eitaa logo
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
17.1هزار دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
3.3هزار ویدیو
67 فایل
مدیر @Yaasnabi تبادل نداریم اگر کانالو دوست دارید یه فاتحه برای مادر 🖤بنده بفرستید تا اطلاع ثانوی تبلیغ شخصی نداریم به آیدی بالا پیام ندید لطفا
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جنین در رحم باد دفع میکنه😁 اول سرچ بعد سوال ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این بچه تو شکم مادرش دست میزنه😳😁 یعنی واقعیه؟☺️ اول سرچ بعد سوال ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سونو چهار بعدی بچه می‌خنده جل الخالق😳😳😳😳😂 اول سرچ بعد سوال ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano
۱۰۳۰ من سال ۸۹ در سن ۲۱ سالگی از طریق خواهر همسرم، که هم کلاسی مدرسه م بود، با همسرم ازدواج کردم. ازدواجی آسان با یه عقد در حد اقوام درجه یک،چند ماه بعد هم عروسی... ماه عسل رفتیم پابوس امام رضا و زندگی مون رو شروع کردیم. من دانشجو و همسرم شاغل بودن و تا دو سال که درسم تموم بشه پیشگیری داشتم و بعد اتمام درسم بلافاصله شاغل شدم و به شغل مورد علاقه م که کار در بیمارستان بود، مشغول شدم و هم زمان اقدام برا فرزندآوری که دکتر گفتن یکم مشکل داری و فعلا باردار نمیشی، اما برخلاف نظر ایشون و لطف خدا خیلی زود باردار شدم و سال ۹۱ دختر نازم تو بغلم بود. دخترم که سه ساله شد زمزمه های همسرم برا فرزند دوم شروع شد ولی من متاسفانه به اشتباه میگفتم که نه فعلا زوده و بچه مون بزرگ بشه و... تاخیر می‌انداختم تا دخترم هفت ساله شد که تازه اون موقع دکتر رفتم گفت تنبلی تخمدان داری و باید درمان کنی و منم گفتم دختر دارم تحت نظر باشم که پسر هم داشته باشم، اما خواست خدا چیز دیگه ای بود و بعد یکسال دکتر رفتن چند بار در ماه و باردار نشدن، سال ۹۹ بدون درمان و کاملا ناگهانی خداوند یه دختر ناز و دوست داشتنی بهمون هدیه کرد که منو همسرم و دختر بزرگم رو شیفته خودش کرد😍 این بار دیگه خودم با توجه به دستور رهبری و آشنایی با کانال شما تصمیم داشتم تو دو سالگی دخترم اقدام کنم که باز هم تنبلی تخمدان!!!! منم گفتم بذار هم درمان کنم و هم تعیین جنسیت که این دفعه دیگه پسردار بشم انشالا، بعد مشورت با دکترای شهر خودمون تصمیم گرفتیم که کلینیک ابن سینا تهران بریم برای ای وی اف. یک سال تمام رفت و آمد و راه دور و آزمایشات و داروها و تزریق های فراوان و ملال آور و دوبار پانکچر و انتقال و استراحت مطلق و... که میشه یک کتاب رو ازش در آورد و نتیجه هم منفی😔 یک ماه بی خیال قضیه شدم و پیشگیری هم نداشتم و تو ذهن خودم میگفتم من که تخمک ندارم و باردار نمیشم اما باز هم قدرت خدا بالاتر از همه، همون ماه باردار شدم و استرس اینکه پسر باشه یا دختر رو داشتم که تقدیر خدا بر این بود که سال ۱۴۰۲ من سومین دخترم رو بغل بگیرم. خدارو هزاران بار شکر کردم که سه تا دختر سالم دارم و انشالا صالح تربیت کنم و تازه فهمیدم که همه چی دست خداست و خواست و اراده ی اون بالاتر از همه چیزه و از خدا خواستم اگر من ناشکری کردم به بزرگی خودش ببخشه و الان با سه تا دسته گلم شکر خدا زندگی شیرینی داریم. با همسرم هم تو این سال ها علیرغم اینکه عاشق هم هستیم، چالش هایی داشتیم که با صبر و لطف خدا و کمک مشاور حل شد و الان کنترل همه چی دستمون اومده که چطور حساسیت های همدیگه رو بشناسیم و کنار بیایم😍 در مورد اشتغال هم که برا دختر اولم تا سه سال که من سر کار میرفتم پیش مادر همسرم میذاشتم و بعد هم مهد کودک که دیگه اصلا اذیت نشد و با علاقه می‌رفت، برا دومی هم تا سه سال پرستار گرفتم و بعدش هم مهدکودک که احوالاتش خوبه و با رضایت مهد میره، برا این عروسک آخرمون هم که الان براش پرستار گرفتم که تا یک ماه دیگه که سر کار میرم به این خانم عادت کنه و اذیت نشه. در آخر هم اینم بگم که نهضت فرزند آوری همچنان ادامه داره وسال دیگه دوباره اقدام میکنم. توصیه ای که به خانمای شاغل دارم اینه که اگه براشون امکان داره و آدم مطمئن پیدا کردین حتماً از پرستار استفاده کنین، هم بچه تون اذیت نمیشه، هم خودتون آرامش دارین و هم منت کس دیگه ای رو برا بزرگ کردن بچه تون ندارین☺️ انشالا که امام زمان گوشه چشمی به زندگی ما داشته باشن و آرزو دارم تمام زنان سرزمینم طعم شیرین مادری رو بچشن و هم چنین از کانال دوتا کافی نیست هم در جهت تشویق فرزندآوری کمال تشکر رو دارم.🙏 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بامزه ترین دفاع از خود 😂😄 کانال شادی و نکات مومنانه ┄┅┅❅🇵🇸 ✌️🇵🇸✌️ 🇵🇸 ❅┅┅┄                        @khandehpak
۹۸۶ فرزند دوم یک خانواده پنج نفره هستم، در سن نوزده سالگی با یکی از اقوام دور خانواده پدری وصلت کردم. زن خوشبختی بودم. شوهرم رو خیلی دوست داشتم اما دوران عقدمون سه سال طول کشید و خیلی سخت گذشت. سه سال بعد ازدواج هم به دلیل ادامه تحصیل خودم گذشت. سال چهارم بعد ازدواج، برای بارداری اقدام کردیم، به دلیل هیجان خیلی زیاد و استرس فراوانی، مدام فکر میکردم اگر مثلا دیگه فرزند دار نشم چی میشه... ۹ ماه خبری از بارداری نبود تا اینکه خانم دکتری در مشهد به ما گفت علت اینکه حامله نمیشی، استرس زیاد هست. با آرامش و توکل از خدا بخواین. دیگه منم خیلی آرام بودم و همسرم هم تو این زمینه نقشه داشت و ایشون میگفتن هر زمان خدا صلاح بدونه درست میشه و ما هم بچه دار میشیم. خلاصه بعد از تقریبا ۴ سال، باردار شدم. البته در کمال ناباوری یک سفر کربلا قبل بارداری برای من و همسر جان اتفاق افتاد، همسفری ما که حاجیه خانم نورانی بود به من گفت مادر جان برو کنار ضریح از امام حسین جان بخواه، منم چون حرم خیلی شلوغ بود نشد جلو برم ولی توسل به خود آقا کردم، دقیقا ایام محرم همان سال تحت نظر دکتر بودم و خلاصه خداوند دختری مهربان به من و همسرم هدیه کرد. من که خیلی خیلی عاشق بچه و خیلی کم بچه نوزاد از نزدیک دیده بودم خیلی ذوق و شوق داشتم🥰 دختر من دختری شیطون و نازی بود ولی به شدت بد خواب یعنی در حدود ۴ ساعتی شب فقط باید تو بغل ایستاده راه میرفتی تا چهار سالگی تقریبا هر شب با این مدل خواب عادت داشت، خلاصه منم تا ۳ یا ۴ صبح مثل نگهبان شب در حال نگهداری از بچه ولی ۶ یا ۷ دوباره بیدار، خلاصه دوران سختی بود و متاسفانه از ۳ سالگی و حتی از قبل دوره ی از پوشک گرفتن بچه، بیماری واقعا اعصاب داغون کن وسواس اومد سراغم... منم تا دخترم از آب و گل در اومد د بیماری وسواس، متاسفانه دیگه قید بچه رو زدم تا ۸ سالگی دخترم، بعد از اونم با همسرم برای فرزند دوم صحبت کردم ولی چون وزن خودم بالا رفته بود، باید وزن کم میکردم دوباره لاغر شدم ولی باز این سری همسرم شغلش رو از دست داد و دیگه باز ما قید بچه رو زدیم. همسرم هم هر وقت از بچه صحبت میشد یا کار، دعوا یا دلخوری پیش میومد، چون من بچه دوم دوست داشتم ولی همسرم با وجود اینکه بعد دو سال دوباره به کار مشغول شدن ولی فرزند نمیخواستن دیگه از ده سالگی دخترم یک دفعه دروان قاعدگیم از ۷ یا ۸ روز به ۱۵ یا بیست روز رسید، سونو انجام دادیم گفتن رحم من فیبروم ریزو چند تایی داشت. این خونریزی ها دو سال طول کشید. من که به شدت کم خون شده بودم با التماس زیاد از پزشکم خواستم رحم رو کامل بردارن، چون واقعا کلافه شده بودم حتی دکتر میگفت اصلا چون کم خونی شما زیاده شاید زیر عمل طاقت نیاری، خلاصه باز از من اصرار و دکتر حاذق دیگری حاضر به عمل شد. عمل با موفقیت انجام شد، رحم کامل برداشته شد، و من بعد دو سال از مریضی راحت شدم ولی خواستم به خواهر های عزیز کانال بگم اگر فرزند میخوان مثل من تعلل نکنن که خیلی زود دیر میشه، حالا منم انشالله شاید اگر خدا کمک کنه فرزند خوانده بگیرم، دیگه هر چی صلاح و مصلحت خداوند باشه. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
1_5494855517824090117.mp3
6.85M
🌸 پاسخ استاد پوراحمد 🌹🍃 همانند گل است 🍃🌹👇 💓 @hamsaranekhoob سلام من۲۱سالمه شوهرم۳۰ سالشه یه پسر۶ساله دارم شوهرم این چندوقتیکه گیرداده ک باید باردار شم ولی خودم اصلاااا دوس ندارم. بنظرتون چیکار باید بکنم؟؟ 🌸 پاسخ استاد پوراحمد 🌹🍃 همانند گل است 🍃🌹👇 💓 @hamsaranekhoob
سلام خداقوت در جواب خانومی که بچه شون۲۴ ماهه هست و شیر گاو نمیخوره من از مشاور پرسیدم وطبق نظرشون عمل کردم خیلی راحت بودازشیرگرفتن ایشون گفتن حداقل دوسه هفته بایدوقت بزارین به این صورت که ابتداکم کم شیرروز روحذف کنیدبجاش بیشترغذابدیدتاعادت کنه به غذاتاجایی که فقط موقع ،خواب شیربخوره بعدبرین مکان مقدس مثل امام زاده یاحرم ائمه یه انارشیرین دون کنید و روی اون سوره یس بخونید برای آخرین بارشیربدیدکودکوتونو سپس بدیدانارروبخورن و ثواب شیردادنتونو هدیه کنید به حضرت رباب س و حضرت علی اصغر ع منم همین کارروکردم داروی تلخ ازبیرون نخریدم بدره کلپوره زدم توی مدتی که میخواس عادت کنه باهاش بیشتربودم بازی میکردم تاحسابی خسته بشه وقتی میخواس بخوابه میگفت شیر امایادش میومد تلخه منم میگفتم تلخه میخوای اونم پشیمون میشد و خودش می خوابید حتی روی پای من نمی خوابید فقط من بیشترکنارش بودم بیشترمحبت میکردم آخه مشاور میگفتن یه دفعه ای گرفتن ازشیر ضربه روحی میخوره ممکنه لجبازبشه یابترسه ازشماجدابشه چون فکرمیکنه دوسش ندارین خداروشکر امام رضا علیه السلام کمک کردن پسرم اذیت نکردخودمم اذیت نشدم سینه هم دردانچنانی نداشت چون کم کم شیرم کم شده بود امیدوارم مفیدباشه من فاطمه خانومم که مادرمو بردم زایشگاه☺️یک روز مامانم اومدن با خجالت زیاد گفتن رفتم ازمایش بارداری دادم خودم جرات ندارم برم بگیرم جوابشو تو برو بگیر🤦‍♀ منم که حال شوک زدگی(چون میدونستم بچه دیچه نمیخوان) و خنده داشتم بزور خنده خودمو کنترل کردم گفتم چشم🤦‍♀😊مامان پیش بچه من موندن و من رفتم ازمایشگاه...ادامه دارد اول سرچ بعد سوال ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قربون اون صدات😍 اول سرچ بعد سوال ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano
۱۰۳۱ من یه مامان دهه هشتادی هستم متولد اردیبهشت ۸۲😊ته تغاری خونه 🏠 دوتا خواهر دارم و یه دونه داداش ۱۷سالگی که درگیر کلاسای کنکور و درس بودم 👩‍🎓 تا اینکه یکی از فامیل های دور مامانم اومدن خواستگاری نمیدونم چی شد که جواب مثبت دادم 🤭 با اولین جلسه که باهم صحبت کردیم مهرش به دلم نشست ❤️ بیشتر با خدا بودنش جذبم کرد. مادر عزیزم با ازدواج دختر توی سن کم مخالف بود اما انقدر خانواده همسرم رو دوست داشت که هیچ مخالفتی نکرد. خبر ازدواجم توی فامیل پیچید. اون موقع ها اوج کرونا بود 😷😔 توی خونه مامانم یه سفره عقد ساده انداختیم، خانواده درجه یک رو دعوت کردیم و بدون هیچ تشریفاتی عقد کردیم 👰‍♀ هفته بعد از عقدمون ماه محرم بود قرار بود بعد ماه صفر عروسی بگیرم و بریم سرزندگیمون، مامان مهربونم مشغول خرید جهاز بود بهترین روزای عمر یه دختر وقتی که توی تدارکات عروسیش، کرونا اوج گرفت همه جا تعطیل شد. یک ماه و نیم بود که از زمان عقدم می گذشت که مامانم کرونا گرفت 🥲 ایشون ۲۰ سال بود که درگیر اسم و آلرژی بودن نظر دکترشون این بود به خاطر بیماری زمینه ای که داشتن بستری بشن روز به روز حالش بد تر میشد، روزای اول که توی بخش بود خودم همراهش بودم یه روز که رفتم بیمارستان دیدم مادرم روی تختش نیست سوال کردم گفتن بردنش توی ای سیو😔قلبم از سینم داشت کنده می شد. دیگه توی ای سیو کسی رو راه نمی دادن دیگه کاری از دستمون برنمی‌آمد به جز دعا، هرچی از سختی و تلخی اون روز ها بگم کم گفتم‌. من بیشتر از همه امیدوار بودم هی میگفتم به مو میرسه پاره نمیشه به خواهرام میگفتم گریه نکنید. یه روز با همسرم بیرون بودیم، دیدم تلفنش زنگ خورد. قطع کرد گفت بریم خونه گفتم من هنوز بیرون کار دارم، گفتش نه باید بریم. دلشوره افتاد به دلم، اومدم خونه به خواهرام گفتم یه چیزی شده اینا به ما نمیگن هرچی زنگ می زدیم جواب درست حسابی نمی دادن. دیدم داییم و بابام اومدن با یه خبر بد🖤 صبح برا مادرم غذا درست کردیم دادیم بابام ببره بیمارستان که توی راه بهشون خبر میدن مامانم تموم کرده. امیدم ناامید شد. توی هر کوچه خیابونی بوی مرگ میومد، پارچه های سیاه حجله های سر کوچه ها پیک کرونا بود. چند روز قبل از تولدش به خاک سپردیمش🖤 وقتی یه دختر مادرش رو از دست میده بی پناه ترین میشه، سه ماه بعد از فوت مادرم خاله هام بقیه ی خردید جهاز رو انجام دادن، خونه چیده شد. منم لباس عروس پوشیدم رفتم آتلیه وتمام. کاری که خیلی از عروس های اون موقع انجام دادن🤍 ۶ماه بعد تصمیم به بچه دار شدن گرفتم بعداز سه ماه رفتم دکتر که علت باردار نشدن رو بپرسم که به اولین سونو متوجه شدم ۶هفته ۴روز باردارم شب اومدم خونه همسرم رو سوپرایز کردم چقدر خوشحال شدیم. خوشحالیمون فقط ده روز طول کشید، وقتی دوباره رفتم سونو متوجه شدم جنین ایست قلبی کرده، با گریه اومدم خونه همسرم سرکار بود وقتی اومد روم نمی شد از اتاق بیام بیرون و خبر بد رو بهش بگم. بعد از یه سقط طبیعی سخت، آخر به خاطر باقی مانده کورتاژ شدم. همه ی دکترا نظرشون این بود اولین سقط طبیعی و نیاز به بررسی نداره. توی یکی از این سونو ها متوجه شدم تنبلی تخمدان دارم این بار ناامیدتر اقدام به بارداری کردم هرماه که باردار نمی شدم دلم مرگ میخواست. تا اینکه دوباره باردار شدم فردای روزی که جواب آزمایش بارداری رو گرفتم متوجه شدم داره سقط میشه💔 بله من برای بار دوم بچم سقط شد. حس شرمندگی شدید داشتم دیگه نمی تونستم توی چشمای همسرم و خانوادش نگاه کنم ماجرای تنبلی تخمدان رو به کسی نگفته بودیم، همه فکر میکردن خودمون بچه نمیخوایم. کم کم زمزمه ها شروع شد کنایه ها شروع شد بعد از هر مهمونی و مجالس روضه سوال های کی بچه دار میشی؟ دکتر رفتی؟؟؟ خانما خواهش می کنم اگر کسی باردار نمیشه آنقدر ازش سوال نکنید کی بچه میاره باور کنید با حرفاتون قلب اون آدم رو میشکنید💔 با همسرم می رفتیم تا شهر دکتر، آزمایش‌های مختلف، چند تا دکتر عوض کردیم دارو می‌خوردیم، اما کسی خبر نداشت. شرایط روحی من عجیب غریب خراب بود یه روز همسرم گفت دیگه جلوی من گریه نکن خسته شدم از اون روز به بعد هروقت همسرم نبود، گریه می کردم. یه دفتر داشتم کلی برای بچمون نامه نوشتم. در ادامه ی دکتر رفتن هام با یه خانوم دکتر خوب آشنا شدم ایشون گفتن هرماه بعد از یک روز عقب افتادن دوره پریود باید بری آزمایش بارداری بدی و اگر مثبت بود باید همون شب آمپول انوکسا(رقیق کننده خون)بزنی و آسپرین بخوری چون مشکل غلظت خون داری. خون داخل جفت لخته میشه و جنین از بین میره و یه سری داروهای ایمنی هم نوشتن. ادامه 👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۱۰۳۱ مدتی بعد برای بار سوم حامله شدم😍اولش بتا کم بود آمپول هام رو شروع کردم بعد از سه روز بتا دو برابر شد😍 قرار شد بعد دوهفته برم سونوی تشکیل قلب خانواده خودم اصرار داشتن که دکترم رو عوض کنم. یه خانم دکتری بودن برای حاملگی های پرخطر یه جلسه رفتم پیش شون، ایشون سونو انجام دادن ۵هفته و گفتن جنین قلب نداره احتمالا اینم سقط بشه باورم نمیشه توی چشمام نگاه کرد و گفت دوتا سقط کردی به اینم دل نبند و داروهات رو قطع کن 😭 دوباره مراجعه کردم به پزشک خودم گفت باید صبر کنی ۵هفته زوده. یادمه اون روزا استراحت مطلق بودم و ماه محرم بود 😢بچمو نذر حضرت عباس کردم گفتم نذار شرمنده شوهرم بشم. چله ی زیارت عاشورای آیت الله حق شناس هم انجام دادم. مجدد سونوی تشکیل قلب انجام شد قلب کوچولوی من تشکیل شده بود😍من مادر شده بودم و این شروع بارداری پرماجرای من بود...😂 برای ان تی که رفتم متوجه طول سرویکس کوتاه و دهانه رحم u شکل شدم. با نظر دکترم ریسک عمل سرکلاژ رو قبول کردم و در ۱۳هفتگی عمل شدم😅استراحت مطلق شدم به دلیل نبود مادر🖤مجبور بودم خودم آشپزی کنم مادر شوهرم گاهی غذا می فرستاد اما ظرف نمی شستم جارو نمی کشیدم کار سنگین انجام نمی دادم تا اینکه درد زایمان منو گرفت بیمارستان بستری شدم با سولفات کنترل شد وقتی اومدم خونه دیگه هیچ کاری انجام ندادم مادرشوهرم غذا می‌آورد. خواهرام کارهای خانه رو انجام می دادن، سونوی انومالی که رفتم متوجه بندناف تک شریانی و ورم دوتا کلیه جنین شدم. دکتر سونو گفتن که باید حتما آمینو سنتز انجام بدی احتمال اینکه بچه سندرم داشته باشه هست. با مشورت پزشک خودم آمینو انجام ندادم ایشون گفتن این دوتا فاکتور ارزش آمینو نداره. من دلم❤️ روشن و بچه ی تو سالمه❤️ به حرفش گوش دادم و بچمو سپردم دست خدا از ماه هشت به خاطر حجم استرسی که داشتم دچار فشار خون عصبی شدم. به علت سرکلاژ کل حاملگیم درگیر عفونت بودم. مدام چرک خشک کن می خوردم. همون اول دکتر گفتن که احتمال اینکه زود زایمان کنی هست آمپول های ریه تجویز کردن. آخر در ۳۵هفته و ۵روز کیسه آبم پاره شد و امیر علی من یک ماه زود تر به دنیا اومد😍 به علت تک شریانی بودن، حین زايمان طبیعی نفس کم آورد پسرم رو بردن ان ای سیو دوشب اونجا بود و بعد مرخص شد. از همین جا به مادرهایی که بچه هاشون رو می‌برند ان ای سیو خداقوت میگم واقعا سخته به نظر من خدا فقط مامانای قهرمان رو در همچین شرایطی قرار میده اونجا مادر هایی بودن که ماه ها بچه هاشون زیر دستگاه بودن و اونا قهرمانانه از بچه هاشون مراقبت می کردند و امیدوار بودن و... خداروشکر بعد از به دنیا آمدن کوچولوم، کلیه هاش خوب شد.😍 پسر کوچولوی من قلبش صدای اضافه داره اگه میشه براش با قلب های مهربونتون دعا کنید. از همین جا تشکر می کنم از خانوم دکتر مهین مجدزاده ی عزیزم واقعا مادرانه برای من دلسوزی کردن گاهی وقتا دلم براش تنگ میشه💐 راستش توی تجربه ی من خبری از چند فرزندی نبود😁 اما نوشتم که امیدی بشه برای خانوم هایی که دارن دوره ی تلخ ناباوری رو سپری میکنن. نوشتم برای خانوم هایی که سقط رو تجربه کردن. گر نگهدار من آن است که من می دانم شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد 😭 هیچ وقت ناامید نشید🤍 ان الله مع العسر یسری با هرسختی آسانیست🌾 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
😱😱**کسانی که زود عصبی میشن و استرس بالایی دارن مغزشون سرد شده و دچار غلبه ی بلغم هستند.از عوارض غلبه ی بلغم میتوان به پرخاشگری،کم حوصلگی،بیخوابی ، استرس شدید، میگرن و سردرد، خلط پشت حلق، مشکلات معده و یبوست و پرخوری عصبی اشاره کرد برای درمان غلبه ی سردی مغز و اگر دچار این عوارض هستید فرم مشاوره زیر را پرکنید تا کامل راهنمایی شوید 🔰درمان مشکلات زیر 1️⃣کبد چرب 2️⃣ دیابت (قند خون) 3️⃣ عفونت مجاری ادراری 4️⃣ یبوست و مشکلات روده 👇👇👇👇👇👇👇👇 https://formafzar.com/form/r48uo https://formafzar.com/form/r48uo https://formafzar.com/form/r48uo