برای فلسطین 🇵🇸
غروب در صدد نالهایست آهسته
قلم شکسته، نفس بسته، سینهها خسته
هوا گرفته فضای نفس کشیدن نیست
قلم شکسته و این شعر همدم من نیست
قلم شکسته، نفس خسته، این نفس زخمیست
و قلب کوچک من -گرچه در قفس- زخمیست
نفس بریده، قلم درد میکشد امشب
تمام دور و برم درد میکشد امشب
قلم نشسته که از بغض مرد بنویسد
از ازدحام نفسگیر درد بنویسد
«ستارگان همگی یک به یک شهید شدند
و با گذشت زمان ماضی بعید شدند»*
قلم نشسته که از خواب ما گلایه کند
نشسته است که از ما به ما گلایه کند
از این حکایت خونبار با که بنویسم
بدون دغدغه بگذار تا که بنویسم
نوشتنی که چو خون از گلوی من جاریست
اگر چه قصهی این "فیلمنامه" تکراریست:
*
سکانس یک: لندن، ساعت مذاکره ـ شب
سکانس دو: آتش، دشت در محاصره ـ شب
سکانس سه: سرطان در اراضی موعود
سکانس چار: نبرد مسیح با تلمود
سکانس پنج: کفن پوش، از کلان تا خرد
سکانس شش: ورق نقشهی جهان تا خورد
سکانس هفت: تلاویو خیره در طوفان
سکانس هشت: تقلای آخر شیطان
سکانس نه: استیصال حاکمان عرب
سکانس ده: اجلاس سران صلح طلب
همین سکانس: هلوکاست، خوانشی دیگر
گریم چهره اخبار پشت میز خبر
نمای بسته: کراوات... رأی... حق وتو
نمای باز: مدرنیته در طویله نو
سلامِ ژست تمدّن به جاهلیت قبل
توحّشی که منظم شدهست در اصطبل
جهان نشسته به سوگ زنان بی فرزند
سکانس پایانی: هیس! مسلمین خوابند
*
جهان غمزده در جوی خون گرفتار است
تمام دهکده در بوی خون گرفتار است
ستارگان همگی یک به یک شهید شدند
و با گذشت زمان ماضی بعید شدند
آهای نظم نوین! باز چیست در سر تو؟
و ای حقوق بشر، خاک... خاک بر سر تو
شما که زهر بیان را به جام خود دارید
مگر نه اینکه جهان را به کام خود دارید
مگر نه اینکه زمان شاخ و برگتان شده است
خدایتان بکشد... هان! چه مرگتان شده است
کدام پاسخ را یا کدام مسئله را؟!
نشستهاید فقط این توحّش یله را؟
ستارگان همگی یک به یک شهید شدند
و با گذشت زمان ماضی بعید شدند
و با گذشت زمان ماضی بعید؟... نخیر
جهان به خواب رود، خواب بر شهید... نخیر
برای تشنه شدن ما مگر چه کم داریم؟
حسین نیست اگر، ما ولی علَم داریم
هنوز از دلمان ماتمش نیفتادهست
حسین نیست، ولی پرچمش نیفتادهست
در این طریق به جز پرچمش پناهی نیست
و پیر گفته که تا فتح قله راهی نیست
به دست پیر، هزاران چراغ روشن شد
زمان دوباره ورق خورد و باغ روشن شد
نگاه کن همهی آیهها پرنده شدند
حروف سرخ جهان یکصدا پرنده شدند
جهان به پا شده تا خون ما قلم بزند
سکانس آخر این فیلم را به هم بزند
شگفت از این همه ذلت در این نبرد نژند
که تازیان زره صهیونیستها شدهاند
سمند صبح چو بر شام تار تاخته است
قمار مضحکتان روی اسب باخته است
طنین پرچم توحید را نشان بدهید
و غیرتی که ندارید را تکان بدهید
به هرکه مضطرب از هیبت شیاطین است
بگو که سنّت پروردگار ما این است
بگو دوباره بخوان قصههای قرآن را
و آیه آیه ببین روزگار طغیان را
بگو که یک پشه نمرود را به خاک افکند
و آب بود که فرعون را هلاک افکند
سپاه ابرهه با سنگریزه ویران شد
و عاد را وزش باد خط پایان شد
بهل که تیز شود جست و خیز لشکرشان
که این ستیز بقاء است و تیز آخرشان
بگو تنازع وحش است جنگ باطلتان
و ما روایت فتحیم در مقابلتان
تمام لشکر شیطان شدهست یاورتان
ولی گسیخته از هم زمام لشکرتان
از این به بعد به دنبال شر نمیگردند
فراریان تلاویو بر نمیگردند
شکست شوکت طاغوت وعده ازلی است
کلید فتح توکّل به یک نگاه علی است
به نام فاتح خیبر زمانتان ندهیم
به نام نامی حیدر امانتان ندهیم
قسم به جان پیمبر حریفتان ماییم
شما گذشته و ما فاتحان فرداییم
*
طلوع صبح علیهالسلام نزدیک است
و پیر گفته که شرب مدام نزدیک است
«حوالتش به لب یار دلنواز کنید»
«معاشران گره از زلف یار باز کنید»
#سید_سلمان_علوی
#روایت_غزه
#غزه_اقتدار
* وام از محمدسعید میرزایی
«نمادهای مشترک در اشعار فارسی با موضوع فلسطین/ بخش اول: زیتون»
برخی از واژهها در فرهنگ شعر فلسطینی با بسامد و کارکرد بیشتری به کار میروند و مفاهیم وسیعی را در توصیفها بهخود اختصاص میدهند. در این گفتار، به بررسی نمادها و کلیدواژههای اشعار فارسی با موضوع مقاومت مردم فلسطین خواهیم پرداخت. این نماد - واژهها را در چند دستۀ نمادهای بومی - جغرافیایی، نمادهای پایداری، نمادهای مربوط به آوارگی و محاصره و نمادهای اسرائیلیان میتوان طبقهبندی کرد.
نمادهای بومی -جغرافیایی
این نمادها، شامل مفاهیم و اشیایی هستند که بیشتر بومی و طبیعیاند و استفاده از آنها در اشعار، بهنوعی یادآور جغرافیای مقاومت فلسطین است؛ بااینحال در اشعار کاربردی نمادین نیز دارند. از این دسته، واژههای زیتون، پرتقال، سیب، تین(انجیر)، دریا و برخی گلها، بیشترین نمود را در فلسطینیات فارسی دارند.
زیتون یکی از دو نماد پرکارد در اشعار فارسی با موضوع فلسطین است. استفاده از این نماد بیش از همه در اشعاری دیده میشود که در دوران پس از جنگ سروده شدهاند و بیشک تأثیرپذیری از ترجمۀ آثار شاعران عرب، در این دوران در رواج آن مؤثر بوده و از میان شاعران نسل اوّل و دوم انقلاب، ضیاءالدین ترابی، آرش بارانپور، تیمور ترنج، مجتبی مهدویسعیدی و علیرضا قزوه، در سرودههای آزاد خود از آن بهره بردهاند:
یا اخم عنابی ماه / در شبهای زیتونزارانت / دل هیچ عاشقی را / به شوق کشانده است
(صداقتگوی کیاسری، 1372: 39)
این واژه علاوهبر صلح، نمادی از هویت فلسطینیان است و بسیاری از شاعران فارسی بین آن و مفهوم خون پیوند برقرار کردهاند؛ البته ابن نوع کارکرد بیش از همه مربوط به شاعران سنتی دهههای اخیر است و در جایگاه قافیۀ اشعار، نمودی مشخص دارد. (نک: عمرانی، 1382: 25، برامکه، 1385: 157و161و انصارینژاد، 1386: 56)
اهمیت این واژه در فلسطینیات فارسی بهاندازهای است که بارها در جایگاه ردیف اشعار قرار گرفته (نک: سیب و زیتون، 19: 1388)، همچنین نام برخی کتابهای مربوط به ادب فلسطین چون: «زخم زیتون»، «زیتون و سنگ»، «سیب و زیتون» و... با استفاده از آن انتخاب شده است.
#زیتون
#شعر_فلسطینی
#محمد_مرادی
#شعر_پایداری
https://eitaa.com/mmparvizan
با طعم طنز
روزی که به کار عشق آگاه شدیم
با همسفران شعر همراه شدیم
گفتیم سری به محفل طنز زنیم
از چاله در آمدیم ودر چاه شدیم
#حسین کیوانی
بارید تا از آسمان باران موشک ها
دست خدا جاری شد از دامان موشک ها
نابود شد تا شوکت پوشالی صهیون
ناگه وزید از هر طرف طوفان موشک ها
بداهه موشکی
حسین کیوانی
*کاریکلماتور*
کبری بهپور
"کاریکلماتورهای پاییزی"
*پاییز که آمد ،درخت از استرس برگ هایش ریخت.
*در "جشنواره ی طبیعت"،درختان زیر پای پاییز فرش زرد پهن کردند.
* از قدم نحس پاییز، باغ بیمارشد.
*شکنجه ی درختان از پاییز شروع ، وحکم اعدامشان به زمستان موکول شد.
*پزشک برای زردی پاییز ، بهار تجویز کرد.
*درختان به پاییز لقب قاتل زنجیره ای دادند.
*روانپزشک به پاییز برای فرستادن افراد افسرده به مطبش ، درصد می داد.
*ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکار بودند که ناگهان پاییز رسید و زحماتشان را به باد داد.
*آخر پاییز ، جوجه ها به خاطر نسل کشی ،از پاییز شکایت کردند.
*آخر فصل ،پاییز را به جرم نابودی محیط زیست دستگیر کردند !
این شعر #سعدى به صورت افقی و عمودی یک جور خوانده ميشود:
از چهره، افروخته، گل را، مشکن
افروخته، رخ مرو، تو دیگر، به چمن
گل را، تو دگر، مکن خجل، ای مه من
مشکن، به چمن، ای مه من، قدر سخن
کاشکی یوسف ما زود به جانان برسد
بوی پیراهن معشوق به کنعان برسد
کاشکی پر بشود کاسه صبرش دلدار
و به دلهای غمین مژده سبحان برسد
وعده داده که شود سیصد و اندی عاشق
تا که بر دیده ما مقدم مهمان برسد
ابرها مست و غزلخوان رخ یار شدند
کی شود نوبت باران به بیابان برسد؟!
همه جا بسترخار است و پر از نعره باد
بعد هر شام سیه، صبح درخشان برسد
شده طوفان بلا نازل و دنیا در بُهت
به یقین وعده آرامش انسان برسد
چشم در راه تو ایم ای گل نرگس، آقا
کی شود وعده دیدار تو پایان برسد؟!
ک.قالینی نژاد_افروز
«اللهم عجل لولیک فرج »
2_144189955985432236.mp3
8.69M
موسیقی
پریزاد
با صدای علیرضا قربانی
محفل شعر قند پارسی
در دبستان جنون، رخصتِ آزادی نیست
جمعه طفلیست که بگریخته از مکتب ما
#صیدی_تهرانی
و کلاغان سَرشان گرمِ خبرچینیها
سنگ در دست مبادا که فلسطینیها...
کاهنانند بر این رودِ اساطیری آی!
با دهانهای کف آلوده به کف بینیها
بنویسید هلا قصهی فرهاد به سنگ
تیشه در دست از آن زخمه به شیرینیها
شاهدانند به تاراج دل ودین مشغول
زاهدانند پیامآور بیدینیها
سَرِ این قوم مبادا بخورَد باز به سنگ
باز از سنگِ لحد آن همه سنگینیها
عنکبوتند بر این دایره صهیونی چند
عنکبوتانی با دعویِ شاهینیها...
از جهان بینی این قوم مزن لاف که هست
افق بینش شان تا به نوک بینیها
نوبهارست در آن کوش که پرپر باشی
غرقِ خون بگذر از این فرصتِ گلچینیها
تا نیفتد قلم از دستِ سمیح القاسم
راویانند در این معرکه آوینیها
استاد محمدحسین انصاری نژاد
محفل شعر قند پارسی
و کلاغان سَرشان گرمِ خبرچینیها سنگ در دست مبادا که فلسطینیها... کاهنانند بر این رودِ اساطیری آی!
میون اینهمه نظمِ سست این روزها،
شعر استخوندار بخونید!👌
دردِ دیوانگی ما دو برابر شدهاست
شاعری عاشقِ یک شاعرِ دیگر شدهاست...
با نگاهِ تو تنم سخت بهخود میلرزد
چشمهای تو برای دلِمن شر شدهاست
بسکه از روسریت شعرو غزل میریزد
موبهمو شعرِ تورا خواندهو ازبَر شدهاست...
چادرت شاعرِ مجموعِ پریشانیهاست
قافیه در هوسِ مویِتو بر سر شدهاست...
بعدِ لبخند تو بانو بخدا باور کن
خستگیهای خدا هم بخدا در شدهاست...
پسنگو پسبکشم پایِ خودمرا چونعشق
اتفاقیست کهافتاده و دیگر شدهاست...
دلِ دیوانهی من باز جنون میخواهد
حالِمن با هوسِ عشقِتو بهتر شدهاست...
#هانیملکزاده✅
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
📝
از سرِ تعمیرِ دل بگذر که معمارانِ عشق
روزِ اول رنگِ این ویرانه، ویران ریختند
#بیدل_دهلوی🌿
هدایت شده از پرویزن
«نمادهای پایداری در فلسطینسرودهها»
در سنت اشعار فارسی سروده شده با موضوع فلسطین، واژههایی میتوان دید که القاگر حس مقاوت مخاطبند. از میان این کلیدواژهها، سنگ، خون، زخم و شهید، بیشترین کاربرد را در اشعار یافتهاند.
سنگ، پرکاربردترین نماد در فلسطینیات و نمایندهای هموزن زیتون در ادبیات جهانی مقاومت است؛ البته این واژه در سنت شعر فارسی بروزی بیش از ادبیات عرب دارد. در میان شاعران فارسی، علیرضا قزوه بیش از دیگران از این نماد بهره برده است. (نک: قزوه، 1384: 89، 94، 137، 138و151)
در شعر او زمان و مکان مقاومت تنها با «سنگ» قابلمحاسبه است؛ او «سنگ» را نماد بیداری، حرکت و رمی شیطانهای جهانی میداند:
حالا ساعت بهوقت سنگ چنداست؟ / و من تا ساعت چند باید شعر خشم و سنگ بگویم؟ / باران سنگ تا ساعت چند باید ببارد. (همان، 148)
دیگر شاعران فارسی نیز از دوران جنگ، از سنگ بهعنوان شناسنامۀ شعر پایداری فلسطین و برای تشجیع مخاطب به مقاومت، استفاده کردهاند.
(نک: صداقتگوی کیاسری، 1372: 70و141)
البته در غزلها و اشعار سپید شاعران جوان دهۀ 80، بیشترین توجه به این واژه دیده میشود.
(نک: عمرانی، 22: 1382، اسرافیلی، 359: 1385، 89، 376و377)
اهمیت این واژه در فلسطینیات شاعران جوان بهحدی است که شاعرانی چون: علی دولتیان، عبدالحمید رحمانیان و محمد مرادی، غزلهایی با ردیف سنگ در ستایش مقاومت فلسطین سرودهاند:
شتاب داشت و پیدا نکرد آنجا سنگ
هجوم برد به دستش نبود حتّی سنگ
(اسرافیلی، 1384: 81)
این نماد حتّی در شعرهای کودک و نوجوان با موضوع مقاومت نیز کاربرد یافته است.
(همان، 85)
خون، زخم و شهید
از دیگر واژههای نمادین در فلسطنیات که پایداری و مبارزه را به مخاطب القا میکنند، واژههایی چون: زخم، خون، شهادت و شهید را باید نام برد. این کلمات در اشعار دفاع مقدس فراوانی دارند و درادامۀ سنت شعر جنگ به فلسطنیات فارسی راه یافتهاند. فراوانی این واژهها در فلسطینیات فارسی بهحدی است که نمیتوان بهتفصیل از آن سخن گفت. این نمادها، بیش از همه در سرودههای شاعران فارسی دهۀ 60 و آغاز دهۀ هفتاد دیده میشود و شاعران نسل سوم چندان توجهی به آنها ندارند. در سطرهای زیر از ضیاءالدین ترابی نمودهایی را از این نمادها میتوان دید:
گلهای سرخ / مثل زخم / مثل سیاهزخم / زخم دل شکستۀ لبنان / وقتیکه سروساده / چون کوه ایستاده بود و-تاریخ / بازانوان خسته / چون شتری پیر / میگذشت / در فصل بیتفاوت / بیتقویم / در فصل زخمی من / زخم ذهن من.
(ترابی، 1369: 128-129)
در فلسطینات علیرضا قزوه، تیمور ترنج، محمدتقی تقیپور، رباب تمدن، عزیزاللّه زیاد، حبیبه جعفریان، محمدحسین جعفریان و... کاربرد این نمادها را میتوان دید؛ البته در شعر شاعران نسل سوم، تبدیل واژههای زخم و خون، به شهادت، انتحار و انتفاضه بیشتر نمود یافته است.#شعر_فلسطینی
#محمد_مرادی
#شعر_پایداری
https://eitaa.com/mmparvizan
جنت قرب جای ایشان است
نور رضوان صفای ایشان است
جان من در هوای ایشان است
تن من خاک پای ایشان است
عقل کل هست گنگ و لایعقل
هر کجا ماجرای ایشان است
آفتابی، که عرش ذرهٔ اوست
مطلعش بر سمای ایشان است
به ازل، چون قبول یافتهاند
ابد اندر بقای ایشان است
همه در عشق خود فنا طلبند
که بقا در فنای ایشان است
حلم و ترک و حیا نشانهٔشان
علم و تقوی لوای ایشان است
از جناب خدای در دو جهان
این مراتب برای ایشان است
این مراتب به ذات ایشان نیست
کین کرم از خدای ایشان است
هرچه اندر جهان عراقی یافت
اثری از عطای ایشان است
#عراقی
#شعر
برای سید حسن نصرالله
ای یل شرزهی خراباتی
رشک حکام ماضی و آتی
شهسوار عرب تویی، دگران
همه در عیش و بیمبالاتی
چون حریفان نبردهای در غرب
شرف خویش را به سوغاتی
به تو گویند جانیان: تروریست
جانیان فکل کراواتی
سخنانت پر از حقایق محض
دشمنانت ولی خیالاتی
شد ز سحر کلام تو عاجز
ساحر عبری خرافاتی
عزتت را چگونه برتابند؟
مبتلایان به ذلت ذاتی
ایل غاصب ز تیرت ایمن نیست
چه تلآویوی و چه ایلاتی
پشت لبنان به قامتت گرم است
مثل عون و نبیه و میقاتی*
………………………………………………………
* عون و نبیه و میقاتی= سران سه قوه در لبنان
✍🏻افشین علا
آبان ۱۴۰۲
📚کانال رسمی افشین علا
سرو آزادیم، ما را حاجت پیوند نیست
هر که از ما بگذرد چون آب، ممنونیم ما
#صائب_تبريزی
صبح آمده کوچه پر هیاهو شده است
هر پنجره لبریزِ تکاپو شده است
گلدان ِحیاط خانه مان گل داده
پروانه به فکرآب و جارو شده است!
#صفيه_قومنجانی
ما زآغازو ز انجام جهان بی خبریم
اول وآخر این کهنه کتاب افتاده ست
#کلیم کاشانی
|مسافرِ فلسطین |
برای سمیح القاسم و اندوه حماسی شعرهایش
بر جاده مسافر فلسطین است
دلواپس قبلهی نخستین است
رد میشود از مزارع زیتون
آنجا که به خون لاله آذین است
از قمریَکان طنین بالی نیست
با نای بریده، مرغ آمین است
با رنگپریده ماه در چشمش
انگار پرندهای کبودین است
بر باغ، پرندگان بمبافکن
در مزرعه، خوشهخوشهی مین است
بنگر به فلک شهاب ثاقب را
هنگام تهاجم شیاطین است
بر مزرعهی سپهر، میبینی
با سنگ، ستاره پشت پرچین است
خنیاگر، وارثان تیمورند
یغماگر، لشکر تموچین است
چنگیز در الخلیل، پاکوبان
در شعله تمام دیر یاسین است
شطرنج به دست، شاه سردرگم
در خویش شکسته، مات، فرزین است
بنویس سمیح! شعر دیگر را
شعری که شبیه عقد پروین است
شعری که پر از شمیم شببوها
غرق گل سرخ در مضامین است
تصویر حماسهات از آن بالا
بشکوهتر از فرود شاهین است
بنویس قصیدهای دگرگونتر
شعری که در آن سماع خونین است
ابریست ورای درهی انجیر
انگار نزول سورهی یاسین است
بر نعش سیاوشان به خونخواهی
برخیز که رخش تهمتن، زین است
برخیز که وقت کوچ، اکنون نیست
هرچند شکوه شاعری این است
بنگر به پگاه مسجدالاقصی
بنویس بهار، پشت پرچین است
#محمد_حسین_انصاری_نژاد
#شعر
«دیگر نمادهای پایداری در شعر فلسطینی»
یکی دیگر از مجموعهواژههایی که زیر عنوان نمادهای پایداری در شعر فلسطین قرار میگیرد، متشکل از کلماتی است که بهصورت مستقیم و یا نمادین، ویرانگری نیروهای صهیونیست را در سرزمینهای اشغالی توصیف میکند. در اشعار فارسی، واژههای بمب، مسلسل، تانک و موشک و... از این دسته است. نمادهایی که در سالهای اخیر و بهموازات اشعار عربی در شعر فارسی هم کاربردی وسیع یافتهاست. در نمونههای فارسی، «بمب» پرکاربردترین نشانه از ویرانگری است که بیشتر در اشعار آزاد دیده میشود. کاربرد این واژه را در سرودههایی از علیرضا قزوه، محمدرضا ترکی، محمدمهدی سیار، علیرضا رجبعلیزاده و... می توان دید:
شبت را / از بمبهای خوشهای پر دیدم / آنگاه که زیر سرت / بالشی از سنگ و ستاره بود.
(قزوه، 1386: 69)
واژههای مسلسل، نارنجک، تانک، تفنگ و... نیز بهصورت پراکنده در اشعار شاعران نسل سوم، نمود دارد.
(نک: اسرافیلی، 319: 1385، 336، 406، 408 وقزوه، 1385: 21)
علاوه بر نمادهای یادشده، اشاره به آوارگی در کشورهای حاشیه، توصیف اردوگاهها، توجه به مفهوم محاصره و در کنار آن استفاده از واژههایی چون: «دیوار»، «تبعید»، «حصار»، «آزادی» و... در شعر مقاومت فلسطین همواره کاربرد داشته؛ چنانکه این مفهوم یکی از بنمایههای اصلی اشعار معین بسیسو شاعر فلسطینی است.
(محمدی روزبهانی، 1389: 79)
در مقایسه با شاعران عرب، شاعران فارسی ازآنجا که تنها از دور با مفهوم آوارگی و پیامدهای آن آشنا بودهاند؛ چندان نتوانستهاند این مفاهیم را در اشعارشان توصیف کنند و با استفاده از برخی واژهها و نمادها، کوشیده اند آن را در اشعارشان القا کنند. برای مثال مهرداد اوستا و تیمور ترنج از میان شاعران دوران جنگ، بهصورت ضمنی به آوارگی فلسطینیان اشاره کردهاند. (نک: صداقتگوی کیاسری، 16: 1372و45)
در شعر شاعران دهۀ هشتاد، علاوهبر توصیف آوارگی، مسالۀ دیوارهای حائل بیشترین نمود را یافته و شاعرانی چون علیرضا قزوه، اصغر عظیمیمهر و تیمور آقامحمدی، از این نماد در سرودههاشان استفاده کردهاند:
...من از ساکنین رهاشدۀ لبنانم / ولی دلم پشت این سیمهای خاردار و / دیوارهای بتنی / در محلۀ هرگز ندیدۀ راماللّه / میتپد.
(اسرافیلی، 32: 1384-34)
علاوهبر واژههای یادشده، نمودهایی پراکنده از اردوگاهای فلسطنیان، بهویژه صبرا، شتیلا و جنین را در برخی اشعار فارسی میتوان دید.
(نک: برامکه، 1385: 160)
#نقد_شعر
#شعر_جوششی
#شعر_کوششی
https://eitaa.com/mmparvizan
🌹شعری برای مردم غزه با الهام از سروده «باز باران با ترانه»
♦️مسعود شهیدی شاعر و روزنامهنگار با الهام از شعر« باز باران» گلچین گیلانی شعری بلند با مطلع«باز باران، باز بارانِ گلوله» برای مردم غزه سرود.
باز باران
باز بارانِ گلوله
موشک و بمب فراوان
میخورد بربام غزه
یادم آرد دیر یاسین
روستایی در فلسطین
ناگهان فرمان آتش
حمله آن دیو صهیون
مست و مجنون
چون سگ زنجیری غرب ستمگر
توی آن هنگامه خون
کودکی ده ساله بودم
زار و نالان
چشمِ گریان
میدویدم سوی خانه
هر طرف گلهای پرپر
خانه ویران
نالهها را میشنیدم
با دو دست کودکانه
خاکها، آوارها را
میزدم این سو و آن سو
مادرم در خاک و در خون
آن طرفتر
خواهر شش ماههام بی جان
کاش من در خانه بودم
کاش من هم مرده بودم
در میان دود و آتش
میدویدم
در میان گریههای نا امیدی
میشنیدم یک ندای آسمانی
مژده روز رهایی
مژده روز رهایی
غزه اکنون
گشته همچون دیر یاسین
همچو قانا
همچو صبرا و شتیلا
چه غمناک است باران گلوله
موشک، خمپاره، فریاد و ناله
میدوم این سو و آن سو
کودکانی غرقه در خون
مادرانی زار و دلخون
باز هم آن دیو صهیون
دست خود را کرده درخون
غزه اما نیست همچون دیر یاسین
روستایی ناتوان با دست خالی
غزه چون شیر است چون شیران لبنان
حمله اش طوفان و سیلاب خروشان
دشمنش لرزان، هراسان
میرمد از خیل شیران
حمله آرد سوی طفلان
اینک ای فرزند من
فرزند اردوگاه سینا
خوب بنگر
غزه را
غزه بیدار پر آوازه را
در پی شبهای تار بیکسی
در پی آوارگی
گر بود حریٌت و آزادگی
هست صبح روشن بالندگی
میرود این دیو صهیون سوی گور
قدس میگردد، رها با صد غرور
بشنو از من
کودک من
رازهای زندگانی
پندهای جاودانی
گر طلای ناب خواهی
آتشی میبایدت
در رهایی از ستمگر
هفت خوان میبایدت
گر ضعیف و سست باشی
در جهان
طعمه گرگی و سهم کرکسان
گر قوی باشی
ز خاک خود حفاظت میکنی
ملتت را میر و مهتر میکنی
کودک من
گویدت قرآن پاک
در پی جهد و جهاد
هست فتح و نصرت پروردگار
بشنو از من کودک من
این فلسطین خانه و خاک تو است
بحر تا نهرش سزاوار تو است
باز گیر این خانه را از سارقان
باز گردان بی پناه، آوارگان
بشنو از من کودک من
مذهب ما مذهب صلح و صفا است
از پس سرکوب دشمن
از پس آزادی قدس شریف
نوبت صلح است و سازش با رفیق
کودک من
پیش چشم مرد فردا
زندگانی در فلسطین
در کنار رهروان راه موسیٰ
رهروان راه عیسیٰ
هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا
بنده یک انقلابی ریزم
از غم انقلاب لبریزم
میتپد بهر حفظ ارزشها
قلب بنده، به ویژه دهلیزم!
بس كه زبر و زرنگم و زبلم
بس كه جذابم و دل انگيزم
در فراز و فرود دولتها
هرگز از من جدا نشد ميزم
من مدیری خدوم و پرکارم
دکتر بنده کرده تجویزم:
نکنم کار تا مهیا نیست
جوجه و شیشلیک شاندیزم
من نجوم و حقوق میخوانم
عاشق لحظههای واریزم
تا برانم خر مرادم را
من مجهز به شصت مهمیزم
از قضا ریش هم کمی دارم
کرده شش پر شوید، تجهیزم
گرچه قصدم برادری بوده
منشیام رفته گفته من هیزم
در همه چیز صاحبِ نظرم
من ملقب به شیخ پرویزم
میکنم هی جهاد فرهنگی
واقعاً افتخار آمیزم
فیالمثل توی واردات رژ و
دستگاه الکترولیزم
بس که کردم در اقتصاد، جهاد
یک شبه شد پرادو، ماتیزم
من برای گرفتن حقم
روز و شب با همه گلاویزم
ولی از دست قاضی و قانون
مثل ماهی مدام میلیزم
الغرض مخلص کلام این است:
بنده یک انقلابی تیزم
سفرهی انقلاب تا پهن است
از سر سفره برنمیخیزم!
#شیخ_غیرمفید
#شعر طنز