@ghalamzann
#نوجوانی
#شب_قدر
"طولانی ست، اما لطفا تأمل بفرمایید"
مسجدی ها آمده اند که شب قدر را کنار هم برگزار کنند
و البته مسجد قواعد بهداشتی و شرط تعداد افراد و فاصله ها و موارد دیگر را اعلام کرده است، ازینکه بگذریم،
دخترها از خردسال تا 12 و 13 و 14 سال جمع شده اند طبقه بالا،
سروصدایشان پایین میآید،
هنوز جوشن شروع نشده که میروم بالا،
بیشتر از 20 دختر کوچک و بزرگ در حال بدوبدو و جیغ کشیدن و بازی کردن هستند،
صحنه عجیبی ست!
قاطی بازی شان میشوم و کمی در پادشاه بازی شان شریک،
بعد بی آنکه انتظار داشته باشم در مراسم شرکت کنند برمیگردم،
جوشن شروع میشود،
دوساعتی جوشن میخوانند،
دلم پیش بچه هاست
جوشن دارد تمام میشود
قرار است مراسم قرآن به سر شروع شود،
دلم پیش بچه هاست
این بچه ها یعنی آنقدر بزرگ نشده اند که شب قدر را به قدر خودشان قدر بدانند؟
حیفم می آید
جوشن هنوز تمام نشده
برمیگردم بالا...
طوری جیغ میکشند و میدوند که صدا به صدا نمیرسد،
بلندتر میگویم دخترها بیایید کارتون دارم
جمع میشوند،
کلاس چندمید؟
بزرگترها با غرور فریاد میکشند هفتم هشتم... ششم... ما پنجمی هستیم...
و میگویند و می گویند،
فاطمه چادرم را میکشد و یواش میگوید من میخوام برم کلاس اول...
همه سِنی هستند،
میگویم بنشینید،
بزرگترها به کوچکترها برای رعایت بزرگتریشان تذکر میدهند،
کشمکشی میشود و بالاخره می نشینند،
در سکوت مطلق خیره شده اند تا ببینند قرار است چه اتفاقی بیفتد،
میپرسم امشب چه شبی ست،
تقریبا بالاتفاق میگویند شب قدر،
غنیمت است،
میپرسم پایین چه دعایی دارند مبخوانند؟
بعضی هایشان میگویند جوشن...
میپرسم در جوشن چندبار خدارا صدا میزنیم؟
ساکت نگاه میکنند
یکی با تردید میپرسد 10 بار؟
یکی دیگر 20 بار؟
یکی با یقین فریاد میکشد نه 25 بار...
و سروصدایشان بالا میرود،
میگویم هرکسی گفت جایزه دارد،
یک فاطمه دیگر دستش را بالا میبرد و آرام میگوید هزار بار...
بقیه داد میکشند که چیی میگی... هزار بار؟؟
میگویم بله هزار بار...
برایشان از جوشن میگویم و بعد غیرت بزرگترهایشان را هدف میگیرم
ششمی ها هفتمی ها هشتمی ها
امشب نمیخواهید حتی یکی از اسمهای خدارا صدا بزنید
مردم هزارتایش را گفته اند،
غیرتی میشوند که چرا میخواهیم،
مفاتیح را میدهم دستشان،
اولی که شروع میکند میفهمم توقع یک بند خواندن زیاد است
میگویم هرکسی یک اسم!
هرکدامشان یکی را میگویند،
دو بند خوانده میشود
توضیح کوچکی میدهم و بعد آزادباش و دوباره بازی و جیغ و فریاد،
میدانم که مراسمات شب قدر طولانی و خارج از تحمل است،
و از نماز مغرب تا نیمه شب برایش برنامه می چینیم،
و آنقدر وحشت این زمان طولانی برای بچه ها وجود دارد که حتی تصور نکنند میتوانند آنها هم شب قدری داشته باشند،
اما این مصیبت است که دختران 12 و 13 ساله و حتی کوچکتر،
اصلا ندانند و نفهمند که این فرصت ها برای آنها هم هست
بچه هایمان دانش مدرنشان بالا رفته است آنقدر که با غرور میگوییم از ما بیشتر میدانند
اما به قدر چند دقیقه برایشان فرصت هارا معنا نکرده ایم
و البته بلد نبوده ایم
اگر در شب قدر به قدر نیمساعت هم نمی توانیم
برای فرزند نوجوانمان طرح و برنامه ای داشته باشیم قافیه را باخته ایم،
دیده ام مادرانی را که حتی روی سر نوزاد خوابشان قرآن گرفته اند و به جای او هم همه چیز را گفته اند،
باید برای زمان های شریف و تکرار نشدنی زندگی بچه هایمان فکری کنیم...
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
@ghalamzann
#هویت
#مهاجرت
ارتحال "هویت" ذیل مساله "خانه به دوشی" و "مهاجرت":
سالهاست مقاله نویسی را کنار گذاشته ام
و قرار هم نیست بنویسم
این مطلب علیرغم عنوان روزنامه ای و کاملا خشن و جدی اش،
یک محتوای نرم و بی کلیشه دارد!
دیروز در معیت گروهی از نیکوکاران،
توفیق شد در برنامه توزیع شب 23 ماه مبارک
در یکی از روستاهای محروم اطراف مشهد
فقط یک شرکت کننده و شاهد باشم
و تفاوت های خُلقی و فرهنگی اهالی روستا را با مردم حاشیه شهر بتوانم ادراک کنم
مردم روستا خیلی منظم جلوی مسجد در صف نشسته بودند،
خیلی محترمانه استقبال کردند
خیلی مودبانه صحبت میکردند
عزت نفس و مناعت طبع عجیبی داشتند
رنگ و بوی هجوم و هل دادن و شتاب در گرفتن غذا وجود نداشت
برخی هایشان کنارتر نشسته بودند و وقتی میگفتی بفرمایید بگیرید
میگفتند دیر نمیشود حالا بقیه بگیرند
با چندنفرشان که هم کلام میشدی از نداشتنِ خود نمیگفتند
از نداشتنِ روستا میگفتند ازینکه مردهایشان بیکارند
ازینکه مردمشان گرسنه هستند
ازینکه بچه هایشان هیچ امکاناتی ندارند
ازینکه گوشی های هوشمند هم برای تحصیل این روزهای بچه ها در همه ی خانه ها نیست
مردها برای گرفتن غذا نیامده بودند
زن هایشان را فرستاده بودند
مردها عزتشان محفوظ مانده بود.
ادب و احترامشان عجیب بود، چندتایشان که سر و زبان بهتری داشتند آمده بودند
که برویم افطار مهمان ما...
اصرار میکردند...خیلی جدی هم اصرار میکردند
در حدی که در "نه" گفتن کم می آوردی
آنقدر رفتارشان بزرگ منشانه بود که دلت میخواست در صف نمانند و خودت بگیری
و با اصرار تحویلشان دهی ...
روستا هویت دارد،
شأنیت دارد،
شخصیت مستقل دارد،
عزت دارد،
آبرو دارد،
روستایی از قدیم الایام بزرگ منش بوده است
و حتی بچه هایشان هم سائلی نمیدانند،
روستایی درست همان موقع که دارد کمک غذایی یا اقلام دریافت میکند
وانمود میکند که باز هم این اوست که میزبان توست و میگوید سفره اش پهن است
و چایش دم است و نان و پنیری گذاشته که پذیراییت کند...
اما حاشیه شهر، در برخی جاها
آنجا که قربانی مهاجرت های بدون برنامه و ناموفق بوده است
هیچ کدام ازین ها را نمی بینی،
رفتارها 180 درجه تفاوت دارند
همراهی و همدلی وجود ندارد،
هر کسی میخواهد سهم آن یکی را بگیرد
روحیه سائلی به شدت برجسته است
و البته تقصیر همه ی اینها فقدان هویت است
هویتی که در اثر خانه به دوشی و مهاجرت، مرده است
و آنگاه که هویت بمیرد،
تو، توی انسان، توی متخلق به آداب انسانی،
میشوی سارق،
میشوی قاتل،
میشوی قاچاقچی،
میشوی معتاد،
میشوی کودک کار،
و عزتی برایت نمی ماند که به حرمتش بخواهی ملاحظات اجتماعی و اخلاقی را مراقبت کنی...
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#کودکی
#تربیت_فرزند
وقتی دم افطار زنگ میزنند و یک دوست کوچولوی 5 ساله یک ظرف سیب زمینی سرخ کرده که با یک برگ ریحون تزئینش کرده میده دستت و با صدای ظریف و دوست داشتنیش
میگه خاله جون اینو خودم درست کردم،
همه کارهاشو خودم تنهایی کردم،
اونوقت یک روز نه چندان خوب
میشه پر از انرژی مثبت و حال خوب،
زهرا کوچولو یه دوست جدیده
یه دختر فوق العاده باهوش که
در تمام برنامه های توزیع شرکت میکنه
و کوچکترین نیروی جهادی گروهه،
شیرین زبون و مودب،
با فن بیان بسیار خوب،
خیلی خوب فکر میکنه و حرفهاش همیشه
معنادار و عمیقند
خیلی بخشنده است و تمرین انفاقو از همین سن و سال شروع کرده،
چندروز پیش یه کادو بهم داد که داخلش یک نقاشی بود
بعد گفت میشه خواهرجونم باشین؟
گفتم خیلی خوشحال میشم،
بعد گفت داداشی هم دارم
تازه متوجه شدم داداشی رو هم از آقایون
انتخاب کرده،
زهرا کوچولو دنیای قشنگی داره
مثل همه بچه های دنیا،
با این تفاوت که چون تمرین کارهای بزرگو
از حالا شروع کرده،
حتما روزهای بهتری در انتظارش خواهد بود.
ماشاالله لاحول ولاقوه الا بالله العلی العظیم🌸
@ghalamzann
@ghalamzann
بعضی ها کلا کارشان درست است
خوب فکر می کنند
خوب می شناسند
خوب بالا و پایین می کنند
دقت و درایت دارند
هم رأفت و عواطفشان خوب کار می کند
هم تدبیر و منطقشان
می توانی اسرار را نزدشان امانت بگذاری
و می توانی در حوادث و اتفاقات
روی بودنشان حساب کنی
بی آنکه بپرسند و تفتیشت کنند
این آدم ها...درست سر بزنگاه...
می رسند
دستی می رسانند،
دستی می گیرند
و باری بر می دارند
ادعایشان صفر است
عملشان فراوان
چندان دیده نمی شوند
اما حاصل تلاششان برجسته است
می توانی روی حمایت و همراهی شان
از هر نوعی
همیشه و همیشه حساب کنی
حضورشان مستدام
توفیقاتشان افزون
@ghalamzann
@ghalamzann
#شکرانه
#عیدانه
عید در راه است
عیدی که با خودش دوستی با "فطرت" دارد
و چینش میوه های "فطرت"
و بازگشت دوباره به "فطرت"
و چنین اتفاق عظیمی "شکرانه" دارد...
به شکرانه ی ماه مبارکی که گذشت،
عید را به شادی می نشینیم
می خواهیم برای بچه های نیازمند این شهر
کیک و شیرینی بپزیم و تنقلات بخریم
و اسباب بازی مهیا کنیم و شب عیدی تقدیم دستهای کوچکشان کنیم
دوستان کدبانو دست به کار شوید
دوستانی که نمی پزید ، بخرید
اسباب بازی ها را جمع کنیم
بخریم یا از اضافه های کمد فرزندانمان برداریم توفیری نمی کند
مهم این است که تمیز باشد و سالم و قشنگ...
روی هدایایمان یک "عیدمبارک"ی بچسبانیم
و "روزه هایت قبول"ی بزنیم
و باسلیقه ومادرانه عمل کنیم
در انتخاب اسباب بازی هم مادرانه و پدرانه عمل کنیم که پدر ومادر هر شکل و محتوایی را برای دلبندشان نمی پسندند.
🌷شنبه عصر اگر خدا بخواهد به دستشان
می رسانیم🌷
هماهنگی : 09153173125
@ghalamzann
قلمزن
@ghalamzann #شکرانه #عیدانه عید در راه است عیدی که با خودش دوستی با "فطرت" دارد و چینش میوه های "ف
#گزارش
بانوی مهربان تماس گرفته و میگوید
بعد از دوران طولانی قرنطینه کرونایی،
امشب بیرون رفتم و
اسباب بازی ها را پسرانه و دخترانه خریدم
ضدعفونی میکنم و رویشان برچسب میزنم
و میاورم...
و مادری کردن دقیقا یعنی همین!
همان قدر دلواپس و دلسوزِ کودکان
نیازمند حاشیه شهر هستی که برای فرزند خودت،
دست مریزاد🌸
@ghalamzann
قلمزن
@ghalamzann #شکرانه #عیدانه عید در راه است عیدی که با خودش دوستی با "فطرت" دارد و چینش میوه های "ف
یک کیسه پر از اسباب بازی رسید
یک کیسه هم قبل تر رسیده بود
باقی هم فردا میرسند،
کیک ها و شیرینی ها هم در راهند،
ممنون که اینقدر مهربانانه مادری میکنید
برای کودکانی که هرگز ندیده اید🌸
@ghalamzann
@ghalamzann
#گزارش
#عیدانه
🌸امشب بیش از 200 بسته اسباب بازی مهیا شد، به تعدادشان دلهای کودکان را شاد کردید،
دل و روحتان تا ابد شاد.
🌸بسته های شکیل و قشنگ شکلات ها رسید، چه باسلیقه کنار هم چیده بودید و چه مادرانه به ذوق و ذائقه کودکان توجه کردید،
دعای مادر هستی نصیبتان.
🌸آبمیوه و بيسکوئيت هم رسیدند و کنار هم بسته بندی شدند،
روزی دنیا و آخرتتان افزون.
🌸جعبه های کیک و شیرینی هم رسیدند،
با آن برچسب های باسلیقه و سرشار از محبت، در دنیا و عقبی شیرین کام باشید.
🌸غذا که رسید بسته ها کامل شدند، خداوند سهم بانیان غذا و زحمت کشان این بخش را مائده های بهشتی قرار دهد.
🌸اتفاق ویژه امروز این بود که هدایای
کودکان توسط کودکان بسته بندی و آماده شد،
از کوچولوی یکساله تا کودکان
4 و 5 و... 10 ساله دور هم جمع شدند
و در یک دورهمی کوچک، کارهارا خیلی خوب انجام دادند،
امروز گروه سنی نیروهای جهادی به یک سال و دوسال هم رسیده بود.
🌸حسن ختام ماه خدا را رقم زدید،
ماهی که امسال پرشد از نقش آفرینی های مداوم شما...
و چنین ماه مبارکی شکرانه ای بزرگ دارد،عید بندگی ویژه تر از هر سال مبارکتان🌸
@ghalamzann
@ghalamzann
#روز_نوشت
#نوجوانی
مطلب همین است که اینجاست، اگر وضوحش کامل نیست، حتما نمی توانسته کامل تر باشد، اصلا برای این کامل نیست که هر کسی بتواند به قدر آنچه امکانش هست، بداند!
در مواجهه با افراد و مسئولیت هایی که برای آدمی ایجاد میشود،عموما از جهات مختلف متاثر میشود،
طبیعی ست که عواطف انسانی، ایست هایی ایجاد میکنند و در واقع نعمت های خداوند هستند بابت ایجاد تعادل در مواقعی که قانون و منطق تجویزهای خودشان را دارند،
عقل واکنش هایی دارد و عواطف تلطیف کننده آنها هستند
عقل می گوید باید بشود ،
عواطف میگویند شاید بشود که نشود!
عقل گسترده تر می بیند و عواطف تمرکز میکنند روی همان که هست
همان که نزدیکتر است و ملموس تر،
عقل کلی نگاه میکند و مصلحت جمع را می بیند،
عواطف ریزتر میشوند و نگران سوژه میشوند،
هردو منگنه ایجاد میکنند و باید بتوان از میان این دو منگنه راهی پیدا کرد که نه عقل ناامید شود و نه عواطف بایکوت شوند،
این اتفاق، جدال دائمی مواجهه با مسائل در قبال جامعه هدفی ست که با آن روبرو هستی،
اخیرترین مثالش،
دخترک سابقه به هم ریختن قواعد و هنجارهای خانواده ومحیط پیرامونش را دارد
با همین سن و سال اندک12 ساله اش...
اما جسور است بیش از آن که باید باشد،
و جسارت برای دخترکی در این سن و سال،
حتما خطری بزرگ است،
ترس هم دارد، از بعضی ها، اما این ترس فقط رفتار ظاهری او را در برخی اوقات،
مطلوب نشان میدهد،
عواطف میگویند دخترک نباید رها شود نباید حذف شود نباید طرد شود
نباید عذرش خواسته شود چون حتما شرایطش بدتر خواهد شد،
اما نگاه عقلانی میگوید دخترک دارد لطمه میزند
به همه ی دخترک هایی که با او رابطه دارند
دخترک دارد مانع میشود برای راه افتادن همه ی دخترک هایی که کنارش در
کلاس و مراسم و جمع قرار می گیرند،
دخترک جسور است ، آن قدر که به راحتی در محضر آنهای دیگر،
یک هنجار را می شکند ، مقابله می کند،
تشنج ایجاد می کند،
دخترک قدرتمند است و از اصل جذب همسالان خوب بهره می برد،
و آنها را خیلی خوب به سمت و سویی که میخواهد میبرد،
بزرگترها میگویند دخترک باید برود،
عواطف میگویند دخترک هم یک دخترک است،
عقل مادی میگوید یکی باید فدای همه شود،
عقل خالی از شوائب میگوید او نیز حق نجات دارد، همان قدر که همه و مجموعه...
سه راه وجود دارد،
حذف کامل دخترک از مجموعه و سپردنش به دست تقدیر!
نگه داشتن دخترک و تلاش برای همسو کردنش با جمع و قواعد جمعی،
جدا کردنش از جمع اما رها نکردنش و تلاش برای به راه افتادنش، خارج از مجموعه...
اگر سومی مطلوب است،
یک عزم جزم میخواهد و یک همت عالی
و یک باغبان مستمر،
که بتواند با وجود همه موانعی که از جانب ساختار تربیتی خانواده وجود دارد و وجود عوالمی که دخترک پیش از آن وقت که باید،
آنها را تجربه کرده،
آپشن های تازه ای برایش رو کند که جذابیتش کم نباشد.
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
@ghalamzann
#رومینا_اشرفی
#بازیگردانی
ماجرای آرمان و غزاله را تقریبا همه میدانند، فرزندان دو خانواده از طبقات بالای شهر تهران،از پدرومادر پزشک و استاد دانشگاه،
7 سال قبل در سفر آنتالیا با هم دوست میشوند، با هم رابطه دارند،
و ناگهان یک روز به دلیلی که هنوز معلوم نیست، آرمان، غزاله را با ضربات میله به قتل میرساند،
بعد جسد او را داخل پلاستیک های زباله
می پیچد و در ظرف زباله ای در خیابان میرداماد
رها میکند،
این اعتراف خود آرمان است،
وقت قصاص آرمان که میرسد،
سلبریتی ها به میدان میایند و البته
همه ی کسانی که آبشخوری در آن سوی دنیا دارند که چرا قصاص،
چرا این همه بیرحمانه،چرا آرمان باید بمیرد،
چرا بخشش نباشد،
و خانواده غزاله را در فشار رسانه ای
و غیررسانه ای قراردادند که آرمان را ببخشند،عکس آرمان با لباس ورزشی و مدال قهرمانی را در صفحاتشان گذاشتند تا بیشتر دلمان بسوزد و ما هم به کمپین های حمایتی شان بپیوندیم و آرمان به همین شیوه از پای چوبه دار برمیگشت.
حالا رومینا دختری که مثل غزاله دلش خواسته با پسری که دوستش دارد از خانه فرار کند، توسط پدرش که حتما و یقینا روان سالمی نداشته،
به قتل رسیده است،
این بار هم همان تغذیه کنندگان از آبشخورهای آن ور آبی، باز دین و قواعدش را وسط آورده اند و پای ناموس و غیرت را پیش کشیده اند و به شکل عجیبی این بار اتفاقا متقاضی قصاص هستند، بعضی هایشان هم تلاش کرده اند که مرد قاتل را به مسلمانی اش و ارادتش به سیدالشهدا ربط دهند که اتفاقا همه ی این پشتک و واروها برای همین است که آخرش برسد به دین و دینداری و حواشی اش،
و ما همچنان در هر زمینی که پهن میکنند بازی می کنیم!
من اینجا از همین رسانه کوچک، دعوت میکنم از سلبریتی های دلسوز و پای کار، آقایان و خانم ها پرویز پرستویی، رضا کیانیان، بهاره رهنما، صادق زیباکلام ،حسن آقامیری و و و ...
شما با بازنشر عکس آرمان که قرار بود اعدام شود، همه ی تلاش خود را کردید تا از خانواده مقتول بخشش بطلبید، یک عده را با خود همراه کردید که به پدرومادر غزاله فشار بیاورند که ببخشند و قصاص را موردسوال قرار دادید،
امروز کجا هستید؟چه میکنید؟عکس العمل شما چیست؟
اصلا خود شما بگویید دقیقا بین غزاله و رومینا چه تفاوتی وجود دارد؟!!
آیا جز این است که ایکس و ایگرگ به حال این جماعت فرقی نمیکند و اصل موضوع اهمیتی ندارد ، فقط مهم این است که این طور وقت ها عقده گشایی کنند و نوک پیکان را به سمت مبانی دینی بگیرند و بدون آگاهی و اطلاع و کاملا غیرعالمانه و موج سوارانه ،
بگذارند به حساب آن چه نباید؟!
تکلیف جماعت متصل به آنطرف که معلوم است،
ما این میان چه می کنیم که به هر نسیمی چپ و راست میشویم؟!...
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
@ghalamzann
#مسجد
#خانه_خدا
می فرمود "برخی مساجد صهیونیستی شده اند،
و طیف متمول جامعه آن را به دست گرفته اند..."
درست میفرمود،
قدیم ترها میگفتند مسجد خانه خدا بوده است
آن گونه که هرکه از در آید حس کند خانه خدا سقف بالای سر اوست
و او فقط خدا را صاحب این خانه ببیند
تاکید میکنم فقط خدارا،
خانه خدا حکما بالا و پایین نداشته است
و حکما رئیس و مرئوس نمیخواسته است،
خانه خدا باید آنقدر زیر پایت گسترده باشد
که نه جای کسی تنگ شود
و نه بنده ای از بندگان خدا در این خانه خودش را وامدار دیگری بداند،
خانه خدا فقط و فقط باید نام خدا را یدک بکشد
و هیچ نامی نباید بر آن جانمایی شود،
خانه خدا باید بوی خدا بدهد،
فقط بوی خدا،
وقتی داخلش میشوی هیچ نام و صاحب نامی خیره ات نکند،
در خانه خدا فقط خدا حکومت میکند و طبقه حاکمیتی معنا ندارد،
بر خانه خدا فقط سایه خداست که سنگینی میکند و جای هیچ سایه دیگری نیست،
و مهمانان خانه خدا،
برای هم خیر میخواهند،
و نسبت به هم احساس امنیت دارند،
و نگاهشان به هم مهربان است،
پشتِ هم بدِ هم را نمیگویند،
و درد هرکدامشان درد همه ی آنهاست،
اگر وارد مسجدی شدی و آنجا نه نامی جلوه گری کرد جز نام خدا
و نه سایه ای سنگینی جز سایه خدا،
و مجبور نبودی کسی را شکر بگویی جز خود خدا،
بدان که آنجا حتما خانه خداست...
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
@ghalamzann
#بچه_های_مسجد
صف پشتی کنار مادرش نشسته،
با یک چادر و مقنعه گل گلی خیلی قشنگ،
هنوز به تکلیف نرسیده،
با هیجان میگم چقدر قشنگند مبارکت باشه، لبخندی مضطربانه میزنه و خلاف همیشه
همراهی نمیکنه،
نماز شروع میشه و تموم میشه،
سر برمیگردونم که "قبول باشه"ای بگم،
می بینم ریزریز اشک میریزه و گریه میکنه،
دستپاچه کنارش میرم،
چی شده زهراجان؟؟
در حالیکه لبهاش میلرزند_و معلومه گریه ازون گریه هاییه که بغض قبلش طولانی بوده_
میگه بازم تشهد و سلامو اشتباه خوندم،
به مامانش نگاه میکنم،
او هم با نگرانی میگه تشهد وسلامو یاد نمیگیره!
اشکاشو پاک میکنم تندتند و میگم دختر قشنگ،
همه ما خیلی وقتا اشتباه کردیم و اشتباه خوندیم، هیچ اشکالی نداره
همین الان نمره 20 گذاشتند پای نمازت،
تا خوب یاد نگرفتی هرجور بخونی نمره ات بیسته
گریه کنی فرشته ها غصه شون میگیره
الان نمازتو دستشون گرفتند و دارن به هم نشون میدن و کیف میکنن و به به و چه چه میگن،
حالا بخند تا همه بخندند،
این میون هی به مامانش نگاه میکنم که ایشون هم همراهی کنند...!
مراقب بچه ها باشیم
مراقب اضطراب هایی که براشون ایجاد میکنیم مراقب تلخی هایی که بجای حلاوت می چشند،
مراقب فشارهایی که ممکنه خسته شون کنه،
مراقب زلالیتِ فرصت هایی که ممکنه تبدیل بشن به کدورتِ تهدید...
ما برای تک تک حس هایی که ایجاد میکنیم مسئولیم!
پ. ن:
فرموده اند اگر کودک را از خداوند بترسانی، دیگر هیچگاه رابطه اش با خداوند اصلاح نخواهد شد.
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann