↩️اشعار فاطمیه
با رفتنت خالی مکن دور و برم را
https://eitaa.com/fatemi222/736
بابا چه بی وفا شده دنیای بعد تو
https://eitaa.com/fatemi222/724
خدا مادرم را کجا می برند؟!
https://eitaa.com/fatemi222/730
بعد از رسول حرمت آل عبا شکست
https://eitaa.com/fatemi222/720
این صفای سینه هامان از صفای فاطمه است
https://eitaa.com/fatemi222/718
آهسته اسباب سفر را جمع کردی
https://eitaa.com/fatemi222/717
آقا سلام روضه مادر شروع شد
https://eitaa.com/fatemi222/716
دلم به یاد مدینه بهانه میگیرد
https://eitaa.com/fatemi222/4151
مقتل-آخرین کلام های پیامبر(ص) با فاطمه(س)
https://eitaa.com/fatemi222/2206
فقط نه اینکه تو از انبیاء سری زهرا
https://eitaa.com/fatemi222/6992
گر نگاهی به ما كند زهرا
https://eitaa.com/fatemi222/6757
طراوت روزها
https://eitaa.com/fatemi222/7096
بالا
https://eitaa.com/fatemi222/7094
#مناجات_با_خدا در #ماه_مبارک_رمضان
ای که با گوشهنگاهت درد، درمان میشود
تو بگو که سرنوشتم چون شهیدان میشود؟
چند روزی مانده تنها از جوانی، آه آه
غافلم من از خودم، دارد زمستان میشود
خوار گشتم، آه از این کوله بار معصیت
یک گلستان آرزو دارد بیابان میشود
وای اگر بی توشه برگردم از این ایام که
مهربانیهای تو هر شب دو چندان میشود
این سحرگردی پشیمانی ندارد آخرش
این کویر تشنه، روزی ابر باران میشود
هر که هستم، هر چه هستم، هست زهرا مادرم
فاطمه در آتشم بیند، پریشان میشود
این نَفَسآلوده را مهمانیات شرمنده کرد
هر نفس که میکشم سبحانَ سبحان میشود
خواب وقتی شد عبادت، چیست اجر دیدهای_
که به یاد کربلا این ماه گریان میشود
هر که در این ماه باشد میهمانِ خوب تو
اربعین در کربلای یار مهمان میشود
هر که در ماه مبارک گشت گریان حسین
دستگیرش رحمت مولای رَیّان میشود
باز "قرآن" یاد آن قاری و چوب خیزران
در بهارش دیدهاش ابر بهاران میشود
**
زینبی که چشم ها از سایهاش هم کور بود
میهمان لا اُبالیهای دوران میشود
✍ #محمدحسین_رحیمیان
#امیرالمومنین_ع_مدح_و_مناجات
#یاد_مرگ
تمام دلخوشی زندگی من این است
که وقت مرگ میآیی و مرگ شیرین است
مگر نگفتی علی جان: فَمَن یَمُت یَرَنی
بیا که وقت وفایت به عهد، دیرین است
به رغم کوهِ گناهی که میکِشم بر دوش
سبک شدم چو پَر کاه و سینه سنگین است
شهادتین مرا فاطمه تقبُّل کرد
بیا، همه کس و کارم! زمان تلقین است
سلام وادی من؛ وادی السلام علی!
کجاست مسکن امنِ کسی که مسکین است
رسیده جان به لبم، یا لبم رسیده به جان
مرا دو بوسه به روی ضریح، تسکین است
کفن کنید مرا رو به قبلهی حرمش
نجف چه جای قشنگی برای تدفین است
فراق و وصل، مرا میکُشند یک میزان
سرم به دامن حیدر، به روی بالین است
سرم مقابل ایوان طلای شاه نجف...
سرم مقابل زهرا همیشه پائین است
علی که اَبروی او قابِ قوس اَو اَدناست
اگر مرا نَرسانَد به عرش، غمگین است
بخواه روزی از این پادشاه، بنده خدا!
گدای خانهی او هر که هست، تضمین است
ممات، عین حیات است و نار، عین بهشت
کسی که دل به علی بسته است، خوشبین است
✍ #رضا_دین_پرور
#امام_زمان_عج_مناجات در #ماه_مبارک_رمضان
نشسته ام که دلم را به غم دچار کنم
برای دیده شدن آنقَدَر هوار کنم!
خدا خدا نکنم، پس بگو چکار کنم؟
ز دست معصیتم سمت تو فرار کنم
دوباره بندهی بی بند و بار برگشته
گدای بی سر و پا..، شرمسار برگشته
قبول..، بال و پرم درخور پریدن نیست
هنوز روحِ من از جنس پرکشیدن نیست
اسیر نفس شده..، بندهی رسیدن نیست
دلِ شکستهی من لایق خریدن نیست
اگرچه عمرِ سراسر تباه آوردم
ببین..، به مرحمت تو پناه آوردم
به سویت آمدهام دردِ من گرفتاریست
به گریه آمدهام اشک چشم من جاریست
به توبه آمدهام، توبهای که تکراریست
ببخش، لحن دعاهای من طلبکاریست
در آتشت چو بیندازیام، سزاوارم
میان شعله بگویم که دوستت دارم
همیشه عبدِ خطاکارِ نابلد بودم
به پیش جوشش لطفَت شبیه سد بودم
همیشه آنکه اطاعت نمیکند بودم
برای صاحبِ امرم مطیعِ بد بودم
چگونه از غم هجرت نمردهام آقا
به درد فصل ظهورت نخوردهام آقا
شبیه تو -خودمانیم- نیستیم همه
بدون تو بهنظر خوب زیستیم همه
برای وصل تو تنها گریستیم همه
به انتظار تو باید بایستیم همه
به صبح صادق دنیا سلام باید کرد
برای حضرت قائم، قیام باید کرد
به وقت فتنهی شب، مثل نور باید بود
فقط نه شور که اهل شعور باید بود
میان معرکه مردی غیور باید بود
در این زمانه ز جنس ظهور باید بود
رفیق! این همه غفلت سرِ قرار بس است
برای آمدن یار..، انتظار بس است
خطوط قرمز شیعه شعاع باور ماست
دعای زینب کبری همیشه سنگر ماست
حدود حبّ علی خطِّ مرز کشور ماست
هرآنکه هست علیدوست، پس برادر ماست
مدافعان حرم یک عقیقِ گلگوناند
نگین لشکر عشّاق، فاطمیّوناند
هنوز روز خوش کوفیانِ عاشوراست
هنوز مقصد اصلی مُسلمین حیفاست
هنوز پرچم فتح المبینِ حق بالاست
هنوز در رگ ما خون حاجقاسم هاست
اگرچه دست علمدار ما جدا شده است
به برکتش چقدر مردِ رزم، پا شده است
به گوش مَکر، خروشی به رنگ شیونِ ماست
به روی پیرهنِ حیله، ردِّ سوزن ماست
به "غیر" رو نزدن..، این شعار میهن ماست
تلاش دشمن ما..، ناامید کردن ماست
علاج هجمهی این فتنه دوری است ای دوست
کلید رفع موانع صبوری است ای دوست
به چند قطره نده اشتیاق دریا را
میان روضه بیارید لشگر ما را
زمان گریه پسر دید کِیف بابا را
خدا زیاد کند نسل سینهزنها را
اگر قرار بر این شد پدر شود نوکر
چه خوب صاحب چندین پسر شود نوکر
همیشه خیر مرا از خدا تقاضا کرد
دعای مادرم آخر که کار خود را کرد...
خودش نشست کناری..، مرا تماشا کرد
مرا اسیر علیّ و فقیر زهرا کرد
محبت علی و فاطمه خریده مرا
به روضه، نان حلال پدر، کشیده مرا
به جسم مُرده دمیده، که جانمان بدهد
برای بردن نامش زبانمان بدهد
حسین گفته سهساله..، تکانمان بدهد
قدم قدم حرمش را نشانمان بدهد
مخواه جان رقیه که غرق غم باشم
فقط اجازه بده اربعین حرم باشم
برای بندگیام راه و چاه میخواهم
به زیر سایهی قرآن پناه میخواهم
به گریهام نظری کن..، نگاه میخواهم
لباس نوکری از دست شاه میخواهم
کسی به غیر علی رهنمون و پیرم نیست
به غیر شاه نجف هیچکس امیرم نیست
بگو چه کار خوشی که رقم نزد مولا
به جز مسیر الهی قدم نزد مولا
به غیر قلهی ایمان علم نزد مولا
بمیرم آن همه غم دید و دم نزد مولا
میان کوچه به زخم دلش نمک میخورد
چگونه فاطمه از چل نفر کتک میخورد!
✍ #سید_امیرحسین_موسوی
و #بردیا_محمدی
#مناجات_با_خدا
خدايا بندهای منت پذيرم
به چاه و ظلمت عصيان اسيرم
ترّحم كن كه اين گونه نميرم
تویی درد مرا دارو و تسكين
اغثنی يا غياث المستغيثين
الهی بندهای بودم فراری
به سويت آمدم با بی قراری
ندارم در برت جز شرمساری
مرا با تو بود اين حرف ديرين
اغثنی يا غياث المستغيثين
منم تنها، تويی تنها اميدم
چو من لاتَقْنَطويت را شنيدم
به سوی آستان تو دويدم
مرا جامی بده زآن شهد شيرين
اغثنی يا غياث المستغيثين
مپرس از من كجا بودم، كجايم
كه سرتا پا پُر از جُرم و خطايم
اسير پنجهی نفس و هوايم
مرا مانده به دامان اشك خونين
اغثنی يا غياث المستغيثين
زجان و هستي من تاب رفته
شب عمر مرا مهتاب رفته
زغفلت بخت من در خواب رفته
شده بار غمم بسيار سنگين
اغثنی يا غياث المستغيثين
خدايا جان مسروری ندارم
زغفلت در دلم شوری ندارم
برای قبر خود نوری ندارم
ندارم مونس و ياری به بالين
اغثنی يا غياث المستغيثين
قسم بر عزّت و قدر و جلالت
قسم بر شوكت و نور كمالت
قسم بر عفو و جود و بر خصالت
به آيه آيهی زيتون و وَتّين
اغثنی يا غياث المستغيثين
الهی بر رسول و رسم و راهش
به حق مرتضی و اشك و آهش
به زهرا و به فرزندان ماهش
مكن خارم به پيش آل ياسين
اغثنی يا غياث المستغيثين
به گلهای حسين و كربلايش
به اخلاص و نماز بی ريايش
خـدايا بر سرِ از تن جدايش
كه بخشيده سرافرازی به آئين
اغثنی يا غياث المستغيثين
مرا با ذكر و يادت آشنا كن
به عشق خود دلم را مبتلا كن
«وفایی» را وفاداری عطا كن
مرا ثابت قدم كن در ره دين
اغثنی يا غياث المستغيثين
✍ #سیدهاشم_وفایی
#امیرالمومنین_ع_مدح
ای بیکران که هرچه جهان مبتلای توست
هستی نَفَس نَفَس نَفَسَش در هوای توست
جاروکش حریم تو شهپرِّ قدسیان
جبریل، خادمِ درِ مهمانسرای توست
در عرش و فرش و هرچه جهانهای مختلف
هر کس که هست، بوسهدهِ خاک پای توست
خورشید ذرّهایست که همواره روز و شب
پرّان در آستانهٔ ایوانطلای توست
صبح از کرانههای سکوت تو جاری است
شب گوشِ جان سپرده به سوز صدای توست
جان ریزهخوارِ خوانِ مناجاتِ مرتضاست
دل خوشهچینِ ملتمسِ ربنای توست
تبعیدیانِ گمشده در تیهِ ظلمتیم
چشمان ما هنوز به دست دعای توست
دل را چه غم، غریبِ دو عالم اگر شود؟
در قبر و در قیامت اگر آشنای توست
پیوندِ غیر، سستتر از تار عنکبوت
رکن رکین و حصن حصین هم ولای توست
ردّ و قبولِ عامه نیرزد به ارزنی
هرآینه رضای خدا در رضای توست
✍ #مبین_اردستانی
#مناجات_با_خدا_در_شب_قدر
#امیرالمومنین_ع_ضربت_خوردن
شهر را تا خبر لطف کریمان برداشت...
همهی میکده را دیدهی گریان برداشت
گریه کردیم و خدا بر سر ما دست کشید
باری از شانهی هر عبدِ پریشان برداشت
تا که گفتیم ببخشید، دلش زود شکست
نام مارا خودش از دفتر خسران برداشت
غصه خوردیم ولی غصه و غم ها را بُرد
گفت: باید که غم از سینهی مهمان برداشت!
پارسال آمده بودم که دگر توبه کنم
باغ اعمال مرا آتش شیطان برداشت
بعد یک عمر به این خانه پناه آوردیم
گرد و خاک از تَن ما با لب خندان برداشت
کار ما خورد به یک مانع بسیار بزرگ
تا که یک مرتبه گفتیم علی جان!برداشت
دست در دست یداللهی مولا دادیم
پای ما را علی از خار مغیلان برداشت
دستخط علی امروز به تقدیر من است
سختی راه ازین بندهی حیران برداشت
من شبِ قدر فقط کرببلا میخواهم
باید از کرببلا توشه فراوان برداشت
من حسینی شدهام چون که خودش خواسته است
کام مارا پدر از تربتِ جانان برداشت
**
علی امشب به سر سفرهی زینب رفت و...
طبق معمول عوضِ شیر و نمک، نان برداشت
امشب از فاطمه خیلی به عزیزانش گفت...
هرچه برداشت قدم، فاطمه گویان برداشت
آخرین لقمهی نان را به یتیمانش داد
کوفه را زمزمهی آه یتیمان برداشت
امشب ای کوفه! علی پیش شما مهمان است
صبح فردا وسط خونِ خودش غلتان است
✍ #سیدپوریا_هاشمی
بزن اي تيغ در دَم راحتم كن
از اين شهر، اين جهنم راحتم كن
مگر از دستِ تو كاري برآيد
بزن اي ابنِ ملجم راحتم كن
**
ز دلبر ارثيه بردن چگونه است
شبيه عشق خود مُردن چگونه است
بزن طوري بفهمم مثلِ زهرا
كه با صورت زمين خودن چگونه است
**
تو كه در خون نشاندي گيسويم را
شكستي مثلِ زهرا ابرويم را
مرو اي تيغ كارت ناتمام است
مينداز از قلم اين بازويم را
**
دوباره نانجيبي در برِ من
كشيده تيغ بالايِ سرِ من
خدايا باز مسجد باز شمشير
فقط خالي است جاي همسر من…
**
خداوندا چه دنياي عجيبي
چه مظلومي چه آقاي غريبي
مگر محراب گودال است كوفه؟
كه افتاده زمين شيب الخضيبي
**
مبادا زينبم بد حال گردد
مبادا واردِ گودال گردد
مبادا دخترم بيند كه با اسب
ته گودي حسينم چال گردد
روضه شب نوزدهم
داستان قاسم لات نجف که توبه کرد به خاطر دوستی با سید علی قاضی....
امشب وقت رفاقت با امام زمان.......
• کجاست خِبره طبیبی که کیمیا داند
• مس وجودِ مرا بهتر از طلا بکند
امام زمان آمدیم امشب رفافت با شما محکمکنم
بحق جد مظلومت مولا دستمبگیر
ا
اون آقایی که زیارت نامه اش هست امام هادی
علیه السلام اینجوری خطاب کرد:
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللّٰهِ، أَنْتَ أَوَّلُ مَظْلُومٍ، وَأَوَّلُ مَنْ غُصِبَ حَقُّهُ
سلام بر تو ای ولی خدا، تو نخستین ستمدیدهای و نخستین کسی که حقّش غصب شد
[ مفانیح زیارت پنجم امیرالمومنین به نقل از کلینی]
ابن شهرآشوب روایت می کند که حضرت بر منبر نرفت،
جز آن که در پایان کلامش، پیش از پایین آمدن از منبر این جمله را می فرمود:
مازلت مظلوما مذ قبض رسول الله صلی الله علیه وآله حتی یومنا هذا. (2)
]ابن شهر آشوب، المناقب، ج۲، ص۱۱۵]
روزی یک نفر اعرابی در بین سخنان حضرت علیه السلام فریاد زد:
«وا مظلمتاه ».
حضرت علی علیه السلام او را به حضور طلبید،
هنگامی که نزدیک شد، به او فرمود::
انّما لک مظلمة واحدة، وأنا قد ظلمت عدد المدر والوبر
به تو یک بار ستم شده است و به من به تعداد مدر )کلوخ ها)و وبر)پشم حیوانات) ظلم شده است. (3)
(ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۱۰۶.)
حیف مولا مردم عالم تو را نشناختند
دم زدند ار تو ولی یکدم تو را نشناختند
رهبر افلاکی و از خاکیان خاکی تری
هم ملایک هم بنی آدم تو را نشناختند
چون کتاب آسمانی حرمتت شد پایمال
هم ملایک هم بنی آدم تو را نشناختند
چه کردند با این مولا ........
داخل محراب کوفه صدای مولا بلند شد
تا شمشیر به فرقش زدند اول صدا زد:
((فزت و رب الکعبه))
رستگــاریِ خــودم را زِ سحـر می بینم
رویِ فــرقم به خدا خـونِ جگـر می بینم
گرچه از زخم، سرم تا نوکِ پا میسوزد
خــویش را در وسطِ شعـلــۀ در می بینم
خانه ام سوخت،گُلم سوخت، دلم سوخت،فقط
سالها هست که خــاکستر و پَــر می بینم
همه سرمایهٔ من فاطمه ام بود که رفت
از غم اوست که یک عمر شرر می بینم
زینـبـم گـفت بمـانــم ، وَ بمانــم چه کـنم
من که جامانده خودم را ز سفـر می بینم
دختــرم گــریـه نکـن کـربـبـلائی داری
من تورا پشتِ سـرِ نـیـزه و سر می بینم
امام حسن (علیهالسّلام) سر رسیدند، سر پدر را در دامن گرفتند،
خونها را شستند و زخم را بستند. «و هو یرمق السّماء بطرفه»؛
حضرت همانطور که خوابیده بودند، با گوشهی چشم آسمان را نگاه میکردند
گریز اول:
بگم اقا با گوشه چشم آسمان را نگاه می کردی خیالت از زن و بچه راحت بود.....
بمیرم برای حسینت داخل گودال با گوشه چشم نگاه می کرد به خیمه ها حمله می کنند....
. «و لسانه یسبّح اللَّه و یوحّده»؛ در آن حالت، مولا زبانشان
در حال تسبیح و حمد پروردگار بود. حضرت از هوش رفتند و
امام حسن مشغول گریه شدند. تا دید پدر از حال رفت
«و جعل یقبّل وجه ابیه و ما بین عینیه و موضع سجوده»؛
امام حسن چشمش به چهرهی پدر بود. ، خم شد
پیشانی و محل سجدههای طولانی امیرالمؤمنین را بوسید؛
صورتش را بوسید؛ ما بین دو چشمش را بوسید.
«فسقط من دموعه قطرات علی وجه امیرالمؤمنین علیه السلام
داشت گریه می کرد حضرت چشم باز کرد
حضرت فرمود پسرمچراگریه می کنی؟؟؟
. «هذا جدّک»؛ این جدت پیغمبر است. «و خدیجه»؛
این خدیجه است. «و فاطمة»؛ این فاطمه است.
«والحور العین محدقون»؛ همه اطراف من را گرفتهاند.
«منتظرون قدوم ابیک»؛ همه منتظرند که من بروم.........
]بحارالأنوار ،علامه مجلسی ج 42 ص 280 ؛[
گریز پیشنهادی: ۲
اینجا یک علی گفت به پسر این جدت رسول خداست
یک علی همکربلا صدا زد:
)(یا ابتاه علیک منی السلام هذا جدک یقرئک السلام)
وقتی ضربترا ابنملجم زد زد
نوشتتد «و وقع علی وجهه»(۱)؛
امیرالمؤمنین با صورت روی زمین افتادند.
«قائلا بسماللَّه و باللَّه و علی ملّة رسول اللَّه»؛
اینجمله را یک آقای دیگه ایی هم لحظات اخر گفت
وقتی دیگه نتونست روی اسب بمونه......
فَسَقَطَ الْحُسَیْنُ ع عَنْ فَرَسِهِ إِلَى الْأَرْضِ عَلَى خَدِّهِ الْأَیْمَنِ و
َ هُوَ یَقُولُ بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ
[ لهوف]
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سیٌدالشٌهداء بر جدال طاقت داشت
کشید پا ز رکاب آن خلاصه ایجاد
به رنگ پرتو خورشید، بر زمین افتاد
هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
🆔 @fatemi222
⚫️شعر روضه
دور شمع پیکرت،گردیده ام خاکسترت
ای به قربان تو و این رنگ زرد پیکرت
از نفس های بلندت میل رفتن می چکد
حق بده امشب بمیرم در کنار بسترت
تا نگیرد خون تازه گوشه ی تابوت را
مهلتی تا که ببندم دستمالی برسرت
حیف شد، از آنهمه دلواپسی کودکان
کاسه های شیر مانده روی دست دخترت
کاش میمردم نمیدیدم به خاک افتاده است
هیبت طوفانی دلدل سوار خیبرت
خلوت شبهای سوت و کور نخلستان شکست
با صدای وا علی و وای حیدر حیدرت
شهر کوفه تا نگیرد انتقام بدر را
دست خود را بر نمی دارد پدر جان از سرت
با شمایی که امیر کوفه اید اینگونه کرد
الامان از کاروان دختر بی معجرت
می روی اما برای صد هزاران سال بعد
میل احسان می نماید غیرت انگشترت
#امیرالمومنین_ع_مدح؛ #قنبر
حیدر امام ما و حیدر امام قنبر
قنبر غلام حیدر، ما هم غلام قنبر
خدمت به مرتضی را لایق نبود هرکس
مرغِ سعادت اما پَر زَد به بامِ قنبر
او احترام دارد از احترام مولا
ما احترام داریم از احترام قنبر
هرکس به رتبهی خود، جایی مقام دارد
او زیر پای حیدر ما زیرِ گامِ قنبر
از شیعیان زهرا، زنها به فضه معروف
از شیعیان مولا، مردان به نام قنبر
وقتی سلام حیدر در شهر بی جواب است
می شد دل علی شاد از یک سلام قنبر
القصه ما کجا و درکِ مقامِ مولا
مائیم و آرزویِ درکِ مقامِ قنبر...
✍️ #محسن_ناصحی
#مناجات_با_خدا_در_شب_قدر
بر عفو بیحسابت، این نکتهام گواه است
گفتی که یَأس از من، بالاترین گناه است
من غرق در گناهم، مسکین و رو سیاهم
تنها تویی پناهم، «لا تَقنَطُوا» گواه است
هرگز نمیپسندی، دَر بَر رویم ببندی
آخر کجا گریزد، عبدی که بیپناه است
در دیده اشک سُرخم، بر چهره رنگ زردم
مویم شده سفید و، پروندهام سیاه است
بازآمدم به سویت، برگشتهام به کویت
این بندۀ فراری، محتاج یک نگاه است
من عهد خود شکستم، من راه خویش بستم
ور نه به جانب تو، هر سو هزار راه است
یک جمله با تو گفتن، ذکر هزار سال است
یک لحظه بیتو بودن، یکعمر اشتباه است
یک یا اِلهی اَلْعَفو، جبرانِ جُرمِ یک عمر
یک شام قَدر با تو، بِهْ از هزار ماه است
✍️استاد #غلامرضا_سازگار
#مناجات_با_خدا_در_شب_قدر
#امیرالمومنین_ع_شهادت
همین که گفتم الهی...، اجابتم کردی
سریع آمدی و غرق رحمتم کردی
کسی که دست منِ پر گناه را نگرفت
خودت همیشه رسیدی، حمایتم کردی
بزرگواری و اصلاً ندیدهای انگار
زمانِ معصیتم گرچه رؤیتم کردی
به پشتوانهی فضلت گناه کردم من
به پشتوانهی حِلمت رعایتم کردی
حیا نکردم و مُهلت به بندهات دادی
حیا به جای من و این وقاحتم کردی
به برکتِ نَفَس و رحمت امام زمان
محب فاطمه و اهل هیئتم کردی
همین که ناله زدم عائذٌ بِأسمائک
گدای دائمیِ آل عصتم کردی
**
صدا زدم مددی...، زود آمدی حیدر
به لطف بادهی کوثر طهارتم کردی
پناه میبرم امشب به زیر ایوانت
که زیر سایهی ایوان، شفاعتم کردی
اگرچه عبدِ بدم، باز مُنتسب به توأم
تویی همان که همیشه ضمانتم کردی
تو قدر بودی و قدر تو را ندانستند
خودت برای شب قدر، دعوتم کردی
چقدر ناله زدی بین چاه، مظلومم
چقدر گریه کنِ این مصیبتم کردی
فدای زخم عمیق سرت شوم آقا
پرت به خاک مکش، غرق غربتم کردی
صدا زدی به سوی قاتلت، ز دنیایی،
که فاطمه به برم نیست، راحتم کردی
✍️ #محمدجواد_شیرازی
#مناجات_با_خدا_در_شب_قدر
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
آمدم سرزده بی حرف و سخن
خستهام خسته ز آلوده شدن
به بزرگیت نظر کن، نه به من
من شکستم دل تو! تو نَشکن
تو بزرگی و حقیرم العفو!
باز تحویل بگیرم العفو!
یخ فروشم که یخم آب شده
بندهات بندهی ناباب شده
با هوی و هوسش خواب شده
سخت شرمندهی ارباب شده
پشت کردم به حسین، خام شدم
باعث گریهی آقام شدم
هیچکس دورو برم نیست که نیست
فکر توبه به سرم نیست که نیست
اشک و حال سحرم نیست که نیست
توشه بهر سفرم نیست که نیست
خرج نَفْسم شده کُلِّ عَمَلَم
میدود پشت سر من اَجَلَم
وای بر دور زقرآن شدنم
وای بر بی سرو سامان شدنم
از عطای تو گریزان شدنم
معصیت بود و پریشان شدنم
چکمه بر دوشِ خود آویختهام
بغلم کن که بههم ریختهام...
گرچه آلوده و رسوا هستم
نوکر فضه و أسما هستم
نجفی هستم و بالا هستم
شیعهی حضرت مولا هستم
حضرت بندهنوازست علی
بخدا روح نمازست علی
#شب_قدر ست بها میخواهم
درد کافیست دوا ميخواهم
رزق یکسال بُکا میخواهم
کربلا با رفقا میخواهم
تو بگو تا که ازین غم چه کنم؟
من هواییِ حُسینم چه کنم؟
**
آن حسین که غمِ آبش دادند
آب میخواست عذابش دادند
با کف و سوت جوابش دادند
رویِ سرنیزه که تابش دادند...
خبرش رفت به خیمه، ای داد...
مادرش دست به پهلو افتاد...
یوسف من! وسطِ گودالی
من بمیرم چقدر مینالی!
نیزهباران شدی و بیحالی
تاج روی سر من! پامالی!
مِهر من را به رویت میبندند
دست و پا میزنی و میخندند
آبرودار قبیلهست! نزن
با عصا برتنش ای مست، نزن
پلک خودرا که دگر بست! نزن
بی وضو بر بدنش دست نزن
این تنِ ذبحشده جانِ من است
چادرم هست، نگو بی کفن است
✍️ #سیدپوریا_هاشمی
طبیبا وا مکن زخم سرم را
مسوزان قلب زینب دخترم را
طبیبا کار از درمان گذشته
که آتش آب کرده پیکرم را
طبیبا نسخه ننویسی که باید
اجل بر چیند امشب بسترم را
ببیند آنگونه فرقم را که در قبر
نبیند فاطمه زخم سرم را
در و دیوار مسجد بود شاهد
که من گفتم اذان آخرم را
من آن یارم که شستم در دل شب
تن خونین تنها یاورم را
درود زندگی را گفتم آنروز
که زد در کوچه قنفذ همسرم را
شکاف زخم و ضعف تن به من داد
نوید وصل حی داورم را
از آن سوزم که امشب گوید آن پیر
کجا برده فلک نان آورم را
به (میثم) داده ام سوزی که گوید
سخن های دل غم پرورم را
🆔 @fatemi222
#امیرالمومنین_ع_شهادت
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
تو را با کینه و آزار کشتند
تو را تکرار در تکرار کشتند
نه دیروز و نه امروز است، عمریست
تو را مردم هزاران بار کشتند
تو را در مسجد کوفه نه، بابا
تو را بین در و دیوار کشتند
تو را با تیزی شمشیرشان نه
تو را با تیزی مسمار کشتند
تو را در کوفه، در مسجد ولیکن
مرا در کوفه در انظار کشتند
مرا دروازهی ساعات بابا
مرا در شام، در بازار کشتند
✍ #وحید_محمدی
🆔 @fatemi222
#شب_قدر
#ماه_مبارک_رمضان
#شب_بیست_سوم
🔸بنال ای دل که کوفه در عزا شد
🔸ز داغ مرتضی ماتم سرا شد
ایام شهادت آقامون امیرالمومنین...
خدا میدونه، این روزها، خانه مولا، چه خبره...
نميدونم تا حالا دیدید خونه ای بابا از دست بده یا نه...
داغ بابا خیلی سخته...
خونه ای که بابا نداره، دیگه صفایی نداره..
این روزها خانه امیرالمومنین هم دیگه بابایی نداره...
🔸بنال ای دل که زینب خون جگر شد
🔸نصیبش ناله و آه سحر شد
اگه الان بریم خانه امیرالمومنین میبینیم...
هر کدوم از این بچه ها یه گوشه ای نشستند...
زانوی غم بغل گرفتند...
گریه میکنند...
اما من ميگم شاید اون کسی که بیشتر گریه میکنه بی بی زینب باشه...
🔸امان از دل زینب
🔸چه خون شد دل زینب
عرضه بداریم بی بی جان...
یا زینب کبری...
در مصیبت بابای غریب تون...
خیلی بهتون سخت گذشت...
اما دیگه شما اینجا تنها نبودید...
وقتی زنها خبردار شدند همه اومدند...
به شما تسلیت گفتند...
باهاتون همدردی کردند...
اما دلها بسوزه برای دختر حسین...
کربلا... دختر ابی عبدالله هم بابا از دست داده بود...
بجای اینکه بهش تسلیت بگند...
فَاجْتَمَعَتْ عِدَّةٌ مِنَ الْأَعْرَابِ حَتَّى جَرُّوهَا عَنْهُ
چند نفر اومدند...
کشان کشان...
دختر رو از کنار جنازه بابا جدا کردند...
یک وقت صدای ناله اش بلند شد...
🔸نزنیدم که در این دشت، مرا کاری هست
🔸گل اگر نيست ولي صفحه ي گلزاري هست
🔸ساربانا مزنيد اين همه آواز رحيل
🔸آخر اين قافله را قافله سالاري هست
-
#مناجات_با_خدا_در_شب_قدر
بر عفو بیحسابت، این نکتهام گواه است
گفتی که یَأس از من، بالاترین گناه است
من غرق در گناهم، مسکین و رو سیاهم
تنها تویی پناهم، «لا تَقنَطُوا» گواه است
هرگز نمیپسندی، دَر بَر رویم ببندی
آخر کجا گریزد، عبدی که بیپناه است
در دیده اشک سُرخم، بر چهره رنگ زردم
مویم شده سفید و، پروندهام سیاه است
بازآمدم به سویت، برگشتهام به کویت
این بندۀ فراری، محتاج یک نگاه است
من عهد خود شکستم، من راه خویش بستم
ور نه به جانب تو، هر سو هزار راه است
یک جمله با تو گفتن، ذکر هزار سال است
یک لحظه بیتو بودن، یکعمر اشتباه است
یک یا اِلهی اَلْعَفو، جبرانِ جُرمِ یک عمر
یک شام قَدر با تو، بِهْ از هزار ماه است
✍️استاد #غلامرضا_سازگار
#مناجات_با_خدا_در_شب_قدر
#امیرالمومنین_ع_شهادت
همین که گفتم الهی...، اجابتم کردی
سریع آمدی و غرق رحمتم کردی
کسی که دست منِ پر گناه را نگرفت
خودت همیشه رسیدی، حمایتم کردی
بزرگواری و اصلاً ندیدهای انگار
زمانِ معصیتم گرچه رؤیتم کردی
به پشتوانهی فضلت گناه کردم من
به پشتوانهی حِلمت رعایتم کردی
حیا نکردم و مُهلت به بندهات دادی
حیا به جای من و این وقاحتم کردی
به برکتِ نَفَس و رحمت امام زمان
محب فاطمه و اهل هیئتم کردی
همین که ناله زدم عائذٌ بِأسمائک
گدای دائمیِ آل عصتم کردی
**
صدا زدم مددی...، زود آمدی حیدر
به لطف بادهی کوثر طهارتم کردی
پناه میبرم امشب به زیر ایوانت
که زیر سایهی ایوان، شفاعتم کردی
اگرچه عبدِ بدم، باز مُنتسب به توأم
تویی همان که همیشه ضمانتم کردی
تو قدر بودی و قدر تو را ندانستند
خودت برای شب قدر، دعوتم کردی
چقدر ناله زدی بین چاه، مظلومم
چقدر گریه کنِ این مصیبتم کردی
فدای زخم عمیق سرت شوم آقا
پرت به خاک مکش، غرق غربتم کردی
صدا زدی به سوی قاتلت، ز دنیایی،
که فاطمه به برم نیست، راحتم کردی
✍️ #محمدجواد_شیرازی
#مناجات_با_خدا_در_شب_قدر
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
آمدم سرزده بی حرف و سخن
خستهام خسته ز آلوده شدن
به بزرگیت نظر کن، نه به من
من شکستم دل تو! تو نَشکن
تو بزرگی و حقیرم العفو!
باز تحویل بگیرم العفو!
یخ فروشم که یخم آب شده
بندهات بندهی ناباب شده
با هوی و هوسش خواب شده
سخت شرمندهی ارباب شده
پشت کردم به حسین، خام شدم
باعث گریهی آقام شدم
هیچکس دورو برم نیست که نیست
فکر توبه به سرم نیست که نیست
اشک و حال سحرم نیست که نیست
توشه بهر سفرم نیست که نیست
خرج نَفْسم شده کُلِّ عَمَلَم
میدود پشت سر من اَجَلَم
وای بر دور زقرآن شدنم
وای بر بی سرو سامان شدنم
از عطای تو گریزان شدنم
معصیت بود و پریشان شدنم
چکمه بر دوشِ خود آویختهام
بغلم کن که بههم ریختهام...
گرچه آلوده و رسوا هستم
نوکر فضه و أسما هستم
نجفی هستم و بالا هستم
شیعهی حضرت مولا هستم
حضرت بندهنوازست علی
بخدا روح نمازست علی
#شب_قدر ست بها میخواهم
درد کافیست دوا ميخواهم
رزق یکسال بُکا میخواهم
کربلا با رفقا میخواهم
تو بگو تا که ازین غم چه کنم؟
من هواییِ حُسینم چه کنم؟
**
آن حسین که غمِ آبش دادند
آب میخواست عذابش دادند
با کف و سوت جوابش دادند
رویِ سرنیزه که تابش دادند...
خبرش رفت به خیمه، ای داد...
مادرش دست به پهلو افتاد...
یوسف من! وسطِ گودالی
من بمیرم چقدر مینالی!
نیزهباران شدی و بیحالی
تاج روی سر من! پامالی!
مِهر من را به رویت میبندند
دست و پا میزنی و میخندند
آبرودار قبیلهست! نزن
با عصا برتنش ای مست، نزن
پلک خودرا که دگر بست! نزن
بی وضو بر بدنش دست نزن
این تنِ ذبحشده جانِ من است
چادرم هست، نگو بی کفن است
✍️ #سیدپوریا_هاشمی
اشعار مرثیه
با غصههای آل عبا گریه میکنی
https://eitaa.com/fatemi8/1187
به تنگ آمددلم از کینه منصور یاجدا
https://eitaa.com/fatemi8/1188
مصیبت امام صادق علیه السلام
https://eitaa.com/fatemi8/1189
وقتی که خانه ام را آتش زدند
https://eitaa.com/fatemi8/1190
چه ميشود که ز شهر فراق بازآيي
https://eitaa.com/fatemi222/3332
به تنگ آمد دلم از کینه منصور یا جدا
https://eitaa.com/fatemi222/3359
همان دستی که آتش زد گل و گلزار حیدر را
https://eitaa.com/fatemi222/3360
میان سینه اش وقتی خدا نور یقین انداخت
https://eitaa.com/fatemi222/3361
باز هم پشت در خانه صدا پیچیده
https://eitaa.com/fatemi222/3362
شکر خدا که دست به دامان صادقیم
https://eitaa.com/fatemi222/8786
هرچه از درد و بلا بر سر حیدر افتاد
https://eitaa.com/fatemi222/8793
قسم به غربت خاكي كه فوق تفسير است
https://eitaa.com/fatemi222/8794
کوچهای بود و دری بود و امامی روی خاک
https://eitaa.com/fatemi222/8795
کاش درد فراق درمان داشت
https://eitaa.com/fatemi222/8796
دارد میان هیئت خود گریه میکند
https://eitaa.com/fatemi222/8797
#شهادت_امام_صادق
#امام_صادق
📜 فیش مناجات با امام زمان عجل الله فرجه الشریف
🔺روضه حضرت زهرا سلام الله علیها
بسم الله الرحمن الرحیم
يَا أَيُّهَا الْعَزِيز، مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّر، وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاه، فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْل، وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا، إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِين (۱)
به سوی ما بنما دلبرا نظر، گاهی
به غمزه ای دل دیوانه را ببر، گاهی
عنایتی، نظری، گوشه چشمی ای آقا
به این گدای نشسته به پشت در، گاهی
🔺آقای من، یوسف فاطمه...
نگویمت که همیشه حزین هجرانم
ولی صدا زدمت با دو چشم تر، گاهی
🔺اگه گدای دَرِ این خونه هستی و میخوای آقا دَر رو به روت باز کنه، به نام مادرش صداش بزن:
🌀یابن الزهرا، یابن الزهرا...
نگویمت که مقیمم همیشه در کویت
نهاده ام به درِ خانه ی تو سر، گاهی
فدای سوز قنوت نماز نافله ات
چه می شود که ببینم تو را سحرگاهی؟
🔺مرحوم فشندی تهرانی، میگه رفتم مسجد مقدس جمکران، بعد اینکه اعمال رو انجام دادم و نمازمو خوندم، از مسجد اومدم بیرون
از دور دیدم یه سیدی داره میاد به سمت مسجد.
با خودم گفتم این بنده خدا توی این هوای گرم، تازه از راه رسیده و حتماً تشنه ست.
جرعه آبی بهش میدم، میگم برا فرج مهدی زهرا دعا کنه.
میگه وقتی به این سید نزدیک شدم، آب رو بهش دادم، گفتم آقاسید بفرما، نوش جانت، برا فرج امام زمان دعا کن.
دیدم بعد از اینکه آب رو میل کرد، فرمود: اگه شیعیان به اندازه آب خوردنی، فرج ما رو می خواستن، دعا می کردن و فرج ما می رسید...
میگه تا به خودم اومدم دیدم کسی دور و برم نیست، فهمیدم ایشون امام زمان بودن (۳)
برا ما هم شاید اینطور شده باشه، چه بسا توی همین روضه ها و جمکران رفتن ها و زیارت ها... آقا رو دیدیم و نشناختیم.
خودم می دونم گیرم کجاست...
بَدم...
🔺آره آقاجان...خودم دارم اعتراف می کنم
بَدم اگر چه ولی، بهر مادرت زهرا
کشیده ام به خدا ناله از جگر، گاهی (۴)
🔺منو ببخش آقا، درسته اونجوری که میخواستی هنوز نشدم، درسته گاهی اوقات با لغزش و گناهام شما رو ناراحت می کنم
ولی امید دارم ایشالا یه روز، اونی بشم که شما میخوای...
یه اعتراف دیگه هم می خوام انجام بدم
اونم اینه که هر موقع اسم مادرت میاد، دلم می شکنه و صدای آه و نالم بلند میشه.
کدوم مادر؟
همون مادری که امام صادق می فرماد: حال و روز مادر ما روزای آخری اینجوری بود...
لَزِمَتِ الفِراش و نَحَلَ جسمها و ذابَ لَحْمُها و صارَت کَالْخیال (۵)
می دونی یعنی چی... یعنی کاری با مادر سادات کردن که دیگه زمین گیر شد، و نمی تونست راه بره. وقتی می خواست بلند بشه از دیوار کمک می گرفت...
اما یه روز برا دلخوشی اميرالمؤمنين و بچه هاش بلند شد تا کارای خونه رو انجام بده.
به اسماء گفت آب گرم کن میخوام بچه هامو استحمام کنم.
یکی یکی بچه ها رو تر و خشک کرو
موهاشونو شونه زد
براشون غذا و نون درست کرد
بچه ها خوشحال شدن که خب الحمدلله حال مادر بهتر شده
اما بمیرم برا اون لحظه ای که گفت اسماء لحظاتی استراحت می کنم منو صدا بزن اگه جواب ندادم علیمو صدا بزن.
اسماء میگه بعد لحظاتی بی بی رو صدا زدم اما جوابی نشنیدم.
اومدم بالای سرش نگاه کردم دیدم دختر رسول الله جان در بدن نداره
یهو حسنین وارد منزل شدن
ایشالا چشمت روز بد نبینه
ایشالا نری خونه ببینی روی مادرت یه پارچه سفید انداختن.
تا چشم این آقازاده به بی بی افتاد خودشون انداختن رو بدن مادر.
شروع کردن گریه کردن
امام حسن هی بدن مادر رو حرکت میداد و می گفت: يَا أُمَّاهْ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِي بَدَنِي
مادر قبل از روح از بدنم جدا بشه باهام حرف بزن
دیدن امام حسین اومد پائین پای مادر. پاها رو بوسید. با یه سوزی گفت:
يَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُكِ الْحُسَيْن
كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ يَتَصَدَّعَ قَلْبِي فَأَمُوتَ (۶)
مادر جان من حسینتم
قبل از اینکه قلبم از حرکت وایسته و بمیرم باهام حرف بزن...
نمی دونم اینجا به ابی عبدالله بیشتر سخت گذشت یا کربلا
اون موقعی که دیدن خودشو سریع رسوند بالای بدن جوانش هی صدا می زد ولدی علی...
علی جان پاشو با من حرف بزن
پاشو یه باز دیگه بگو بابا
پاشو ببین دشمن داره به گریه های بابای پیرت می خنده.
هر کاری کرد آروم نشد
یهو دیدن وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ...
صورت گذاشت روی صوت غرق به خون علیش
عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَاء (۷)
🌀ناله بزن یاحسین...
📚منابع:
(۱) آیه ۸۸ سوره مبارکه یوسف
(۲) بحارالأنوار | ج۵۳ | ص۱۷۵
(۳) شیفتگان حضرت مهدی | احمدقاضی زاهدی
(۴) شاعر ناشناس
(۵) موسوعة الکبری عن فاطمة الزهرا | ج۱۰ | ص۳۰
(۶) بحارالأنوار | ج۴۳ | ص۱۸۶
(۷) لهوف سیدبن طاوس | ص۱۱۳
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✒️ به کوشش| حجت الاسلام مجتبی حاجی پور
#ایام_فاطمیه #فاطمیه
#شهادت_حضرت_زهرا سلام الله علیها
🔶 جهت دریافت بیش ۱۰۰۰ محتوای تبلیغی به کانال زیر مراجعه فرمایید👇👇
#منبرک_فاطمی
🆔 @fatemi222
حجره تاریک شده یا که دو چشمم تار است
https://eitaa.com/fatemi8/313
سوزانده تب زهر، تمام گلویش را
https://eitaa.com/fatemi8/314
دوباره ماتمی در قلب خاص و عام افتاده
https://eitaa.com/fatemi8/315
با نگاهت، چشمه، باران، رود، معنا میشود
https://eitaa.com/fatemi8/316
آن روز کاظمین چو بازار شام شد
https://eitaa.com/fatemi8/317
بعد از سقیفه، چونکه شد اسلام، وَالسلام
https://eitaa.com/fatemi8/318
حجره شلوغ است و کسی هم در نمی آید
https://eitaa.com/fatemi8/319
بسم آن وجه خدا، باب مراد
https://eitaa.com/fatemi8/320
ای گل بوستان اهل البیت
https://eitaa.com/fatemi8/321
زهری تمامیِ جگرش را گرفته بود
https://eitaa.com/fatemi8/322
دست کریم، روزی من را زیاد داد
https://eitaa.com/fatemi8/323
دست کریم، روزی من را زیاد داد
https://eitaa.com/fatemi8/324
حجره تاریک شده یا که دو چشمم تار است
https://eitaa.com/fatemi8/325
لب تشنه بود ، تشنة یك جرعه آب بود
https://eitaa.com/fatemi8/326
به ديوار قفس بشكسته ام بال و پر خود را
https://eitaa.com/fatemi8/327
بغداد هم از حال و روزش بی خبر بود
https://eitaa.com/fatemi8/328
رسیده جان به لب اطهرت، اَبَالهادی
https://eitaa.com/fatemi8/329
#امام_جواد_ع_شهادت
سوزانده تب زهر، تمام گلویش را
برده است مکافاتِ عطش، رنگ و رویش را
از شرم، سرش رو به زمین است، بمیرم
با رقص، زمین ریخته اند آبرویش را
آن قدر صدای دهل و ساز بلند است
پوشانده صدای لبِ تسبیح گویش را
از هر طرفی پا شد و برخاست، زمین خورد
بُرده است چنان تشنگی از دیده سویش را
در پیش دو چشمش به زمین ریخته اند آب
تا که نکند جستجو این آرزویش را
با آب زمین ریخته آورد به خاطر
مرثیه ی پُر ماتم شرم عمویش را
آن قدر که پیچید به خود در کف حجره
هر گوشه ای از حجره گرفته است بویش را
بردند تنش را به چه وضعی به روی بام
تا که نکند هیچ کسی جستجویش را
خوب است که بر بام ز دورش همه رفتند
خوب است که پوشانده لباسش، گلویش را
سوی تن ارباب ولی آه سنان رفت
تا با نوک نی، قطع کند گفت و گویش را
از بس که به پیشانی او زخم نشسته است
گویا که گرفته است به خونش، وضویش را
با سنگ، کسی آمد و بر صورت او زد
وقتی که نمی دید دگر روبرویش را
شاعر: #محمدجواد_شیرازی
https://eitaa.com/fatemi222/7609