eitaa logo
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
16.9هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
3.1هزار ویدیو
66 فایل
مدیر @Yaasnabi تبادل نداریم اگر کانالو دوست دارید یه فاتحه برای مادر 🖤بنده بفرستید تا اطلاع ثانوی تبلیغ شخصی نداریم به آیدی بالا پیام ندید لطفا
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام دوستان عزیزم امروز یه بنده خدایی یه ایده خوبی میداد درباره فرزندآ وری ویژه مادر بزرگ ها حیفم اومد با شما در میان نگذارم. می گفت مامان بزرگای مؤمن ، اگه باور دارید زیاد شدن آمار شیعه امیرالمؤمنین چه تأثیر دنیوی اخروی والایی داره، حتما به اینم توجه دارید که کمک به فرزند آوردن بچه هاتون بالاترین عباد‌ته وتأثیر عالی و بی نظیر بر سرنوشتتون داره . پس دیگه نگید از ما گذشته، یاعلی بگید و دست به کار بشید: ✨در زمینه فرزند آوری به بچه هاتون اعلام حمایت وهمکاری کنید. ✨بهشون دل وجرأت بدید و ترسشون رو بریزید. ✨با افتخار از مشکلات فرزند آوری خودتون که باهاش دست وپنجه نرم کردید تعریف کنید تا بفهمند تلاش در این عرصه افتخار آمیزه ونشانه اقندار یک زن هست. ✨صرفه جویی وساده زیستی رو بعنوان یک ارزش والا بهشون تلقین کنید وتجمل گرایی و شیک وپیک بازی های بیخودی رو از چشمشون بندازید. اگر بچه تون وضع مالیش خوب نیست قربة الی الله: ✨تو خرج پوشک نوه تون شریک بشید. ✨به بهانه های کوچک مایحتاجشون رو (لباس،کفش،کیف،چادر و...) هدیه بدید تا نیاز بهدخرید نداشته باشند. ✨هر از گاهی غذا بپزید براشون بفرستید تا در پول و وقت و انرژیشون صرفه جویی بشه. ✨بگید هر از گاهی نوه ها رو بفرستند پیش شما زن وشوهر برن تفریح واستراحت عروس دامادی. ✨یه بارم مهمونشون کنید یه سفر مشهد برن، هم بیمه امام رضا بشن هم حال وهوا عوض کنند و روحیه بگیرند. .(مطمئن باشید برکات این زیارت برای شما از زیارت رفتن خودتون بیشتر نباشه کمتر نیست.) ✨یک سال لوازم التحریر مدرسه رو به مناسبت اول مهر و...به نوه هاتون هدیه بدید حتی به نیت خیرات وشادی روح درگذشتگان.( میدونید که خیرات برای هر کسی از نزدیکانش شروع میشه) ✨یک سال مانتو شلوار وکیف وکفش مدرسه رو هدیه بدید. ✨گاهی به جای مسجد وهیئت رفتن ،نوه کوچیکه رو نگهدارید نوه بزرگ ترها باپدر ومادر برن هیئت ومسجد هم سرشون باد بخوره هم عطر معارف الهی به مشامشون برسه. ✨و....بقیه اش رو شما به ما ایده بدید😊 میگفت: مادر بزرگای عزیز ونازنین وقت کمه جمعیت شیعه در حال کم وکمتر شدنه دین خدا درخطره عمر من وشماهم رو به پایانه و سفر آخرت در پیشه ثروت دنیا به دنیا میمونه مگه این که تبدیل به ارز آخرتی بشه طلا مون رو بفروشیم باهاش از خدا نوه بخریم. حواسمون باشه که هر نوه، یک نفر نیست ؛ ان شاءالله یک نسل شیعه تا قیامت دنبال خودش میاره. طلا بفروشیم به جوان ترها کمک کنیم. کاری کنیم بعد از مرگمون یک نسل ،دو نسل ،سه نسل شیعه امیرالمؤمنین بیشتر روی کره زمین از برکت همت ما باقی بمونه و پرونده عمل صالحمون تا قیامت بسته نشه و.... من که خیلی حرفاشو دوست داشتم وپسندیدم. به بچه هام هم اعلام آمادگی کردم🥰 🌿شماهم اگه پسندیدید هم عمل کنید هم قربة الی الله برای دیگران ارسال کنید. ✨خدا رو چه دیدید! شاید با انتشار همین یک پیام باعث تولد چند نسل از شیعیان امیرالمؤمنین شدیم که با شنیدن خبرش ودریافت اجرش در آخرت حسابی غافلگیر میشیم ان شاءالله😍😍 ✍نشر با ذکر منبع مجاز و ستودست 🍃🍃🍃@sahabrahmat1364
۱۰۲۳ ما خانواده پر جمعیتی هستیم. ۶تا خواهر و برادریم خداروشکر، پدر و مادرم خیلی وقت نمی‌کردن که با ما بازی کنن‌، اما چون ۶تا بودیم این مسئله ها اصلا به چشم مون‌ نمیومد. دعوا میکردم، بازی میکردم، خلاصه خوش بودیم. خداروشکر، بنده فرزند پنجم خانواده هستم و متولد ۷۱ و به شدت ازدواجی از ۱۳ سالگی خواستگار داشتم ولی خانواده ام راضی به ازدواج من نمیشدن تا اینکه یکی از اقوام پدرم به خواستگاری میان و پدرم جواب مثبت میدن و تو سن ۱۵ سالگی رفتم سر خونه زندگی خودم، با یه عروسی کم هزینه و اندک جهیزیه که به خانواده ها فشار نیاد. خانواده همسرم کم جمعیت هستن یه خواهر و برادر، همسرم به شدت عاشق بچه و من اصلا دوست نداشتم تا چند سال بچه دار بشیم، یه روز که از صبح تا شب حالم بد بود و دل درد داشتم احتمال آپاندیس دادیم، رفتیم بیمارستان دکتر آزمایش نوشت وقتی جواب آزمایش رو همسرم گرفت با خوشحالی اومد گفت بارداری😁😍 و من با تعجب😳 گفتم شوخی میکنی ؟!! همسرم با ذوقی عجیب گفت داری مادر میشی😁 خلاصه رفتیم خونه و من کم کم داشتم به این نی نی عادت‌ می‌کردم که مشکل پیدا کردم و نی نی مون متاسفانه سقط شد. بعد اون دیگه خودم تمایل داشتم که بچه دار شیم و خدای مهربان بعد ۸ ماه، دختر گلم رو بهمون داد با کلی ویار بد و استراحت و استرس که بلاخره دختر گلمون آذر ۸۹ به دنیا اومد😍 البته نتونستم طبیعی به دنیا بیارم و ارژانسی بردن سزارین متاسفانه دخترم خیلی آروم بود و زیبا و تو دل برو همین آروم بودنش کار داد دستمون😁 و همسرم گفت این بچه مون که آرومه یکی دیگه هم بیارم که فاصله سنی شون‌ کم باشه و منم قبول کردم. خدا جونم بعد یک سال و نیم دخترم یه بچه دیگه بهمون داد. همین که اطرافیان مون متوجه شدن، کلی تیکه انداختن و بعضیاشونم‌ میگفتن برو سقط کن میخوای چیکار😳😒 خلاصه پسرگلمون هم به دنیا اومد و تیر ۹۲ ما شدیم خانواده چهار نفره😍 همگی خوشحال که هم دخترش رو داری هم پسرش رو، خداروشکر با بدنیا اومدن هر کدوم از بچه هامون رزق مون بیشتر میشد😍 ولی فعلا نه خونه داشتیم نه ماشین. چون بچه های پشت سرهمی مثل دوقلو می‌مونن، در کل روز خیلی خسته میشدم و دیگه دوست نداشتم بچه دار بشم گذشت تا اینکه همسرم دوباره گفت بیا یکی دیگه هم بیاریم ۲ تا کمه😐 من می‌گفتم نه بسه دیگه نه حوصله اش رو دارم نه دوست دارم دوباره بچه بیارم چون سزارین هم هستم خیلی اذیت میشم ولی همسرم حرف خودش رو میزد. سال ۹۸ متوجه شدم که خدا بهمون یه نی نی دیگه داده و دوباره ویار بد و کمر درد و غیره 😢 از طرفی هم کرونا اومده بود و خیلی اذیت شدم تا اینکه فروردین ۹۹ پسرمون بدنیا اومد😍 خیلی دعا کردم و متوسل شدم به اهل بیت و امام زمان که بتونم از پسش‌ بربیام، خیلی صبورتر شده بودم خداروشکر انگار با وجود این پسرمون خدا بهم صبر و آرامش هدیه کرده بود😍❤️ بعد یک سالگی پسرم صاحب خونه گفت که باید بلند شی و ما دنبال خونه و هر جا می‌رفتیم میگفتن خونه به کسایی که ۲ تا بیشتر بچه دارن نمی‌دیم😳😔 یا اگه هم میدادن خیلی کرایه اش زیاد بود. به لطف خدا یه جای رو پیدا کردیم که براشون تعداد مهم نبود، بعد این پسرمون حالا من دلم میخواست که بچه دارشیم و به حرف رهبر عزیزمون لبیک بگیم خدای مهربان دوباره به ما یه بچه دیگه داد شهریور۱۴۰۲ دختر گلمون بدنیا اومد😍 چون خیلی تو بارداری و حین زایمان و بعد زایمان اذیت شدم بدنم خیلی ضعیف شد همسرم گفتن که دیگه بچه نیاریم چون سلامتی مادر در خانواده خیلی مهمه مادر خونه باید سالم و سلامت باشه که بتونه به خوبی از پس کارهاش و تربیت بچه هاش بر بیاد. حالا دیگه باید این از این خونه هم دربیایم چون پسر صاحب خونه میخواد بیاد بشینه😢 و ما چند وقته که دنبال خونه هستیم و میگن تعدادتون‌ زیاد 😢🥺 نهایتن‌ به ۴ نفر خونه اجاره میدن 😐 حتی چندجا رفتیم که خونه هاشون ۳ خوابه و اجاره ها هم بالا بود گفتن به ۴ نفر خونه نمی‌دیم😔 خیلی از برخورد صاحب خونه ها ناراحت شدم و دلم شکست😭 با اینکه بهشون می‌گفتیم همون جوری که خونه رو تحویل میگیریم تحویل میدیم باز قبول نمی‌کردن اکثراً هم دنبال همکف بودیم که هم همسایه ها هم بچه ها اذیت نشن. به بچه هام نگاه میکنم و تو دلم میگم این همه آدم میگن اللهم عجل لولیک فرج، خدایا ظهور امام زمانمون رو برسون ولی راضی نیستن به سربازهای کوچیک امام زمان خونه بدن😔 همه می‌دونیم ظهور نزدیکه ولی بعضیامون‌‌ راضی نیستیم کمک کنیم به فرج آقا، چون سختی داره چون اذیت شدن داره، برخی فکر میکنن فقط بشینن و دعا کنن فرج حاصل میشه بعضی از مردم بخاطر همین مشکل مسکن بچه نمیارن. از خدای مهربان می‌خوام که از امتحاناتش سربلند در بیایم و فرج آقامون رو هر چه زودتر ببینیم😍 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیمساعت به این خندیدم🤣 مخصوصا اونجا که به شوهر بنده خدا اشاره میکنه🤣🤣🤣🤣🤣 یعنی کل گرفتاری های امروزم رو شُست و بُرد😅 کانال شادی و نکات مومنانه ┄┅┅❅🇵🇸 ✌️🇵🇸✌️ 🇵🇸 ❅┅┅┄                        @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببین کجا پارک کرد رفت😁😂😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ کانال شادی و نکات مومنانه ┄┅┅❅🇵🇸 ✌️🇵🇸✌️ 🇵🇸 ❅┅┅┄                        @khandehpak
تحصیل در کنار مدیریت امور زندگی... من اوایل تمام وقت درس میخوندم یعنی صبح و عصر کلاس داشتم. وقتی بچه ها به دنیا اومدن کلاسها رو محدود کردم به صبح و البته تا دو سالگی هر دو مرخصی گرفتم که دوران شیردهی پیش خودم باشن. چند سالی هم هست که بخاطر این شهر و اون شهر شدن، غیرحضوری کردم که البته خیلی سخت تره. چون کتاب و سی دی های درسی وقتی برام ارسال میشه، من باید تمام سی دی ها رو با کتابها تطبیق بدم و بخونم. خیلی سخته و وقت گیر. اما شدنی... برنامه م هم اینطوره که وقتی همسر و بچه هام شب خوابیدن، حدود ساعت یک نیمه شب که سکوت برقراره تا سه درس میخونم. بعد یکی دو ساعت میخوابم و بعد نماز صبح هم دیگه نمیخوابم. به کار خونه و رد کردن خانواده به محل کار و بچه ها در ایام مدرسه مشغول میشم، اگر تدریس نداشته باشم بازم تا ظهر که برگردن، وقت های خالی درس میخونم. دو سه ساعتی هم عصر میخوابم. یعنی به کم خوابی عادت کردم، حدود ۵ تا ۶ ساعت در شبانه روز. مشکلی هم نیست. عادت کردم و کاملا سرحالم. به دوستان علاقمند به تحصیل هم توصیه میکنم در نبود همسر و بچه ها یا وقتی خوابن، برا درس خوندن استفاده کنن و ساعات خونه رو به اونها اختصاص بدن. مخصوصا همسر باید احساس کنه برای زن اولویت خونه و زندگیه، تا با زن همکاری کنه برای درس خوندن، وگرنه اگر مرد مخالف باشه، یا زن خسته بشه از کلاس و درس و توی خونه به خودش و زندگی نرسه، نه اون زندگی خیری داره و نه اون درس. راز موفقیت به نظر من تلاش و برنامه ریزیه، اینکه از خوابت یه حدی بزنی، از مهمونی های زائد، بازار رفتن و گشتن های الکی که خانوما عادت دارن، ساعت ها مشغول تلفن های غیر ضروری شدن و... باید گذشت چون کلی از وقت ما رو میگیرن، تازه اگر در کنارش گناهی انجام نشه. ممکنه بعضی جاها کم بیارین یا خسته بشین اما درس و بحث رو ترک نکنین که یه مادری که تحصیل کرده باشه یا طلبه، روی نحوه فکر و تربیت کردنش بسیار تاثیر گذار هستش. ان شاالله که سرباز امام زمان عج تربیت کنیم. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
دوقلوهای‌ من الان ۱۱ماهه هستن، تو دوران بارداری خودم وزنم بالا نمیرفت و دوقلوهام هم وزنشون پایین بود،خصوصا قل دختر‌... ۳۰ هفته بچه ها خیلی اومده بودن پایین و دکتر گفت قطعا زایمان زودرس خواهی داشت. از طرفی خون رسانی به قل دخترم کمتر بود. بیمارستان بستری شدم و آمپول ریه زدم تا اگر برای دخترم مشکلی پیش اومد، زایمان اورژانسی انجام بدن، خداروشکر مشکلی پیش نیومد. اومدم خونه تا میتونستم دیگه ایستاده کار انجام ندادم، در حد غذا پختن و اگر مجبور بودم آشپزی، دیگه کارخونه نکردم. اما نشسته کلی کار میکردم، مدام تو روز خیاطی می‌کردم و سرگرم بودم. هفته ۳۴ که برای چکاپ رفتم دکتر، داخل مطب من رو درد زایمان گرفت، دکتر گفت باید امروز بستری بشی و زایمان کنی. من رفتم بیمارستان دکتر گفت دردت برای انقباض رحم هست. خیلی روزهای سختی بود به دکتر گفتم تا وقتی توان داشته باشم و برای بچه ها مشکلی ایجاد نمیشه، تحمل میکنم چون وقتی برای آمپول ریه بستری بودم دیدم که مادرهایی که بچه هاشون میرن دستگاه چقدر سختی میکشن... اون روزها سخت بود برام، شبها از درد به سختی می تونستم ۲ساعت بخوابم، نمی تونستم چیزی بخورم. حمام نمی‌رفتم که دردم بیشتر نشه. ۱۰ روز تحمل کردم دیگه واقعا نمیتونستم. شب به دکتر گفتم دیگه نمیتونم. گفت فردا صبح بیا ببینمت... میدونستم که دکتر قطعا میگه وقته زایمان هست و آخرین روز بارداریمه. ۳۵هفته و ۲روز بودم. ۱۰روز درد کشیده بودم. با استرس فراوان رفتم برای زایمان، خودم رو برای دستگاه رفتن بچه ها آماده کرده بودم. بعد از سزارین، سریع بچه ها رو بردن ان آی سی یو، خیلی نگرانشون بودم. تو ریکاوری مدام از پرستارها حال بچه هام رو می‌پرسیدم. که یک دفعه یکیشون گفت این هم بچه هات😍 ازش خواهش کردم بچه ها رو بیاره دوباره ببینمشون.... وااای که چقدر خوشحال بودم. بچه هام با وزن(دخترم) ۱۹۸۰ و ۲۰۸۰(پسرم) به دنیا اومده بودن و صحیح و سالم بغلم بودن تو بارداری، ۱۸ هفته بهم گفته بودن به احتمال زیاد دخترم سندرم دان هست اما من گفتم هرچی باشه نگهش میدارم حتی آزمایش سل فری هم ندادم خلاصه که با خوشحالی زیاد در حدی که انگار رو ابرها بودم از بیمارستان مرخص شدیم و اومدم خونه. موقعی که میرفتم بیمارستان به همسرم گفتم توروخدا برای ترخیصم گل نخر الان میخوای حداقل ۲میلیون پول گل بدی... بیا هر چقدر میخوای بدی برا گل، بدیم به کسی که تا حالا نرفته کربلا و آرزوی رفتنش رو داره، به این نیت که بچه های ماهم سالم به دنیا بیان و دستگاه نرن... همسرم هم قبول کرد موقع ترخیص هم که اومد دنبالم، مادرشون همراهشون بودن، بهش گفته بودن مگه گل نمیخری گفته بود نه عروستون قسمم داده گل نخرم. مادرشون هم که متوجه داستان شدن گفته بود به شما قسم داده به من که چیزی نگفته... خلاصه زحمت گل رو مادرشوهم کشیدن خلاصه که نذرهای مختلف کرده بودیم. آخریش شله زردی بود که ۲۸صفر برای امام حسن علیه السلام درست کردیم. اما من مدام تو ذهنم میاد که کربلا فرستادن اون خانوم به جای گل کار خودش روکرد و بچه هام با اینکه وزنشون خیلی کم بود اما دستگاه نرفتن... "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از اعضا گفته موهای دختر منم صاف نمیشه...😂 ما شاء الله خیلی هم حرف می‌زنه...😍 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از 
🕊 کمک فوری برای کودک 11 ساله مبتلا به سرطان معده 🏮این کودک مبتلا به بیماری سرطان معده هستند و پدرشان دو سال پیش فوت کرده اند و خرج های ایشان به عهده مادرشان است و اکنون ناتوان از تامین هزینه های درمانی هستند. 🍃 برای تامین هزینه درمانی و معیشتی این کودک معصوم، با هر مبلغی که دارید سهیم باشید؛ 🔹شماره کارت‌ و قانونی به‌ نام گروه جهادی حضرت زین العابدین ( ع) و شبا هیئت مذهبی قمر منیر بنی هاشم (ع)(ارجحيت با شبا به دلیل عدم محدودیت)
6037997750014749
●IR
840690082101102230186001
🏮اطلاعات بیشتر👈 @charity313
🔴هــم موهای زائد بــدنت رو بــزن هم 50بیماری رو از بــدنت دفــع کن😨☝️ ➖کلافه شدی از اینکه موهای زائد بدنت زود در میاد و هی باید یا بزنی؟😭 ➖دوست داری در سریعترین زمان ممکن بدنت رو شـِـیو کنی جوری که انگار لیزر کردی؟ ✅ اینجــا هم خودتو درمــان کن هم موهای زائــدت برطرف کن😊👇 https://eitaa.com/joinchat/2022310208C35fc95ad57 https://eitaa.com/joinchat/2022310208C35fc95ad57 🟣 به راحتی موهای زائد بدن و صورتت رو از بیــن ببر😉عجله کن👆👆👆
هدایت شده از 
🅾️ ســلام کریمی هســـتم تولید کننده محصولات حمامی در ایتا دوســـاله که ایتا مارو به عنوان بزرگترین تولید کننـــده در ایتا کرده توهم به جمع خانواده ۲۴ هزار نفری ما ملحق شـــو و از خواص این پودر طلایی بهره مند شـــو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2022310208C35fc95ad57 🏅با افتخار بیـــش از ۴ هزار رضایت در ۶ ماه اخیـــر☝️☝️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
متخصصین ایرانی یه تراشه ساختند که شانس باروری در زوجین نابارور رو تا ۵۰ درصد افزایش میده! 🇮🇷 فناوری ساخت این محصول فقط در انحصار ایران و آمریکاست! "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
ازدواج یک نیاز است .... ⁉️ حرف‌های شما درباره ازدواج جوونا خوبه، ولی کو گوش شنوا؟! واقعاً کسی به حرفای شما درباره ازدواج آسان عمل می‌کنه؟ اصل سرمایهٔ عمل کردن به این حرف‌ها در مردم ما وجود داره. فقط مردم باید بدونن که در صورت عمل نکردن به این حرف‌ها، جوونا و در نهایت کشور به خطر می‌افتن. ما همون مردمیم، فقط باید باور کنیم جوونای ما مثل نون شب و حتی شدیدتر از اون، نیاز به ازدواج دارن. ما هنوز باور نکردیم که ازدواج یه نیازه. ⚠️ مگه می‌شه پنهان کرد که بالا رفتن سن ازدواج تو جامعهٔ، به پایین اومدن سن فساد کمک می‌کنه؟ مگه می‌شه تردید کرد که گسترش فساد، از زلزلهٔ ده ریشتری هم خطرناک‌تره؟ 👌باید این ها رو باور کرد. اگه این واقعیات رو باور کنیم، اون وقت همه دست به دست هم می‌دیم و کسی منتظر اون یکی نمی‌مونه. 📚 نیمه_دیگرم "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
سوال ۵۵۴ سلام خوبید خسته نباشید من الان ماه اولمه یه لیوان و نصفی عرق کاسنی خوردم برای بارداریم مشکلی هست؟؟؟؟ اول سرچ بعد سوال ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو عروسی جاریم پوشیدم👗،همه میپرسیدن از کجا و چند خریدم😎 کسی نمیدونس کار دست خودمه💪🏻 خبر نداشتن شبایی که اونا خواب بودن🌙من تا صبح تلاش میکردم آیندمو بسازم🥲 الان از بهترین‌ مدرِّسای ایرانم🥰 اگه میخوای یادبگیری بیا تو کانالم👇 https://eitaa.com/joinchat/3301638274Cb7fe465b39 از حیفه جابمونی
هدایت شده از 
💎 جهت دریافت هدیه 400.000 تومانی به مناسبت میلاد پیامبر اسلام توسط موسسه فرهنگی سفینة النجاة نام محمد را لمس کنید 😍👇 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺🌺 🌺🌺 400.000 تومانی با لمس نام محمد 😍👆
١٠٠٠ من متولد ۸۲ هستم و همسرم متولد ۷۴، من و همسرم با هم فامیل هستیم. قصه ما از اونجایی شروع شد که من در دوره نوجوانی بودم که خانواده همسرم مطرح کردند که پسرشون علاقه مند به ازدواج با من هست. وقتی پدرم از من پرسید که قصد ازدواج دارم یا نه واقعا هیچ چیزی از ازدواج را نمیفهمیدم و جواب منفی دادم. البته پدرم هم پشیمون بود که چرا اصلا ذهن منو با این موضوع درگیر کرده اما چون جثه ام درشت بود از همون نوجوانی خواستگار داشتم. یادمه اون دوران دختر دم بخت به شدت کم شده بود جاهای دیگه رو نمیدونم ولی تو شهر ما به شدت دخترها تو سن ۱۳ و ۱۴ سالگی ازدواج میکردند بالاخره بعد از جواب منفی من، همسرم هنوز گلوش پیش من گیر بود😂 و با خانوادشون دست از سر ما بر نمی داشتند. همسرم اهل خدا و نماز بود کوچمون مشترک بود و من همیشه حضور پررنگ ایشون رو تو مسجد می‌دیدم. بالاخره خواسته یا ناخواسته ذهن من درگیر ایشون شده بود ولی نه خیلی... اینو می‌فهمیدم که من هنوز به درد ازدواج نمی‌خورم و پا روی همه ی اون حس ها گذاشتم. یکسالی از اون ماجرا گذشت چون خانواده همسرم کوتاه نمیومدن و من همچنان مصمم بر جواب منفی بودم. این‌بار پدرم دست به کار شد و مدام تهدید میکرد که دست از سر ما بردارید من اصلا دخترم رو عروس نمیکنم تا ۱۸ سالگی، اگرم عروس کنم به شما نمیدم و هرکجا که مهمونی بود و اونجا همسرم و خانوادش بودن منو می‌برد خونه.... خیلی غصه میخوردم و این باعث شده خدا منو ببخشه از همسرم متنفر بشم البته اون دوران پسر آشنایی بیش نبودن😁 ولی الان قضیه فرق میکنه بالاخره اوناهم بیچاره ها ظاهراً نشون میدادن که دل کندن اما نگو پسرشون همچنان بر این ازدواج مصمم بود و مدام نذر و نیاز میکرده و به شهدای گمنام متوصل می‌شده تا من و پدرم راضی بشیم ( البته پدرم می‌دونستن اونا خانواده بدی نیستن و همه مخالفتشون به خاطر سن من بود) بالاخره همسرم تصمیمش رو میگیره و بعد از گذشت یک سال و نیم از اون خواستگاری که حالا من هم کمی بزرگتر شده بودم، توی یک عصر به یاد موندنی خودشون به خونه مون زنگ زدن و از شانس خوب شون من تلفن رو برداشتم. همسرم پشت تلفن به رسم ادب بعد از احوالپرسی به من گفت که واقعا و دلی نه از روی هوا و هوس خیلی منو دوست داره و تا آخر عمر و تا وقتی که من فکر کنم بزرگ شدم و میتونم ازدواج کنم منتظرم میمونه. بعد از اینکه تلفن رو قطع کرد، یک چیزی ته دلم می گفت میتونم بهش اعتماد کنم و جوری مهرش به دلم افتاد که حالا نه تنها او بلکه منم دیگه نمیتونستم از او دل بکنم. همسرم‌ بعد از گفت‌وگو با من شب به مسجد محله میرن و جلوی امام جماعت با پدرم صحبت میکنن و به پدرم قول میدن که به حق همون جای مقدسی که هستن و به اسم مقدس مسجد که مسجد حضرت زینب (س) بود قسم میخورن که میتونن منو خوشبخت کنن و ناخودآگاه بعد از گذشت دوسال از اون خواستگاری، پدرم راضی به این ازدواج شدند و خدا خیرشون بده بعد از اینکه فهمیدن منم راضی هستم خیلی همراهی مون کردن. جا داره اینجا از پدر عزیزم به خاطر همه حمایت هاش تشکر کنم من و همسرم در یک روز تابستانی در حالی که من ۱۵ سال و همسرم ۲۲ سال داشتن به عقد هم در اومدیم❤️ ۹ ماه با هم عقد بودیم. فراز و نشیب های زیادی داشتم موقع انتخاب رشتم بود با معدل ۲۰ رشته سخت تجربی رو انتخاب کردم. خیلی سختی کشیدم تو دوران عقد هیچ شبی نبود که بتونم با لباسی غیر از لباس مدرسه با همسرم بیرون برم و این باعث شد دوران عقد برام قشنگ نباشه مادر و پدرم جهیزیه رو تهیه کردن و ما بعد از ۹ ماه، به خونه مادرشوهرم که یه خونه مستقل و جدا از خودشون بود رفتیم چند ماهی بعد از جشن عروسی حس کردم دلم بچه میخواد وقتی که به دکتر مراجعه کردم برای اقدامات قبل بارداری دکتر با آزمایشات متوجه شدند که تنبلی تخمدان دارم و باید خیلی سریع به بارداری اقدام کنم. بعد از ۸ ماه از اقدام‌ به بارداری خبری نشد و من خیلی ترسیده بودم. خدا خواسته راهی مشهد شدیم و من اونجا امام رضا رو قسم دادم تا اگه بچه دار شدم و‌ پسر بود اسمشو بذارم جواد، بعد از گذشت دوماه از مشهد تاریخ دوره ام عقب افتاد. بی بی چک منفی بود چند روزی صبر کردم آزمایش دادم آزمایش هم منفی بود و من چون خیلی جواب منفی دیده بودم برام‌ عادی بود و فکر میکردم اینبار هم به خاطر تنبلی تخمدان هست که دوره ام به تاخیر افتاده و شروع کردم به پیاده روی و خوردن زعفران و رازیانه فراووووووون🥺 ادامه 👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
١٠٠٠ بعد از یک ماه وقتی رفتم دکتر، گفتن باید مجدد آزمایش بدم و در کمال ناباوری آزمایش مثبت شد😍 و من دست به دامن ائمه که من اینقدر زعفران و رازیانه خوردم اینقدر ورزش سخت کردم، نکنه اتفاقی برای بچم بیوفته... راستی یه چیزی جا افتاد بعد از مشهد مشرف به کربلا شدم از امام حسین جانم هم اولاد خواستم و وقتی تو کربلا بودم‌ به خاطر وسواس خوراکی حدود ۸ کیلو لاغر شدم که اونم خیلی تو بارداری تاثیر داشت. بالاخره آقا محمد جواد من با همه سختی های بارداری مهر ماه سال ۹۹ در حالی که مامانش فقط ۱۷ سال داشت به دنیا اومد❤️ البته اینم بگم کل ۹ ماه بارداری من با شیوع کرونا همراه بود و این باعث شد تا من هم طعم شیرین بارداری رو بچشم و هم بتونم درسم رو مجازی ادامه بدم. وقتی آقا محمد جوادم ۱۰ ماهه بود دیپلم گرفتم و بعد از کنکور در رشته روانشناسی قبول شدم دو ترم اول دانشگاه رو هم مجازی گذروندم و من همه این کمک ها رو از لطف بی و حد و اندازه خدا میدونم که میتونستم همزمان همراه درس خوندن حس شیرین مادری رو هم تجربه کنم. چند سال از زندگی مشترکم با همسرم و آقا محمد جواد با همه سختی ها گذشت همسرم به خاطر کار جابه جا شد و همه این اتفاقات و سختی هایی که تو این چند سال تجربه کردیم باعث شد تا من و همسرم بزرگتر و بالغ تر بشیم. داشتم یکم نفس میکشیدم پسرم سه ساله شده بود از پروژه های سخت از شیر و از پوشک گرفتن گذشته بودم که رهبر عزیزم دستور دادند کشور به نسل شیعه خیلی خیلی احتیاج داره و منم که جونم رو برای رهبرم و امام‌ زمانم میدم، واجب دونستم تا اینجا حرف رهبرم زمین نمونه، با اینکه خیلی تو تربیت فرزند استرس دارم اما همیشه از ائمه کمک میخوام و بهشون میگم تا بهم کمک کنند که بتونم نسل خوب و امام زمانی تربیت کنم. الان که دارم براتون خاطراتم رو مینویسم یک هفته مونده به تولد آقا محمد مهدی که نذر امام زمانم هستند، به برکت بارداری آقا محمد مهدی تو ماه پنجم بارداری بودم که به شهر خودمون برگشتیم. جا داره از همه دوستان بخوام تا برام دعا کنند که زایمان خوبی داشته باشم. سر زایمان پسر اولم به دلیل بی تجربگی کادر درمان مجبور به سزارین شدم و زایمان سختی داشتم الان از همه مخاطبین کانال دوتا کافی نیست میخوام تا با نفس های گرمتون اول برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمانمون دعا کنید و بعد اینکه منو از دعاهاتون محروم نکنید. دعا کنید تا هم زایمان خوبی داشته باشم و هم بتونم بچه هام رو زیر سایه ائمه بزرگ و تربیت کنم🙏 اینو بگم که من الان ۲۱ سالم هست و افتخار میکنم که قراره خادمی دو بچه از نسل مولامون امیرالمؤمنین رو داشته باشم و به همه دختران سرزمینم ایران اینو میگم که هیچ لذتی بالاتر از مادری نیست. انشاالله خدا به همه چشم انتظاران اولادی سالم و صالح عطا کنه 🌷 التماس دعا "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۲۴ من متولد ۱۲شهریور ۱۳۷۶ هستم و یه خواهر بزرگتر از خودم دارم که متولد ۷۲ هستن. مادرم وقتی منو باردار بوده بخاطر فشار بالای بارداری توی ۷ماهگی ختم بارداری میزنن و سزارین میشن و من با وزن ۱کیلو و ۲۰۰ دنیا اومدم و جالب اینکه اصلا دستگاه نرفتم و ۲ماه بعد مادرمو از دست دادم. (برای شادی روح مادر من وهمه مادرای آسمانی ممنون میشم صلوات بفرستید.) بابام هم بعدش زن گرفتن ک ۳تا خواهر دیگه دارم و خداروشکر ما خواهرا رابطه خیلی خوبی باهم داریم و همدیگرو خیلی دوست داریم. خواهر نعمت بسیار بزرگیه و من همیشه دوس داشتم اگه دختر دار شدم براش خواهر بیارم. من تو سن ۱۹ سالگی ازدواج کردم. آذر سال ۹۵ و پنج ماه بعدش باردار شدم و پسرم رو توی سن ۲۰ سالگی دنیا آوردم. طبیعی نتونستم زایمان کنم، با وجود مامای خصوصی و منو بردن اتاق عمل و سزارین اجباری شدم. خیلی سخت بود، تب زیاد و درد زیادی داشتم و پسرم سینه ام رو نگرفت هر کار کردم. از پا قدم پسرم ماشین خریدیم اون زمان مستاجر بودیم که خداروشکر صاحبخونه باهامون راه اومد و ما ۵سال اونجا مستاجر بودیم و دخترم هم اونجا دنیا اومد. ۳ سال بعدش دوباره باردار شدم که اونم از تاثیرات مثبت کانال و خواندن تجربه اعضای گروه دوتا کافی نیست که به من انگیزه داد و من دخترم رو توی سن ۲۴ سالگی دنیا آوردم و از پاقدم خوب دخترم هم یه خونه خریدیم که بازم آدم خوبی سر راهمون قرار گرفت و ما مبلغی از پول خونه رو قسطی دادیم و خود صاحبخونه بعنوان مستاجر داخل خونه نشست تا یکسال که ما بقیه پولش رو دادیم و اینا همه از برکت وجود بچه ها بود. دخترم یکساله بود که من باز هم باردارشدم ولی متاسفانه قلبش تشکیل نشد و کورتاژ شدم و دکترم هم میگفتن شما هم دختر داری هم پسر دیگه باردار نشو. اینم بگم که تو سزارین دوم و اول هردو دکتر به من گفتن رحمت شل و اصلا نباید باردار بشی، شاید مجبور بشیم رحمت رو دربیاریم و من رو خیلی ترسوندن و گفتن تا ۵سال حق نداری بچه بیاری و بعدازسزارین دوم یک ماما اومد و کمک کرد که رحمم جمع بشه. پارسال اربعین قسمت شد ومن با پسر بزرگم برای دومین بار رفتیم پیاده روی کربلا اونجا خیلی کمرم درد میکرد و من فکر می کردم بخاطر پیاده روی و بغل کردن پسرم باشه، وقتی اومدیم از کربلا بی بی چک گذاشتم و مثبت شد و من خیلی خوشحال شدم و دخترم ۱۱ اردیبهشت امسال با سزارین سوم دنیا اومدن و من تو سن ۲۶سالگی صاحب سومین فرزندم شدم که خداروشکر میکنم. ان شاالله که همه مادرای چشم انتظار دامنشون سبز بشه، پسرم هم اونجا همش دعا می‌کرد که امام حسین بهم آجی و داداش بده، الان همش میگه یه بار دیگه بریم کربلا تا امام حسین بهم داداش بده البته پارسال روز هفتم محرم من به یک مراسم روضه حضرت رقیه رفتم واونجا یه لحظه دلم خیلی شکست ودعا کردم خدا بمن یه دختر دیگه بدن که سال بعد با خودم بیارمشون به مراسم که خدا هم صدای منو شنید و امسال دختر دومم کنارم بودن و از پاقدم دختر سومم، ماشین مون رو که برای خرید خونه فروخته بودیم دوباره خریدیم. روزی معنوی هم که نگم براتون، الان با ۳تا بچه همه جا میرم اصلا بچه سوم یه چیز دیگه است واقعا😍😍😍 اینا از لطف خدا میدونم که من با خودش معامله کردم و بخاطر امام زمان بچه آوردم. بچه هامم آروم هستن ماشالله وخداوند برای من جبران کرد. الان پسرم امسال کلاس اول میره، دختربزرگم ۳سالشه و دختر دومم ۴ماهش، سختی داره ولی شیرینیش هزار برابره 🥰🥰🥰🥰 دکترم هم گفتن سزارین چهارم هم میتونی بیاری برعکس بقیه دکترا که خیلی منو ترسوندن، و گفتن اصلا مشکلی نیست ان شاالله اگه خدا بخواد قصد دارم چهارمی رو هم قبل ۳۰سالگی بیارم. با اینکه اطرافیان خیلی موافق نیستن. دعاکنید من و بچه هام عاقبت بخیر بشیم در آخر هم ممنون از شما وکانال خیلی خوبتون و دوستان عزیزی که تجربیاتشونو میفرستن وباعث شدن من وبقیه که توی دوراهی گیر کردیم به انتخاب راه درست برسیم. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏بابا بابا تو چجوری مامان شلخته منو گرفتی 😅 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ کانال شادی و نکات مومنانه ┄┅┅❅🇵🇸 ✌️🇵🇸✌️ 🇵🇸 ❅┅┅┄                        @khandehpak
🚨حدیثی تکان دهنده برای صاحبخانه‌ ‌ها در کتاب «ثواب الاعمال و عقاب الاعمال» نوشته شیخ صدوق ص ۵۱۹ حدیثی از امام صادق (ع) نقل شده که: ❌ «کسی که خانه‌ای داشته باشد و مومنی، محتاج سکونت در آن باشد و او نگذارد، خداوند عزوجل می‌فرماید: فرشتگانم! بنده ام به بنده دیگرم در مورد سکونت در دنیا بخل ورزید، به عزتم سوگند هیچ گاه در بهشتم ساکن نخواهد شد.» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۰۲ سال ۹۵ بعد از کنکور بود که پای خواستگار ها به خونه مون باز شد ولی خب هرکدوم به دلایلی یا رد میشدن یا اونا نمیپسندیدن. بعد از اینکه ورودی مهرماه توی هیچ دانشگاهی پذیرفته نشدم، برای ورودی بهمن، رشته ی علوم ورزشی باید امتحان عملی میدادم توی آذرماه. چند روز بعد از اون امتحان، از طرف یکی از دوستانمون، خانواده ی همسرم برای خواستگاری تشریف آوردن. جلسه اول که فقط دیدار مادرانه بود. جلسه دوم آقای همسر و مادرشون اومدن. مادرهمسرم گفتن پسرم قراره بره ماموریت، بنا شد همو ببینید و فکراتون رو بکنید. اگر هر دو نظرتون مثبت بود، بعد از اینکه پسرم از ماموریت برگشت، مزاحمتون میشیم و این جلسه هم یک ربع بیشتر طول نکشید. همسرم رفتن ماموریت(تامین نظم و امنیت مراسم بزرگ اربعین😍)و هفته ی بعدش مادرهمسرم تماس گرفتن و نظرشون رو گفتن و‌ ماهم نظر مثبتمون رو اعلام کردیم. وقتی برگشتن، دو جلسه باهم صحبت کردیم و بعد یک شیرینی خوران ساده در روز مبعث حضرت رسول برگزار کردیم و شب یلداهم عقد کردیم😍 دوماه بعد عقد من دانشگاه الزهرا پذیرفته شدم❤️محل کار همسرم هم تهران بود.من خوابگاه بودم و‌ ایشون محل کار. دوبار در هفته همدیگه رو می‌دیدیم. دوران خوبی نبود،خیلی سخت گذشت. بعد یکسال و نیم ازدواج کردیم و رفتیم زیر یک سقف. اما تصمیم گرفتیم برای اینکه همسرم سختی کمتری برای رفت و آمد متحمل بشن، بریم یک شهر دیگه برای زندگی و ۶ ماه بعد عروسی این اتفاق افتاد. زندگی ساده و دوست داشتنی ای داشتیم. مستاجر بودیم و این منو خیلی اذیت می‌کرد. تا تونستیم پس انداز کردیم و یکسال بعد الحمدلله تونستیم خونه بخریم. البته تمام طلا ها و ماشینمون رو دادیم برای خرید خونه. یک ماه بعد از خرید خونه، در حالی که قرار بود برای تشخیص سنگ کلیه سی تی اسکن انجام بدم گفتم اول تست بارداری بدم و الحمدلله متوجه شدم باردارم. خیلی خوشحال بودیم تا اینکه کرونای لعنتی اومد و دوران بارداری بشدت سخت، با ویارهای شدید و حال خراب و سنگ صفرایی که دچار شده بودم و دردناک بود، گذروندم. خلاصه گذشت و پسرم با یک زایمان عالی سال۹۹ بدنیا اومد✌️پسرم ۹ ماهه بود که به لطف خدا تونستیم دوباره ماشین بخریم. دقیقا پسرم دوسالش بود که در نبود پدرش که بازهم ماموریت اربعین بودند، با کمک مادرم و نذر حضرت علی اصغر، به راحتی از شیر گرفتمش. تصمیم ما برای فرزند دوم و فاصله ی کم بین بچه ها، قطعی بود. خداوند هم لطفش رو شامل حال ما کرد و‌ من مجدد باردار شدم. دقیقا توی ۸ هفته بارداری و زمانی که داشتیم این خبر رو به خانواده هامون میدادیم، یک روز صبح درد عجیبی گریبان گیرم شد. پیش خودم گفتم احتمالا سقط کردم و منتظر ظهور علائمش بودم که با سونوگرافی متوجه آپاندیس شدید و مجبور به جراحی اورژانسی شدیم. روز عمل قرار شد که جراحی با بیحسی انجام بشه. از اونجایی که من هیچ وقت بیحسی روی بدنم اثر نداره، کامل متوجه میشدم و درد میکشیدم ولی چون بسیار تحمل دردم بالاست و داد و هوار نمیکردم، دکتر فکر میکرد فقط ترسیدم. تا اینکه با بالارفتن فشار و ضربان قلب، تصمیم به بیهوشی گرفتند. اینجارو من متوجه نشدم اما همسرم گفتن که دکتر خودشون رفتن و همسرم رو سریع خواستن و مجدد ازشون رضایت گرفتن که بیهوشی عوارض داره و ممکنه بچه نمونه. همسرم هم رضایت میدن. بعد اینکه بهوش اومدم، فهمیدم شب میلاد حضرت زینب هست. همونجا ازشون خواستم که من دختر خیلی دوست دارم. اگر مصلحت خدا هم بر همین هست،به حق حضرت زهرا و حضرت زینب سالم بمونه و کنیز حضرات بشه و ان شا الله وقتی بزرگ شد پرستار بشه. یادمه تمام پرستارا مدام چک میکردن و امیدی به موندن بچه نداشتن. اما به لطف خدا و ائمه دختر ماهم سالم و سلامت،۷ ماه بعدش بدنیا اومد و‌ فاصله سنی اش با داداشش شد ۲ سال و ۹ ماه. فاصله ی سنی کم بچه ها و‌ زندگی توی شهر دور از خانواده هامون چالش های خودشو داره. اما من همیشه میگم اولا که خدا هست و‌ دوما فقط ما نیستیم که این شرایط رو‌ داریم. حرف ها و طعنه ها بابت سن بچه ها زیاده اما اونچه که مهمه، بعد از رضای خدا و لبیک به فرمان حضرت آقا، امید به زندگی ای هست که بعد هربار لبخند بچه ها به آدم تزریق میشه. در آخر از همه عزیزان التماس دعا دارم. این راه ادامه داره😉✌️ "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075