#معنا_شناسی_اصطلاح
#قوز_بالا_قوز
✳️ يك مرد قوزي بود كه خيلي غصه ميخورد چرا قوز دارد؟
يك شب مهتابي از خواب بيدار شد، خيال كرد سحر شده، بلند شد رفت حمام.
از بیرون حمام كه رد شد، صداي ساز و آواز به گوشش خورد. اعتنا نكرد و رفت تو.
وارد گرمخانه كه شد، ديد جماعتي بزن و بكوب دارند و مثل اينكه عروسي داشته باشند، ميزنند و ميرقصند. او هم بنا كرد به آواز خواندن و رقصيدن و خوشحالي كردن.
در ضمن اينكه ميرقصيد، ديد پاهاي آنها سم دارد!! آن وقت بود فهميد كه آنها "از ما بهتران" هستند!!
اگرچه خيلي ترسيد، اما خودش را به خدا سپرد و به روي آنها هم نياورد.
از ما بهتران هم كه داشتند ميزدند و ميرقصيدند، فهميدند كه او از خودشان نيست ولي از رفتارش خوششان آمد و قوزش را برداشتند.
فردا، رفيقش كه او هم قوزي بود، از او پرسيد: «تو چكار كردي كه قوزت صاف شد؟»
او هم ماوقع آن شب را تعريف كرد.
چند شب بعد، رفيقش رفت حمام. ديد باز حضرات آنجا جمع شدهاند. خيال كرد كه همين كه برقصد، از ما بهتران خوششان ميآيد.
وقتي كه او شروع كرد به رقصيدن و آواز خواندن و خوشحالي كردن، از ما بهتران كه آن شب عزادار بودند، اوقاتشان تلخ شد!!
برای تنبیه او که در عزای آنها می رقصد، قوز آن بابا را آوردند، گذاشتند بالاي قوزش!! آن وقت بود كه آن مرد فهميد که كار بيموردی كرده و گفت: «اي واي ديدي كه چه به روزم شد ـ قوزي بالاي قوزم شد!»
هنگامي كه يك نفر گرفتار مصيبتي شده و روي ندانم كاري مصيبت تازهاي هم براي خودش فراهم ميكند، اين مثل یا اصطلاح را ميگويند.
شبي گوژپشتي به حمام شد
عروسي جن ديد و گلفام شد
برقصيد و خنديد و خنداندشان
به شادي به نام نكو خواندشان
ورا جنيان دوست پنداشتند
ز پشت وي آن گوژ برداشتند
دگر گوژپشتي چو اين را شنيد
شبي سوي حمام جني دويد
در آن شب عزيزي زجن مرده بود
كه هر يك ز اهلش دل افسرده بود
در آن بزم ماتم كه بد جاي غم
نهاد آن نگونبخت شادان قدم
ندانسته رقصيد داراي قوز
نهادند قوزيش بالاي قوز
خردمند هر كار بر جا كند
خر است آنكه هر كار هر جا كند!!
توی خواب😂😂😂
از فیضالله حیدری نهاوندی
عاقبت روزی شوم پولدار، اما توی خواب
بار خود را مینمایم بار، اما توی خواب
میدهم بر هر فقیر بینوا و مستمند
اسکناس و دِرهَم و دینار، اما توی خواب
چون خریداری کنم خروارها قند و شکر
مینمایم جمله را انبار، اما توی خواب
میخرم باغی به شمران و زمینی در ونک
تا که گردم عُمدةُ التُّجّار، اما توی خواب
بهر طرح نقشه و پیریزی آپارتمان
میبرم همراه خود معمار، اما توی خواب
در اتاقم جای زیلو، فرش کاشان مینهم
تا برم لذت من از این کار، اما توی خواب
با چنین فکر و خيالات خوشی هر نیمه شب
کیف و لذت میبرم بسیار، اما توی خواب
طنزسرایان ایران از مشروطه تا انقلاب، ص ۲۴۰ و ۲۴۱.
#شعرطنز
#خوابوپولداری
#حیدرینهاوندی
✨ #شعر فنی عجیب است، تناسب با ذوق و طبع بشر و از طرفی وزن و ماه و هیات شعر...
خلاصه از نظر علمی بحث مفصلی دارد
🔆 اما آنچه مهم است این است که وقتی خدا به شخصی نعمتی داد باید طوری از این نعمت بهره ببرد که روز قیامت حسرت نخورد که آن روز جای جبران نیست....
❇️ این کسی که طبع و ذوق شعری دارد، اگر طبع خود را در بافتنیها ببافد، طبع او در این امور صرف شده و فردای قیامت حسرت میخورد که چرا من به جای این اموری که طبع را در آنها صرف نمودم، ذوق شعری خود را در وصف #اهل_بیت علیهمالسلام صرف نکردم... .
🎙برگرفته از بیانات آیت الله العظمی وحید خراسانی
▫️#کلام_فقیه #شعر
پاییز می رسد که مرا مبتلا کند
با رنگ های تازه مرا آشنا کند
پاییز می رسد که همانند سال پیش
خود را دوباره در دل قالیچه، جا کند
او می رسد که از پس نه ماه انتظار
راز درخت باغچه را بر ملا کند
او قول داده است که امسال از سفر
اندوه های تازه بیارد ـ خدا کند ـ
او می رسد که باز هم عاشق کند مرا
او قول داده است به قولش وفا کند
پاییز عاشق است و راهی نمانده است
جز این که روز و شب بنشیند دعا کند ـ
شاید اثر کند و خداوند فصل ها
یک فصل را به خاطر او جا به جا کند
تقویم خواست از تو بگیرد بهار را
تقدیر خواست راه شما را جدا کند
خش خش... صدای پای خزان است، یک نفر
در را به روی حضرت پاییز وا کند
#علیرضا_بدیع
#شعر
ﮔﺎه گاهی ﮐﻪ ﺩﻟﻢ میگیرد ؛
به خودم میگویم
در دیاری که پر از دیوار است
ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ
ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﯿﻮﺳﺖ
ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻝ ﺑﺴﺖ .. ؛ 🥀
#سهراب_سپهری
📚🎧
تو که راهی شدی نمیدانی
معنیِ بیقرار یعنی چه
مثل یک ماهوارهٔ تنها
گمشدن در مدار یعنی چه
حملهٔ لشکرِ غزل دیدی؟
امشب از حسِ شعر لبریزم
غرق آرامشی نمیفهمی
لحظهٔ انفجار یعنی چه
میروی سمتِ یک فراموشی
چمدانی گرفته دستت را
شاعری بیقرار میفهمد
سوتِ تلخِ قطار یعنی چه
تو دلم را زدی به دریاها
این دلی که ندیده دریا را
چشم دریاییات به من فهماند
آبیِ بیگدار یعنی چه
مدتی میشود پُر از دردم
مثل یک سالِ پیشِ حالِ خودت
تو خودت هم که خوب میدانی
قرص روزی سهبار یعنی چه
باز با میلههای موّاجی
چشمهای تو در محاصرهاند
مژههایت به من نشان دادند
آسمان در حصار یعنی چه
با شنیدن نمیشود فهمید
حال و روزم چگونه میگذرد
تا نبینی مرا نمیفهمی
مردهٔ بیمزار یعنی چه
#محمد_شریف
•[📚]• اهمیت عنوان اثر
📘|• شروع واقعی کتاب شما، اعم از مقالات شعر و داستان، عنوان آن است.
کسی که در کتاب فروشی دنبال کتاب میگردد اولین چیزی که به چشمش میخورد، عنوان کتاب است. نگاهی به تصاویر و پاراگرافی از کتاب میاندازد و آنگاه روی عنوان جلد مکث میکند.
📒|• عنوان، جایی است که مخاطب عملاً شروع به خواندن کتاب میکند. اگر جذاب و گیرا باشد خوانندگان رغبت میکنند لای آن را هم باز کنند و بخوانند و اگر جذاب نباشد، درست همانجا و همان وقت مخاطب را از دست میدهید.
📙|• اگر عنوانی همچون «توفان: کامل داستان واقعی مبارزه انسان و دریا» را در نظر بگیرید؛ درست است که از روی این کلمات نمیتوانید حدس بزنید داستان درباره نیزهماهی و صیادانی است که با قایق به صید آنها میپردازند، اما قطعاً پیشبینی میکنید که درباره توفانی سهمگین است، داستانی واقعی است و پای مبارزهای جانانه در میان است.
📗|• علاوه بر آن احتمالاً با سبک نویسنده آشنا میشوید و مثلاً میفهمید که سبکی موجز، عاشقانه، محکم، ساده و به راحتی قابل درک دارد. به عبارتی حدس میزنید که در چند صد صفحه بعد با چه نوع اثری همدم خواهید بود و لذا شروع به خواندنش میکنید.
📘|• عنوان کتاب، نحوهی بهخاطرسپاری آن را تعیین میکند. در محافل ادبی چگونگی گپوگفت درباره آن را تحت الشعاع قرار میدهد و بر میزان فروش آن، نامزد شدنش برای دریافت جوایز و... اثر میگذارد. اگر بخواهید کتاب شما در یادها بماند، بهترین راه این است که واقعاً ساده و به یادماندنی باشد.
📗|• آیا بر کسی پوشیده است که عنوان «موبی دیک» تأثیر فراوانی در ماندگاری شاهکار نویسندهاش، هرمان ملویل داشته است؟ عنوان کوتاه، مرموز و ساده که از دو کلمه و سه بخش تشکیل شده و تا ابد در حافظه خوانندگانش حک میشود.
📒|• به عناوین زیر نگاه کنید و بگویید با دیدن آنها میتوانستید لای کتابشان را باز نکنید؟
«دختری که وسط حرفش پریدند: شرح حال یک چهره»
«قاتل درون من»
«ترس و نفرت در لاس وگاس»
«دریانوردی تک و تنها دور دنیا»
«آنها اسبها را میکشند، مگر نه؟»
«کارول در هزار شهر»
«قهوه شما را سیاه میکند»
«زنان ضد حریق»
و عنوان بسیار محبوب و ماندگار «او» (she). تصور کنید که چه جسارتی میخواهد تا نام کتابتان را صرفاً «او» بگذارید.
•[📚]• جدی نگرفتن نامگذاری اثر
📙|• بسیاری از نویسندگان نامگذاری آثارشان را چنان که باید جدی نمیگیرند. آنها اولین یا در نهایت دومین عنوانی را که به ذهنشان میرسد، روی اثر میگذارند.
📕|• حاضر نیستند وقت و انرژی زیادی صرف یافتن عنوان خوب بکنند؛ چون اهمیت آن را درک نمیکنند.
📘|• بهعلاوه نحوه تفکر آنها برای انتخاب عنوان نامنسجم است. تمرکز ندارند و سمت و سوی مشخصی را دنبال نمیکنند. راهبرد و هدف خاصی ندارند.
📒|• این به عقیده من بزرگترین مشکل در انتخاب عناوین مناسب است. نویسندگان برای نامگذاری فرزند معنوی خود، هدفگذاری نمیکنند.
📕|• واقعیت این است که عنوان باید جلوهای از قلب و روح کتاب شما باشد. رسیدن به آن اغلب چندان ساده نیست اما به زحمتش میارزد.
•[📚]• ادامه دارد...
✏️
🌿گرچه شیرین دهنان پادشهانند ولی
او سلیمان زمان است که خاتم با اوست...
🪐دورهمنشینی جوانان و اهالی شعر و ادب فارس
🟪خانه شعر و ادبیات خاتم
🔰مجال شعرخوانی، نقد آثار، گفت و گو و فراگیری
📆دوشنبه ۲مهر ماه ۱۴۰۳
⏳ساعت: ۱۶:۰۰
#به_تغییر_ساعت_توجه_فرمایید
📝باارشاد:
دکتر محمد مرادی
✨موضوع:
سبک عراقی،بخش دوم(شعر قرن هشتم و نهم)
📍مکان:
چهارراه حافظیه- اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی- طبقه زیرین- تالار گفتگو
🔼ورود برای عموم علاقهمندان به شعر و ادبیات، آزاد است.
|خانه شعر و ادبیات خاتم| 🌿
@khatam_shz
یا هو
ای زمان یک غزل گمشده از دفتر تو
ای زمین نقطهای از آیهی انگشتر تو
آسمان ذرّهای از گرد و غبار قدمت
کهکشانهای جهان پلهای از منبر تو
باغ، آغشتهی گلدستهی پیغمبریات
باد، آشفتهی لب های بهار آور تو
مکّه پر شور از اعجاز حرای سخنت
کعبه لبریز گلابِ نفس قمصر تو
عرش، یک مرحله از ساحت معراج دلت
فرش، پسکوچهای از کشور پهناور تو
نام تو سورهی فتح و لقبت آیهی نور
خِلقت آیینهی لولاکِ جناب سر تو
چارده قرن به تطهیر، زبانزد نامت
جلوهی قدسی ماکان محمد نامت
ما که طفلان غزلخوان دبستان توایم
تا ابد جرعهکش کوثر احسان توایم
چارده قرن گذشته است از آن عهد ولی
همچنان از دل و جان بر سر پیمان توایم
گرچه این فاصله نگذاشت که مقداد شویم
گرچه حق نیست بگوییم که سلمان توایم؛
چارده قرن هواخواه تو بودیم عزیز
چارده قرن گذشتهاست و مسلمان توایم
در شب سینهی ما سورهی والشمس ببار
عاشق طلعت بارانی قر آن توایم
لب به حکمت بگشا، سعدی شعرت هستیم
یک غزل آیه بخوان، حافظ دیوان توایم
"مردم دیدهی ما جز به رخت ناظر نیست
دل سرگشتهی ما غیر تو را ذاکر نیست"
بیتو واماندهی راهیم، براتی بفرست
بیتو مردیم همه، آب حیاتی بفرست
بیتو واماندهی صحرای مجازیم، عزیز
از فراسوی زمان رود فراتی بفرست
بیتو غرقیم در این ظلمتِ دریادریا
نوح دوران شو و کشتیّ نجاتی بفرست
لغزشآهنگ خطاییم در این راه غریب
ای رسول دو جهان، صبر و ثباتی بفرست
یا محمد(ص) سر و جان باختهی معرفتیم
حجّ ما گمشدگان را عرفاتی بفرست
ای دل! ای زائر جامانده هم اینک برخیز
به توسل، به زیارت، صلواتی بفرست
جلوه ی گنبد سبز تو مرا آب حیات
بر تو و آل تو پیوسته سلام و صلوات
#پیامبر
#محمد_مرادی
#به_رنگ_درنگ
https://eitaa.com/mmparvizan
۳۰ شهریور زادروز فریدون مشیری
(زاده ۳۰ شهریور ۱۳۰۵ تهران -- درگذشته ۳ آبان ۱۳۷۹ تهران) شاعر
او بهعلت ماموريت اداری پدرش، به مشهد رفت و پس از چندسال به تهران بازگشت و در دبيرستان دارالفنون و اديب تحصیل کرد.
همزمان با تحصيل در اداره پست و تلگراف مشغول بهكار شد. سپس شبها در آموزشگاه فنی وزارت پست درس خواند و روزها به كار میپرداخت. از همان زمان به مطبوعات روی آورد و در روزنامهها و مجلات كارهايی از قبيل خبرنگاری و نويسندگی را بهعهده گرفت و بعدها در رشته ادبيات فارسی دانشگاه تهران به تحصيل ادامه داد.
از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۱ مسئول صفحه شعر و ادب مجله روشنفكر شد و در سال ۱۳۳۳ ازدواج كرد. همسر او اقبال اخوان دانشجوی رشته نقاشی دانشكده هنرهای زيبای دانشگاه تهران بود. فرزندان فريدون مشيری، بهار و بابك هردو در رشته معماری در دانشكده هنرهای زيبای دانشگاه تهران و دانشكده معماری دانشگاه ملی ايران تحصيل كردهاند.
مشيری سرودن شعر را از ۱۵ سالگی آغاز كرد. اولين مجموعه شعرش با نام تشنه توفان در ۲۸ سالگی با مقدمه محمدحسين شهريار و علی دشتی بهچاپ رسيد. وی توجه خاصی به موسيقی ايرانی داشت و در پی همين دلبستگی طی سالهای ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ عضويت در شورای موسيقی و شعر راديو را پذيرفت.
او در سال ۱۳۷۷ به آلمان و امريکا سفر کرد و مراسم شعرخوانی او در شهرهای کلن، ليمبورگ و فرانکفورت و همچنين در ۲۴ ايالت امريکا از جمله در دانشگاههای برکلی و نيوجرسی بهطور بیسابقهای مورد توجه دوستداران ادبيات ايران قرارگرفت. در سال ۱۳۷۸ طی سفری به سوئد در مراسم شعرخوانی در چندين شهر از جمله استکهلم و مالمو و گوتنبرگ شرکت کرد.
آرامگاه وی در قطعه هنرمندان است.
تشریف بلند آفرینش
هر چه ذوق دیدنش را اشک پرپر کردهاند
سیر حیرتخانه ی بال کبوتر کردهاند
بال طاووسی که رنگافشانه ی دیدار اوست
طوطیان خانة آیینه باور کردهاند
جز که تار شعله در پیراهن فانوس نیست
لانه ی ققنوس را آتش مقدر کردهاند
این شباویزان که شبگاهان «هو الحق» میزنند
رخنه در ذکر «انا الحق» قلندر کردهاند
شعله ی جانی که دود عود آن تا دورهاست
شاعران زلف غزل بر آن معطر کردهاند
یک رَم آهو اگر وحشتگریز غفلتاند
دشت را در زیر پای خود شناور کردهاند
خلسه ی عزلت نه غفلتگاه در خود ماندن است
جبهه بر خاکاند و سیر هفت اختر کردهاند
با خیال خال در خاطر سپند روی دوست
آتشی در سینه ی سوزان مجمر کردهاند
طعم شوقی را که دارد لعل آتشگون او
جوهر جان را مذاب از شعله ی تر کردهاند
هر چه میبوسم لب او را ز خود وامیروم
آه از آن جانها که با این ذوق پرپر کردهاند
کیست این با ناز حور آغشته طبع نازکش
کز لبش طعم عسل در کام کوثر کردهاند
کاتبان مد «بسم الله الرحمن الرحیم»
لیقه از گیسوی او در مُشک و عنبر کردهاند
از غبار ناز او زیور به هستی بستهاند
از بلند قامتش «الله اکبر» کردهاند
تا بگردد آسمان بر گرد آن خورشید محض
این بلندِ طارمآبی را مدوّر کردهاند
خشک شد دریا شبی کز نام او لب تازه کرد
دامن من را ولی دریای گوهر کردهاند
نیست این معنی که ناز سایهاش در پی نبود
هر دو هستی سایه ی او را مصور کردهاند
جوششی از فطرتش را وام توفان دادهاند
برقی از نعل بُراقش وقف تُندر کردهاند
زان شب شوقی که تَرمستی سبو در مِی شکست
ساقیان سُکر نگاهش را به ساغر کردهاند
میوزد گیسوی خوشبوی محمد(ص) از بهشت
خاک را در مقدمش با گل برابر کردهاند
«کافی» از «کفواً احد» بر چشم«احمد» بوسه زد
این غزل در طبعش از آن درج گوهر کردهاند
محفل شعر قند پارسی
طی مراسمی درروز شعر و ادب پارسی(27 شهریور ماه 1403) و با حضور جمعی از شاعران، از جمله دکتر علی موسوی
تبریک شایسته به شاعر ذوقمند و فرهیخته سرکار خانم نجاتی عضو محفل ادبی شعر قند پارسی🌹🌹🌺🌺
تا باد چنین بادا
از طرف دوستان محفل شعر قند پارسی🌺🌺
از کوچه زیبای تو امروز گذشتم
دیدم که همان عاشق معشوقه پرستم
دیدم که ز سر تا به قدم شوق و امیدم
هر چند گل از خرمن عشق تو نچیدم
آن شور جوانی نرود لحظه ای از یاد
ای راحت جان و دل من خانه ات آباد
هرگز نشود مهر تو ای شوخ فراموش
کی آتش عشق تو شود یکسره خاموش
با اشک جگر سوز ، دل سخت تو سفتم
خاک ره این کوچه به خار مژه رفتم
دل می تپد از شوق که امروز کجائی
شاید که دگرباره از این کوچه بیایی
#فریدون_مشیری
#۳۰شهریور
#زادروز
👌سوال: چرا ادبیات مےخوانیم؟
۱- هیچکس نمےپرسد فایدهی آوازِ قناری و غروبِ زیبا چیست." اگر این چیزهای زیبا وجود دارند و اگر به یُمنِ وجود آنها، زندگے در یک لحظه کمتر زشت و کمتر اندوهزا مےشود، آیا جستجوی توجیه عملے برای آنها کوتهفکری نیست؟
۲- اگر ادبیات نبود، عشق و لذت و سرخوشے بےمایه مےشد و از ظرافت و ژرفا و از آن گرمے و شوری که حاصلِ خیالپردازی ادبے است بےبھره مےماند. بهراستے گزافه نیست اگر بگوییم آن زوجے که آثار #گارسیلاسو، #پترارک، #گونگورا یا #بودلر را خواندهاند، در قیاس با آدمهای بےسوادی که سریالهای بےمایهی تلویزیونے آنان را بدل به موجوداتے ابله کرده، قدر لذت را بیشتر مےدانند و بیشتر لذت مےبرند. در دنیایے بےسواد و بےبھره از ادبیات، عشق و تمنا چیزی متفاوت با آنچه مایهی ارضای حیوانات مےشود نخواهد بود، و هرگز نمےتواند از حد ارضای غرایز بدوی فراتر برود.
۳- انسان به ادبیات پناه مےآورد تا ناشادمان، ناکامل نباشد. تاختن در کنارِ روسینانته (اسب مشھور دن کیشوت) زار و نزار و دوش به دوشِ شهسوار پریشان دماغ لامانچا، پیمودن دریا بر پشتِ نھنگ، همراه با ناخدا اهب، (شخصیت اول رمان موبے دیک) سرکشیدن جامِ ارسنیک با مادام بوواری، اینهمه راههایے است که ما ابداع کردهایم تا خود را از خطاها و تحمیلاتِ این زندگےِ ناعادلانه خلاص کنیم، زندگےیے که ما را وا مےدارد همیشه همان باشیم که هستیم، حال آنکه ما مےخواهیم بسیاری آدمهای متفاوت باشیم، تا بسیاری از تمناهایے را که بر ما چیرهاند پاسخ گوییم.
۴- جامعهای که ادبیاتِ مکتوب ندارد، در قیاس با جامعهای که مھمترین ابزار ارتباطےِ آن، یعنے کلمات، در متون ادبے پرورده شده و تکامل یافته، حرفهایش را با دقت کمتر، و غنای کمتر و وضوحِ کمتر بیان مےکند. جامعهای بےخبر از خواندن که از ادبیات بویے نبرده، همچون جامعهای از کر و لالها دچارِ زبانپریشےست و به سببِ زبانِ ناپخته و ابتدایےاش مشکلاتِ عظیم در برقراریِ ارتباط خواهد داشت. این در مورد افراد نیز صدق مےکند. آدمے که نمےخواند، یا کم مےخوانَد یا فقط پرت و پلا مےخواند، بےگمان اختلالے در بیان دارد، این آدم بسیار حرف مےزند اما اندک مےگوید، زیرا واژگانش برای بیانِ آنچه در دل دارد بسنده نیست.
۵- دنیای بدون ادبیات، دنیای بےتمدنُ بےبھره از حساسیت و ناپخته در سخن گفتن، جاهل و غریزی، خامکار در شور و شرِ عشق، این کابوسے که برای شما تصویر مےکنم، مھمترین خصلتش، سازگاری و تن دادنِ انسان به قدرت است. از این حیث، این دنیا دنیایے مطلقاً حیوانےست. غرایزِ اصلے تعیین کنندهی رفتارِ روزانه مےشوند و ویژگےِ عمدهی این زندگے مبارزه در راه بقا، ترس از ناشناختهها و ارضای نیازهای مادی است. جایے برای روح باقے نمےماند. در این دنیا یکنواختےِ خردکنندهی زندگے با ظلمتِ شومِ بدبینے همراه خواهد شد، و با این احساس که زندگےِ انسانے همان است که باید باشد و همواره چنین خواهد بود، هیچکس و هیچچیز قادر به تغییر آن نیست
معرفی ۶ کتاب تحسین شده ازجانب رهبر معظم انقلاب در ویژه برنامه کتاب یک
برنامه تلویزیونی «کتاب یک» به مناسبت هفته دفاع مقدس به معرفی ۶کتاب تقریظ شده توسط رهبر معظم انقلاب میپردازد.
به گزارش روابط عمومی شبکه یک، برنامه تلویزیونی «کتاب یک»، ویژه هفته دفاع مقدس با اجرای کوروش سلیمانی روی آنتن شبکه یک میرود.
این برنامه مروری دارد بر شخصیتهای مطرح شده در ۶ کتاب از ۶ قهرمان ایثار و شهادت. برنامه «کتاب یک» به صورت ویژه در هفته دفاع مقدس از یک تا ۶ مهر هر شب ساعت ۲۰ روی آنتن شبکه یک میرود و تکرار آن روز بعد ساعت ۱۳ از همین شبکه خواهد بود.
ویژه برنامه «کتاب یک» به سفارش گروه تاریخ، فرهنگ و هنر و به تهیه کنندگی علی خواجه و کارگردانی آن را محمدرضا دوستی بر عهده خواهد داشت، همچنین مجری طرح مجید غفاری است.
۶ کتاب انتخاب شده برای معرفی در این ویژه برنامه به شرح زیر است:
💠«معبد زیرزمینی» اثر معصومه میرابوطالبی
💠«آخرین فرصت» #شهید_حاج_علی_کسایی به نویسندگی سمیرا اکبری
💠«مجید بربری» نوشته کبری خدابخش دهقی
💠«پاییز آمد» به قلم گلستان جعفریان
💠«هواتو دارم» اثر رسول ملاحسنی
💠«بیست سال و سه روز» به نویسندگی سمانه خاکباز.
🌸 تبریک به خانم اکبری که تقریظ مقام معظم رهبری را برای یک کتاب شهدای فارس (شهید حاج علی کسایی) گرفتند.
#انتشارات_آسمان_سوم