eitaa logo
قرار اندیشه
256 دنبال‌کننده
464 عکس
188 ویدیو
3 فایل
✦؛﷽✦ 🍀چیزهای زیادی برای دیدن هست، ولی چه وقت می‌توان دید؟ قرار اندیشه، محفلی است برای دیدن‌های ساده و گفتن‌های بی‌پیرایه تا لابلای قلم‌زدن‌ها خود را بیابیم و تحقق خود را رقم زنیم... راه ارتباط: @ta_ghaf @mmasir
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید بتوان گفت خاص‌ترین ویژگیِ روز عاشورا برای ما که با دورترین فاصله‌ی زمانی به این واقعه می‌نگریم، کافی بودن این اتفاق است. در روز عاشورا به هیچ آدابی نیاز نیست، وقتی‌ست که وجود هر فرد را در بر می‌گیرد تا شاید حسین و لحظه‌ی خودش را دریافت کند. گویا عاشورا آن نحو از وجود را برای ما ممکن می‌کند که بدون هیچ کار اضافه‌ و فقط با در بر کشیدن خود واقعه، عظمتش را درمی‌یابیم و می‌توانیم بدون توسل به مکررگویی‌های هرساله، سهمی از درک حقیقی امام و یارانش داشته‌باشیم. اگر به گفته‌ی شهید آوینی، کاروان کربلاییان به موازات تاریخ حرکت می‌کند؛ پس عاشورا «گاه» و لحظه ایست که در اکنون ما جاریست و می‌توان به لمس بی‌واسطه‌ی آن دست یافت، آنجا که از مشهورات دست می‌شوییم و به دنبال حسین خود می‌گردیم. @gharare_andishe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️آخرین پیراهن سیدنا الحسین معروف است که چه بوده و حتی حضرت زهرا قبل از شهادت، وصفش رو فرموده بودند... اما این وصف را کمتر شنیده ایم که حضرت زینب در روز آخر چادر کهنه مادر را سر می‌کنند به همان دلیلی که حضرت امید داشتند چشم طمعی به پیراهن نباشد... @gharare_andishe
امشب میان قتلگه جسم شهیدان است شام غریبان است... شب یازدهم را شاید به جهت طاقت دلهای کوچک ما "شام غریبان" نام گذاشته‌اند. توصیف مقتلهای عربی از شب یازدهم،" ليلة الوحشه"است. با همان وصف ترس و وحشت شب اول قبر میت... ▪️برای کاروان خاندان نبوت یک شب که نه، چهل شب، ليلة الوحشة بوده.... @gharare_andishe
49.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. نازک دلی آزادگان چشمه‌ای زلال است که از دل صخره‌ای سخت جوشد. دل مؤمن را که می‌شناسی مجمع اضداد است، رحم و شدت را با هم دارد و رقت و صلابت را نیز با هم. زلزله‌ای که در شانه‌های ستبرشان افتاده از غلیان آتش درون است؛ چشمه اشک نیز از کنار این آتش می‌جوشد که این همه داغ است. اماما، مرا نیز با تو سخنی است که اگر اذن می‌دهی بگویم: «من در صحرای کربلا نبوده‌ام و اکنون هزار و سیصد و چهل و چند سال از آن روز گذشته است. اما مگر نه این که آن صحرا باديه هول ابتلائات است و هیچ کس را تا به بلای کربلا نیازموده‌اند از دنیا نخواهند برد؟» 🎥 کربلا کجاست... 🔸 ویدئوی با کیفیت این روایت را از طریق لینک زیر مشاهده کنید: https://aparat.com/v/MCvtB @soha_sima ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌@tafakkor_qurani
کربلا و رازی که شهدا متوجه ان شدند جلسه 10 اصلی _02.MP3
20.65M
. 🎙 روایت ▫️ سخنرانی مهندس نوید نجات‌بخش شام عاشورا، دهم محرم‌الحرام ۱۴۴۵ @soha_sima
افق شهادت؛ تنها راهِ ساخت آینده‌ای قدسی.mp3
44.8M
چرا تنها با حضور در انقلاب اسلامی و پیداکردن شهادت به مثابهٔ نحوه‌ای از زندگی می‌توانیم به سمت آینده‌ای قدسی برویم؟ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🎙️ حجت‌الاسلام نجات‌بخش 🔸 چرا اسلام بدون انقلاب اسلامی، نمی‌تواند در جهان امروز حاضر شود؟ 🔸 سنتِ در مقابل مدرنیته در این زمانه محکوم به انزواست، اسلام چگونه می‌تواند از این گردنه عبور کند؟ 🔸 افق شهادت به مثابهٔ یک نحوه زندگی، چگونه مناسبات این جهان را در هم می‌شکند و راه آینده‌ای را که تسلیم تکنیک و مدرنیته نشده و در آن عقل مدرن با هویت قدسی جمع شده، برای ما باز می‌کند؟ 🔸 آیا می‌شود جایی ایستاد که در آن آسمان و زمین به هم متصل شده‌اند؟ آیا می‌شود با حضور در انقلاب اسلامی، اموری که به ظاهر تکنیکی و مدرن هستند، عین سلوک دینی ما باشند؟ درست مثل جنگیدن با تفنگی که در دفاع مقدس، عین سلوک و نسبت با دین و خدا بود. 🔸 چرا تنها با نظر به افق کربلا می‌توانیم آینده‌ای قدسی بسازیم؟ 🔹 شهادت مرگ نیست، یک نحوه حیات و زندگی فعالانه است. 🔹 هایدگر: مسئلهٔ من این نیست که ما تکنولوژی را کنار بگذاریم، بلکه این است که چگونه می‌توانیم نسبت به آن وارسته باشیم. 🔹 مناسبات این جهان که جهان سلطهٔ تکنیک بر ارادهٔ انسانی است، همه‌اش مبتنی بر فرار از مرگ است، ما با نظر به شهادت و کربلا و پیداکردنِ شوق به مرگ، می‌توانیم به سمت آینده‌ای قدسی برویم که در آن، نسبت به تکنیک وارسته هستیم. @gharare_andishe @forsat_soha @mosavadeh
کسی که در راه خداست، در هر صورت کامیاب است. حال این کامیابی یا الان برای او محقق می‌شود یا در آینده. دنیا امواج بلند، امواج کوتاه و طوفانی دارد؛ مهم اعماق دریاست که همیشه آرام است... پس دل را به امور ظاهری و پر سر صدای دنیا توجه ندهیم و به آن عمق برسیم تا در راه حق محکم و استوار شویم؛ هر چند برای دنیا داران، عقب افتاده و کوچک و غریب باشیم. غربت واقعی دوری از معبود ماست نه آدمهای دنیایی... پس تو غریب نخواهی بود اگر به خدایت وصل باشی و سربلند خواهی بود اگر فقط او را بخواهی و او را دریابی و برای او باشی. ✍ @gharare_andishe
🏴🏴🏴 غمی به وسعت عالم نشسته بر جانش تمام ناحیه خیس از دو چشم گریانش @gharare_andishe
من اما دیروز خدا را دیدم؛ بارها و بارها خدا را دیده‌ام؛ روزی در بساط دست فروش‌ نابینای کنار پیاده رو که چه بی غل و غش بساط کرده بود روزی در سادگی چای نوشیدن دو پسر از اهالی دوردست. سادگی، بوی خدا می‌دهد. بدجور بوی خدا می‌دهد. سادگی واحه ای است سرشار از حیات در میان برهوت... ✍ @gharare_andishe
36.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 یوما ... ای عطر رؤیاهایم ... ای گل بوستانم ▪️روایت زنانه از واقعه کربلا فارغ از مرد یا زن بودن مداح و نوحه خوان است. می‌شود گفت روضة ها و مداحی های عربی روایت زنانه پررنگ تری از کربلاست چیزی که در اشعار آیینی و روضة های فارسی کمتر است. طوری که بسیاری اوقات در وصف عقیله بنی هاشم از صفات مردانه استفاده می‌شود. @gharare_andishe
شادی و آرامش حقیقی زمانی است که ما در حرم امن اماممان هستیم. گمان می‌کنیم این آرامش را می‌شود با دنیا بدست آورد؛ اما نمی‌شود! و این را وقتی می‌فهمیم که در حرم اماممان نشسته باشیم و چشم دوخته باشیم به صحن سرای حضرت و رفت و آمدهای مردم و خنده‌ها و گریه‌ها و درد دل هایی که هرکس در گوشه‌ای با امام مهربان می‌کند و ...در لابلای همین احوالات می‌فهمی چه آرامش و نشاطی در دلت نشسته با اینکه هیچ کار عبادی خاصی هم نکرده‌ای و فقط نشسته‌ای و نگاه کرده‌ای ... چگونه می‌شود این احوالات معنوی خوش را با چهارچوب عقل تفسیر کرد؟! نمی‌شود و جز چشیدن راهی نیست... اللهم الرزقنا ✍ @gharare_andishe
داشتم وضو می‌گرفتم. دستی به شانه ام زد، سلام و علیکی کردیم. نگاهی به آسمان کرد و گفت: «علی حیفه تا موقعی که جنگه شهید نشیم. معلوم نیست بعد از جنگ وضع چی بشه. باید کاری کنیم.» گفتم «مثلا چکار کنیم؟» گفت «دو تا کار؛ اول خلوص، دوم سعی و تلاش.» 📖من اینجا نمی‌مانم/روایتی از زندگی شهید حسن باقری 🔰پی‌نوشت: جانِ آدمی مادامی عاقبتش ختمِ بخیر است که با تسلیم نمودنش و فدایی کردنش در رهِ عشق، جان‌هایی را نیز حیات بخشد...حیاتی به وسعت بی‌کرانه‌ حق...شیرین و گوارا در غیر این صورت، اسرافِ جان نگوئیمش، پس چه بنامیم آن را؟! @gharare_andishe
آن روز زنگ زدم به مدیر انتشارات. گفت: «حالم خوب نیست! یکی از بچه‌هایمان اسیر داعش شده. دعا کن براش» سر ظهر دوباره زنگ زدم. گفت «داعش یه فیلمی ازش منتشر کرده. می‌تونی روی فیلم یه آهنگی بزاری؟! ازش یه عکس هم بنداز، می‌خوام بگذارم در کانال موسسه» گفتم «حاجی من تو مترو‌ام». فکر کنم همان شب بود که ناگهان دیدم خبر ۲۰:۳۰ عکسی را نشان می‌دهد که از همان فیلم گرفته شده بود! عجب عکسی! دود و آتش و خیمه و دشنه حرامی و. درست تداعی قتلگاه عصر عاشورا بود. زنگ زدم به خلیلی گفتم «این عکس را چطور انتخاب کردید؟» با گریه گفت «نمی‌دانم والا! همین‌طوری یه جایی از فیلم رو استپ زدیم! می‌بینی خدا چه عزتی داد به این بچه؟». عکس جهانی شد. میلیون‌ها قلب گریست! صد‌ها شعر بیت در وصفش سروده شده! ده‌ها هزار توییت و دل‌نوشته در رثای سر بریده‌اش نگاشته شد. میلیون‌ها چشم، خیره صلابت چشم‌های او شد. ده‌ها هزار نفر را به تشییع پیکر بی‌سرش کشاند حتی رهبری را! ایران تمام قد برای این نخل بی‌سر به خروش آمد تا سردار، به‌ حلقوم بریده او قسم یاد کند که داعش را نابود خواهد کرد.. اما کسی قصه این عکس را نمی‌داند! نوشتم که ثبت شود که هیچ طراحی رسانه‌ای پشت این عکس نبود! هیچ سازمان و ارگانی صحنه‌گردان نمایش این تراژدی تلخ نبود. این عکس هیچ کارگردانی نداشت! و هیچ دکوپاژی نشده بود! در پس این دگرگونی قلب‌ها، هیچ رسانه‌ای نبود! ممکن بود من آن روز در مترو نبودم و لحظه‌ای دیگر از فیلم را استپ می‌کردم که این نماد‌ها در آن نباشد. اما آن روز کارگردان خدا بود. او بود که تصویر جوانی شهرستانی را دست به دست و به پهنای قلب‌های دنیا چرخاند. او بود که دلش خواست این لحظه از فیلم، در تاریخ ثبت شود تا لحظه عاشورای ۱۴۰۰سال پیش را در عصر مدرنیته برای ما زنده کند.. امروز سالگرد شهادت شهید حججی بود. هرکجای دنیا بود این روز ثبت ملی می‌شد. نه بعنوان شهادت شهید، بلکه بعنوان یک رخداد فرهنگی-اجتماعی که چگونه با یک عکس جامعه‌ای به خروش درآمد... @gharare_andishe
این روزها نه پریشانیم و نه سرگردان! سبک و معلقیم همه چیز این‌قدر برای ما سبک شده که سنگینی اش وجودمان را مچاله کرده ما در حبابی زندگی می‌کنیم که گرمی دست‌ها را و قهقهه خنده را حس نمی‌کنیم و روایت زندگی را قدم نمی‌زنیم و بر هستی چنگ می‌اندازیم راه‌ها را پیموده می‌دانیم، می‌پنداریم بوی گل را چشیده‌ایم. ما دیگر دلتنگ نمی‌شویم که شور فاصله را دریابیم ما فاصله را هم از معنا تهی کرده‌ایم. بود و نبود ماه برایمان فرقی ندارد و اینکه در باغچه، گلی و در خانه، مادری هست متفاوت از آنچه تا بحال دیده‌ایم... ✍ @gharare_andishe
🔰واهمه همیشه واهمه داشتم.. از گفتن..از نوشتن.. از اینکه پای کسی را به خانه ی امن وجود خودم باز کنم..و بگذارم بفهمد که در من چه می‌گذرد! هر بار که شروع به نوشتن می‌کنم چیزی با ناخن نازکش مغزم را مدام خراش می‌زند! که نگو..که نپرس‌. که ننویس.. انگار عادت کرده‌ایم ویترینی داشته باشیم نمایشی و درونی مستور که هیچ کس هیچ چیزش را نتواند بفهمد..! حالا بعد از این‌همه سال که خودم را فروخورده ام و همه مان رسیدیم به آخر خط بی‌کسی هی فکر می‌کنم که چرا باید این‌همه غربت را تحمل کنم؟؟ چرا همه جا برهوت و خاکستری شده و انگار همه چیز باهم بیگانه شده.. شاید به غربت رسیدیم که با خودمان روبرو شویم..با خود صادقانه ی مان..با خودی که ما را روبرو کند با هر آن‌چه که هستیم حالا با خودم می‌گویم که خب بگذار بیرون بریزی همه ی آنچه که درون داشتی بلکه با گفتنش و فریاد زدنش پیدا کنی کسی را که مانند توست!!!. بگذار صادقانه وسط بیایم و همه ام را ببینم همه ی قوت و ضعف را یکجا و باهم‌... بلکه این غربتِ قریب را بِ دَرَد! بلکه نفسم از این تنگنا رها شود! همه ی ما یک قلب صادق داریم.. یک قلبی که اگر خودش بیاید وسط آرام است. هم‌درد است هم زبان است رفیق است و پای جان آدم ها می‌ماند! اما ما مثل عنکبوت دورش تنیده ایم.. هر کجا خواستیم سر و گردنی از بقیه به هر نحو بالاتر باشیم تنیده ایم دورش..و مدفونش کردیم زیر هزاران وهمِ پوچ! حال وقتش رسیده کم کم بکَنیمشان.. تارها را باز کنیم و اجازه دهیم نفسی بکشد این حقیقتِ پنهان..این حیاتِ له شده ..بگذاریم بالا بیایدو دستمان را بگیرد و ما را از این منجلاب بیرون بکشد و از این غربت سرد برهاندمان.. ✍ @gharare_andishe
این سکانس خود حاج قاسم بود خود ایران تعارف چرا؟ ما فکر کردیم نسلی که پای گوشی تلفن همراه و اینترنت و یوتیوب و تیک تاک است دیگر کارش تمام است. فکر می‌کردیم که قهرمان‌های بازی‌های رایانه‌ای، تک‌تیراندازهای کال آف دیوتی، بی رقیبان نبردهای کلش آف کلنز اگر یک بار در واقعیت اسلحه ببینند قالب تهی می کنند. فکر می‌کردیم نسلی که هنوز ریش و سبیلش درنیامده بود و قاچاقی خودش را به خط مقدم جنگ می‌رساند تمام‌شده است. فکر می‌کردیم نسلی که روی میدان مین رقص مردانگی می‌کرد تا خط سقوط نکند تمام‌شده. دروغ چرا؟با خودمان می‌گفتیم ما که سروته‌مان را از پایگاه‌های بسیج جمع می‌کردند این شدیم وای به حال این‌ها... همه این تصورات را یک شات دوربین مداربسته ماجرای حمله تروریستی به شاه‌چراغ شست و برد. مردم در حال فرار از شلیک گلوله یک داعشی هستند، مردی در قاب دوربین‌های مداربسته زمین می‌خورد، سرش به دیوار برخورد می‌کند و ناگهان نوجوانی بی‌مهابا وارد قاب می‌شود و بی‌توجه به شلیک‌ها به مرد افتاده از نسل ما کمک می‌کند. این سناریوی فیلم‌های هالیوودی نبود که با افکت‌های مختلف، بهترین سکانس فیلم تلخی را بسازد...نه، نه این خود حقیقت بود که جلوی دوربین بی‌کیفیت مداربسته آمد و جایزه اسکار مردانگی را در جشنواره قلب‌های ما تصاحب کرد. این خود شهید حججی بود، خود آرمان علی وردی بود، خود حاج قاسم بود، اصلاً خود ایران بود. من سر تعظیم فرود آوردم در مقابل این سکانس، من دست‌هایم بالاست، مبالغه نیست، خون حاج قاسم در حال جوانه زدن است من دیروز اولین شکوفه‌اش را دیدم. من تسلیمم در مقابل این بزرگ‌مرد کوچک شاه‌چراغ... 🖋️مرتضی قربانی
پیراهنی خونین.. اسم پیراهن خونین که می‌آید ناخودآگاه ‌روضه‌ای در ذهنم ترسیم می‌شود... پیراهنی خونین و چاک چاک با تفاوت آنکه اینجا جسم شهید را با احترام طوافِ خانه عشق می‌دهند و بر دستان مردمی عاشق پرور راهی میعادگاهشان می‌کنند... و این مردم با تشییع شهید عهدی را در دل خود یاد آور می‌شوند و محکم تر بر سرِ ماندنِ آن عهد قسم می‌دهند. یا بگویم شهید با شهادتش عهدی را در دل و جانمان زنده می‌کند...و یادآور آن حیاتِ حقیقی مان می‌شود اینجا حتی خانواده شهدا تکریم می‌شوند و کسی آن‌ها را نه دشنامی می‌دهد و نه حتی از سیلی زدن خبریست.... اما قسمتی دیگر از این روایت پیراهن خونین که آدمی را در حیرت می‌برد، آن است که به ازای هر یک قطره خونِ شهید، عالَم، حیاتی دیگر پیدا می‌کند و قلوب بیدارتر و زنده تر می‌شود... نمی‌دانم سِّرِ این گونه شهادت در چیست! شهید حججی شهید سلیمانی شهدای شاه چراغ هرکدام در میدانی حماسه آفرین بودند اما در مظلوم ترین و آرام ترین حالتِ ممکن به فیض شهادت نائل می‌شوند و دل آدمی جوری دیگر برای مظلومیت این چنین رَشیدانی می‌سوزد و خون می‌شود... @gharare_andishe
قرار اندیشه
شجاعت و مردانگی تنها از افسر و سپاه و نیروی انتظامی نبود؛ تنها در استاد و مدیر و مقام بلند مرتبه نبود؛ شجاعت گوهر نابی است که مهم نیست در چه مقام و منسب و تحصیلی باشی؛ فقط کافیست در هر کجای عالم هستی، محکم پای خودت و کار خودت بمانی. حتی همان جارو کردنت با نیت و اینکه انجام وظیفه‌ات به نحو احسنت باشد، تو را در وقت خودش جایی قرار می‌دهد که بهترین خودت را بدون ترس و چشم داشتی در یک لحظه به میان آوری؛ لحظه ای که نشانگر مدتی‌است که تو نفست را می‌ساختی و جالب آنکه آن اتفاق را هم از خود نمی‌دانی و می‌دانی قدرتت از کجا سرچشمه گرفته، ایمان و یقینی که به حضور تام حضرت داشته‌ای، ایمان و یقینی که سلاح دشمن را از کار می‌اندازد. یا حتی می‌توانی نوجوانی ۱۰ ساله باشی که هنگام زمین خوردن دیگری که جای پدرت یا نهایتا برادر بزرگترت هست و در ظاهر او باید بزرگتری کند و حامی تو باشد آن وقت تو بمانی و کمکش کنی، فارغ از اختلاف سنی فارغ از آنکه حتی لحظه ای درنگ کنی که او از تو بزرگتر است و... می‌دانم جثه کوچکت او را از زمین بلند نمی‌کرد اما روح بزرگت نه تنها موجب دلگرمی آن مرد و دلگرمی جانِ ما شد، بلکه قدرتی به او داد تا از جایش برخیزد و تو را هم راهی کند از آن صحنه‌ی پر التهاب که هرکس به فکر خویش است.... روح بزرگت کوچکی خودم را یادآور شد و بزرگی و وسعتی که می‌توان داشته باشم و نباید آن را هرگز از یاد برم و به همین اکتفا کنم. کوچکی قدت و بزرگی روحت تلنگری بر وجودم بود که آدمی تا چه اندازه می‌تواند بزرگ باشد. 🔰صحنه ها رخ می‌دهند تا نظاره گر تمامی مردیها و نامردیها شویم؛ آن وقت خودت را ورق می‌زنی که در این لحظات کجای صحنه خواهم بود! آنگاه که نمی‌توان برنامه ای از پیش ریخت که چه خواهم کرد و در یک آن، همه چیز رخ می‌دهد و خودِ حقیقی و واقعی‌ات به صحنه می‌آید. @gharare_andishe
اخلاق در وضع کنونی.MP3
28.47M
🎙 🔹متن خوانی و گفتگو 🔹کتاب "اخلاق در زندگی کنونی و شرایط اخلاقی پیشرفت و اعتلای علوم انسانی" دکتر داوری 🔹فصل نهم : ایدئولوژی و اخلاق 🔹بخش اول 🔹 جلسه دهم ٢٤ مرداد ١٤٠٢ @gharare_andishe
قرار اندیشه
🎙#مسئله_اخلاق 🔹متن خوانی و گفتگو 🔹کتاب "اخلاق در زندگی کنونی و شرایط اخلاقی پیشرفت و اعتلای علوم ان
🔹اگر در این جهان امکانِ نافرمانی وجود دارد و بشر نیز می‌خواهد نافرمانی بکند، چگونه می‌توان جامعه ای خوب داشت؟ دنیای امروز برای شکل دادن مدنیت، سودای بهشت زمینی دارد. جایی که همه خوب هستند. اینجاست که ایسم ها پیدا می‌شوند. ظهور ایسم ها در این تمناست که می‌خواهد جمعی را به یک اعتقاد درآورد و همه در اطاعت از آن‌ اعتقاد باشند. ایسم ها یک نحوه قدرت است که زاییده جهان تکنیک است و با انسان کاری می‌کند که دیگر خودش نباشد و دیگر در طاعت خواهد بود. سودای ایسم ها جامعه خوبی است که در آن نافرمانی نیست و البته در زمینی که ذاتش نافرمانی است. در نتیجه اینجا کسی نباید خودش باشد. آنچه در مسئله شهادت تجربه می‌کنیم، قرار گرفتن در راهی است که این «بودن» از انسان‌ها گرفته نمی‌شود اما انسان‌ها در ذیل یک ولایت قرار می‌گیرند که در آن ولایت در نهایت جامعه خوب را پدید می‌آورد در عین حالی که در دل این جامعه بدی‌ها وجود دارد. 🔸چگونه می‌شود از سودای ایسمها رها شد تا دوباره اخلاق پیش آید؟ به ظاهر تناقض وجود دارد زیرا اخلاق بانگ باطن است و از یک بانگ درونی فعلی انجام می‌شود و ایدئولوژی سیطره بیرون است و فعل تحت تأثیر یک امر بیرونی انجام می‌گیرد... گویی مسئله شهادت در انقلاب، یکی از اساسی ترین مسائلی که با آن روبرو می‌شود، رها شدن از همین ایسم و ایدئولوژی است... @gharare_andishe
باز به شوقی اومدم زیارت شهدا سر ظهر است و هوا گرم؛ خلوت است چیزی که کمتر اینجا پیدا میشه.. میرم تو آفتاب زیارت شهدا دو پسربچه که معلومه برادر هستن، از پشت سر دارن میان؛ دو شاخه گل دستشونه برادر بزرگتر مزار شهید رو نشون میده و به برادر کوچک اشاره می‌کنه گل رو بذار، سربندت رو هم بزن، تا ازت عکس بگیرم. بردار کوچکتر راه رو بلد نیست، دور خودش می‌پیچه تا مزار رو پیدا می‌کنه از هرچی اونجا می‌بینه، سؤال می‌کنه؛ این چیه؟ این رو چرا اینجا گذاشتن؟ همین‌طور تند تند داره می‌پرسه من دخالت می‌کنم و جواب سؤالش رو می‌دم یدفعه متوجهِ بودنِ من می‌شه خجالت می‌کشه و مدام از برادر بزرگتر می‌خواد که بریم پیش مامان! معصومیت چهره اش و مردانگی اش گیراست. هرچی برادر بزرگتر اصرار می‌کنه «وایسا عکستو بگیرم»، قبول نمی‌کنه مدام می‌خواد از اونجا بره -وایسا اینهمه راه اومدیم! -نه، بریم پیش مامان!! اولش می‌خوام با نگاه مهربون تری کاری کنم که عکسشو بگیره ولی با دیدنش منصرف میشم خ مردتر از اینهاست دوست نداره با خانم غريبه حرف بزنه. دارن میرن تو دلم می‌گم یه ذره بچه چقدر مرد بود! بعد از اون دارم از مسیر شهیدی دیگه رد می‌شم خ شلوغه مثل همیشه کلی خانمهای بدحجاب دور مزار شهید نشستن و از حاجت گرفتن های خودشون از شهید باهم حرف می‌زنند. دختری که جلوی من قدم زنان مسیر رو طی می‌کرد و شالش مدام می‌افتاد، بالاخره اینجا پای حرف این خانم‌ها نشست. جلوتر یک لحظه نشستم که پیرمردی با قد خمیده توجهم رو جلب کرده، داره مدام با آفتابه ای آب میاره برای گلستانی که دور مزار پسر شهیدش درست کرده؛ هشت تا گلدون بزرگ پر از گل، دور تا دور مزار چیده و معلومه که مسیر تا شیر آب رو تو این گرما چند بار رفته و آمده. 🔅عجب قصه هایی در این گلستان جریان داره... نشستم یه گوشه و به گفتگوی صبح با دوستم فکر می‌کنم. سؤال جدی او هنوز هم تو ذهنم هست که الآن اخلاق دیگه جوابگوست اما شریعت نه، چون اخلاق از درون افراد هست و شریعت یه نیروی بیرونیه و اون چیزی که فرد خودش به اون برسه قابل احترامه... صدای نوحه داره میاد و پدر شهید هنوز مشغول آب آوردن و سبز نگه داشتن گلهای این گلستانه... این شهدا از جانِ جانِ جانِ ما هستند، شهیدِ بر جان ما... خود ما هستند که از ما به ما نزدیکترند و چگونه است آنچه از جان ما برمی‌آید؟! @gharare_andishe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. در زمانه نیست انگاری که ناامنی بر آدمی چیره می‌گردد، انسان چنان از خود بیخود شده که دست به نابودی همه چیز می‌زند و جز لذت آنی چیزی برای انسان معنا نخواهد داشت. در چنین وضعیتی خون شهید است که شریان و رگ حیات جامعه است و قصه حیات جامعه و انسان را به او برمی‌گرداند. شهید امنیت همان نوری است که در میان ظلمت و سیاهی ها، روشنایی وجود را به چشم می‌آورد و راه آینده را در جامعه باز می‌کند و افق حیات را نمایان می‌کند. @gharare_andishe