eitaa logo
🇮🇷یادشهداباذکرصلوات🇮🇷
64 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1هزار ویدیو
4 فایل
 وَلاتَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاًبَلْ أَحْياءٌعِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ‌ ✨ارتباط با ادمین کانال: @shohada_zene_hastnd ✨کپی باذکرصلوات✨
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷یادشهداباذکرصلوات🇮🇷
✍️#خاطرات_شهدا بر اساس آنچه که در کتاب "راهیان علقمه" آمده است: پدر و مادر این دو شهید عزیز در اب
🌷🕊 شهیدان عباسعلی و ابوالفضل مرادی کوشکی 🕊🌷 ✍️ ❣️پدر و مادر صاحب فرزند نمی شدند. وقتی از همه جا ناامید شدند به ساحت مقدس آقا قمر بنی هاشم علیه السلام متوسل می شوند. در مدت کوتاهی خداوند دو فرزند پسر به این خانواده عطا می کند. آنها به رسم قدردانی و تشکر از ساقی کربلا نام این فرزندان را به نام مولایشان و نام گذاری می کنند. 🥀آنها در سال 1360 راهی شدند. دوستانشان می گفتند: آنها بسیار اهل ایمان و بودند. هرگز در آنها راه نداشت. از دیگر ویژگی آنها سجده ی طولانی بود. سجده های شکر این دو برادر در لشکر بسیار معروف بود. هم بهترین خریدار این سجده ها بود. سجده های آنها بعد از نماز عصر و عشا خیلی طولانی بود. همه بچه ها می دانستند باید غذای آنها را کنار بگذارند تا یک ساعت دیگر بیایند و بخورند! ✨موقع اعزام با قطار همه منتظر بودیم ببینیم در فرصت بیست دقیقه ای برای نماز چطور می خواهد سجده ی شکر به جا بیاورد! باورش سخت است، اما این را همه ی بچه هایی که با او اعزام شدند شاهد بودند. وقتی سر به سجده گذاشت و با خدای خود خلوت کرد بلندگوی ایستگاه اعلام کرد به علت نقص فنی حرکت قطار با تاخیر صورت می گیرد!! یک ساعت بعد و درست زمانی که عباسعلی به قطار بازگشت قطار آماده ی حرکت شد. این ماجرا سه بار دیگر رخ داد و هر بار عباسعلی سجده هایش را به راحتی بجا می آورد! 🥀این دو برادر بارها خبر داده بودند که ما هر دو با هم خواهیم شد! حتی در روزهای قبل از همه ی دوستان و فامیل حلالیت طلبیدند. سرانجام در بمباران مقر نیروهای علی بن ابی طالب"علیه السلام" به رسیدند. عجیب تر اینکه این دو عاشق راستین قمر بنی هاشم "علیه السلام" در چهارم شعبان، شب میلاد حضرت ابوالفضل "علیه السلام" به مهمانی مولای خود شتافتند. 📚 راهیان علقمه، صفحه 166 الی 168 برچسب‌ها: عباسعلی و ابوالفضل مرادی کوشکی 💔🥀🕊 / 💔🥀🕊 وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷@gahramane_man🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«خیلی‌ها هنوز باور نکردن که شهداء زنده اند» عده کمی باور دارن که شهداء زنده هستند و حاجت ها و خواسته هاشون رو از شهداء گرفتن و میگیرن و خوشا بحالشان که باشهداء خو گرفتن و ارتباط معنوی و مستقیمی با شهدا دارن اصلا با شهداء زندگی میکنن چرا بعضیا فکر میکنن فقط باید به عکس شهداء و صلوات فرستادن اکتفاء کنن ✍ نباید به این مقدار بسنده کرد میشه از شهدا حاجت هامون رو بگیریم و برای رفع مشکلاتمون ازشون کمک بگیریم 💔🥀🕊 وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷@gahramane_man🇮🇷
3577608913.mp3
1.5M
«زیارتـــــ نامـــــہ ے شہــ🌷ـــدا» بسم الله الرحمن الرحیم اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یَا اَولِـــــیاءَاللهِ و اَحِبّائَـــــہُ،اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یَا اَصـــــفِیَآءَاللهِ وَ اَوِدّآئَـــــہُ، اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ دیـــــنِ اللهِ، اَلسَّـــــلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ رَسُـــــولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنصارَ اَمیرِالمُـــــؤمنینَ، اَلسَّـــــلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ فـــــاطِمةَ سَیَّدةَ نِســـــآءِالعالَمینَ، اَلسَّـــــلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ اَبے مَحَمَّدٍ الحَـــــسَنِ بنِ عَلِیًَ الوَلِیَّ النّـــــاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنصارَ اَبے عَبدِاللهِ، بِـــــاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِـــــبتُم، وَ طابَتِـــــ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِـــــنتُم، وَ فُـــــزتُم فَوزًا عَظیمًا، فَیا لَیتَنے ڪُنتُــــــ مَعَڪُـــــم فَاَفُـــــوزَ مَعَڪُـــــم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴🌹🥀🕊🥀🌹🌴 گفت «بشین بریم یه دور بزنیم.» رفتیم. -من کارامو کرده ام. دیگه کارى توى این دنیا ندارم. دعا کن برم دیگه. بسه هر چى مونده ام. یک ریز مى گفت. پردیم وسط حرفش. گفتم «ما رو آورده اى این حرفا رو بزنى؟ کى بود مى گفت هواى خودتونو داشته باشین؟ مراقب باشید الکى از دست نرید؟ مگه جنگ تموم شده که مى گى کار دیگه اى ندارم؟ ما همه مون به ت احتیاج داریم...» من حرف مى زدم، او گریه مى کرد. / 💔🥀🕊 وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷@gahramane_man🇮🇷
🌴🌹🥀🕊🥀🌹🌴 رویِ همه‌یِ صفحات دفترش نوشته بود: او می‌بیند☝️ ... ✨ با این کار می‌خواست هیچ‌وقت خدا را فراموش نکند ...🙂 💔🥀🕊 وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷@gahramane_man🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 پسر ایران 🌱 بریده ای از کتاب: داد زدم: نزن و گلوله را بغل کردم تا از مسیر آتش عقبه بردارم، اما فندرسکی که دستش را روی گوشش گذاشته بود، با فشار زانویش توپ را شلیک کرد ... شلیک توپ همان و به هوا رفتن من همان! سرعت و فشار آتش عقبه مرا مثل توپ سبکی به هوا پرتاب کرد ... هیچ چیز از آن ثانیه‌های عجیب به یاد ندارم ... فقط یادم هست محکم به زمین افتادم در حالی که گردنم لای پاهایم گیر کرده بود! بوی عجیبی دماغم را پُر کرده بود. مخلوطی از بوی گوشت سوخته، باروت، خون و خاک ... به‌تدریج صدای فریاد فندرسکی و دیگران هم به گوشم رسید. گریه می‌کردند، داد می‌زدند ... من تلاش می‌کردم سرم را از بین پاهایم خارج کنم، ولی نمی‌شد ... احساس می‌کردم مثل یک توپ گرد شده‌ام و اصلاً تحمل آن وضع را نداشتم. ناله می‌کردم: گردنم را بکشید بیرون ... اما این کار دقایقی طول کشید. وقتی سرم از آن حالت فشار خارج شد، دیدم همه گوشت‌های تنم دارند می‌ریزند... 🕊🌱 🕊🌱 🇮🇷@gahramane_man🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا