eitaa logo
قرار اندیشه
245 دنبال‌کننده
498 عکس
236 ویدیو
5 فایل
✦؛﷽✦ 🍀چیزهای زیادی برای دیدن هست، ولی چه وقت می‌توان دید؟ قرار اندیشه، محفلی است برای دیدن‌های ساده و گفتن‌های بی‌پیرایه تا لابلای قلم‌زدن‌ها خود را بیابیم و تحقق خود را رقم زنیم... راه ارتباط: @ta_ghaf @Rrajaee
مشاهده در ایتا
دانلود
آسمان رحمتش را باراند رحمت حق جاری شد؛ برخورد ابر با بار مثبت و منفی سرانجامش جریان رحمانه حق را در بردارد. حرکت عظیم غزه، حرکت حق بر علیه باطل، برخورد حق و باطل... بارش رحمت الهی را در ظاهر و باطن عالم رقم می‌زند. غزه این همه شکوه و ایستادگی‌اش، این همه اقتدار و مظلومیتش، این همه خونهای ریخته را... گشایشش جهان را در آغوش می‌کشد گشایشی عظیم... در ازای هر قطره خون؛ خونِ مکتب حاج قاسم سلیمانی... مکتبی که دل و جان و ظاهر و باطنت را به سمت حق روانه می‌دارد. @gharare_andishe
- ناشناس.mp3
زمان: حجم: 2.41M
از درد مظلومیت فلسطین به خود می‌تابیم اما کاش می‌دیدیم بطن آن وصال شور انگیزش و لقاءالله اش را.... آنگاه تنها برای جاماندگی خویش از آن وسعت و عظمتِ نهایی ترین حضور خون گریه می‌کردیم و می‌سوختیم... آن‌ها که عزتمندانه به نهایت خویش رسیدند و ما مانده‌ایم با دِینی که بر گردن و باری که بر دوش داریم... که همان هم به واسطه و مدد شهدا و امامانمان به وقوع خواهد پیوست. فقط بدانیم که دل سوختن برای غزه نیست... برای خودمان است که مبادا سرگردان جبهه‌ای را برگزینیم که لقاء حق در آن نباشد و وصال، وصالِ با الله نباشد. مبادا راهی که نفس خواهد را انتخاب نمایم و از آن قافله عشق جا بمانم.... که خدا نکند. آری غزه از عشق او نوشید و لبریز شد آسمان لبریز و زمین نیز لبریز... و ای دوست من... بیا تا ما هم به میان رویم تا از لبریزی عشقشان و جریانِ حیاتشان لبریز شویم و جاری... حیاتی در برگیریم و حیاتی نیز بر دیگری ببخشیم. @gharare_andishe
غزه، آری کربلا گشته اینجا کربلاست؛ اگر نه که مردم این‌چنین مقاومت نمی‌کردند... @ghatare_abdishe
زمانی که واژه‌ی صادراتی را می شنیدم، احساس بدی وجودم را فرا می‌گرفت زیرا صادرات اصولأ توان کشور واردکننده را می‌گیرد و امید برای جوان‌ها به ناامیدی تبدیل می‌شود؛ اما با "طوفان الاقصی" واژه‌ی صادرات برایم بازخوانی شد. آری انقلاب اسلامی به گونه‌ای در سرزمین قدس صادر شد که توان مضاعف و غیرقابل وصفی در کوی و برزنش ایجاد کرد که ظهورش در کودکانی که با نوشتن اسم‌هایشان بر دستها به استقبال شهادت می‌روند و مادرانی که چنین استقبالی را با تحسین به نظاره می‌نشینند، شیرزنانی که جوانان خود را تقدیم می‌کنند و می‌گویند خون فرزندم رنگین‌تر از خون حسن و حسین "علیهما السلام" نیست و چنین ذبح شدنی را آبیاری درختی می‌بینند که میوه هایش با صبر و مقاومت در هم تنیده شده است. پدری که در چنین شرایطی به دختربچه اش قرآن می‌آموزد و با اینکه بمباران دختربچه را می‌ترساند اما دوباره مي‌خواند به امید روزی که فرزندان شهید از دامنش تقدیم چنین انقلابی شود. نوجوانی که با چنان آرامشی روی تخته سنگی که اطرافش ساختمان‌های فروریخته و ماشین‌های آتش گرفته از بمباران رژیم غاصب است؛ چنان آیات الهی را تلاوت می‌کند گویی که با پوست و گوشت و استخوانش، حقانیت آیات را چشیده.. نوجوانی که آن‌چنان شهامت از چشم هایش می‌بارد که انسان یاد حاج قاسم، سردار دلها می‌اندازد؛ بخصوص زمانی که می‌گويد:"بیایید، بکشید ما را، جوان های ما را بکشید، نسل بعدی متولد می‌شود" به راستی چقدر این جملات شبیه جملات امام خمینی "رضوان الله علیه" رهبر فرزانه انقلاب اسلامی است که از حلقوم نوجوانی به این زیبایی به گوش دل می‌رسد آیا این زبان، زبان وجود نیست؟ اگر ساحت شهادت این‌گونه است که زبان الکن از بیان است و اشکها بی‌اختیار فرو می‌ریزد از گرمای صورتت متوجه اشکها می‌شوی، ساحت غیب و بطن این ظهور چیست؟ 🖊 @gharare_andishe
قرار اندیشه
#غزه
نمی‌شود قصه فلسطین و مقاومت را به یاد آورد ولی به واژه‌های "خانه" و "خانمان" و "زادگاه" نیندیشیم. آنگاه که تشکیل رژیم صهیونیستی در فلسطین اشغالی به رسمیت شناخته شد، کسی چه می‌دانست که آیا می‌توان امید داشت که در آینده، کار مردم فلسطین، فقط در زمینِ بارور و زادگاهشان به سامان خواهد رسید! یقینا تشکیل اسرائیل نیز طبق رسم رایج مدرن یک تقدیر یقینی تاریخی بوده و طبق برنامه‌ریزی‌ها و محاسبات و سازماندهی‌های آنها قرار دائمی بر موجودیت اسرائیل گذاشته شده بود. آیا می‌توان در این بین به زن فلسطینی اندیشید آنگاه که کلید خانه مادری و زادگاهش را در دستانش نگه می‌دارد و امیدوارانه بر خلاف همه تفکراتِ حسابگرانه دنیای ظلم و زور می‌ایستد؟ او می‌داند که تعلّق بشر به زادگاهش و ریشه داشتنِ او در زمینی که بر آن زندگی می‌کند، از بیخ و بن در معرض خطر که نه، از بین رفته است!! زن فلسطین درک کرده که از دست دادن ریشه، تنها ناشی از یک حادثه یا یک تصمیم مبتذل نیست؛ بلکه از دست دادنِ ریشه‌ها ناشی از روح زمانه‌ای است که به سبب آن در عالَمی متفاوت قرار گرفته است. او خوب می‌داند که باروری شعر و هنر و انسانیت، فقط در اعماقِ زادگاهِ حیات‌بخش انسان مقدور و ممکن است تا بتواند بر ریشه‌اش تکیه کند و به بوم و بَرِ آن دلبسته باشد. مقاومت در برابر این حملات سهمگین فقط روح مادرانه‌ای را می‌طلبد که در وضع موجود که انسان‌ها اسیر و افسون قدرت و سیاستِ مدرن گشته‌ و غفلت نیز چیره شده، با حیرت و نمی‌دانم‌هایش بیندیشد و شجاعتی یابد که حقیقت همه پیش‌فرضها و غایات هرچند جهانی برایش رنگ بازد. برای این زن، هرگز نقطه پایانی متصور نیست و انقلاب خمینی همان نقطه آغازی بود که زن فلسطینی را برای بارور شدن نهال فرزندانش در در زمین زادگاهشان امیدوار کرد و او را به تجدید عهدی فراخواند که با ریشه‌های خود می‌توان دوباره سر از خاک برکشید و شکفت و ثمر داد. آری! انقلاب خمینی، تدارک همان راهی است که پایان ندارد. @ziafat_andishe @gharare_andishe
پوست پرتقال را یواش یواش می‌کنم. عطر پرتقال می‌پیچد. بابا وقتی پرتقال پوست می‌کنیم، پوست‌هایش را می‌گذارد روی بخاری تا عطر پرتقال خانه را بردارد. خانه پر از زندگی شده و عطر شیرینِ دلچسبی از بخاری بلند شده است. همان بخاری‌ای که در خانه‌های غزه روشن نیست. پرتقال من پر آب است؛ اما غزه آب خالی هم ندارد. مامان دارد توی غذا آب می‌ریزد که نسوزد. غذا روی همان گازی‌ست که در غزه نیست. می‌خواهم بروم حیاطمان را آب و جارو کنم که حس زندگی در رگ‌های خانه جریان پیدا کند و برای پرنده‌ها ظرف آبی بگذارم پشت پنجره. اما چطور می‌توانم باور کنم که در غزه آب نیست، زندگی نیست ............ چطور از غزه رد شوم و کنار بیایم؟............ 🖊 @gharare_andishe
غزه یک شیشه‌ی عطر است... عطری که درش گم شده باشد. دیگر هیچکس نمی‌تواند جلوی عطر آن را بگیرد. پیچیده، حتی تا ناف آمریکا. آن را نفس می‌کشیم. می‌کِشند. و می‌کُــشند! یک خطای محاسباتی احمقانه‌ی نظام سرمایه‌داری!..... یک پایان زیبا برای اسرائیل ... 🖊 @gharare_andishe
17.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای غزه سرمست چیستی که چنین بی‌پروا در میان خون و آتش طنین زندگی سر داده‌ای و ما قبرستان‌نشینان عادات سخیف را به سخره گرفته‌ای؟ غزه کجاست؟ سرزمینی تنها که در دنیای قدرت‌های پوشالی کنونی جایی ندارد و همه صاحبان قدرت در قبال آن یک موضع دارند:"بیشتر بکشید". اما، غزه ویران می‌شود یا جهانی را ویران می‌کند؟! این روزها غزه صحنه‌ای به پا کرده که بار دیگر انسان، انسان می‌شود و خود را از میان خرابه‌های غربت و انجماد تکنیک‌زدگی می‌رهاند. در دنیایی زندگی می‌کنیم که انسان خود را مستغنی از مادر می‌داند و دیگر بوسه او، آغوش او و هُرم نگاه او ذوق آدمی را برنمی‌انگیزاند. در دنیایی که هیچ صحنه‌ای وجود ندارد تا انسان حالی بیابد و با چشمی، منظری را ببیند. گویی زندگی او سکانس‌هایی پراکنده و فاقد معناست و او را به ملاقاتی نمی‌برد. حال در این بی‌قصه‌گی جهان کنونی، غزه راوی قصه وجود آدمی گشته است و چشم نگران مادر را به یاد او می‌آورد. چشمانی که غصه دل او را می‌خورد و صحنه‌پرداز وجود اوست. گویی با غزه جایی آشکار شده است که مادر به صحنه ورود پیدا می‌کند و اشک به تاریخ بازمی‌گردد و شاید انسان بی‌پناه از رخوت و سستی بی‌وجودی به درآید. غزه بغضی است درون گلوی هریک از ما که برای هویدا شدنش به دنبال مجال بروز می‌گردد و در تمنای دیدار مادر است. @gharare_andishe
غزه، گویا تو امروز مصداق مقاومت تاریخ انسانیتی، آری تو بلندترین غزوه پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلمی؛ چه عجیب است به تو اندیشیدن و امشب هر چه به تو می‌اندیشم، جز حیات و شور و شعف مستانه برای بودنی ماندگار در عرصه تاریخ نمی‌یابم. چطور می‌شود بدون تو امروز انسان و انسانیت را معنا کرد؟ چطور می‌شود بدون تو امروز قرآن خواند و نفس کشید؟ چطور می‌شود به تو چشم دوخت و گذشت و روضه‌ی مقاومت نخواند؟ گویا امروز تو چنان حیرانِ روی حقی و در حرارتِ عشق او گرمی که عالم به وجود تو روشن و گرم شده است و عصر یخبندان را که با قیام خمینی کبیر و استقامت خامنه‌ای عزیز تَرَک‌ها برداشته بود و با نوای او و خون فرزندانش احساس شکستگی می‌کرد، تو مردانه شکستی و ذوب کردی، ای امیدِ چشمان منتظران تاریخ برای نجات بشریت از یخبندان و ظلمت تاریخ... گویا هر چه شعر حیات‌بخش سروده شده در وصف توست. تو فرزند مقاوم بدر و احد و حنین و احزابی. تو جوانمرد جمل و صفین و نهروانی. تو شیر میدان کربلا و شام تاریخی. مادر هستی به ایستادگی‌ات در امتحان عشق می‌بالد و گویا صدای توست که با شور مستانه خویش می‌سراید: من مست مي عشقم هشيار نخواهم شد وز خواب خوش مستي بيدار نخواهم شد امروز چنان مستم از باده دوشينه تا روز قيامت هم هشيار نخواهم شد تا هست ز نيک و بد در کيسه من نقدي در کوي جوانمردان عيار نخواهم شد آن رفت که مي رفتم در صومعه هر باري جز بر در ميخانه اين بار نخواهم شد از توبه و قرايي بي‌زار شدم، ليکن از رندي و قلاشي بيزار نخواهم شد از دوست به هر خشمي آزرده نخواهم گشت وز يار به هر زخمي افگار نخواهم شد چون يار من او باشد، بي‌يار نخواهم ماند چون غم خورم او باشد غم خوار نخواهم شد تا دلبرم او باشد، دل بر دگري ننهم تا غم خورم او باشد، غمخوار نخواهم شد چون ساخته دردم، در حلقه نيارامم چون سوخته عشقم، در نار نخواهم شد تا هست عراقي را در درگه او باري بر درگه اين و آن بسيار نخواهم شد آری تو از فریاد صلح بیدادگونه اشعری‌ها رهیده‌ای، تو امیدت از مسلمان‌نماها و سازمان‌های نمادین حقوق بشر آزاد شد، تو آزاده‌ای آزاده از همه‌ی شعارهای مضحک انسان‌نماهای تاریخ، بخوان که نوای شیرینت، قلب‌های خواب‌زده و گمگشته‌ی بی‌تاب را به سمت میخانه‌ی عالم عشق می‌کشاند. ادامه بده که نوای همه‌ی انبیاء و اولیاء و عشاق عالم در آوای شیرین و سوزناکت شنیده می‌شود. چه کسی دردهای تو را می‌فهمد؟! تو چطور ایستادی که درد عشق و حمل آن مولود پاک بی‌بدیل شدی؟ غزه، مادری‌ات مبارک؛ آری تو مادری! تو ناله‌های بیت‌الاحزان حضرت زهرایی، تو صدای حضرت زینبی که در شام بلای عالم، خطبه می‌خوانی و فرزندان اسیر در چنگال فریب گرگان گوسفندنما را مادری می‌کنی و می‌رهانی... همه فکر می‌کنند تو محتاج کمکی ولی گویا قصه برعکس است، همه نیازمند مقاومت تواَند تا دیگر بار انسان متولد شود آن هم انسانی از جنس آخرین. سال‌هاست انتظارهایمان درهم پیچیده و اما قصه‌ی مادری پر از ایمان و یقین تو ادامه دارد و راهت راهی است که از کوثر گرفته‌ای. لبیک به تو و آن مادری که حیات از او گرفته‌ای... 🖊 @gharare_andishe
هیچ دقت کرده‌اید که بچه‌های فلسطینی چقدر زیبا هستند؟ زیبایی آنها همین است که در عین مظلومیت، پرقدرت و شکست‌ناپذیرند ..... اینان شیر چه مادرانی را خورده‌اند که این‌گونه‌اند؟ اینان فرزندان چه پدرانی‌اند؟ پدرانی که برایشان قصه‌ی ظلم را با آتشی در دل و اخمی به چهره تعریف کرده‌اند... و آن‌ها از بچگی آموخته‌اند که تسلیم نشوند؛ که مظلوم شدن را با آب و نان عوض نکنند... این بچه‌ها دارند تاریخ را می‌سازند آینده را... 🖊 @gharare_andishe
آری... این او نبود، این من بودم، او آینه‌ی من بود. نه در میانه‌ی جمع و در میانه‌ی میدان، اما در طلب و در آرزوی راه دادنش... وصله‌ای ناجور در میانِ جمع خوبان، چیزی شبیه به تباکی که نه در آن آه و سوزی هست و نه تو بیرون افتاده از این عالمی... در میانه‌‌ی درد، اما درد بی‌دردی... به کمرِ خمیده و گردنِ آویخته‌اش نگاه کن! پیداست که مدتهاست وجب به وجب این شهر را قدم زده و همچون دیوانه‌‌ای سرگشته و از همه جا طرد شده، پناه به در خانه‌ی این مجلس آورده‌‌ است... حال کیست که او را این‌گونه در آغوش کشیده و در این ظلمت سرد، پناه داده است؟ او کسی غیر از حضرت روح الله است؟ چه کسی این آدمیان را این‌گونه غریب، گرد هم آورده است؟ تا در عین غربت، به وسعت نور اندک خود، چراغی کوچک در این شهر ظلمت‌زده بیافروزند... غربت و مظلومیتشان را می‌بینی؟ ادامه بودن خرازیِ‌شان را می‌بینی؟ باکری و حاج احمد و متوسلیان بودنشان را می‌بینی؟ جز نور روح‌الله است؟ جز دست حاج قاسم؟ چه باک اگر مثل یاران کربُبلا تعدادشان اندک باشد؟ چه باک وقتی این نور به قدری عالم‌گیر است که جهانی را زنده می‌کند؟ تو این را می‌بینی؟ به آن‌ها درست نگاه کن! آن‌ها را دوباره ببین... کربلا بودنِ اینجا را می‌بینی؟ گلستان شهدا، آری! دوباره کربلا گشته‌ست... 🖊 @gharare_andishe