eitaa logo
تجربیات بارداری,بانوان بانوی بهشتی
16.9هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
67 فایل
مدیر @Yaasnabi تبادل نداریم اگر کانالو دوست دارید یه فاتحه برای مادر 🖤بنده بفرستید تا اطلاع ثانوی تبلیغ شخصی نداریم به آیدی بالا پیام ندید لطفا
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۱۰۳۶ من یه مامان دهه هفتادی ام، من با خواهرم دوقلو هستیم. اول ایشون ازدواج کردن و من بعداز اتمام دو ترم از درسم که گذشت به پیشنهاد دامادمون یعنی شوهرخواهرم با برادرشون ازدواج کردم و با خواهر دوقلوم جاری شدیم. من وقت ازدواج با اینکه ۱۹ سالم بود، هیچ معیاری برای ازدواج نداشتم، تنها بخاطر اینکه کنار خواهرم باشم چون واقعا این چندسالی که ایشون ازدواج کرده بودن و از من دور شده بود، اذیت شده بودم، تصمیم به این ازدواج گرفتم. سال ۹۲ عقد کردیم و یک مجلس خوب گرفتیم، خاطرات دوران عقدم خیلی بد بود، هر دو بچه بودیم نمیدونستیم زندگی اینجور مثل فیلما نیست، من توی دنیای خودم بودم، همسرمم توی دنیای خودش، آخر هفته همو میدیدم ایشون بیکار بود و من هیچ درکی از اینکه همسرم باید شغلی داشته باشه نداشتم. اوایل سال ۹۴ بود که متوجه شدم متاسفانه باردارم البته شایدم حکمتی بود و باید بگم خوشبختانه چون اگر من باردار نمیشدم شاید از هم جدا میشدیم. وقتی به خانواده ها اطلاع دادیم، سریع مجلس گرفتیم و من خانه دار شدم هنوز یه ترم دانشگاهمم مونده بود تا کاردانی رو تموم کنم همینجوری که حامله بودم میرفتم امتحانم می‌دادم. بهمن ۹۴ آقا پسر اول ما دنیا اومد با زایمان طبیعی، زایمان راحتی داشتم ولی بعد از ده روز متوجه شدم دکتر یه گاز استریل جا گذاشته، کار خدا که متوجه شدم چون بهم گفته بودن دیرتر میومدی ممکن بود لوله هات کاملا بسته بشن و دیگه نتونی بچه دار بشی. خیلی اذیت شدم تا اون گاز استریل رو خارج کردن دوران نقاحت بعد از زایمانم تقریبا ۲۰روز طول کشید. دیگه با این اوصافی که براتون تعریف کردم اصلا بچه نمیخواستم خودم کم تجربه و بچه، شوهرم بیکار، خودم درسم رو رها کردم. از طرفی سن وتجربه ی همسرمم کم بود و منو اذیت می‌کرد و بهونه های الکی می‌آورد که من فقط صبر می‌کردم و به خدا توکل می‌کردم. یه دفترم داشتم که خاطراتمو مینوشتم یادمه یه شب محرم بود صدای روضه تو خونه مون پیچیده بود، آخه همسایه مون که از قضا عموی من می‌شد، هیئت داشتن خیلی دلم شکست وگریه کردم از ته قلبم خواستم امام حسین منو بطلبه برم پابوسش... چندباری ام توی قرعه کشی ها شرکت کردم ولی اسمم درنیومد تا اینکه یه روز مادرم پیشنهاد داد بیا من هزینه سفرت رو میدم باهم بریم کربلا ولی فقط خودت، بچتو بذار شوهرت نگه داره. من اصلا فکرشو نمیکردم، میگفتم فکر نکنم آخه نمیذاشت من تا بازار یا خونه مادرم برم، حالا کربلا! اونم ده روز بدون بچه! خلاصه دلو زدم به دریا و بهش گفتم، در کمال ناباوری قبول کرد، بچه رو هم نگه داشت من با مادرشوهرم تو یه خونه زندگی می کنیم. از اونم خواهش کردم گفت آره نگهش میدارم، برو. خلاصه که رفتم زیارت تا چشمم به گنبد افتاد از آقا خواستم برام زندگیم رو درست کنه، هر جور که خودش صلاح میدونه بیشترین دعامم اخلاق شوهرم بود، میگفتم درست بشه من با کارگری و بی پولی و همه چیز میسازم. وقتی برگشتیم یادمه دقیقا اسفند ۹۷ بود، دودل بودم برای فرزند دوم، تا اینکه آذرماه ۹۸ پدرشوهرم فوت کردن و من چون آخر عمری ازشون مراقبت می‌کردم، خیلی حالم بد بود. تصمیمم رو برای بارداری دوم گرفتم ولی کمی طول کشید. دکتر که رفتم گفت خانم شما تیروئید داری باید اول مشکلتو رفع کنی بعد، خلاصه توی اوج کرونا فروردین ۱۴۰۰ آقایاسین ماهم به دنیا اومد و چون اوج کرونا بود بستری نمیکردن، آنقدر دردکشیدم آخرم دکترم نیومد، اورژانسی سزارین شدم. قدم پسرم خیلی خوب بود، اول وام فرزندآوری شو دادن که واقعا روزیش بود که بادپولش یه مقدار طلا خریدیم. بعد ماشین خریدیم، مغازمونو گسترش دادیم (شوهرم کارگر ساختمانی بودن ولی کار نبود، یه مغازه کوچیک لوازم آرایشی زدن) حالا یه مغازه بزرگ لوازم آرایشی داریم، پس انداز داریم، حالا پسرام بزرگ شدن طاها کلاس سومه، یاسینم ۴سالشه... منو شوهرم باهم کار میکنیم، ایشون میرن اسنپ و من توی مغازه مشغولم، درسته قسط و قرضم زیاد داریم ولی همین که باهم کار میکنیم و میگیم میخندیم و همدلیم برام دنیای قشنگیه هیچ وقت مادیات برام معیار نبوده و نخواهد بود، چون من خونه پدریم توی نازونعمت بودم همه چیز برام مهیا بود، چه مادی چه معنوی ولی بدونید، تجربه به من ثابت کرده عشق ووفاداریه که دو طرف میتونن به هم داشته باشن هست که تا آخر عمرت حاضری همه چیزت رو بدی ولی از هم جدا نشین. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۱۰۳۵ دخترم خیلی آروم بود. اصلا اذیت نشدم. پا قدم خوبی هم داشت کلی برکت آورد. ماشین خریدیم، همسر آزمون استخدامی آموزش و پرورش قبول شدند و برای اولین بار پدرجان رو بردیم پابوس امام رضا علیه السلام. آرامش زندگیم ۸۰ درصد زیاد شد. دخترم ۱۱ ماهه بود که دوره ام عقب افتاد. بی بی چک زدم.بله، مثبته. این بار شرایط بارداری یه مقدار متفاوت بود. حالت تهوع و ویار بد بارداری خیلی اذیتم کرد. افت فشارخون مکرر. از طرفی دوست داشتم تاجایی که میشه به دخترم شیر بدم و همین بدنم رو ضعیف کرد. از همون اول دنبال ویبک بودم. یهویی و خیلی اتفاقی با مرکز مامایی فاطمه الزهرا با مدیریت خانم قنبری در قم آشنا شدم. من اسمشون رو میذارم فرشته. خانم بسیار مومن و کاربلد. اعتراف میکنم تمام جلسات رو با ناامیدی می‌رفتم پیش شون و ایشون رو که میدیدم حالم خوب و پر انرژی میشدم و میومدم خونه. خیر دنیا و آخرت رو ببینند. نکات ورزشی، تغذیه که می‌گفتند رو رعایت کردم. ۳۹ هفته و ۳ روز مراجعه کردم، پیش شون و ایشون روش ابداعی مختص مرکز خودشون که نوعی طب فشاری هست رو برام انجام دادند و ساعت ۷ کارشون تموم و من از مطبشون اومدم بیرون و دردام شروع شد. اول که آقامون قبول نداشتند دردهای زایمانه و می‌گفتند توهم زدی. مگه میشه با فشار دادند دو تا نقطه تو بدن دردها شروع بشند. ولی ساعت ۲ که دیدند واقعا دردهای زایمانه دیگه تماس گرفتند با ماماهمراهم و راهی بیمارستان شدیم. ساعت ۵ و ۲۰ دقیقه دخترم کوچولو نازم بغلم بود. الان دوماه بیشتر گذشته از زایمانم. ولی هنوز باورم نمیشه ویبک موفقی رو اونم با فاصله یک سال و نیم انجام دادم.😃 گاهی میگم شاید حکمت اینکه اولی سزارین شد همین بود.که گوش چند نفر بشنوه که چیزی به اسم ویبک وجود داره. چه آشناهای خودمون چه طرف همسر واقعا نمیدونستند میشه بعد سزارین طبیعی زایمان‌ کرد و همچنان سجده شکر به جا میارم که خدا دانا تر هست. در مورد قناعت برای بچه ها هم بگم برای دختر اولم در حد ضروریات خرید کردیم. چند دست لباس و چند تا اسباب بازی و یه دونه تاب ریلکسی و کالسکه. پتو دور پیچ و حوله ش رو هم پارچه گرفتم خودم دوختم. برای دختر دومم کل چیزی که تهیه شد فقط یه حوله بود.چون تمام لباس های دختر اولم تا قبل غذاخور شدنش، نو مونده بودند. لطفا برای عاقبت به خیری خانوادم دعا کنید. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
فرزندان تجربه ی ۱۰۳۵ 😍 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تجربیات بارداری,بانوان بانوی بهشتی
#تجربه_من ۱۰۳۵ #ازدواج_در_وقت_نیاز #ازدواج_آسان #توکل_و_توسل #رزاقیت_خداوند #زایمان_طبیعی_بعد_از_سز
۱۰۳۵ متولد ۸۰ هستم و تو خانواده کم جمعیت بزرگ شدم. پدر و مادر و خواهر دوقلو خودم که ۱۵ دقیقه ازم بزرگتره. تو سن ۱۹ سالگی که تازه وارد حوزه شده بودم همسرجان اومدند خواستگاری و ما نیمه شعبان سال ۱۴۰۰ عقد کردیم. با مهریه ۱۴ میلیون و دو تا حلقه نقره. همسر جان طلبه بودند همچنان مشغول تحصیل، کاری نداشتند. خانواده به شدت مخالف(صرفا به خاطر مهریه کم وگرنه خود آقا پسر رو کامل تایید کرده بودند). همسر قم بودند و ما شهرستان. حدود ۱۵ ساعتی فاصله داشتیم. برای همین اولین تماس برای خواستگاری تا عقد حدود یکسال طول کشید. بماند که چه سختی هایی کشیدیم برای عقد. هر بار استخاره میکردم آیات عجیبی می آمد. یادمه یه بار اولین صفحه سوره مریم اومد.خوب بودن نتیجه استخاره به کنار. مسئله دیگری که بود همسر تو جلسات خواستگاری گفته بودند که به سوره مریم علاقه دارند و دوست دارند حفظ کنند. متوسل شدم به حضرت معصومه سلام الله علیها و ایشون هم نشونه هایی سر راهم قرار دادند که فهمیدم ایشون همون مرد رویاهامند که میتونم دستشون رو بگیرم تا خود خدا باهاشون همسفر بشم. خلاصه که پدرم به اصرار بنده راضی به عقد شدند. ۴۵ روز بعد یعنی عید فطر با جهیزیه خیلی مختصر رفتیم زیر یه سقف. با عروسی خیلی ساده. ما اجازه ندادیم خانواده ها دنبال جهاز سنگین و گرون بروند و تا مدت ها بخوان قسط بدن. در حد ضروریات، خیلی از وسایلم مثل فرش و اجاق و ... وسایل قدیمی مادرشوهرم بودند که زیر زمین خونه شون چیده بودند و بعد عروسی رفتیم همون زیر زمین تا الان همون جاییم. از همون اول عاشق بچه بودم. دو ماه بعد عروسی همسرجان بی بی چک تهیه کردند که دیدیم بله، خانوادمون داره ۳ نفره میشه. البته این خوشحالی دووم نیاورد و ۱۲ هفته رفتم سونو بدم که گفتند جنین ۹ هفته ایست قلبی کرده😭خیلی روزهای سختی بود. ولی با اون حجم ناراحتی هزار بار سجده شکر به جا آوردم و گفتم خدایا خودت صلاحم رو بهتر میدونی. همسر جان تجربه تلخی در مورد خواهرشون داشتند که دو تا سقط پشت سر هم داشتند و بعدش ۳ سال ناباروری رو تجربه کردند و با کلی نذر و دعا و دکتر بچه دار شدند. برای همین اصرار داشتند حتما خودمون رو از نظر جسمی و روحی بسازیم بعد به فکر بچه باشیم. فروردین ۱۴۰۱ بود که کلافه شده بودم رفتم حرم به خدا و امام زمان ارواحنا فداه و حضرت معصومه سلام الله علیها گله کردم.گفتم این بود اون شوهری که من رو به سمتش راهنمایی کردید این بود اون پدری کردن برام که ازتون خواستم امام زمان، حالا برای بیشتر شدن نسل شیعه باید التماسش کنم. خدا من رو ببخشه. چه حرف ها که نزدم. وسط حرفهام انگار یکی بهم گفت آفرین همین قدر ایمان داری؟ کی اومدی از خدا خواستی بهت نداده؟! یه بار از خدا بخواه ببین چطور جوابتو میده. چسبیدی به بنده خدا. اصل کاری رو نگاه نمیکنی. خدا بخواد کسی جلودار نیست. امیدی اومد تو وجودم. همون جا از حضرت معصومه سلام الله علیها خواستم بهم یه بچه بدند و خودشون دوران بارداری مراقبش باشند تا تجربه تلخ قبلی تکرار نشه و اینکه بعد به دنیا اومدنش هم تربیتش رو خودشون برعهده بگیرند. هفته بعد در کمال ناباوری بی بی چکم مثبت شد.من 😍 همسر😶😮🤔 خلاصه که بعد کلی آزمایش و سونو همسرجان پذیرفتند که باردارم. دوران خوبی بود. خبری از ویار و مشکلات بارداری نبود. ۴ ماهه بودم که مادرهمسر که درگیر سرطان بودند رو از دست دادیم.(برای شادی روحشون صلوات) بقیه دوران خوب بود. تا اینکه سحر ۱۶ آذر یهو کیسه آبم پاره شد و من راهی بیمارستان شدم.گفتند ضربان قلب بچه خوب نیست باید سزارین بشی. مایی که اصلا به سزارین فکر نمی‌کردیم و خودمون برای زایمان طبیعی اونم دو هفته دیگه آماده کرده بودیم😵‍💫🤕اینجوری شدیم. دخترم که به دنیا اومد تازه فهمیدم اشک شوق یعنی چی.🥲 خیلی حس نابی بود. حس ناب مادرشدن. ان شاءالله همه تجربه کنند. تنها مسئله آزار دهنده نوع زایمان بود و البته بدون برنامه بودنش. ولی همون موقع با ناراحتی تمام باز سجده شکر به جا میاوردم و میگفتم صلاحم رو خدا بهتر میدونه. ادامه 👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
من مادر دو تا فرزند، فرزند اولم سال ۹۷، فرزند دومم ۱۴۰۳، متاسفانه موقعی که پسر اولم دنیا آمد ۲۳ سالم بود ولی کلاس های بارداری شرکت نکردم و با آگاهی کمی که از روند زایمان طبیعی داشتم استرس غلبه و سزارین شدم. الحمدلله به لطف خدا پسر دومم طبیعی شدم اصطلاح پزشکی ویبک... پسر اولم رو به خاطر اینکه می خوندم تو فضای مجازی پوشک ضرر داره سعی کردم ۲ و سال و ۳ ماه از پوشک بگیرم و الان فهمیدم باید هر وقت بچه آمادگی داشت، اقدام می‌کردم. الان ۸ ساله متاهل هستم. در این ۸ سال اشتباهاتی داشتم که پشیمانم. مثلا در برخورد با همسرم زودرنج هستم. زود قضاوت می‌کنم، بی سیاستی در برخورد با خانواده شوهر و خود همسر، پرحرفی، تعریف کردن همه گذشته ام به همسرم البته همسرم خیلی منطقی و منصف هستن ولی یه زن عاقل نباید در این حد بی گدار به آب بزنه. از کم و کسری هایی که تو دوران نامزدی و عروسی پیش میاد، نباید مدام گلایه کرد، یک بار محترمانه بگویید و بس... بعد هم ناراحتی از فامیل درجه یک خودم که در کادو آوردن و... کم لطفی کردن. در همه این موارد باید فکر کرد و نباید مته به خشخاش بزارید. مهم تر دفتر مخصوصی داشته باشد و احساستون رو بنویسید و خودتون خالی کنید بعد آخر نوشته خودتان بگویید یه هفته دیگه میام می خونم اگه به مرور زمان حل نشده بود باز هم زمان میدم یعنی خیلی از مشکلات با شوهر یا خانواده شوهر رو فرصت بدهید تا با مرور زمان حل بشه، بعدااا نوشته ها تون بخورید به خودتون آفرین میگید. از سکوت، احترام، صبری که خرج کردین👌 به علاقه مندیهای مفید بپردازید و عمر خودتون رو با این مسائل تلف نکنید، حفظ فرآن، ادامه تحصیل، کارهای هنری... فاصله بچه ها زیاد نشه، واقعا معضله، پسر اولم ۶ ساله و همبازی ۶ ماهه به دردش نمی خوره😔 ای کاش پسرم از شیر گرفتم یه چند ماه مواد خوراکی مغذی می خوردم بعدش اقدام میکردم. که نهایتا به خواست خدا فاصله سنی شون ۳ یا ۳ سال و نیم میشد👌👌👌 که طب مدرن و روانشناسی هم قبول داره. با وجود نظر پزشکان به سزارین دوم، زایمان طبیعی رو خدا عنایت کرد. با توکل به خدا، توسل، سبک زندگی درست، ورزش و مامای همراه زحمت کش موفق به زایمان طبیعی شدم. با کسی هم درمیان نگذارید چه تصمیمی دارید. بگید هر چی خدا بخواد. و در آخر در زندگی با خدا و اهل بیت و شهدا باشید. تو جایی که فکر میکنید کار به مو رسیده ولی پاره نمیشه...👌👌👌 اللهم عجل لولیک الفرج❤️❤️❤️ "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
بنده تک فرزند دهه هفتادی هستم. البته تک فرزندی من خواست خداوند بوده و به اختیار والدینم نبوده و با توجه به تلاشها و پیگیری مداوم شان باز هم من صاحب خواهر یا برادر نشدم متاسفانه. با توجه به اینکه اطرافیان من خانواده های پر جمعیت داشتند، همیشه این احساس خلا را داشتم از بچگی. اما بروز نمی‌دادم که خاطر والدینم مکدر نشه. چون خودشون هم دوستدار خانواده پر جمعیت بودند. در دوران بچگی همه چیز تقریبا خوب پیش می‌رفت تا اینکه من رسیدم به سن ۲۱ سالگی و اوج جوانی در کمال ناباوری مادرم را از دست دادم. من ماندم و یک دنیای نامتناهی که احساس پوچی هر لحظه به سراغم می آمد. در آن دوران من دانشجوی شهری دیگر بودم و چند روز هفته را در کنار پدرم نبودم. هرچقدر از سختی اون روزها بگم باز هم حق مطلب ادا نشده. اون روزا دلم می‌خواست یه خواهر یا برادر داشته باشم. که همدمم باشه. هم من هم پدرم هردو گوشه گیر شدیم و خلا هر روز بیشتر و بیشتر می‌شد. حدود یکسال و نیم بعد از فوت مادرم، ازدواج کردم و مدتی بعد هم پدرم ازدواج کرد. اون روزها خیلی سخت گذشت خیییلی... در صورتیکه اگر یه خواهر و برادر داشتم به صورت چشمگیری اون روزهای سخت راحت‌تر سپری می‌شد. الحمدلله هم همسرم، هم خانواده شون خیلی حامیم بودن در تمام مراحل زندگی. ولی کمبود اعضای خانواده چیزی نبود که بشه جبرانش کرد. در دوران بچگی؛ بچه های فامیل که ظاهر زندگی من را می دیدند، اکثرا حسرت می‌خوردند که چرا تک فرزند نیستند😏 اما الان که دقت میکنم، می‌بینم چقدر زندگی اونها شیرین‌تره. چرا؟؟؟ فقط و فقط به دلیل داشتن خواهر و برادرهاشون که الان حامی هم هستند. و در حال حاضر از نظر مالی هم علی رغم اینکه در خانواده های پر جمعیت بودند و هیچگونه حامی مالی نداشتند با زندگی من که به اصطلاح یه دونه بودم، هیچ فرقی نداره حتی میتونم به جرات بگم که وضعیت مالی خیلی‌هاشون بهتر هم هست. من الان یه دختر ۴ ساله دارم و همیشه و هر لحظه از خدا خواستم بهم فرزندان زیادی عطا کنه. دلم می‌خواد با پدر و مادرهای امروزی که تک فرزندی رو برای بچه هاشون انتخاب می‌کنن تک تک، رو در رو صحبت کنم و از عواقب این اشتباه بگم... من چون شاغل هستم و دخترم اصلا مهد نمی موند، مجبور بودم برای نگهداری دخترم به هرکسی رو بزنم. اگرچه که خیلی از دوستان به من لطف داشتند ولی یک روز که خونه ی یکی از دوستان می گذاشتمش، روز دوم خودم معذب می‌شدم. و این درد بزرگیه... فقط کسی که تجربه داره می‌دونه چی میگم. ای پدر و مادری که تک فرزندی رو برای بچه ت انتخاب کردی، بدون که با دست خودت بچه ت رو بی کس و کار می‌کنی. ذکر قنوتهای من اینه: رب هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قره اعین وجعلنا للمتقین اماما... التماس دعا. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۱۰۳۴ من متولد ۶۷ هستم، در سن ۲۹ سالگی با همسرم آشنا شدم، اون موقع همسرم نه شغل ثابتی داشتند نه خونه و ماشین و... ۳ ماه بعد از آشناییمون در آبان ماه سال۹۶ توی مسجدجامع شهرمون توسط امام جمعه عقد شدیم، شوهرم اونجا ازم خواستن براشون آرزوی شهادت کنم، من هم براشون دعا کردم😢 یک ماه بعد عقدمون همسرم برا سپاه معرفی شدند و کاراشون رو انجام دادند و ما در اول فروردین ۹۷ یه جشن کوچولو خونه پدرم گرفتیم و رفتیم سر خونه زندگی خودمون😍 ۱۴ فروردین شوهرم برا دوره پاسداری به قم و بعد تهران رفتند که دو هفته دوره بودند و یک هفته میومدن خونه تا ۱۰ ماه... من دو ماه بعد عروسی باردار شدم ۱۸ ام بهمن ماه فاطمه ساداتم دنیا اومد، بارداری سختی داشتم ویار شدید، شوهرم پیشم نبود و تقریبا کل بارداریم ایشون در رفت و امد دوره پاسداری بودند و من ماه آخر بارداری دچار مسمومیت بارداری و فشارخون بارداری شدم که به علت اضافه وزن زیاد بود، ماه آخر رو تقریبا بیمارستان بستری بودم تا اینکه فشارم به ۱۸ رسید و در هفته ۳۸ بارداری ختم بارداری زدند و سزارین شدم. بعد از دنیا اومدن دخترم، شوهرم دیگه دوره شون تموم شد و الحمدالله تو شهر خودمون خدمت به کار شدند. دخترم ۹ ماهش بود که متوجه شدم تاریخ دوره ام عقب افتاده و دوباره باردار شدم، برام سخت بود چون بارداری قبلیم خیلی بهم سخت گذشته بود، ولی اینبار هر روز وزن میکردم که اضافه وزن و فشار خون بارداری نداشته باشم و پسرم سید حسن در ۶ مرداد ۹۹ دنیا اومد، فاصله سنی دخترم با پسرم ۱۸ ماه بود و برام کمی سخت شده بود ولی با کمک مادرم الحمدالله دوره سخت هم تموم شد و بچه ها باهم هم بازی شدند. وقتی سخنرانی رهبری در مورد فرزندآوری رو دیدیم تصمیم گرفته بچه سوم رو باردار بشیم، چون بارداری بدی دارم و ویار سنگین و بد، اول چله زیارت عاشورا گرفتم و مهرماه سال قبل باردار شدم و حنانه خانمم خرداد امسال به دنیا اومد😍... همزمان با بارداری حنانه، خدا هدیه ای همراهش بهمون داده که ازش ممنونم. ما چون صاحبخونه میخواست عید پسرش رو داماد کنه خونه رو لازم داشت و ما هم دنبال خونه می‌گشتیم، رهن و اجاره ها خیلی زیاد بودند و من هر روز تو دیوار دنبال خونه بودم و خیلی نگران، تا اینکه شوهرم این خبر خوش رو بهم دادند که خونه سازمانی نوبتمون شده😍😍 اینم شیرینی جنین توی شکم بود که قربونش برم. خدا به لطف این بچه ها همیشه حواسش بهمون بوده و هست... راستی بعد از دنیا اومدن سید حسن تونستیم به لطف خدا ماشین بگیریم و ان شاءالله خدا کمک کنند که همه اجاره نشین ها صاحب خونه بشن و ما هم از اجاره نشینی دربیایم🤲 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۳ماه از ازدواجم نگذشته بود که متوجه شدم باردارم. خیلی ناراحت شدم، چون حرف دیگران خیلی برام مهم بود. هنوز اثر حرف ها و حدیث ها بود که چرا تو سن کم ازدواج کردی؟؟؟؟ هر کاری کردم سقط کنم، نشد. این در حالی بود که همسرم خیلی خوشحال شده بود از بارداریم... سختی های دوران بارداریم گذشت. اما پچ پچ ها و تمسخرها رو میشنیدم که بچه داری هم مسخره بازی شده ... خدا بهم یه فرشته داد. یه فرشته ای که تو فامیل به جرات میگم مثلش نیست، از لحاظ اخلاق و حجاب و ... دخترم خیلی عالی بود نه اذیت میکرد نه گریه میکرد. خیلی زودتر از اون چیزی که فکرش رو میکردم خانم شد تو سن دوسالگی که بچه ها فقط سرگرم بازی هستن دخترم کمک حالم بود. دوسالش که بود، باردار شدم، اینقدر ناراحت شدم که دوست داشتم بمیرم، تازه حرف و حدیث ها تمام شده بود و کسی چیزی نمیگفت. جرات نداشتم بگم باردارم. تا ۴ماه به کسی چیزی نگفتم، ولی وقتی فهمیدن دوباره پچ پچ ها شروع شد. احساس تنفر میکردم از خودم... دوران سخت بارداری گذشت و پسرم به دنیا اومد. برخلاف بچه ی اول خیلی اذیت میکرد، سر همه چی اذیت شدم. هر کس یه نظری می داد. همه شده بودن معلم اخلاق... الحمدالله پسرم هر چه بزرگتر شد، عاقل تر میشد. از حرف هایی که میشنیدم خیلی ناراحت میشدم حتی دیگه جلوی خودمم میگفتن و میخندیدن. سال ۸۹ بعد از به دنیا اومدن فرزند دومم تصمیم گرفتیم که راه مطمئنی رو انتخاب کنیم و فعلا بچه دار نشیم. خیلی پرس و جو کردیم و عمل وازکتومی یا عقیم سازی آقایون رو پیشنهاد کردن و شروع کردیم به تحقیق که آیا عوارض داره؟! و یا اینکه قابل برگشت هست؟! و دکترا هم گفتن هم قابل برگشته و هم هیچ عوارضی نداره و با خیال راحت دنبال کارها افتادیم و صرفا با پرداخت هزینه ویزیت دکتر و کاملا رایگان این عمل رو همسرم انجام دادن... دکتر گفت به هیچ عنوان تا ۳ ماه رابطه نداشته باشین و مراقبت کنید تا عمل با موفقیت انجام بشه و من هم خوشحال از اینکه دیگه نگرانی و استرس ندارم، ولی خوشحالیم زیاد طول نکشید. همسرم همش می‌گفت احساس بدی پیدا کردم و ما قطع نسل کردیم و من دلداریشون میدادم که این طور نیست و قابل برگشته... با صحبت های حضرت آقا و همسرم، دلم میخواست دوباره بچه دار بشم. من و همسرم با هم صحبت کردیم و چهارسال بعد از عمل، پیگیر عمل وازووازستومی یا عمل برگشت شدیم و با صحبت هایی مواجه شدیم که زمانی که میخواستیم عمل وازکتومی رو انجام بدیم برعکسش رو شنیدیم. دکتر گفت شانس بعد از عمل برای باروری زیر ۳۰ درصد هستش و هزینه ی گزافی داره و هیچ تضمینی نیست که دوباره باروری صورت بگیره. من و همسرم ناراحت و پشیمون از کاری که قبلا انجام داده بودیم تا مدت ها حالمون بد بود ولی بعد یه مدت واقعا دلمون بچه میخواست رفتم دنبال عمل برگشت و با ۱۰ میلیون هزینه این عمل انجام شد دوره ی نقاحت ۴۰ روز بود. بعد از عمل بازگشت آزمایش اول رو که دادیم، الحمدالله اسپرم وجود داشت و نور امیدی تو دلمون روشن شد و خوشحال از اینکه عمل برگشت با موفقیت انجام شده ولی تو آزمایشات بعدی دچار شک شدیم چون به حد باروری نرسیده بود و آزمایشات متعدد با هزینه های زیاد... ادامه 👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075