روءیای صادقه ...
خواب دیدم که خوشم در همه حال
توی استان شده ام چهره ی سال
چهره های هنری از هر سو
سوی من آمده با جاه و جلال
حافظ و سعدی و سهراب و عبید
دور من حلقه زنان بهر سوال
گفت سعدی تو که داری پارتی
که چنین گونه نشستی خوشحال
خواستم پاسخ او را بدهم
حافظ آمد به دوصد قال و مقال
گفتمش از چه شما غمگینی
گفت زیرا نرسیدی به کمال
ناگهان عقده ی سهراب شکست
سخت فریاد زد و داد مثال؛
دیگران از تو که بهتر بودند
چه کسی کرد تو را استهلال
نرو ای دوست به دنبال حرام
بهتر آن است خوری نان حلال
چهره ات سال نما نیست پسر
از چه بگرفته ای از خلق مجال
از تو بهتر که فراوان هستند
شاعر و شاعره هایی با حال
که نوشتند اثرهای زیاد
صاحب حلم و ورع، استدلال
اندکی محض خدا دقت کن
دست بردار و مخور میوه ی کال
دوست بازی که ندارد حدّی
این قضایا که ندارد منوال
نه قوانینی و نه ضابطه ای
تو شدی چهره و برخی دنبال
چهره ی سال کسی هست که او
دارد از هر جهتی استقلال
فارغ از کبکبه و پست و مقام
نکند حق کسی را پامال
حتم داری که نباشد از تو
چهره ای خوب تر و با اقبال؟
سرم از درد و دلم از غصه
سوخت از هر جهتی مثل زغال
گفتم این چهره شدن ها صوری است
نیست در من به خدا یک اهمال
من اگر چهره نباشم چه کنم
توی این بیش و کم ِ ضاد با دال
در همین حال جناب حافظ
گفت، الّاف مشو ، کشک نمال
گیرم عنوان به تو دادند و سپس
به تو دادند فراوان خط و خال
چه کنی چون که ببینی بهتر
از تو هستند بزرگان مَحال؟؟!!
شدم از شرم سرافکنده و بعد
شدم از وعظ بزرگانم لال
رفتم و منصرف از چهره شدم
در پی ِ عزت و عشق و آمال
خوشدل از یاری یزدان با شوق
چهره ام پاک شد از این اِشکال
خواب من جلوه ی بیداری بود
رفتن از عشق به سوی ِ اکمال
#محمد_جعفر_زارع_خوشدل ۹۹۶
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/3838312753Cd75444eef6
تلگرام
https://t.me/khoshdeltanzjedi
#چهره_ی_سال #پارتی_بازی #باند_جناح #خواب_بیداری #طنز_تعهد_تامل_خنده_شوخی_جدی #شعر_ادبیات_شاعر
چشمـی بــه تخـت و بخـت نـدارم!
مــرا بــس است
یــک صنــدلــی بــرای نشستــن، کنــار تــو...
#حسین_منزوی
آغـــاز سپیـــده ی دل انگیــز بخیر
رویــای غـــزالان سحــرخیــز بخیر
خورشید نوشته روی هر برگ طـلا:
ای حضرت عشق! صبح پاییز بخیر
#شهراد_میدری
پژوهشی درخشان در شناخت و تعیین رباعیات اصیل خیّام
#دکترسلمانساکت
کارنامهٔ خیّامشناسی و خیّامپژوهی کارنامهای مفصّل و پُر برگ و بار است که بنا بر شخصیت چندوجهی خیّام، از تنوع موضوعی و گوناگونی محتوایی نیز برخوردار است. با اینهمه بخش مهمی از این کارنامه به وجه شاعری خیام اختصاص یافته است که نه تنها از نظر حجم، که از نظر اختلاف دیدگاهها و گاه تضاد در اظهار نظرها، با هیچ یک از بخشهای دیگر قابل مقایسه نیست. به سخن دیگر، اگر از وجوه علمی و فلسفی خیّام چشم بپوشیم و بررسی آنها را به پژوهندگان عرصههای ریاضی و نجوم و فلسفه واگذاریم و تنها شاعری و رباعیسرایی او را مد نظر قرار دهیم، باز هم بخش مفصّل و مهمی از این کارنامه را پیش روی خواهیم داشت. مهمترین چالش و مسأله در بررسی وجه شاعری خیّام، تعیین اصالت رباعیات منسوب به اوست که از حدود ۱۲۰ سال پیش، همّت و کوشش بسیاری از خیّامپژوهان ایران و جهان معطوف بدان بوده است.
آخرین و بهترین پژوهش در این حوزه، کتابی است به نام رباعیات خیّام و خیّامانههای پارسی، اثر استاد علی میرافضلی که در سال ۱۳۹۹ منتشر شده است. نویسنده در این کتاب کوشیده است تا پس از معرفی و نقد و بررسی معیارهای گوناگونی که پژوهشگران ایرانی و خارجی در صد و بیست سال گذشته برای شناخت رباعیات اصیل خیّام به کار گرفتهاند، شیوهای تازه و نوین عرضه کند. این شیوه مبتنی است بر سه روشِ شناسایی و ارزیابی منابع کهن و توجه به اصل تکرار و تواتر، پالایش رباعیات خیّام از رباعیات شاعرانی که به او نسبت یافته است و اصل رعایت قافیههای چهارگانه در سرودن رباعی در روزگار خیّام. او در ادامه بر مبنای این سه معیار، ۲۰ رباعی اصیل خیّام را شناسایی و معرفی کرده است. همچنین ۴۹ رباعی که احتمال انتساب آنها به خیّام زیاد است، در دستهٔ «رباعیات محتمل» قرار داده و در نهایت نشان داده است که انتساب ۵۱ رباعی که برخی از آنها بسیار مشهورند و همواره در زمرهٔ رباعیات مسلمالصدور خیّام به شمار آمدهاند، مردود یا دست کم مشکوک است.
C᭄❁࿇༅══════┅─
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
مناظرهی کاغذ با قلم😂😂😂
از محمد صالحی آرام
"قلم گفتا که: من شاه جهانم
قلمزن را به دولت میرسانم"
به او کاغذ همیگفت: ای قلم جان
برو دنبال کار خود بَبَم جان
گذشت آن دورههای آنچنانی
قلمزن را تو بر دولت رسانی!
خودت را وِفق دِه با روزگاران
مکن دیگر تو فکر دوستداران
قلمزن هم گرفتار است و مضطر
به کار خویش، حیران و سلندر!
رجز دیگر مخوان؛ کمتر بزن حرف
مکن زین بیشتر وقت خودت صرف
اصولاً بهرِ خود، فکری دگر کن
برو یک کار دور از دردسر کن
چو من، یکچند قایم شو در انبار
که تا افزون شود نرخت به بازار!
ببین من تا سفید استم، عزیزم
به دور از انگها، پاک و تمیزم
به من کاری ندارد هیچ قاضی
رئیسان، جملگی از بنده راضی!
غرض، بس کن شعار خشک و خالی
که روزی میدهندت گوشمالی
حقایق را ببین، کمتر بزن لاف
قلمزن را مکن بیهوده علّاف!
همچو شرر خندیدن، دفتری در شعر طنز، صالحی آرام، ص ۶۱ و ۶۲.
#شعرطنز
#مناظرهیکاغذباقلم
#محمدصالحیآرام
بسمالله الرحمن الرحیم
بانوی بارانی
شعرنو، تصنیف عرفانی، شهید قدس شد
یک غزل بانوی بارانی، شهید قدس شد
برگ های سبز زیتون ریخت بر سجاده اش
آفتابی ماه پیشانی، شهید قدس شد
عطر سبز چادرش پیچید در هفت آسمان
نو بهارانِ گل افشانی شهید قدس شد
بوسه بر آرامش گرم قدومش زد بهشت
عاشقِ گهواره جنبانی، شهید قدس شد
پنج گل را باغبانی کرد و در فصل خزان
با شرار تیغ شیطانی، شهید قدس شد
بر سر دوش حماسه پرچمی را برفراشت
رهرو قاسم سلیمانی شهید قدس شد
هم سفر با همسر لبنانی اش تا عرش رفت
امتدادِ سرخ طوفانی، شهید قدس شد
نام او شد جاودان در صفحه ی تاریخ فارس
اولین بانوی ایرانی شهید قدس شد
محبوبه حمیدی
تقدیم به بانوی شهیده معصومه کرباسی
،،،،،تُن ماهی،،،،، 😂😂😂
از جواد فرجپور
چندیست که فَکّم نجویده تُن ِماهی
از سفرهی ما رخت کشیده تن ماهی
دارای رکوردست بهمانند یوسِن بولت
در رشتهی صد متر دویده تن ماهی
این توسن وحشی نشود رام به هرحال
وحشی شده افسار دریده تن ماهی
دیروز دِسر بود برای سگ و گربه
امروز به افلاک رسیده تن ماهی
جلدش شده چون کرگدن از فرط کلفتی
از بس بد و بیراه شنیده تن ماهی
گفتیم به سلطان نخود دشمن تو کیست؟
گفتا که همین خیر ندیده، تن ماهی
صادر شده از بندر لنگه به گوانژو
از مانعِ تحریم پریده تن ماهی
کمپانی ِ بُزمجّهی چینی عوض موش
یک کشتی دربست خریده تن ماهی
بالای سر ِ بحر خزر خرس گریزلی
در کاخ کرملین پزیده تن ماهی
دکتر عَلفی توصیه کرده، نخوریدش
چون کوکتِلِ نیترات و اسیده تن ماهی
با این همه، نقّاش تهیدست و جگرخون
بر ساحل افکار، کشیده تن ماهی
ای تاجر باهوش، شد این قافیه مخدوش
از آب گلآلوده نگیری تنِ ماهی!!
#جوادفرجپور
#شعرطنز
#تنماهی
چه سِحری دارد آن گیسوی روی شانه افتاده
که سودای نوازش در سر هر شانه افتاده
نسیمی مست پیچیدهست و من میسوزم از غیرت
که گیسوی تو در دستان آن بیگانه افتاده
امان از نالهی عاشق؛ که جان شمع میسوزد
از این آتش که در بال و پر پروانه افتاده
غرور سرکشم پیش تو زانو زد؛ مبارک باد!
به دستت آخرین دیوار این ویرانه افتاده
مرا با توبه کاری نیست؛ دلگیری چرا ساقی؟
ز بدمستیست از دستم اگر پیمانه افتاده
#حسین_دهلوی
طنز و طعنه در تاریخ بیهقی
دکتر محمد جعفر یاحقی
وقتی از تاریخ بیهقی سخن میگوییم، به ظاهر چنین گمان میرود که ابوالفضل بیهقی با آن اهتمامی که در کار راندن تاریخ داشته و با آن همه وسواس و امانتداری و جدیت در کار، بعید است که در کتاب گرانسنگ خود میدانی هم برای طنز و طعنه و هجو و سخریه باز گذاشته باشد. این از آن روست که با شناختی که از وی داریم، او را جدیتر و تلخمزاجتر از آن میدانیم که طیبت و مزاح را در قلم او جایی باشد. به ویژه که او را تربیت یافتة مکتب فرهنگورانی چون بونصر مشکان و همزانوی سلاطین و رجال و همعنان فرهیختگان عصر میشناسیم. در حالی که سلاطین و حکام و رجال بیدرد دربارها عموماً خود از مخاطبان طنزهای جدی و اجتماعی در ادبیات ما شناخته شده و هدف ملامتهای تند منتقدان قرار گرفتهاند، تا آنجا که در عرف ادبی ما چنین انگاشته شده است که طنزی که متوجه ارباب قدرت نباشد یا با آنان محظور داشته باشد، نمیتواند طنز واقعی به حساب آید. اصولاً چنین به نظر میرسد که تاریخ هم، که در ذات خود متوجه خبر و ابلاغ و توصیف است، نمیتواند با طنز، که مقولهای انشایی و عاطفی است، سازگار باشد.
در این مقاله باز خواهیم نمود که چنین نیست. تاریخ بیهقی هم به سهم خود و گاه بیشتر و جدیتر، از رویکردی به نام طنز سود برده و اصولاً یکی از کارکردهای عمدهای که تأثیر کتاب وی را بیشتر و ماندگارتر کرده، همین امر بوده است. اصولاً این تصور یا اصل علمی که زبان تاریخ، خبری و ابلاغی است نه انشایی و عاطفی در مورد تاریخهای صرف و از نمونههایی همشأن و همروزگار بیهقی مثل تاریخ گردیزی و تاریخ یمینی و تاریخ سیستان، که تاریخیت صرف آنها مورد اتفاق است، البته تا حدی صدق میکند؛ اما فیالمثل در مورد تاریخ بیهقی، که ادبیت آن تا آنجا غلبه یافته که برخی1صریحاً از آن به عنوان یک متن نمایشی و بعضی دیگر2به مثابة داستان یاد کردهاند، ابدا صادق نیست. تاریخ بیهقی به هرحال بیشتر از آنکه تاریخ باشد، یک متن ادبی است که مضمونی تاریخی دارد. پس جای شگفتی نیست اگر ببینیم که نه تنها امروز که از گذشتهها تاریخ بیهقی در ایران بیشتر از آنکه ابزار کار تاریخگران و تاریخنویسان باشد، در دست دانشجویان ادبیات دیده شده و کتاب بالینی ادیبان و ادب دوستان بوده است.
نگاهی به کارهای انجام شده در مورد این کتاب،3 از مقاله و کتاب و پایاننامه گرفته تا مجالس بزرگداشت که برای مؤلف آن برپا میشود، به ما میگوید که تاریخ بیهقی دست کم در ایران یک کتاب ادبی معرفی شده است، هرچند که غریبان باز هم بیشتر به همان سیرت تاریخی کتاب توجه کردهاند.4 اگر خصیصة ادبیت را برای تاریخ بیهقی به عنوان امری ذاتی بپذیریم، وجود طنز را که یکی از شگردهای ادبی و زبان خاص آثار اجتماعی و انتقادی است، در آن بیشتر توجیهپذیر خواهیم یافت.
بیهقی نهتنها از زبان طنز که از انواع شگردهای زبانی برای برجسته کردن منظور خویش استفاده کرده است. به این شگردها در برخی از کتابها که محققان ادبی دربارة کارکردهای زبانی تاریخ بیهقی نگاشتهاند،5 بیش و کم اشاره شده، اما تا آنجا که من میدانم جز یک اشارة گذرا، آن هم با ذکر تنها یک نمونه6تا کنون کسی به طور مستقل متعرض مقولة طنز در تاریخ بیهقی نشده است.
در تاریخ بیهقی، مثل هر اثر ادبی دیگر، وقتی زبان در روال منطقی خود از کار فرو میماند، طنز آغاز میشود. در جامعهای که بیهقی از آن سخن میگوید، بسیار جاها زبان و منطق کارگشا نیست؛ یعنی یا اثر نمیکند یا اگر میکند، در آن پایه نیست که کار انتظام یابد و به زبان دیگر نیاز به برندگی بیشتری است. طنز همان زبان برنده است که تقریباً اشخاص و افراد مختلف بسته به موقع و مقام از آن استفاده میکنند. چنین نیست که فرودستان نیاز به برندگی زبان داشته باشند، یا بیهقی خود برای طرح دیدگاههای انتقادی و اجتماعی از آن استفاده نکند، در این میدان حتی سلطان با همه قدرت و امکانی که دارد، از به کاربردن طنز و طعنه خود را بینیاز نمیبیند. نهایت این است که طعنه را به هنگام قبض و تندی و طنز را زمان بسط و نرمی به کار میگیرد و هردو را البته برای تأثیر بیشتر.
وقتی سلطان دربارهٔ اریارق و غازی که خدمتها کردهاند، به خواجه حسن میمندی میگویدکه: «میشنویم تنی چند به باب ایشان حسد میبرند و ژاژ میخایند و دل ایشان مشغول میدارند.»7 با این لحن میخواهد خشم و نارضایتی خود را از ژاژخایان و اقدامی که میکنند، نشان دهد. وقتی هم چند تن از فرماندهان هندی در کرمان در جنگ کاهلی میکنند و به سیستان میگریزند، سلطان مسعود آنها را حبس میکند و سخنان درشت میگوید؛ چون بر خود میترسند،
"پاییز"
این برگهای زردِ بداهه
آغاز خوابهای زمستان است
این حسرتِ ادامه
در روزهای دلهرهی خورشید
کابوس دیرسال حیاطی سرد
در بوق ازدحام خیابان است
اینروزها به معنی دیروز
این روزها به وسعت فردا
در لحظهی پر از عطشِ اکنون
صبرِ مطّولی است
از عمر پر تسلسل کوتاه
آه
ای وای این منم
مشغولِ نیمقرنِ نخستین
همداغ صبح اول آبانماه
"حیاط بخش زبان و ادبیات فارسی"
#محمد_مرادی
#بداهه
https://eitaa.com/mmparvizan
#استخدام
یک فرصت دوباره برای استخدام در #حوزه_هنری
🔸دوازدهمین آزمون مشترک فراگیر دستگاههای اجرایی که قرار بود در ۱۲ مرداد سال جاری برگزار شود، به دهه اول آذرماه موکول شد.
🔸 در ابتدای آبان سامانه آزمون برای #ثبتنام جدید و ویرایش اطلاعات داوطلبان فعال میشود.
📌 جزئیات بیشتر را در لینک زیر بخوانید:
https://shenasname.ir/?p=64545
🆔 @hozehonari_ir
دور از تو در آمیخته با مرثیه بودم
پر بود از آوای غماهنگ نمودم
دور از تو از این شاخه به آن شاخه پریدم
در سایه ی خار و خس و خاشاک غنودم
زندانی اوهام خودم بودم و یکبار
در خویش دری رو به رهایی نگشودم
از هرچه کم و بیش سخن گفتم و افسوس
از خود غزلی جامع و مانع نسرودم
حال آمده ام بر در درگاه تو ای خوب
تا یا بکشی یا بدهی اذن ورودم
وقتی بکشی دست نوازش به سر من
سرسبزتر از باغ بهشت است وجودم
#محمدعلی_ساکی
با همهمهی مبهم باغی در باد
با طرح مهآلودِ کلاغی در باد
از دور صدای پای پاییز آمد
چون پچپچ خاموش چراغی در باد
🍂🍁
#قیصر_امینپور
📚 کلمات دورهگرد | سلسله کارگاههای یکروزه مدرسه شعر و داستان کلمه
📝 با حضور :
• بیژن کیا
• میثم محمدی
• هاشم کرونی
• رضا طبیب زاده
🌱 «مدرسه شعر و داستان کلمه» در نظر دارد به صورت هفتگی درشهرستانهای استان فارس کارگاه شعر و داستان برگزار نماید. جلسه اول این رویداد در «شهرستان کوار» برگزار میگردد.
▪️زمان: پنجشنبه ۳ آبانماه ۱۴۰۳
📲 با ما همراه باشید :
سایت | اینستاگرام | تلگرام | بله | ایتا | آپارات
زیر باران بنشینیم که باران خوب است
گم شدن با تو در انبوه خیابان خوب است
با تو بیخوابی و بیتابی و دل مشغولی
با تو حال خوش و احوال پریشان خوب است
رو به رویم بنشین و غزلی تازه بخوان
اندکی بوسه پس از شعر فراوان خوب است
موی خود وا کن و بگذار به رویت برسم
گاهگاهی گذر از کفر به ایمان خوب است
شب خوبی است،بگو حال زیارت داری؟
مستی جادهی گیلان به خراسان خوب است
نم نم نیمه شب و نغمهی عبدالباسط
زندگی با تو کنار تو، به قرآن خوب است
#ناصر_حامدی
مناظره بازنشسته و مسئول...
باز پرسید با هزار اندوه
باز بنشسته ی ِ پریشانی
از یکی کو خودش بُدی مسئول
با نفس های سرد و نالانی
که مگر قول من ندادندی
که کنی بیشتر حقوقم را
پس چه شد قولهای تو با آن
دولت و مجلس سخنرانی؟
داد پاسخ؛ اضافه خواهد شد
چند درصد به ماه آینده
منتظر باش تا به آینده
ماه آینده گر شما مانی
ماه آینده می شوی تامین
چند درصد برای تو کافیست
به تو گفتم نگو به کس این را
آسمان ابری است و بارانی
باز بنشسته گفت؛ ای فریاد
چند درصد کم است کاری کن
ماه آینده گر چنین باشد
می شوم بی درنگ زندانی
آن قدر قرض کرده ام اجناس
آنچنان قسط وامها دارم
شش برابر حقوق گر بشود
کم بیارم تو خوب می دانی
دردها را کنم تحمل تا
روزگاری رسد از این بهتر
می مکم هی سماق را بلکه
نرسد حجمه ای و توفانی!!!
اینهمه جنس ها گران، آوخ
مرغ و گوشت و برنج، واویلا
خرج فرزند و همسرم هم نیز
می کند هیبت مرا فانی
قرص و دارو گرانتر از قبلن
وای از نرخ مرغ و بادمجان
از چه باید دل مرا هر دم
با خبرها فقط بلرزانی
هی عوض شد رئیس جمهوری
پشت هم قول یاوری دادند
گوشمان هم شنید و چشم ندید
وای از این دروغ طولانی
اینهمه نابرابری از چیست
ما چرا خسته ایم و سر در گم
تو چرا فکر حال ما نکنی
چه شد آن اعتلای ایرانی؟
خوشدل از اقتدار باید بود
فکر سنت و دلار باید بود
وای از اینهمه گرفتاری
اینهمه میهمان افغانی
ماه آینده هم ز در آمد
همترازی ولی نشد اجرا
ای رکب خورده آفرین بر تو
تو همانی که درد پنهانی
#محمد_جعفر_زارع_خوشدل ۹۹۷
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/3838312753Cd75444eef6
تلگرام
https://t.me/khoshdeltanzjedi
#همترازی_بازنشستگان #قول_وعده #حقوق_مزایا #گرانی #اقتصاد #رئیس_جمهوری #تبعیض #طنز_تعهد_تامل_خنده_شوخی_جدی #شعر_ادبیات_شاعر