eitaa logo
فرصت زندگی
204 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
878 ویدیو
12 فایل
فرصتی برای غرق شدن در دنیایی متفاوت🌺 اینجا تجربیات، یافته‌ها و آنچه لازمه بدونین به اشتراک میذارم. فقط به خاطر تو که لایقش هستی نویسنده‌ از نظرات و پیشنهادهای شما دوست عزیز استقبال می‌کنه. لینک نظرات: @zeinta_rah5960
مشاهده در ایتا
دانلود
فرصت زندگی
🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋 🕸🦋 🦋 #حصر_پنهان #پارت_98 ادامه نداد و مسواک در دست بیرون رفت. تا تختم
🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋 🕸🦋 🦋 و ریحانه به دنبال حرف ارمیا گفت: -یک‌کلام، ختم کلام! بپرس اما عملتو معطل جوابش نکن! با هریک ازاین سؤال‌وجواب‌ها، در دل، خاک بر سرم می‌ریختم که چه‌ها نکردم و چه ضررهایی کردم! افسوس کارم بود و صدالبته شکر که اگه خدا ولم می‌کرد به کجاها که نمی‌رفتم. در آن‌مدت برایم کم نگذاشتند، نه ارمیا، نه ریحانه و نه حتی بردیا. سعی می‌کردند به شَکیات درونم به نحو احسن جواب بدهند و مرا به یک اطمینان رضایت‌بخش برسانند و دراین میان هوای روح و روحیه‌ام راهم داشتند. ریحانه بلند شد و به آشپزخانه رفت. دیگر جای همه‌چیز را می‌دانستیم، هم من، هم ریحانه! خانه بردیا شده‌بود قرارگاه همیشگیمان، ارمیا به امن بودن آن‌جا اطمینان داشت؛ گویا خانه مجردی که بردیا به‌آن بدصفتان معرفی کرده بود، جای دیگری بود. با صدای ارمیا نگاه از ریحانه گرفتم: -بریم سراغ سؤال بعدی، الگو! خب بزارید این‌دفعه من هیچی نگم و شما خودتون فکر کنید! ریحانه لیوان چای دارچین را جلویم گذاشت. با لبخندی تشکر کردم. لیوان را در دستانم محاصره کردم و عطرش را به جان کشیدم. چشم‌هایم را بستم و سؤالم را یک‌دور مرور کردم. چگونه آدمهای 1400 سال پیش می‌توانند برای ما الگو باشند؟ نمی‌دانم شاید سکوتم طولانی شد که ارمیا خودش به حرف آمد: -مگه الگو صرفا به شمشیر و نیزه‌ست که بگیم خب ادوات جنگی اون موقع با الان فرق کرده پس نمیشه که اونا الگو باشند! منظوراز الگو، سبک زندگیه، مرام و اخلاقه، روح و رسیدن به خدا و در یک‌کلام ارزش‌هاست! با چشمان گردشده به ارمیا نگاه کردم. احساس حماقت داشتم! واقعا چرا خودم به این مسئله نرسیده بودم؟ به چه دردی می‌خورد رتبه برتر کنکور و درس‌خواندن در بهترین دانشگاه، وقتی ازپس سؤال‌های ساده‌ام‌هم برنمی‌آمدم؟! سؤال‌هایی که با یک تمرکز و فکر کردن می‌شد به جوابشان برسم یا برایم یادآوری شود! بعضی سؤال‌هاهم با یک‌سرچ کوچک جوابشان در می‌آمد و من کوتاهی کردم! یاد زمانی افتادم که من بودم و ریحانه و جوابی که در باره تقدس به من می‌داد: -خب می‌رفتی یه‌نگاه تو لغت‌نامه می‌نداختی، می‌فهمیدی این کلمه معنی داره، زهد، پاکی و...! حالا اینکه به کی می‌گن مقدس؟ به کسی که به پاکی و طهارت اصیل، یعنی خدا وصل باشه. خب خودت کلاهتو قاضی کن! وقتی خدا یه‌عده رو برای هدایت انسان‌ها می‌فرسته و اون یه‌عده‌هم به گفته خود خدا، دلیل وجود و چرخش زمین و زمانند، و همین‌طور همه مصیبت و بلایی تحمل می‌کنن فقط به خاطر اینکه ما به اونجایی که باید، برسیم و تباه نشیم؛ حالا این‌عده مقدس و خاص نیستند؟ مصیبتشون بالاتراز همه مصائب نیست؟ چقدر خوب بود که آن‌زمان، فقط من بودم و ریحانه! آشکارا گریه می‌کردم و افسوس می‌خوردم. و خدا به ریحانه خیر بدهد، از یک‌خواهرهم برایم بیش‌تر بود. -خب فکر کنم برای امروز دیگه کافیه؛ یعنی من که کار دارم باید برم، شما خودتون هرجور صلاح می‌دونید! ✍م.خوانساری 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ بازگشت به پارت اول👇 https://eitaa.com/forsatezendegi/4821 🦋 🕸🦋 🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋🕸🦋
فرصت زندگی
🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋 🕸🦋 🦋 #حصر_پنهان #پارت_99 و ریحانه به دنبال حرف ارمیا گفت: -یک‌کلام،
🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋 🕸🦋 🦋 باصدای ارمیا از فکر درآمدم. ریحانه در جوابش گفت: -پس شما برو، اگه تسنیم حال داشته باشه ما یکم بیش‌تر می‌مونیم. به من نگاه کردند. سری به تأیید تکان دادم و گفتم: -اگه برای ریحانه‌جون زحمتی نیست منم ترجیح میدم ادامه بدم. ارمیا لبخندی زد: -موفق باشید! تشکری کردم و پس‌از خداحافظی من و بدرقه ریحانه، ارمیا رفت. -خب خانم خانما! همین الان شروع کنیم یا اول خودمونو یه تقویتی بکنیم؟ منم که در آن‌مدت با ریحانه ندار شده‌بودم، بدون تعارف لب باز کردم: -یه تقویتی بکنیم! و خندیدیم. پس‌از خوردن یک‌لیوان شیرموز و کیکی که دستپخت ریحانه بود، برگشتیم سر بحث خودمان. -خب دیگه از کجا بگیم؟ -میشه بریم سر مسئله حجاب؟ مسئله‌ای که ذهنم را خیلی درگیر می‌کرد. واقعا ترک آن برایم سخت بود و دچار عذاب وجدان شدیدی می‌شدم. سر مسائل اعتقادی دیگرهم همین احساسات را داشتم اما آن‌ها افکار درونی یا اعمال فردی بودند؛ من با برداشتن حجابم رسما به همه اعلام کردم که اعتقادات من تغییر کرده و این تسنیم دیگر تسنیم قبلی نیست! -ببین تسنیم، درمورد حجاب خیلی مقاله و کتاب نوشته شده، از جنبه احساسی گرفته تا منطقی و اعتقادی، که با یه‌سرچ، هم می‌تونی یه‌سری مقاله‌ها رو بخونی هم یه‌سری کتب رو پیدا کنی و یا حتی سخنرانی گوش بدی؛ البته حواست باشه که همه‌شون معتبر باشن! ولی خب به هرحال چندتا دلیل حجاب رو مختصرا بهت می‌گم. با ببخشیدی روی بالشت کنارش، دراز کشید و دستش را اهرم سرش کرد. با دقت به او چشم دوختم. -حجابم مثل اکثر احکام، هم اثراتی تو زندگی مادی داره هم معنوی؛ اما خب نمودش تو زندگی مادی و این‌دنیا بیش‌تره و رعایت نکردنش، واقعا ضربات بدی رو به اجتماع می‌زنه که مشهوده! بالا رفتن توقعات زن‌وشوهر از هم و در نتیجه ازهم پاشیده‌شدن زندگیشون، به گناه افتادن جوونای مجرد که نتیجه‌ش میشه مشکلات جسمی و روحی و روانی و حتی بالا رفتن آمار سقط به‌خاطر مشروع نبودن جنین؛ ببین این فقط واسه جوامع دیندار نیستا برای جوامع بی‌دینم هست و اتفاقا چون اون‌جا رعایت نمیشه یه‌سری از این مشکلات شایع‌ترم هست. ✍م.خوانساری 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ بازگشت به پارت اول👇 https://eitaa.com/forsatezendegi/4821 🦋 🕸🦋 🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋🕸🦋
🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋 منتظر نقد و نظرات با ارزشتون هستم👇 https://6w9.ir/Harf_10582246
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سردار نقدی:‌ فرار اپراتورهای پدافند اسرائیل باعث موفقیت ما شد. فرق می کند پشت چه پدافندی بنشینی. به روزترین سامانه پدافندی یا به گوش ترین سامانه پدافندی؟ وقتی گوشِ اپرواتورِ پدافند، به امر شجاع ترین فرد روی زمین باشد، می نشیند و شلیک می کند؛ بدون شک؛ حتی اگر بداند بعد از آن شلیک، شکار دشمن خواهد شد؛ ولی اپراتوری که از پلیدترین و ترسوترین جنبنده زمین فرمان بگیرد، چطور می توان از او توقع ایستادگی و مقاومت داشت؟ https://eitaa.com/forsatezendegi
11.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک چالش اینستاگرامی در اسرائیلی‌ها شروع شده که نوجوون‌ها زنگ میزنن به والدین‌شون و میگن می‌خوان برای کمک به کودکان غزه پول جمع کنن! 👈 واکنش والدین‌شون و البته خود بچه‌ها رو ببینید این چالش حتی برای همین‌ نوجوون‌ها این یک بازی هست و اونا دغدغه بچه‌ها رو ندارند ... https://eitaa.com/forsatezendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فرصت زندگی
🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋 🕸🦋 🦋 #حصر_پنهان #پارت_100 باصدای ارمیا از فکر درآمدم. ریحانه در جواب
🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋 🕸🦋 🦋 -چرا؟ مثلا اونا برای چی جنینشون رو سقط می‌کنن وقتی توی عرفشون کارشون مشکلی نداره! -می‌دونی چقدر بزرگ کردن بچه بی‌پدر سخته و مشکلات داره؟ بی‌پدر به معنای واقعیا! تو فکر کردی همیشه اون‌مرد میاد و به‌عهده می‌گیره کارشو؟ نه! اون اگه میخواست مسئولیت قبول کنه و وفادار باشه که ازدواج می‌کرد. از اون‌طرفم میگن از کجا که این بچه مال من باشه؟ و بهانه‌های حق و ناحق دیگه! بعد کی گفته واسه اونا طبیعی میشه؟! فطرت هرچی باشه فطرته. اوناهم وفاداری رو دوست دارن و می‌طلبند، با سقط بچه‌شون نابود می‌شن، از تجاوز بدشون میاد و... من که تاحالا زل زده‌بودم به ریحانه و یکی‌یکی سلولهای مغزم بیدار می‌شدند، با شنیدن دوجمله آخر دلم تکان بدی خورد. منقلب شدم و اشکم روی لباسم چکید. ریحانه تا حال مرا دید چشم‌هایش گشاد شد و ابروهایش بالا رفت. سریع نشست و انگار تازه یادش آمده‌باشد که چه‌گفته و چی‌شده، غم به صورتش نشست و بغلم کرد. -متأسفم عزیزم، معذرت می‌خوام! هق زدم و در آغوشش خودم را خالی کردم تا کمی آرام بگیرم. کمی بعد بلند شد. پس‌از لحظاتی برگشت و شربت زعفرانی را به دستن داد: -ممنونم! روبه‌رویم نشست: -نوش جونت! و با خنده ادامه داد: -می‌گم این‌بردیا همه‌چی تو خونه‌ش هست. دلم می‌خواد بیامو چند روزی مهمون این‌جا باشم. لبخند بی‌جانی زدم. -می‌خوای استراحت کنی و بقیه‌شو بزاریم برای بعدا؟ -نه نه! من خوبم. دلم می‌خواد ادامه بدیم. این‌دفعه بالشت را پشتش گذاشت و به‌آن تکیه داد. -این از مشکلات کلی و مختصر اجتماعیش... دویدم وسط حرفش: ✍م.خوانساری 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ بازگشت به پارت اول👇 https://eitaa.com/forsatezendegi/4821 🦋 🕸🦋 🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋🕸🦋
فرصت زندگی
🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋 🕸🦋 🦋 #حصر_پنهان #پارت_101 -چرا؟ مثلا اونا برای چی جنینشون رو سقط می‌ک
🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋 🕸🦋 🦋 -صبر کنید، یه‌سؤال! منتظر و مشتاق نگاهم کرد. -خب چرا زنا بپوشونن؟ خب مردا نگاه نکنن یا اصلا چرا فقط ما باید انقدر پوشیده باشیم، چرا اونا نه؟ -اولا که مسئله پوشش و نگاه، یه‌مسئله‌ایه که تو خود قرآنم به هر دوجنس گفته شده. اگه به زنا گفته بپوشونید به مرداهم گفته؛ اما این که حدِ پوشش چقدر باشه براساس فیزیک بدن و غریزه، متفاوته و حتی گفته شده، هم به مردا هم به زنا که نگاهتونو بندازید پایین اما خب به مردا تأکید بیش‌تر می‌شه به همون دلیل که توی پوششِ بیش‌تر به زنا تأکید میشه. پاهایش را دراز کرد و گفت: -قربون دستت تخمه میاری خوابمون نبره؟ من که منتظر ادامه ادله‌اش بودم با شنیدن این حرف از خنده منفجر شدم. ریحانه‌هم خنده‌اش گرفت اما کم نیاورد و گفت: -چیه چرا می‌خندی؟ خودم را جمع‌وجور کردم: -هیچی! الان میرم میارم. و همان‌طور ریزریز می‌خندیدم. پس‌از اینکه پیاله تخمه و پیش‌دستی را روی زمین گذاشتم، نشستم و منتظر نگاهش کردم. صاف نشست و همانطور که یه‌تخمه برمی‌داشت، لب باز کرد: -خوشم میاد که بهت میگم برو تخمه بیار خوابمون نبره، نمیگی برو بخواب، میری تخمه رو میاری! من درحالی که سعی داشتم نخندم، پرروپررو نگاهش کرده و منتظر ادامه مطالب بودم. اوهم ادامه داد: -فکر کن تو یه‌دورهمی هستی و میای وسط جمع لباس عوض می‌کنی و به بقیه میگی نگاه نکنید! عقلانیه؟ خندیدم! -باور کن! یه‌جوری میای بیرون که زناهم خوششون میاد نگات کنن اونوقت میگی مرده نگات نکنه؟! منظورم صرفا تو نیستیا کلی میگم. ببین مردا نگاهشون با ما زنا فرق داره، ذهن و فکرشونم همین‌طور. با دیدن یه‌تیکه از موی تو، دست تو، پای تو، تا آخرشو می‌تونن تصور کنن. دست خودشون نیست آفرینششون اینه! حالا اگه طرف بی‌قید باشه نگاه می‌کنه لذتشم می‌بره این وسط ممکنه گناه ناجورهم بکنه که آسیبشو خودش می‌بینه اما توی نوعی، توی گناهش شریک میشی چون تو استارت همه اینا رو زدی، از اینا گذشته، خداییش در شأن یک زن و دختر شرافتمند هست که تو تصور یه‌مذکر هوس‌باز باشه و اونم با اون تصور... ولش کن! این اگه اون طرف لاقید باشه؛ خب اگه مرده، مرد بود و اهل رعایت چی؟ هیچی! باید کلی عذاب بکشه تا یه‌وقت به گناه نیوفته و خدای نکرده به خانم نگاه نکنه و وای به اون روزی که طرف مجرد باشه! باز متأهل باشه کارش راحت‌تره اما همونم اگه دچار مقایسه بشه، میشه فاتحه زندگیشونو پیش‌پیش خوند! ✍م.خوانساری 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ بازگشت به پارت اول👇 https://eitaa.com/forsatezendegi/4821 🦋 🕸🦋 🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋🕸🦋