eitaa logo
غلط ننویسیم
16.6هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
173 ویدیو
3 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/v257.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
🟨🟨🟨🟨🟧🟧🟧🟧🟨🟨🟨🟨 فارسی/ پارسی/ پهلوی "فارسی" را برای زبانی به کار می‌بریم که از هزار و دویست، سیصد سال پیش در ایران متدوال است. "پارسی" را برای زبان دورهٔ ساسانی و "پهلوی" را برای زبان دورهٔ اشکانی به کار می‌بردند. اما امروز به کار بردن پهلوی برای زبان دورهٔ ساسانی هم رایج است. فترت/ فطرت فترت به معنی "سستی و ضعف" و "مدت تعطیل موقت و فاصله ای که میان یک رویدادذیا اتفاق به وجود می‌آید" است. فطرت به معنی ویژگی‌های ذاتی، سرشت، طینت" است. 🔸فرهنگ درست نویسی سخن، دکتر حسن انوری، انتشارات سخن، صص٢٣۵_٢٣۶ 🖊@ghalatnanevisim
نکته‌ای دربارۀ تشدیدها و حرکت‌های زائدی که برخی ویراستاران اصرار به گذاشتن آن‌ها دارند: در نامه اعراب و نقطه ننهد، الا به جایگاه اشتباه و به جایگاه عنایت هم روا داشته‌اند تأکید را، اما بی عذری نقطه و اعراب نهادنْ منسوب کردن مکتوب‌الیه باشد به جهل (محمدبن عبدالخالق میهنی، دستور دبیری، ص ۴). فرهاد قربان‌زاده 🖊@ghalatnanevisim
خط ✍ پی‌بست «پی‌بست نوعی واژه‌بست است که به پایان واژه افزوده می‌شود؛ مانند ضمیر پیوستۀ ملکی «–َم» در «کتابم». واژه‌بست‌های فارسی عموماً پی‌بست هستند» (طباطبایی، ۱۳۹۵: ۱۱۹). 🔶 صورت سالم حرف اضافۀ «به» فقط با ضمایر منفصل به کار می‌رود: به من، به تو، به او، به ما، به شما، به آن‌ها. 🔴 پی‌بست‌های ضمیری پس از حرف اضافه «به» 1⃣ بهم (شکسته) ← به‌م (شکسته‌تر) 2⃣ بهت (شکسته) ← به‌ت (شکسته‌تر) 3⃣ بهش (شکسته) ← به‌ش(شکسته‌تر) 4⃣ بهمون (شکسته) ← به‌مون (شکسته‌تر) 5⃣ بهتون (شکسته) ← به‌تون (شکسته‌تر) 6⃣ بهشون (شکسته) ← به‌شون (شکسته‌تر) ✅ ۱. علاءالدین طباطبایی، فرهنگ توصیفی دستور زبان فارسی، چ۱، تهران: فرهنگ معاصر، ۱۳۹۵، ص۱۱۹. ✅ ۲. امید طبیب‌زاده، فارسی شکسته؛ دستور خط و فرهنگ املایی، چ۱، تهران: کتاب بهار، ۱۳۹۸، ص۵۰. ✅ فریده آرامیده 🖊@ghalatnanevisim
شروع داستان ممکن است برای برخی نویسندگان چالش‌برانگیز باشد، اما برای دیگران ممکن است به عنوان یک مرحله مهم و جذاب در نوشتن داستان نگاه شود. برای بسیاری از نویسندگان، شروع داستان می‌تواند به عنوان یک نقطه شروع برای کشف دنیای داستانی، معرفی شخصیت‌ها، ایجاد جو بی‌نظیر و جلب توجه خواننده مورد استفاده قرار گیرد. در حقیقت، شروع داستان یک فرصت برای نویسنده است تا خواننده را به دنیای داستانی خود جذب کند و او را به مسیری از رمز و رازها، هیجان‌ها و ماجراهایی بیاورد که او را به سرزمین جدیدی از تخیل و خلاقیت هدایت می‌کند. بنابراین، شروع داستان باید جذاب، توجه‌برانگیز و اغواکننده باشد تا خواننده را به سرزمین داستان خود وادار کند. اگرچه ممکن است برای برخی نویسندگان چالش‌برانگیز باشد، اما با تمرین و آزمایش، می‌توانند شروع‌های جذاب و جذاب برای داستان‌های خود ایجاد کنند. 🖊@ghalatnanevisim
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 حکایت به قلم "ســاده و روان" 📚 باب دوم : در اخلاق درویشان 🌺 حکایت ۴۲ 💫 در شهر بغداد، بين پرچم و پرده (آويزان در درگاه كاخ شاه، يا روپوش او هنگام خواب)دشمنى و كشمكش لفظى در گرفت، پرچم به پرده گفت: من و تو هر دو غلام و چاكر شاه هستيم، من لحظه اى از خدمت شاه نياسوده ام، همواره در سفر و حضر، رنجها مى بينم، ولى تو نه رنج ديده اى و نه در محاصره دشمن قرار گرفته اى و نه بيابان و باد و گرد و غبار ديده اى، به علاوه من همواره در سعى و تلاش، پيشقدمتر هستم، پس چرا عزت و احترام تو نزد شاه بيشتر است؟ ! 🔸تو بر بندگان مه رويى 🔹با غلامان ياسمن بويى 🔸من فتاده به دست شاگردان 🔹به سفر پايبند و سر گردان پرده در پاسخ پرچم گفت: علت اين است كه تو بلندپرواز هستى ولى من فروتن. 🔸گفت من سر بر آستان دارم 🔹نه تو چو سر به آسمان دارم 🔸هر كه بيهوده گردن افرازد 🔹خويشتن را بگردن اندازد 🖊@ghalatnanevisim
شاهنامه خوانی 👇👇👇قسمت صد و سی و سوم👇👇👇 🖊@ghalatnanevisim
شنیدیم که در آغازِ پادشاهی کاوس، دیوی به‌شکلِ رامشگری به دربارِ او درآمد و در وصفِ مازندران نغمه ساز کرد. کاوس هوای مازندران کرد و پندِ بزرگان و همین‌طور زال در رها کردنِ این کار را نشنیده گرفت و گفت که او از همه‌ی شاهان پیشین بزرگ‌تر و پرقدرت‌تر است و باید مازندران را فتح کند، و روانه‌ی آن‌جا شد. مازندران را غارت کرد و کسانِ بسیاری را کشت. شاهِ مازندران از دیوِ سپید کمک خواست. دیوِ سپید چشمِ کاوس و بیشترِ لشکرش را نابینا و آن‌ها را دربند کرد. کاوس کسی را مخفیانه پی زال فرستاد برای یاری گرفتن. زال رستم را برای این کار فراخواند تا روانه‌ی مازندران شود. قصه‌ی رفتنِ رستم به مازندران و اتفاقاتی که در هفت منزلِ این راه برای او پیش می‌آید، به هفت‌ خانِ رستم معروف است. از هفت خان تعبیرهای زیادی شده و حتی گاهی آن را با مراحلِ سلوکِ عرفانی مقایسه کرده‌اند. اما بیش از هر چیز، هفت خان‌ و نمونه‌های مشابهِ آن، یک آیینِ "گذر" به حساب می‌آیند؛ یک مسیرِ بلوغ و پهلوان‌سازی‌اند که در همه‌جا وجود دارند و در آن‌ها پهلوانِ غالباً جوانِ قصه با سختی‌های گوناگونی مواجه می‌شود و با غلبه به آن‌ها به پختگی می‌رسد و در پایان به‌شکل پهلوانی پرتجربه سربرمی‌آورد. این مسیرهای دشوار اغلبِ اوقات منطق‌ستیزند و با ناشناخته‌ها ارتباط دارند؛ بیابان و دریاهای خطرناک و جنگل و همین‌طور موجوداتِ خطرناک چون دیو و اغواگرانی چون پری؛ اما قهرمانِ قصه برای اثباتِ شایستگی خود باید از آن‌ها بگذرد و گاهی حتی به‌اختیار مسیرِ دشوارتر را نیز انتخاب کند، و البته که کمکِ او نیز گاهی از دنیاهای ناشناخته‌ی دیگر می‌آید. این آیینِ گذر (کندن از وضعیتِ کنونی، رفتن یا تشرف و پشتِ سر گذاشتن سختی‌ها، و بازگشت به‌شکل کسی تازه) قالبی جاافتاده شده و بسیاری قصه‌ها، نمایشنامه‌ها و فیلم‌ها از آن دستمایه گرفته‌اند. از امشب یک نمونه‌ی شاهنامه‌ای جذابِ آن‌ها را می‌شنویم -هفت خانِ رستم که ماجراهای هفت منزلِ سرِ راه رستم است برای رسیدن به کاوس و ایرانیانِ دربند در مازندران و آزاد کردنِ آن‌ها. 🖊@ghalatnanevisim
-خان: درمورد "خان" یا "خوان" بحث‌های زیادی شده‌ است. به‌احتمال‌زیاد معنی چیزی که فردوسی استفاده کرده، همان خانه، منزل و مرحله است که امروزه "خان" می‌نویسیم اما مطمئن نیستیم که در دوره‌ی فردوسی آیا املای آن هم به‌همین‌شکل بوده یا به‌شکل "خوان". -پَهلَو: شهر، پایتخت؛ و دراصل پارت -پَهلَو: شکلِ کوتاه‌شده‌ی پهلوان، منسوب به پهلو درمعنی پارت، یعنی شهر؛ پس پهلوان یا شکل کوتاه آن، پهلو، یعنی مردِ دلیرِ پارتی. -نیمروز: سیستان -دوروزه: راهِ دوروزه -گذاشتن: طی کردن -راه بریدن: راه سپردن -به شور آمدن: به هیجان آمدن -یکی رخش را تیز بنمود ران / تگِ گور شد با تگِ او گران: سرعتِ رخش را زیاد کرد، پس سرعتِ گورها به‌نسبتِ سرعتِ رخش کم شد و رخش به آن‌ها رسید. -زینهار: امان -خوار: سبک، بی ‌زحمت -مَرغزار: دشت -درِ بیم را جای ایمن شناخت: ورودی آن جای خطرناک را ایمن‌تر دید (به‌دلیلِ زودتر باخبر شدن از خطر). -یارستن: جرات کردن -پسودن: لمس کردن، کنایه از نزدیک شدن 🖊@ghalatnanevisim
دوش می رفت به صد ناز جوانی به رهی زلف پرتاب به رخ، خنده مستانه به لب من عصا بر کف و قد خم شده و موی سفید می دویدم به دو صد لابه و عجزش ز عقب چون مرا دید چنین گفت صفایی چه تو راست که به دنبال من آیی به چنین رنج و تعب تو بدین هیئت اگر عشق نبازی چه شود با چنین حال دگر وصل جوانان مطلب 🖊@ghalatnanevisim
خط ✍ پی‌بست «پی‌بست نوعی واژه‌بست است که به پایان واژه افزوده می‌شود؛ مانند ضمیر پیوستۀ ملکی «–َم» در «کتابم». واژه‌بست‌های فارسی عموماً پی‌بست هستند» (طباطبایی، ۱۳۹۵: ۱۱۹). 🔶 صورت سالم حرف اضافۀ «با» فقط با ضمایر منفصل به کار می‌رود: با من، با تو، با او، با ما، با شما، با آن‌ها. 🔴 پی‌بست‌های ضمیری پس از حرف اضافه «با» 1⃣ باهام (شکسته) ← بام (شکسته‌تر) 2⃣ باهات (شکسته) ← بات (شکسته‌تر) 3⃣ باهاش (شکسته) ← باش(شکسته‌تر) 4⃣ باهامون (شکسته) ← بامون (شکسته‌تر) 5⃣ باهاتون (شکسته) ← باتون (شکسته‌تر) 6⃣ باهاشون (شکسته) ← باشون (شکسته‌تر) ✅ ۱. علاءالدین طباطبایی، فرهنگ توصیفی دستور زبان فارسی، چ۱، تهران: فرهنگ معاصر، ۱۳۹۵، ص۱۱۹. ✅ ۲. امید طبیب‌زاده، فارسی شکسته؛ دستور خط و فرهنگ املایی، چ۱، تهران: کتاب بهار، ۱۳۹۸، ص۵۰. ✅ فریده آرامیده 🖊@ghalatnanevisim
🟨🟨🟨🟧🟧🟧🟥🟥🟥 حرّاف این کلمه در زبان عربی به کار نرفته است و فارسی‌زبانان آن را ساخته‌اند و در معنی "وراج و پرچانه" و "زبان آور" به کار می‌برند. برخی معتقدند که چون این کلمه در زبان عربی استعمال نشده و در متون معتبر قدیمی هم به کار نرفته است، نباید آن را به کار ببریم، اما باید دانست علت به کار نرفتم این واژه در زبان عربی، این است که "حرف" در عربی به معنی" سخن و کلام" به کار نرفته است، در حالی که در زبان فارسی از قدیم کلمهٔ "حرف" در معنی "سخن و کلام" بارها استعمال شده است. حافظ گوید: یک حرف صوفیانه بگویم، اجازت است/ ای نور دیده جنگ بِه از صلح و داوری بنابراین چون "حرف" در این معنی به کار رفته است، صیغهٔ مبالغهٔ آن را هم می‌توان به کار برد. از همه مهم‌تر این که "حرّاف" و "حرّافه" در آثار استادان زبان فارسی هم به کار رفته است: حرّاف و نکته‌سنج و بذله گو و نقّاد بود.( مینوی) 🔸فرهنگ درست نویسی سخن، دکتر حسن انوری، انتشارات سخن ، صص 122_123 🖊@ghalatnanevisim
حتما شنیده‌اید: نویسنده‌ها می‌گویند باورشان نمی‌شود که واقعا نویسنده شده‌اند، تا وقتی که مثلا در هواپیما کسی را ببینند که دارد کتابشان را می‌خواند. این اتفاق همین چند روز پیش در سالن ورزش برای خودم رخ داد. زنی که روی دوچرخه کناری‌ام نشسته بود، کتابم در دستش بود و داشت می‌خواند. از او پرسیدم آیا از آن خوشش آمده یا نه. گفت بله و من هم تصمیم گرفتم به او بگویم که نویسنده‌اش من هستم. کارولینا گارسیا 🖊@ghalatnanevisim
✅ .... اصلی، یک .... سایه زن، یک ... و سه قلم آرایشی هستن. ✅ انتخاب این قلم ها به نظر شما بستگی داره. ✅ ... قلم "گودکن" ابزار اصلیه، قلم آمریکایی حداقل 130 هزار تومن هست؛ ✅ قلم دست ساز با ضمانت مادام العمر هم 65 هزار تومن هست. ❌ ابزاری که شما لازم دارین یک قلم اصلی یک قلم سایه زن یک قلم آندرکات وسه قلم آرایشی به نظر شما بستگی داره قلم گودکن ابزار اصلی است اما قلم آمریکاهی از ۱۳۰۰۰۰ هزار به بالا است دست ساز با زمانت تمام عمر ۶۵۰۰۰ هزار تومان 🖊@ghalatnanevisim
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 حکایت به قلم "ســاده و روان" 📚 باب دوم : در اخلاق درویشان 🌺 حکایت ۴۳ 💫 ناتوانی به پهلوان زورآزمايى در یک ماجرايى ناسزا گفت. پهلوان عصبانى و خشمگين شد به طورى كه بر اثر خشم، كف از دهانش بيرون آمده بود و با هيجان شديد بر سر ناسزاگو فرياد مى كشيد. صاحبدلى از آنجا عبور مى كرد، پرسيد: اين پهلوان چرا اين گونه عصبانى و خشم آلود شده و نعره مى كشد؟ گفتند: شخصى به او دشنام داده است. صاحبدل گفت: اين فرومايه، هزار من وزنه بلند مى كند ولى طاقت ناسزايى را ندارد؟ 🔸لاف سر پنجگى و دعوى مردى بگذار 🔹عاجز نفس فرومايه، چه مردى چه زنى 🔸گرت از دست برآيد دهنى شيرين كن 🔹مردى آن نيست كه مشتى بزنى بر دهنى 🔸اگر خود بردرَد پيشانى پيل 🔹نه مرد است آنكه در او مردمى نيست 🔸بنى آدم سرشت از خاک دارند 🔹اگر خالى نباشد، آدمى نيست 🖊@ghalatnanevisim
شاهنامه خوانی 👇👇👇قسمت صد و سی و چهارم👇👇👇 🖊@ghalatnanevisim
-پاس: بخشی از شب؛ معمولاً یک‌چهارم و یا یک‌هشتمِ آن. ولی گاهی هم یک پاس یعنی یک‌دوم، دو پاس یعنی دوسوم، و سه پاس یعنی سه‌چهارم یا تمامِ شب. -کُنام: آشیانه -آشفته: به‌هیجان‌آمده، پُرشور -"نخست اسب را" گفت "باید شکست / چو خواهم، سوارم خود آید به دست": شیر با خود گفت: اول اسب را می‌کُشم که بعد از آن، کشتنِ سوار کاری ندارد. -رخشان: درخشان -دمان: درجا، یا شتابان -اگر کشته گشتی تو در چنگِ شیر...: رستم به رخش پرخاش می‌کند که چرا سرخود با شیر جنگیده و اگر می‌مرد، رستم چطور جنگ‌جامه و کلاهخود و سلاحش را تا مازندران می‌بُرد. ولی درواقع او نگرانِ بی‌آبرویی خود است. چون پیاده ماندنِ پهلوانِ بزرگ نشانِ ضعف، و مایه‌ی سرافکندگی او بوده. کمی بعدتر در اولِ قصه‌ی رستم‌وسهراب هم می‌بینیم که پس از این که اسبِ رستم را وقتِ خواب او می‌بَرند، او با خود "همی‌گفت کاکنون پیاده نوان / کجا پویم از ننگ تیره‌روان // ابا ترکش و گرز بسته میان / چنین ترگ و شمشیر و ببرِبیان!؟ //چه گویند گُردان که ´اسپش که بُرد!؟ / تهمتن بدانجا بخفت، ار بمرد!؟`" -سرم گر ز خوابِ خوش آگه شدی، / تو را رزم با شیر کوته شدی!: اگر از این خوابِ خوش بیدار شده بودم، نیازی نبود تو با شیر بجنگی. 🖊@ghalatnanevisim