكه اولين قدمى كه ما با سوفسطائيها فاصله مى‌گيريم و از آنها جدا مى‌شويم، اعتقاد به واقعيت داشتن اشياء و وجود داشتن آنهاست. 💠سوفيستها، به حقيقتى خارج از ظرف ذهن قائل نبوده و تمام جهان را پندار و اوهامى بيش نمى‌دانند و براى هيچ چيز در جهان، واقعيتى قائل نيستند. 💠ما وقتى بداهة حقيقت وجود را در خارج از ذهن خود يافتيم و اشياى فراوانى را در جهان موجود دانستيم، راه خود را از راه آنان جدا كرده ايم و هيچ وجه اشتراكى ميان ما و آنها نخواهد بود. ⬅️در اين نگاهى كه به اشياى واقعيت دار مى اندازيم، آنها را مختلف و جدا از هم مى يابيم: 💠يكى انسان است، ديگرى اسب، يكى شجر است، ديگرى شمس يا چيز ديگر، كه بدين ملاک اشياء وجه الاختصاص پيدا كرده، از هم متمايز مى‌گردند. از سوى ديگر همه امور فوق را در موجود بودن، يكسان و برابر مى‌يابيم. معناى <<انسان موجود است>> يا <<درخت موجود است>> يا <<شمس موجود است>> از آن جهت كه موجود هستند يكى مى‌باشند. 💠پس اشياى موجود، بدين ملاک يک قدر مشترک پيدا مى‌كنند، و از اينجا درمى‌يابيم كه ما از هر شىء موجود دو دريافت داريم. 💠دريافتى كه به ماهيت و چيستى آن بر مى‌گردد و دريافت ديگرى كه به هستى و وجود آن بازگشت مى‌نمايد. و از آنجا كه امر مشترک غير از امر مختص است، پس اين دو، غير از يكديگرند. 💠۲.ماهيت ذاتا قابليت حمل وجود بر آن و سلب وجود از آن را دارد. مى توان گفت <<انسان موجود است>> يا <<نيست>>. همين كه مى‌توان وجود را از ماهيت سلب كرد، دليل بر آن است كه ماهيت، غير از وجود است. 💠و الا اگر ماهيت عين وجود بود، ممكن نبود كه آن را از خودش سلب كرد؛ زيرا سلب شىء از نفس خود، محال است، مانند آنكه بگوييم <<انسان، انسان نيست.>>♥️ 💢 ... . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیستم. ⬅️بازیابی جایگاه عقل در ادغام شدن با اصالت وجود! ⬅️بحث، درباره آن امر اص
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیست و یکم. ⬅️وجود، و اصالت وجود! چگونه و چرا؟! 💠بحث اصالت وجود و اعتباريت ماهيت اولين بار توسط <<ملاصدرا>> تحت يک عنوان مستقل مطرح شد. گرچه قبل از آن جسته و گريخته اين بحث در كتابهاى فلسفى موجود بود و جمعى طرفدار اصالت وجود و جمع ديگرى طرفدار اصالت ماهيت بودند، اما صدرالتالهين، كه خود در مقطعى از زمان اصالت ماهوى بوده، از نظر خود عدول نموده و براهين متعددى بر اصالت وجود اقامه مى‌كنند. 💠مقصود از اصالت، اين است كه آن چيزى كه در خارج از ذهن واقعيت اشياء را پديد مى‌آورد و اشياء به سبب آن، حقيقت عينى مى‌گردند، چيست؟ 💠حال چون هر موجود يک واقعيت بيشتر ندارد، پس امر اصيل از ميان وجود و ماهيت، يكى بيش نمى‌تواند باشد؛ يا وجود بايد اصيل بوده و ملاک عينیت و حقيقت خارجى را تشكيل دهد و يا ماهيت. 💠و چون هر موجود وقتى واقعيت پيدا مى‌كند كه صلاحيت براى حمل وجود را داشته باشد و بتواند متصف به وجود گردد، از اينجا كشف مى شود كه آن امر اصيل که ملاک واقعيت هست، وجود مى‌باشد، و ماهيت با انضمام وجود، موجود مى‌شود. 💠و اگر وجود را از آن كنار زدند ديگر آن ماهيت، موجود نبوده پوچ و هيچ خواهد بود. كه از اين حالت به اعتباريت ماهيت تعبير مى‌آوريم. هر ماهيتى چون انسان، اسب، گياه، كوه و دشت به واسطه وجود و انضمام وجود به آن موجود مى‌شود. اگر از اين مفاهيم، وجود را منها كرديم، اين عناوين مفاهيمى خواهند بود كه واقعيت خارجى ندارد. 💠مقصود از اعتباريت، اين نيست كه ماهيت پس از آن كه وجود بر آن عارض شد و به سبب وجود، موجود شد باز هم در خارج، يک امر پندارى و به واقعيت باشد، خير، هرگز چنين نيست. 💠قطعا ماهيت در خارج در پناه وجود و در پرتو آن موجود است، لكن موجوديت و واقعيت اولا و بالذات از آن موجود است كه او را اصيل مى‌ناميم و ثانيا و بالعرض از آنِ ماهيت. 💠لذا علامه طباطبایی (ره) فرمودند: <<و انما تتاصل بعرض الوجود>> ماهیت به سبب عارض شدن وجود بر آن، اصالت ثانوى مى‌يابد. 💠پس اعتباريت ماهيت به معناى اين است كه هر ماهيتى فى نفسه و بدون انضمام وجود، موجود نيست، همانطور كه معدوم هم نيست. 💠و هيچ موجود به ملاک ماهيت خود واقعيت نمى‌يابد، ولى وجود، فى نفسه موجود است، يعنى اصيل است. و ماهيات به سبب وجود، واقعيت مى‌يابند و اصالت ثانوى مى‌گيرند.♥️ 💢 ... . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیست و یکم. ⬅️وجود، و اصالت وجود! چگونه و چرا؟! 💠بحث اصالت وجود و اعتباريت ماه
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیست و دوم. ⬅️ابطال اصالت ماهیت، و مغایرت در اصالت ماهیت! 💠خود اصالت ماهوی ها قبول دارند که ماهيت فى حد ذات ها اعتبارى است، و نمى‌توان ملاک واقعيت را به اين امر اعتبارى استناد داد. 💠اما در توجیه مى‌گويند: 💠"ماهيت وقتى صلاحيت آن را پيدا كرد كه بشود از آن مفهوم وجود را (به دليل شرايط خاصى) انتزاع كرد، آنگاه اين ماهيت اعتبارى، اصيل خواهد شد." 💠جواب اين ادعا اين است كه اگر انتزاع مفهوم اعتبارى وجود از ماهيتى كه تا به حال، خود نیز اعتبارى بوده، دليلی بشود بر اين كه آن ماهيت از اعتباريت به اصالت، تغيير موضع داده و از اين پس، ماهيت يک حقيقتى شود كه واقعيت به آن مستند بوده و حقيقت خارجى بر آن قائم شده باشد، اين انقلابى خواهد بود كه در ذات ماهيت پديده آمده و ذات آن را بدون هيچ دليل از اعتباریت به اصالت منقلب می‌کند، و انقلاب در ذات، همانطورى كه همه منطق می‌دانند می‌دانند که یعنی تقدم بر نفس است، محال است، مانند این است که بگوییم حادث شدن(پدیده آمدن) مستلزم به داشتن علت نیست.♥️ 💢 ... . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیست و دوم. ⬅️ابطال اصالت ماهیت، و مغایرت در اصالت ماهیت! 💠خود اصالت ماهوی ها ق
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیست و سوم. ⬅️تغایر وجود و ماهیت! پاسخ به شبهات مخالفان فلسفه اسلامی! 💠همانطور كه عرض شد مصداق پاره اى از قضايا را در خارج مى‌توان يافت، مانند آنكه مى‌گوييم <<انسان وجود دارد>> يا <<انسان كاتب است>>. 💠و مصداق پاره اى ديگر از آنها را فقط در ذهن مى‌توان يافت، مانند نوعيت انسان و جنسيت حيوان؛ زيرا نوعيت و جنسيت از معقولات ثانيه بوده فقط در ظرف ذهن موجود مى‌شوند نه در خارج. در خارج، فرد نوع يافت مى‌شود اما خود نوع يافت نمى‌شود، بلكه وجود آن مقيد به ذهن است. 💠لذا بخش ديگرى از قضايا هستند كه مصداق آنها نه در خارج و نه در ذهن است، ولى در عين حال در قلمرو قضاياى صادقه به شمار مى‌روند. سوال اين است كه اگر مصداق آنها در خارج و ذهن موجود نيست و در عين حال از جمله قضاياى صادقه هستند، پس مصداق آنها را بايد در كجا جستجو كرد؟ 💠پاسخ مى‌دهند وجه صحت اين نوع از قضايا بدين سبب است كه اين قضايا با نفس الامر مطابقت دارند. 💠حال، سوال مى‌كنيم نفس الامر چيست، كه انطباق آن قضايا با آن ملاک صحت آن قضايا مى‌شود؟ در اينجا براى نفس الامر معانى سه گانه اى بيان مى‌شود كه اولين آن مورد نظر مصنف قرار مى‌گيرد و در دو معناى ديگر مناقشه مى‌كنند.♥️ 💢 ... . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیست و سوم. ⬅️تغایر وجود و ماهیت! پاسخ به شبهات مخالفان فلسفه اسلامی! 💠همانطور
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیست و چهارم. ⬅️کشف احکام عالم و حکم واقعی عقل! ⬅️آنچه موجود واقعى است نفس وجود است، لذا ماهيت هم به دلیل خودِ وجود، موجود مى‌شود. لذا عقل ما براى ماهيت هم كه فى نفسه فاقد وجود است اعتبار موجوديت مى‌كند و آن را موجود مى‌بيند و احكام وجود را بر آن حمل مى‌كند. 💠مطلب به همين جا خاتمه نمى‌يابد، بلكه براى بار بعد، عقل ناگزير است وجود را براى مفاهيمى كه آنها را به تبَع وجود يا ماهيت اعتبار كرده، معتبر بداند و آنها را نيز موجود ببيند، مانند مفهوم عدم كه به تبع وجود، وجود فرضى پيدا مى‌كند. 💠مثلا وقتى مى‌گوييم <<وجودِ علت، علتِ معلول است>> پس به تبع وجود علت، عدم علت هم، علت براى عدم معلول مى شود. 💠استناد عليت به عدم (در حالى كه عدم، فى نفسه باطل و تهى از وجود است) بدين سبب است كه براى آن فرض وجود شده و آن وجود فرضى، علت براى عدم معلول شده است. 💠و همچنين كلمه ماهیت كه مأخوذ از انسان و فرس و بقر و... هست، به تبع موجوديت هر یک از اين ها، موجود است و عقل براى آن اعتبار وجود مى‌كند و مى‌گويد: 💠<<ماهيت وجود دارد>> ،در اينجا عقل براى مفهوم ماهيت به تبع نوع ها و مصداق هاى ماهوى چون انسان و فرس و بقر، اعتبارِ وجود مى‌كند. 💠مانند مثال هاى بالا، اعتبارِ وجود براى قوه و فعل كه از شئون وجود به شمار مى‌روند، مى‌باشد، اين دو به تبع وجود، موجودند. 💠سپس عقل براى هر یک از امور فوق كه اعتبار وجود براى آن ها نموده، احكامى صادر مى‌كند، مثلا درباره عدم، حكم مى‌كند كه عدم، نقطه مقابل وجود است. 💠يا درباره ماهيت مى‌گويد به سبب ماهيت، وجود گونه هاى مختلف پيدا مى‌كند، يا درباره قوه و فعل مى‌گويد: 💠"هر امرى كه قوه دارد مادى است و هر فعليتى در ماده، مسبوق به قوه است." 💢 ... . . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیست و چهارم. ⬅️کشف احکام عالم و حکم واقعی عقل! ⬅️آنچه موجود واقعى است نفس وجود
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیست و پنجم. ⬅️حقیقت وجود علت ندارد...! 💠در بحث اصالت وجود گذشت كه آنچه واقعيت را تشكيل مى‌دهد، وجود است. بيرون از وجود، چيزى وجود ندارد تا سبب وجود شود. 💠و هرچه موجود مى‌شود به سبب وجود، موجود مى‌شود، بنابراين براى وجود، علتى بيرون از آن متصور نيست، تا از طريق آن علت به وجود كه معلول اوست پِى ببريم، تا سنخ مسائل فلسفى به طريق برهان لِمى، يعنى پى بردن از علت به معلول باشد. 💠گفته شد محمولات و مسائل فلسفى كه برابر با موضوع فلسفه هستند اثبات آنها از طريق برهان لمى نيست، زيرا خود موضوع فلسفه كه وجود است به برهان لِمی ثابت نمى‌شود، چه برسد به محمولات آن. 💠و گفته شد كه فهم وجود به ادراک اولى و بديهى است و پى بردن به احكام وجود از قبيل پى بردن از يک ملازم به ملازم ديگر است. 💠بله، ادعای فوق منافاتی ندارد با بعضى از مراتب وجود بر بعضى ديگر متوقف باشند، مانند توقف ممكنات بر خداى تبارک و تعالى و يا ممكنى بر ممكن ديگر؛ زيرا آنچه گفته شد كه براى وجود، سببى و علتى نيست مراد آن بود كه براى وجود، علتى بيرون از وجود، متصور نمی‌شود. 💠اين مطلب، ربطى ندارد به اينكه بعضى از مراتب وجود، سبب بعض ديگر از مراتب وجود مى‌شوند.♥️ 💢 ... . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیست و پنجم. ⬅️حقیقت وجود علت ندارد...! 💠در بحث اصالت وجود گذشت كه آنچه واقعيت
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیست و ششم. ⬅️وجود عین خارجیت است.✅ 💠همانطور كه ناطقيت ذات انسان است و از انسان جدا نمى‌شود، خارجيت هم ذاتى وجود است و از آن جدا نمى‌شود. 💠بنابراين نمى‌توان وجود را از خارج جدا كرده و همچون ماهيات در ذهن آورد، به عبارت ديگر، وجود یک ظرف تحقق بيشتر ندارد و آن خارج است، بر خلاف ماهيات كه در دو موطن، ذهن و خارج، موجود مى‌شوند. 💠بنابراين، آنچه از وجود در ذهن مى‌آيد حقيقت وجود نيست، بلكه مفهومى است انتزاع شده از آن كه بر افراد خارجى خود به عنوان عرض عام، حمل مى‌شود. 💠اگر حقيقت وجود همچون ماهيات در ذهن مى‌آمد و جنبه كلى پيدا مى‌كرد طبيعتا انطباق آن مفهوم بر مصاديق خارجى اش همچون انطباق ماهيات كليه بر مصاديق خارجى خود بود. 💠لذا حقيقت وجود كه خارجيت، ذاتیش ست نمى‌تواند از خارج جدا شده و در ذهن بيايد. 💠آنچه ما از وجود، در ذهن تصور مى‌كنيم مفهومى بر گرفته از آن بيش نيست و افراد خارجى آن به طور حقيقى، افراد مفهوم كلى نيستند. 💠و اگر ما از وجودات خارجى به مصاديق آن مفهوم تعبير مى‌كنيم، یک تعبير مسامحى‌ست، زیرا، انطباق یک مفهوم كلى بر فرد خارجى در جايى معنا دارد كه منطبق و منطبق عليه از یک سنخ باشند، ولى در جايى كه منطبق عليه يعنى وجود خارجى، عين خارجيت است و آن مفهوم، عين خارجيت نيست، سنخيت ميان اين دو شبيه سنخيتى كه ميان ماهيات ذهنى و افراد خارجی‌شان هست، نمى‌باشد. 💠لذا انطباق آن مفهوم بر افراد خارجى مانند انطباق ماهيات بر افراد خارجی نيست. 💠ممکن است مخالفان فلسفه اسلامی اشکال کنند و بگویند: 💠"اشکال این است كه چرا بر «وجود ذهنى» آثار خارجى مترتب نمى‌شود، مگر نگفتيد وجود، عين خارجيت است و آثار خارجى بر آن مترتب مى‌شود. پس چرا وجود ذهنى، از ميان وجودها استثنا شده است و آثار خارجى، مانند سوزاندن براى آتش، در ذهن بر آن مترتب نمى‌شود؟" 💠ما نیز پاسخ مى‌دهیم: 💠وجود ذهنى از آن جهت كه عدم را از حريم خود طرد مى‌كند وجود خارجى محسوب شده (خارجى به معناى اعم كه شامل ذهنى هم بشود) و آثار خودش بر آن مترتب است، مانند كليت و نوعيت كه بر انسان ذهنى مترتب مى‌شود. 💠و اگر آن را وجود ذهنى نام مى‌نهيم از جهت مقايسه آن با مصاديقى است كه در خارج از ذهن، وجود دارند نيز، از اين جهت كه آثار خارج از ذهن بر آنها مترتب نمى‌شود. 💠واگرنه صرف نظر از اين مقايسه هر چه وجود دارد، اعم از آنكه در ذهن، باشد يا خارج از ذهن، خارجى است و آثار مخصوص خودشان بر آنها مترتب مى‌گردد؛ خارجى به معناى طرد عدم بودن و آثار خاص خود را داشتن. 💠نكته ديگرى كه از بحثهاى گذشته روشن مى‌شود اين است كه هر مفهومى نامش ماهيت نيست! مفهومى ماهيت است كه در خارج، فرد حقيقى داشته باشد.✅ 💠فردى كه ماهيت، مقوم آن و چيستى بخش آن باشد و آثار آن ماهيت بر آن فرد مترتب شود‌ بنابراين، مفهوم انسان و شجر و حجر در ذهن، ماهيت محسوب مى‌شوند، چون در خارج، فرد حقيقى آنها موجود است. 💠ولى مفهوم عدم و مفهوم وجود، ماهيت نيستند‌، زيرا حقيقت اين دو در ذهن نمى‌آيند و انطباق اين دو بر مصاديق خود از باب انطباق ماهیات كليه بر مصاديق خود نيست.♥️ ⬅️پ.ن: برای درک بهتر و فهم دقیق تر مفهوم وجود ذهنی، به این پست رجوع کنید: ♨️ https://eitaa.com/falsafeh_nazari/203 💢 ... . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیست و ششم. ⬅️وجود عین خارجیت است.✅ 💠همانطور كه ناطقيت ذات انسان است و از انسان
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیست و هفتم. ⬅️کثرت وجود! ⬅️اختلاف و تمايزاتی كه ميان موجودات مى‌بينيم گاهى از ماهيات آنها سرچشمه مى گيرند، مثلا يک موجود، انسان است، موجود ديگر، فرس و موجود ديگر بقر و امثال آن، و گاهى از انقساماتى كه بر ذات وجود وارد مى‌شوند گونه هاى مختلف وجود پديد مى‌آيد، مانند وجود ممکن و وجود واجب، وجود بالفعل و وجود بالقوه، وجود واحد و وجود كثير و هکذا. 💠بحث، در قسم دوم است! مى‌خواهيم بگوييم كثرات ناشى از قِسم دوم به ملاكى بيرون از وجود پديد نمى‌آيند. 💠به عبارت ديگر كثرت و تمايز، مقوم خود وجود است، هر وجود از خصوصيتى خاص برخوردار است كه آن عين وجود است و مقوم آن مى باشد، نه جزء و نه خارج از آن، ما اين كثرت را كثرت تشکیکى نام مى‌نهيم. 💠در اصطلاح منطق، كلى مشکک بر آن كلى اى اطلاق مى‌شود كه دلالت آن بر افراد و مصاديق خود به طور يكسان نباشد، بلكه معنى آن در بعضى مصداقها شديد تر و در برخى ضعيف تر يا در برخى مقدم و در برخى موخر باشد. 💠مانند اطلاق نور بر نور شمع، نور چراغ، نور ماه و نور خورشيد، در مقابل كلى مشکک، كلى متواطى قرار دارد كه دلالت معنى آن بر مصاديق، يكسان است. 💠چنانكه اسب و درخت و انسان، بر مصداقهاى خود به طور یک نواخت دلالت دارند، انسانى از انسانى انسان تر يا درختى از درخت ديگر درخت تر يا اسبی از اسب ديگر اسب تر نيست.♥️ 💢 ... . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیست و هفتم. ⬅️کثرت وجود! ⬅️اختلاف و تمايزاتی كه ميان موجودات مى‌بينيم گاهى از
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیست و هشتم. ⬅️تشکیک وجود! چرا و چگونه؟! 💠فلاسفه مشائی مى‌گويند: 💠هيچ مفهوم(معنوی) جامع و مشتركى ميان موجودات مختلفه نيست، هر يک از آنها با ديگرى در تباین است و اختلاف ميان آنها به ذاتشان بر مى‌گردد، همانطور كه اختلاف ماهيات، اختلاف ذاتى آنهاست. 💠و فلاسفه اشراقی مى‌گويند: وجود، حقيقت واحدى است، اين وجودات مختلفه همه و همه در حوزه وجود، وجود دارند و بيرون از وجود نيستند، زيرا حقيقتى از وجود خارج نيست، و جزء وجود هم نيستند، زيرا وجود، جزء ندارد! لذا وجود دامنه گسترده و مراتب مختلفى دارد، هر مرتبه در عين حال كه با مرتبه ديگر اختلاف دارد اما از حيث وجود با وجود ديگر فرقى ندارد، و اين معناى جمله فوق است كه مى‌گويد همه كثرت ها به حقيقت واحدى كه همان وجود باشد باز مى‌گردد. از اين اختلاف به اختلاف تشكيكى تعبير مى‌كنند. 💠اما اين شدت و ضعف(در وجود) به چه چيز بر مى‌گردد؟ يا يک وجود را كامل، ديگرى را ناقص، یکى را بالفعل ديگرى را بالقوه، يكى را واجب ديگرى را ممكن، مى‌بينيم! این ها همه و همه اختلافاتى است كه در نفس حقيقت وجود، موجود است! 💠و اشتراک ميان این ها به امورى بيرون از وجود بر نمى‌گردد. 💠اگر ما به مفهوم مغاير با به اشتراک بود می‌رسیدیم، لازم مى‌شد كه حقيقت وجود از دو جزء مشترک و مختص تشكيل شده باشد، در حالى كه وجود، بسيط است و جزء ندارد. 💠و اگر ما به مفهوم به واسطه چيزى بيرون از وجود بر وجود عارض شده مى‌بايستى بيرون از حوزه وجود، حقيقتى وجود مى‌داشت كه بتواند ملاک امتياز یک وجود از وجود ديگر شود، و فرض ما اين است كه اين تمايزها تمايزهاى ماهوى نيستند، بلكه تمايز هايى هستند كه به نفس وجود، موجود مى‌شوند.♥️ ⬅️پ.ن: به این دلیل که شبهه پیش نیاید جا دارد اشاره کنیم که، اشراقیون عمدتا وجود را جزء معقولات ثانی، می‌دانستند. 💢 ... . . . . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت بیست و هشتم. ⬅️تشکیک وجود! چرا و چگونه؟! 💠فلاسفه مشائی مى‌گويند: 💠هيچ مفهوم(م
🔴شرح فلسفه ♨️قسمت پایانی. ⬅️مراتب وجود! و چرا مراتب وجود؟! 💠در ميان مراتب وجود، در مقايسه يكى با ديگرى اختلافى به شدت و ضعف وجود دارد، اگر دو شخص از وجود را مثلا علت و معلول مقایسه و لحاظ بكنيم. 💠 وجود علت از معلول شديدتر است و اگر عِلَتِ علت را به علت بعدى مقايسه كنيم او شديدتر است ، و تا اینکه برسد به ذات اقدس الهى كه علت العلل است. 💠 پس فوق هر مرتبه شديد مرتبه شديدترى وجود دارد تا به ذات حق تعالى كه شديد که غير متناهى است مى‌رسيم. 💠هر مرتبه ضعيف نسبت به مرتبه شديد محدود است، محدود به فقدان كمالاتش ! و هر مرتبه شديد نسبت به ضعيف مطلق است يعنى فقط مقيد به كمالات او نيست بلكه علاوه بر كمالات ضعيف دیگر هم نيز دارد. 💠پس مطلق و رها از تقید به مرتبه اوست، همانطور كه ضعيف نسبت به قوى مقید است يعنى مرتبه معینى از كمال را دارد و بيش از آن ندارد و به همان حد مقيد مى‌ماند. 💠هنگامى كه در سير نزولى از ضعیفى به ضعیف تر از او منتقل مى‌شويم در اين سير به مراتب ضعیف وجود كه هيولى است، مى‌رسيم. 💠براى هيولى هيچ فعلیت و تعیینى جز بى فعليتى و قوه محض بودن نيست‌، لذا فعليت او در بى فعليتى(یعنی هیولی فاقد علائم هستی، و عاری از آن است) است همانطور كه حد خداوند در بى حدى و اطلاق او مى‌باشد. 💠پس عالم هستى در دو قوس صعود و نزول از ذات اقدس الهى شروع و به پایین ترین مراتب وجود كه هيولى است ختم مى‌شود. 💠و اگر یک موجود، انسان شد ديگر درخت و بقر و جماد نخواهد بود، پس حد وجودى انسان ملازم با نبود چيزهاى فراوان ديگر است همراه با وجود انسان! 💠 به عدد ماهيات بى شمار ديگر سلبها و عدمها وجود دارند، اما آمیختگى وجود انسان با عدم چيزهاى ديگر، تركيبى است غير از تركيب اصطلاحى كه ميان اجزاى خارجى، مانند ماده و صورت، يا اجزاى عقلى، مانند جنس و فصل يا اجزاى وهمى، مانند آن كه وهم براى خط متصل كه اجزاى بالفعل ندارد در قوه واهمه اجزاى كم يا زياد فرض مى‌نمايد، وجود دارد. 💠 عدم، ناقض وجود است و محال است كه یک چيز با نقيض خودش در آميزد. 💠تعبير به تركيب ميان وجود یک شئی و عدمهایى كه ملازم با آن است، یک تعبير مسامحى‌ست. 💠 اصطلاحا ،تركيب ميان دو شئی كه هر يک با هم از جهتى مغايرت دارند، صورت مى‌گيرد، مثلا در خارج، آب و شكر با هم تركيب مى‌شوند، يا ماده و صورت به عنوان اجزاى خارجى جسم مادى با هم تركيب مى‌شوند، يا در ذهن، اجزاى تحليلى ماهيت چون جنس و فصل با هم ترکیب مى‌شوند و ماهيت را پديد مى‌آورند. 💠اما بين وجود و عدم كه هر یک ديگرى را طرد مى‌كند ،تركيب، معنا ندارد، و مراد از تركيب در اينجا ملازمت و معیت است.♥️ . . . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari