گاهی فکر میکنم این چه توهمیه که از نسل شما برای ما ساختن که این دهه هفتادی ها الن و بلن و اوه اوه.....
چطور از نسل هزار و چهارصد سال پیش تا حالا میشود آدم بود
وجه مشترک داشت
فطرت داشت
درد داشت
مسجد خواست
در محراب نفس کشید
گنبد ومناره و سر در دید
و پرواز کرد و دور سرخدا گشت
اما یهو به دهه هفتادی ها که میرسم
میشوند خاص و خاص الخاص و نسل عجیب غریب و خارج ازقاعده و...
من که هیچوقت این حرفها را نه فهمیدم نه باور کردم
دهه هفتادی ها برایم عین ساکنان دهه های پیشین و پسین هستند
با بوی مناره چشمهایشان را مبندند و گوشهایشان به وسعت همه تاریخ فعال میشود و دلهایشان قد همه آسمان ،بلند ،پرواااز میکند و دور نیلوفر آبی گنبدها میچرخد
و میرود و صعود میکند تا خود خود بی کرانه ی هستی
همه اینها از نفسهای عمیق شان باچشمهای بسته و لبخند کوچک و شادشان وقت استشمام بوی شیرین اذان
پیداست
مثل همه نسل های عاشق دیگر🌷
به قلم:#سهر
@gharare_andishe
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
به کسی جمال خود را ننمودهای و بینم
همه جا به هر زبانی بُوَد از تو گفتگویی
به یاد لحظاتی که راهمان را در بی قراری ها و بن بست ها و غربت روزگار کج می کردیم تا گوشه ای بنشینیم و در جایی باشیم که بودن در آن موطن را عین *#قرار* می دانستیم، ساعتی راه مان را در روزمرگی ها و عادات روزانه تغییر می دهیم، تا گوش به ندای رفیقی بسپاریم که گویا اراده بر آن شده در این زمانه حرفی با ما در میان بگذارد. می گویند شهدا نطقشان بعد از شهادت باز می شود و اگر اکنون اراده بر آن است که شهید گمنام بعد از ۱۴ سال حرفی با ما درمیان بگذارد، تا با هویتش، هویت گمشده ی ما را اشاره ای دهد، با جان و دل به استقبالش می رویم.
✅ آیدی جهت حضور مجازی در گفت و گو پیرامون احوالمان نسبت به شهید حسین شُکرائیان.
https://dialog.sohasima.ir/ch/soharoom
#حرفی_دارم
#گمنام_آشنا
#یکی_از_آن_سه_رفیق
@soha_sima
https://www.instagram.com/tv/CVuf7AHFYnh/?utm_medium=share_sheet
♦️صفحهی"قصههای پیشرفت" به روایت داستان انسانهاي سازنده و مولد میپردازد.
@gharare_andishe
کار ما شاید، به گفت آوردن و روایتِ بزنگاههای افرادی باشد که"خود" را یافتهاند. روایتِ امیدها و یاسها، تنهاییها و رنجها، دردها و دغدغههای بزرگ و وسيعشان، دغدغههایی به گستردگی ایران!🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#قرار_اندیشه میتواند، سهمی هر چند اندک در، به زبان آوردن مسیرِ پر رنج آنان داشته باشد.
متنهای خود را با طرح مسألهی "تبیین جهاد علمی" به اشتراک میگذاریم.
#دعوت_به_روایت
#آنگاه_که_خود_را_مییابیم.
#قصههای_پیشرفت
@gharare_andishe
چند صباحی است جملاتی مانند "شناخت وضعیت زمانه"، "در تاریخ زمان خود بودن" را بسیار می شنوم.
به راستی از چه زمانی دیگر در تاریخ زمان خود نبودیم؟
به عبارت دیگر از خودمان فاصله گرفتیم؟
چند روزی است این جمله مرا به خود مشغول کرده....
آری اگر در تاریخ خودت باشی، همه چیز را داری
زمانی که در" حال" نفس بکشی؛ گذشته و آینده را با هم داری و "هستی"
اما امان از وقتی که خودت نباشی؛ یا در گذشته ای یا در آینده
غم گذشته و اضطراب آینده، ذره ذره آبت می کند
بدون تعارف بگویم با عدم گلاویز شدن است و هیچِ هیچ بودن.
متاسفانه زمانه به گونه ای است که قصه ی دیگران را مسير زندگی خود قرار داده ایم که غایتش به پوچی رسیدن است، زیرا وقتی به پشت سر می نگری، خودت را نمی یابی فقط می بینی در زمین دیگری خانه ساخته ای....
یکبار هم که شده درنگ کن، دوباره نگاه کن، شهامت مواجه شدن با خودت را بده.
خودت باش
اگر خودت باشی، "هستی"
این شروع راه است، راهی که موانعش متعدد است زیرا اولین و آخرین رونده خودت هستی
و با رویت "رب العالمین" تنها مسیر رشدت را در عبور از همین موانع می بینی
تا پای جان می ایستی چون شدنت را در رفتن می بینی.
به قلم #معمای_هستی
@gharare_andishe
"وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزيزٌ، و خداوند کسانی که او را یاری کنند، یاری میکند؛ خداوند قوی و شکست ناپذیر است."
#آنگاه_که_خود_را_مییابیم
#روایت_ما
@gharare_andishe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
" عدة اي از شیعیان فکر میکردند امام حسن عسکری علیه السلام از راه پدرانشان منصرف شده اند. امام علیه السلام در نامه ای به آنها میفرمایند:" نیت و عزم ما همچنان مستحکم است. ما دلمان به خوش نیتی و خوش فکری شما آرام است."
ببینید این چقدر نیروبخش است برای شیعیان.... این همان ارتباط مستحکم تشکیلاتی است میان امام و پیروانش. "
📘کتاب همرزمان حسین علیه السلام، گفتار دهم، ص346
@gharare_andishe
💎روزهای جهانی، آدمهای جهانی
روزگار ما، روزگار روزهای جهانی است؛ روز جهانی مبارزه با بلایای طبیعی، روز جهانی کار، روز جهانی زنان، روز جهانی آب... ؛
جالب است که هرآنچه دچار بحران شده، روز جهانی خاص خود دارد و عجیب تر اینکه فلسفه نیز...
فلسفه ای که شاید نتیجه اش روزهای جهانی داشتن برای این مفاهیم است، خود نیز در این پاسداشت ها قرار میگیرد.
در زمانه ای که مصرف، ما را احاطه کرده و حتی بحران آبی که گریبانگیر ماست را به سختی درمی یابیم، فهم بحران فکر و فلسفه بسی سخت تر است.
شاید آنچه ما را به خود باز میگرداند، از خلال همین فلسفه باشد؛ فلسفه ای که داعیه دار انسانی جهانی به مثابه جهان عيني است و شاید که این روزهای جهانی برای ما عيني شود و مردمانی جهانی شویم و جهان-مردانی پدیدار گردند که به گستره مسائل جهانی اندیشه میکنند و از عهده حل بحرانهای جهانی برمی آیند...
🖊#صهبا
#روز_جهانی_فلسفه
#جهان_مرد
@gharare_andishe
💎سرخط
بازی مار و پله در عین هیجانی بودنش، عجیب قابل تامله.
زندگی یه بازیه که همه ی ما در حال بازی کردنیم حالا یا اون طرف نسبت بچه است یا آدم بزرگ یا بهتر بگویم کسی که هست ما از اوست.
مهم اینه که بدونیم در حال بازی هستیم؛ که اصل بازی و قواعدش در اختیارمون نیست و مهمتر اینکه در هر حال ما بازنده ی بازی هستیم و فقط یک برنده داره وقتی این را با تمام وجود حس کنیم؛ تسلیم برنده میشیم و لذت بازی چند برابر میشه، در این حال چشیدن لذت محض رخ میده.
خدا نکنه بازی را جدی بگیریم اون موقع اول درگیر شدن با خود و دیگران و به خصوص با برنده بازی است و این شروع یه راه خطرناکه که اگر متوجه ی خطر نشیم به جز خسران چیز دیگری عایدمان نمیشه.
هیجان بازی مار و پله به اینه که رقیب دچار نیش مار بشه و متناسب با نیش مار چند خانه پایین تر بیاید و اما لذت بیشتر وقتی رخ میده که نیش چنان عمیق باشه که ناگزیر از سر خط شروع کند.
حالا اگر همین برای خودم رخ بده؛ درد عجیبی داره. اصولا زمین خوردن درد داره اگر در زمین خوردن توقف کنیم و فقط دردش را تداعی کنیم؛ هیچ حرکتی رخ نمیده و شاید رها کردن کار را به دنبال داشته باشه.
چه خوبست که در عین درد کشیدن افق رویت شود و حرکتی مضاعف، متناسب با همت والا زده شود.
زمین خوردن تجربه ای است برای دوباره روی پا ایستادن اما با امید و استحکام بیشتر. آمادگی می دهد برای فراز و نشیب ها و برخورد با موانع که وجودت شدیدتر می شود. زمین خوردن با زبان بی زبانی می گوید: نترس مانند بار قبل بلند میشوی یکبار عبور کردی این بار بهتر عبور می کنی.
✍#معمای_هستی
@gharare_andishe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🎥 بی سابقه است این تقریظ...
@skybook
.
▪️پانزده نکته در جایگاه تاریخی "عقل تکنیک"
💎 با حضور #استاد_طاهرزاده
📅 چهارشنبهها، ساعت ۱۶:۰۰
🔰 جلسه اول فردا ۳ آذر ماه ۱۴۰۰
🔻 لینک ورود آنلاین به جلسه
https://dialog.sohasima.ir/ch/elm-fanavari
#مدرسه_علم_و_فناوری
@soha_sima
قرار اندیشه
. ▪️پانزده نکته در جایگاه تاریخی "عقل تکنیک" 💎 با حضور #استاد_طاهرزاده 📅 چهارشنبهها، ساعت ۱۶:۰۰
وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا
در مواجهه با دنیای جدید شاید نگاه غالب این باشد که قدرت علم و فناوری میتواند جهان آینده را بسازد جهانی که بر بحرانهای موجود فائق آید.
نگاه دیگر هم علم و فناوری را ریشه بحرانهای موجود میداند و مشارکت در آن را ادامه وضعیت فعلی، فلذا این مشارکت را بی نسبت با جهان آینده میبیند.
شاید وضعیت ما بی شباهت به وضعیت قوم نوح نباشد که از یک طرف در معرض طوفانی ویرانگر است و از طرف دیگر جهان آینده از پس این طوفان می آید که تنها راه عبور، صبر و مقاومت و مدارا با این طوفان است که همان ساختن کشتی است وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا.
تفکر در مسائل دنیای امروز خبر از آن می دهد که این جهان آیندهای ندارد و باید مهیای جهانی دیگر شد. اما آن جهان از پس بحرانها آشکار میشود. مدارا و صبر در این بحرانها همان ساختن جهانی است میان دوجهان.
#مدرسه_علم_و_فناوری
#سرای_هنر_و_اندیشه
@soha_sima
💎جهانی این چنین...
آسمان کاملا سیاه شده است، و ستارهها جای جای آسمان پراکنده شدند و چشمک زنان شب خود را سپری میکنند، ناخوداگاه شانه هایم را بالا گرفته ام و عضلاتم را منقبض کردهام، کنار خیابان میایستم، بعید میدانم این وقت شب ماشینی بیاید و مرا سوار کند، به درخت بی برگ و بار کنار خیابان تکیه میزنم ،به قول بچه ام درخت تار عنکبوتی، راست میگوید ،درختان که بی برگ و بار میشوند، مثل تار عنکبوت میمانند، شاخه های لخت و بی روحشان یک جوری در هم تنیدهاند که تار عنکبوت را تداعی میکنند، گه گاهی با دهانم دستانم را ها میکنم تا کمی گرم شوم، به اینکه همسرم زنگ زد و گفت:"هر وقت راه افتادی تک بزن تا یک نسکافه برات درست کنم."فکر میکنم.
ناخوداگاه لبخندی بر لبم مینشیند،میتوانم خودم را تصور کنم چه شکلیام ،دماغی که نوکش سرخ شده و صورتی که گل انداخته با چشمان خسته، اما با نگاهی با نشاط... در همین فکرها هستم که صدایی نظرم را جلب میکند، برمیگردم به سمت صدا، پسر بچهی کوچکی را میبینم که تا کمر داخل سطل زبالهی شهرداری فرورفته است و شاید دنبال غذا میگردد، نمیدانم!
اولین بار است که از نزدیک چنین صحنهای را می بینم، دلم خالی میشود، یک چیزی هوار میشود بر تمام وجودم، تلاش میکنم اشک از چشمانم جاری نشود، که پسرک خودش را از آن سطل میکشد بیرون یک همبرگر نصف و نیمه پیدا کرده، مینشیند یک گوشه و ساندویچ را گاز میزند...
یک تاکسی بوق میزند و جلوی پایم ترمز میکند.
@gharare_andishe
▫️انسان همواره در عهدی خاص زندگی میکند و هر قدر متوجه آن باشد، میتواند تدبیر امور خویش را به عهده گیرد. و اگر در غفلت و بی توجهی به سر برد، در انبوهی از مشکلات دست و پا میزند و در بی افقی، بدون آنکه راهی بگشاید، زندگی میکند.
▫️مشکلات و ناکامیها در زمینهای خاص معنا مییابند و خود را به شکل مساله ظاهر میکنند.مسائلی که قابل توضیح و تبییناند.
▫️با علوم انسانی، میتوان، واجد زبانی برای نشان دادن و گفتن از درد و رنجها و ناکامیها، شد و آنها را در فضایی قابل رویت معنا داد.
▫️حال سوال این است که در چه نسبتی با علوم انسانی میتوان به چنین فضایی دست یافت؟
#دربارهی_علوم_انسانی
@gharare_andishe
💎فهمِ رنجِ منصور
منصور منتظر است، منتظر آنجایی است که توان مردمی، به صورتی رخدادگونه پدیدار شود.
بنابراین همهی توانش را صرف این میکند تا در فضایی آدمها کنار هم گرد آیند و متوجه خودشان و جایگاهشان و توانشان بشوند؛ پس تمام تلاشش را میکند تا مهندسِ ناامید و مایوس را مجاب به ماندن و مسئول هواپیمایی را متوجه اهمیتِ پایداری در ساخت هواپیما کند و به هر صورت مقابل دستدرازیها و موانع مقاومت کرده و در نهایت توانِ ساختن و پرداختنِ صنعت هواپیمایی، مجسم میشود.
فهمِ رنج و همّ چنین آدمهایی، انسانها را از روال روزمره، رها میکند و مسیر شدنشان را به آنها متذکر میشود.
@gharare_andishe
در حال قدم زدن در پیاده رو بودم که با صحنه ی زیبایی مواجه شدم.
وزش باد برگهای پاییزی که به رنگهای متفاوت بودند را از شاخه ها جدا می کرد و رقص کنان که قابل وصف نیست روی زمین قرار می داد
وقتی درخت زیر چترش مهمانت کند و با برگه هایی که درحال رقص هماهنگ هستند پذیرایت گردد، برگه ها به آرامی و محبت صورتت را لمس می کنند، در نهایت تواضع زیر پایت قرار می گیرند و با صدای خش خش گوشهایت را نوازش می دهند
تازه جمله ای که سالها شنیده بودم، یافتم "پاییز بهاری است که عاشق شده است"
#عشق، چیزی که در هر جلسه ای با هر گروه سنی زن و مرد نمی شناسد همین که حرفش به میان آید ؛ مدعیانش بسیار و وصف کنندگانش در رقابت با همدیگر گوی سبقت از هم می ربایند.
بهراستی عشق چیست؟
زمانی برگهای سبز و بانشاط در نهایت غرور بر شاخه سار درختان با انعکاس خورشید برتری خودشان را به رخ هر عابری می کشند
اما حال رنگ رخسارشان، زرد، نارنجی و قرمز گونه شده و با وزش ملایم باد به راحتی خود را به آغوشش می سپارند که هر جور و هرکجا خواست بنشاند یا درجوی آب یا زیر پای رهگذران.
آری باید از تعلقات برید که نشانه اش رنگ چهره است که از سبزی به سرخی می گراید که همان واگذاری خود به معشوق است.
🖊#معمای_هستی
@gharare_andishe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شوق تمام آمدنم مشهدالرضاست..
#مشهد_الرضا
@gharare_andishe
💎درنگ
انسان همواره، در مقامِ پرسش از خود است. همواره در هر شرایطی، به افعالش نگاه میکند و از خود پرسش میکند تا معنای آن کار را در خود بیابد. بنابراین شاید بتوان گفت انسان همواره، نیازمند "درنگ" است. فاصلهای از خود و شرایطش میگیرد تا از خود و وضعیتش بپرسد و لاجرم تامل و تفکر کند.
اما این درنگ و تفکر انفعالی نیست. چون انسان در متن وضعیتش درنگ میکند و اساسِ نگاهش را مینگرد و نتیجهی این درنگ نیز پایداری و مقاومت در همان وضعیت است. به عبارت دیگر فردی که خلوت میکند و از اساس و بنیاد هرچیز میپرسد و نمیخواهد همراه با جریان آب حرکت کند، به غار تنهایی یا عزلت پناه نمیبرد، انزوایی که منجر به پاک کردن صورت مساله میشود و البته در نهایت به انفعال و سرسپردگی به امور روزمره میانجامد ؛ بلکه در مقابل فعالانه، نگاهی دوباره به مسیرش دارد تا "عهد" و "مسئولیت" خود را دریابد که لزوما او را به "استقامت" فرامیخواند، در فرهنگ فارسی نیز معنای دیگرِ "درنگ" ، ایستادگی، مقاومت و پایداری است. این مقاومت و ایستادگی که نتیجهی درنگ و خلوت در متن وضعیت است، نوعی تن دادن به دشواری است. دشواریِ فهمِ امور و نسبت آنها با یکدیگر.
🖊#مصیر
@gharare_andishe
💎نگاه
واصنع الفلک باعیننا(37/هود)
و لتصنع علی عینی(39/طه)
ما اخفی لهم من قره اعین(17/سجده)
وجه مشترک دوربین عکاسی و دوربین فیلمبرداری ثبت لحظه هاست.
لنزی که در دوربین است نگاهش به تو می افتد و ثبت می کند؛ هر آنچه برایت شیرین است و طلب ماندگاریش را داری...
آیا ثبت لحظه ها و ماندگاری آن، منحصر به آنچه است که برایم لذت بخش است؟
یا فرصتی برای درنگ است؟
کسی می بیند هر آنچه انجام می دهی، با لایه های زیرین از جوارح گرفته تا جوانح، ذهن و قلب را در بر می گیرد.
چه خوب است جوری انجام دهیم که هر آن و لحظه اش بگوییم: ببین، مورد پسندت واقع شد؟
و همان لحظه که می بیند؛ زیبایی لبخندش را به نظاره بنشینی
✍#معمای_هستی
@gharare_andishe
کودکان پابرهنه دور حرم
می دوند و خیالشان تخت است
که یکی هست خواهری بکند...
همانگونه که برادر، توان و جانِ خواهر است، گویی خواهری کردن توان برادری کردن را می دهد...
گویی زینب سلام الله علیها در مسیر کربلا، توان کربلایی بودن حسین علیه السلام است...
@gharare_andishe
▫️زندگی در دنیای تاریک، مفهومی ندارد..
هنگامی که ساز و کار امور برای آدمی نامفهوم باشد، او به انسان گنگی می ماند که سر از کارها در نمی آورد و عقل کار را ندارد.
علوم انسانی همچون سمعکی است که گوش را باز میکند تا بتوان به درک و شناخت وضع موجود رسید و راه آینده را هموار کرد..
بايد به حکمتی که اقتصاد و سیاست و علم و فرهنگ این جهان را راه میبرد، پی برد تا بدانیم در چه جهانی هستیم و با چه روبروییم! تا بتوان راه آینده را پیش رفت...
#دربارهی_علوم_انسانی
@gharare_andishe
🦋✤═══════════
💎آیا در وادی تفکر به تکرار مبتلا میشویم؟
ممکن است گاه در همراهی با متفکر و تامل بر سخنان و تذکرات او، احساس بیثمری کنیم و به عبارت دقیقتر دچار نوعی بی معنایی در این همراهی بشویم و پس ازمدتی حلاوت و پویایی بدو امر را نداشته باشیم. میتوان گفت این نیز خود مسالهای فکری است و بازتاب چیزی نیست جز حقیقت "وضعیت" ما! و فضایی است برای دقت در نسبت ما با تفکر و متفکر.
شاید یکی از وجوه مهم در این رابطه، تلقی ما از تفکر و راهی که روبروی ما قرار میدهد، باشد، که از اساس گرفتار فهم ظاهری و مشهور بوده و شور و وجد اولیه، مبتنی بر حقیقت نبودهاست و پس از گذر زمانی نه چندان طولانی، احوال گذشته بر ما غالب گشته چه بسا با یاسی مضاعف.
اما در این رابطه میتوان از وجه دیگری نیز سخن گفت. مسالهی مهم در نسبت با تفکر، فهم اقتضا و شرایط فکر است. در وادی تفکر همواره اساس، بر یک نکته است که البته این نکته، اساسی و بنیادی است و تذکری است که مدام به انحاء گوناگون خود را به چشم ما میآورد.در این وادی آنچه مهم است نقطهی مولد و تعیین کنندهی مشکلات و مسائل انسانی است که عموما برای انسانها خودآگاه نیست و رسالتِ متفکر، سخن گفتنِ مدام از ریشهی مسائل در اوقات گوناگون است. مانند "ما اساسا پدیدهها را چگونه میبینیم و معنا میکنیم؟ در زمانهای گوناگون چه فهمی بر انسانها غالب است و اساسا آیا فهم انسانها متحول میشود؟ و یا اکنون انسانها چگونه فکر میکنند و با چه عقلی با پدیدهها نسبت برقرار میکنند؟ " به عبارت بهتر متفکر با طرح اینگونه پرسشها، نسبت ما با وجود و توابع و نتایج و لوازم این نحوه نسبت برقرار کردن را به چشم میآورد و ما را به آن آگاه میکند و با این تذکر مواجههی عملی ما را مورد مداقه قرار میدهد و میزان اراده و اختیار انسانها در تاثیرگذاری بر جهان اطرافش را به او مینمایاند.
در واقع آنچه در نسبت با متفکر و فضای فکری رخ میدهد به نوعی در معرض تذکر قرار گرفتن است. تذکر به نوعِ بودن و وجود ما. پس متفکر ما را در حصار راهکارها، روشها و راهحلها قرار نمیدهد، بلکه با تذکرات وجودیاش عزمِ اساس و بنای وجودی دیگر و نسبتی دیگر با آن را زنده میکند. شاید وجه دیگر احساسِ تکرار و خمودی به همین نکته برگردد. همت و عزم ما به پایداری و ماندگاری ما درتفکر و همراهی با متفکر بستگی دارد. برای آنکه تذکر در وجود ما زنده باشد، پایداری از لوازم تامل و تفکر است و بدون آن، بیفکری و بیخردی بر ما مستولی میشود و ما را به دام تکرار الفاظ و اصطلاحات میاندازد. و حال آنکه اگر دشواریِ راه را با ماندن و مقاومت متحمل شویم، وحدت رویه بر شخصیت ما حاکم میشود و واجد نگاهی میشویم که میتوانیم، زمینهها و شرایط عبور از تاریخ تاریک بیفکری را، ببینیم و چه بسا واجد زبانی بشویم که خود نیز تذکراتی را به میان بیاوریم.
🖊#مصیر
@gharare_andishe
🌺✤════════════
استغفرالله ربی و اتوب الیه
میخواستم از خواب بگویم،
از بیداری
از مرگ
از احوال
از ترش رویی
از بداخلاقی و خوش اخلاقی!
شاید دیگر زیاد به بداخلاقی و خوش اخلاقی کسی کاری ندارد، شاید دیگر مسئله ی اخلاق وسط نیست...
نمیدانم، شاید دیگر کسی خود را نیازمند اخلاق نمیداند و مسئلهای با آن ندارد!
و اما اخلاق...
من هم فکر میکردم کاری با آن ندارم ، اما گویا او جزء زندگی من است و تأثیر میگذارد،
نقش آفرینی میکند و حتی رو به سوی آینده است...
اما چیست؟ آیا احوالات ماست؟ آیا نوع فکر ماست؟ حرف هایی است که میزنیم؟ نگاهی است که میکنیم؟
از خُلق می آید... از خلق و خو،
از خوگرفتن می آید...خو گرفتن با چه؟
خُلقی که گاهی عالی است و بسیار شاداب و مهربانُ دلسوز و چندی بعد آنچنان ضدش عمل میکند که تو حتی خودت هم درمیمانی از آنچه دیده شد، چه برسد به دیگران...
پس ما کیستیم؟
با خودمان چکار کنیم؟
به کجا پناه ببریم تا پیدا شویم و به داد خودمان برسیم؟ نگاهی کنیم، خودمان را پیدا کنیم، آرام آرام سخنی بگوییم تا شاید فهمیدیم کیست! چه میخواهد که آنقدر گیج میزند و به این سو و آن سو پناه میبرد اما پناه نمییابد ...
و عجیبتر از گذشته نسبت به خودمان بیاعتماد میشویم که من کیستم !!!
آن آدم دلسوز و ایثارگر و مهربانم یا لحظهای بعد آدمی متکبرِ لجوجِ خودخواهِ بداخلاقم که عُقده ی تمام ایثارها و مهربانی هایی که کردم را لگد مال میکنم و چیزی باقی نمیگذارم ...
من ایثارگرم یا خودخواه؟
به چه میخواهم برسم؟
به کدام هدف؟
کدام سو نگاه میکنم؟
خُلقم ، اخلاقم چیست...
و چرا آنقدر تضاد...!!!
...خودم را کجا میتوانم پیدا کنم؟
در کدام سو میتوانم دوای دردم باشم
و التیام دهم این اسب وحشی زخم خورده را...
✍#آه
@gharare_andishe