این روزها نه پریشانیم و نه سرگردان!
سبک و معلقیم
همه چیز اینقدر برای ما سبک شده
که سنگینی اش وجودمان را مچاله کرده
ما در حبابی زندگی میکنیم که گرمی دستها را و قهقهه خنده را حس نمیکنیم و روایت زندگی را قدم نمیزنیم و بر هستی چنگ میاندازیم
راهها را پیموده میدانیم، میپنداریم بوی گل را چشیدهایم.
ما دیگر دلتنگ نمیشویم که شور فاصله را دریابیم
ما فاصله را هم از معنا تهی کردهایم.
بود و نبود ماه برایمان فرقی ندارد و اینکه در باغچه، گلی
و در خانه، مادری هست
متفاوت از آنچه تا بحال دیدهایم...
✍#هیچ
@gharare_andishe
🔰واهمه
همیشه واهمه داشتم..
از گفتن..از نوشتن..
از اینکه پای کسی را به خانه ی امن وجود خودم باز کنم..و بگذارم بفهمد که در من چه میگذرد!
هر بار که شروع به نوشتن میکنم چیزی با ناخن نازکش مغزم را مدام خراش میزند!
که نگو..که نپرس. که ننویس..
انگار عادت کردهایم ویترینی داشته باشیم نمایشی و درونی مستور که هیچ کس هیچ چیزش را نتواند بفهمد..!
حالا بعد از اینهمه سال که خودم را فروخورده ام و همه مان رسیدیم به آخر خط بیکسی
هی فکر میکنم که چرا باید اینهمه غربت را تحمل کنم؟؟ چرا همه جا برهوت و خاکستری شده و انگار همه چیز باهم بیگانه شده..
شاید به غربت رسیدیم که با خودمان روبرو شویم..با خود صادقانه ی مان..با خودی که ما را روبرو کند با هر آنچه که هستیم
حالا با خودم میگویم که خب بگذار بیرون بریزی همه ی آنچه که درون داشتی بلکه با گفتنش و فریاد زدنش پیدا کنی کسی را که مانند توست!!!.
بگذار صادقانه وسط بیایم و همه ام را ببینم همه ی قوت و ضعف را یکجا و باهم...
بلکه این غربتِ قریب را بِ دَرَد!
بلکه نفسم از این تنگنا رها شود!
همه ی ما یک قلب صادق داریم..
یک قلبی که اگر خودش بیاید وسط آرام است.
همدرد است
هم زبان است
رفیق است و پای جان آدم ها میماند!
اما ما مثل عنکبوت دورش تنیده ایم..
هر کجا خواستیم سر و گردنی از بقیه به هر نحو بالاتر باشیم تنیده ایم دورش..و مدفونش کردیم زیر هزاران وهمِ پوچ!
حال وقتش رسیده کم کم بکَنیمشان..
تارها را باز کنیم و اجازه دهیم نفسی بکشد این حقیقتِ پنهان..این حیاتِ له شده
..بگذاریم بالا بیایدو دستمان را بگیرد و ما را از این منجلاب بیرون بکشد و از این غربت سرد برهاندمان..
✍#مهدیهسادات_فیاض
@gharare_andishe
این سکانس خود حاج قاسم بود خود ایران
تعارف چرا؟ ما فکر کردیم نسلی که پای گوشی تلفن همراه و اینترنت و یوتیوب و تیک تاک است دیگر کارش تمام است.
فکر میکردیم که قهرمانهای بازیهای رایانهای، تکتیراندازهای کال آف دیوتی، بی رقیبان نبردهای کلش آف کلنز اگر یک بار در واقعیت اسلحه ببینند قالب تهی می کنند.
فکر میکردیم نسلی که هنوز ریش و سبیلش درنیامده بود و قاچاقی خودش را به خط مقدم جنگ میرساند تمامشده است.
فکر میکردیم نسلی که روی میدان مین رقص مردانگی میکرد تا خط سقوط نکند تمامشده.
دروغ چرا؟با خودمان میگفتیم ما که سروتهمان را از پایگاههای بسیج جمع میکردند این شدیم وای به حال اینها...
همه این تصورات را یک شات دوربین مداربسته ماجرای حمله تروریستی به شاهچراغ شست و برد. مردم در حال فرار از شلیک گلوله یک داعشی هستند، مردی در قاب دوربینهای مداربسته زمین میخورد، سرش به دیوار برخورد میکند و ناگهان نوجوانی بیمهابا وارد قاب میشود و بیتوجه به شلیکها به مرد افتاده از نسل ما کمک میکند.
این سناریوی فیلمهای هالیوودی نبود که با افکتهای مختلف، بهترین سکانس فیلم تلخی را بسازد...نه، نه این خود حقیقت بود که جلوی دوربین بیکیفیت مداربسته آمد و جایزه اسکار مردانگی را در جشنواره قلبهای ما تصاحب کرد.
این خود شهید حججی بود، خود آرمان علی وردی بود، خود حاج قاسم بود، اصلاً خود ایران بود.
من سر تعظیم فرود آوردم در مقابل این سکانس، من دستهایم بالاست، مبالغه نیست، خون حاج قاسم در حال جوانه زدن است من دیروز اولین شکوفهاش را دیدم.
من تسلیمم در مقابل این بزرگمرد کوچک شاهچراغ...
🖋️مرتضی قربانی
پیراهنی خونین..
اسم پیراهن خونین که میآید ناخودآگاه روضهای در ذهنم ترسیم میشود...
پیراهنی خونین و چاک چاک
با تفاوت آنکه اینجا جسم شهید را با احترام طوافِ خانه عشق میدهند و بر دستان مردمی عاشق پرور راهی میعادگاهشان میکنند...
و این مردم با تشییع شهید عهدی را در دل خود یاد آور میشوند و محکم تر بر سرِ ماندنِ آن عهد قسم میدهند.
یا بگویم شهید با شهادتش عهدی را در دل و جانمان زنده میکند...و یادآور آن حیاتِ حقیقی مان میشود
اینجا حتی خانواده شهدا تکریم میشوند و کسی آنها را نه دشنامی میدهد و نه حتی از سیلی زدن خبریست....
اما قسمتی دیگر از این روایت پیراهن خونین که آدمی را در حیرت میبرد،
آن است که به ازای هر یک قطره خونِ شهید،
عالَم، حیاتی دیگر پیدا میکند و قلوب بیدارتر و زنده تر میشود...
نمیدانم سِّرِ این گونه شهادت در چیست!
شهید حججی
شهید سلیمانی
شهدای شاه چراغ
هرکدام در میدانی حماسه آفرین بودند اما
در مظلوم ترین و آرام ترین حالتِ ممکن
به فیض شهادت نائل میشوند و دل آدمی جوری دیگر برای مظلومیت این چنین رَشیدانی میسوزد و خون میشود...
#شاه_چراغ
✍#گل_یاس
@gharare_andishe
قرار اندیشه
شجاعت و مردانگی تنها از افسر و سپاه و نیروی انتظامی نبود؛
تنها در استاد و مدیر و مقام بلند مرتبه نبود؛
شجاعت گوهر نابی است که مهم نیست در چه مقام و منسب و تحصیلی باشی؛ فقط کافیست در هر کجای عالم هستی، محکم پای خودت و کار خودت بمانی.
حتی همان جارو کردنت با نیت و اینکه انجام وظیفهات به نحو احسنت باشد، تو را در وقت خودش جایی قرار میدهد که بهترین خودت را بدون ترس و چشم داشتی در یک لحظه به میان آوری؛ لحظه ای که نشانگر مدتیاست که تو نفست را میساختی و جالب آنکه آن اتفاق را هم از خود نمیدانی و میدانی قدرتت از کجا سرچشمه گرفته،
ایمان و یقینی که به حضور تام حضرت داشتهای، ایمان و یقینی که سلاح دشمن را از کار میاندازد.
یا حتی میتوانی نوجوانی ۱۰ ساله باشی که هنگام زمین خوردن دیگری
که جای پدرت یا نهایتا برادر بزرگترت هست و در ظاهر او باید بزرگتری کند و حامی تو باشد
آن وقت تو بمانی و کمکش کنی، فارغ از اختلاف سنی
فارغ از آنکه حتی لحظه ای درنگ کنی که او از تو بزرگتر است و...
میدانم جثه کوچکت او را از زمین بلند نمیکرد اما روح بزرگت نه تنها موجب دلگرمی آن مرد و دلگرمی جانِ ما شد، بلکه قدرتی به او داد تا از جایش برخیزد و تو را هم راهی کند از آن صحنهی پر التهاب که هرکس به فکر خویش است....
روح بزرگت کوچکی خودم را یادآور شد
و بزرگی و وسعتی که میتوان داشته باشم و نباید آن را هرگز از یاد برم و به همین اکتفا کنم. کوچکی قدت و بزرگی روحت تلنگری بر وجودم بود که آدمی تا چه اندازه میتواند بزرگ باشد.
🔰صحنه ها رخ میدهند
تا نظاره گر تمامی مردیها و نامردیها شویم؛ آن وقت خودت را ورق میزنی که در این لحظات کجای صحنه خواهم بود! آنگاه که نمیتوان برنامه ای از پیش ریخت که چه خواهم کرد و در یک آن، همه چیز رخ میدهد و خودِ حقیقی و واقعیات به صحنه میآید.
#شاه_چراغ
✍#گل_یاس
@gharare_andishe
@Soha_simaاخلاق در وضع کنونی.MP3
زمان:
حجم:
28.47M
🎙#مسئله_اخلاق
🔹متن خوانی و گفتگو
🔹کتاب "اخلاق در زندگی کنونی و شرایط اخلاقی پیشرفت و اعتلای علوم انسانی" دکتر داوری
🔹فصل نهم : ایدئولوژی و اخلاق
🔹بخش اول
🔹 جلسه دهم ٢٤ مرداد ١٤٠٢
@gharare_andishe
قرار اندیشه
🎙#مسئله_اخلاق 🔹متن خوانی و گفتگو 🔹کتاب "اخلاق در زندگی کنونی و شرایط اخلاقی پیشرفت و اعتلای علوم ان
🔹اگر در این جهان امکانِ نافرمانی وجود دارد و بشر نیز میخواهد نافرمانی بکند، چگونه میتوان جامعه ای خوب داشت؟
دنیای امروز برای شکل دادن مدنیت، سودای بهشت زمینی دارد. جایی که همه خوب هستند. اینجاست که ایسم ها پیدا میشوند. ظهور ایسم ها در این تمناست که میخواهد جمعی را به یک اعتقاد درآورد و همه در اطاعت از آن اعتقاد باشند. ایسم ها یک نحوه قدرت است که زاییده جهان تکنیک است و با انسان کاری میکند که دیگر خودش نباشد و دیگر در طاعت خواهد بود. سودای ایسم ها جامعه خوبی است که در آن نافرمانی نیست و البته در زمینی که ذاتش نافرمانی است. در نتیجه اینجا کسی نباید خودش باشد.
آنچه در مسئله شهادت تجربه میکنیم، قرار گرفتن در راهی است که این «بودن» از انسانها گرفته نمیشود اما انسانها در ذیل یک ولایت قرار میگیرند که در آن ولایت در نهایت جامعه خوب را پدید میآورد در عین حالی که در دل این جامعه بدیها وجود دارد.
🔸چگونه میشود از سودای ایسمها رها شد تا دوباره اخلاق پیش آید؟
به ظاهر تناقض وجود دارد زیرا اخلاق بانگ باطن است و از یک بانگ درونی فعلی انجام میشود و ایدئولوژی سیطره بیرون است و فعل تحت تأثیر یک امر بیرونی انجام میگیرد...
گویی مسئله شهادت در انقلاب، یکی از اساسی ترین مسائلی که با آن روبرو میشود، رها شدن از همین ایسم و ایدئولوژی است...
#مسئله_اخلاق
@gharare_andishe
باز به شوقی اومدم زیارت شهدا
سر ظهر است و هوا گرم؛
خلوت است چیزی که کمتر اینجا پیدا میشه.. میرم تو آفتاب زیارت شهدا
دو پسربچه که معلومه برادر هستن، از پشت سر دارن میان؛
دو شاخه گل دستشونه
برادر بزرگتر مزار شهید رو نشون میده و به برادر کوچک اشاره میکنه گل رو بذار، سربندت رو هم بزن، تا ازت عکس بگیرم.
بردار کوچکتر راه رو بلد نیست، دور خودش میپیچه تا مزار رو پیدا میکنه
از هرچی اونجا میبینه، سؤال میکنه؛ این چیه؟ این رو چرا اینجا گذاشتن؟ همینطور تند تند داره میپرسه
من دخالت میکنم و جواب سؤالش رو میدم
یدفعه متوجهِ بودنِ من میشه
خجالت میکشه و مدام از برادر بزرگتر میخواد که بریم پیش مامان!
معصومیت چهره اش و مردانگی اش گیراست.
هرچی برادر بزرگتر اصرار میکنه «وایسا عکستو بگیرم»، قبول نمیکنه
مدام میخواد از اونجا بره
-وایسا اینهمه راه اومدیم!
-نه، بریم پیش مامان!!
اولش میخوام با نگاه مهربون تری کاری کنم که عکسشو بگیره
ولی با دیدنش منصرف میشم
خ مردتر از اینهاست
دوست نداره با خانم غريبه حرف بزنه.
دارن میرن
تو دلم میگم یه ذره بچه چقدر مرد بود!
بعد از اون دارم از مسیر شهیدی دیگه رد میشم
خ شلوغه مثل همیشه
کلی خانمهای بدحجاب دور مزار شهید نشستن و از حاجت گرفتن های خودشون از شهید باهم حرف میزنند.
دختری که جلوی من قدم زنان مسیر رو طی میکرد و شالش مدام میافتاد، بالاخره اینجا پای حرف این خانمها نشست.
جلوتر یک لحظه نشستم که پیرمردی با قد خمیده توجهم رو جلب کرده،
داره مدام با آفتابه ای آب میاره برای گلستانی که دور مزار پسر شهیدش درست کرده؛
هشت تا گلدون بزرگ پر از گل، دور تا دور مزار چیده و معلومه که مسیر تا شیر آب رو تو این گرما چند بار رفته و آمده.
🔅عجب قصه هایی در این گلستان جریان داره...
نشستم یه گوشه و به گفتگوی صبح با دوستم فکر میکنم. سؤال جدی او هنوز هم تو ذهنم هست که الآن اخلاق دیگه جوابگوست اما شریعت نه، چون اخلاق از درون افراد هست و شریعت یه نیروی بیرونیه و اون چیزی که فرد خودش به اون برسه قابل احترامه...
صدای نوحه داره میاد و پدر شهید هنوز مشغول آب آوردن و سبز نگه داشتن گلهای این گلستانه...
این شهدا از جانِ جانِ جانِ ما هستند، شهیدِ بر جان ما...
خود ما هستند که از ما به ما نزدیکترند
و چگونه است آنچه از جان ما برمیآید؟!
#خرده_روایت
@gharare_andishe
2.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
در زمانه نیست انگاری که ناامنی بر آدمی چیره میگردد، انسان چنان از خود بیخود شده که دست به نابودی همه چیز میزند و جز لذت آنی چیزی برای انسان معنا نخواهد داشت.
در چنین وضعیتی خون شهید است که شریان و رگ حیات جامعه است و قصه حیات جامعه و انسان را به او برمیگرداند.
شهید امنیت همان نوری است که در میان ظلمت و سیاهی ها، روشنایی وجود را به چشم میآورد و راه آینده را در جامعه باز میکند و افق حیات را نمایان میکند.
#شهید_امنیت
@gharare_andishe
شاید بتوان گفت پیاده روی اربعین، آیینه و انعکاسیست از آنچه که میتوان در آینده بود. رستاخیز اربعین از درون انسانها نشأت میگیرد و وامدار هیچ ضرورتی نیست و چون جان انسانهاست که آنها را دعوت میکند، جنبهای از انسان آشکار میشود که در زندگی ملالآور و عادتزده امروز، مستور شده است.
به عبارت دیگر این رویداد میتواند نوری بر راه آینده بیاندازد و آنها را وارد عالمی سیاسی کرده و انسان را واجد عقلی کند که بتواند در دنیای امروز و مناسبات خاصش راهی اصیل بگشاید. پیادهروی اربعین مجموعی از فهم انسانی و سیاسی و وجودیست و از فهم تقدس مآبانه و انزوا طلبانه کاملا جداست و چهبسا به دلیل همین ویژگی میتواند ندایی را درون همهی انسانها طنین انداز کند تا با رهایی از مقابلههای مشهور و کوچک و سطحی با شرایط دنیای معاصر، وجود دیگر بیابد و دنیایی دیگر را لمس کند.
چه بسا بتوان گفت از وجوه مهم اربعین و پیادهروی و مناسبات شاعرانهی آن، نمایش انسانی دیگر بودن است، که با تفکر میتواند به تحقق کامل آن فکر کرد و درک کرد که راهحلهای جزیی و راهکارهای ذهنی گرهی نمیگشاید بلکه با پای در راه اربعین گذاردن میتوان به حکمتی عملی دست یافت که گشایندهی مسائل و مشکلات ما باشد.
┄┄┄┅═✧❁❁✧═┅┄┄┄
برقی از منزلِ لیلی بدرخشید سحر
وَه که با خرمنِ مجنونِ دل افگار چه کرد
✍#مصیر
@gharare_andishe