سلام به دوستان عزیز
با یاری خداوند متعال ودر ظل عنایت آقا امام حسین (ع) فردا در مسیر پیاده روی بزرگ اربعین دعاگوی شما خوبان خواهم بود..
حلال کنید!! التماس دعا
پدرام اکبری:
«باز هم لبخندِ خدا»
شب شعر که تمام شد دلم بدجور هوای حرم امام حسین را کرد تا حالا نرفته بودم و این حال و هوا برام عجیب بود
همیشه چهارشنبه ها حس خاص شاعرانه ای دارم
نگاهی به ضریح شاه چراغ کردم و یه نگاه هم به آوینا خانم ،که با چادر سفیدِ گل گلی کوچیکش ،گوشه ای از صحن حرم ایستاده بود تا همراه باباش برای خرید ملزومات سفر اربعین به بازار بره
رفتم کنارش و گفتم مگه تو هم قراره کربلا بری؟
با خوشحالی گفت بله عمو
یه جورایی بغض کردم گفتم ،عمو جون میتونی منم دعا کنی شاید، طلبید
گفت باشه
چند قطره اشک از گوشهٔ چشام جاری شد با خودم گفتم
یعنی میشه ؟!
برای اینکه از این حال و هوا دور بشم ،گوشی موبایل را از جیبم بیرون آوردم تا پیگیر داوری های آثار داستان و دلنوشته سوگواره شاهچراغ بشم
برای استاد صحرایی پیام صوتی فرستادم .مدت زمان زیادی سپری نشد که استاد صحرایی جواب پیامم را داد و آخر کلامش جمله ای را گفت که دوباره دلم را به آشوب کشوند
« ایشالله،عازم کربلا هستم و بعد از سفر در این باره بیشتر با هم صحبت می کنیم...»
عجب هر کاری می کنم بازم کربلا!..بازم نوای شور انگیز نینوا...!
التماس دعای ویژه داشتم و با خودم این رباعی را زمزمه کردم
«من دست تهی فضل تو در دست ابوالفضل
چون دست تو اعجاز خدا هست ابوالفضل
دیدیم که هر خسته دلی رفت از این حال
وقتی که دلش را به شما بست ابوالفضل
»!!
..............
«آخه پنجشنبه هم موقع جلسه است...
کل هفته را ول کردن و صبح روز پنجشنبه ای جلسه هماهنگ میکنند...»
این جملهها رابا بی حوصلگی تکرار میکردم و تند لباس میپوشیدم تا سرِ موقع به جلسه برسم
وارد بلوار پاسداران که شدم ،شلوغی عجیبی را دیدم .به خودم گفتم، جای پارک گیر نمی یاد
برای همین زیر پل هوایی، ماشین را پارک کردم و با سرعت خودم را به در ورودی مجموعه رساندم.
مجبور شدم گوشی را که تمام دلنوشتهها و شعرهام توش بود را تحویل بدم
به اتاق جلسه که رسیدم همه مهمان های مراسم نشسته بودند.
بعد از
سلام ، یه صندلی خالی پیدا کردم و به سمت اون رفتم. تو همین حال و احوال آقای میکائیلی را دیدم که با یک نفر گرمِ صحبت بود. صدام زد. خودم را به کنارش رساندم گفت: پدرام، شعر اربعینی داری!؟
گفتم :حاجی، سوادم تو گوشی بوده..!، تحویل دادم!
یکدفعه یادم به شعر دیشب افتاد
من دست تهی فضل تو در دست ابوالفضل ...
ادامه دادم
ولی چند تا «رباعی تو ذهن دارم میتونم اونها را بخوانم
گفت، خوبه ..برو پیش مومنی!
چند متر اون طرفتر آقای مومنی نشسته بود و سین برنامه رو آماده میکرد.
بعد از سلام و احوالپرسی، اسم خودم را روی کاغذ مقابل آقای مومنی دیدم
گفتم ، چند بیت شعر دارم! و بلا فاصله برگشتم و سر جای خودم نشستم .چند برگ کاغذکوچک ِیاداشت برداشتم و دو سه تا رباعی که در ذهن داشتم، روی کاغذ پیاده کردم
« آرزو دارم روم در بارگاهت یا حسین
تا شوم خدمتگزار درگهت مولا حسین
بچه بودم مادرم من را سیه پوش تو کرد
» گفت حالا نوکری ارباب تو تنها حسین
توی حال و هوای نوشتن این اشعار بودم که اسم خودم را شنیدم ...«دعوت میکنم از آقای پدرام اکبری برای خواندن اشعارشون»
آقای مومنی بود ،جلسه آغاز شده بود و من تو حال و هوای خودم بودم
بعد از سلام و احترام حضور مهمانان، گفتم که قرار بود یه شعر اربعینی تقدیم کنم اما نشد و با اجازه چند رباعی به همه تقدیم میکنم
یکباره بغض گلوم را فشرد و با این رباعی شروع کردم
من دست تهی فضل تو در دست ابوالفضل
چون دست تو اعجاز خدا هست ابوالفضل
دیدیم که هر خسته دلی رفت از این حال
وقتی که دلش را به شما بست ابوالفضل
خواندن شعرهاکه تمام شد، ناخودآگاه حرم امام حسین و قبر شش گوشهٔ عشق را سلام دادم و به نینوا پرواز کردم..
چند ثانیه ای ،خودم را در بارگاه اباعبدالله احساس کردم !
یک دفعه از ته مجلس صدای یک نفر به گوشم رسید..
فقط یک جمله را به خوبی شنیدم
«هزینه سفر کربلا رو پرداخت میکنم»
تا آخر مراسم هیچی دیگه نمیشنیدم. انگار اصلا توی جلسه نبودم. دلم پر گرفته بود سمت کربلا. هر از چندی نگاهی به اون آقا میکردم که ببینم هست یا نه.
شوخی کرده یا اینکه جدی گفته!
کناردستم ،یک نفر نشسته بود
ازش پرسیدم ،شما این برادر را می شناسین ؟ و با اشاره همان آقا را نشانش دادم
گفت آقای زارع !
.............
ساعت دو و نیمِ بعد از ظهر جمعه بود
تقاضای گذرنامه رابعد از جلسه ٔدیروز، از طریق سیستم ثبت کرده بودم .اول نمیشد، ولی محمد هادی،- پسرم-مراحل ثبت نام را انجام داد.
گوشی تلفن را برداشتم و به چند نفری زنگ زدم تا ببینم معمولا چقدر طول میکشه تا گذرنامه به دستم برسه .داشتم با حسن صحبت میکردم، یکدفعه پیامکی روی گوشیم اومد
« گذرنامه شما به شماره...... از طریق اداره پست قابل »رهگیری میباشد.
« پدرام اکبری»
پدرام اکبری:
نکته جالبی داره که سال گذشته دقیقا در سوم شهریور ۱۴۰۱ اتفاق افتاد و فیلم آن را تقدیم می کنم.......
هدایت شده از غلامرضا کافی
https://drive.google.com/file/d/1EJL0T6m1NPwUsmzy51Qy1yHy6oCDtYOn/view?usp=drivesdk
هواتو. یک
(ترانه اربعین)
شعر: غلامرضا کافی
آواز: ابراهیم پناهی
ترانه پیاده روی اربعین
زدم به جاده بی هوا
دلم هواتو کرده باز
اینجاس که معنی نمیده
رنج سفر راه دراز
فرش ستاره زیر پام
بال فرشته روسرم
دلم جلوتر ازمنه
راستی مگه کجا میرم؟
زدم به جاده بی هوا
بارون گرفت یواش یواش
زایر چشمای توام
خودت هوامو داشته باش!
هیشکی تو دنیای خدا
این همه عاشق نداره
با زایرای اربعین
جاده نفس کم میاره
قربون عاشقات برم
که گریه گریه سرخوشن
پای پیاده جون میدن
از شما دس نمی کشن!
یه عمریه شاعرتم
حالا که وقتش رسیده،
می خوام برات شعر بخونم
گریه امونم نمیده!
گریه امون نمیده من
شعرمو شعله ور کنم
شام خرابه رو بگم
قصه ی طشت و سر کنم
زدم به جاده بی هوا
دلم هواتو کرده باز
اینجاس که معنی نمیده
رنج سفر راه دراز
غلامرضا کافی
هدایت شده از غلامرضا کافی
1_6398035603. 2
9.03M
هواتو. دو
(ترانه اربعین)
شعر:غلامرضا کافی
آواز: گروه کر.
مُحرَّم بَرایم شَبِ عید شُد
دلم مَملو از نورِ خُورشید شُد
سرِ ساعتی خاص شُد مُنقلب
روا شُد رُباعی رَوادید شُد!
#پدرام اکبری
آه ای غمت قصیدهی بیانتها حسین!
غم با دلت عجين شده از ابتدا حسین!
در موی بیدهای جهان مویه میکنند
موسیقی عزای تو را بادها حسین!
ای حُسن بیبدیل! چه حُسن سلیقه داشت
آن که نهاد نام بلند تو را "حسین"
تا بوده نی به حرمت تو گل نداده است
این است فرق بین نی و نیزهها، حسین!
وقت نوشتن از تو قلم سرخ میشود
همخانواده است گل سرخ با حسین
من ماهی قناتم و روز و شبم یکیست
ای کاش میرساند به دریا مرا حسین.
ای شعر ناب نام تو را "آب" مینهم
تا بعد خواندن تو بگویند: "یا حسین"!
#کبری_موسوی_قهفرخی
عشق به پایان رسید ،خون تو پایان نداشت
اینک پایان من در غزلی ناتمام
به توفیق الهی نائب الزیاره و دعاگوی همه ی دوستان در این سفر عاشقانه
بودم.
آن شااله قدم زدن در این مسیر عاشقی حسینی روزی همه ی آرزومندان 🌹🌹🌹❤️❤️❤️❤️🌸🌸
🥀🥀🥀
کاش در دروازه ی ساعت زمان می ایستاد
نیزه ها می رفت اما کاروان می ایستاد
کاش وقتی قلب زینب روی نیزه می تپید
قلب دنیا می گرفت وناگهان می ایستاد
کوفیان دیدند،وقتی لب به گفتن می گشود
ناگهان زنگ شتر ها از تکان می ایستاد
کائنات انگار تحت امر زینب می شدند
آن چنان که گفته اند:«آب روان می ایستاد»
او که با صبر وغرور وهمت زهرایی اش
باحجابش روبروی دشمنان می ایستاد
زینبی که خطبه ها را حیدری می خواند وبعد
روی حرفش چون علی تا پای جان می ایستاد
با وجودی که غمی سنگین به روی شانه داشت
هم چنان می ایستاد و هم چنان می ایستاد
روضه ی گودال را اصلا نخوانم بهتر است
شمر در خون می نشست اما سنان می ایستاد
***
آفتاب داغ می تابید بر تن ها،ولی
قاتل خورشید زیر سایبان می ایستاد
بیت آخر سهم خولی می شد و با خواندش
بر زمین میخورد وقتی روضه خوان می ایستاد
#احمدعلوی
#روضه
🔹«کنار قدمهای جابر، سوی نینوا رهسپاریم
ستونهای این جاده را ما، به شوق حرم میشماریم»
این اثر، یکی از مهمترین و خاطرهانگیزترین نوحههای راهپیمایی اربعین است. سالهاست که صدای میثم مطیعی به واسطه اشعار محسن رضوانی، راوی وجوه متمایزی از پدیده اربعین حسینی است و هربار، بخشی از آن وجوه، خود را به زیبایی در بستر شعر و نوحه نشان میدهد. این دو هنرمند از پیشگامان شعر و نوحه برای موضوع اربعینند. همافزایی این دو هنرمند، منحصر در پیشتازیِ پرداخت هنری به اربعین نیست. آنها آثاری خلق کردهاند که صرفا به سراغ مضامین دلتنگی و حس معنوی زیارت نرفته، بلکه نگاه تمدنی و روایت امتی از پیادهروی اربعین را برجسته کردهاند.
🔹دو زبانه بودن (فارسی_عربی) مداحیهای اربعینیِ مطیعی، نشانه روشنی از نگاه امتمحور او و رضوانی به پدیده اربعین است. هر دوی آنها به عربی، تسلط کامل دارند و با همین نوحهها، پیوندهای فرهنگی عمیقی میان ملتهای مسلمان ایجاد کردهاند.
🔹تقویت و تمرکز بر وجه مجاهدانه پیادهروی اربعین، از دیگر ویژگیهای اشعار محسن رضوانی است. استفاده از مضامین مبارزه، جهاد و حتی پیوند فتح قدس با حماسه اربعین، کمک میکند تا ارتباط تاریخی قیام کربلا با امروز و مجاهدت امتها علیه ظالمان و مستکبران با همین حرکت عظیم به ظهور برسد.
🔹 تبدیل راهپیمایی اربعین به نماد قیام منتظران حضرت صاحبالزمان(عج) و توجه به حضور امام و تمرین آمادگی برای ظهور در بستر اربعین، از دیگر وجوه متمایز نوحههای اربعینی رضوانی و مطیعی است.
🔹فرم اجرای این آثار با صدای مطیعی که همزمان حس غم و حماسه را در کنار هم دارد، نکته منحصربفرد دیگری است. غمی احیاگر و فاتحانه و حماسهای مبارزهجو که از روح شعر به صدای مطیعی جریان یافته. صدای مقتدرانه او مضامین گسترده اشعار رضوانی را به خوبی به دوش میگیرد و به گوش میرساند.
🔹ترکیب هنری رضوانی و مطیعی تا به امروز، آثار خاطرهانگیزی را از این دو برای اربعین به یادگار گذاشته. ما در این فرسته، به مناسبت ایام اربعین حسینی، تعدادی از این آثار را معرفی کردهایم.
.
.
#میثم_مطیعی #محسن_رضوانی #اربعین #پیاده_روی_اربعین #مداحی_اربعینی #نوحه #مداحی
زیارتِ خوراکیها
برای اربعین رفتم فقط تا پای جان خوردم
زیارت شد فراموشم در آنجا بیامان خوردم
در آنجا خوانِ برکت بود در هر گوشه گسترده
به پاسِ اینهمه برکت، نشستم مثلِ خان خوردم
چه فیضی بردم از این اربعین ،جای شما خالی
به قدرِ چند صد میلیون، کبابِ رایگان خوردم
به رسمِ جانفشانی در مسیر اربعین،بوده
که من هر خوردنی دیدم در آنجا، جانفشان خوردم
نکردم دست هر کس گفت مهمان باش را کوتاه
شدم در خانهی او یک دو روزی میهمان، خوردم
نگفتم این غذا ایرانی است و آن عراقی، هیچ
به یک موکب از این خوردم، به یک موکب از آن خوردم
اگر چه انفرادی رفته بودم این سفر اما
به هر موکب که رفتم، قدرِ چندین کاروان خوردم
نگو از قهوه و چایی، فراوان بود هر جایی
نه یک چایی که در هر وعده چندین استکان خوردم
نهادم هستی خود را ، برای چند شاورما
خدا را شکر از آن نیز در حد توان خوردم
کباب ماهیِ عالی دل و دین از کف من برد
دو پرس از آن به دست آوردم و با چند نان خوردم
در آنجا هر چه شد خوردم، دوتا گونی نخود خوردم
به قدرِ خرجِ چندین سالِ خود در این زمان خوردم
نمیدانستم اصلا چیست حتی یک غذا ،گاهی
ولی از آن دو تا کاسه برای امتحان خوردم
شدم از التماساتِ دعای دوستان ، غافل
به جایِ آن فقط جایِ تمامِ دوستان، خوردم
#طنز
#اربعین
#کربلا
#احمد_رفیعی_وردنجانی
قلم
حرف دل مردم گِله ی شاعر هاست
دلتنگی وغربت صله ی شاعر هاست
در جنگ رسانه ای ونرم دشمن
امروز قلم ،اسلحه ی شاعر هاست
#حسین کیوانی
با حکم دبیر دهمین کنگره ملی شعر بسیج،
«پدرام اکبری» دبیر استانی جشنواره ملی شعر بسیج در استان فارس شد
با حکم دکتر کوثر دانش ؛ پدرام اکبری رئیس انجمن شعر سازمان بسیج هنرمندان استان فارس، به سمت دبیر دهمین کنگره ملی شعر بسیج با نام افق های روشن و رئیس شورای سیاست گذاری این کنگره در استان فارس منصوب گردید.
پدرام اکبری رئیس انجمن شعر بسیج هنرمندان استان ،متولد ۱۳۵9 در شهر فیروز آباد، عضو شورای اندیشه ورز سازمان بسیج هنرمندان فارس و فعال حوزه رسانه و ادبیات طنز است.
اکبری پیش از این به عنوان دبیر اجرایی جشنواره ها و سوگواره های ادبی، هنری مختلفی بوده که در سطوح مختلف استانی و ملی برگزار شده است.
دهمین کنگره ملی شعر بسیج با نام "افق های روشن" به همت انجمن شعر بسیج هنرمندان سال جاری برگزار خواهد شد.
پدرام اکبری افزود :
فراخوان این کنگره به زودی منتشر خواهد شد.
https://eitaa.com/khabarnameshaeranshiz
🥀
ما از خیال دیدن هم مست بودهایم
ما یک گناه ساده از این دست بودهایم
در بین جادههای جهان نام ما نبود
ما کوچههای کوچک بنبست بودهایم
ما را ندیده است کسی در کنار هم
ما نیست بودهایم اگر هست بودهایم
آری! صدای شادی ما ناشنیدنی است
در جمع دستها همه یکدست بودهایم
ما را نخوانده است کسی هیچگاه، آه
در نامههای گمشده پیوست بودهایم
#حسین_سنگری
«استعمارستیزی و جدال با غرب در شعر معاصر با مشروطه»
نهضت مشروطه و شعر آن هرچند از بسیاری منظرها ریشه در پیوند ایرانیان با مظاهر فرهنگ اروپایی و حتّی طرح سیاسی دولتهای رقیب در ایران دارد؛ بااینحال در شعر شاعران این دوره نشانههایی ستیزه با آن نیز میتوان دید. در شعر شاعران جریان اتّحاد اسلامی، تقابل شرق بهعنوان کانون تمدّن دینی و غرب، پررنگی ویژهای دارد. این نوع نگاه که نمونۀ تمامعیار آن را در اشعار اقبال لاهوری میبینیم و با مفهوم وطن در اشعارش پیوند مستقیم دارد، سببشده تا او بهویژه در دفترهای "زبور عجم، پیام مشرق، جاویدنامه و پس چه باید کرد ای اقوام شرق؟"، فرنگیمآبی را آسیب اصلی ملّت اسلامی معرفی کند:
فریاد ز افرنگ و دلاویزی افرنگ
فریاد ز شیرینی و پرویزی افرنگ
عالم همه ویرانه ز چنگیزی افرنگ
معمار حرم باز به تعمیر جهان خیز
(گزیدهی اشعار، ص ۶۳)
اقبال نگاه انتقادی به پیشرفتهای غرب و برگزیدن نقاط مثبت فناوری و علم آنان را راهکار مناسب شرقیان در جهان معاصر میداند. از منظر او تقلید از مظاهر سطحی مدرنیته در غرب، چیزی جز سقوط در پی نخواهد داشت:
آدمیت زار نالید از فرنگ
زندگی هنگامه برچید از فرنگ
پس چه باید کرد ای اقوام شرق
باز روشن میشود ایّام شرق
در ضمیرش انقلاب آمد پدید
شب گذشت و آفتاب آمد پدید
(همان، ص ۷۹)
حتّی شاعر غربستای این دوره، میرزادۀ عشقی هم گاه با نگاهی انتقادی از عقبافتادگی شرق و پیشرفت غربیان سخن میگوید:
یاد آن عهدی که در مشرق تمدّن باب بود
وز کران شرق نور معرفت پُر تاب بود
یادشان رفته همان هنگام در مغرب زمین
مردمی بودند همچون جانور جنگلنشین
تا نخوابد شرق کی مغرب برآید آفتاب
غرب را بیداری آنگه شد که شرقی شد به خواب
(اشعار میرزاده، ص ۴۹)
البته هم او که اوج غربگرایی را در بسیاری از اشعارش میتوان دید، در انتقاد از سیاستهای استعماری انگلیس میسراید:
داستان موش و گربه است عهد ما و انگلیس
موش را گر گربه برگیرد رها چون میکند؟ (همان، ص ۱۰۷)
فرخی یزدی نیز ناامنی موجود در ایران را زاییدۀ حضور اجنبیان در ایران میداند:
دست اجنبی افراشت، تا لوای ناامنی
فتنه سربهسر بگذاشت، سر به پای ناامنی
(دیوان فرخی، ص ۱۶۷)
عارف هم حضور سیاه انگلیسیان را در این دوره به انتقاد میگیرد:
به اردشیر غیور دراز دست بگو
که خصم ملک تو را جزو انگلستان کرد (دیوان عارف، ص ۲۴۷)
از میان شاعران جریان مشروطه، بهار، نسیم شمال و ایرج میرزا معمولاً به هیچیک از کشورهای غربی به دیدۀ اعتماد نمینگرند، ایرج میسراید:
گویند که انگلیس با روس
عهدی کردهاست تازه امسال
کاندر پلتیک هم در ایران
زینپس نکنند هیچ اهمال
افسوس که کافیان این ملک
بنشسته و فارغند از این حال
کز صلح میان گربه و موش
بر باد رود دکان بقال
(دیوان ایرج، ص ۱۹۲)
"کتاب دو کوچه تا نیما؛ محمد مرادی، صفحات ۴۲ تا ۴۵"
#شعر_مشروطه
#استعمار_ستیزی
https://eitaa.com/mmparvizan
شعر طنز...اجتماعی ،انتقادی
اندر حکایت کسانی که همه ی واقعیت های زندگی را فتوشاپی می بینند...
تمام کار دنیا فتوشاپ است
واصلا خلقت ما فتو شاپ است
دقیقا روی اصل کارت ملی
همین عکس شما ها فتو شاپ است
بهشت وحوری و سیب وجهنم
خود آدم وحوا فتو شاپ است
رمان های قشنگ وعاشقانه
مثه مجنون ولیلا فتو شاپ است
یقینآ برگه های رای مردم
توی صندوق آرا فتو شاپ است
توی دنیای نیرنگ مجازی
تمام گفتگو ها فتو شاپ است
وراهپیمایی میلیونی ما
به قول بی بی سی ها فتوشاپ است
ابو البکرِ بغدادی وداعش
نکن باور که اینها فتو شاپ است
همین آرامگاه حافظیه
دقیقا کن تما شا فتو شاپ است
تورم وگرانی های امروز
برای ملت ما فتو شاپ است
نگو دارا ز سارا بیشتر داشت
کدام دارا وسارا فتوشاپ است
اگر هم شاعری شد فتنه انگیز
نکن باور که اینها فتو شاپ است
توییت فاطمه ی موسوی هم
یقین دارم که تنها فتو شاپ است
تمام ریزه کاری های دنیا
برای اهل عقبی فتو شاپ است
پس از این زندگانی زندگی نیست
اخه اینجا وآنجا فتو شاپ است
تمام وعده های انتخابات
زکاندیدا نما ها فتو شاپ است
وحتی عکس تبلیغات انها
روی دیوار ودرها فتوشاپ است
گلستان وهمین بُستان سعدی
حقیقت نیست حتما فتو شاپ است
تمام موشکای نقطه زن هم
به قول صهیونیستا فتو شاپ است
برو توی شناسنامت نگاه کن
همین عکس تو انجا فتو شاپ است
خود ویروس منحوس کرونا
که از چین آمد اینجا فتوشا پ است
زنان کشور ما با حجاب اند
تمام روسری ها فتو شاپ است
بیا با چشم دل بنما تماشا
که دشت وکوه ودریا فتوشاپ است
عجایب آدمی دیدم خدایا
حقیقت پیش انها فتو شاپ است
خلاصه این همه شعری گه گفتم
از اول تا به حالا فتو شاپ است
#حسین کیوانی
شیراز
امام گلها عنوان مجموعه شعری عاشورایی از محمود پوروهاب است. پوروهاب در این مجموعه، در ۱۳ قطعه شعر که قالب همه آنها غزلمثنوی است و در شعر کودک و نوجوان کمتر استفاده شده است، به توصیف وقایع عاشورا و برخی از قهرمانان این رویداد مهم تاریخی پرداخته است.
زبان اشعار ساده و روان است و همراهی آنها با تصاویر میتواند آن ها را برای نوجوانان گروههای سنی د و ه مناسب کند؛ اگرچه بزرگسالان هم دیگر مخاطبان این مجموعهاند.
تشنه و تشنگی، رود، لاله، مشک، آب،اسب، سقا و ...از کلیدواژههای این مجموعهاند که در دیگر شعرهای عاشورایی نیز دیده میشوند. نگاه شاعر به واقعهی عاشورا در این دفتر چون بسیاری از سرودههای دیگر شاعران، نو و تازه نیست با این حال شاعر کوشیده است با خلق تصاویری متفاوت و ملموس سرودهای عاطفی ارائه کند و به مضمون رنگ و بویی تازه ببخشد. استفاده از ردیف برای تمام اشعار موسیقی شعرها را تقویت کرده است و زبان ساده و واژهها و ترکیبهایی چون سنجاقک، قمری، شکوفه، گلدان، خورشید، ترانهی رود، ماهی سرخ کوچک، آهوی سبزهزار، گل خشک و شاخه سبز صنوبر بر صمیمت کلام افزوده است.
از دیگر نقاط قوت این کتاب، ذکر منابع مورد استفاده است.
انتشاران مدرسه این مجموعه را اولین بار در سال ۱۳۷۵ منتشر کرده است.
شعر زیر از این دفتر انتخاب شده است:
گفتی ای نوبهار من برگرد
کوچک بیقرار من برگرد
داغ و اندوه تازهای نگذار
بر دل داغدار من، برگرد
آه از خون سرخ یارانم
دشت شد لالهزار من، برگرد
منم آن رود تشنه کو آبی؟
خشک شد چشمهسار من برگرد
در دل کوفیان زمستان است
دور شو از کنار من، برگرد
تیغ و شمشیر تشنه خونند
آهوی سبزهزار من برگرد
ای گل کوچک برادر من
یادگار بهار من برگرد
کودک اما عمو عمو میکرد
گل خود را دوباره بو میکرد
غصهها داشت در دلش خانه
دور گل گشت مثل پروانه
بال پروانه را جدا کردند
چه ستمها که بر شما کردند
باشگاه کتاب کودک و نوجوان سیب نارنجی
#شعر_نوجوان
#سیب_نارنجی
#محمود_پوروهاب
#معصومه_مرادی
#شعر
#شعر_آیینی
#شعر_عاشورایی
https://eitaa.com/sibbook
"یک نکته در دستور زبان و شعر"
در دستور زبان فارسی و بهموازات آن در زبان شاعران کهن، کاربرد یای نکره در ترکیبهای اضافی و وصفی متفاوت بوده است. برای مثال در ترکیبهای وصفی، "ی" پس از موصوف قرار میگیرد؛ مثل زنی زیبا، و در ترکیبهای اضافی به مضاف الیه متصل می شود؛ مثل سقف خانهای.
فرض کنیم، در دستور کهن کلمهی استاد هم جایگاه صفتی و هم مضافالیهی داشته باشد، این گونه مخاطب دچار اشتباه نمی شود: زنی استاد؛ یعنی زنی که در کار خود استاد است و زن استادی؛ یعنی همسر مردی که آن مرد استاد است.
در شعر بسیاری از شاعران معاصر، متاثر از زبان محاوره، "ی" در هر دو صورت وصفی و اضافی به کلمهی دوم متصل میشود. به ابیات زیر بنگرید:
هر که میبیند مرا احوالپُرست میشود
نام ما شاید مراعاتالنظیر تازهای است
من به خود میگویم : "او"، او نیز میگوید به خود
این زبان اختصاصی را ضمیر تازهای است
هر که را میبینم اینجا کشتهی عشق کسی است
یک بلای دیگر آمد مرگ و میر تازهای است
این ابیات، بخشی از غزلی سرودهی #آرش_شفاعی از دفتر #شهریوری_تو است. اگر شاعر بخواهد به شیوهای که عالمان دستور زبان درست میدانند، ترکیبها را به کار ببرد؛ باید بگوید:
مراعاتالنظیری تازه، ضمیری تازه و مرگ و میری تازه.
در شعر یادشده از نظر وزنی ( اگر همزهی است حذف نشود)؛ با این تغییر دستوری، لطمهای به شعر وارد نمیشود و این کارکرد دستوری صحیح، با زبان نیمه سنتی غزل نیز تضادی ندارد. البته در غزلهایی که زبانی ساده، روزمره یا روایی دارند، در چارچوب زبان غزل میتوان دربارهی رعایت کردن یا نکردن این قاعدهی دستوری تصمیم متفاوت گرفت.
#محمد_مرادی #نقد_شعر
#دستور_زبان
@mmparvizan
سحرگه، رهرُوی در سرزمینی،
همیگفت این معما با قرینی
که ای صوفی! شراب آنگه شود صاف
که در شیشه برآرد «اربعینی»...🖤
#حافظ
التماس دعا
«به تو از دور سلام» و به من از دور جوابی
به تو یک عرض ارادت، و به من از تو خطابی
پر زده کفتر این دل به هوای سر کویت
زمن استغاثه ای و زتو مْهر استجابی
سلام بر حسین
سلام بر عباس
سلام بر عقیله بنی هاشم
وسلام بر اربعین.
اربعین میقات عاشقان مسیر عشق حسین است،
صحنه دلبری و دلدادگی است،
روضه رضوان «سیدی شباب اهل الجنه» و
سند بیعت با آرمان اسوه ایثار است،
میقاتی که رنگ و جنس و نژاد و ملیت رنگ باخته اند در دلبری حسین!
جایگاهی که در نوکری ارباب« والسابقون السابقون» هستند
ولی افسوس که:
دوباره زائرت جا مانده آقا
دلش در هجرتو وامانده آقا
نمی دانم شود کی قسمت او؟
فراقت قلب او رنجانده آقا
افسوس که سعادت نشد همراه خیل زایرانت عمود به عمود و موکب به موکب نظاره گر عشق عاشقانی باشم که گرما و رنج سفر را به پای عشق تو قربانی میکنند،
افسوس که قسمت نشد مسیر بین الحرمین را پا برهنه هروله بروم.
آقای من!
پر کشیده دل من به سوی بین الحرمین
پا به پای دل میام با زایرات امام حسین
نشد امسال دوباره جا پای جابر بذارم
دل بدم به غربت صحن و سرای کاظمین
افسوس که نتوانستم عاشقانه به پنجره شش گوشه ات دخیل ببندم و با اشکهایم گلوی اصغرت را سیراب کنم،
افسوس که نتوانستم پا به پای بی بی زینب بالای تل زینبیه در فراقت های های گریه کنم.
افسوس که نتوانستم شکوه و هیبت و ابهت عباس را در بارگاهش به تماشا بنشینم.
مولای من !
کاش نیم نگاهی کنی و سالی دعوت نامه ما را هم امضا
کاش و ای کاش!!
ک. قالینی نژاد_افروز