eitaa logo
فلسفه نظری
2.1هزار دنبال‌کننده
463 عکس
77 ویدیو
82 فایل
🔮شناخت عقلانی پیرامون حقیقت‌ موجودات‌ را فلسفه‌نظری گویند. ✔والحّقُ لایعرفُ الّا بِالبُرهان لابِالرِجال @eshragh1300
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻در باب عشق_۴ (نگاهی به کتاب مونس العشاق سهروردی) (مونس العشاق) یا (رساله فی حقیقه العشق) اثری است گرانبها به قلم شیخ شهاب الدین که در آن با زبانی تمثیلی به تشریح مفهوم و بیان مراحل و مراتب مختلف آن میپردازد. در این حکایت، هم به فلسفه نظر دارد و هم به اندیشهٔ نظر دارد و هم از اشارات و لطائف قرآنی بهره می‌گیرد. در بیان معنا و وجه تسمیه عشق میگوید: «عشق را از عَشَقه گرفته اند و عشقه آن گیاهی است که در باغ پدید آید. در بُن درخت. اول، بیخ در زمینی سخت کند، پس سر برآورد و خود را در درخت می پیچد و همچنان می رود تا جمله درخت را فرا گیرد و چنانش در شکنجه کند که نم در میان رگ درخت نماند و هر غذا که بواسطه آب و هوا بدرخت می رسد بتاراج می برد تا آنگاه که درخت خشک شود. همچنان در عالم انسانیت که خلاصه موجودات است، درختی است مُنتَصفُ القامه(ایستاده_استعاره از انسان) که آن بِحبةُ القلب پیوسته است و حُبةُ القلب در زمین روید.... و چون این شجره طیبه(انسان) بالیدن آغاز کند و نزدیک کمال رسد، عشق از گوشه‌ای سر بردارد و خود را در او پیچید تا بجایی برسد که هیچ نم بشریت در او نگذارد و چندانکه پیچِ عشق بر تن شجره زیادتر می شود، آن شجره مُنتَصِف القامه، زردتر و ضعیف‌تر می‌شود تا به یکبارگی علاقه منقطع گردد. پس آن شجره روان، مطلق گردد و شایسته آن شود که در باغ الهی جای گیرد. رسالة فی حقیقة العشق ص ۱۳» وی در ادامه میگوید: « چون بغایت رسد آنرا خوانند و گویند که "العشق محبة ُمُفرَطه" و عشق خاص‌تر از محبت است زیرا که همه‌ی عشق محبت باشد اما همه‌ی محبت عشق نباشد و محبت خاص‌تر از معرفت است زیرا که همه‌ی محبت معرفت است. اما همه‌ی معرفت محبت نباشد. از دو چیزِ متقابل، تَولد کند که آن را و خوانند. زیرا که معرفت : ۱_یا به چیزی خواهد بودن،مناسب و ملایم جسمانی یا روحانی که آن را ویا خوانند و نفسِ انسان، طالبِ آن است و خواهد که خود را بدانجا رساند و کمالْ حاصل کند. ۲_یا به چیزی خواهد بود که نه ملایم بود و نه مناسب، خواه جسمانی و خواه روحانی که آن را و خوانند. و نفسِ انسانی دائما از آنجا می گریزد و از آنجاش نفرتی طبیعی به حاصل می شود. پس اول پایه، معرفت است و دوم پایه، محبت و سوم پایه، عشق. و به عالمِ عشق که بالای همه است نتوان رمیدن تا از معرفت و محبت، دو پایه ی نردبان نسازد. همان ص۱۳_۱۴» 🔸نکته قابل توجه در سخنان شیخ اشراق آن است که ایشان بین عقل و عشق تفاوتی قائل نیست بلکه اولین پایه عشق و محبت را معرفت وعقل میداند. آموزه‌ای که از ویژگیهای مهم و است مبنی بر وحدت نفس در کل قوا و عدم تباین بین حالات نفس از جمله عقل وعشق میباشد. این مساله در وعرفانهای شرقی کاملا برعکس است، در آموزه این معارف تباینی اصلی بین عقل وعشق برقرار است به نحوی که سالک یا باید جانب عقل را بگیرد ویا جانب عشق را. اما حکمای مسلمان سالک را عاقلِ عاشق توصیف میکردند. متاسفانه آموزه عرفانهای شرقی در برخی از فرق تصوف نفوذ کرده و آنها نیز پای استدلالیان را چوبین تر و سست‌تر از آن میدانستند که یارای ایستادگی یا همراهی در برابر عشق را داشته باشد. @falsafeh_nazari
╭❁࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─┅┅┅┅┅┅┅┅┄‌┄‌ 🔻 را از عَشَقه گرفته اند و عشقه آن گیاهی است که در باغ پدید آید در بُن درخت.... اول، بیخ در زمینی سخت کند، پس سر برآورد و خود را در درخت می پیچد و همچنان می رود تا جمله درخت را فرا گیرد و چنانش در شکنجه کند که نم در میان رگ درخت نماند و هر غذا که بواسطه آب و هوا بدرخت می رسد بتاراج می برد تا آنگاه که درخت خشک شود. 📖مونس العشاق ╰๛--- ‑ ‑  -   - ⌜@falsafeh_nazari
🔻 پس اگر مَجلای آن شمس عالم‌افروز حقیقت باشد، معرَجی است برای تکامل و تعالی روح هنرمند، و اگرنه، حجاب اکبر است، چنان که نیز اگر مستقل از حقیقت دین که وصول به مقام قُرب و است انگاشته شود، حجاب ظلمتی است سخت‌تر و غلیظ‌تر از حُجُب دیگر. 📖 رستاخیز جان ╰๛--- ‑ ‑  -   - ⌜@falsafeh_nazari
🔻قسمتی كوتاه از وصيت نامه جناب : وصیت نامه ی خود را برای که ارادتی خاص نسبت به وی داشت نوشت و فرستاد: آغاز هر فکر و انتهای هر اندیشه باید خدای باشد. باطن و ظاهر هر شیئی که مورد اعتبار و عبرت او قرارگرفت، باید او را به خدای تعالی توجه دهد و از نظر کردن به خدای چشم را از پلیدی و آلودگی رهایی بخشد. با قدم نفس که به حال قیام در مقام حضور بر پای ایستاده باید عالم ارواح مجرده را سیر نماید و با عقل و خرد خویش آنچه را که از آثار و عظمت مقام ربوبی در آن به اسرار نهفته است، مشاهده کند. 📖 برگرفته از کتاب زندگی ابوعلی سینا 👤 مظفر سربازی ╰๛--- ‑ ‑  -   - ⌜@falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔻ناسیونالیسم، ملت و ملیت_۱ #ناسیونالیسم به معنای حب وطن نیست. #ملت و #ملیت یک امر تاریخی است و آن ر
🔻ناسیونالیسم، ملت و ملیت معمولاً با یاصرفِ تعلقات قومی به‌اشتباه گرفته می‌شود. زیرا معمولاً توجه نمی‌شود که ناسیونالیسم یک ایدئولوژی(مدرن) است و به دوره جدید تعلق دارد. البته فهم این معنی هم آسان نیست که در ادوار گذشته تاریخ، ملت وجود نداشته و از حدود ۳۰۰ سال پیش پیدایش یافته‌است. دشواری مطلب از اینجاست که را مجموعه مردمی می‌دانند که در سرزمینی زندگی می‌کنند و علایق و آداب مشترک دارند. این اشتراک همواره در تاریخ بوده‌است ولی ملت رو با این مجموعه اشتباه نباید کرد. این موارد زمینه پیدایش ملت است یا اگر به زبان فلسفی بخواهیم سخن بگوییم، این‌ها ماده پیدایش ملت است و عجب آنکه در و به‌جای این‌که به صورت توجه شود بیشتر ماده را می‌بینند و ماده را با ترکیب اتحادی ماده و صورت اشتباه می‌کنند. بنابراین اگر قومی خود را برتر از دیگران می‌پندارد و نسبت به زبان و آداب خود تعلق شدید نشان می‌دهد نمی‌توان او را ملت خواند منتها اگر این چیزها نبود ملیت و ملت هم پیدا نمی‌شد. یعنی درست است که به صرف وجود عصبیت(تعصب) قومی ملت و ملیت پدید نمی‌آید ولی عصبیت در پیدایش ملت و ملیت، حکم ماده داشته‌است و عجیب آنکه در این‌مورد ماده ظاهرتر از صورت است یعنی در ناسیونالیسم عصبیت و تعلقات قومی بیشتر ظاهر است و حقیقت و ماهیت آن که در نسبت با تجدد و نحوی نظام سیاسی‌اجتماعی تحقق یافته و به آسانی ادراک نمی‌شود این است که احیاناً را با بعضی لوازم و نتایج و شرایط آن اشتباه می‌کنند و غالباً آن را عین احساسات و صورت اعتدال پذیرفته عصبیت‌های گذاشته می‌انگارند. ناسیونالیسم غیر از وطن‌دوستی است، بلکه یک ایدئولوژی(مدرن) است. 📖درباره ناسیونالیسم، ملت و ملیت 👤 @falsafeh_nazari
🔻 درباره اِخوان الصفا اخوان الصّفا و خُلّان الوَفا (برادران پاکدل ویاران باوفا) جمعیت سری فلسفی و عرفانی است که در نیمه دوم قرن ۴ق در بصره و بغداد توسط ایرانیان تشکیل شد. هدف این گروه ترویج صلح و صفا بین مردم و رفع اختلاف فکری و مذهبی از طریق گسترش حکومت عقل و تلفیق بین فلسفه و مذهب و ایجاد یک گونه آرمان‌شهر بوده‌است. اساس مسلک و مرام آنان این بود که بین شریعت اسلامی و فلسفه یونانی هیچ‌گونه تضاد و تعارض وجود ندارد و شخص می‌تواند و را به‌طور متحد چراغ راه خویش سازد. بنابر گزارش نویسندگان دایره المعارف بزرگ بر این باور بوده‌اند که عقاید دینی در اثر حوادث روزگار با نادانی‌ها وجهل آلوده و آمیخته شده است و تنها وسیله پالودن و پاکیزه کردن آن و است، ‌ چنانکه اگر و به هم گرد آیند، کمال حاصل می‌شود. به موجب مندرجات رسائل پنجاه وچندگانه شان در میان فضلا و ملوک و اشراف و دهقانان پیروان و یاران بسیاری داشتند و در هر شهر و دیاری کسانی را برای ارشاد مستعدان میفرستادند، مجالس آنها محرمانه بود و معارف وحقایق خودشان را به منزله اسرار تلقی می‌کردند و جز به اعضای جمعیت خود آنها را اظهار نمی‌داشتند. با نظر به جهان شناسی و طبیعیاتی که در رسائل اخوان وجود دارد میتوان جمعیت را از لحاظ مذهبی گروهی از بشمار آوریم که متمایل به افکار عرفانی بودند، افکار وآثاری که در سراسر عالم اسلام اثر عمیق خود را باقی گذاشته است. مفهوم طبیعت چنانچه از رسائل اخوان آشکار است در تمام عالم منشاء اثر بوده و علمای قرون بعدی که از فرقه و چه از افکار اخوان پیروی کرده و بعضی از عرفای مشهور مانند و بسیاری از نکات جهان‌شناسی رسائل را مستقیماً اقتباس کرده‌اند. لذا رسائل اخوان کوشش عالم تشیع قرن چهارم بود، برای جمع‌آوری کلیه علوم و فنون و فلسفه و همراهی آنها با عقاید وباورهای مذهبی. ╰๛--- ‑ ‑  -   - ⌜@falsafeh_nazari
🔻طبیعت مدبره طبیعت مُدَبِرِه قوه‌ای از قوای نفس است که در بدن و جسم انسان تاثیر میگذارد ومدبر بدن به سمت حفظ مزاج اصلی و جِبِلی و برقراری سلامتی وصحت انسان و احتراز وتحاشی از ناخوشیهاوبیماریهاست. براین اساس داخل بدن انسان یک طبیب واقعی موجود است که او را به سمت سلامتی ومبارزه با بیماریها و امتداد صحت بدن رهنمون میکند. لذا پزشک و طبیب خارجی برای بازگشت بدن به مزاج طبیعی ورفع بیماریها باید طبیعت مدبره را امداد کند تا بتواند بدن را از درون درمان کند. طبق قاعده امکان اشرف و اینکه هر موجودی نشان دهنده آن است که وجه اعلی وشریف وبرتر آن در عالم علوی موجود است، بدن انسان تحت تدبیر وجه ملکوتی خود میباشد به عبارتی ملکوت عالم در تدبیر بدن انسان موثر است و طبیعت مدبره واسطه بین ملکوت عالم(فیوض الهی) و ناسوت عالم (بدن انسان) میباشد. بر این اساس طبیعت مدبره، مظهر اسم (ربُ العالمین) است. که بدن انسان را تدبیر و اداره میکند وکارش به اعتدال رساندن مزاج و امتداد حیات وحفظ صحت در انسان میباشد. پس (شافی) و (مُآفی) که همان وجه شفادهندگی خداوند است وموجودات را از گرفتاریها و مشکلات رهایی میبخشد، در طبیعت و بدن انسان حضور دارد. از این رو برخی از مکاتب درمانی قائلند که هنگام بیماری صرفا به مصرف دارو اکتفاء نکنید بلکه همین طبیعت مدبره را امداد کنیم و موانع را از سر راهش برداریم تا آن اسم مقدس دواء و درمان (یا من اسمه دواء) که انسان مظهر آن می‌باشد از درون بشر و ملکوت عالم ظاهر شود و موجبات صحت و سلامتی جسم و روح انسان را رقم زند. ╰๛--- ‑ ‑  -   - ⌜@falsafeh_nazari
╭──────────────── ꧷ 🔻 از عالم معنی الفی بیرون تاخت که هر که آن الف را فهم کرد همه را فهم کرد، هر که این الف را فهم نکرد، هیچ فهم نکرد. طالبان چون بید می‌لرزند از برای فهم آن الف، اما برای طالبان سخن دراز کردند شرح حجاب ها را ، که هفتصد حجاب است از نور و هفتصد حجاب است از ظلمت، به حقیقت رهبری نکردند، رهزنی کردند بر قومی، ایشان را نومید کردند که ما این همه حجاب هارا کی بگذریم؟ همه حجاب ها یک حجاب است، چون آن یکی هیچ حجابی نیست، آن حجاب، این وجود است. 📖 مقالات شمس تبریزی ╰๛--- ‑ ‑  -   - ⌜@falsafeh_nazari
فلسفه نظری
‌🔻 اجزاء جسم _۱ جسم جوهری محسوس است که دارای دو جزء بالقوه(ماده) وجزء بالفعل(صورت) میباشد. ۱_جزء ب
🔻 اجزاء جسم_۲ (ماده وصورت) 🔖 ترکیب و اتحادی است و این دو در خارج نه به دو وجود بلکه به وجودی واحد موجودند و ثنویتی در خارج بین آنها برقرار نیست. معلم اول از دو زاویه به موجودات عالم نگاه میکرد: ۱)نگاه پویا و دینامیک: که عبارت بود از جهان را متحرک ودر تکاپو دیدن. ۲)نگاه  ایستا و استاتیک: که عبارت است از جهان را بدون حرکت وتحول دیدن. 🔖 کتاب حاصل نگاه اول ارسطو و کتاب یا حاصل نگاه دوم ارسطو به طبیعت است.  همچنین نظریه ماده و صورت حاصل نگاه دینامیکی ارسطو به موجودات است. به عبارتی ماده امری نسبی میباشد، یعنی هرگاه شیء با چیز دیگر و حالت دیگر سنجیده نشود بر هیچ بخشی از آن اسم ماده گذاشته نمی‌شود. پس اگر موجود را با چیز دیگری نسنجیم و در تکاپو و حرکت بودنش را لحاظ نکنیم چنین موجودی ماده ندارد. براین اساس ماده در بستر حرکت وتحول موجودات واز حالتی به حالتی دیگر درآمدن آنها دیده می‌شود. لذا اگر جهان را استاتیک و بدون حرکت نگاه کنیم همه چیز فعلیت می‌باشد و اگر دینامیک و با حرکت نگاه کنیم همه جا این دو امر و مشاهده می‌شود. 🔖 براساس آنچه گفته شد: موجود متحرک، وجودی است که در عین وحدت و اتصال مُصَحِحِ انتزاع ماده و صورت است به این نحو که این وجود در سیلانی ذاتی و حرکتی جوهری دائماً در حال تحصل و فعلیت است. منتها آن فعلیت و تحصل در هر آن خود را به گونه‌ای غیر از آنِ قبل و بعد نمایان می‌سازد. طبق این نگاه در خارج یک چیز بیشتر وجود ندارد و عقل قادر است از هر یک از این فعلیت‌ها ماهیت و صورتی انتزاع کند. آن امر واحد خارجی به اعتبار: ۱_قبول تغییرات مختلف و حرکت به سمت فعلیت جدید : ماده ۲_و به اعتبار قبول فعلیتها و هویت جدید : صورت میباشد. ╰๛--- ‑ ‑  -   - @falsafeh_nazari
10.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
╭──────────────── ꧷ 🔻 را آتشی است، هر گاه كه در خرمن هستی وجود عاشق افتد، از عقل گندم نمای جو فروش كاهی نماند. ╰๛--- ‑ ‑  -   - ⌜@falsafeh_nazari