eitaa logo
گلچین شعر
16.6هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
429 ویدیو
15 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر می‌خواهی از حالِ من بدانی سخت نیست! تصور کن کسی را که هر روز چند بار و هر‌ بار چند ساعت روبروی پنجره می ایستد و کسی که نیست را به خاطر می‌آورد کسی که نیست کسی که هست را از پای در می‌آورد ...! @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این غزل را از کجا با من مُنادی می نویسد؟ در گذار بادهای بامدادی می نویسد جذبه ی ماه رجب برده است او را باز اما؛ از ورق گردانی ماه جمادی می نویسد گوش بر نقاره ها درحضرت شاه خراسان نامه بارسم الخطی باب الجوادی می نویسد تا سواد سامرایم می برد چون ابرشبگیر حرز بازو را به خطی اجتهادی می نویسد چشم می دوزد به رفت وآمد دارالخلافه لعنت الله علی کل الاعادی می نویسد مسجد آدینه است وابن ملجم های بسیار شرحی از نامردمی ونامرادی می نویسد غرق غربت هندسی های کدامین گنبداست این؟ باتمام گریه اینجا نام هادی می نویسد با خودش می گوید ای دل سامرا بغض مدینه است مصرع ازاین دست راغیر ارادی می نویسد می نشیند دست بردیوار سرداب مقدس با تمام انتظار"این فوادی"می نویسد از سفربرگشتم اما در دلم حس غریبی است این غزل را همنفس بامن منادی می نویسد @golchine_sher
برای خاک، برای شرف، برای وطن برای خون شهیدی که ریخت پای وطن برای عزّت ایران، برای ایرانی برای هرکه دلش می‌تپد برای وطن برای ترک، عرب، لر، بلوچ، گیلک، کرد برای آن همه جانی که شد فدای وطن برای "گریه‌ی هرروز مادران شهید" برای "حسرت بابا"ی بچه‌های وطن برای "فرّخی"و"عشقی"و"نسیم شمال" برای بلبل مست غزل‌سرای وطن برای هرکه وطن را رها نکرد و نرفت که گردوخاک نگیرد پر قبای وطن برای جمله‌ی "حبُّ الوَطَن مِنَ الایمان" چه بیش‌ازاین بنویسیم در ثنای وطن؟ برای این که بدانیم اوج خوش‌بختی‌ست که می‌شود ریه‌هامان پر از هوای وطن برای رقص جنون در میان آتش‌وخون برای رد شدن از خویش در اِزای وطن برای این که اگر خسته شد، زمین نخورد که شانه‌های من‌وما شود عصای وطن برای شاهرگ زیر تیغ رفته‌ی ما اگر که خون بشود ضامن بقای وطن برای این‌که اگر تن‌به‌تن کفن بشویم مباد بر تن ما جامه‌ی عزای وطن. @golchine_sher
سکوت می‌کنم و حرف میَزنم با تو درین مباحثه دیوانه‌تر منم یا تو؟ من و تو پس زده روزگار امروزیم تو عشق بی‌سروپایی و من سراپا تو شبیه بوته خاری اسیر صحرا من شبیه قایق دوری غریق دریا تو چقدر حادثه با خود کشانده‌ای تا من چقدر آینه در خود شکسته‌ام تا تو به چشم من که اگر زنده‌ام به خاطر توست تمام اهل جهان مرده‌اند، الا تو ...! @golchine_sher
نوبت خواندن آن سوره بی‌بسمله است تا که بر خاک بلاخیز زمین حرمله است با حسینیم، اگر کلّ جهان شمر شود باور ماست که این پاسخ هرمسئله است دشمنی هست و کجا عاری از آن بوده جهان، تا که "هیهات" بگوییم، همین غائله است خنجر دوست و دشمن به گلو باشد اگر ما نترسیم که نای‌‌ گله پرحوصله است در قنوتیم و قعودیم و سلامیم و قیام صبر کن واجب ما مانده و این نافله است در زمستان زمین، قلب‌زمان گرم شده هر شکفتن، خبر از آمدن چلچله است. @golchine_sher
چون سائلی که طعم نداری چشیده اَست لبریزم از دعا که اِجابت ندیده اَست @golchine_sher
این مهم نیست که دل تازه مسلمان شده است کـه بـــه عشق تو بشر قاری قرآن شده است مثـل من باغچـه ی خانــه هم از دوری تو بس که غم خورده و لاغر شده گلدان شده است! بس که هر تکه ی آن با هوسی رفت ، دلم نسخه ی دیگری از نقشه ی ایران شده است بی شک آن شیخ که از چشم تو منعم می کرد خبـر از آمدنت داشت که پنهان شده است! عشق مهمان عزیزی ست که با رفتن او نرده ی پنجره ها میله ی زندان شده است عشق زاییده ی بلخ است و مقیم شیراز چون نشد کارگر آواره ی تهران شده است! عشـق دانشـکده تجربـه ی انسانهاست گر چه چندی ست پر از طفل دبستان شده است هر نو آموخته در عالم خود مجنون است -روزگاری ست که دیوانه فراوان شده است- ای که از کوچه ی معشوقه ی ما می گذری بر حذر باش که این کوچه خیابان شده است! @golchine_sher
گرچه آرامیم اما کار طوفان می‌کنیم قطره قطره جمع می‌گردیم و طغیان می‌کنیم نیست کاخ دشمنان جز تار سست عنکبوت کاخ و صاحب کاخ را با خاک یکسان می‌کنیم خواب شیرین را ز‌چشمِ شور می‌گیریم ما کامشان را تلخ با زقّوم سوزان می‌کنیم این هنوز آغاز راه انتقام سخت ماست دشمنان را بیش ازین خوار و پشیمان می‌کنیم طبع شعرِ ما اگر گل کرد، آنها را همه با کمال میل، تقدیم شهیدان می‌کنیم... @golchine_sher
دلم میگیرد از شب های تاریک تو را می خواهمت از دور و نزدیک به من آموخت این رسم زمانه غم و شادی ندارد مرز باریک @golchine_sher
افتاد نگاهم به نگاهی که نباید رفتیم سرانجام به راهی که نباید با وسوسهٔ عشق همان صبح نخستین نزدیک شد آدم به گناهی که نباید نفرین به نگاهی که پس از آن همه پرهیز ناگاه به حرف آمد، گاهی که نباید در هر گذری جلوه‌ای از جذبهٔ ماه است ای برکه مشو خیره به ماهی که نباید در قصهٔ دل‌بستن و دل‌کندنم آخر افتاد دل از چاله به چاهی که نباید @golchine_sher
بی‌شانه‌ی او سر به تنم کاش نباشد می‌میرم از این غم که سرم بر سرِ زانوست... @golchine_sher